کپی برابر اصل نیست!
«چه بسیار بودهاند متفکرانی سختاندیش که هیچگاه فرصت تجربهی زیباییشناختی نیافتهاند. من خود دوستی دارم که اندیشهاش به برایی شمشیر است، ولی با وجود علاقهای که به هنر و زیبایی دارد، هیچگاه در طول زندگی چهل سالهاش عاطفه زیباشناختی را تجربه نکرده است… این نارسایی یعنی همان فقدان تجربه یا حال زیباشناختی ارزش استدلال سرراست و دقیق را زائل میکند.»
کلایو بل – فرم معنادار
«کار او (منتقد) از جمله این است که مستقل از جو غالب بر فضای جمعی و هیاهو ها حرف خود را بزند، هر چند که در اقلیت محض باشد و ترجیح بدهد که نه!»
مسعود فراستی – فرم، نقد، فردیت
اولین شماره فرم و نقد در حالی منتشر شده که «مسعود فراستی» برای بار چندم سردبیری یک مجله/فصلنامه را برعهده میگیرد. «فرم»، اگر مواجهه چیزی است که پدیدار میشود و از ادراک به حس میرسد، بگذارید همان اول بگویم که قطع، گرافیک و صفحهبندی سیاه و سفید و ساده این فصلنامه وام گرفته یا حتی کپی شده از روی مجله/فصلنامهایست که در قدیم مسعود فراستی گاه دبیر تحریریه و گاه سردبیرش بود؛ یعنی مجله نقد سینما. فرم و نقد شباهت فراوانی به گرافیگ کلی آن مجله دارد. مجلهای که در دهه ۷۰ و ۸۰ بارقههای امیدی بود از انتشار نقدها و مقالات ترجمه شده در حوزه سینما و نیز مقالات جدی که از «کامبیز کاهه» تا «کامیار محسنین» مینوشتند. محسنین باز با فرم و نقد به این عرصه و به کنار فراستی بودن برگشته است. فرم و نقد در واقع هم میخواهد سینمایی باشد و هم ادبی، هم میخواهد تجسمی را پوشش دهد و هم تئاتر؛ که این مدیومها – حداقل دو مدیوم آن – را توانسته با زحمت فراوان در قالبهایی تعریف و به آن بپردازد. مدیوم سینما و ادبیات. در این تحلیل و نقد قصد ندارم تا به بخش ادبیات آن بپردازم زیرا کارشناس آن نیستم و ادبیات را برای اهلش میدانم، بلکه صد صفحه نخست فصلنامه را برای تحلیل آنچه که پدید آمده مد نظر قرار میدهم.
فصلنامه با مانیفست فراستی آغاز میشود، درباره نقد، فرم، جرات منتقد و نگرش او نسبت به اثر هنری و جایگزینی «لذت نقد» به جای دیدن فیلم بد! این مانیفست جای نقد داشته باشد یا نه – که دارد – میکوشد خط مشی نشانمان دهد. چهارچوب برای مخاطب تعیین میکند که اساسا قرار است هر نوشتهای در نقد و فرم با این شاکله و از این دریچه نگریسته شود. بدیهی است چنین مانیفستی از نگاه فرمالیستی امثال «کلایو بل» در مقالاتی همچون «فرم معنادار» البته در حوزه تجسمی و تاریخ هنر برگرفته شده و چنین دغدغهای جدید و معاصر نیست. فراستی در نوشتار اولیه دو چیز را یادآوری میکند، او اعتقاد دارد منتقد با فردیت و دریافت خود باید حرفش را حتی اگر با مد روز ناخوانا باشد بزند، باید نه بگوید! حرف مغتنمی است ولی اما و اگرهای زیادی دارد، و اولینش این است که مقدم بر دریافت و درک نشود. مقدم بر خوانش صحیح و فهم زیباییشناسی و فرم نشود. این مسئله اول است و اما دوم، بحثی است که فراستی در نوشتارش آن را ناخودآگاه متذکر میشود؛ سردبیر میکوشد با ادب بنویسد، با اینکه نقدهایش، آن طور که خواندهایم بخصوص با صراحتی که دارد اینگونه نیست. اما مانیفست فراستی همراه با ادب و ادبیات است. نگاهش از روبرو به مخاطب است و میکوشد تا این ارتفاع نگاه را حفظ کند. با دریافتن این دو مسئله فصلنامه را ورق میزنیم.
