مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

منظره مسعود فراستی و امیر پوریا درباره "جدایی نادر از سیمین"

این جلسه به مناظره میان مسعود فراستی(منتقد مخالف) و امیر پوریا(منتقد موافق) در مورد فیلم «جدایی نادر از سیمین» اختصاص داشت که با حضور دانشجویان در سالن شهید فلاحت پور دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر برگزار گردید.

در ابتدای نشست امیر پوریا با اشاره به محبوبیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» میان سینما دوستان گفت: "فیلم جدایی نادر از سیمین در میان سینما دوستان محبوبیت وحشتناکی دارد که من روی واژه وحشتناک تأکید دارم چون از نظر من بسیار خطرناک است؛ هیچ فیلمسازی حتی بیضائی در مقطع مطرح شدن آثارش در دهه 50 به این سرعت به فیلمساز محبوب میان همه ی جریانات سینمایی ایران تبدیل نشده است و این بسیار موقعیت خطرناکی است برای اصغر فرهادی و به نظر من بسیاری از نقد هایی که دوستان در برنامه هفت می کنند و وجود دیدگاه های مخالف فیلم «جدایی نادر از سیمین» گاهی اوقات از ستایش های من و شما برای فرهادی لازم و ضروری تر است، البته درصورتی می تواند موثر باشد که استدلال پشت آن باشد و بحث دو طرفه شکل بگیرد."

در ادامه نشست امیر پوریا با اشاره به شخصیت مسعود فراستی و نگاه سینما دوستان به او گفت: "ممکن است برای بسیاری از دوستان، مسعود فراستی و نقد او به آنچه که در برنامه ی هفت می بینیم محدود باشد و بعد از برنامه هفت نوشته هایی در مورد او خوانده باشند؛ فراستی که سی سال سابقه نقد و یک نوع موضع گیری مشخص کاملا او را از بقیه متمایز می کند که این متمایز شدن لزوماٌ خوب یا لزوماٌ بد نیست اما چیزی بالای سی سال سابقه نقد و این بک گراند مسعود فراستی با در مجموع سی ساعت دیدن برنامه هفت و تحلیل های او قابل خلاصه شدن نیست بنابراین معمولاٌ دوستان جوان در سطحی نیستند که بتوانند در مورد سواد مسعود فراستی اظهار نظر کنند؛ من به لحاظ سواد و دانش و شناخت و تحلیل کاملاٌ ایشان را قبول دارم و حضورم در این جلسه به همین بر میگردد که ایشان در این جلسه حضور دارند و بی تعارف اگر امیر قادری جای مسعود فراستی در این جلسه بود هرگز به این جلسه نمی آمدم."

امیر پوریا منتقد موافق فیلم «جدایی نادر از سیمین» ادامه داد: "اساساٌ مسعود فراستی مانند پیش کسوت اصلی این نوع نگاه نقد «شمیم بهار» شوق و شوری برای ستایش فیلم های محبوبش ندارد که این نوع نگاه در انگلیس و فرانسه نیز وجود دارد؛ این لذت از مخالف خوانی و بدبینی باعث میشود که شما با او مسأله داشته باشید و به نظر من تا اینجا هیچ اشکالی وارد نیست امّا از اینجا به بعد وارد دامنه ای میشود و آن اینکه به فیلمی که خوشش نمی آید صفت نسبت می دهد کاری که بلاتشبیه امیر قادری هم در نوشته هایش می کند و این دره و چاله ی خطرناکی برای نقد می باشد، عباراتی که خیلی خیلی حسی هستند مثل اینکه فیلم درآمده یا در نیآمده و توضیح دادن این عبارات حداقل به یک پاراگراف استدلال نیاز دارد و این عبارات کلی و بدون استدلال هستند؛ این ها را اشاره کردم که بدانید ورودی بحث نقد فیلم «جدایی نادر از سیمین» بسیار روشن و بی رودربایستی است و دلیل عمده روشنی بحث هم ظرفیتی است که مسعود فراستی در نقد شدن نقدش دارد، بی تردید نوشته های من در طول یکسال اخیر در مورد هیچ جریان فرهنگی داخلی ایران به اندازه چیزهائی که راجع به دیدگاه های ایشان و مشکلات برنامه هفت نوشتم نبوده مگر عملکرد وزارت ارشاد که این دو بحث در نوشته های من از نظر حجم نوشته رقیب یکدیگرند ولی هرگز هیچ نوع واکنش منفی توأم با بی ظرفیتی از ایشان ندیدم برای اینکه این روحیه تندروی که در نقدش دارد برعکسش را هم می پذیرد."

