مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

اظهار نظر محمرضا گلزار درباره مسعود فراستی و واکنش ساعد سهیلی

فراستی بدرد نخور ترین آدم سینمای ایران است.

ویدیوی این اظهار نظر را از "اینجا" دانلود کنید.

به گزارش سلام‌سینما پس از انتشار ویدیوی اخیر محمدرضا گلزار و اظهار نظر این بازیگر درباره مسعود فراستی، ساعد سهیلی بازیگر «گشت ۲» با اعلام خبر صدور پروانه نمایش گرفتن فیلم، با کنایه گفت، «فراستی به دردنخورترین آدم سینما نیست»

ساعد سهیلی با پست این عکس نوشت:
بالاخره "گشت ارشاد٢" پروانه نمایش گرفت و نوروز ٩٦ اکران میشه...
مسعود فراستی قلبش نگیره صلوات!
فراستی به درد نخورترین آدم سینما نیست... بی انصاف نباشید، اون خیلی ها رو به خنده انداخته و به نظرم گوگولی ترین و بانمک ترین آدم سینماست، حتی خنده دار تر از گشت ارشاد!
به قول تتلو؛ یه روزم توو کوچه ما عروسی میشه، حالا میبینی چی میشه.
مسعود جان امشب خوب بخوابی...به قول جناب خان؛ فدااااااااات، بووس، بوووووس .
امیدوارم فیلم رو ببینید و لذت ببرید.

پست معنادار محمدرضا فروتن در اینستاگرامش

محمدرضا فروتن:
آدولف هیتلر و جوزف استالین، روی هم، 40 میلیون انسان را کشتند،
اما هر دو، نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شدند!


http://s5.picofile.com/file/8288136726/photo_2017_03_02_09_38_44.jpg

دو مطلب جدید «سینما سینما» درباره فراستی و اسکار و . . .

1) صوت مکالمه تلفنی با مسعود فراستی (کلیک کنید)


2) یادداشت امیرکاوه آهنین جان:

«اسکار و بهار»
اولی آمد و دومی در راه است. و ما به هیچ موجود ماقبل شعوری اجازه خراب کردن حال خوبمان را نمی دهیم. مخصوصا اونایی که هنوز در چهارچوبهای پوسیده ی سواد نم کشیدشان لمیده اند و اصرار دارند نفهمند که سینما هر روز تازه میشود تا نان نرخ روزشان بیات نشود.
جناب فرهادی حالا میشود از این مرز و بوم خارج شد و قبل از ورود به هر کشوری سرت را بالا بگیری و گذرنامه ات را نشان بدهی و بگویی من هموطن اصغر فرهادی ام
دستت درد نکنه مرد.

مطلب محسن باقری هَرابَرجانی درباره کانالهای مجازی به نام مسعود فراستی

کانال تلگرامی و اینستاگرام مسعود فَراستی

جَعلی است و ادمینش جاعل

مسعود فراستی:

همه کانال‌های مجازیِ به نام من، مردود هستند

(نویسنده: محسن باقریِ ‌هَرابَرجانی)

لینک این مطلب در خبرگزاری تسنیم


سید محسن باقری؛ ادمین خودخوانده و جاعلِ جَریِ کانال‌های مَجازی فَراستی -بر خلاف سیدجواد یوسف‌بیک (نویسنده و مسئول وبلاگ و سایت آقای فَراستی)- «دروغگو»، «جاعل» و صد روی صد «غیرقابل اعتماد» است. بار اول، چندماه پیش بود که نقد من بر فیلم ضد ملی دونده‌زمین کمال تبریزی با نام (شاگردان فراستی وارد می‌شوند: تحقیرِ "سرزمین کهن" در "دونده زمین" ) در 16 خرداد 95، در خبرگزاری تسنیم منتشر شد و آنجا از تیتراژ فیلم تا پایانش سکانس به سکانس نشان داده بودم (اثبات کرده بودم) که چرا فیلم، ضدِ وطن است.  چند روز بعدش در تاریخ 22 خرداد 95 یادداشت منتقدانه‌ی دیگری از من به نام «کسی از فحش‌های سکانس‌شده کمال تبریزی به تبار ایرانی خبر ندارد»، که در نقد مصاحبه کمال تبریزی با روزنامه اعتماد نوشته بودم را خبرگزاری مشرق منتشر کرد. آنجا این پرسش اساسی و حتی استراتژیک را مطرح کرده بودم که  رسانه‌های روشنفکری و شبه‌روشنفکری- فارغ از توجه به هر گونه ایدئولوژیِ مذهبی و غیر مذهبی- چرا سر بزنگاه‌ها از ملیت خودشان و خودمان که ایرانی هستیم و از این وطنی که همیشه متعلق به همه‌ی ماست دفاع نمی‌کنند؟ و یادداشت را با این جمله‌ها به پایان رسانده بودم:

« اینکه برخی رسانه‌ها(ی غیر‌ِ و حتی ضد روشنفکری) آمده‌اند پشتِ نقد فَراستی، اصلا برای رسانه‌های روشنفکر، پیام خوبی نیست. کار تمام است. هرکه پشت کشور و مردمش بیایستد و در هَجمه‌ها جُم نخورد، برنده(امروز می‌نویسم رستگار) است و هرکه دانسته یا نادانسته به مردم و وطنش پشت و خیانت کند، بازنده. این گوی و این میدان.»

 سید محسن باقریِ جاعل، یادداشت‌ها را دزدید و با الصاقِ «سید» و «عکس خودش با کرواتی نیمه‌باز روی تی‌شرت» به ابتدایش، ذوق‌زده آن‌ها را در «سلام سینما» و معلوم نیست چه جاهای دیگری، منتشر کرد.

