مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مصاحبه با تسنیم - 13 آذر 96 (به‎روز شده)

گفت و گو با مسعود فراستی


شخصاً پروژه­‌ام نقد است، فکر می­‌کنم فقط با نقد می‌­شود در فرهنگ تغییری، هرچند کوچک، ایجاد کرد، چون تغییرات لازم در فرهنگ اصلاً تغییراتِ یک‌شبه و انفجاری نیست.

انتشار مجله «فرم و نقد» دور تازه‌ای از مجموعه فعالیت‌های مکتوب مسعود فراستی است. در شرایطی که مجلات سینمایی از اعتبار افتاده‌اند، «فرم و نقد» در یک شرایط غیرمتعارف منتشر شده است. این مجله نخستین جریده‌ای است که مطالبش تاریخ مصرف ندارد. انتشار «فرم و نقد» بهانه خوبی برای گفتگوی خبرگزاری تسنیم با مسعود فراستی است، او که همچنان در نقد فیلم «باج نمی‌دهد».

* مجله نقد سینما پس از مدت‌ها در سال 1392  آغاز به‌کار کرد اما تفاوت چندانی با مجله فیلم نداشت. اشخاصی هم که آن مجله را هم‌اکنون به‌صورت سایت اداره می‌کنند، با یک رویکرد فرمالیستی سبک ماهنامه فیلم منتشر می‌کنند. چرا مجله «نقد سینما»، دیگر «نقد سینما» نشد. به‌عنوان فردی که بیرون گود جریان‌های سیاسی هستید، چرا جریان نقد فیلم میان دوستان هیچ‌گاه مهم نبود که برایش سرمایه‌گذاری کنند؟

چرا مهم باشد؟ نیروهای ارزشی عزیز ما غالباً خواستار حفظ وضع موجودند و خواستارِ هیچ تغییری در وضع موجود نیستند و محتوا‌زده‌اند. این تفکر، نقد سینمایی نمی­‌طلبد.

از طرفی چون در سؤالت به فرمالیسم حمله کردی، بگذار با قاطعیت بیشتری پاسخ بدهم. فرم­ یک‌شبه حادث نشده، من سالها و دهه‌­ها روی این خط بودم و در آرزوی داشتنِ یک مجله مستقل. تا زمانی که سیدمرتضی [شهید آوینی] در مجله سوره بود، من هم بودم و بخش سینما دست من بود. پس این نیاز آنجا برطرف می‌­شد، اما وقتی مرتضی رفت، دو سال طول کشید تا "نقد سینما" را راه انداختم که خیلی شبیه مجله «فرم و نقد» است، یک مجله ظاهراً عبوس که فقط نقد دارد.


فیلم ایرانی در شأن ملت ایران نیست

* چرا عبارت «نقد» هم در نام مجله نقد سینما وجود داشت و هم مجله «فرم و نقد» با این پسوند نامگذاری شده؟

شخصاً پروژه­‌ام نقد است، فکر می­‌کنم فقط با نقد می‌­شود در فرهنگ تغییری، هرچند کوچک، ایجاد کرد، چون تغییرات لازم در فرهنگ، اصلاً تغییراتِ یک‌شبه و انفجاری نیست. باید داده­‌های کوچک نقد روی هم سوار شوند و فرهنگ بسازند. این کارِ خیلی طولانی است، کاری مثل احیای یک زمین بایر که اول شما آن را بیل می‌زنید و تمام خس و خاشاک و علف­های هرز آن را از بین می­‌برید. این اولین قدم نقد است برای اینکه، زمین نفس بکشد و بشود نهال تازه در این زمین کاشت. پس اولین کارِ نقد درواقع پاک­سازی است، تمیزسازی است، برای نفس کشیدنِ محیط؛ و بعد نقد، نقد همچون اندیشیدن می­‌ماند، ذاتش با شهامت توأم است، ذاتش با به‌هم‌زدن اوضاع همراه است، نقد، محافظه‌­کار نیست، نقد رعایت نمی­‌کند، نقد، نقد است، نسیه نیست. نسیه است که باید مدام دو خط بنویسد، یک خط پس بگیرد، بالاخره هم مشخص نمی‌شود چه می‌گوید! به هیچ کس نباید بربخورد. وقتی به هیچ کس برنخورد، چیزی تغییر نمی­‌کند! اگر امروز داد عده‌ای درآمده که فیلم ایرانی در شأن ملت ایران نیست و من هم چیزهایی گفتم، این حرف از کجا آمده؟ ما سال‌ها این وضعیتِ اسفناکِ سینمای ایران را داشتیم، الآن دوستان به این نتیجه رسیدند.حداقل بعد از دو دهه، شاید حتی بیشتر، چیزی که ما در جشنوارۀ سال گذشته دیدیم، اصلاً جدا از جریان دو دهۀ اخیر و حتی دو دهه و نیم اخیر نیست. این سیرِ طبیعیِ یک سینمای مسموم، یک سینمای بی­‌هویت، یک سینمای عصایی، سوبسیدی است که صاحبان­شان، نگاه­شان به مردم نیست، برای مخاطب فیلم نمی­‌سازند و برای مخاطب اثری را تأیید نمی‌­کنند، برای خودشان تولید می­‌کنند. مسئولان هم دنبال اثری خنثی هستند و بی‌خطر؛ به‌خصوص از نظر سیاسی و اجتماعی و نه فرهنگی­، چون اساساً دغدغۀ فرهنگ وجود ندارد.

این نگاهِ منجر به سینمایی می‌شود رام، بی­‌اثر و خنثی، که قصدش تعامل با مخاطب نیست. تعامل که عرض می‌کنم، یعنی رفت و برگشت؛ یعنی شما از مخاطب بگیرید  به مخاطب پس بدهید و دوباره این سیر جلو برود و تصحیح شود.

بفروشید و تصحیح بشوید و بدانید کجاست مسائل مخاطب، این چیزی نیست که الآن روی پرده سینماست. از مسائل سطحیِ مخاطب تا مسائلِ جدی­تر زندگی­‌اش تا مسائلِ جدی­ترِ فرهنگی­‌اش. وقتی سینماگر یا گالری­­دار یا نویسندۀ یک کتاب، اساساً برای مخاطب خلق نمی‌کند، وضعیت همین می­‌شود که داریم می‌بینیم و در سینما این داستان از همه جا بدتر است.

فیلمسازان برای چه‌کسی فیلم می­‌سازند؟ چشم و روی سخنشان با کیست؟ کسی که به او پول می­‌دهد، که دولت است، برای دولت می­‌سازند. به‌محض اینکه شما این زاویه نگاه را تغییر بدهید و از مخاطبِ عام و از خواسته‌هایش سخن بگویید سینما شروع می‌شود.



همه‌چیز در سینمای ما دولتی است

سینما بدون مخاطب اصلاً معنا ندارد، اصلاً به فعل تبدیل نمی­‌شود، اصلاً سینما با مردم شکل می­‌گیرد، به‌عکس نقاشی، ادبیات و حتی موسیقی. این ارتباط بلافصل  است، ارتباطِ بین مدیوم با مخاطبش؛ و نمی‌­­تواند منتظر هم شود تا زمان، فلان تابلو را کشف کند، صدها سال بگذرد تا بفهمد این کارِ رامبراند یا ونگوگ، چقدر ارزش دارد، اثر هنری باید درجا بفروشد، این ارتباط بلافصل است.

وقتی پروسه، این شکلی است یعنی ما دارای سینمایی به‌معنی صنعت و هنر نیستیم که مسائل مردم را منعکس کند، مسائل مردم را بازتاب بدهد، مسائل مردم را چکش بزند و به آنها بازگرداند و یک قدم جلو برود. همه چیز در سینمای ما فقط دولتی است، هر دولتی، چه این دولت و چه دولت­های قبل‌تر و بعدتر.

* طبق گفته شما به‌دلیل ارتباط مستقیم دولت با سینما منافع دولت اولویت پیدا می­­‌کند و ما تصویر اراده دولت را روی پرده سینما می‌بینیم. ولی می‌­بینیم فیلمی با بودجۀ دولتی عملاً ضد منافع جمهوری اسلامی ساخته می‌شود، حتی منافع دولت مستقر، در آن اثر سفارشی لحاظ نمی‌شود.

کاملاً درست می­‌گویید. این ظاهرش خیلی پارادوکسیکال است اما واقعی است، یعنی اینکه اثرِ ضدملی ساخته می‌شود، صرفاً برای اینکه برود جایزۀ فرهنگی بگیرد. من نمی‌فهمم نامۀ صد نفر از وکلای مجلس را در دفاع از فیلمی که اُسکار گرفته!

تبریک می­‌گویند و اسکار را روی سرشان می­­‌گذارند! این موضوع واقعاً درست نیست! فیلمی که مطلقاً هویتِ ملی ندارد، اگر نگویم دارد توهین می­‌کند؛ حالا دقت کن طبق گزارشی که یک رسانه منتشر کرده است، 90 درصد از نمایندگان محترم نه فیلم می‌بینند و نه کتاب می‌خوانند، پس این احتمال وجود دارد که اکثر  امضاء کنندگان حامی اسکار، فیلم اسکاری را هم ندیده باشند.

اتفاقی هم نمی­‌افتد، فیلم سر کاری است. صرفاً به‌دلیل یک خط سوژۀ ملتهب، از یک کشور به‌اصطلاح جهان سومی، نه جهان اولی و دومی گل می‌کند، به‌شدت اشتیاق دیدن با خودش می­‌آورد.

*در یک کشور جهان‌اولی هم یک فیلمی به‌نام «اِل» ساخته می­‌شود که آن هم تقریباً همین مضمون را داراست. در مورد تطبیق این دو فضا حتماً نظرات خاصی دارید.

فیلم «اِل» (Elle) در آنجا ساخته می‌­شود که خیلی هم به‌نظرم فیلم بدی است و فقط تفکرش هم بد نیست، که فرمش را هم می­‌گویم، فیلم بسیار محقری از نظر فرم است. از نظر تفکر هم به‌شدت از نظر من مشکل­دار و توهین‌­آمیز است.

اینکه اینجا ما نتوانیم به‌صراحت صحبت کنیم، ولی می­‌دانیم چنین موضوعی، گل می‌کند، نمی­‌خواهم نقد آن سوژه ملتهب ــ تجاوز ــ را دوباره بگویم، مفصل نوشتم، مسئله­‌ام این است که؛ در چه شرایطی ما زیست می­‌کنیم؟ این افتخار دارد که وزیر فرهنگ سابق به آن افتخار کند؟ این افتخار دارد که وکلای مجلس نامه بنویسند و تبریک بگویند؟!

بهتر است ما را با خودمان بشناسند نه فیلم­هایی که جایزه بگیرند. فیلم­سازان ما با پول دولت فیلم می­‌سازند. دولت هم فقط نگاه می­‌کند.

وقتی یک فیلم چهر­ه‌­ای از ما ارائه می­‌دهد که ما حاضریم هر چیزی را بفروشیم، برای اینکه بتوانیم جایزه بگیریم، این واقعاً جای افتخار ندارد، در بوق و کرنا کردن ندارد.سینمای جشنواره‌ای عمدتاً تصاویر اگزوتیکی ــ چه سنتی چه مدرن ــ از ما ارائه می‌دهد، تصاویری که فیلم­های دهه 70 و 80، مخملباف، قبادی یا پناهی ارائه دادند. این تصاویر از ما، در آن‌سوی مرزها چه‌چیزی را بنیان می­‌گذارند؟ می­‌گویند اینها چه ملتی هستند؟

* البته خود شما در مظان این اتهام هستید که با افقی که در لانگ­‌شات به ما از «جان فورد» نشان می­‌دهید می­‌خواهید فیلم­­سازِ حکومتی ایدئولوژیک بسازید، مدل جان فورد که او تصویرگر رؤیای آمریکایی است و شما اینجا دارید فریاد می­‌زنید که ما در سینمای­مان جان فورد می­‌خواهیم تا رؤیای ایرانی محقق شود. می­‌گویند بخشی از این نقدِ مسلط طی 30 سال اخیر از جانب شما برای ساختنِ فیلم­ساز حکومتی است و چون فراستی قصد ساختن فیلمساز حکومتی را دارد نباید به حرف‌های او گوش کرد.

اولاً جان فورد را دوستان نمی­‌شناسند، چون جان فورد مطلقاً فیلمسازِ حکومتی نیست؛ چه آن زمان که می­‌رود راجع به جنگ فیلم می­‌سازد، چه آن زمانی که راجع به سرخ­پوست­ها می­‌سازد. بحث جان فورد بحث طولانی­‌ای است؛ جان فورد یک هنرمندِ بی­‌بدیل در سینماست و حکومتی هم نیست.