در ادامه نشست، مسعود فراستی گفت: "در مورد لذت بردن از مخالفت باید بگویم که برای من داستان به این شکل نیست چون نقد این است که خلل ها را بیان کنیم؛ اگر در اثری خللی نبود بعد از چند سال خلل دیده می شود من اولین نفری هستم که از بعضی از فیلمسازان تعریف کرده ام، در مورد ابراهیم حاتمی کیا، مجید مجیدی و همینطور رضا میرکریمی من اولین نفری بودم که از آنها تعریف کردم و الان پس از این چند سال همه ی آن تعاریف را پس می گیرم؛ آنجائیکه من از فیلمی تعریف کردم یا فیلمی را مورد نکوهش قرار دادم واقعاٌ نظرم بوده است که البته نکوهش برایم مهم تر است! زیرا که فکر میکردم و فکر میکنم این جو و هیاهوی روشن فکری و حزب الّلهی جو ناشیانه و مانع تفکر میسازد و عیناٌ همچین جو برای «یه حبه قند» در حال رخ دادن است، من یک لغت در مورد فیلم «جرم» گفتم موجب خلعیت من از انجمن منتقدین ایران شد و همه ی سینمایی ها از من انتقاد کردند، به نظر من ما صراحت در نقد نداریم و نظرمان را نمی گوئیم؛ نقد درگیری شخصی است و بدون آن نقدی بر پا نمیشود و همین جا اعلام میکنم که من کلاسیک زده هستم و در مورد فیلم «درخت زندگی» باید بگویم که این فیلم، فیلم مهمی نیست و یک خزعبل معناگرا است که مزه ی دهان مقامات سینمایی ایران است و این گونه فیلم ها باعث میشوند که من درگیری شخصی داشته باشم و نقد کنم."

در ادامه نشست مجری نشست از فراستی پرسید که فیلم «جدایی نادر از سیمین» را با چه عینکی می بیند که مسعود فراستی در پاسخ گفت: "فیلمنامه منطق ساده خطی دارد و من فکر میکنم که فیلمنامه اساساً مشکل دارد و مشکل فیلمنامه از همان ابتدای فیلم شروع میشود، اینکه زن ومردی میخواهند از یکدیگر جدا شوند و دعوا سر این است که زن می خواهد ویزا بگیرد که دختر درحال رشدش را در جامعه ی پر از دروغ بزرگ نکند و شوهر هم موافقت کرده است و حالا نادر دارد جر میزند و پدرش را بهانه میکند و این داستان یک خطی فیلم است، سیمین به خاطر دخترش میخواهد مهاجرت کند و نادر به خاطر پدر سالمند خود نمی خواهد مهاجرت کند و اگر مثل صحنه ی آخر فیلم که دختر در دادگاه حضور دارد، در صحنه ابتدای فیلم هم دختر در دادگاه حضور داشت فیلم جلو نمی رفت."

در ادامه امیر پوریا گفت: "در مورد فیلم «درخت زندگی» من هم با فراستی موافقم امّا در مورد وجود حفره در فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» باید بگویم که هم من و هم مسعود میدانیم که قاضی دادگاه در مرحله اول وجود فرزندان را ضروری نمیداند و اجبار نمیکند و حتی مایل است که ماجرای طلاق را تمام کند و اصلاً فیلم جدایی نادر از سیمین نمی خواهد بگوید که ببینید که ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم چیزی که وزارت ارشاد روی آن تاکید دارد و دو سه هفته فبل از اینکه این فیلم به اسکار معرفی شود آقای شمقدری اعلام میکند که اسکار اصلاً مهم نیست که نکند این فیلم موفق بشود و امّا فرقی که میان «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» است این است که آن چیزی که باعث میشود که در «جدایی نادر از سیمین» راضیه نتواند دروغ بگوید ترس از قسم دروغ است، بنابراین باید فیلم مورد علاقه وزارت ارشاد باشد و من خیلی از حماقت آقایان تعجب میکنم، آن چیزی که ارشاد علاقه دارد در فیلم ببیند این است که فیلم دارد نشان می دهد که شرایط جامعه این است، امّا اینطور نیست و فیلم دارد یادآوری میکند که ما هم مثل شخصیت های فیلم قضاوت می کنیم."

