مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

گزیده از نقد مسعود فراستی به فیلم برف روی کاج ها

اشاره: به بهانه پخش فیلم برف روى کاج در شبکه نمایش خانگی ها گزیده اى از نقد مسعود فراستی بر این فیلم (در برنامه 7 )را اینجا بخوانید.


برف روى کاج ها فیلم کوچک و سطحی اما کمی پر مدعاست که نباید خیلی جدى گرفته شود. فیلمی که در مورد خیانت است اما ان را اسیب شناسی نمی کند,بلکه خیانت را سمپاتیک(عرفی) جلوه میدهد.
ما از این زن و مرد و زندگی ان ها چه می بینیم؟ زن و مردى از طبقه نیمه مرفع که مرد به اصطلاح پزشک است. که نه پزشکی اش را می بینیم و نه به بازیگر می خورد که پزشک باشد,انگار فقط می خواستند براى او یک شغل انتخاب کنند.
ودیگر یک خرید دو نفره در فزوشگاه و یک خاله زنک بازى از مرد که این زن فلانی است و... ویک خرید تنهاى مرد کع وسائل را به خانه می اورد.ودیگر چیزى از مرد نمی بینیم. خیلی از نکات در این رابطه از همان ابتدا براى ما گنگ باقی می ماند ؛ مثلا اینکه این زن و مرد با این اختلاف سن چرا با هم ازدواج کرده اند؟ایا عاشق هم بوده اند؟یا چیز دیگرى در میان بوده؟
انگار در سینماى ما در خیلی از فیلم ها قرار نیست که باور کنیم زوج حاضر در فیلم زن و شوهر اند.
می رسیم به جایی که بحران لو می رود و مرد با یکی از شاگردان زن سر و سری پیدا کرده و می رود.به نظرم مشکل فیلمنامه از همین جا اغاز میشود که ایا مشکلی در خانه وجود داشته بین این دو که مرد این کار را کرده؟ یا چیز دیگرى بوده؟
قسمت دوم فیلم خود زن است؛که به نظر زنیفعال است که پیانو درس می دهد و هنر هم دارد. ومشکلی هم ندارد و با اینکه زنی نیمه مدرن است ولی به نظر اصولی دارد که از نوع پوشش هم مشخص است, که مثل دوست خود-ویشگا اسایش-نیست که بخواهد به خاطر ازادى و... جدا شود.
اما به سرعت به محض اینکه می فهمیم مرد خیانت کرده و رفته, چیزهایی به زن اضافه می شود که عجیب است.به سرعت زن در عرض یکی دو روز جواب خیانت را می دهد ؛یعنی با صابر ابر. دوست میشود؛با ان نماى بسیار کودکانه در بالکن که کدوم لباس رو انتخاب می کنی؟ انگار با یک دختر شانزده ساله طرفیم و پسر هم همین قدر است.
به سرعت اخلاق عوض می شود؛لبخندى میاید, ارایش می اىد, جابه جاىى منزل می اید و پیاده روى و قدرى هم دلهره, که این منطق, منطق شخصیت زن که از ابتدا می شناسیم, نیست.
این کار سختی است که بخواهیم با یک فیلمنامه دو خطی و بیست دقیقه ملات, ریزه کارى هاى زندگی یک زن را -چون از مرد هیچ چیزى نمی بینیم, وبا زن طرفین و اساسا فیلم زن است با بازى خوب افشار-دربیاوریم. 
منتهی نه کارگردانی نه فیلمنامه نمی تواند بگوید این زن چه اش است.
ما چىزى که بعد از شنیدن خبر خیانت مرد از زن می بینیم یک ناراحتی با دوست اش است -ویشگا اسایش- است و ی تمىز کردن پیانو با عصبانیت که خیلی سعی نی کند ناراحتی را خیلی اگزجره منتقل کند.
و بلافاصله به سرعت می بینیم که با همسایه روبه رو -صابر ابر- سر رابطه را باز می کند.و ادامه ماجرا.
به نظرم مطلقا این عمیق نمیشود و این شخصیت ان چیزى که باید بشود نمیشود و یک کنکاش جدى صورت نمی گیرد.
این شیطنت زن -دوستی با صابر ابر- این را ایجاد می کند که انگار این زن دنبال بهانه می گشته براى شروع خیانت که بعدا طلاق هم گرفته میشود.
و ته فیلم که به کل غلط است که مرد -دکتر- می اید در خانه زنی که طلاقش داده و زن برایش تعریف می کند انچه بر من گذشت. و نمی گوید اندکی, می گوىد دلم لرزید بعد از مدت ها -منظور بعد از رابطه با صتبر ابر است-.و
یک جمله هم مرد در فیلم دارد که بعضی ها این جمله مرد را در توجیه فیلم -و حرکت مرد- می گویند ؛که مرد خطاب به زن می گوید: ((تو در چنین موقعیتی نبودى)) .که به نظرم این تو جیه یک شوخی است.
اما در مورد نکته هاى فرمی فیلم:ابتدا سیاه و سفید بودن که کاملا بی معنی است, که شنیده ام با دو منطق این کار را کرده اند:یک اینکه, زندگی چرک و سیاه و سفید است, که اصلا سیاه و سفید نیست و این تفکر که زندگی چرک و غیر شاداب را باید با سیاه و سفید نشان دهیم, دیگر بیگانگی با تاریخ سینماست.
ما فیلم هاى شاداب, زیبا و عاشقانه, سیاه و سفید داریم. ودوم اینکه زندگی غمگین است, که باز هم سیاه و سفید جواب نیست.
بحث بعدى دوربین روى دست بی معناست و مبتذل و وقت پر کردن است و سه چهارم کادر از بین رفته -مثل جدایی که فیلم رئیس این فیلمساز است و این هم نیمه جدایی این از ان- و, اور شولدرهاى غلط, فول فوکوس هاى بیمعنا که به شدت شلخته است و بی معنا و کارگردان سعی می کند این شلختگی و... را فرم بداند و مدرن.
دوربین روى دست بی معنا و... این ها مدرن نیست . مدرن روای مدرن میخواهد و زندگی مدرن و ادم مدرن و اندیشه مدرن.
این ها یک اداى مد روز به شدت سطحی است.
در پایان این فیلم سمپاتی خیانت ایجاد می کند نه اسیب شناسی ان را و ترویج خیانت است.
فیلم مچ پوینت -امتیاز نهایی- وودى الن را به یاد بیاورید که چگونه خیانت را میزند و خیانت در ان فیلم فاجعه به بار می اورد, ونماى اخرش ادم را می لرزاند.
ویا فیلم نوادگان که. دو سال پیش کاندید اسکار بود و جرج کلونی هم در ان بازى می کند, زنی خیانت کرده و اکنون از ابتدا تا انتهاى. فیلم روى تخت افتاده و از ابتدا معلوم است که کارگردان علیه خیانت است.