شما «درۀ من چه سرسبز است» را ببینید، کجای این فیلم حکومتی است؟ «چه‌کسی لیبرتی والانس را کشت؟» را ببینید، مسئله­‌اش سنت و مدرنیته است و چگونگی آمدن مدرنیته و حفظ چه‌چیزهایی از سنت است. اگر عقل این دوستان شبه‌مستقل جشنواره‌ای رسید چنین مسئله‌ای را تبیین کنند، من اصلاً حرفهایم را پس می­‌گیرم.



جان فورد یک فیلمسازِ باهویتِ ایرلندی است که می­‌رود آمریکا و آنجا فیلم می­‌سازد و تبدیل می­‌شود به جان فوردی که الآن آن را می­‌شناسند، تاریخ می‌سازد، جان فورد فیلمسازی است که آدم خلق می­‌کند، آدمش حس دارد، آدم است، آن چیزی که من می­‌گویم آدم است یعنی خانواده را می­‌فهمد، یعنی درد را می­‌فهمد، یعنی محبت را می­‌فهمد، یک صحنۀ خوشه‌­های خشم، زمانی که شخصیت اصلی از زندان می­‌آید خانه، همان لحظه در فیلم کافیست. اگر ما تا 50 سال دیگر چنین صحنه­‌ای را بسازیم از نظر من کافیست که ببینید چگونه به فقر کُرنش نمی­‌کند، یا در همان فیلم خوشه‌­ها، صحنه­‌ای که یادآوری می‌کنم که کامیونِ فکسنی از بین­ رفته، به یک جایی می­‌رسد که مستقر می‌شود، بچه­‌های گرسنه می‌آیند، دوربین جان فورد نسبت به این بچه­‌ها چیست؟ اگر روشنفکران و دوستان حزب‌اللهی‌ فهمیدند، ما خیلی مخلص‌شان هستیم. در همان فیلم مادر یک مقدار غذا دارد (خوراک لوبیاست) برای 10، 12 نفر اعضای خانواده، 30 تا بچه گرسنه می‌ریزند بالای سر آنها؛ دوبین جان فورد از بالا به اینها نگاه نمی‌کند، به عزت این بچه‌­ها توهین نمی­‌کند، مادر هم این کار را نمی­‌کند، می‌گوید "بروید داخل چادر، پنهانی غذایتان را بخورید"، اما چیزی که در قابلمه‌اش مانده بین این بچه­‌های گرسنه تقسیم می­‌کند. بچه­‌ها هم هیچ کدام ذلیل نشان داده نمی‌شوند، با اینکه گرسنه هستند. شما این صحنۀ کوتاهِ جان فورد را ببینید، اگر ما توانستیم این صحنه را بسازیم بعد به ما بگویید،  هرچه دلتان می­‌خواهد بگویید.

*الزاماً این صحنه نه، ولی با این محتوا فیلم داشتیم، فیلم نیاز آقای داوودنژاد، تا حدی.

ما یک و نصفی فیلم داریم با خیلی تسامح که نگاهِ این‌گونه دارد، یکی نیاز است که تو گفتی، بعد فیلمساز دیگر چنین مسیری را ادامه نمی­‌دهد، یکی هم بچه‌های آسمان است که ادامه­‌اش واقعاً به جایی رسید که بهتر است صحبتش را نکنیم. ولی این نگاه و بلدی سینما؛ این میزان بلدیِ سینما و اینکه شما وقتی بعد از این‌همه سال فیلم را می­‌بینید هنوز با شما کار می­‌کند. جان فورد و هیچکاک منحصر به فردند، دو ندارند، این دو به‌نظر من از بزرگترین فیلمسازان تاریخند، هر کدام با یک دنیا با یک نوع کار.

* پس نتیجه می‌گیریم فیلم ایرانی، هنوز هویت نساخته و مجالی هم برای نقد هویت‌­سازی باقی نگذاشتند.

دقیقاً، در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، فیلم­هایی دارد که قابل دفاع‌اند، از دیده‌­بان و مهاجر حاتمی­‌کیا گرفته تا نیاز و بچه‌­های آسمان و باید خیلی فکر کنم فیلمی دیگر پیدا کنم. این فیلم‌های متعلق به دهه شصت و اوایل دهه هفتاد است. ما در 25 سال اخیر یعنی دو دهه و نیم نه‌تنها از این‌دست فیلم­ها نساختیم بلکه به‌طور خیلی جدی از این فضا دور شدیم، از این آدم­ها، از آدم‌هایی که اگر فیلم­ساز با آنها مُماس شود، می‌تواند فیلم ملی بسازد، که مماس نمی‌شود.

نوع زندگی­‌اش اجازه نمی­‌دهد و نوعِ سینمای دولتی این اجازه را نمی­‌دهد. هرچه ما از جنگ دورتر شدیم، این سینما هم نحیف­تر و لاغرتر و بی­­رنگ‌تر شد.

دلیلش جنگ است، کاش این‌قدر دور نمی­‌شدیم چون منبع عالی‌ای بود برای فیلم و کتاب و ... . آمریکایی­ها که چنین جنگی نه‌تنها نداشتند، بلکه از هر جنگی طَرْفی بستند که دنیا را تسخیر کنند؛ از جنگ ویتنام که به‌شدت ناحق بود و از جنگ­هایی که همه‌جا آمریکایی، به‌غیر از جنگ جهانی دوم، که مجبورند در جبهه‌ای علیه فاشیسم بایستند، یک دانه گلوله هم به آنها نخورد، در همه جنگ‌هایشان ناحق­ند، جنگ­هایشان تجاوزکارانه است، ولی فیلم­هایی که راجع به آنها ساختند، قهرمان آمریکا را ساختند، فیلم جوخه به‌کارگردانی اولیور استون، فیلمی است که به‌شدت به ویتنامی‌­ها توهین می­‌کند.

*چطور این را سالها دوستان استراتژیست و رفقای ما به اسم فیلم ضدآمریکایی به ما ارائه دادند؟

برای اینکه نمی­‌فهمند، چون اوجش دیگر «غلاف تمام‌فلزی» کوبریک است که زمانی که راجع به آمریکا صحبت می‌کنند، مترقی است تا حدی، دارد میلیتاریسم را در آمریکا می‌­گوید و افشا می­‌کند و موضع خوبی است، به‌محض اینکه از این فضا خارج می­‌شود، با دخترِ ویتنامیِ اسلحه به دست مواجه می‌­شود.

*و حتی بهشت و زمین اولیور استون امتداد همین نگاه ارتجاعی است.

«غلاف تمام‌فلزی» در این زمین مهمترین فیلم است که اغلب دوستان طرفدارش هستند، از روشنفکران تا نیروهایی که فکر می‌کنند ارزشی هستند.

* نگاه تحقیرآمیز و ارتجاعی فیلم را بشکافید. عذرخواهی می‌کنم، اینها بحث‌های نایاب و تکرارنشدنی است.

 اولاً، دختر ویتنامی را به‌شدت زشت نشان می‌دهد، ثانیاً، زاویۀ دوربینش این طرف است، با سربازهاست و سوم وقتی دختر را می­‌گیرند، باز دوباره از بالا به او نگاه می­‌کنند و مانند یک اسبی که آخرین نفسش را می­‌کشد و حق با کسانی است که او را با تیر زده‌اند، جای دوربینش چنین حسی به ناخودآگاه مخاطب منتقل می‌کند. آنچه من و دوستانم در مجله فرم و نقد، پیگیری می‌کنیم این است که فرم چه منتقل می‌کند به ناخودآگاه مخاطب.

* دوستان ادعا دارند این صحنه می­‌خواهد بگوید این جوخه نظامی چقدر حقیر است که از پس یک دختر ویتنامی برنمی­‌آید.

ابداً این نیست، اگر فرم را به‌خوبی نشناسیم به همین جعل در برداشت و استنباط دم‌دستی خودآگاه اکتفا می‌کنیم، یعنی فرم را نفهمیده‌ایم. فرم به ما می‌گوید، همین آدم­هایی که ما به آنها انتقاد داشتیم، این نظامی­های آمریکایی، چقدر در صحنه مورد اشاره بحق هستند. شما جای دوربین را در این صحنه ببینید چگونه می­‌گیرد، تمام گلوله‌­هایی که دختر می­‌زند، از زمین و آسمان است و دوربین طرفش نیست، سربازان هستند که مظلومند و از یک جایی مورد آسیب قرار می­‌گیرند، دوربین طرف آنهاست. می‌دانم سؤالات فراوانی در ادامه این بحث وجود دارد، در این بخش اجازه بدهید اشاره کنم، «فرم و نقد» قرار است به این ابهامات پاسخ دهد.



* در صحبت‌های شما بود، هرچه از زمان جنگ دور شدیم، فیلم­های ما کمتر هویت ایرانی دارد یا اصلاً ندارند، چرا؟

هرچقدر سینمای دولتی ادامه و رشد می­‌کند و مسئلۀ پول و سرمایه در این جامعه حاکم می‌­شود، سینما هم بی‌هویت‌تر می­‌شود. دیگر هیچ کانونِ فرهنگی و زندگی که بشود  آن را تجربه کرد ، وجود ندارد. تجربۀ فیلمسازان ما که از تجربۀ قبلی جدا شدند، تجربۀ جدیدی همراهِ با مردم، تجربۀ زیستی، نیست. خانه­‌هایشان از پامنار و جنوب شهر جدا می­‌شود و می­‌روند شمال شهر. رفتنِ از این طرف به آن طرف، به تحلیل نمی­‌رسد، به آنالیزِ آنجایی که الآن رفتند، منجر نمی‌شود. باز دوباره دارند به این طرف (یعنی پایین شهر) نگاه می­‌کنند، چون می­‌دانند فقط از چنین محیطی می‌­شود کمی صحبت کرد و فیلم ساخت و همیشه پُزش را دارد. سمت بالا‌ها که خبری نیست. شمال شهر را که نمی­‌شناسند، اینها که ویسکونتی نیستند که بروند شمال و بورژوازی را آنالیز کنند. بروند شمال شهر بتوانند آسیب‌­شناسیِ طبقۀ آریستوکرات و بورژوازی را در آثارشان ارائه کنند، چنین کاری را نمی‌­توانند بکنند.

*«پیر بوردیو» جامعه­‌شناس بزرگ فرانسوی، نویسنده کتاب «تمایز»، اشاره می‌کند دغدغۀ دسته­ایی که مورد اشاره شما یعنی کوچ‌کنندگان از جنوب به شمال دغدغه‌شان این است که به‌محض ورود توسط آریستوکرات‌ها جذب و وارد  مناسبات بورژوازی شوند، تمام سعی و تلاش آنها این است که به‌خوبی جذب این طبقه شوند و در مرحله بعد تحویل­شان بگیرند.

 منتها قادر نیستند که با این مسئله راست برخورد کنند، یعنی این تغییرِ طبقاتی صورت پذیرفته، راست باشید از این تغییر طبقاتی حرف بزنید. بگویید؛ الآن در چه شرایطی هستید؟ الآن اطراف شما چه‌کسانی هستند و جهان پیرامون شما چیست؟ از جهانی که دیروز داشتید نمی­‌توانید صحبت کنید، چون اگر می‌توانستید که از آن جدا نمی­‌شدید، به جایی هم نرسیدید.

* تناقض بامزه در مورد این قشر از این فیلمسازان این است که اصرار دارند بگویند ما از ابتدا به این طبقه تعلق داشتیم.

دارند گذشته را پس می­‌گیرند، خب، پس بگیرید، جای آن چه‌چیزی دارید؟ پورشه را به‌جای پیکان دارید، پورشه نفتیِ مسمومی که برای ما هم نیست و چه‌خبر است؟! این تغییر پیکان به ماشین آخرین سیستم که نمی­‌شود مردم را با آن دید، برای کوه و کمر است، این تغییر چیست؟ شما در این تغییر به چه داده­‌های زندگی هنری می­‌رسید؟ پشتوانه‌ای که داشتید از شما دور است، الآن هم که به جایی نمی­‌رسید. این روند زیستی که ادامه پیدا می­‌کند، مدام از مسائل اصلی دورتر می­‌شود، چون اطراف می­‌شود قشرِ مرفۀ تازه به دوران رسیدۀ حاصل از پول نفتِ سرازیرشدۀ بشکه­‌ای 140 دلار، اینها را با خودش می­‌برد، اینها نه جرئتی برای ایستادن دارند نه دلیلی برای ایستادن، چون چیزی دیگر از گذشته برای آنها باقی نمانده، اعتقادی هم ندارند، نتیجه می­‌شود این سینمایِ مریضِ بی­‌هویت، که ابداً مسئلۀ مردم را ندارد و چشمش به دست دولتی‌هاست.



گفت و گو با مسعود فراستی


*فرمودید بندناف سینما به دولت وصل است؛ منافع دولت اولویت پیدا می­­کند و ما تصویر اراده دولت را روی پرده سینما طی این‌سال‌ها می‌بینیم. ولی می‌­بینیم فیلمی با بودجۀ دولتی عملاً ضد منافع جمهوری اسلامی ساخته می­شود، حتی منافع دولت مستقر، در آن اثر سفارشی لحاظ نمی‌شود.