7 اسفند(سه روز پیش) یادداشتی نوشتم به نام «فراستی و نخود آشِ سهیلی» که سیدجواد آن را در وبلاگ فراستی- که مورد تایید آقای منتقد است- منتشر کرد؛ میثم امیری با اینکه اساسا با نوشته من موافق نبود، تیتر را نقد کرد و گفت حتی ضدِ نوشته‌ات است؛ آن را به «نخود آش درهم سهیلی علیه فراستی» تغیر دهی بهتر است. سیدجواد تیتر را تغییر داد؛ اما آن یکی «سید» -سید جاعلِ جَری- با شتابی وصف‌ناپذیر و بِشکن‌زنان، حالا دیگر یادداشت را زده بود زیر بغل و با همان تیترِ منسوخ، در کانال تلگرامی جعلی فراستی، با نام خودش منتشر کرده بود و ابتدایش نوشته بود: «بازتاب ادمین سید محسن باقری به نامه حمید  فرخ‌نژاد». و در چند پستِ بعدش به مناسبتی دیگر در واکنشی (یا به قول خودش بازتاب) به آقای مهراب قاسم‌خانی نوشت: «عکس را از کافه سینما می‌دزدید و متن را از فرخ‌نژاد کش می‌روید و فیلمنامه‌ها را از روی فرندز می‌دزدید و دکور دورهمی را هندی‌ها الهام می‌گیرید و الی ماشاالله ... حال سوال اینجاست که؛ جناب محراب قاسمخانی برادر محترم مگر تا به امروز غیر از دزدی کار دیگری می‌کردید؟» و "محراب" (؟!) را دزد نامید.

ادمینِ خودخوانده‌ی کانال‌های جعلی فَراستی، باز پریروز فحش‌نامه‌ای را علیه آقای حمید فرخ‌نژاد منتشر کرد؛ آنهم با اشکالات فراوانِ املایی و انشایی و لحنی کج و کوله که فقط از ذهنی کلاژ شده بر می‌آید و توی خیال‌پردازی‌های خودش با چنته‌ای خالی از فکر و واژه، این‌دفعه با وام گرفتن از اصطلاحِ «رخ در رخِ» سعید سهیلی در برنامه اخیر هفت، حمید فرخ‌نژاد را به جنگ -و توهین رو در رو- فراخواند و البته نتوانست از واژه‌هایی  که درباره آقای فرخ‌نژاد در آن یادداشت قبلی نوشته بودم، چشم بپوشاند.

 ادمین خودخوانده در حال توهین و افترا با برندِ فَراستی، آنهم ظاهرا زیر پرچم فَراستی است و فکر می‌کند می‌شود با این نمدهای لِه کلاهی برای خودش بدوزد و با اشاره به زیرِ شلوارِ فرخ‌نژاد کار و بار خودش را راست و ریس کند.

طبیعی است که امروز (سه‌شنبه 10 اسفند 1395) از او به دلیل دزدیدن و تحریفِ نوشته‌هایم در دادگاه شکایت خواهم کرد (پاک کردنِ نوشته‌های من در کانال جعلی‌اش هم کمکی به او نخواهد کرد؛ چون به اندازه کافی از دزدی‌هایش اسکرین‌شات گرفته‌ام). حالا که او برای هر حاشیه‌سازی پوشالیِ دیگری آنهم  با کلمه‌های من، تیز کرده است؛ چاره‌ای ندارم اعلام کنم تا اطلاع ثانوی، قرار نیست به ایمیلِ کوتاه و "محترمانه‌ای" که سید ابراهیم نبوی از طریق سیدجواد یوسف‌بیگِ عزیز، در پاسخ به یادداشت منتقدانه‌ام با نامِ «شجاعت اندیشیدن و روشن‌گری‌اش» که هفتم اسفند منتشر شده است، پاسخی بدهم؛ البته اگر ادمین جاعله، این یکبار را دندان روی جگر بگذارد و از این‌یکی متاع بگذرد و خودش را نیاندازد وسط.

این  دزدی‌های ناشیانه از کسی که انشاء نوشتن هم بلد نیست -و نشانی به سوء استفاده‌های دیگر به نام فَراستی در همان کانال و اینستاگرام می‌دهد- را گفتم تا مخاطبان به آن صفحه و عکس اعتماد نکنند و آقای منتقد را در یادداشت‌ها و برنامه‌های تصویری‌اش دنبال کنند.


پی‌نوشت1: دیروز ظهر با استاد فَراستی تماس گرفتم و شرح ماجرا را برایشان توضیح دادم. آقای منتقد گفت: «همه کانال‌های مجازی به نام من مردود هستند.»

پی‌نوشت2: میثم امیری راست می‌گوید؛ چندماهی است دارد می‌گوید در عرصه‌ی نوشتن، فامیلی‌ام را با پسوندی، پیشوندی چیزی متعین کنم. متعین می‌کنم؛ محسن باقری هَرابَرجانی (روستای پدری‌ام).

تبریک کنایه آمیز محسن تنابنده به اصغر فرهادی

در وانفسایی که عده ای بدریش کمر به نابودی سینما بستند تو بی ریش والبته باریشه بی هیاهو و جنجال بار دیگر بر قله نشاندیمان آخ که خندیدن به ریش آنها از این بالا چه کیفی دارد.

واکنش فرّخ نزاد به صحبتهای فراستی در "هفت" اخیر + پاسخ سید محسن باقری

 http://s5.picofile.com/file/8287807392/52.jpg

برای مشاهده تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید.


اشاره: متن زیر توسط «سیّد محسن باقری» نوشته است. جناب فراستی شاگرد دیگری هم دارند که نامی مشابه دارد: «محسن باقری».  در این روزهای اخیر دو مطلب به قلم محسن باقری در وبلاگ منتشر شده است. اما متن زیر نخستین متنی است که در روزهای اخیر از سیّد محسن باقری منتشر می شود.

***********************************************

سیّد محسن باقری:

مسئولیت این پاسخ همه جوره به عهده سید محسن باقری می باشد. تحت هیچ شرایطی این پاسخ را به استاد نچسبانید. (خطاب به پاپاراتزی ها) _ دین ندارید لااقل آزاده باشید.