از چند ترجمه قدیمی و گفتوگوی آرشیوی که میگذریم به «میزانسن هیچکاکی» نوشته فراستی میرسیم که در واقع تفسیر و تحلیلی است بر سکانسی مهم از فیلم خرابکاری ساخته «آلفرد هیچکاک»، همان شرحی که فراستی در برنامه «هفت» از این سکانس داد، عین به عین در این مقاله منتشر شده، کم و زیادش مد نظر نیست، ماهیت تشریح مد نظر است و یک کپی پیست و جابجایی از هفت به فرم و نقد صورت گرفته؛ باز ورق میزنیم و جلوتر میرویم. به نقدهای تالیف شده میرسیم که قرار است اصولا، پایبند به مانیفست باشند. نقد «آلکساندر اوانسیان» بر ماجرای نیمروز نقدی است که در چند سطر اولش، همچون سردبیر مجله تکلیف خود را با توصیفاتی آتشین در برابر فیلم مشخص میکند و با لحنش طوری می ایستد که «قطعا خیر!» مطلق بکار میبرد. مقاله را نمیخوانیم چون او تکلیفش را در چند سطر نخست روشن کرده، البته که این یک شوخی است، اما مسئه مهم اینجاست که مقاله کپی نعل به نعل از شیوه نوشتاری فراستی است با کمی جابجایی و البته توصیف زیاد. نقد آوانسیان یک مشکل اساسی دارد خط کشی را برای فیلمی انتخاب کرده که اساسا مقیاس اندازه گیریاش ارتباطی با فیلم ندارد.
باز هم ورق میزنیم. به مطلب «انتظار یا منتظر» میرسیم که تحلیلی است تا انتقادی و از تحلیل به نقد میرسد، چیزی که بیش از پیش احتیاج داریم، «سجاد حسینی» مسئله انتظار در ویلاییها را بررسی میکند و چه خوب، یک مود و تم را در قیاس با مود فیلم جلو میرود و به سرانجام میرساند؛ اما سراشیبی فرم و نقد، یا بهتر بگویم، «فراستی زدگی» فرم و نقد با مقالات بعدی آغاز میشود. نوشته «سامان بیگدلی» بر روی فیلم رگ خواب، که باز در سطور نخست تکلیف را مشخص و کلی صفت پشت هم سوار میکند و رگباری میگوید؛ همچون «سانتی مانتال» و «پر زرق و برق»، «ناتوان» و «وصله پاره»، «تحمیلی» و غیره… او در واقع از صفتها میخواهد به متن برسد و میخ را زودتر از خود تخته آماده کرده است. دست بردار هم نیست و واژه «مونگولیسم» [!] را هم استفاده میکند. جلوتر نمیرویم، او به بار کلمات و وجود معنا در آنها کاری ندارد، به تحلیل هم نمینشیند، با سوالات و صفتها ترور میکند و هیچ. اما اوج داستان اینجا نیست، تازه گرهافکنی آغاز شده است. «سیدجواد یوسفبیک» در نقدی بر لالالند اینگونه مینویسد : «زنده نگاه داشتن موسیقی جاز و پیشنهاد عاشقانگی به جای عصبیت و یاداوری نوستالژیک موزیکالهای کلاسیک، همه شعارهایی بزرگ و دهان پر کن هستند که به قد و قوار فیلمساز تازه کار هالیوودی نمیخورد.» و پس از حیرت زدگی بیشتر نیز در دام واژههایی تند و بیعقبه فرو میرویم: «تکنیک نمایی»، «بازی مصنوعی و تفریطی»، «فریب دادن داوران و منتقدان منفعل»، «داوران و منتقدان سطحینگر»، «فروکاستن فن فیلمسازی»، «آنارشیکال»، «دوربین روی دست» و در ادامه آن «مگر ما وقتی عصبی میشویم چشمانمان به لرزه میافتد»؛ که باور کنید این را در اعتراض به دوربین روی دست نوشته است و غیره. نه، نه تمام نشده است، «تحمیلی»، «فیلمساز جوان»، «فیلمساز لطف میکند» و واژهها و در ادامه گزارههایی که نگاه بسیار خود شیفته و از بالای منتقد را نشان میدهد. نگاهی که تزریقی است نه فردی و داستان همان «نه!» است.