کاملاً درست می­گویید. این ظاهرش خیلی پارادوکسیکال است اما واقعی است، یعنی اینکه اثرِ ضدملی ساخته می­شود، صرفاً برای اینکه برود جایزۀ فرهنگی بگیرد. تبریک می­گویند و اسکار را روی سرشان می­­گذارند! این موضوع واقعاً شرم‌­آور است! فیلمی که مطلقاً هویتِ ملی ندارد، اگر نگویم دارد توهین می­کند؛ حالا دقت کن طبق گزارشی که تو دیده‌ای (روزنامه جوان)، 90 درصد از نمایندگان محترم نه فیلم می‌بییند و نه کتاب می‌خوانند، پس این احتمال وجود دارد که اکثر  امضاء کنندگان مجلسی، حامی اسکار، فیلم اسکاری را هم ندیده باشند.

*چقدر این تصویر از نمایندگان مجلس به آن تصویر سلفی گرفتن باخانم «فدریکا موگرینی» نزدیک است. فروشنده فاقد گفتمان ایرانی است و این قصه هر جای دیگری هم می­توانست اتفاق بیفتد.

اتفاقی هم نمی­‌افتد، فیلم سرکاری است. صرفاً به دلیل یک خط سوژۀ ملتهب، از یک کشور به اصطلاح جهان سومی، نه جهان اولی و دومی گل می‌کند، به شدت اشتیاق دیدن با خودش می­‌آورد.

* در یک کشور جهان اولی هم یک فیلمی به نام «اِل» ساخته می­شود که آن هم تقریباً همین مضمون را داراست. در مورد تطبیق این دو فضا حتما نظرات خاصی دارید که من تشنه شنیدنش هستم.

فیلم «اِل» (Elle) در آنجا ساخته می­شود که خیلی هم به نظرم فیلم بدی است و فقط تفکرش هم بد نیست، که فرُمش را هم می­گویم، فیلم بسیار بسیار محقری از نظر فرم است. از نظر تفکر هم به شدت از نظر من مشکل­دار و توهین­آمیز است. اینکه اینجا ما نتوانیم به صراحت صحبت کنیم، ولی می­دانیم چنین موضوعی، گل می‌کند، نمی­خواهم نقد آن سوژه ملتهب – تجاوز - را دوباره بگویم، مفصل نوشتم، مساله­ام این است که در چه شرایطی ما زیست می­کنیم؟ این افتخار دارد که وزیر فرهنگ سابق به آن افتخار کند؟ این افتخار دارد که وکلای مجلس نامه بنویسند و تبریک بگویند؟!

* و بالاترین مقام وزارت ارشاد می­‌گوید ما را با فیلم­های اسکاری­مان می­شناسند!

وای... وای...! بهتر است ما را با خودمان بشناسند نه فیلم­هایی که جایزه اسکار بگیرند. فیلم­سازان ما با پول دولت فیلم می­سازند. دولت هم فقط نگاه می­کند، می­بیند به ارکانِ دولت - نه نظام- (دولتی که سرکار است)به سطحی­‌ترین و ظاهری‌ترین وجهش، به این آسیبی نرسیده والسلام و بسازنند.

*شما بعد از نقد سینما چرا این رویه را متوقف کردید که امروز این جریان مبتذل است؟

چی را متوقف کردم؟

* نقد مکتوبی که امروز بماند و ده سال دیگر راجع به آن صحبت کنیم؟

من تا زمانی که مرتضی بود می­نوشتم وقتی مرتضی رفت ... .

* افسرده شدید؟

ابدا، من اصلاً هیچ وقت افسرده نمی­شوم. بعد از مرتضی، نقد سینما را در 4 شماره منتشر کردم، شماره پنجم دیگر رئیس وقت حوزه هنری آقای زم طاقت نیاورد (نکشید). گفت تو داری همه چیز را بهم می­ریزی؛ وقتی مرتضی نیست فراستی بگوید؟

* در مستند انحصار ورثه، آقای زم می­گفت اتفاقاً مرتضی می­‌آمد، گِله­‌هایش را به من می­گفت و شما آمدی از آن مستند بد، دفاع کردی، گفتی خوب است.

نگفتم خوب است، گفتم اصلا کار بدی نیست. «انحصار ورثه» بخشی از تصویری است که به مرتضی توهین نمی­کند، کامل مرتضی را ترسیم نمی­کند.

* ولی زم را قهرمان می­کند!

به نظرم اینطوری نیست. وارد این بحث بشویم، بحث خودمان از بین می‌رود. بعد از نقد سینما، من دیگر جایی برای نوشتن نداشتم.

*چرا  کسی نقد مکتوب ارائه شده توسط شما را تحویل نگرفت. حتی این مجله «فرم و نقد» را همچنان بخش خصوصی حمایت می‌کند. اصلا این مدل نقد جدی را چرا دوستانی که خودشان را دغدغه‌مند معرفی می‌کنند تحویل نگرفتند؟

نه مسالۀ تحویل گرفتن نیست، مساله این بود که دوتا آدم ( منظور شهید آوینی و مسعود فراستی در مجله سوره ) بودند که یک حرفی آنجا می­گفتند که دیگران نمی­گفتند و تند هم می­گفتند. نقدهای سوره موجود هست. حالا فراستی باید کجا برود بنویسد؟ از 73 ، 74 که نقد سینما را درآوردم، چندین سال طول کشید که «نقد سینمایی»­ها به من رجوع کردند و گفتند چاپ کن، باز آنجا هم 4 الی 5 شماره بیشتر نشد (سال 1381)، در این فاصله من کتاب­هایم را چاپ کردم. مخصوصا کتاب لذت نقد، دیالکتیک نقد و .... . در واقع مجله «فرم و نقد» مبانی و اهداف مرا در پروژه نقد تکمیل خواهد کرد.

* دولتی­‌ها هم نمی­‌خواستند این رویه نقد مستقل در آن مقطع ادامه پیدا کند؟

معلوم است که نمی­خواستند، موضوع همه دولت‌های پیشین و مدیرانش بالایی و میانی شبیه یکدیگر است. مدیران فرهنگی همه ادوار، مثل الان، حامی سینمایِ جشنواره‌ای - اسکاری بودند! فراستی هم با این سینما آبش به یک جوی نمی­رفت و نمی‌رود و نقدش را هم  طبیعتا نمی‌توانستند تحمل کنند.

*ادبیات و محتوای نقد مجلات محافظه‌کار و میانه‌روی ماهنامه­‌های محترمی که در دهه شصت منتشر می‌شد روی نسل بعدی منتقدان سینما هم تاثیر گذاشت و متولدان پسا دهه هفتاد، این برداشت را از منتقدان سینما داشتند که منتقد مهم کسی است که با فلان فیلمساز رابطه دارد.

من نمی­گویم تاثیر نگذاشت، ولی من می­گویم مسئله مهمتری وجود دارد اینکه متاسفانه منتقدان خیلی منتقدان سینما از اساس محافظه ­کار بودندیا شدند. نقد‌های خیلی کمی را پیدا می­‌کنید که جرات اظهارنظرِ شخصی،  برخلافِ جریان آب را داشته  باشند. الان تیمی که من یادم است با آنها نقد سینما را چاپ می‌کردم، چند نفر از آنها هستند که همان نظرات را دارند؟

*این سئوال را به این دلیل پرسیدم چون با همه انتقادات، طیف وسیعی از علاقه‌مندان سینما به منتقدی همکار و نزدیک به شما در دوره نقد سینما، سمپات هستند، چرا ایشان و همکاران شما در نقد سینما، دست از مواضع صریح گذشته کشیدند؟

   زندگی بعضی از این دوستان منتقد تغییر کرد و هنوز هم شخصیت­شان شکل گرفته نبود که با تغییر زندگی و نیمه­ مرفه یا مرفه شدن، هنوز همان اندیشه­‌ها را تعقیب کنند. اندیشه‌­هایی که وقتی «نه» می­گویید، خطر می­‌کنید. کسی حاضر نیست با این «نه» گفتن شما کنار بیاید، برای اینکه منافع‌ فردی تحت تاثیر «نه» گفتن، به خطر می­‌افتد. نقد تند و تیز  مستقل را، در تمام 30سال اخیر جستجو کنید. یک دورۀ مجلۀ فیلم، یک دوره گزارش فیلم و مجله مرحوم علی معلم را بررسی کنید، چند تا نقد جدی در آن‌ها پیدا می­‌کنید؟ همانطور که جلوتر می­‌آییم، مدام این موضع مستقل  آب می­شود  و از بین می‌رود. یکی از دوستان قدیمی من که خیلی هم تیپِ من می‌نوشت، او هم تغییر می­کند، حالا اینکه من چرا تغییر نکردم، خدا به من رحم کرده است. یک عدۀ دیگری هم از نقد نا امید شدند، رها کردند رفتند دنبال کاسبی­شان.

* فضای نقد در فضای مجازی توسط برخی وب‌ سایت‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید؟

مدیوم برای آنها مجالی برای کاسبی است. نقد کاسبی نیست، نقد فلفل است، نه شکر، نه نمک. همه جای دنیا بخصوص در کشورهایی که هنرشان ساختار و فرم ندارد، وضعیتشان چه می­شود؟ به آن مسئله قبلی اشاره کردی، خواهیم رسید که گفتی چرا در سینمای ایران هویت ایرانی متجلی نیست. مسئله من در فرم و نقد این است که «فرم و ساختار» هویت‌دار ملی را معرفی کنم و برای رسیدن به فرم ملی باید نقد به بلوغ برسد.

ما به سادگی به نقد نمی­‌رسیم، نقد از دموکراسی عبور می­‌کند، جامعه­‌ای که صنعتی نشده، جامعه­‌ای که دورۀ رشد صنعت والا  را طی نکرده، به سرمایه­‌داری نرسیده و از آن به این پرتاب شده، دموکراسی نهادینه پیدا نمی‌کند.

*در دو دهه 70 و 80، تا قبل از برنامه هفت ،  شما اتکای شخصی برای راه­اندازی یک رسانه، یک نشریۀ مستقل را ندارید، ولی خیلی پیشنهادات دولتی برای همکاری دارید، برای اینکه یک رسانه­ای با هم داشته باشید ازجمله ...

بعد از سوره تمام پیشنهادات خنثی بود، پیشنهاد نقد نبود که بروم یک مجله نقد چاپ کنم. من یادم است وقتی آقای کلهر آمده بود در مقام مشاور آقای احمدی­نژاد بود به من زنگ زد و من را صدا زد و من رفتم پیش او، گفت با نقد شما خیلی موافقم،  بیا یک مجله دربیار. گفتم من مدت­هاست می­خواهم این کار را بکنم و از خدا می­خواهم. شما پایه­اش را بریز، ولی من از کسی خط نمی­گیرم من رعایت کردن بلد نیستم، من همان آدم قبل هستم و بدتر هم شدم هرچقدر هم بگذرد بدتر می­شوم، بدتر شدنم هم این نبود که سینمای ایران داشت بدتر می­­شد. من بیشتر داشتم از روشنفکری جدا می­شدم، نه فقط روشنفکریِ سینمای ایران که ناچیز بوده و ناچیز هست بلکه از روشنفکری جهانی هم؛ در حال حاضر هر روز که می­گذرد، تندتر از قبل هستم.

* علیه روشنفکری؟!

بله. بحثم فقط روشنفکری ایرانی نیست، روشنفکری مریض آن طرف هم است.

*دلیلش؟

 آدم روشنفکر باشد که من بودم، خیلی طول می­کشد تا از رسوباتِ به شدت رسوب­کرده­‌اش خلاص شود، از دو جا هم خلاص می­شوی، از 5 جا هم خلاص می­­شوی، اما  می­بینید 10 جای دیگر مانده. الان بچه حزب­­‌اللهی باسواد من می‌شناسم که وقتی می­نشیند جلوی فلان فیلمساز، آب از لب و لوچه­‌اش راه می­‌افتد و من الان آن فیلم را تحمل نمی­کنم، من الان فیلم ملک­‌الموت (لوئیس بونوئل) را نمی‌توانم تحمل کنم. فکر می­کنم خیلی فیلم بدی است. ولی آدمی را می­شناسم که همۀ شما او را قبول دارید و من هم او را دوست دارم، وقتی جلوی فیلم بونوئل می­نشیند، آب از لب و لوچه­‌اش راه می­افتد، یعنی در او هم روشنفکری وجود دارد. سرمقاله­‌ای که من در شماره اول «فرم و نقد» نوشتم، درواقع این مشکل را می­گوید. ما وقتی هنر را دنبالچۀ سیاست یا دنبالچۀ بدتر از سیاست، اندیشه بگیریم، هنر برای ما مفهومی می­شود، نه فرم. و بعد هر مفهومی انتقادی به مدرنیزم یا به غرب باشد، آن را می­ پرستیم، اینجا خیلی از روشنفکران غربی با شما همراه می‌شوند.

*دنباله­‌های وطنی هم دارند...