خطاب به فرخ نژاد:  تا کی میشود با پوپولیست پشت موبایل قایم شد؟ چرا به هفت نیامدی؟ کجایت بند آمده بود که ننشستی رودرو توهین کنی؟ کمی جربزه به خرج میدادی و به جای رئیست که صبح متن انتقادی مینویسد و شب به قربان صدقه خم ابروان چشمان یارش (افخمی) میرفت  _ تو می آمدی و میزدی و افخمی را مجبور به گذاشتن پست پوپولیستی میکردی. حالا که نیومدی پس چرا جرات میکنی پشت موبایلت نقش لات مظلوم نما و فردین بازی که مثلا قدرت از آن توست اما پهلوانی اجازه نداده و رحم کردی به این طفل معصوم ببچاره رسانه ملی... این چه مسخره بازی درآوردی؟
از یک طرف به برنامه نمیری و از آن طرف گریه میکنی که چرا من با موبایل تو با رسانه میلیونی  تلویزیون؟ به خدا دیگر شورش را درآوردید چرا انقدر ترسو و بزدل شده اید؟ چرا در فضای مجازی دو گرم به آن گوشت اضافه میشود و هنگام رویارویی صد گرم گوشت از کف میدهی؟ چرا مردم را با این متن های پوپولیستی شبیه به رئیس جمهور مورد حمله تان (و البته مورد علاقه امروزتان) "محمود احمدی نژاد " مردم را فریب می دهید؟ فکر میکنید تا کی می توانید این بازی را ادامه داد؟ تا انتخابات بعدی یا تا اکران گشت ۲؟
عیبی ندارد ما قبلا هم گفته بودیم که نه ما زدیم نه شما دستت به ما رسید _ اما انقدر شورش را در آوردید که گند خودزنی ات مانند فیلم ابدویک روز توسط رفیقت که موبایلت باشد درآمده. آخر حمید جان خودزنی برای گنده شدن فیلم و خود؟ _ چرا انقدر بچه شدی ؟ شاید از وقتی تهیه کننده شدی احساس بچگی میکنی. نترس فوقش بک فیلم دیگر با وامی دیگر از بانک و تولید نصف قیمت و پس انداز وام درشت و خوردن سود بانکی لش _ دیدی دایره وطن فروشی را ... ندیدی   به زودی وقتی اینکاره شدی، خواهید دید. بهتر است از این روشهای کثیف برای جنجال سازی فیلمت استفاده نکنی و همان روش وطن فروشی خوذ رل پیش بگیری چون این وسط خودت رو نابود میکنی. بیا انقدر ترسو نباش. 
خلاصه _ عاقبت پرده هنگام تعویض لباس هایت می افتد و همگان خواهند دید آن نقطه را.  آنجایی که هیچ نیست. مگر شانس آورده و در آن لحظه موبایلت را همراه داشته باشی؛ بلکه شاید اعتماد به نفس کاذبش بتواند آنجا را با سیلی سرخ نگه ندارد و معلوم نشود که و چه هستی. با موبایل قطعا چیزکی هست که متعاقبا مردم میروند و میگویند چیزها.
 بله فلسفه اضافه شدن با موبایل و کم شدن بدون موبایل در اینجا نهفته است که مردم  چیزکی را میبینند و چیزها میگویند. آنهم به دلیل پرسپکتیو لنز است که از صفحه موبایل ایجاد میشه. توهم نزنید که چیزها دارید و چیزک نیست. نظر من را بخواهند که میگویم حتی چیزک هم نیست.
پاسخم را با لحنی لمپنی خطاب ابراز کردم هر چندکه با آن مخالفم و ه علاقه ای به تکرار آن ندارم _ اما واقعا نمیدانم با پوپولیست لمپپن چگونه باید سخن گفت.
هر چه شد؛ خلاصه ما گفتیم و پیشنهاد ما این است که از دروازه ردش نکنی، شاید تلنگری برای بیدار کردن رگ غیرت گوشتتان شود و شوکی خورده شود و فرصتی برای کنار نهادن گوشی فراهم شده و لحظاتی را با حقیقت زندگی بگذرانید بلکم؛ شاید، اگر خدا بخواهد خود را بگدریابید و بمانید.
این ادبیات سخیف خود را علی رغم میل باطنی   برای اثبات مردانگی و شجاعت خود، حاضر به بازگویی آن به صورت رخ در رخ و چشم در چشم هستم. در هر مکان و هر زمان.
حتی اگر برایم گران تمام شود اما به ایستادگی در مقابل احمدی نژادیسم می ارزد.
یا حق

یادداشت محمود گبرلو درباره حواشی اخیر

دوستان، بزرگواران، اهالی محترم سینما، منتقدان، مسئولین، مجلسیان، حزب الهی‌ها، خواهش می‌کنم این بحث‌های خانمان برانداز را تمام کنید . سینما، انقلاب، مردم، نظام، رسانه ملی و … جایگاه شان فراتر از این حرف‌هاست که به مسایل شخصی و زندگی خصوصی همدیگر بپردازید و از تربیون‌های مختلف رسانه‌ای آبروی یکدیگر را ببرید‌.