اعتراض رضا عطاران به مسعود فراستی

اعتراض کوتاه رضا عطاران به استاد در مصاحبه آخیرش با مجله همشهری ۲۴

الان نماینده منتقدان در تلویزیون کسی شده که فکر نمی‌کنم هیچ کسی راضی باشد از شرایطی که او درست کرده. ولی هیچ کس چیزی نمی‌گوید و همه کوتاه می‌آیند. شکل عجیبی پیدا کرده این ماجرا.

وقتی در تلویزیون می‌گویند این فیلم اصلا مزخرف است، قابل دیدن نیست، قصه ندارد و هیچی ندارد، این حتما روی مردم تاثیر می‌گذارد و می‌گویند اصلا نرویم ببینیم، دارند می‌گویند این قابل دیدن نیست. به هم می‌گویند این آقاهه توی تلویزیون گفت فیلم آشغال است. خب نرویم بی‌خودی پولمان را خرج کنیم.

الان برعکس شده. الان دیگر یکی از افتخارات این است که توی برنامه هفت به یک آدم فحش بدهند.

نقد بهنام شریفی به استاد و بهروز افخمی

نقد "بهنام شریفی" به استاد و بهروز افخمی (فیلمساز) که حدودا 3 هفته پیش در برنامه هفت حاضر شدند و موضوع میزانسن را رسیدگی کردند . این نقد با عنوان "نگاه جزمی آقایان بهروز افخمی و مسعود فراستی در مورد سینمای روز جهان غم انگیز است" در سایت "سینمای ما" قرار گرفت . از اینجا به سایت بروید و کامنتها این مطلب را بخوانید . 


در برنامهٔ اخیر هفت صحبت‌هایی میان مسعود فراستی و بهروز افخمی رد و بدل شد که حائز اهمیت است. این‌که برنامهٔ هفت دارای یک بخش آموزشی شود و در مورد مفاهیم سینما بحث کند مایهٔ خوشحالی است. این مهم باعث می‌شود که مخاطبان پیگیر و علاقمندان این برنامه با نگاهی جدی‌تر به سینما نگاه کنند. اما وقتی پای مفاهیم بنیادین سینما به میان می‌آید دیگر نگاه شخصی نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد. 

نظرهای مختلف افخمی و فراستی در مورد میزانسن بیشتر باعث سر در گم شدن مخاطبان شد و در ‌‌نهایت یک تعریف ثابت و استاندارد از آن بیرون نیامد. نکتهٔ مهم‌تر اشارات خاص افخمی به پردهٔ بزرگ سینما و شیوهٔ فیلم دیدن بر می‌گشت. تفاخری که در صحبتهای او مشاهده می‌شد و از نگاهی بالا به پایین به نسل‌های بعد از خود توهین مستقیم می‌کرد، قابل چشم پوشی نیست. دیدن فیلم در سینما و مشارکت در این آیین جمعی بدون شک مهم و زیباست. نفس تجربه‌های مشترک زیسی یک سری آدم مشخص در ساعتی مشخص واجد نکات مهمی است. حتی بزرگ‌ترین نظریه پردازان این تاریکی و تجربهٔ مشترک را تفسیر و تبیین کرده‌اند و آن را از نتایج مهم سینما دانسته‌اند. اما این صحبت‌ها که کسی نمی‌تواند عمق تصاویر و میزانسنهای فورد و هاکس و ولز و بقیه بزرگان سینما را دریابد، محلی از اعراب نخواهد داشت. 


همهٔ فیلم‌های تاریخ سینما را که نمی‌توان در سینما دید. پس این همه نظریه‌پرداز در سینمای غرب که پس از دهه‌ها در مورد فیلمهایی خاص صحبت کرده‌اند، یکسره پرتند؟ منتقدان و نویسندگان کنونی در ایران به غیر از دی وی دی چطور می‌توانند تجربیات جناب افخمی را تجربه کنند؟ 

 تجربهٔ تماشای فیلم‌ها چه در مانیتور چهارده چه در پردهٔ سینما تفاوت بنیادنی ندارند. مخاطب آگاه میزانسن‌ها و فرم فیلم‌ها را در خواهد یافت. البته چه بهتر که منتقد بتواند فیلم‌ها را به خاطر‌‌ همان آیین جمعی و همنفس با بقیهٔ تماشاگران ببیند، اما این تجربه‌های شخصی در خانه و پشت مانیتور فیلم دیدن‌ها هم باعث پرورش نسل جوان سینمایی نویس شده است. فارغ از ارشگذاری‌های آلوده به حب و بغض با نگاهی به نشریات و سایت‌ها و وبلاگ‌های سینمایی می‌بینیم که نسل جوان چه جایگاهی در نقد فیلم پیدا کرده‌اند. 