بله، دنبال‌ روهای ظاهرا چپ طرفدار ژیژک، بدیو و .... .  می­خواهم بگویم شما وقتی در هنر تحت تاثیر اندیشه­ ای، فلسفه ­ای، اینکه آن فلسفه را چقدر فهمیدید بماند، اما هنر را دنبالچۀ آن می­دانید، به راحتی فریب روشنفکری می­خورید و همه نوع فریب دیگری هم می­خورید.

*فریب ایدئولوژیک چی؟

حتماً می­خورید، چه مذهبی باشید چه نباشید. آن دوست عزیز حزب‌اللهی را که می­گویم، وقتی مقابل ملک ­الموت قرار می­‌گیرد همچنان زانو می‌زند، یا در مقابل یک فیلم مفهوم­‌زدۀ کوروساوا قرار می­‌گیرد غش می‌کند. به نظرم راشومون،کوروساوا خیلی فیلم بدی است، این همه هم جایزه گرفته، شما این را به روشنفکران بگویید از دست شما فرار می‌­کنند. ما باید با مغز خودمان بیندیشیم و با دل خودمان باید حس کنیم. این خیلی زمان می­‌برد ولی اِسانس و جوهرش این است که ما فرم را بفهمیم. «فرم و نقد» می­خواهد به همهعلاقه‌مندان هنر بگوید، محتوا بعد از فرم است و فرم آن را می­‌سازد، نه اینکه شما یک مفهوم دارید که نام آن مفهوم را گذاشتید محتوا، آن مفهوم محتوا نیست.

یک مفهوم داریم، یک مضمون داریم، حالا دیگر فراستی 20 سال نعره زده فرم، حالا می­خواهید آن را فرمی کنید. در این نقطه به تدریج دوستان دارند جلوتر می‌آیند، و بامزه است که فصل مشترک دوستان، چه روشنفکران، چه بچه­ مسلمان­ها، یکی است، تفاوتشان خیلی بامزه است، او می­خواهد داخلش روشنفکری باشد این می­خواهد داخلش، ایدئولوژی باشد. می­خواهم بگویم تا زمانی که ما این را نمی­فهمیم، فرم را نمی­فهمیم، فریبِ مفهوم را می­خوریم، مفهوم ­­زده می‌­شویم، حالا در مفاهیم با هم اختلاف داریم، او می­گوید زنده باشد نهیلیسم، ما می­گوییم زنده باد اسلام.



در اینجا اختلاف وجود دارد، برای اینکه فیلم‌هایِی که محل مناقشه هستند، توانسته از پسِ فرم دربیاید؟ تا وقتی فرم را نفهمیم به انواع و اقسام دام‌های مختلف مفهومی می‌افتیم. در واقع کسانی که اهل تفکرند به دام مفاهیم می‌افتند، به دام فلسفه می­ افتند و با همان دستگاهی هنر را می­‌سنجند که با آن چیز دیگری را می­فهمند و می‌بینند. یعنی یک کتاب فلسفی همانطور برای آنها ارزش دارد (که خدا کند داشته باشد)، که یک فیلم هنری تا یک قطعه موسیقی. آنها همگی معنا زده و نمادگرا هستند. ادراک حسی و هنر را نمی‌فهمند در نتیجه این نفهمیدن دلیل نا آشنایی با فرم است. نمی‌فهمند که معنا، خارج از فرم وجود ندارد، با فرم بوجود می‌‌آید.

 وقتی پشتوانه شما موسیقیِ واقعی نیست، نقاشی نیست، ادبیات نیست، چه چیزی هست؟ یکسری لفاظی هست، 4 جمله از هایدگر حفظ کردید، دو تا جمله نیچه حفظ کردید با همان می­خواهیم بیاییم سراغ نقد. جواب مشخص است، مجبورید از فروشنده دفاع کنید، مجبورید از آشغال­های دیگری که همه جاهست دفاع کنید. غیر از این راهی ندارید، الان تمام روشنفکران امروزی غرب همه مفهوم‌­زده هستند، پشت آنها هم فلسفه است. با  مفهوم­زدگی از شرّ روشنفکران خلاص نمی­شویم با فرم است که می شود تا از شرّ نظراتشان خلاص شد. دعوا سرِ فرم است. ته این فرم باید برسد به تولیدِ معنایی که برساخته شده از فرم است، نه به معنایی که من دوست دارم یا ندارم.

معضل معنازدگی هم مخصوص روشنفکران است و هم غالب حزب‌اللهی‌ها. ویژگی دیگر روشنفکران  هم این است که فکر می­کنند، هر چیزی را که مردم عادی خوششان نمی­آید، خوب است. هر چه هم مردم عادی خوش­شان بیاید، بد است. در همۀ اینها من با آنها اختلاف دارم.

* با این تفسیر مدل ارتجاع و اندیشه ارتجاعی خیلی متفاوت شده، یعنی اگر یک زمانی ارتجاع مدل پاراجانف و تارکوفسکی را ترویج، تشویق و تبلیغ می‌کنند با نقد، الان نقد ارتجاعی دارد نولان را دارد ترویج می­کند.

به نظرم نولان یک پدیده است، در این شماره ما دو مطلب مفصل راجع به او و تفکرش داریم که به شدت تفکرِ محافظه‌کارِ ارتجاعی است  و تصویر امروز آمریکا را کاملاً توجیح می‌کند.

*رسالت مجله «فرم و نقد» تمییز دادن مفهوم و فرم است؟ 

«فرم و نقد»، می­گوید محتوا از درون فرم درمی­‌آید. فرم می­تواند محتواهای متضاد و مکمل بدهد و بعد نکته بسیار مهم این است که، محتوا در قلمروی عقل نیست.

*دوستان می‌گویند محتوا در قلمروی عقل است؟

محتوا در هنر در قلمروی حس است، حس از فرم است. فرم میانجی حس است، محتوایی هم که می­دهد، باز حسی است، بحث سختی است. دوستان بحث محتوا را  هم نمی­فهمند، اگر محتوای حسی را بفهمند، اگر بحث ادراکاتِ حسی علامه  طباطبایی عزیز را بفهمند، اگر یک مقدار کانت را بیشتر از اینکه سرسری بخوانند، بفهمند و پدیدار شناسی هگل بفهمند، می‌توانند بحث زیباشنایی و فرم را تا حدی دریابند. دستگاه تفکری هنر، درک حسی است نه درک عقلی. وقتی شما موضع درک حسی را نمی­فهمید ، مطلقاً هنر را نمی­فهمید، فهمیدنِ محتوای حسی، فهمیدن فرم است و فهمیدن هنر است. استباط حسی ما از فرم، محتواست!

* چه تضمینی است که این نوع فهمیدن فرم راهِ به نوعی فرمالیسمِ منحط مانند پوزیتیویست‌های فرمالیست نبرد؟

در مجله فرم و نقد، از شماره 1. داریم توضیح می‌دهیم آن چیزهایی که به فرمالیسم منحط که با شما موافقم، ختم می­شود، فرم نیست، آنها حداکثر تکنیک است، تفاوت بین تکنیک و فرم هم را باید بفهمیم، در این شماره ما این را شروع کردیم. هم در سرمقالۀ من هست و هم در بخش ادبیات هست، تفاوت این دو را داریم توضیح می­دهیم که تکنیک را می­شود یاد گرفت، فرم را نمی­شود.

فرم زیستنی است، آموختنی نیست، با زیست به دست می­آید، از تکنیک هم گذر می­کند، شما یک پلان سادۀ فیلم مرد عوضیِ هیچکاک و سوپر ایمپوز (برھم نمایی مضاعف) معروف فیلم را در نظر بگیر، سوپر ایمپوزی که ابتدا تکنیک است، چگونه شده اینجا فرم و محتوا داده؟ شخصیت دعا می­کند،  دعای صبرو استقامت، و مستجاب می­شود، متهم اصلی از ته بک­گراند جلو می­آید، این ظاهراً تکنیک است، اما فرم است و محتوایش این است که عرض کردم و این فرم به ما محتوا داده است. حالا باید این را چکش بزنیم. از مثال­های خوب من در این شماره«مجله فرم و نقد»، نقد ارتش سایه­هاست که بنده آنرا  نوشتم. چرا مدافع فیلم هستم؟ هر شماره یک فیلم کلاسیک را خواهم نوشت و در بخش­های مختلف داریم «فرم و نقد» را جا می­اندازیم.

*نقد ارائه شده در مجله «فرم و نقد» چگونه نقدی است؟!

نقد باید از پسِ فرم بربیاید، یعنی رویکردی ما که در مقدمه نوشتیم، رویکرد نقد از پَسِ فرم است، نه دائم نقد محتوایی، می­خوانید می­بینید راجع باصطلاح محتوایی که محتوا نیست، نقد مضمونی است، نقد مفهوم­زده است، نقد باید از پسِ این فیلم شما بربیاید.

*متوجه شدم در مجله «فرم و نقد»، سینمای ایران جایی ندارد؟

سینمای ایران هنوز به آن حد نرسیده، چون سینما هنوز مدیومِ اصلی بیانی ما نیست، مدیوم اصلیِ بیانی ما همچنان ادبیات است، بعد هم متاسفانه ادبیات داستانی نیست، شعر است، شعرِ قُلدرِ کلاسیک قدیم ما که من مخلصش هستم و شعر نیمه‌شُل و وِل امروز که گاهی هم چیزی از آن درمی­آید،گاهی. این مدیوم ماست، ما با سینما اندیشه نمی­کنیم، یعنی با تصویر فکر نمی­کنیم، با کلام فکر می­کنیم.

* این سلیقه هم با نقد وارد نشده است؟ مثل نوشته‌های سطحی پرویز دوایی که نوعی مدیحه‌سرایی بود؟  

آخر با مدیحه ­سرایی که نمی­شود فرهنگ تولید کرد!

*اعتقاد ندارید که این روند باعث شده ما نقدمان نقدِ مدیحه­سرا شود، مثل مدیحه سرایی های استاد گلمکانی، مدیحه سرایی مثبت، مدیحه سرایی میانه و یه جور حال دادن‌های مرسوم ماهنامه فیلم ....

شمیم بهار را هم داریم که کاملاً نقد فرمی ارائه می‌دهد. کیومرث وجدانی قدیم را داریم، نه امروز را، امروز فاجعه است. امروز مانند بقیه است، با آن سن و سال، ولی مانند یک جوان 20 ساله، متاسفانه اینترنتی است. من فکر می­کنم واقعاً در بحث هنر باید روی نقد بایستیم و بفهمیم نقد، سازش نیست. نقد می‌آید، بهم می­ریزد، اصلاً اندیشه برای بهم ریختن است، برای اندیشیدن شجاعت می­خواهد، حتی برای اندیشیدن احتیاج به شجاعت داریم، این را کانت می­گوید و درست هم می­گوید که اِسانس اندیشیدن جوهر شجاعت است، شجاعت برای اندیشیدن، اندیشه­ای که بهم می­ریزد.

*بارها فرموده‌اید که تکنیک مطلقا فرم نیست، چرا؟

فرم برخلاف تکنیک، حس انسانی تولید می‌­کند، تکنیک هیجان و احساس مشترک عام تولید می­‌کند، احساس مشترک، حاصل تکنیک است. حس معین انسانی، ازفرم استکه  تولید می‌­شود.

*سورپرایزی که در «مجله فرم و نقد» ارائه می‌دهید، چیست؟

سینمای صامت را در مجله داریم و می­گوییم اگر پشتِ کسی سینمای صامت نباشد به جایی نمی­رسد و دوم نقد فیلم­های کلاسیک را می­گذاریم و سوم به فیلم­های موثر امروز هم می­پردازیم که بفروش، جدی، فضاگیر، چه فیلم­های احیاناً متوسط، چون فیلم خوب نداریم.

* تصور نمی‌کنید که این روند در «مجله فرم و نقد» به سمت خیلی فرهیخته‌گرایی برود.

«فرم و نقد» از آن مسیرهایی نیست که شما بتوانید در آن سازش کنید، یعنی بگویید اینجا یک مقدار کوتاه بیاییم، با بقیه هم کمی همسان شویم، نمی­شود، شما یا متر دارید یا ندارید، یا متر شما مترِ روز است که من نمی­دانم مترِ روز چیست، فقط می­دانم فرم نیست. کار ما طولانی است،سریع شاید جواب ندهد.

*فرم در ادبیات مسئله شماست؟!

ما در ادبیات هم داریم، سعی می­کنیم که آثار ادبی که از فرم عبور کردند و ماندند، را در «فرم و نقد» داشته باشیم، اگر راجع به داستایوفسکی داریم حرفمی­زنیم راجع به «ویرجیناولف» هم صحبت می­کنیم، راجع به امروزی­ها هم مثل موراکامی که آثارش مانند نقل و نبات منتشر شده هم صحبت می­کنیم. آرام آرام این متر را جا بیندازیم، بعد برسیم به اینکه حالا چقدر می­شود، در این اوضاع فاصله گرفت و فاصله نگرفت، فاصله گرفت از اینکه ما خودمان متر داریم و باید فاصله بگیریم، نمی­توانیم به اثری که جایزه نوبل گرفته یا خیلی در جهان پرفروش است راحت آره بگوییم.