بگذارید متوقف نشویم، تیر خلاص به فرم و نقد در «فرم» و «نقد» را نقدهایی درباره ستیغ ارهای و دانکرک میزنند. نقدهایی از «جواد یوسفبیک» و «علی فرهمند». اولی در ستیغ ارهای، فیلم را پیشتاز خطاب میکند و آن را از نجات سرباز رایان بهتر میداند و در پرانتز جلوی نجات سرباز رایان یادآور میشوم که نویسنده به سردبیر میگوید «استاد گوش به فرمانیم»، که البته این پاتکسش بود و اصلش این است که «نجات سرباز رایان که اصلا فیلم خوبی نیست و حتی یکی از عناصر مثبت ستیغ ارهای را هم ندارد!». «علی فرهمند» نیز به تقلید از استاد یک جمله قصار میآورد و رگبار را در سطور اول میبندد. باز هم صفت پشت صفت: «آشفته»، «مبهم»، «خسته کننده» و «سرسامآور»؛ در اینجا توقف میکنیم (با اینکه در ادامه فصلنامه کامیار محسنین، اوانسیان و فراستی با تحلیلهایی به استقبالمان میآیند) به مانیفست و تحلیلمان از آن باز میگردیم. فراستی بحث فردیت را در نقد مطرح کرده بود؛ فردیتی که «نه» میگوید. اما فردیت منتقد فقط به نه گفتنش است، به رگبار بستن و به قول کلایو بل «فرصت تجربهی زیبایی شناختی نیافتن»!
مسعود فراستی در نقد به فردیتی رسیده که یک دید و زاویه نگاه را برای خود او به ارمغان میآورد اما نقدهای بر مبنای فرم (که بیشتر بر مبنای توصیف تکنیک و نماهاست تا فرم) فصلنامه نه تنها فردیت تک تک منتقدان را به همراه ندارد بلکه کپی است از فراستی اما نه برابر با اصل بلکه در تقلیدی بسیار غیر خلاقانه و واژگانی از مبدا. فراستی خود را در شاگردها، همکاران یا نمیدانیم همیارانش تکثیر کرده، از واژه تا نگاه، از اعتقاد بدی و خوبی در یک فیلم تا نوع زاویه دید به مولف. این تکثر آراء یا رسیدن به فردیت نیست این تکثیر یک فرد به جای پیدا کردن فردیت در نقد است. یک نوع دیکتاتوری ناخواسته در فهم سینما و نوشتن نقد. فرم و نقد (در نقدهای سینماییاش) اصلا فصلنامه فراستی است، به طوری که گویی خودش همه چیز را نگاشته نه شخص دیگر، و چقدر بد که فردیت فراستی نیز با این روند زیر سوال میرود.
مجله در صفحات آغازین مخاطبانش را با مطالب دست دوم روبرو میکند و این مسئله به گمانم سهمگین ترین ضربه برای اولین شماره است. مخاطبانی که مجله ای با عنوان «فرم و نقد» را تهیه میکنند بدون تردید اغلب از میان پیگیران جدی مباحث مربوطه هستند و اهل مطالعه؛ درنتیجه نمیتوان (و نباید) آنان را دست کم گرفت. نکته دیگر اینکه ظاهر فیزیکی مجله در مقایسه با مضمون آن تناسب کیفی لازم را ندارد. مجلهای که حتی پرداختن به هنر نقاشی را بطور جدی در برنامه دارد، باید در قدم نخست نهایت سلیقه را در صفحه آرایی و گرافیک به نمایش بگذارد. درحال حاضر تنها کافیست مجله را به چند تن از طراحان گرافیک برجسته و فعال نشان دهید تا آن را از نظر ظاهری ارزشگذاری کنند. عناوین فیلم ها، کتاب ها و دیگر آثار نیز در متن گم شدهاند؛ نه آنها را برجسته کردهاید، نه مُورب و یا حتی در گیومه قرار دادهاید. جای خالی عنوان انگلیسی آنها نیز به خوبی احساس میشود و همین مسئله اشتهای یک علاقمند را برای تحقیقات بیشتر کور میکند.