نکتهٔ غم انگیز‌تر نگاه جزمی آقایان افخمی و فراستی در مورد سینمای روز است. اینکه با یک جمله تکلیف سینماگری مثل لارس فون تریه را مشخص کنیم و اثر آخر مالیک درخت زندگی را کلا پرت بنامیم، نتیجه‌ای جز پرت شدن مخاطبان از مسیر سینما نخواهد داشت. فارغ از دوست داشتن و دوست نداشتن فون تریه‌ها و مالیک‌ها باید به این گونه سینماگران که متفاوت می‌اندیشند و پی راههای بیانی تازه‌ای در سینما هستند، توجه کرد. اهمیت نقد در اینجا خود را نشان می‌دهد. نه اینکه با جملاتی کلی و صادر کردن حکم‌های تک خطی سرنوشت عالم و آدم را به خیال خود تعیین کنیم. همین مشکلات و یک جانبه نگریهاست که حتی خود را در نقد هم نشان داده است. در این بین منتقدانی هم پیدا می‌شوند که اصلا نه سراغ آثار سینماگران خاص می‌روند و یا اگر هم می‌روند چون با معیارهای تخت و بی‌انعطافشان سازگار نیست همه را به یک چوب می‌رانند. در این میان تکلیف مخاطبان را هم با حکم‌هایشان تعیین می‌کنند. مخاطبان هم اگر از خود استقلال رای نداشته باشد بدون تفکر این حرف‌ها را می‌پذیرد. هنوز بسیاری از مخاطبان وجود دارند که معیار خوب بودن و خوب نبودن فیلم‌ها را خوابیدن در وسط فیلم می‌دانند! 

این یک امر بدیهی است که در مواجهه با چیزهای عمیق باید صبر و تحمل داشت. تفکر هزینه دارد و تمام آثار بزرگ آسان فهمیده نمی‌شوند. باید تامل کرد و با فکر واندیشه نظر داد. نه اینکه از هر دو طرف از دوسوی بام بیفتیم و در دام تایید‌ها و تکذیبهای بی‌پشتوانه بیفتیم. باید فیلم‌هایی مثل درخت زندگی نقد شوند و با شکافتن اثر به نتیجه‌ای مشخص برسیم. این شیوهٔ دسته بندی کردن فیلم‌ها بر اساس معیارهای پوسیده باعث شده ‌که در مواجهه با هر فیلم تقریبا متوسطی فریادهای تحسینمان بلند شود. در ‌‌نهایت باید گفت جزمی نگریستن در هر مقوله‌ای آغاز در جا زدن و راکد شدن است.

خلاصه صحبتهای استاد در جلسه نقد فیلم یه حبه قند برنامه هفت

برنامه سینمایی هفت شب گذشته به نقد و بررسی فیلم سینمایی «هفت» بدون حضور عوامل این فیلم اختصاص داشت.

در این نشست «مسعود فراستی»، «شهرام جعفری نژاد» و فریدون جیرانی حضور داشتند.

مسعود فراستی که نسبت به این فیلم انتقاد داشت در ابتدا بیان کرد: باید دقت کرد که این فیلم یک خانواده ایرانی امروزی را به تصویر می کشد و یا یک نوستالژی بیش نیست.

یه حبه قند یک خانواده پرجمعیت را در یک خانه ترسیم می کند که قسمت اول آن آشنایی، قسمت دوم آن عروسی، قسمت آن مرگ و در نهایت قسمت چهارم آن عشق است که فیلم ساز نیز به این قسمت بندی معتقد است.

فراستی با اشاره به شخصیت پردازی در آخرین ساخته رضا میرکریمی گفت: کارگردان سعی کرده است شخصیت ها را در یک جمع خانوادگی پررنگ کند و تا انتهای فیلم این فضای جمعی حفظ می شود، اما غافل از اینکه آدم های آن هویت پیدا نمی کنند چرا که روزی شخصیت های داستان زوم نمی شود.

این منتقد سینما بیان کرد: فیلم قصه نداشته و روی یک خط مستقیم حرکت می کند چطور می توان جمعی را شکل داد بدون آنکه شخصیت پردازی صورت نپذیرد!

وی با اشاره به موج جدید سینمای جهان عنوان داشت: موج جدید سینما در جهان توسط رنه و گدار آغاز شد که سینمای جهان را جان بخشیدند و قصه جمعی را مطرح کردند ، اما آدم های قصه روشن بوده و سپس اپیزورها در دل یکدیگر فرو می روند.

مسعود فراستی در ادامه از آثار جان فورد دفاع کرد و شخصیت پردازی این کارگردان را در قصه های جمعی نمونه دانست.

وی ادامه داد: در فیلم میرکریمی تنها یک جمع در یک خانه ریخته شده اند که حتی من بعد از دوبار دیدن فیلم به رابطه میان شخصیت ها پی نبردم.

فراستی در پایان خاطرنشان کرد: موسیقی این فیلم ایرانی نبوده و کاملاً غربی است میزانسن ها و صحنه های آهسته بی معنی دارد.

یادداشت امید نجوان در مورد مسعود فراستی و برنامه هفت

یادداشت امید نجوان در وبلاگ خودش در مورد استاد با عنوان "شنبه های هفت ، مسعود فراستی و پرسش های ظاهرا پایان ناپذیر" . لینک وبلاگ امید نجوان را در اینجا ببینید و به کامنت های وبلاگ سر بزنید