* مثلاً نظرتان راجع به رمان باشگاه مشت زنی چیست؟

هم رمان، هم فیلم مفهوم زده‌اند و فیلم بد است.

*شما فرمودیدنقد سازش نیست. وقتی همه خوابیم بیضایی منتشر یک منتقد سینما که خیلی محبوب است، به نام امیر پوریا، در جلسه نقد و بررسی فیلم جرات کرد بگوید فیلم شما چقدر دِمدِه است، بعد مجبور می­شود یک هفته بعد، یک متنی بنویسد و سه چهارمش در وصف استاد باشد و بگوید من سرسپردۀ آستانم، یک چهارم انتهایی از او دفاع کند! چرا این فضا شکل گرفته است؟! چه چیزی این منتقد اصیل را وادار کرده بعد از یک هفته دوباره بیاید خودش را اثبات کند؟

برای اینکه در اقلیت بودن خیلی سخت است، دوستان شما جواب سلام شما را نمی­دهند، طرف هم­نظر من است، با هم فیلم را دیدیم می­گوید این فیلم بد است ،اما پایش را از سالن بیرون می­گذارد، مانند بقیه صحبت می­کند. چون با آنها دارد زندگی می­کند.

*قضیه خط گرفتن را چگونه تحلیل می‌کنید؟

منتقدی که نه می­گوید دیگر خط نمی­گیرد، از خودش خط می­گیرد، نه از دولت خط می­گیرد، نه از فضا خط می­گیرد، نه از روشنفکران، نه از کسی دیگر. به یک اثرِ ظاهراً مذهبی ضعیف نه،  به یک اثر روشنفکری بد را هم می­گوید نه، چنین نقدی دیگر نمی‌تواند از کسی خط بگیرد.

*خفقان موجود در نقد را قبول دارید؟

خفقانی نیست، بیشتر مستحیل شدن نقد نسبت به وضعیت موجود است، نقد مستحیل شده.

* یعنی اقلیت شدن به آن فشاری وارد نمی­کند؟

وارد هم می­کند.

*در تمام این سالها اقلیت بودن چه مسائلی برای شما داشته است؟

من هنوز برای انتشار مجله، احتیاج به پول داشتم که خوشبختانه آدمی که مرا می‌شناخت و پول داشت، پیشقدم شد.

* غیر از کامیار محسنین، بقیه همکاران شما در فرم و نقد، شناخته شده هستند؟!

ما آدم‌های صاحب نامی که همه بشناسند در این شماره کم داریم. اما همه کسانی که در این شماره نوشتند، ،حرف حسابی زده‌اند و من از همۀ مطالب آنها دفاع می­­کنم. فکر می­کنم حرف جدی برای گفتن دارند و می‌توانند بگویند.

* هر کسی بگوید من هستم...

در فرم و نقد این متر را نداریم که کسی همفکر ما باشد یا نباشد. مطلب خوب، با متر  فرم، از هر کسی را چاپ می‌کنیم. وقتی اختلاف نظر داریم، در مجله دعوای فرهنگی راه می‌اندازیم. مطلب بد و ضعیف مال هر کسی باشد، چاپ نمی‌کنیم، حتی از فراستی!


پایان

گفتگو از حسین جودوی


گفت و گو با مسعود فراستی


نظرات 50 + ارسال نظر
آرشیا صحافی چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 18:34 http://rshiya.blogfa.com

سلام
جواد جان کجایی مرد؟
ایمیلت را چک کن
اکانت تلگرامت را چک کن.
چرا در این مدت جوابم را نمیدهی ,رفیق؟
کجایی دوست من؟

شاهین جمعه 1 دی 1396 ساعت 14:45

سید جان سلام
کدوم ترجمه باباگوریو خوبه؟

سید جواد:
سلام.
به‌آذین در لحن موفق‌تر عمل کرده و سحابی در انتخاب واژه‌ها و برگردان زبانی. هر دو خوب هستند ولی ترجیحاً ترجمه سحابی را بخوانید.

مهراد جمعه 1 دی 1396 ساعت 01:36

سلام
ببخشید کانال تلگرام و اینستاگرام هواداران رو برداشتید؟

سید جواد:
سلام.
بله، فعلاً برداشته‌ایم و ان شاء الله به‌زودی با ترکیب و نظمی جدید و منسجم دوباره قرار خواهیم داد.

محسن پنج‌شنبه 30 آذر 1396 ساعت 11:37

اخه فرمودید اسپانسر ندارد و خصوصی است.این را متوجه نشدم عزیز

milad پنج‌شنبه 30 آذر 1396 ساعت 06:36

سلام اقا سید جواد عزیز
مجله فرم و نقد شماره دومش دقیقا کی منتشر میشه ؟
و اینکه ایا تو شهرهاى دیگه غیر از تهران در همون مکانهایی که شماره اول توزیع شده بود مجددا توزیع میشه؟
ممنون

سید جواد:
سلام.
دقیقش را نمی‌دانم ولی تمام تلاش‌مان این است که تا نیمه دی‌ماه منتشر شود.
برای توزیع شهرهای دیگر هم فعلاً قرار بر این است که در همان مکانها توزیع شود. ان شاء الله اگر تغییراتی باشد در همینجا خدمت‌ دوستان اعلام می‌کنیم.

محسن چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت 17:50

سلام
پس چرا جناب فراستی از سرمایه گذار تشکر کردند و فرمودند که مجله خصوصیه؟

سید جواد:
سلام.
خب، مشکل چیه؟

یاشار گروسیان سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 20:47

پیرو کامنت قبلی‌ خودم
در رابطه با اختلاف نظری که اشاره کردید حق با شماست، ولی همین جا باید یک انتقاد دیگر هم بکنم. من هم به قول جناب فراستی و شما، اهل دعوا و بحث دیالکتیک هستم ولی مشکل این است که جناب فراستی برخلاف آنچه که در مجله فرمودند، اصلا زمینه‌ای برای این دعوای کنش‌مند تدارک ندیده‌اند. ایشان می‌فرمایند ما برای دعوا آمده‌ایم، کدام دعوا؟ روی کدام میز؟
به نظرم بهتر است یکبار پیش از انتشار شماره بعدی و یکبار پس از انتشار آن، جلسه‌ای برای بحث گفتگو و به واقع «دیالوگ» تدارک دیده شود تا مخاطبانی که کمی جدی‌ هستند در بحث نقد، وارد شوند، در رابطه با مجله و مطالبش سوال کنند، به چالش بکشند و احیانا پاسخی بشنوند، نه مانند آن دورهمی در باغ کتاب که به نظرم بیشتر از جنس «مونولوگ» بود تا «دیالوگ». اینطور اگر بشود، شاید دعوایی و بحثی شکل بگیرد، بین فرم و نقد و مخاطبانش. اینگونه مجله و مخاطبانش در مقابل هم ولی با هم جلو می‌روند.
من که چنین حوصله‌ای را آخرین بار در جناب فراستی در کافه بسیار اندک یافتم، شاید به علت بالا رفتن سن باشد و کمی مشغله‌های شخصی
شما که اینجا برای کاربران بسیار وقت می‌گذارید، ظاهرا بیشتر اهل دیالوگ هستید و بیشتر وقت می‌گذارید. راستی، خود شما اهل بحث هستید؟ کجا میشود شما را پیدا کرد به بحث و گفت و گو با شما پرداخت؟
پوزش بابت طولانی شدن کامنت.

سید جواد:
بحث و دعوای مجله‌ای از جنس و سیاق خودش است. وقتی می‌گوییم آماده دعوا و گفتگو هستیم، یعنی بیایید مطالب ما را بخوانید و اگر مخالفتی دارید، مطلب بنویسید؛ مطالبی جاندار که بشود آنها را در شماره‌های بعدی به چاپ رساند. اما پیشنهاد جلسه نقد و بررسی برای هر شماره هم خوب است، البته هزینه مالی دارد که فعلاً در توان مجله نیست. مستحضر هستید که مجله بدون اسپانسر و با بودجه شخصی در حال انتشار است و به لحاظ مالی بسیار دستش تنگ است. آرمان و خواست ما هم این هست که بتوانیم چنین نشست‌هایی را به طور مکرر برگزار کنیم، اما چه کنیم که به قول مرحوم قیصر امین‌پور، «خواستن‌ها همه موقوف توانستن بود». در ضمن توجه داشته باشید که آن جلسه در باغ کتاب، به منظور نقد و بررسی و گفتگو شکل نگرفته بود. آن جلسه اساساً رونمایی مجله بود که البته با این حال، تشریف داشتید و دیدید که از جایی به بعد، جلسه تماماً به صورت پرسش و پاسخ بود و اواخر کار هم علی‌رغم درخواست ما از حضار، کسی سؤال جدید یا حتی نقدی برای طرح نداشت.
قطعاً طبیعی است که جناب فراستی برای بحث کردن، در شرایط گوناگون، حالات و رفتار گوناگون داشته باشند. جلسه‌ای اگر شکل گرفته، یک نوع برخورد را می‌طلبد. گپ و گفت خیابانی، نوعی دیگر و مکالمه‌ای در کافه نوع مخصوص به خود. دوست ندارم این را بگویم اما امروزه بسیاری از افراد هستند که باید برای چند دقیقه گپ و گفت معمولی با آنها هزینه‌های عجیب مالی پرداخت. جناب فراستی به چنین چیزی حتی فکر نمی‌کند، اما طبیعی است که تمام وقتش را هم نخواهد به یک مکالمه در کافه- هرچند جدی- اختصاص دهد. حتماً تأیید و درک می‌فرمایید که تمام زندگی و افکار جناب فراستی- یا هر شخص مشابه دیگری- سینما و هنر و بحث و گفتگو با دیگران نیست.
اما درباره بنده پرسیدید. بنده هم اهل بحث و دعوا و جدل هستم، اما جای ثابتی ندارم که بشود پیدایم کرد. خودم هم گاهی میان مشغله به سختی خودم را پیدا می‌کنم. اینجا هم لابلای کارها سر می‌زنم و در قبال دوستان انجام وظیفه می‌کنم.
مخلصم.

محمدm سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 12:39

سلام.ممنوتم از راهنماییتون.
در کل خود شما یا آقای فراستی تابلوهای معروف یا مجسمه های شناخته شده رو از چه طریقی میبینید.چون مطمینا همه این آثار رو از نزدیک که ندیدید.

سید جواد:
سلام.
همان کتاب یا اینترنت. البته اگر از اینترنت استفاده کنیم، قطعاً صفحه نمایشگرمان صفحه موبایل نیست. البته آقای فراستی نسخه اصلی بسیاری از تابلوها و مجسمه‌های معروف و مهم را به کرات در موزه‌های خارج از کشور و از نزدیک دیده‌اند.

محمدm سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 02:00

سلام سید جواد
آیا شما کتاب یا منبعی رو درباره میکل آنژ و آثارش و همینطور داوینچی می شناسید.چون بنظرم با دیدن آثار میکل آنژ و داوینچی در ابعاد کوچک گوشی خیلی از ظرافت ها و جزییات آثار رو نمیشه دید و همینطور کیفیت تصاویر این آثار هم عموما پایینه و همینطور توضیحات فضای مجازی درباره این هنرمندان و توضیح آثارشون خیلی کلی و محدوده.

سید جواد:
سلام.
کتاب فارسی یا ترجمه شده نمی‌شناسم، اما از اساسی‌ترین کتابهایی که درباره این دو هنرمند در جهان منتشر شده، کتابهایی است که انتشارات Taschen به زبان انگلیسی منتشر کرده است.

سلام دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت 21:18

اقتباس سینمایی it از کینگ چطور است؟

سید جواد:
بد.