چرا کسی جلوی این حرف‌های خاله زنکی را نمی‌گیرد. این حرف‌ها و رفتارها حیثیت سینما و سینما‌گر ایرانی بخصوص سینمای انقلاب را از بین می‌برد‌. چرا برای رسیدن به مقاصد مختلف که آشکاراست دست از این رفتارهای ضد هم برنمی‌دارید؟ بخدا مردم همه چیز را می‌فهمند . چرا سرتان را مثل کبک در زیر برف کردید و فکر می‌کنید با این حرف‌ها به مقصد‌تان می‌رسید‌؟

قرار این نبود‌. قرار بود، تحلیل کنیم ،ارزیابی کنیم ، خوبی‌ها را بگوییم ، ضعف‌ها را برطرف کنیم ، با احترام حرف بزنیم . گزک به دوست نادان و دشمن زیرک ندهیم .آیا این مفهوم گفتمان است‌؟ اینکه حیثیت و شخصیت و اعتبار هم را لکه دار کنیم‌؟ دیگر چه می‌ماند از این سینمای نحیف و نجیب پس از انقلاب‌؟ آیا دوباره مردم ما را می پذیرند‌؟‍‍‍‍ آیا آبروی رفته دوباره باز می‌گردد‌؟ بخدا مردم‌، سینما و سینما‌گر ایرانی را (چه فیلمساز چه منتقد )همه را دوست می‌دارند نکند همه گرفتار دسیسه‌ای شده ایم که دنبال تعطیلی سینما است‌؟ این است وظیفه رسانه ملی‌؟ وظیفه رسانه‌ها و منتقدان ؟ وظیفه سینماگران‌؟ آنموقع خیالتان راحت می‌شود‌؟

مطلب محسن جعفری­‌راد درباره فراستی

سینما سینما نوشت:

نگاهی به مواضع اخیر مسعود فراستی

دهه ات گذشته رییس!


مسعود فراستی در مستندی اشاره می­کند که داریوش مهرجویی در مصاحبه­هایش هنگام برگزاری جشنواره فجر، از فرهنگ علی­خواهی در هامون حرف زده.اما چنین فرهنگ و مفهومی در فیلم وجود ندارد و داوران جشنواره فجر نیز صرفاً برای حمایت از همین فرهنگ علی­خواهی به مهرجویی جایزه دادند. هامون می­تواند مشت نمونه خروار فیلم­های مهم دهه شصت باشد که فراستی را از همان آغاز فعالیت­هایش به عنوان منتقد، درگیر فرامتن و حواشی فیلم­ها و پیگیر مصاحبه­های کارگردان نشان می­دهد، نه در مقام کسی که به عنوان منتقد باید مکالمه­ای با خود فیلم و جهان معنایی که هر فیلم می­سازد، داشته باشد. تا می­رسیم به فروشنده که بارها فراستی در «هفت» و غیر از «هفت» به مصاحبه­های اصغر فرهادی ارجاع می­دهد و ادعا می­کند که فرهادی چیزهایی را می­گوید که در فیلمش وجود ندارد و بیش­تر در مقام توضیح­دهنده و توجیه­کننده حفره­های فیلم، در مصاحبه­ها آسمان به ریسمان می­بافد.این شیوه نقد فیلم یعنی صرفاً با تکیه بر مصاحبه­های کارگردان، یکی از آسیب­های جدی کار فراستی است.

نظریه پردازان مهم معاصر- از  فرمالیست­های روس گرفته تا رولان بارت-  اولویت در پرداختن به یک متن را جهان درونی خود متن می­دانستند.به ویژه  بارت که در نظریه مرگ مولف، تاکید می کند که هنگام مواجهه با اثر،مولف اثر باید نادیده گرفته شده و خود اثر است که حالا زنده است و جریان پیدا کرده است. این گزاره در میان نظریه­پردازان و منتقدان دو دهه اخیر جهان هم بارها مطرح شده و در کل از یک نگاه زیبایی­شناختی و مستقل به اثر هنری حکایت می­کند و وجود و هویت اثر را مستقل از صاحب اثر می­داند.چون به این ترتیب دیگر خبری از پیش­فرض و ایدئولوژی زدگی منجر به  قضاوت سریع و شتابزده برای منتقد نیست. در واقع یک منتقد ایدئولوژی­زده و حاشیه­نگر، قبل از دیدن فیلم و حتی خوش بینانه­تر قبل از پایان فیلم، تصمیمش را گرفته است. حالا به این­ها اضافه کنید خصومت شخصی یک منتقد با یک فیلم­ساز؛ همواره رابطهمنتقدان و فیلم­سازان شکننده و ناپایدار بوده است. از منتقدنماهایی که تبدیل به کیف­کش فیلم­ساز مورد علاقه خود شدند تا منتقدانی که به خاطر دشمنی با فیلم­ساز، بدون دیدن فیلمش، به زعم خودشان کارش را با خاک یکسان می­کنند. منتقدانی که یک ایدئولوژی منجمد شده در ذهن دارند و فیلم می­بینند که دریابند بر ایدئولوژی آن­ها قابل انطباق هست یا نه- به جای جست­وجو درباره این­که جهان­بینی فیلم و مظروف محتوای آن با ظرف روایی­اش تناسب دارد یا نه- و این ایدولوژی­زدگی به واکنش مقدم بر نقد منجر می­شود و ارجاع به مصاحبه­های فیلم­ساز نمود عینی واکنش مقدم بر نقد است.

فراستی یکی از متناقض­ترین نویسندگان سینمایی ایران است. مثلاً گاهی دوربین روی دست را با الفاظ زننده مورد تمسخر و تحقیر قرار می­دهد و گاهی از آن به عنوان امتیاز فیلم  مثال می‌آورد. گاهی در نظرسنجی­های یک مجله سینمایی برای بهترین فیلم­های عمر، فیلم­هایی را قطار می­کند که در مصاحبه­های بعدی از آن­ها به عنوان کارهایی بی­ارزش یاد می­کند. گاهی فیلم­هایی مثل قلاده­های طلا و اخراجی­های ۱ را فیلم­های خوب می­داند و جدایی نادر ازسیمین،ابد و یک روز و فروشندهرا فیلم­هایی بد و ماقبل نقد و بی­ارزش. آن هم با ادبیاتی که ربطی به واژگان نقد و تحلیل ندارد؛ از اولین حاشیه پررنگش در «هفت» که با ادای کلمه­ای خطاب به مسعود کیمیایی رخ داد تا این اواخر که سعید عقیقی را بی­عرضه عنوان می­کند، در حالی­که یکی از فیلم­های محبوب خود فراستی،شب­های روشن نوشته عقیقی است! جالب این­که اصغر نعیمی در مواجهه با این جمله، به او تذکر می­دهد که از الفاظ کوچه بازاری استفاده نکند و با لحن و ادبیاتی شبیه فراستی، به او می­گوید:«خب منم می­تونم بگم تو هم عرضه نقد نداری.» و فراستی سریع پاسخ می­دهد که منطورش«توان» است!