در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع برنامه‌ هفت می‌گذرد شاید بتوان گفت بیش‌ترین واکنش‌ها به این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد ثابت آن در اولین روزهای هفته بوده است. البته بعضی هفته‌ها دامنه‌ این جنجال– و حاشیه‌های آن– تا چند روز و چند هفته بعد هم ادامه داشته اما از آن‌جا که در کشور ما جنجال‌ها و حاشیه‌‌ها از تولید انبوه برخوردار است اغلب واکنش‌هایی که نسبت به این برنامه نشان داده می‌شود در وسط هفته کم‌رنگ شده و آخر هفته که خیلی وقت‌ها جملات قصار اهل ورزش و سیاست و اقتصاد پشت سر هم ردیف می‌شود خاموش می‌شود تا هفته‌ی بعد و برنامه‌ی بعد. اما برای نگارنده، این موضوع، شکلی دیگر داشته است. به جرات می‌توانم بگویم در طول بیش از یک سالی که از شروع برنامه‌ی هفت می‌گذرد هیچ شنبه‌‌یی را بدون پرسش درباره‌ این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد آن نگذرانده‌ام. منتقد سازش‌ناپذیری که شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین امتیازهای برنامه‌ هفت مجبور کردن او به تماشای فیلم‌ها تا انتهاست! به یاد می‌آورم اولین بار که از صراحت کلام او به وجد آمدم و در دل، شجاعت و جسارتش در ابراز مکنونات قلبی را ستودم ابتدای دوران جوانی‌ و حدود بیست سال پیش بود. زمانی که تازه افتخار آن را پیدا کرده بودم تا به عنوان عضو کوچکی از خانواده‌ نشریات سینمایی، کارت مخصوص داشته باشم و در سینمای ویژه‌ مطبوعات (سینما شهرقصه‌ آن سال‌ها) فیلم ببینم. آن وقت‌ها مسعود فراستی هم‌سن امروز من بود و در جریان جشنواره فیلم فجر، گاهی وقت‌ها او را می‌دیدم که بعد از تماشای چند دقیقه از فیلم یا حتی چند لحظه بعد از تمام شدن تیتراژ– به نشانه‌ی اعتراض– سالن را ترک می‌کرد. گاهی وقت‌ها هم در هنگام خروج از سالن با همدیگر روبه‌رو می‌شدیم که اگر زمان و موقعیت مناسب بود می‌پرسیدم: «چطور بود؟» او هم در اغلب موارد در حالی که به نشانه‌ی تاسف سر تکان می‌داد تکیه‌کلام معروفش را تحویل می‌داد: «فاجعه!» و می‌رفت تا سیگار بکشد و با عصبانیت و ناراحتی فوت کند توی سالن انتظار! حالا که در بیش از یک سال گذشته به تناوب شاهد برنامه‌ی او هستم و گاهی وقت‌ها می‌بینم درباره‌ی پایان و پایان‌بندی فیلم‌ها هم نظر می‌دهد باورم می‌شود که آن عادت قدیمی را کنار گذاشته و به خاطر برنامه‌ی «هفت» هم که شده فیلم‌ها را تا آخر نگاه می‌کند؛ حتی اگر با معیارهای امروز او آن فیلم‌ها «یک سوپر فاجعه» باشد!

برگردیم به موضوع: در طول مدت زمانی که از پخش برنامه‌ی هفت می‌گذرد، برخی دوستان، آشنایان، همکاران، همسایه‌ها و حتی کسبه و اهل محل که از سابقه‌ی روزنامه‌نگاری من در مطبوعات و خصوصاً نشریات سینمایی مطلعند در اقدامی هماهنگ و خودجوش روزهای شنبه را به پرسش درباره‌ی این برنامه اختصاص داده‌اند. پرسش‌ها معمولاً با این جمله آغاز می‌شود: «دیشب هفتو دیدی؟!» و اغلب این‌طوری (با عصبانیت و ناراحتی) ادامه پیدا می‌کند: «آقا این فراستی اصلاً کی هست؟» [که این‌جوری برخورد می‌کنه!] و دیگری می‌پرسد: «این بابا [منظورش فراستی‌ است] پشتش به کجا گرمه؟!» بعضی دیگر هم که به صورت مکرر این پرسش را مطرح کرده‌اند جور دیگری سر صحبت را باز می‌کنند. مثلاً می‌گویند: «دیشب رفیقتو دیدی؟!» یا «باز که این بابا دیشب آتیش به پا کرد!» و چیزهایی نظیر این. در شب‌های جشنواره‌ فیلم فجر پارسال که وضع، خیلی بد‌تر بود. یک شب که فراستی درباره‌ی آخرین فیلم یکی از فیلم‌سازان قدیمی یک جمله‌ی مشعشع– و در این‌جا غیر قابل چاپ!– به کار برده بود اظهارنظرها پایان نداشت: «آخ‌آخ‌آخ...دیدی چی گفت؟!»، «تو خبر داری کی پشتشه؟!» و: «بالاخره دُم خروس بیرون زد! معلوم شد زیر چتر [حمایت] کجاست!» یا چیزهایی شبیه این که اغلب باعث می‌شد یک خرید کوتاه از فروشگاه یا تحویل لباس‌ها به خشک‌شویی یا حتی ملاقات اتفاقی با یکی از دوستان در خیابان یا دفتر کار، بدون اغراق یک ساعت یا بیش‌تر‌ طول بکشد! البته در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع هفت می‌گذرد به نظرم این برنامه، آن شلختگی و بدقوارگی اولیه را تقریباً پشت سر گذاشته و جدا از ایجاد تغییر در دکور، و طراحی میزانسن و نورپردازی، سر و شکل و اجرای بهتری پیدا کرده است. اما همچنان از سیاست تک‌قطبی و عدم تنوع دیدگاه‌ها رنج می‌برد و اگرچه در بعضی برنامه‌ها– که نیاز به تلطیف نقد شفاهی بوده– پای سایر منتقدها هم به استودیوی ضبط این برنامه باز شده، اما تقریباً محور تمام بحث‌های انتقادی، دیدگاه‌ها و نظرهای تلخ و زهرآگین منتقد ثابت این برنامه بوده است. منتقدی که این روزها خود به یک ستاره‌ تلویزیونی تبدیل شده و البته کم‌تر کسی به یاد می‌آورد که همین دیدگاه‌ها– گیرم در بعضی موارد، تندتر، تلخ‌تر و گزنده‌تر– نتوانست «نقد سینما» و سایر نشریات ادواری را که فراستی سردبیری آنان را برعهده داشت به پرتیراژترین، پرفروش‌ترین و طبعاً پرخواننده‌ترین مجله‌های سینمایی تبدیل کند. بدون شک این تاثیر، مدیون رسانه‌ فراگیر تلویزیون و مهم‌تر از آن، نفس جذابیت سینماست که مخاطب را ترغیب می‌کند تا بامداد شنبه‌ خود را به جای ذخیره‌ انرژی (برای هفته‌ بعد) با هفت پر کند و نگران باشد همان‌‌طور که مسعود فراستی، در گفت‌وگو با آزاده نامداری اعتراف کرد، مبادا فیلم‌ساز پریشان احوال و ناراحتی که با نقدهای فراستی تَرَک خورده و فرو ریخته، در خیابان او را زیر بگیرد یا خدای ناکرده با استخدام شر خر، او را کاردی کند!
به جرات می‌توان گفت سینما و تلویزیون ایران، در طول تاریخ، نه تنها هیچ‌گاه و تا این اندازه، نگران جان منتقد خود نبوده بلکه– با عرض معذرت– چه بسا در دل، آرزوی سر به نیست شدن او را هم کرده است! من خودم در جریان یکی از این نقدهای شفاهی که چند سال پیش با حضور یکی از بانوان فیلمساز برگزار شد شاهد واکنش عجیبی از سوی ایشان بودم که شاید اگر آن‌جا نبودم و ماجرا را با چشم‌های خودم ندیده بودم محال بود بتوانم آن را باور کنم. در جریان این نقد/گفت‌وگوی کذایی که به بهانه پایان نمایش یکی از سریال‌های تلویزیونی برگزار شده بود آن بانو که تحمل انتقادهای مرا نداشت (آن‌هم انتقاد‌هایی که به شهادت دوست و آشنا، با تندی و تلخی نهفته در ادبیات مسعود خان فراستی کیلومترها فاصله دارد) درست در وسط ضبط برنامه از جا بلند شد و در حالی که دست همکار فیلم‌نامه‌نویسش را با خود می‌کشید با عتاب و ناراحتی از استودیو بیرون رفت! از این دیدگاه و با رشد حفره‌های عمیقی که متاسفانه در سال‌های اخیر و در بهداشت روانی جامعه‌ ایجاد شده هیچ بعید نیست در آینده و در برنامه‌هایی مشابه، شاهد دوئل فیلم‌ساز و منتقد در برابر چشم میلیون‌ها تماشاگر باشیم. دوئل ناباورانه‌‌یی که شاید به بهای مرگ و زندگی یکی از دو طرف تمام شود!