امیدوارم حتی درصورت مخالفت با این حرف ها، آنها را به گوش استاد برسانید. سپاسگزارم.
سید جواد:
بنده تمام نظرات، خصوصاً مخالفها، را سریعاً به گوش جناب فراستی میرسانم. نظر شما نیز به ایشان رسید. از دوستیتان سپاسگزارم.
حداقل این جمله در مورد یوسف بیگ که شما باشی و چندین بار دیدمتون کاملا صدق می کنه:
"بلکه کپی است از فراستی اما نه برابر با اصل بلکه در تقلیدی بسیار غیر خلاقانه و واژگانی از مبدا. "
سلام. ام را به نشانه مرگ بگیر چزو آثار عالی هیچکاک طبقه نمی شود. چرا؟ برای بار چندم این شاهکار را دیدم و به نظرم این فیلم هم در سطح طناب بود.
سید جواد:
سلام.
قطعاً در سطح «طناب» نیست، اما چرایش جلسهی تحلیل پلان به پلان این دو فیلم را طلب میکند.
نقد خوبی بود.
به نظرم وارد است. من مطالب ادبیات و تجسمی را دقیق مطالعه نکردم اما در مطالب سینمایی، غیر از مطلب آقای فراستی، محسنین و گفتگوی قدیمی هویدا، باقی همه تقلیدی است. از همان دو سه سطر اول معلوم است.
این که نویسنده گفته ادای دین به سردبیر حرف درستیه. حالا این ممکن است از سر علاقه هم بوده ولی تقلید کلا راه به دهی نمی بره. هر کدام از این نویسنده ها اگر داشته خودشون رو پرورش بدهند، از آقای فراستی هم جلوتر هستند بی شک.
زیر سایه دیگران نماندن، مسئله است.
سلام.
از مینی سریال ها اثر خوبی سراغ دارید؟
سید جواد:
چیزی که الان در لحظه به ذهنم میرسد این است که «طوفان قرن» بد نیست.
دوست عزیز و محترمم
کاش کمی کمتر می نوشتی و مرتبط تر...
امیدوارم اگر خواستی دوباره کامنتی منشر کنی، به این مورد توجه بیشتری داشته باشی...
راستش...
چندباره کامنت اولت را خواندم، ولی دلیلی ندیدم که چرا کسانی که "فراستی زدگی" را عنوان می نمایند، در اشتباه اند.
من که نفهمیدم بالاخره در سه خط آخر توضیحش دادی یا به نظرت وجود ندارد و توهم است...
اگر توهم است، اینکه من بگویم (یعنی شما بگویید) فراستی زدگی توهم برخی دوستان است، که نشد دلیل و منطق. برچسب است و شعار.
امیدوارم بودم در کامنت دومت به آن اشاره کنی و دلیلی بیاوری... که ناامید شدم.
دوست عزیز، بحث سر نقد است، و رویکرد یعنی رویکرد در نقد (در مواجهه با سینما)... طبیعتا لحن هم جزئی از رویکر منتقد در نقد است دیگر... احتمالا خودتان بهتر از من می دانید...
راجع به چیزِ بعدی ای که گقتی...
گفتی: "خُب، این آدم تلاش کرده، مطالعه کرده، فیلم دیده، نقد خوانده و ..."
راستش من دلم به حال این آدم و آدم های دیگر می سوزد... چرا؟
دلیل اظهار نظر قبلی ام این بود که این دوستان بهشان بر بخورد و بروند دنبال چیزی که مربوط به خودشان باشد، لحنِ خودشان، لحنی که کمی مربوط به خودشان باشد... فقط کمی... لحنِ شخصی پیشکش... اصلا حرفم این نیست فیلم بد را نقد نکن، لذت نبر یا خودت را به تعادل نرسان یا هر چیز دیگر... اتفاقا حرفم این است که اگر فکر می کنی، فیلمی که دیدی مزخرف است، افتضاح است: بترکانش... ولی نه به سبک کسِ دیگر، نه به سبک فراستی... به روش خودت... تلاش کن که به روش خودت برسی... تلاش کن...