در ادامه نشست مسعود فراستی گفت: "همه چیز باید در فیلم ساخته بشود، ادعا این است که ما آدم هایی هستیم که دروغ می گوئیم؛ مستقل از اینکه ادعای بی منطقی است حتی اگر رفتار سطحی آدم ها را هم ببینیم این جمع بندی درست نیست امّا اگر فیلمساز به این جمع بندی اعتقاد دارد باید در فیلم آن را بسازد و درغیر اینصورت یک ادعا است که البته ادعای اوپوزیون نما است و این ادعا باید در فیلم ساخته شود و حال که ساخته شد باید در فیلم نشانه هائی از علایق مادر به دخترش نشان داده شود؛ فیلم موفق نمیشود هیچکدام را بسازد، چرا شخصیت نادرعلاقه به مهاجرت نشان میدهد امّا یک دفعه مسأله پدر خود را بهانه می کند و امّا رابطه پدر و پسر که یک رابطه ی نمایشی و فریب کارانه است، در یک صحنه از فیلم که پدر در دستشویی گیر کرده است تقریباً میتوانم بگویم رابطه ی هیچ پدر و پسری به این شکل نیست که نادر در فیلم در را هل میدهد، رابطه ی انسانی پدر و پسری مطلقاً در فیلم دیده نمیشود، این رابطه تزئینی و فریبکارانه است و هیچ علاقه ای بین پدر و پسر نیست و انتهای فیلم هم فیلمساز احساس پسر را در غم از دست دادن پدر نشان نمیدهد و فقط یک تغییر لباس داریم، حالا که پدر مرده است دیگر مشکل چیست که نادر نمیخواهد به خارج برود؟ و این را هم متوجه نمیشوم که سیمین می خواهد به خارج برود چون در جامعه ای زندگی میکند که همه دروغگو اند مگر در خارج همه راستگواند؟ شخصیت پردازی به درستی انجام نشده است و اینها همه بازی اند که البته تا یه حدی به خوبی انجام شده است امّا عمق ندارد و اگر سنجاق فیلم به جامعه را از روی آن برداریم فیلم، فیلم مهمی نیست، و فیلم «درباره الی» فیلم بهتر و منطقی تری است با اینکه درباره الی هم فیلم خوبی نیست."

در پایان نشست امیر پوریا گفت: "از آقای سجادپور گرفته تا امیر قادری و حتی ستایش کنندگان فیلم می گویند که این فیلم راجع به جامعه ای است که همه دارند دروغ میگویند آیا حرفشان درست است؟، اصلاً به این موضوع توجه نشده است مثالی که فرهادی در جلسات و مصاحبه های مختلف عنوان کرده است و آن اینکه اگر یک پزشک ایرانی به یک بیماری که سه ماه دیگر زنده است نمی گوید که تو سه ماه دیگر زنده ای و به همراه او میگوید که بیمارتان در آستانه ی مرگ است و حالا یک پزشک مثلاً سوئدی با صراحت به مریض خود میگوید که شما تا سه ماه دیگر زنده ای آیا اسم آن کاری که پزشک ایرانی می کند دروغ گفتن است؟ از نظر من شخصیت های فیلم دروغ نمی گویند و من به این معتقد نیستم که فیلم دارد جامعه ای را به تصویر میکشد که همه دروغ می گویند و به همین دلیل در جشنواره ها و اروپا از این فیلم خوششان آمده است، اتفاقاً به دلیل اینکه مسأله دروغ به شدت مسأله ی اروپائی ها هم هست مورد استقبال آنها قرار گرفته است، در مورد صحنه ی هول دادن در توسط نادر در حالیکه پدرش پشت در نشسته است مثل همه آدم ها نادر هم تردید دارد که هول بدهد یا نه و در آخر هم هول میدهد و بعد همان بدن را در آغوش میگیرد و گریه میکند و این ها طبیعی هستند و تلخی فیلم هم به خاطر این است که این ها طبیعی اند."