نغز نویسنده کافه سینما به مسعود فراستی

کافه سینما که عادت کرده است هر هفته نغزی به نقدهای استاد داشته باشد این بار آریان گلصورت مطلبی را تحت عنوان "امیدوارم رفتار آقای همیشه مخالف به مخاطبان سینمای ایران سرایت نکند" را انتشاز داده است .

کافه سینما-آریان گلصورت: «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه می‌زند و مسیر مخاطبان‌اش را منحرف می‌کند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلم‌هایش ارائه می‌دهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلم‌ها را هم به درستی نمی‌بیند....


در برنامه هفته گذشته «هفت» شاهد این بودیم که با نیامدن دکتر علی رفیعی، کارگردان «آقا یوسف»، رضا درستکار روبروی منتقد همیشه مخالف برنامه، مسعود فراستی، قرار گرفت تا فیلم را در غیاب کارگردانش نقد و بررسی کنند. از آن‌جا که درستکار نیز نسبت به فیلم موضع منفی داشت، برنامه کاملا یک طرفه پیش رفت و «آقا یوسف» فیلمی ضعیف و غیر استاندارد معرفی شد؛ در حالی که چنین نیست. گناه اصلی گردن فریدون جیرانی است که نتوانست در انتخاب منتقد مهمان برنامه به درستی عمل کند. درست‌اش این بود که در مقابل آقای همیشه مخالف، یک منتقد موافق فیلم حاضر می‌شد تا توازن برقرار شود؛ نه این‌که با حضور دو منتقد مخالف یکی از فیلم‌های قابل احترام این روز‌های سینمای ایران اثری کاملا ضعیف معرفی شود. با نگاهی به واکنش منتقدان به فیلم «آقا یوسف» چه در هنگام نمایش‌اش در جشنواره فجر و چه در زمان اکران، متوجه این موضوع خواهیم شد که بسیاری موضع مثبت و یا نسبتا مثبتی نسبت به فیلم گرفته اند و پیدا کردن منتقدی که بتواند روبروی فراستی از فیلم دفاع کند چندان هم کار سختی به نظر نمی‌رسد؛ البته اگر «هفت» کمی جسارت به خرج دهد و مهمانان برنامه‌اش را به چند نفر محدود نکند. برنامه «هفت» باید نگاهی به کارنامه‌اش بی‌اندازد و فکری به حال خودش بکند؛ این برنامه و منتقد ثابت‌اش، از ابتدا تا کنون تنها فیلم‌هایی چون «مرهم»، «طلا و مس»، «ملک سلیمان» و «شرط اول» را به عنوان آثار قابل قبول سینمای ایران معرفی کردند. «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه می‌زند و مسیر مخاطبان‌اش را منحرف می‌کند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلم‌هایش ارائه می‌دهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلم‌ها را هم به درستی نمی‌بیند. برای ادعای آخرم دو مثال میاورم. فراستی در نقد فیلم «جرم»، دقیقا این جمله را به زبان می‌آورد: «ناصر به ملیحه نظر داره، دست میکنه تو کیسه مار نمی‌زنه، شوخی». در حالی که آنان که فیلم را دیده‌اند، می‌دانند که شوخی واقعی اظهار نظر عجولانه مسعود فراستی است که حتی متوجه نکته به این سادگی و روشنی نشده که ناصر (حامد بهداد) به هیچ وجه به ملیحه (شبنم درویش) نظر نداشته است.

مثال دوم را از اظهار نظر فراستی در مورد فیلم «آقا یوسف» میاورم، وقتی فراستی عنوان می‌کند که زنِ همسایه آقا یوسف با آن همه النگوی طلا محتاج نانی که آقا یوسف برایش می آورد نیست. دقیقا، آن زن فقیر نیست؛ اما چون شوهرش زمین گیر است و خودش روی ویلچر می‌نشیند، تهیه نان برایشان مشکل است. پس مشکل پول و النگوی طلا نیست، مشکل عدم توانایی زن همسایه و شوهرش از لحاظ جسمی و حواس پرت آقای مخالف است. بگذریم از این که تقریبا تمام ایراد‌هایی که فراستی از «جدایی نادر از سیمین» گرفت ناشی از همین درست ندیدن فیلم بود.