یاشار گروسیان دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت 18:31 http://yashargaroosian.blogsky.com

سلام و عرض ادب
بلاخره موفق شدم فیلم ارتش سایه‌ها رو دیده و سپس یادداشت جناب فراستی رو در فرم و نقد بخونم. در اینجا لازم میدونم یک انتقاد بسیار جدی رو به جناب فراستی و همچنین فرم و نقد وارد کنم.
جدای از اینکه فیلم ارتش سایه‌ها واقعا فیلم خوبی است ولی به نظر می‌رسد جناب فراستی در اون یادداشت در بسیاری از جاها از نقد رد شدن و به ستایش و تمجدیدی کاملا احساسی و اغراق‌امیز رسیدن. مثلا در رابطه با سکانس مرگ ماتیلد، از «خیره ماندن نگاه ماتیلد به آسمان» به عنوان یک عنصر فرم‌ساز حرف زدن که به عقیده من اصلا در اون سکانس روی این مورد تاکیدی دیده نمیشه. یا مثلا سکانس اعدام که جناب فراستی فرمودند، هرکدام از آن آدمها درون زندان به شخصیت شدن نزدیک می‌شوند یا مثلا ستایش از فیلم رو در تیتراژ پایانی نیز در نظر گرفته‌اند! توجه داشته باشید این دو مورد مثال هستند، مثالهایی که به نظر می‌رسد جناب فراستی، بسیاری از آنها را برای تصدیق و ستایش فیلم به آن الصاق کرده‌اند نه آنکه از درون اثر استخراج کرده باشند. این مورد در بسیاری از نقدهای مثبت جناب فراستی دیده شده. به نظر می‌رسد جناب فراستی هرگاه از یک اثری خوششون میاد، به شکلی ناخودآگاه و اغراق‌آمیز طوری از اثر دفاع می‌کنند که به نظرم «نقد» رو به یک «ستایش‌نامه» تقلیل میدهد. نظر شما در این مورد چیست؟
دوم اینکه شیوه نگارش جناب فراستی مدتی هست که گویا از کار افتاده و نقدها و یادداشت‌های ایشون بیشتر به یک کامنتِ حداکثر نظری تبدیل شده تا یک متن منسجم از نظر استدلال و همچنین نگارش، برخلاف نوشته‌های پیشین ایشون و همچنین نوشته‌های خود شما که به نظرم از انسجام بسیاری برخوردار هست.
به هر روی امیدوارم این اشکالات در نسخه و نسخه‌های بعدی در نظر گرفته بشود و همچنین، جناب فراستی در مورد آثاری که نظرشان به آنها مثبت است، کمی بیشتر نقد کنند و کمتر ستایش.
ارادت سیدجان

سید جواد:
سلام و عرض احترام.
ممنون از ارائه تفصیلی نظرتان. چون نظر بنده را نیز جویا شدید باید عرض کنم که شخصاً مخالف فرمایش شما هستم. قطعاً منتقد وقتی اثری را دوست دارد، یعنی نقاط ضعفی اساسی در آن ندیده است. این یعنی، نقدی برای نوشتن ندارد و فقط باید بتواند علت خوش آمدنش را با استدلال فرمی بیان کند. حالا اینکه یک عنصر خاص که از نظر ایشان، فرمی بوده، به عقیده شما ربطی به فرم ندارد، یک بحث دیگر و دعوایی مجزاست که باید با خودشان مطرح کنید و یا در نوشته‌ای مستدل اثبات کنید که فلان عنصر، اصلاً فرمی نیست و الصاق مفهومی شخص منتقد به فیلم است. لب کلام آنکه به نظرم، شیوه برخورد جناب فراستی دچار اشکال نیست، اما ممکن است بر روی مصادیق اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد که طبیعی است.

علیرضا دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت 02:05

سلام
فکر می کنم جناب فراستی قصد دارند فیلم دانکرک نولان رو در تاریخ 29 آذر در دانشگاه علم و فرهنگ نقد کنند.
سیدجان شما از این برنامه اطلاع دارید؟ همه می تونن بلیت تهیه کنن؟

سید جواد:
سلام.
بله. تهیه بلیط برای همه آزاد است. اطلاعیه‌اش را هم در وبلاگ منتشر خواهیم کرد.

محمد یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 14:59

سید جان چند وقت پبش سوالی پرسیدم مبنی بر این که نظر شما و استاد راجع به یورگس لانتیموس فیلم ساز یونانی چیه اون زمان فرمودید که نمیشناسید مجددا مطرح کردم چون فکر کردم شاید اثری ازش تو این مدت دیده باشید چون فیلم های دندان نیش خرچنگ و همینطور فیلم آخرش کشتن گوزن مقدس فیلم های پر سر صدایی هستند

سید جواد:
نه، متأسفانه. هنوز چیزی از این فیلمساز ندیده‌ام.

علی (م_زمستان) یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 14:50

سلام و عرض ادب استاد. ببخشید نظرتان راجع به دورهمی جدید چیست؟ به نظرم تیزتر و جدی تر از قبل است. البته اگر دیگر مثل قبل میهمانان درجه ۳ یا ۴ نیاورد.
در ضمن اون روش اثبات را نفرمودید جهت یاد آوری عرض کردم‌

سید جواد:
سلام.
سری جدید را ندیده‌ام.
درباره اثبات هم چشم. انجام وظیفه خواهم کرد.

مهراد یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 12:47

سلام عرض شد
من 20 دقیقه از دانکرک را بیشتر نتوانستم تحمل کنم.نمیدانم تحملم ایراد پیدا کرده یا این کار درست بود؟
شما راهنمایی بکنید سید جان.

سید جواد:
سلام.
به خودتان و اعصاب و حس‌تان رحم کرده‌اید که بیشتر ندیده‌اید.

محسن جمعه 24 آذر 1396 ساعت 13:43

سلام
ایا استاد به دموکراسی(چه غربی و چه مدل های مختلف) اعتقاد دارند؟ و اصلا ایا برایشان اهمیت بالایی دارد؟
از دید ایشان میتوانیم دموکراسی را در ایران هر چقدر کم پیاده بکنیم؟

سید جواد:
سلام.
فقط همین مقدار می‌دانم که به «دموکراسی»- چه اینجایی، چه آنجایی‌اش- نقدهایی جدی وارد می‌دانند.

Arman جمعه 24 آذر 1396 ساعت 01:59

درود . دوستان درباره ی دانکرک میگن که یک اثر امپرسیونیستی هست ، ساختار دو پرده ای داره و نیازی هم نیست که جزئیاتی رو ارائه بده . به نظرم این حرف جوکی بیش نیست ، اون هم در فیلمی که انسان دغدغه اش نیست . نظر شما راجب این حرف چیه ؟!

سید جواد:
درود.
با جوک بودنش موافقم. این اپیدمی فیلمهایی است که کارگردان معروف دارند، اما خود فیلم‌ها به شدت ناچیز است به طوری که اگر همین فیلم را شخص گمنامی می‌ساخت شدیداً مورد بی‌توجهی و نقد قرار می‌گرفت. اما جهل امروزی چنین می‌پندارد که یک فیلمساز معروف- که اصل معروفیتش هم جای سؤال دارد- نمی‌تواند فیلم بد بسازد. به همین دلیل است که هرچه فیلمش ناچیزتر باشد، چسباندن‌ها به آن و استفاده از عبارات ثقیل و پیچیده درباره آن بیشتر می‌شود. تحلیل‌های خنده‌آور از یک فیلم نازل، در واقع آشکار کننده بزدلی تحلیل‌گران است. بزدلی و ترسی که نمی‌گذارد آنان در مقابل جوّ غالب- که اشتباه است- بایستند و حرف حق بزنند. این ترس باعث می‌شود تحلیلگر به جای آنکه خود فیلم را همانگونه که هست، تحلیل کند، بنشیند و برای آن تحلیل بتراشد و معنا سرهم کند. دقیقاً اتفاقی که برای آثار اخیر اصغر فرهادی افتاد. همه می‌ترسند بگویند که فلان فیلم فلان فیلمساز سرشناس بد است. چرا؟ چون متهم می‌شوند به اینکه دارند خلاف جهت آب شنا می‌کند. چون به آنها خواهند گفت: «یعنی این همه آدم که می‌گویند خوب است، اشتباه می‌کنند و تو فقط درست می‌گویی؟». این تحلیلگران نمی‌دانند که اگر استدلال داشته باشند، می‌توانند به این سؤال پاسخ مثبت بدهند. چرا نمی‌شود اکثریت اشتباه کنند و اقلیت درست بگویند؟ تاریخ پر است از این نمونه‌ها. نتیجه این برخورد جاهلانه این می‌شود که مثلاً درباره «دانکرک» همه می‌گویند فیلم خوبی است، تنها به این دلیل که همه می‌گویند فیلم خوبی است. تکلیف "تحلیل" این وسط چه می‌شود؟ عافیت‌طلبانه به انزوا می‌رود و نظرات تزئینی و دکوری که خوش‌آمد همگان باشد جای آن را می‌گیرد. اینگونه است که تحلیلگر، فردیت خود را به نفع جمعیت جاهل ذبح می‌کند و همرنگ جماعت می‌شود مبادا که رسوا نشود. در این میان حق و حقیقت و اندیشه است که پایمال می‌شوند؛ چیزهایی که اغلب جز ادا و اطوارش برای بشر باقی نمانده است.

پارسا پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 18:20

سلام و عرض ادب

یه مشکلی که به نظرم مجله داشت این بود که بر فرض در مقاله هویدا خیلی از اسامی منتقد ها و فیلم ها اومده بود و ارجاعاتی شده بود به مقالات دیگر همون دوره کایه دو سینما که بهتر بود اینا اخر مقاله تحت عنوان یادداشت برای خواننده مشخص میشد که منظور ازشون چیه یا یه سری از اسامی فیلم ها در مقالات دیگه به فارسی اومده بود بدون اسم کاگردان و سال ساخت که بهتر بود اسامی اصلیشون اخر مقاله میومد.

سید جواد:
سلام و عرض احترام.
از تذکرتان سپاسگزارم. حتماً نظرتان را به تیم مجله منتقل خواهم کرد. باز هم ممنون.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 13:34

سلام، فکر می کنید می تونیم تا آخر سال، بازخوردی از نقد فیلم لالالند (مسابقه) رو داشته باشیم؟

سید جواد:
سلام.
ان شاء الله. بنده هم منتظر هستم.

Soltani سه‌شنبه 21 آذر 1396 ساعت 20:45 http://thinkograph.ir

سلام سید جان
نظر استاد راجع به فیلم دانکرک نولان چیست؟
با امید موفیقت های فرم و نقد.

سید جواد:
سلام.
در کامنت قبلی توضیح داده‌ام، عزیز.

محمد سه‌شنبه 21 آذر 1396 ساعت 14:04

سلام ، اگر فیلم دانکرک نولان را شما یا اقای فراستی دیدی نظراتان در موردش چیست؟ چون بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفته و از نظر خیلی از همین منتقدان بهترین فیلم نولان هست
و سوال دیگر اینکه نظرتان در مورد سه فیلم جنگی کوبریک یعنی غلاف تمام فلزی ، دکتر استرنج لاو و راه های افتخار چیست و میشود فیلم نولان را هم سطح این فیلم ها دونست؟

سید جواد:
سلام.
دانکرک نولان افتضاح است و حتی از خودش هم عقب‌تر است. هم سطح دانستن آن با بدترین آثار جنگی هم شوخی است چه برسد به اثر خوبی چون «راه‌های افتخار» یا بهترین فیلم کوبریک، «دکتر استرنج‌لاو»- که البته خیلی جنگی نمی‌توان به حسابش آورد-. حتی فیلم بدی چون «غلاف تمام فلزی» هم از «دانکرک»- که ماقبل فیلم است- بهتر است. نظر مفصل آقای فراستی در دو نقدی که توسط آقایان محسنین و فرهمند در شماره اول مجله «فرم و نقد» چاپ شده، آمده است.

آرش سه‌شنبه 21 آذر 1396 ساعت 11:02

سلام
در پاسخ به یاشارگروسیان:
شرم - استیو مک کوئین
بُرش هاى کوتاه - رابرت آلتمن
خیابان شرم - کِنجى میزوگوچى

یاشار دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 22:28

نظر اقای فراستی و خودتون در مورد فیلم موتور مقدس holly motors چیه ؟

سید جواد:
نظر ایشان را نمی‌دانم. خودم هم فیلم را ندیده‌ام.

یاشارگروسیان دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 16:12

پیرو سوال قبلیِ خودم؛ میشود یک مثال موفق از فیلمی بزنید که به کمک سینما بتواند چیزی را مانند فساد جنسی یا نظایر آن، نقد کند؟

سید جواد:
من الان چیزی در ذهن ندارم.
بحث هم صرفاً نقد کردن نیست؛ فیلمساز می‌تواند نقد نکند، اما لااقل فاصله‌اش را با پدیده حفظ کند و نسبتش با آن را توضیح دهد (به تصویر بکشد).

حسین پارسایی دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 00:45

سلام.
به همراهان محترم پیشنهاد میکنم حتما عضو کانال تلگرام جناب فراستی شوند..
در ضمن به آن دوستانی که پیگیر کتابهای جناب فراستی هستند مژده دهم که قرار است کتابهای رویا-پناهگاه(سینمای برگمان)،لذت نقد و دیالکتیک نقد تجدید چاپ شود.

محمد سلمان یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 18:04

لطفا بیشتر تفاوت دو لیست را بفرمائید.

و لیست سینماگران همیشه را هم بگذارید.

سید جواد:
تفاوت‌شان همین است که اولویت‌هاشان فرق می‌کند.
برای سینماگران همیشه لیستی در اختیار بنده نیست ولی می‌دانم که افراد زیر جزء آن هستند:
هیچکاک، فورد، برگمان، هاکس، وایلدر، رنوآر، کوروساوا، فلینی.