اما یکی از عجیب­ترین نظرات و ادعاهای فراستی در قسمتی بود که درباره جایزه­های پرتعداد ایستاده در غبار و -طبق معمول- مصاحبه­های کارگردانش حرف می­زد و اعتقاد داشت تمام جشنواره­هایی که این جوایز را داده­اند- در واقع تمام جشنواره­های معتبر ایرانی-«پرت و پلا» هستند. اما جمله کم­نظیر او این بود: «جشنواره­ها و داوران اشتباه می­کنند اما من که اشتباه نمی­کنم.» (نقل به مضمون) به قانونی نانوشته می­ماند و جزو حداقل ملزومات یک منتقد هنری این است که  با نسبی­نگری و پرهیز از حکم کلی و قطعی، نقد و تحلیل کند. درحالی که  فراستی با این مطلق­نگری، فراتر از یک منتقد در مقام قاضی اخلاق و رفتار انسانی نیز  بر می­آید و خودش را در حد و اندازه یک انسان عاری از خطا معرفی می­کند!

در قسمت دیگری از«هفت» رفتن رییس جمهور با خودروی ضدگلوله و مدل بالا(به زعم فراستی)  نزد کارگران را کاری ناشایست و غیرانسانی عنوان می­کند! و در ادامه ادعا می­کند که این هم نوعی نگاه نقادانه است. خب منتقد سینما چه صلاحیتی درباره درستی یا نادرستی حرکت یک رییس­جمهور دارد؟ اصلاً شکل و جنس خودوری حامل رییس جمهور چه ربطی به نگاه نقادانه دارد؟بایستی مثلاً با پراید و تاکسی و بدون محافظ نزد کارگران می­رفت؟!  این­جاست که باز هم فرامتن و حواشی بر متن غلبه می­کند. فراستی هیچ دیدگاهی درباره ساز و کار دولت روحانی ارائه نمی­دهد اما همین که بحث نقد کردن و شعار «ایجاد نقد و گفت­وگو به عنوان یک فرهنگ در جامعه»به میان می­آید، چون فضا برای حرکت و رفتار عوام­فریبانه وجود دارد، از خودروی مدل بالای رییس جمهور مثال می­زند.

فراستی ارزش کلمات را که بارها ثابت کرده نمی­داند، انواع و اقسام کلمات کوچه بازاری را ادا می­کند و نسبت به رسالتش نیز بی­توجه است. خب این شخص چطور می­تواند صلاحیت نقد که حتی اظهارنظر درباره یک فیلم را داشته باشد؟  باز هم ارجاع می­دهیم به حضور نعیمی که برای اولین بار در «هفت» شخصی از موضع خود فراستی با او برخورد کرد. نعیمی حرف­هایش را می­زد و فراستی لحظه به لحظه عصبی­تر می­شد، طوری که امکان درگیری فیزیکی او با نعیمی نیز می­رفت! خب کسی که توقع و انتظار چنین برخوردی را ندارد و آن را دون شان خودش می­داند و نمی­تواند حوصله حداقلی در مواجهه با نظر مخالف را  داشته باشد، چطور دم از «گفت­­وگو» می­زند و از این مهم­تر چنین حق و  واکنشی را برای فیلم­سازان در مقابل ناسزاگویی­اش قائل نیست؟ او حق این را دارد که هر چه دلش خواست بگوید. از تیپ .و ظاهر فیلم­ساز تا حواشی زندگی شخصی و مصاحبه­هایش با زننده ترین الفاظ ممکن، اما اگر کسی با ادبیات خودش با او برخورد کند، عصبانی می­شود.

این­جاست که خاصیت آینه­وار و خود بازتاباندگی برای شناخت شخصیت فراستی به کمک می­آید؛ کسی که تحمل نگاه به خودش در آینه -حتی در آینه­ای شکسته و زنگار بسته- را ندارد، چطور می­تواند از هستی لذت ببرد، چطور می­تواند از سینما لذت ببرد و چطور می­تواند بستر لازم برای گفت­وگوی انسانی و شکل ایده­الش «دیالکتیک روشنگری»را فراهم کند؟ چطور می­تواند منتقد سینما باشد؟

شاهکار جدید مسعود فراستی نظرش درباره فیلمهای گشت ارشاد ۲ و کاناپه است که به شکل پرواضحی در قالب یک سانسورچی و ممیز با فیلم­ها  برخورد کرده است و فضا را متشنج کرده و دقیقا در مقام یک مخالف سینما ظاهر شده است. از نظر فراستی، هیچ کدام از خبرنگاران، روزنامه نگاران، منتقدان، سینماگران، مدیران ارشاد، داوران و … توانایی کشف حال و هوای مستهجن گشت ارشاد ۲ را نداشتند و فقط او توانسته این را کشف کند! حتی مردمی که این فیلم را جزو فیلم­های منتخب خود اعلام کرده اند هم احتمالا کوررنگی داشته‌اند!  نکته اصلی اینجاست؛ چرا این اتهام را به شیوه­ای نقادانه و با نگاهی سینمایی در مطالبش نمی­آورد و در مقام سخنگوی دلواپسان ظاهر شده  و کم مانده که به خیابان برود و مقابل دفتر سعید سهیلی سنگ پرتاب کند؟! اصلا وظیفه اکران و توقیف یک فیلم در کجای وظایف یک منتقد سینما قابل تعریف است؟  به این ترتیب او پله پله مدارج پسرفت را طی کرده است. از منتقد به حاشیه پرداز، از حاشیه پرداز به شومن، از شومن به منتقد رییس جمهور، از منتقد رییس جمهور به کسی که افتخار می­کند بدون دیدن فیلم­ها آنها را  نقد می­کند و بالاخره این آخری سانسورچی و ممیز. مدارج بعدی این پسرفت کجاست؟! از این بدتر مگه میشه؟! مگه داریم؟!