در برنامه امشب «هفت» دیدیم که در کنار فراستی، محمد باغبانی نیز به عنوان منتقد موافق حضور داشت تا به همراه کیوان علیمحمدی و امید بنکدار فیلم «شبانه روز» را نقد کنند. این اتفاق می‌تواند به نفع برنامه باشد؛ چون جلسه بررسی فیلم از یک دادگاه، به محیطی مناسب برای گفت و گو تبدیل می‌شود و مخاطبان برنامه نیز بهتر می‌توانند در مورد فیلم مورد بررسی به نتیجه برسند. شاید با این وضعیت از خطر سرایت بیماری مخالف خوانی فراستی به مخاطبان سینمای ایران نیز جلوگیری شود و فیلم‌های ضعیف با نقد‌های مخالفِ منطقی از فیلم‌های خوب تفکیک شده و تر و خشک با هم نسوزد.


محسن : این نکته را عرض کنم که نویسندگان سایت کافه سینما به علت اینکه استاد فیلم جرم را نقد کرد و کلمه استمنا را برای فیلم بکار برد نویسندگان این سابت بر این شدند تا با نغز هایشان کمی انتقام بگیرند ولی زهی خیال باطل که نویسندگانی مثا آقای گلصورت میخواهنذ این کار را بکنند که در جوابشان باید گفت که برانون زوده ! 

اول از همه اینکه استاد هیچوقت از فیلم ملک سلیمان تعریف نکرده بلکه از آن فیلم متنفر است و در ارشگذاری ها این فیلم را بی ارزش نامید . دلایل کمی کوتاه آمدن نقدش در برنامه هفت هم که در مصاحبه های مختلف ابراز داشت و از مردم عذر خواهی کرد . دوم اینکه  که استاد کی گفته اند دست میکنه توی کیسه مار نمیزنه شوخیه ؟؟ و این یک دروغ بزرگ است . و در مورد فیلم آقا یوسف معلوم شد که نویسنده فیلم را ندیده اند . در قسمتی که مهدی هاشمی به صورت کاملا مسخره وارد خانه آن پیرزن که النگوهای فراوانی دارد میشه و آنجا ما با آن میزانسن خانه و مرد و زن متوجه میشیم که فقیرند و زندگی خوبی ندارند .

امید است که کمی از غرض ورزی هایمان کم کنیم و در نقدهایمان از نغز دوری کنیم و عدالت و صدافت را پیشه کارمان قرار دهیم . 

نقدی به مسعود فراستی در رابطه با برنامه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع در هفت

مطلبی در خبرگزاری برنا منتشر شده است به عنوان "وقتی منتقد حرفی برای گفتن ندارد . فراستی مغلوب ورود آقایان ممنوع"

از زمانی که برنامه سینمایی«هفت» به تهیه‌کنندگی فریدون جیرانی آغاز و بخش نقد فیلم‌های روی پرده این برنامه به مسعود فراستی سپرده شده، شاهد بوجود آمدن حواشی فراوانی بودیم که اغلب به دلیل نقدهای تند این منتقد بود.

در طول پخش این برنامه بسیار کم بودند فیلم هایی که مورد توجه منتقد برنامه «هفت» قرارگرفتند و این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که در گزارش‌های مردمی این برنامه نیز مخاطبان سینما به آن اشاره می‌کردند.

مسعود فراستی در زمان برگزاری بیست‌و‌نهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر پس از اکران «جرم» آخرین اثر مسعود کیمیایی با الفاظی زشت که در شان رسانه و هنر نبود، «جرم» و نگاه کیمیایی را توصیف کرد و با هجمه‌ای رسانه‌ای مواجه شد. بسیاری از کارگردانان دیگر نیز که در مقابل فراستی در برنامه «هفت» نشستند با جملاتی مثل "آقای فراستی شما اصلا فیلم را دیده اید؟ و یا حتما تا پایان ندیده‌اید" که با لحنی کنایه آمیز مطرح می‌شد وی را متهم به ندیدن فیلم‌ها می‌‍کردند.

در برنامه هفته گذشته «هفت» که به نقد فیلم سینمایی «سیزده59» اختصاص داشت مسعود فراستی به انتقاد شدیدی از این فیلم به لحاظ ساختاری محتوایی پرداخت، بازی پرویز پرستویی و دریا آشوری را بسیار بد و کلیشه‌ای دانست و سامان سالور کارگردان نیز نتوانست از اثر خود دفاع قابل قبولی ارائه دهد.

اما اتفاق جالب توجه در این برنامه سینمایی که هم اکنون مخاطبان بسیاری را جذب کرده است شب گذشته رخ داد. این برنامه به نقد فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» به کارگردانی رامبد جوان و تهیه کنندگی علی سرتیپی اختصاص داشت و گویا فراستی که همیشه مجالی برای دفاع به سازندگان آثار نمی‌دهد و هیج توضیحی را مقابل نقدهای خود نمی‌پذیرد، این بار مغلوب «ورود آقایان ممنوع» شده بود و حرفی برای گفتن نداشت.

سازندگان این اثر که به واسطه فروش خوب فبلم و حمایت مردم با اعتماد به نفسی عالی در برنامه «هفت» حاضر شده و آماده پاسخ گویی به هر نقدی از سوی منتقد «هفت» بودند به جای نقد با تعریف و تمجید مواجه شدند، اتفاقی که کمی سبب تعجب مخاطبان شد.