محمد سلمان یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 11:37

ببخشید چرا کوروساوا در لیست بهترین کارگردانان آقای فراستی قرار ندارند ولی در مجموعه کتب سینماگران همیشه هستند؟

لیست بهترین ها، با لیست سینماگران همیشه، تفاوتی دارد؟

سید جواد:
بله، این دو لیست با یکدیگر متفاوت هستند. کوروساوا از نظر جناب فراستی کارگردان همیشه است، اما در اولویت‌بندی جزء ده تای اول نیست.

یاشارگروسیان یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 01:43

سلام
سوالی داشتم. به نظرتان چطور میتوان یک مضمون را در اثر ساخت و پرداخت بی آنکه توهین و سو برداشت تلقی شود؟ ترجیحا مسائل حاد و حساس. مثالی بزنم؛ مثلا عده ای اسکورسیزی را به این متهم میکنند که در فیلم گرگ وال استریت به دلیل وجود صحنه های سکسی و برهنگی، ضدزن است در حالی که عده ای میگویند بدون این صحنه ها، اسکورسیزی نمیتوانست فساد و هرزگی را در وال استریت به تصویر بکشد. توجه کنید که در این مثال اصلا مسئله خوب یا بد بدون خودِ فیلم نیست بلکه سوال این است که برای به تصویر کشیدن فساد اخلاقی و جنسی در وال استریت، فیلمساز باید چگونه عمل کند تا سو تعبیر نشود؟

سید جواد:
سلام.
چگونگی رفتارش از نوع نگاهش به مسأله و سوژه سرچشمه می‌گیرد. اگر خودش سمپات موضوعش نباشد، باید فاصله‌ای که از آن می‌گیرد را در اثر به تصویر بکشد. باید بتواند نسبت خودش با پدیده را توضیح دهد. نه اینکه به عنوان مثال، صرفاً مسائل جنسی را نمایش دهد، از جذابیت آن نان بخورد، نسبت منفی خود را با آن مشخص نکند و در عین حال ادعا کند که ضدّ آن است. میزانسن و نوع برگزاری فیلمساز است که همه چیز را تعیین می‌کند.

محمد سلمان شنبه 18 آذر 1396 ساعت 22:30

سلام

برای فیلم برادرم خسرو

نظر آقای فراستی احتمالا و نظر آقای یوسف بیک را از آقای یوسف بیک

و نظر سایرین خوانندگان وبلاگ را در صورت تمایل...

خواستارم

سید جواد:
سلام.
دو گزینه نخست، نظرشان منفی است.

علی (م_زمستان) شنبه 18 آذر 1396 ساعت 14:26

اگر نمی شناسند هم پیشنهادش می کنم به شما و آقای فراستی. حس می کنم بی نظیر است در حال حاضر البته

آرش شنبه 18 آذر 1396 ساعت 13:06

سلام
در پاسخ به mehdi:
قبل از خرید ویدئو پروژکتور حتماً ابعاد محل پخش فیلم را مشخص کنید. ترجیحاً تاریکترین اتاق منزل را انتخاب نمایید. محل اسقرار ویدئو پروژکتور هم مهم است. قرار دادن دستگاه روى سقف و متعاقب آن تماشاى فیلم روى پرده آویزان از سقف، چندان دلچسب نیست. بنا به تجربه شخصى عرض میکنم بهتر است از زاویه eye level استفاده کنید. ویدئو پروژکتورهاى خانگى عموماً زیر ٣ میلیون تومان قیمت دارند. بنده از EPSON EH-LS 10000 استفاده میکنم که حدود ٣ میلیون تومان قیمت دارد.

علی (م_زمستان) جمعه 17 آذر 1396 ساعت 22:16

سلام و عرض احترام
ببخشید اگر لطف کنید می شود بیزحمت نظر آقای فراستی را راجع به آروو پرت(arvo part) بپرسید. به دلایلی می خواستم بدانم نظر شان چیست؟ البته دوستان هم اگر آشنایی داشتند . نظرشان را بفرمایند.

محسن جمعه 17 آذر 1396 ساعت 17:53

ممنون که صادقانه پاسخ گفتید سید عزیز
با تشکر

سید جواد:
مخلصم.

mehdi جمعه 17 آذر 1396 ساعت 13:38

سید جان یه سوال شاید عجیب دارم
مدل خاصی ویدیو پرژکتور واسه فیلم دیدن میتونی توصیه کنی؟؟
بقیه دوستان هم اگر کمک کنن ممنون میشم
(قیمت نهایتا تا سه میلیون)

سید جواد:
دوستان ان شاء الله کمک خواهند کرد.

علی جمعه 17 آذر 1396 ساعت 04:42

پیرو سوال قبلی این حد و اندازه چگونه تعیین می شود؟ چه المان هایی را میشود تغییر داد؟

یک سوال دیگر که ربطی به این موضوع ندارد. یادم میاد جنابفراستی گفته بودند که سینما اساسا مدیوم روایت داستان هایی از جز به کل است و نه کل به جز. هر دو به یک چیز ختم نمی شوند مگر؟

سید جواد:
تجربه تا زمانی محترم است که اولاً خودش به فرم رسیده باشد؛ حد و رسم مدیوم را نقض نکرده و خودش اصالت مستقل از مدیوم نیابد؛ و نیرو محرکه باشد بدین معنا که منجر به عملی رو به جلو شود، نه اینکه در خود بماند و صرفاً کارکردی باسمه‌ای، نو، و متفاوت داشته باشد.


بحث ایشان جزء و کل نبود. ایشان گفته بودند که در سینما باید از خاص به عام رسید و نه برعکس، زیرا سینما پدیده‌ای است دیداری و تصویری و موجود عام، قابلیت به تصویر در آمدن ندارد. فقط می‌توان خاص را به تصویر کشید و از پرداخت دقیق خاص به برداشتی از عام هم دست یافت.

محسن پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 23:53

مهمترین نقدی که خودتون به مجله دارید چیه،سید جواد؟

سید جواد:
عدم انسجام کافی بین مطالب و وضوح اندک در رویکرد کلی.

علی پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 17:59

سلام. جناب یوسف بیک نظرتان راجع به هجوم چیست؟
به گمانم به شدت منفی باشد. من که این گونه بودم. امّا بعد فیلم یک چیزی ذهن من را به شدت مشغول کرد:
حد و مرز «تجربه» کردن در سینما چیست؟ اصلا «تجربه» در سینما یعنی چی؟ آیا سینمای تجربی، سینمای درستی است؟

سید جواد:
سلام.
بنده فیلم را ندیده‌ام، اما درباره سینمای تجربی باید عرض کنم که اصل موجودیتش صحیح است، اما قطعاً حد و رسمی دارد و اندازه‌ای.

محسن پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 17:26

سلام و عرض احترام
1: آیا مناظره یا گفت و گویی با جناب محسن باقری پیرامون نقد مجله خواهید داشت؟
2: در کانال تلگرامی هواداران استاد که خانوم رادمهر ادمین هستند یادداشت های کوتاهی از استاد منتشر شده است،شما ان ها را نشر نمیدهید؟ اصلا این ها به قلم استاد نوشته شده است؟

سید جواد:
سلام و عرض ادب.
1) خیر. سید محسن باقری در کانالی تلگرامی از بنده دعوت عمومی کردند برای شرکت در جلسه مجازی نقد مجله.ایشان به من گفت: «ما طبق سخنرانی روز رونمایی تو می‌خواهیم مجله را بخوانیم و نقد کنیم. تو هم به عنوان نماینده مجله و کسی که دعوت به نقد کرده‌ای بیا حضور داشته باش و به نقدها پاسخ بده.» من هم گفتم: «من عضو هیئت تحریریه هستم ولی نماینده کل مجله نیستم. پاسخی هم به نقدها ندارم. فقط می‌توانم به عنوان یک شخص حقیقی، به صورت انفرادی- نه نماینده مجله- حضور داشته باشم و اگر احیاناً نقد خوبی مطرح شد، آن را به تیم مجله انتقال دهم.» همین.

2) آن یادداشت‌ها همه به قلم جناب فراستی بوده و همه قدیمی هستند. تمام این متن‌ها قبلاً یا در این وبلاگ و یا در صفحه اینستاگرام رسمی جناب فراستی منتشر شده‌اند و خانم رادمهر- که فعالیت‌شان از جانب آقای فراستی تأیید شده است- در حال بازنشر این مطالب هستند. ما اصل این مطالب را در همان زمان نگارش، منتشر کرده بودیم.

آرمین پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 12:15

سلام
در خصوص برهان نظم بگویم که به قدری کودکانه است که گویی نیاز به رد کردن ندارد، ابطال اش در خودش نهفته است و شرح اش مبتنی است بر یک جور «نقض غرض».
در خصوص اندیشه و تفکر بگویم که : اندیشه نظامی است از گزاره های به هم مرتبط یعنی صرفاً یک هماهنگی و توافق «صوری» که در نهایت یک کل منسجم را تشکیل می دهند. اما این با فرم «مادی» یعنی تمام اشیاء و موجودات در عالم که مبتنی است بر یک توافق «انداموار» متفاوت است.
اندیشه تنها در حوزه عقل درک می شود ، اما تمام پدیدارها بلا واسطه در آگاهی همه جانداران حاضر اند . و این را بگویم که هر اندیشیدن صحیح از همین پدیدارها آغاز می کند و به همین پدیدارها ارجاع دارد. و به سخن دیگر اندیشیدن ختم به مفاهیم می شود نه بلعکس.لذا میان توافق «صوری» (formal) گزاره های به هم مرتبط
با هماهنگی «انداموار» (organic) یا طبیعی (آلی و غیرآلی) باید تمایز قاطع قائل شد. از این رو ممکن است اندیشه نا هماهنگ باشد و دروغ بگوید ولی طبیعت هرگز،و استمرار اش مبتنی است بر همین هماهنگی ذاتی .
در خضوص نکته ای که فرمودید من صرفاً در آن بحث، حوزه ای گسترده به دو مفهوم «محسوسات» و «ادراکات» بخشیدم و این که این دو متفاوت اند کاملاً درست است و محسوسات حداکثر می توانند مقدمه ای برای ادراکات باشند نه یکی با آن ها.
اما در آخر بگویم که سخنان من تنها یک اعلام موضع بود در خصوص این گفته شما:«یک برهان کاملاً جدید و ریاضی است که برای نخستین بار از بنده خواهید شنید» این را در خصوص اثبات وجود خدا فرموده بودید و من تنها در همین حدود و خطا بودن این ادعا سخن گفتم.

سید جواد:
سلام.
مجدداً بابت توضیحات مفصل‌تان سپاسگزارم.

آرمین پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 00:46

سلام
بعد از مدت ها به این وبلاگ سر زدم و کامنت جالب توجه علی آقا مرا بر آن داشت که او را از شک درست اش- بر خلاف گفته سید - به در آورم
دوست عزیز «کانت» در 1781 در «نقد عقل محض» خطا بودن هر سه برهان - غایت شناختی،کیهان شناختی و وجودی - اثبات وجود خدا را، به نحوی که هیچ عقل سلیمی نتواند در آن شک کند، ثابت کرد.
آن برهانی که شما ذکر کردید همان برهان وجودی است، که می خواهد بگوید وجود، از پیش در مفهوم کامل ترین هستی مندرج است و نفی آن منجر به تناقض می شود . ابداً این طور نیست که وجود از پیش در مفهوم کامل ترین هستی یا واجب مطلق مندرج باشد ، هر برهان وجودی یک گزاره «ترکیبی» است که نفی آن متضمن تناقض نیست .
دو مغالطه در این برهان به کار رفته است:
1. اثبات «وجود» از مفاهیم صرف.
2.خلط دو مفهوم « علت» و «دلیل»
و اینکه در پاسخ دوست گرامی سید جان بگویم به هیچ وجه از تعریف یک مفهوم نمی توان به اثبات وجود آن رسید . شما حداکثر می توانی مفهوم متعالی خدا را تعریف کنی . دوست عزیز بین بخش های مختلف ذهن ات هماهنگی ایجاد نشده و گفته هایت با یکدیگر متناقض اند . از یک سو می گویی جهانِ ما جهانِ فرم است ( یعنی ادراکی و محسوس) و از سویی دیگر مفهوم خدا که امری مجرد است، قابل اثبات وجودی است !!
بهتر است تمام توجه ات معطوف به همین محسوسات باشد نه اثبات مفاهیم متعالی و چسبیدن به جزمیات ته نشین شده در اعماق ارتجاعی سرِ مبارک . شما نتیجه دلخواه را داری حالا با دست آویز شدن به هر مغالطه ای آن را اثبات می کنی. این مسیر وارونه به حقیقت منتهی نمی شود . اما خود فریبی چرا.
در خصوص برهان کیهان شناختی بگویم که:
ادعا دارد جهان از هیچ نمی توانسته سر بر بیاورد و باید کسی آن را آفریده باشد . که این برهان هم متکی است به سوء استفاده از اصل علیت و بردن آن به ورای حوزه هر تجربه ممکن . اصل علیت فقط قادر به ارتباط ایجاد کردن بین پدیده های عینی است و به قولِ کانت در جهان معتبر است نه برایِ جهان.
تاکید می کنم هر اثبات «وجود»ی مقوله ای است یکسره تجربی . ریاضیات علمی است یکسره «پیشینی» و بر پایه تعاریف قراردادی با ریاضی نمی توان وجود چیزی را اثبات کرد . حالا شما برو بهترین برهان که تا حالا بشر به خود ندیده! بیاور فقط قادر به یک کاری: « مصادره به مطلوب»
تازه کارِ شما جدید نیست تمام توانِ قرون وسطا مصروف این اثبات وجود خدا شد . مثل زنجیر کردن سایه، عبث.
اگر به قولِ شما:«فلسفه توان فهم دین را ندارد» در جواب باید بگویم پس هیچ آدمِ نادانی توان فهم فلسفه را ندارد و این درست است و مثلِ شما از روی تعصب دینی گفته نشده است.