*رییس؛ عنوانی که فراستی کارگردانان را با آن خطاب قرار می­دهد.

طنز فاضل ترکمن درباره فراستی و مجلس

روزنامه «شهروند» نوشت:

«وقتی حمید فرخ‌نژاد دهن مسعود فراستی را کاگل گرفت»!


علی لاریجانی تا مسعود فراستی را درصحن مجلس دید، صدایش از قبل هم کت‌و‌کلفت‌تر شد و گفت: «کی اینو راه داد؟! حراست رو بگیرین زود!» علی مطهری گفت: «منو قایم کن علی! لابد اومده منو بزنه!» مسعود فراستی گفت: «نمایندگان مقوایی! اومدم تو مجلس درنیومده‌تون، یه گزارشی بدم و برم...» علی لاریجانی گفت: «من شبکه‌های صداوسیمارو از هیچی به پنج تا رسوندم!» علی مطهری گفت: «الان مگه فیلم انتخاباتیه که داری از سوابق درخشانت می‌گی؟! به‌ جای این ‌کارا فراستی‌رو بنداز بیرون!» مسعود فراستی گفت: «اومدم سینماگران رو لو بدم و برم. بهروز افخمی دم در با ماشین منتظرمه. بگم؟!» علی مطهری گفت: «خدایا! این سرزمین را از دروغ و بگم‌بگم نجات بده!» مسعود فراستی گفت: «پس می‌گم! گشت ارشاد ۲ رو نمی‌شه با خونواده دید. خونواده‌های ایرانی گول می‌خورند و تبدیل به آدم‌های بدبد می‌شن!» علی مطهری گفت: «والا برنامه هفت رو با اون اصطلاحات درخشانی که شما برای فیلم‌های مسعود کیمیایی و علی حاتمی به‌ کار بردی، نمی‌شه با خانواده دید!» مسعود فراستی گفت: «من با تو حرف نزدم مقوا!» و بعد ادامه داد: «فیلم فروشنده اصغر فرهادی هم ماقبل بده! و ایران‌ستیزه! دیگه این‌که کیانوش عیاری هم می‌خواد با کلاه‌گیس سرتون کلاه بذاره!» علی لاریجانی گفت: «مشکل ما الان کلاه‌گیس مردمه؟!» علی مطهری گفت: «علی جان! چرا امروز عین کاندیداها حرف می‌زنی؟!» همان‌موقع بود که حراست مجلس وارد شد و دونفر مسعود فراستی را به سمت بیرون از مجلس هدایت کردند. مسعود فراستی همان‌طور که فریاد می‌زد: «مرگ بر مقوا! مرگ بر مقوا!» از صحن مجلس بیرون انداخته شد و زود رفت و رفت و رفت تا سوار ماشین بهروز افخمی شد. بهروز افخمی گفت: «مسعود! لوشون دادی؟!» مسعود گفت: «پدرشونو دراووردم!» بهروز افخمی گفت: «یعنی شمقدری لابی می‌کنه تا اسکارو از فرهادی بگیرن و بدن به من؟!» مسعود فراستی گفت: «بهروز الان که کسی نیست، چی رو از کی پنهان می‌کنی؟! آخه اون فیلم آذر، شهدخت، عمه، خاله تو جایزه جشنواره عمار هم زیادشه، بعد اسکار؟!» بهروز افخمی گفت: «نمی‌رسونمت‌ها!» مسعود فراستی گفت: «منم می‌رم لوت می‌دم!» و بعد دوتایی بلندبلند زدند زیر خنده و گفتند: «ما دیگر عجب پدرخوانده‌هایی هستیم!». بهروز افخمی ترمز کرد و جلوی انجمن قاراشمیش نگه داشت. سعید سهیلی با لانچیکو صورت بهروز افخمی رو شتک‌‌متک کرد و گفت: «من مثل حمید فرخ‌نژاد فرهنگی برخورد نمی‌کنم با نامه جوابت رو بدم رو اینستاگرام، همین‌جا شتک‌متکت می‌کنم!» بهروز افخمی درحالی‌ که تمام اعضا و جوارح و حتی جوانحش از ترس خیس شده بود، گفت: «م... م... من چی کاره‌ام سعید جان؟! تقصیره این مسعوده! منو بیچاره کرده!» سعید سهیلی گفت: «بگو خودش کجاست بچه! برو اون‌ور از جلو چشام تا یه لقمه چپت نکردم!» و بعد درست زمانی که سعید سهیلی دنبال مسعود فراستی ‌می‌گشت، حمید فرخ‌نژاد را دید چه مسعود فراستی را روی یک انگشتش می‌چرخاند و می‌گوید: «هرکی از این بعد بشنوم جاسوسی سینمای ایران رو کرده، دهنشو کاگل می‌گیرم». مسعود فراستی ‌گفت: «بهروز! کجایی که منتقد برنامه‌تو کشتن!» بهروز افخمی گفت: «بمیر! راحت شم از دستت! هرچی می‌کشم از دست توئه!» سعید سهیلی گفت: «حمید جان! تو خونتو کثیف نکن! بندازش پایین این مردکو تا بفهمه من کی‌ام!» مسعود فراستی گفت: «حمید جان! تو رو خدا! من می‌ترسم از این سهیلی! منو می‌خوره! منو نده بهش! قول می‌دم اگه سر کیسه رو شل کنی، ازت تعریف کنم!» حمید فرخ‌نژاد گفت: «کاهگل را بیاورید!» ساعد سهیلی کاهگل آورد و بعد سکوت عجیبی سرتاسر انجمن و همچنین دهان مسعود فراستی را فرا گرفت!

پاسخ سید ابراهیم نبوی به نامه حسین معززی نیا

مسعود فراستی: خوب، بد، زشت

در پاسخ به نوشته حسین معززی‌نیا


حسین عزیز!

نامه‌ات را خواندم و سپاس از اینکه چنین نگاه بی‌طرفانه و دلسوزانه‌ای داری. بخشی از نامه‌ات درست، بخشی از آن غلط و بخشی از آن نامربوط است.

خوب: مثال‌های متعددی آورده‌ای که من نباید در این مجادله وارد زندگی خصوصی مسعود می‌شدم. این گفته تو را کاملا قبول دارم. من مطلب را منتشر کردم و چند ساعتی پس از آن به این نتیجه رسیدم که این برخورد من با زندگی خصوصی مسعود درست نبوده، آن را اصلاح کردم و تمام آنچه را که به زندگی خصوصی مسعود مربوط بود بیرون آوردم. در اینترنت هم جستجو کردم و دیدم فقط یک منبع مطلب را بازنشر کرده بود، به آن منبع هم اطلاع دادم که مطلب را اصلاح کند و آنها هم چنین کردند، خودم هم مطلب تلگرام و اینستاگرام را بدون آن بخش‌ها منتشر کردم. کار من نادرست است و بابت آن اول از خوانندگانم و بعدا از مسعود عذر می‌خواهم.

بد: نوشته‌ای «آدم عاقل وقتی خودش هفتاد بار در زندگی‌اش تغییر مسیر می‌دهد و کارهای متناقض می‌کند و حرف‌های متناقض می‌زند، بهتر است به تناقض و بالا پایین زندگی دیگران گیر ندهد. وقتی خودش بارها بازداشت می‌شود و قول‌هایی می‌دهد و آزاد می‌شود بهتر است به تواب شدن دیگران و تعهدات‌شان بعد از آزادی بند نکند...» این گفته‌های تو از اساس نادرست است. مشکل مسعود فراستی این نیست که چرا در زندگی‌اش تغییر مسیر داده، یا رفتارش متناقض بوده، یا تواب بوده، یا در روزنامه دولتی ستون نویسی کرده. هیچ کس با این رفتارها مشکل ندارد. هرکس هم داشته باشد، من مشکل ندارم. تواب شدن در زندان ایران طبیعی است. مشکل تواب شدن نیست، آدم فروشی است. تواب کسی است که اعتقاداتش و خودش را انکار می‌کند تا زنده بماند. این حق شخص است، اما آدم فروشی این است که تو نه خودت، بلکه دیگران را نابود می‌کنی تا زنده بمانی و موقعیت پیدا کنی. مسعود فراستی با ذکر مثال و نکات مشخصی که در نوشته‌ام گفتم آدمهایی را که من نام بردم لو داد و کار آنها را تعطیل کرد. به زندانش و اینکه در زندان چه افرادی را لو داد کاری ندارم، چون حضور نداشتم و شاهد نبودم. آنچه شاهد بودم نوشتم. من مثل دهها زندانی روزنامه‌نگار و نه زندانی متهم به فعالیت در گروه مسلح نظامی، زندان رفتم، بیرون آمدم، گفتم غلط کردم و دو هفته بعد نوشتن مطالبم را به روال سابق انجام دادم. گفتم غلط کردم، چون می‌دانستم بعد از یک ماه کارم را ادامه می‌دهم و دادم. تمام دوره ندامت من و اغلب زندانیان روزنامه نگار دو ماه هم طول نکشید. نشانه‌اش هم همین که دوباره زندان رفتم و بطور صریحی برای بار سوم وقتی بازجوی پرونده پورزند از من خواست اطلاعات بدهم و دوستان خودم را لو بدهم، چون می‌دانستم طاقت زندان را ندارم، از ایران بیرون آمدم. برای اینکه نمی‌خواستم آدم فروشی کنم. موضوع من هیچ نسبتی با مسعود که شش سال زندان رفت و سی سال است که دارد آدم فروشی می‌کند شبیه نیست. مسعود همین الآن هم دقیقا در جایی می‌نشیند که می‌داند موقعیت و قدرت می‌گیرد و اصغر فرهادی را می‌فروشد، این یکی را که خودت می‌دانی. قبلا هم کیارستمی و رخشان بنی‌اعتماد و مخملباف و مهرجویی را فروخت. نفروخت؟ مسعود ادا و ادعاست، همان که همیشه علیه دیگران بکار می‌برد. اتفاقا آدم باسوادی است، اتفاقا خیلی حرف‌هایش درست است. شکی ندارم، ولی عیب آنهایی را که قرار است برایشان پرونده سیاسی ساخته شود، مثل اصغرفرهادی را که کارگردان بزرگی است می‌بیند و عیب آشغال‌های ده نمکی را نمی‌بیند. این آدم فروشی تئوریک و منتقدانه و آکادمیک است. الحمدالله در هر دو رشته توانایی کافی دارد، هم شخصا آدم فروخته و هم در ابعاد ملی و تئوریک و راهبردی این کاره است.

زشت: بخش مهمی از حرفهایت نامربوط است. آنجا که نوشته‌ای: « الان می‌خواهی مرا متهم کنی مزدورم و جیره‌خوارم و دارم از فراستی دفاع می‌کنم؟» حسین عزیز! یا مرا فراموش کردی یا نوشته‌های مرا برخلاف من که کارهای تو را می‌خوانم نخوانده‌ای. من خودم بعد از سیزده سال اقامت در فرنگ متهم به مزدوری و جیره‌خواری‌ام، چون اهل اپوزیسیون بازی نبودم و نیستم. تو را هم خوب می‌شناسم. در همه عمرم از خزعبلاتی مثل مزدور و خائن که پسمانده چپ‌هایی مثل فراستی که اتهام نثار مخالفان‌شان می‌کنند نکرده‌ام و نمی‌کنم. و مطمئنم که تو هم در این نوشته جز اینکه سفارشی به رفتار اخلاقی برای رفیق سابقت بکنی، نداری.