حال گذشته از نقاط قوت فیلم پر فروش«ورود آقایان ممنوع» که منکر آن نمی‌شویم و معنقدیم اتفاقی نو در ژانر طنز است و نظر اکثر مخاطبان خود را جلب کرده با توجه به ذهنیتی که از مسعود فراستی و نوع برخورد وی با آثار روی پرده و سازندگان آثار داریم این سوال برای ما مطرح می‌شود که آیا ویژگی‌های مثبت این فیلم به اندازه‌ای بوده که منتقد قادر به نقد آن نبود و یا فراستی در شرایطی که فیلم با فروش میلیاری مواجه شده و نظر اکثریت را جلب کرده نخواست این اثر را نقد کند!!!؟


محسن : نیاز به فلسفه بافی و سفسطه نیست . اخراجیهای ۳ هم پرفروش بوده ولی استاد نقد تندی داشت . جدایی نادر از سیمین پرفروش شد ولی استاد ... . منتقدی از یک فیلم راضیست و خوشش آمده آیا باید از فیلمی که خوشش آمده بد بگوید ؟

نگاه سعید اشتری به نقدهای مسعود فراستی و برنامه هفت

مطلبی نوشته شده توسط سعید اشتری در سایت آوینی فیلم با این عنوان "اخلاق گفتگو و نقد حلقه گمشده این روزها"


1. برنامه هفت، با همه تنگناها و با همه کاستی هایش، تلنگر و مقدمه ای ست برای حلول شادابی، نقادی، ایجاد گفتمان و بهتر شدن سینمای ایران در این روزها.
آنچه بیش از پیش مهم و کلیدی به نظر می رسد، اهمیت چگونگی ورود این شادابی و تازگی در فضای گفتمانی سینمای ایران است که البته گفتگو از بهترین شیوه هاست مشروط بر آن که، اخلاق گفتگو به درستی رعایت شود.


2. جملات فوق، و دست چین کردن جملاتی دیگری در این وادی، به ما کمک می کنند که بهتر و عمیق تر این نکته را دریابیم، که در مواقع بحرانی، چقدر متانت، صبر، بردباری و دوری از هیجان و عصبیت، راهگشا و موفقیت آمیز خواهد بود، همچنان که فرموده اند:

"فی تقلب الاحوالف علم جواهر الرجال"
در دگرگونی احوال است که جوهر (و حقیقت وجودی) افراد آشکار می شود.


3. از لوازم، امر اصلاح و هر اقدام مصلحانه، این است که، حتما، این قبیل امور، خود توسط مصلحان و با روش ها و شیوه های مصلحانه صورت پذیرد. به قولی، نمی شود با دستمال کثیف، و لو به قصد خیر و نیک، سطح بلور زندگی را پاک کرد و زوائدش را زدود.

4. نقد به معنای سنجش یک دیدگاه براساس ترازوی منطقی و تعیین اعتبار، صحت و دقت آن بر مبنای ملاک های عینی و همگانی است. نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شی را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. منتقد هرگز با سوی گیری منفی صرفا به یافتن مواضع خطا و رخنه نمی پردازد، بلکه او بی طرفانه در مقام جدا کردن صادق از کاذب و سخن موجه از بیهوده بر می آید. به همین دلیل محققان هوشمند اولین منتقدان آرای خود هستند. هدف نقد تخطئه صاحب نظریه نیست، بلکه مقصود از آن سنجش آراست و احکام و ارزش داوری مربوط به صاحب نظریه به سخن وی قابل سرایت نیست. پرهیز از نقد سخنگو به جای نقد سخن و احتراز از مغالطه انگیزه و انگیخته از شرایط نخستین نقد بی طرفانه است. رشد علم و توسعه جامعه، سخت محتاج نقد بی طرفانه آثار، مقاله ها و آراء است. به وسیله نقد روشمند، سخنان بیهوده، کتاب سازی، شخصیت پنداری از رواج می افتند و به جای آن اندیشه متقن رونق می گیرد.

5. هیچ آفتی به اندازه نقد گریزی و نقد ستیزی، فرهنگ جامعه را تهدید نمی کند.

6. یکی از مهمترین عوامل نقد بی طرفانه، توجه به اصل تقدم فهم بر نقد است. ابتدا سعی کنیم سخنی را که در مقام نقد آنیم، به دقت بشناسیم.

7. نقد شتاب زده و بدون فهم دقیق به تخطئه پرداختن غیر اخلاقی می انجامد.

8. نقد کردن و نیز نقد پذیری، دو توانایی است که علاوه بر دانش و مهارت بر هوش هیجانی - EQ - محقق نیز استوار است. به همین دلیل ژیلسون معتقد است که عظمت حقیقی یک فیلسوف، همواره متناسب است با امانتی که در مسائل عقلی به کار می برد. وی در موضع دیگری می گوید: اساس همه مشکلات فلسفی ما یک مشکل اخلاقی است و آن اینکه مردم سخت مشتاق یافتن حقیقت اند اما از پذیرفتن آن به شدت سر باز می زنند.

یادداشتی از هما بذرافشان در مورد بیست و هفتمین برنامه هفت و حواشی آن

اظهارنظر مسعود فراستی درباره «پایان‌نامه» و «جدایی نادر از سیمین» در برنامه "هفت":

«جدایی نادر از سیمین» فیلمی ضعیف با تکنیک و فرم مبتذل و بی‌کارکرد است که حرفی جز ترویج دروغ‌گویی در جامعه ندارد .

در برنامه هفت بیست و هفتم خرداد نوبت فیلم پایان‌نامه و عواملش بود که مقابل صندلی نقد منتقد ثابت برنامه بنشیند! آن شب اما مثل هر برنامه نبود و مسعود فراستی خیلی رو به راه نبود یا شاید حضور ذهن نداشت یا ... . اولین سوال را فریدون جیرانی از حامد کلاهداری پرسید که ژانر پایان‌نامه چه بود؟ کلاهداری گونه فیلم را اکشن ماجرایی با مایه‌های درام سیاسی (!) دانست اما روح الله شمقدری با اعتماد به نفس کامل گونه فیلم را سیاسی خواند. در تمام این مدت هنوز فراستی با آرامش تمام نشسته بود و نظر خاصی نداشت. حسن حسینی روی خط برنامه آمد و گونه یا ژانر را تعریف کرد و به این ترتیب معلوم شد که اصلاً چیزی به نام ژانر سیاسی در مباحث مطالعات سینمایی وجود ندارد و فراستی با تایید صحبت‌های حسن حسینی رسالتش را به خاطر آورد. روح‌الله شمقدری اما هنوز روی حرفش پافشاری می‌کرد که ژانر فیلم سیاسی است و به نظر او ژانر سیاسی وجود دارد و تعاریف تئوریک صرفاً محصول است و در ترجمه هر لغتی را می‌توان استخراج کرد؛ این‌جا بود که فراستی در مقابل این حرف از ترجمه دفاع کرد و گفت اشکالی ندارد.

این جلسه به هر جلسه‌ای شباهت داشت غیر از نقد فیلم و فریدون جیرانی که خوب متوجه شرایط شده بود، به ناچار دست به کار شد. جیرانی معتقد بود که یکی از مشکلات اساسی فیلم عدم شخصیت‌پردازی صحیح بود؛ این که شخصیت‌ها به خوبی معرفی نشده و و بیننده تکلیفش با شخصیت خوب و بد قصه مشخص نیست و غیر از نشانه‌های کوچک فرامتنی – مثل ین که بد من داستان از لندن آمده - نشانه و تعریف دیگری از شخصیت‌پردازی وجود ندارد، البته غیر از خاراندن دست توسط یکی از شخصیت‌ها که البته بین کارگردان و تهیه‌کننده فیلم بر سر هویت این شخصیت اختلاف وجود داشت! جیرانی به زبانی ساده گفت که معلوم نیست کی به کی است و چرا این‌ها همدیگر را می‌کشند و کی به کی هست؟ و در ضمن این تصویر پپر خشونت و قتل‌های زیاد (به تعبیر آن‌ها بکش بکش) در خیابان‌های تهران غیر قابل باور و ضربه‌زننده به کشور هم هست...هرچند نه تهیه کننده و نه کارگردان هیچ کدام از این موضوع‌ها را نپذیرفتند و کلاهداری یکی دوباری هم برافروخت و گفت به جای نقد فیلم دارند به او توهین می‌کنند.
فراستی در اواخر جلسه که وقت زیادی نمانده بود، شروع به انتقاد کرد و سعی کرد اوج بگیرد و گفت به هیچ وجه نشانی از دغدغه سیاسی در این اشخاص دیده نمی شود. کلاهداری در جواب فراستی گفت که در آن دوران نمونه‌هایی از این شخصیت‌ها‌ دیده می‌شد که خیلی شناختی به اطرافشان نداشتند و تنها به حد درک خودشان موضوعات را می فهمیدند و لااقل این چیزی بوده که او دیده است. در طول بحث کلاهداری مدام تاکید داشت که او و برادرش که فیلمنامه‌نویس فیلم است، نگاه و تحلیل خاصی از سیاست دارند و فیلم را شبیه این تحلیل ساخته و پرداخته است.

شمقدری در ادامه این نشست گفت که پایان‌نامه تمام توان آن‌ها در ساخت فیلم نبوده، چرا که فیلم از سوی یک جریان فاشیستی و به تعبیر عامیانه نامردانه زیر فشار بوده که فیلم به جریان و موضوعی نسبت داده شود که به اندازه سر سوزن هم ربطی به قصه فیلم ندارد؛ این که بازیگران فیلم هنوز تحت فشارند و این که ده روز از یک فیلم بگذرد و تیزر نداشته باشد خیلی سخت است و در این جریان فیلم ساختن کار بزرگی است. مسولان تلویزیون هم که گویا دچار عذاب وجدان شده بودند، برای جبران این کاستی در یک نوبت میان برنامه «هفت»، دو بار تیزر پایان‌نامه را پخش کردند تا متهم به چیزی نشوند.

‌شمقدری اعلام کرد که فیلم پایان‌نامه در راستای حماسه نهم دی و همسو با نظام ولایی است و حامد کلاهداری هم خود را همسو و هم‌نگاه با شمقدری دانست و گفت اگر غیر از این بود، هرگز فیلم ساخته نمی شد و به این ترتیب جلسه نقدی که انتظار می‌رفت پر هیجان‌تر و شفاف‌تر از این باشد، به همین سادگی و در کمال آرامش به پایان رسید و مسعود فراستی هم که همیشه تکلیف عالم و آدم را در نقدهایش یکسره می کرد، جلسه نقد این فیلم را با همین مختصر انتقادها خاتمه داد و عملکرد فراستی در برنامه این احساس را در هر بیننده‌ای ایجاد می‌کرد که ای کاش آن شب من جای فراستی فیلم را نقد می‌کردم.‌

منتقد ثابت برنامه اما کارش همین‌جا تمام نشد و همه حال و انرژی و روحیه‌ نقد تند و تیزش را چند دقیقه بعد در صحبت از شاهکاری مثل «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی رو کرد؛ جایی‌که با اعتماد به نفس کاملی در یک جمله اعلام کرد که «جدایی نادر از سیمین» فیلمی ضعیف با تکنیک و فرم مبتذل و درنیامده و بی‌کارکرد است که حرفی جز اشاعه و ترویج دروغ‌گویی در جامعه ندارد و حرفش این است که ایران جای زندگی‌کردن نیست... وقتی جیرانی از او خواست درباره بهترین فیلم اکران بهار نظر بدهد، گفت تنها فیلم خوب این دوره «شرط اول» ساخته مسعود اطیابی بوده و جیرانی جواب داد که فیلم همین یک منتقد مدافع و طبعاً فقط یک رای مثبت دارد. فراستی هم در کمال تواضع جواب داد که البته این یک رای "خیلی" است! و بینندگانی که تازگی‌ها فیلم خوب و بحث‌انگیز و اخلاق‌گرای فرهادی را دیده‌اند و شاید هم «شرط اول» را دیده باشند، نیمه‌شب داشتند با خودشان فکر می‌کردند که واقعاً با وجود چنین منتقدانی این‌جا جای زندگی نیست!


محسن : جالبه . نقد خوبی به استاد بود ولی از یک قسمت این نقد متعجب شدم این که چون استاد فیلمی را بنا به دلایلی که خودش گفت دوست نداره متهم میشه به یک منتقد بد ؟!