سید جواد:
سلام.
ممنونم از توضیحات‌تان.
بنده البته هنوز وارد آنچه "اثبات" نامیدم نشدم که اگر میشدم، عرض می‌کردم که به عقیده بنده نیز "اثبات وجود خدا" با اتکا به عقل و ریاضیات و فلسفه غیر ممکن است. بنده نیز از اساس با تمام براهین موجود و رایج مخالفم؛ از جمله برهان نظم که اتفاقاً شما از آن نام نبردید. به علاوه باید عرض کنم که اولاً فرم به معنای "ادراکی و محسوس" نیست؛ اندیشه و تفکر نیز اگر فرم نداشته باشند، هستی نمی‌پذیرند. ثانیاً عطف "ادراک" به "محسوس" بکلی غلط است و این دو مفهوم در یک ساحت نمی‌گنجند.
پس جزمی در کار نیست. بنده هنوز چیزی ارائه نداده‌ام که شما هول کردید و از پیش فرضیاتی را مردود دانستید که اتفاقاً محل اشتراک من و شماست. از جنابعالی که ستایشگر عقل و فلسفه هستید، بعید بود که با حرف منعقد نشده و مفروض به مناقشه بپردازید.

علی پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 00:32

سلام. خیلی دوست داشتم نظرتون رو راجع به فیلم روسیِ The Return بدونم. نظر شما و یا استاد راجع به Andrey Zvyagintsev چی هست؟

سید جواد:
از نظر ایشان اطلاعی ندارم.

مهراد سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 16:53

سلام
این سوال به ذهنم امده است که ممکن ه کس یا کسانی در مجله (یا پشت مجله) باشند که جلوی استاد فراستی به ایستند و بگویند که مطلبت بد است و چاپ نمیکنیم؟
به عبارت دیگه منظورم اینه اصلا داریم کسی رو که بگه مسعود خان مطلبت این سری خیلی ضعیف و کم مایه است ،این سری از شما خبری نیست،خدا نگه دار؟
میشه جلوی صاحب مجله که خود استاد هست ایستاد؟ چه کسانی می ایستند سید جان؟

سید جواد:
سلام.
چه کسانی‌اش بماند، اما همین‌قدر بگویم که این اتفاق درباره همین شماره اول افتاد. جناب فراستی مطلبی نوشتند که رد شد و چاپ هم نشد.

آرش دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 11:53

سلام
در پاسخ به Sepehr :
کوبریک در هر دو بخش "غلاف تمام فلزى" از سربازان آمریکایى دفاع مى کند و کنار آنهاست. در قسمت اول فیلم شیوه تربیت خشن و ضد انسانى سیستم نظامى آمریکا را از جایگاهى انسانى نقد مى کند که چگونه انسان هایى که هنوز سرباز ارتش آمریکا نشده اند را تبدیل به جنایتکار مى کند (بنابراین سربازان در قسمت اول به حق نشان داده مى شوند). قسمت دوم هم که همین افراد را زیر آتش ویتنامى ها به حق نشان مى دهد. پس فیلمساز موضع خود را نقض نمى کند. منتها ایراد جناب فراستى به فیلم این است که چرا ماهیت تجاوز کارانه آمریکا در فیلم مغفول واقع شده و سربازانى که در عامل مصیبت هستند باید قربانى مصیبت نشان داده شوند. تصویر دختر ویتنامى هرچه هست (خودآگاه یا ناخودآگاه) تطهیر کننده آمریکا از تجاوز و علیه قربانیان جنگ است، لذا به شدت غیر انسانى است.

شهاب دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 11:47

خب این معیار برای افراد آگاه و منتقدی که شما میگین چی هست ؟

سید جواد:
تحلیل فرم و استدلال عقلی همراه با رجوع به حس. منتقد تلاش می‌کند که دریابد چه حسی از مواجهه با اثر به او دست داده است. سپس تلاش می‌کند از طریق تحلیل فرم، استدلال کند که چه شد چنین حسی در او ایجاد گردید. سپس آن را توضیح می‌دهد. مخاطب او نیز توضیحش را می‌خواند و استدلالات او را با حس خویش محک می‌زند، اگر استدلال منتقد به لحاظ عقلی صحیح بود و حس ایجاد شده در او و مخاطب نیز شباهت داشت، مخاطب می‌تواند نظر او را بپذیرد.

علی (م_زمستان) دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 02:05

می دانید در مورد موسیقی که فرمودید . من منظورم اینست اگر خیلی خیلی منطبق باشد . آیا متهم به این نمی شویم که مثلا بجای ساختن فیلم سینمایی دارد موزیک ویدیو می سازد یا ... . می دانید مثالی که آقای فراستی کفته بودند موسیقی هایدن تو ریش قرمز . راستش از نظر زمان بندی منطبق بود ولی از نظر حرکات تصویر و حرکت موسیقی انطباق محسوسی یا سرعت و ... نداشت . مثلا فرض کنید می توان با آن موسیقی gravel road جیمز نیوتن هاوارد که خودتان در وبلاگ گذاشته بوی یک فیلم کوتاه ۴ و ۳۰ و خورده ای ثانیه ای ساخت که تک تک لحظه های تصویری اش منطبق با تک تک لحظه های موسیقیایی باشد . آیا این کار از مرز سینما بیرون نمی زند و اصطلاحا به "فرم بازی " تبدیل نمی شود؟ حتی اگر انطباق خیلی خیلی خیلی دقیق باشد .امیدوارم سوالم بد نباشد چند روز طول کشید تا بهش قشنگ فکر کنم بعد بپرسم .

سید جواد:
البته پاسخ کامل را زمانی می‌شود مطرح کرد که چنین فیلم یا سکانسی برابرمان باشد تا ببینیم درآمده یا خیر. اما پاسخ عمومی و کلی آن است که اگر در مدیوم تصویر، اصالت با موسیقی باشد، کار خراب است. یعنی اگر قطعه‌ای موسیقی داشته باشیم و بخواهیم بر مبنای جزئیات آن یک تصویر کاملاً هماهنگ بسازیم، در واقع، نه کار تصویر کرده‌ایم، نه به سینما راه یافته‌ایم و نه به هنر رسیده‌ایم. اما برعکسش شاید بتواند صحیح باشد و این "شاید" زمانی به قطعیت می‌رسد که چنانچه عرض شد، چنین نمونه‌ای را جلوی چشم داشته باشیم تا عیناً آن را بررسی کنیم. نکته اینجاست که اتفاق چنین چیزی در مسیر دوم، ناممکن نیست و اگر روی دهد نیز متهم کردن سازنده به ساختن موزیک‌ویدیو هیچ جایی ندارد و چنین اشکالی می‌تواند وارد نباشد.

علی (م_زمستان) دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 01:55

شنیده بودم و تا حد کمی خوانده بودم _ البته سروش در سخنرانی گفته بود_ به نظر او بهترین برهان ، برهان آنسلم است . ولی به شخصه قانع نشدم . شاید هم نفهمیدم . یا فهمیدم نخواستم قانع بشم
می دانید آدم چیزهایی معقول و مناسب از خدا می خواهد در عوضش نه تنها به آنها نمی رسد که خیلی چیزهای بسیار بارزشش را تقریبا از دست می دهد . واسه همین یه کم شک پیدا کردم البته شاید و یا حتما شکم از همان شک های بچگانه دوره ی سنی است که ممکن است احمقانه به نظر برسد.

سید جواد:
شکی که دارید البته اشتباه هست، ولی غیر معمول نیست. سن هم بی‌تأثیر نیست، اما بسیار افرادی خارج از این رده سنی نیز دچار همین سؤال هستند.
اثبات وجود خدا به صورت عقلی- که در کامنتی دیگر فرموده بودید- را حتماً در فرصتی مناسب، به زودی، در پاسخ به همان کامنت عرض خواهم کرد. برهانی هم که بنده خدمت‌تان ارائه می‌دهم یک برهان کاملاً جدید و ریاضی است که برای نخستین بار از بنده خواهید شنید. اما مسأله دیگری که فرمودید، مجزا از اثبات وجود خدا، پاسخ دارد که اجازه دهید در ادامه پاسخ همان کامنت قبلی به ارائه این پاسخ نیز بپردازم.

شهاب دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 01:40

سید سلام.یه سوال داشتم درباره‌‌ی ناخودآگاه.اینکه شما میگین تاثیر هنر اساسا بر روی ناخودآگاه هر فرد هستش بعد از مواجهه با اثر،این تاثیرناخودآگاه مترش چیه ؟
یعنی من مخاطب باید از کجا بفهمم که این تاثیر بر ناآخودگاه من چگونه اثر گذاشته ؟

سید جواد:
سلام.
با خواندن نقدهای درست و حسابی کمی می‌توان به این مقوله کمک کرد. اساساً اولش اینگونه است که فردی آگاه با تحلیل یک اثر، حس ایجاد شده را گوشزد کرده، توضیح می‌دهد. سپس خود فرد تلاش می‌کند که بتواند بر اساس آن نمونه خودش نیز به کنکاش و دریافت و درک دست پیدا کند.

محمدm یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 20:55

سلام آقا جواد
جایی آقای فراستی گفته بودن که سینما خیلی شبیه به موسیقیه از نظر ریتم و چیزای دیگه.خواستم بدونم منظور آقای فراستی بجز ریتم چه چیزهای دیگه ای از موسیقیه.واینکه بجز فیلمهای برگمان چه فیلم های دیگه ای رو سراغ دارین که این شباهت رو بین سینما و موسیقی داشته باشن؟

سید جواد:
سلام.
بنده این کلام جناب فراستی را به خاطر ندارم و از جزئیات آن آگاه نیستم.

Sepehr یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 18:22

سلام
چه دلیلی دارد فیلمساز اول سیستم نظامی را بکوبد و بعد دوباره سربازان را بحق نشان دهد؟ در این صورت خود فیلمساز موضعش را نقض نمی کند؟ آیا امکان دارد در مورد آن دختر ویتنامی، فیلمساز صرفاً تصویری که در ناخودآگاهش نقش بسته را در فیلم پیاده کند و قصد و غرض آگاهانه ای در کار نباشد؟

سید جواد:
سلام.
ظاهراً سؤالات شما ناظر به متن مصاحبه است. بنده هم چون مصاحبه را نخوانده‌امپاسخ شما به دیگر دوستان مطلع محول می‌کنم.

علی (م_زمستان) یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 15:57

سلام و عرض ادب
ببخشید می خواستم بدونم استفاده موسیقی در فیلم . بهترین نمونه ی تاریخی اش چیست؟
و اگر ما از موسیقی مثلا در یک سکانس استفاده کنیم که تمام فراز و فرود ها یش و تغییر ریتم و سرعتش منطبق با تصویر باشد ، آیا متهم به ساختن ویدیو کلیپ شدیم .!؟ می دانید نمی دانم منظورم را خوب بیان کردم یانه ! راستش می خوام به طور کلی در مورد استفاده موسیقی در یک سکانش توضیح دهید و کلا آیا مقاله ای یا یادداشتی در این مورد هست که بنده را ارجاع دهید به اون.
راستی خدارو شکر بالاخره به متنی یا مصاحبه ای داخل وبلاگ گذاشتید . مرسی و مخلصم

سید جواد:
سلام و عرض ادب.
همان‌طور که اشاره کردید، اساساً موسیقی یک سکانس باید با تمام جزئیاتش منطبق بر تصویر و در خدمت آن باشد و ساز جداگانه نزند. یکی از مثال‌های خوبش «روانی» هیچکاک، صحنه قتل در حمام است. هیچکاک ابتدا قصد داشته که این صحنه را بدون هیچ موسیقی‌ای بگیرد ولی بعد که موسیقی برنارد هرمان را می‌شنود و میزان انطباق و هماهنگی آن را با حس صحنه درمی‌یابد، تصمیم می‌گیرد که از موسیقی او بر روی صحنه استفاده کند.
مقاله یا یادداشت خاصی هم در خاطر ندارم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد