مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

آقای مهکام حرمت نقد را نشکنید

حسین مهکام در واکنش نسبت به نقد اخیر استاد در مورد فیلم "گذشته" متنی را در روزنامه اعتماد منتشر کردند که در ادامه میخوانیم . جواب کوتاه من به حسین مهکام را هم اگر دوست داشتید بخوانید .

-------------------------------------------------------------------------------

نامه‌یی کوتاه به مسعود فراستی

حرمت ساحت هنر را نشکنید
|حسین مهکام|

آقای مسعود فراستی، از آنجایی که توان پاسخ سلام بنده را ندارید نامه را بدون سلام آغاز می‌کنم. اولا باز هم دست به قلم شده‌اید و هتاکی کرده‌اید به اصغر فرهادی بزرگ و فیلم گذشته. البته که ما عادت داریم به هتاکی‌های بدون استدلال شما یا بهتر است بگویم هتاکی که استدلال نمی‌خواهد؛ عادت کرده‌ایم به نقدهای غیرمستدل و غیرآکادمیک شما. راستش شما با همه داعیه فرم‌شناسی تان ابدا چیزی از فرم نقد لا اقل نمی‌دانید. ورنه اینگونه از بررسی ساختار یک فیلم با محورهای خودش فرار نمی‌کردید و مشتی جمله بی‌پایه و از سر حرص و عصبیت نمی‌نگاشتید. 

آقای فراستی؛ واقعا معتقدید فیلم گذشته فیلم مشتی آدم بی‌مساله است؟ یعنی این حجم لایه‌های درام به چشم شما نمی‌آید؟ یا مثلا فرموده‌اید فیلم ربطی به در فرانسه ساخته شدنش ندارد. یعنی اگر این درام به فرض در ایران قابل تحقق بود آدم‌های داستان فیلم همین‌قدر و به همین شکل عکس‌العمل به موقعیت دراماتیک نشان می‌دادند؟ یعنی واقعا متوجه نمی‌شوید که شخصیت‌ها به دلیل جغرافیایشان تمپوی درونی‌تر و آرام‌تر و روانکاوانه‌تر و در عین حال ویرانگر‌تری به موقعیت داده‌اند و این تمییزی و انطباق کار فرهادی با جغرافیاست؟ بعد هم اجازه دهید درباره فرانسوی بودن یا نبودن، منتقد فرانسوی نظر بدهد که بومی منطقه است؛ شما مجبور نیستید در هر زمینه‌یی حرف داشته باشید. باور کنید چنین توقعی هیچ‌کس از شما ندارد. 

ثانیا به تجربه دریافته‌ام وقتی کسی در برابرتان تواضع می‌کند منهدمش می‌کنید و وقتی رو‌به‌رویتان می‌ایستد توقف می‌کنید. بار آخر در مناظره‌یی که در فروردین ماه سال 88 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با هم داشتیم فهمیدم که مشتاقید به مجادله. ولی آقای فراستی امروزه دیگر برای نسل مهمی از سینماگران گفتمانی قابل تامل حتی ندارید؛ چه رسد به اینکه کسی بخواهد با شما مجادله کند. البته این پر بیراه هم نیست. شمایی که اخراجی‌های ده‌نمکی فیلم مورد علاقه‌تان است قطعا نباید از سینمای فرهادی حظی ببرید. به هر حال هر مظروف فرهیخته‌یی ظرفی شایسته میزان فرهیختگی‌اش می‌خواهد. بدجور دلم به حال‌تان سوخت که نفهمیدید فرهادی دست به تجربه‌یی بسیار سخت و جدید در استراتژی درامش‌زده و آن هم اینکه برخلاف فیلم‌های پیشینش اتفاق در گذشته داستان رخ داده و حالا دملش ترکیده می‌شود و زهرش می‌پاشد. در حالی که در فیلم‌های قبلی او اتفاق مقابل چشم تماشاگر رخ می‌داد و پیامدهایش دامن آدم‌ها را می‌گرفت و این شیوه جدید خیلی کار فیلمنامه‌نویس را سخت‌ترمی کند که البته فرهادی با صلابت از پسش برآمده. 

دیگر اینکه شما واقعا فکر می‌کنید اگر زن در پلان آخر دستش حرکت کند یا نکند فرقی ندارد؟ یعنی بازگشت زن به حیات خودش فاجعه جدیدی در راه ندارد؟ آن هم با بچه‌یی از آن شوهرش در شکم ماری؟... چرا آنقدر فراموش می‌کنم که اگر روزگاری قرار باشد شما از فیلم سینماگر بزرگی مثل فرهادی خوش‌تان بیاید باید به درستی به کار این فیلمساز عزیز شک کنیم نه بر عکس. آقای فراستی شما جدا متوجه بازی ظریف و زیبای علی مصفا نشدید؟ بگذریم؛ شما واقعا مجبورید فیلم ببینید؟

اعتماد، دوشنبه، 10 تیر 1392 - شماره 2715

محسن باقری : آقای مهکام تهیه کننده فیلمهای بی مسئله ای که هر از چند گاهی انتقاد از مسعود فراستی را مانند فیلمهای بی مسئله شان یاد می آورند اینبار هم انتقادی داشتند . و اما بعد 

آقای حسین مهکام اگر فیلمسازی از دید شما بزرگ است نبابد انتقاد از او شما را ناراحت و عصبی کند . اگر اصغر فرهادی بزرگ است برای مسعود فراستی اینچنین نیست (این حق را که دارند ؟) . شما که نقد فراستی ر:.7-!:.7::.8':/.':/.-:.7-:8.9:8.9!:8�ز روی عصبیت میدانید حال چگونه در نقدتان به نقاد عصبی شدید ؟! . از لایه های درام فیلم سخن میگویید و حاضر نیستید یک نمونه از آن را به عنوان مصداق برای ما روشن کنید . 

منتقدان فرانسوی هم که فیلم را داستانی ایرانی میدانند و جغرافیای فیلم را از روی ناچاری فیلمساز خوانده اند . همان منتقدان فرانسوی که شما دم از آنان میزنید اعلام میکنند که فیلمساز به علت شرایط بد فیلمسازی در ایران این فیلم را در فرانسه ساخته است . عجیب است که شما حتی نقدهای دوستان فرانسوی را هم نخوانده اید . 

سال 88 و مناظره شما با مسعود فراستی را به خوبی در ذهن مرور میکنم . آن روز شما چه عصبی و پرخاشگر بودید ! هیچوقت فراموش نمیکنم که چطور مسعود فراستی در مقابل لحن عصبی شما در مورد فیلم اخراجیها و صحبت کردن از آوینی جواب های حکیمانه ای نثارتان کردند . آن روز که خود در پایان جلسه از نوع برخورد فراستی متعجب بودید چگونه حالا در این نوشتن ها هم که مانند لحن تان عصبیت در آن موج میزند آن روز را پیش میکشید . در آن روز که شما قصد مجادله داشتید و مسعود فراستی کوتاه می آمد و شما را به هدفتان نمی رساند ... عجیب است 

در همان روز یاد دارم که شما با آوردن نام فیلم اخراجیها به عنوان فیلم مورد علاقه فراستی جوابتان را به شکلی ویرانگر دادند ؛ یادتان نمی آید ؟ فراموشی بد دردی ست من یادتان می آورم . فراستی در آن روز به شما جواب دادند که اخراجیها فیلم مورد علاقه اش نیست بلکه در میان این همه هجمه فیلم بدی نیست . از فرم اخراجیها صحبت کردند و آن سکانس بشین و پاشو رو توضیح دادند . یادتان آمد . حال چه شده است که شما دوباره با لحنی مجادله گرا صحبت از اخراجیها را پیش میکشید . 

شما آثار فرهادی را با فیلمهای قبلی اش مقایسه میکنید و این اشتباهی ست شما مرتکب شدید . برای مخاطب چه اهمیتی دارد که فیلمساز روایت فیلمش را بر خلاف فیلمهای قبلی اش به گذشته سپرده است ؟ چگونه این چنین مینگیرد . چه اهمیتی دارد که فیلمساز تغییر رویه در نوع روایتش داده است ؟ مگر غیر از این است که باید منطقی برای روایت گذشته - حال - آینده را در فیلمها بررسی کرد ؟ . کدام منطق در فیلم "گذشته" به جز نام اثر وجود دارد که در گذشته به سر میبریم . آقای مهکام شما چگونه فیلمها را هلاجی میکنید . با این روحیه پرخاش گر و مجادله گرا با جایی نمیرسید . حرفهای من بدون سلام آغاز شد و بدون خداحافظی پایان میگیرد . شما را به خیر و ما را به سلامت 


جدول کلمات متقاطع: نقد مسعود فراستی بر "گذشته"

جدول کلمات متقاطع

گذشته فیلم بدی است و ناچیز. بدتر از حتی اولین فیلم های فرهادی. فیلم، عقب مانده است و اگزوتیک؛ بی ساختار، طولانی و ملال اور و وراج.

گذشته، نه در گذشته اتفاق می افتد نه در پاریس؛ نه بحرانی دارد و مسئله ای و نه هویتی.
فیلمساز اسکار گرفته ما امر برش مشتبه شده و توهم جهانی شدن زده. بعد از دیدن فیلم بد و نوستالژیک وودی الن – نیمه شب در پاریس- به این باور رسیده که پاریس تداعی کننده گذشته است. پس فیلمش که عنوان غلط انداز و نوستالژیک " لو پسه" را یدک می کشد باید در پاریس رخ دهد. فیلمساز ما ادامه " جدایی" را در پاریس ساخته و بدون انکه متوجه باشد حرف جدایی را هم پس گرفته، بی انکه جدایی فرانسوی را بشناسد و بسازد. در واقع فیلمساز فقط دغدغه نوستالژی جوایز جدایی را دارد نه حتی تم راست و دروغ ان را. جالب اینجاست که تماشاگر از پاریس که می بایست مکان و محیط گذشته باشد چیزی نمی بیند. نه معماری ان و نه کوچه ها و خیابان ها و نه مردمش. پس از پاریس چه می ماند، جز تصویری اگزوتیک؟ و از فرانسوی ؟ جز یک خانم بازیگر تازه اسم در کرده نیمه عصبی اور اکت و یک ایرانی ریشوی منفعل و سرگردان که فرانسه را هم بسیار بد حرف می زند. و یک عرب منگ و دو بچه که یکی اکسسوار است و دیگری وسیله جلب ترحم و یک دختر شبه عاصی و یک خشکشویی و یک داروخانه و یک خانه شلوغ نیمه عربی نیمه فرانسوی .
فیلم نه فرانسوی است نه ایرانی ونه هیچ هویتی دارد. نه زمان نه مکان نه ادم های معین.
این جمله فیلمساز که" در شرایط بحرانی تفاوت ها محو می شوند" نهایت بی دانشی درباره انسان است و هنر. در هیچ شرایطی تفاوت ها محو نمی شوند. گاهی تشدید هم می شوند. تفاوت ها و ویژگی ها اصل بحث هنرند نه شباهت ها و عمومیت ها. خاص اصل است و نه عام. انسان عام، بحران عام، جدایی عام، تردید عام و... مسئله هنر نیست. انسان عام سوژه هنر نیست. این نگاه ، مفهوم سازی خارج از درام است. در هنر- همچون زندگی- از خاص به عام می رسیم نه بر عکس. هیچ کس در هیچ شرایطی شبیه دیگری واکنش نشان نمی دهد. به تعداد انسان ها چگونگی کنش و واکنش داریم و رفتار؛ و ویژگی و ظرافت. مسئله هنر چگونگی هاست و بعد چه ها.
قطعا با این نگاه فیلمساز نه می شود بحران ساخت و نه شخصیت معین و خاص. حداکثر تیپ در می اید و حرف های کلی که دیگر غلط انداز هم نیستند. با این نگاه، شخصیت ها به عرسک های خیمه شب بازی می مانند که بی دلیل حرف های ضد و نقیض می زنند که فقط سازنده اشان را خوش می اید.
نگاهی به ادم ها بیندازیم: احمد ارام و مهربان که " هوم سیک" شده ، حداکثر می تواند در خانه زن سابقش قورمه سبزی بپزد- چقدر هم بد شکل- و گاهی بچه ها را موقتا آرام کند اما هیچ اثری در ماجرا – و درام – ندارد. بود و نبودش تفاوتی نمیکند.معلوم نیست چرا با ماری ازدوج کرده و چرا جدا شده.شغلش چیست، کاتالیزور است؟ به همین دلیل ماری از او بچه ای ندارد؟
سمیر نیز کپی عربی اوست ؛ زنش را ول کرده و با پسرش گریخته و زن دیگری را حامله کرده؛ قصد ازدواج با ماری را دارد که در آخر به فرمان فیلمنامه نویس به بیمارستان نزد زنش می رود و از او تست بوی عطر میگیرد.
لوسی دختر ماری چرا اینقدر افسرده می نماید؟ انسان دوست است یا فراری؟ بیشتر به مخدری ها شبیه نیست؟
و اما ادم اصلی فیلم – ماری- از مردی که دوست داشته یا هنوز دارد – فرقی هم می کند؟ - بچه ندارد و از مردان دیگر دو بچه و یکی هم در راه. به سه بحران یا دقیق تر دعوا و جیغ و دادش توجه کنید: دعوای بی مورد با پسر بچه ، با احمد، و با دخترش. هر سه باسمه ای اند و نمایشی. هر سه را بعدا به نوعی پس می گیرد. بازی بازیگرش هم که بسیار تخت است، در این لحظات اور اکت می شود و غلو امیز برای جایزه کن.
گذشته، تمرین فیلمنامه نویسی یا دقیقتر تمرین ابتدایی دیالوگ نویسی است نه برای درام که صرفا برای رودست زدن به تماشاگر، با یک پیرنگ و چند خرده پیرنگ سست و فاقد موقعیت های دراماتیک که بیشتر به طراحی جدول کلمات متقاطع شبیه است تا فیلمسازی.
باقی می ماند نمای اولترا هنری پایانی فیلم که مثلا کل فیلم را خلاصه می کند. گویی فیلمساز تمام فیلم را برای این نما ساخته ، و برای گرفتن جایزه نمای مناسبی است برای پوستر فیلم شدن! آیا زن بیمار انگشتش را فشار می دهد یا نه؟ فشار بدهد یا ندهد، تفاوتی می کند؟ فیلمساز با ما شوخی دارد یا با فرانسوی ها و جشنواره ها؟