خلاصه صحبتهای استاد در جلسه نقد فیلم یه حبه قند برنامه هفت

برنامه سینمایی هفت شب گذشته به نقد و بررسی فیلم سینمایی «هفت» بدون حضور عوامل این فیلم اختصاص داشت.

در این نشست «مسعود فراستی»، «شهرام جعفری نژاد» و فریدون جیرانی حضور داشتند.

مسعود فراستی که نسبت به این فیلم انتقاد داشت در ابتدا بیان کرد: باید دقت کرد که این فیلم یک خانواده ایرانی امروزی را به تصویر می کشد و یا یک نوستالژی بیش نیست.

یه حبه قند یک خانواده پرجمعیت را در یک خانه ترسیم می کند که قسمت اول آن آشنایی، قسمت دوم آن عروسی، قسمت آن مرگ و در نهایت قسمت چهارم آن عشق است که فیلم ساز نیز به این قسمت بندی معتقد است.

فراستی با اشاره به شخصیت پردازی در آخرین ساخته رضا میرکریمی گفت: کارگردان سعی کرده است شخصیت ها را در یک جمع خانوادگی پررنگ کند و تا انتهای فیلم این فضای جمعی حفظ می شود، اما غافل از اینکه آدم های آن هویت پیدا نمی کنند چرا که روزی شخصیت های داستان زوم نمی شود.

این منتقد سینما بیان کرد: فیلم قصه نداشته و روی یک خط مستقیم حرکت می کند چطور می توان جمعی را شکل داد بدون آنکه شخصیت پردازی صورت نپذیرد!

وی با اشاره به موج جدید سینمای جهان عنوان داشت: موج جدید سینما در جهان توسط رنه و گدار آغاز شد که سینمای جهان را جان بخشیدند و قصه جمعی را مطرح کردند ، اما آدم های قصه روشن بوده و سپس اپیزورها در دل یکدیگر فرو می روند.

مسعود فراستی در ادامه از آثار جان فورد دفاع کرد و شخصیت پردازی این کارگردان را در قصه های جمعی نمونه دانست.

وی ادامه داد: در فیلم میرکریمی تنها یک جمع در یک خانه ریخته شده اند که حتی من بعد از دوبار دیدن فیلم به رابطه میان شخصیت ها پی نبردم.

فراستی در پایان خاطرنشان کرد: موسیقی این فیلم ایرانی نبوده و کاملاً غربی است میزانسن ها و صحنه های آهسته بی معنی دارد.

نقد وبلاگ آسمانی به استاد

مطلبی با عنوان "نقدی بر شیوه نقد مسعود فراستی" ذر وبلاگ "آسمانی" توسط شهاب نوشته شده است که در اینجا می آورم . این وبلاگ را در اینجا ببینید و کامنت هایش را بخوانید .

مدتیست که جمعه شب ها برنامه ی زنده ای به نام "هفت" روی آنتن صدا و سیمای جمهوری اسلامی می رود که به نقد و بررسی آثار سینمایی و همچنین بیان مشکلات سینماگران و فعالان این عرصه هنری می پردازد و مخاطبان زیادی نیز دارد ... در فضای نیمه جان سینمای ایران تهیه و پخش چنین برنامه هایی جای تقدیر دارد و می تواند در رشد و ترقی سینما و همچنین بالا بردن سواد سینمایی مردم موثر باشد ...

قسمتی از برنامه "هفت" به نقد فیلم های روز اختصاص دارد که مسعود فراستی که دیگر چهره ی شناخته شده ای است با شیوه ی خاص خود به نقد فیلم می پردازد ... شاید بهتر باشد اول معرفی مختصری از او داشته باشیم ...!

مسعود فراستی متولد 1330 تهران، دارای مدرک لیسانس هنرهای تجسمی و فوق لیسانس اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی از فرانسه است. از فعالیت های وی میتوان به نگارش و تألیف آثار و مقالات هنری و سینمایی، تدریس در دانشکده های مختلف، تألیف و ترجمه کتاب های گوناگون، مسؤول بخش سینما و تلویزیون، عضو تحریریه مجلات سروش و سوره، سردبیری نقد سینما، دبیر هیأت تحریریه نقد سینما دوره تازه، عضو هیأت داوران سینمای دفاع مقدس، عضو هیأت مؤسس و رییس دوره دوم انجمن منتقدان و سینماگران ایران، عضو هیأت رییسه کانون منتقدان فیلم اشاره کرد.(به نقل از سایت سوره)

همین معرفی مختصر نشان از سواد و تجربه ایشان در عرصه هنر هفتم دارد ... نقدهای فراستی بسیار دقیق است و به نکات حساس و ظریفی اشاره می کند که من نیز در اغلب موارد با وی هم نظرم ...

فراستی معتقد است مردم با تماشای برنامه «هفت» تمرین نقدپذیری می‌کنند و این اتفاقی خوشایند است ... و همچنین عنوان کرده اند که نقد نشان دادن نیمه خالی لیوان است ... باز هم با ایشان موافقم ...

اما نقد من بر شیوه بیان نقد مسعود فراستی است ...

ادبیاتی که فراستی که برای نقد فیلم ها بکار می برد شایسته نیست و حمله ی تند و تیز وی نه تنها فیلم را بی ارزش می کند، شخصیت فیلمساز و در مواردی بازیگران را نیز خرد می کند ... برای مثال نقد او به فیلم "جرم" اگرچه در مواردی وارد بود ... اما اینکه فیلم مسعود کیمیایی "پرت و پلاست" و در برنامه زنده بگوید که کیمیایی هفتاد ساله با ساختن این فیلم استمناء کرده، نامش هر چه باشد نقد نیست ... واژه هایی چون مبتذل، مستهجن، هذیان، شوخی، و ... واژه هایی است که فراستی برای نقد فیلم ها زیاد استفاده می کند و اصولا نیمه ی خالی لیوان را چنان پررنگ جلوه میدهد که کل فیلم با خاک یکسان شود ... و این در حالیست که فیلم هنوز روی پرده ی سینماست و مخاطبان این برنامه با وجود چنین اظهاراتی دیگر رغبت نمی کنند برای تماشای فیلمی مستهجن به سینما بروند که اصلا در نیامده ...! از سوی دیگر حمایتش از فیلم "ورود آقایان ممنوع" به واسطه ی علاقه ی شخصی اش به نویسنده فیلمنامه (پیمان قاسمخانی) باعث بالا رفتن فروش این فیلم شد ...! در این بین طرفداری های فریدون جیرانی هم از فراستی نقش مجری را جهت مدیریت بی طرفانه بحث خدشه دار می کند ...

موارد زیادی از این نوع اظهارات فراستی می توان ذکر کرد ... اظهارات توهین آمیز، غیرمنصفانه و گاه مغرضانه ایشان نه تنها کمکی به سینمای ایران نمی کند بلکه موجب ضربه خوردنش خواهد شد ... 

حمله به بزرگانی چون کیمیایی، بیضایی، مهرجویی، فرهادی، تقوایی و ... برای مطرح شدن پسندیده نیست ... منظورم دقیقاً حمله است نه نقد ...! چرا که نقد سازنده است و حمله مخرب ...!


خودم : حمایت از پیمان قاسم خانی صورت نگرفت و رفاقتی بین استاد و پیمان برقرار نیست . در جلسه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع هم ۶ مورد نقد از فیلمنامه پیمان قاسم خانی را وارد دانست . در کل این مطلب و این نقد از استاد کمی بدون تحقیق است .

یادداشت امید نجوان در مورد مسعود فراستی و برنامه هفت

یادداشت امید نجوان در وبلاگ خودش در مورد استاد با عنوان "شنبه های هفت ، مسعود فراستی و پرسش های ظاهرا پایان ناپذیر" . لینک وبلاگ امید نجوان را در اینجا ببینید و به کامنت های وبلاگ سر بزنید

در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع برنامه‌ هفت می‌گذرد شاید بتوان گفت بیش‌ترین واکنش‌ها به این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد ثابت آن در اولین روزهای هفته بوده است. البته بعضی هفته‌ها دامنه‌ این جنجال– و حاشیه‌های آن– تا چند روز و چند هفته بعد هم ادامه داشته اما از آن‌جا که در کشور ما جنجال‌ها و حاشیه‌‌ها از تولید انبوه برخوردار است اغلب واکنش‌هایی که نسبت به این برنامه نشان داده می‌شود در وسط هفته کم‌رنگ شده و آخر هفته که خیلی وقت‌ها جملات قصار اهل ورزش و سیاست و اقتصاد پشت سر هم ردیف می‌شود خاموش می‌شود تا هفته‌ی بعد و برنامه‌ی بعد. اما برای نگارنده، این موضوع، شکلی دیگر داشته است. به جرات می‌توانم بگویم در طول بیش از یک سالی که از شروع برنامه‌ی هفت می‌گذرد هیچ شنبه‌‌یی را بدون پرسش درباره‌ این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد آن نگذرانده‌ام. منتقد سازش‌ناپذیری که شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین امتیازهای برنامه‌ هفت مجبور کردن او به تماشای فیلم‌ها تا انتهاست! به یاد می‌آورم اولین بار که از صراحت کلام او به وجد آمدم و در دل، شجاعت و جسارتش در ابراز مکنونات قلبی را ستودم ابتدای دوران جوانی‌ و حدود بیست سال پیش بود. زمانی که تازه افتخار آن را پیدا کرده بودم تا به عنوان عضو کوچکی از خانواده‌ نشریات سینمایی، کارت مخصوص داشته باشم و در سینمای ویژه‌ مطبوعات (سینما شهرقصه‌ آن سال‌ها) فیلم ببینم. آن وقت‌ها مسعود فراستی هم‌سن امروز من بود و در جریان جشنواره فیلم فجر، گاهی وقت‌ها او را می‌دیدم که بعد از تماشای چند دقیقه از فیلم یا حتی چند لحظه بعد از تمام شدن تیتراژ– به نشانه‌ی اعتراض– سالن را ترک می‌کرد. گاهی وقت‌ها هم در هنگام خروج از سالن با همدیگر روبه‌رو می‌شدیم که اگر زمان و موقعیت مناسب بود می‌پرسیدم: «چطور بود؟» او هم در اغلب موارد در حالی که به نشانه‌ی تاسف سر تکان می‌داد تکیه‌کلام معروفش را تحویل می‌داد: «فاجعه!» و می‌رفت تا سیگار بکشد و با عصبانیت و ناراحتی فوت کند توی سالن انتظار! حالا که در بیش از یک سال گذشته به تناوب شاهد برنامه‌ی او هستم و گاهی وقت‌ها می‌بینم درباره‌ی پایان و پایان‌بندی فیلم‌ها هم نظر می‌دهد باورم می‌شود که آن عادت قدیمی را کنار گذاشته و به خاطر برنامه‌ی «هفت» هم که شده فیلم‌ها را تا آخر نگاه می‌کند؛ حتی اگر با معیارهای امروز او آن فیلم‌ها «یک سوپر فاجعه» باشد!