پایان: ممنون از نوشته‌ات. امیدوارم موفق باشی.


سید جواد یوسف بیک (مدیر وبلاگ): من کاری به زندان و آدم فروشی و مسائل خصوصی بین آقایان ندارم. فقط چند نکته را درباره رویکرد آقای فراستی نسبت به سینمای ایران و فیلمسازانش- که اشاراتی در متن آقای نبوی به آنها شده بود- یادآوری می کنم:


1) آقای فراستی از «اخراجی ها 1» دفاع کردند و دفاعشان خصوصاً ناظر به یک پلان خوب در فیلم بود. از «اخراجی ها 2» خوشش شان نیامد؛ در مقابل «اخراجی ها 3» شدیداً موضع مخالف گرفتند تا جایی که شخص آقای ده نمکی در برنامه زنده به داد و فریاد بر علیه فراستی برآمد. آقای فراستی در مصاحبه با مجله 24، به سردبیری آقای معززی نیا- که آقای نبوی نوشته هاشان را دنبال می کنند (؟)- درباره فیلم «رسوایی» آقای ده نمکی صفت "آشغال" را استفاده کردند (دقیقاً همان لفظی که آقای نبوی از آن استفاده می کنند و معتقد هستند که فراستی قائل به آن نیست). آقای ده نمکی پس از آن دو فیلم دیگر ساخت: «معراجی ها» و «رسوایی 2». آقای فراستی هم در همان مجله 24 اعلام کرد که این فیلمساز دیگر آن قدر بی ارزش است که من حتی حاضر نیستم فیلمهایش را ببینم.


2) جنجال ها بر سر موضع گیری فراستی درباره فیلمهای آقای اصغر فرهادی اساساً از نقد فیلم «جدایی نادر از سیمین» آغاز شد. این فیلم نخستین جایزه خود را از دست داوران جشنواره فیلم فجر- که شخصی چون ابوالقاسم طالبی هم در میان آنها بود و بعداً تمام قد از فیلم دفاع کرد- گرفت. رئیس سازمان سینمایی وقت هم به اسکار این فیلم آن قدر افتخار کرد که اصلاً مدّعی شد که دریافت این جایزه به دلیل رای زنی های ایشان بوده است. دو فیلم بعدی این فیلمساز نیز توسط همین نظام به اسکار معرّفی شد. اینها، همه دلایلی بر این است که این نظام در پی پرونده سازی سیاسی برای این فیلمساز بوده است؟ آن وقت مخالفت های فراستی در مقابل حمایت های نظام از آقای فرهادی معنای آدم فروشی و هم سویی با نظام دارد؟


3) در پاسخ به یکی از کامنت های همین وبلاگ سؤالی را مطرح کردم که مناسب می بینم در اینجا بار دیگر تکرارش کنم:

چگونه است که فردی "خودفروخته" و "راپورت چی" چون فراستی که "بازوی امنیتی" نظام است، به فیلمهای مهمی که علناً و در سطح وسیعی مورد تأیید نظام هستند؛ از جمله «محمد رسول الله» (مجیدی)، «ملک سلیمان» (بحرانی)، «یوسف پیامبر» (سلحشور)، «آخرین روزهای زمستان» (مهدویان)، «ایستاده در غبار» (مهدویان)، «پایان نامه» (کلاه داری)، «ماه گرفتگی» (اطیابی)- که این دو تای آخری فیلمهایی بر ضدّ جنبش سبز هستند- و . . . به شدّت انتقاد می کند؟ فراستی حتی فیلمی چون «شیار 143» را که مورد تمجید مستقیم شخص رهبری در جلسه ای با عوامل سازنده آن است، شدیداً مورد انتقاد قرار می دهد و در جلسه نقدی در اهواز رسماً و عموماً اعلام می کند که «هرکس از این فیلم دفاع می کند، اشتباه می کند.» (و نیز یادمان نرود که پیش از آن نیز فراستی با حضور در بیت رهبری به بیان صریح انتقادات خود رو در رو با رهبری این نظام پرداخته بود). به علاوه، همین مسعود فراستی از فیلمهایی که به زعم نظام مردود به شمار می آیند چون «گشت ارشاد» (سهیلی)، «من مادر هستم» (جیرانی)، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» (حجازی) و . . . به شدّت دفاع می کند.

در این میان، البته به فیلمهایی نیز بر می خوریم که درباره آنها نظرات فراستی با نظرات طرفداران نظام هم سو است (البته با این تفاوت که اغلب آنها مفهوم زده و محتوا پرست هستند ولی فراستی از دیدگاه فرم به اثر نگاه می کند). حال اگر این مواضع اجماع و آن مواضع اختلاف- که بسیار جدّی و اساسی هستند- را در کنار هم قرار دهیم، نتیجه می شود یک فرد "سرسپرده" یا یک منتقد کاملاً مستقل؟

از آقای نبوی که اینجا نبوده اند و از نزدیک در جریان خیلی از اتفاقات ریز و درشت نیستند، می شود انتظار داشت که خیلی چیزها را ندانند و بر مبنای همان ندانسته ها نظر بدهند، اما برای افرادی که در متن اوضاع حضور داشته اند، شایسته نیست که اتفاقات اخیر- که هنوز یک دهه هم از آنها نگذشته است- را به دست فراموشی بسپارند و سوار بر موجِ جوّ احساسی لحظه ها، عجولانه نظر بدهند و ناقص و ناقض دست به تحلیل بزنند.

فکر و قلب ما دو هدیه و موهب ارزشمند الهی است. به همین راحتی آنها را آماج امواج گوناگون، گذرا و میرا نکنیم.