برگردیم به موضوع: در طول مدت زمانی که از پخش برنامه‌ی هفت می‌گذرد، برخی دوستان، آشنایان، همکاران، همسایه‌ها و حتی کسبه و اهل محل که از سابقه‌ی روزنامه‌نگاری من در مطبوعات و خصوصاً نشریات سینمایی مطلعند در اقدامی هماهنگ و خودجوش روزهای شنبه را به پرسش درباره‌ی این برنامه اختصاص داده‌اند. پرسش‌ها معمولاً با این جمله آغاز می‌شود: «دیشب هفتو دیدی؟!» و اغلب این‌طوری (با عصبانیت و ناراحتی) ادامه پیدا می‌کند: «آقا این فراستی اصلاً کی هست؟» [که این‌جوری برخورد می‌کنه!] و دیگری می‌پرسد: «این بابا [منظورش فراستی‌ است] پشتش به کجا گرمه؟!» بعضی دیگر هم که به صورت مکرر این پرسش را مطرح کرده‌اند جور دیگری سر صحبت را باز می‌کنند. مثلاً می‌گویند: «دیشب رفیقتو دیدی؟!» یا «باز که این بابا دیشب آتیش به پا کرد!» و چیزهایی نظیر این. در شب‌های جشنواره‌ فیلم فجر پارسال که وضع، خیلی بد‌تر بود. یک شب که فراستی درباره‌ی آخرین فیلم یکی از فیلم‌سازان قدیمی یک جمله‌ی مشعشع– و در این‌جا غیر قابل چاپ!– به کار برده بود اظهارنظرها پایان نداشت: «آخ‌آخ‌آخ...دیدی چی گفت؟!»، «تو خبر داری کی پشتشه؟!» و: «بالاخره دُم خروس بیرون زد! معلوم شد زیر چتر [حمایت] کجاست!» یا چیزهایی شبیه این که اغلب باعث می‌شد یک خرید کوتاه از فروشگاه یا تحویل لباس‌ها به خشک‌شویی یا حتی ملاقات اتفاقی با یکی از دوستان در خیابان یا دفتر کار، بدون اغراق یک ساعت یا بیش‌تر‌ طول بکشد! البته در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع هفت می‌گذرد به نظرم این برنامه، آن شلختگی و بدقوارگی اولیه را تقریباً پشت سر گذاشته و جدا از ایجاد تغییر در دکور، و طراحی میزانسن و نورپردازی، سر و شکل و اجرای بهتری پیدا کرده است. اما همچنان از سیاست تک‌قطبی و عدم تنوع دیدگاه‌ها رنج می‌برد و اگرچه در بعضی برنامه‌ها– که نیاز به تلطیف نقد شفاهی بوده– پای سایر منتقدها هم به استودیوی ضبط این برنامه باز شده، اما تقریباً محور تمام بحث‌های انتقادی، دیدگاه‌ها و نظرهای تلخ و زهرآگین منتقد ثابت این برنامه بوده است. منتقدی که این روزها خود به یک ستاره‌ تلویزیونی تبدیل شده و البته کم‌تر کسی به یاد می‌آورد که همین دیدگاه‌ها– گیرم در بعضی موارد، تندتر، تلخ‌تر و گزنده‌تر– نتوانست «نقد سینما» و سایر نشریات ادواری را که فراستی سردبیری آنان را برعهده داشت به پرتیراژترین، پرفروش‌ترین و طبعاً پرخواننده‌ترین مجله‌های سینمایی تبدیل کند. بدون شک این تاثیر، مدیون رسانه‌ فراگیر تلویزیون و مهم‌تر از آن، نفس جذابیت سینماست که مخاطب را ترغیب می‌کند تا بامداد شنبه‌ خود را به جای ذخیره‌ انرژی (برای هفته‌ بعد) با هفت پر کند و نگران باشد همان‌‌طور که مسعود فراستی، در گفت‌وگو با آزاده نامداری اعتراف کرد، مبادا فیلم‌ساز پریشان احوال و ناراحتی که با نقدهای فراستی تَرَک خورده و فرو ریخته، در خیابان او را زیر بگیرد یا خدای ناکرده با استخدام شر خر، او را کاردی کند!
به جرات می‌توان گفت سینما و تلویزیون ایران، در طول تاریخ، نه تنها هیچ‌گاه و تا این اندازه، نگران جان منتقد خود نبوده بلکه– با عرض معذرت– چه بسا در دل، آرزوی سر به نیست شدن او را هم کرده است! من خودم در جریان یکی از این نقدهای شفاهی که چند سال پیش با حضور یکی از بانوان فیلمساز برگزار شد شاهد واکنش عجیبی از سوی ایشان بودم که شاید اگر آن‌جا نبودم و ماجرا را با چشم‌های خودم ندیده بودم محال بود بتوانم آن را باور کنم. در جریان این نقد/گفت‌وگوی کذایی که به بهانه پایان نمایش یکی از سریال‌های تلویزیونی برگزار شده بود آن بانو که تحمل انتقادهای مرا نداشت (آن‌هم انتقاد‌هایی که به شهادت دوست و آشنا، با تندی و تلخی نهفته در ادبیات مسعود خان فراستی کیلومترها فاصله دارد) درست در وسط ضبط برنامه از جا بلند شد و در حالی که دست همکار فیلم‌نامه‌نویسش را با خود می‌کشید با عتاب و ناراحتی از استودیو بیرون رفت! از این دیدگاه و با رشد حفره‌های عمیقی که متاسفانه در سال‌های اخیر و در بهداشت روانی جامعه‌ ایجاد شده هیچ بعید نیست در آینده و در برنامه‌هایی مشابه، شاهد دوئل فیلم‌ساز و منتقد در برابر چشم میلیون‌ها تماشاگر باشیم. دوئل ناباورانه‌‌یی که شاید به بهای مرگ و زندگی یکی از دو طرف تمام شود!