می دانی برای من مخاطب چه اتفاقی می افتد: پیش خودم فکر می کنم این کپی دست چند فراستی است... دیگر چرا نقد او را بخوانم... ولی اگر از خودش تفاوت نشان دهد... به هویت خودش در نقد برسد، به شخصیت خودش در نقد برسد... سعی کند خودش باشد (می دانم که خیلی سخت است) او را دنبال می کنم... حتما دنبالش می کنم...
بله، قطعا این نظر شما و فراستی دوستان دو آتشه نیست... ولی نظر من و کسانِ دیگری هست... این مجله اگر بخواهد مجله ی خوبی باشد، باید نه فقط فراستی دوستان دو آتشه، بلکه من و امثال من را نیز ترغیب کند که آن را دنبال کنیم. جدبِ یک طیف سلیقه که هنر نیست... وقتی آدم های مختلف مجله ات را خریدند و دنبالش کردند و ستایشش کردند: هنر است... این جوری می شود جریان ساخت، البته اگر به دنبال جریان سازی باشید...
و در ضمن...
وقتی خود مرشد ایراد دارد (طبیعتا از نظر من) دیگر پرسیدن این سوال که: "من و شما باید به ایشان نقد نوشتن _ یاد بدهیم _ یا آن مرشدی که _ درست نگاه کردن _ را به او یاد داده؟" بی راه است.
توضیحات زائدی را هم دادید که اصلا مربوط به بحث من نبود... شاید مربوط به بحثِ کسِ دیگری باشد... همچنین
واقعا نفهمیدم ارائه ی آن دو نقد از آن دو منتقد چه دخلی داشت به بحثمان: پیرامون فراستی زدگی و مجله و این حرف ها...
شرمنده که مال من هم طولانی شد...
سلام خدمت دوست عزیزم سید علی
مطالبی را خطاب به بنده مطرح نمودین. سعی می کنم تا جایی که امکان دارد و زمان دارم، پاسخ دهم.
"توضیحاتی که بعد از "چرا؟" آوردید، هیچ ربطی به قبل از "چرا؟" نداشت. "
چرا داشت. به خصوص سه خط آخر. لطفا دوباره بخوانید.
"توضیح ندادید: چرا دوستانی که "فراستی زدگی" را عنوان می نمایند، در اشتباه اند."
توضیح ندادم چرا _ فراستی زدگی _ وجود ندارد چون _ فراستی زدگی _ وجود ندارد. فراستی زدگی؛ توهم برخی دوستان است.
"از اینکه ورق بزنند و ببینند نقد ها یکی پس از دیگری شبیه همند، انگار همه شان را یک آدم نوشته باشد، فقط اسامی به ..."
هیچ دو نقدی شبیه هم نیست. به نظرم این امر از پیش داوری نشات گرفته است. سعی کنید در آرامش و به دور از حواشی، دوباره مجله را مطالعه نمایید و در جزییات متن نقدها، دقت فرمایید. مطمئنم تفاوت را حس خواهید کرد.
"حتی من می توانم با این کنار بیایم که این دوستان جوان، رویکردشان در مواجهه با سینما، کپی رویکرد فراستی است... کپی..."
رویکرد یکسان داشتن چه ایرادی دارد؟
این دوستان عاشق سینما هستند. مثل من و شما و میلیون ها نفر دیگر
هر انسانی در هر زمینه ای (از والاترین ارزش ها تا پست ترین کارها) آزاد و مختار است برای خودش الگویی انتخاب کند. انتخاب این الگو بحث مفصلی می طلبد که از حوصلۀ بحث ما خارج است.
به هر حال، استاد و مرشدی برای خودشان انتخاب کرده اند.
آقای فراستی در جامعۀ ما به عنوان _ نماد نقد _ شناخته می شوند. اصلا تا قبل از مجموعۀ اول برنامۀ هفت، نقد به مفهوم اصلی آن، یعنی کالبد گشایی اصولی اثر و به چالش کشیدن موثر، در _ هیچ _ یک از زمینه های هنری، ادبی، علمی و ... وجود نداشت.
الان هم که مشاهده می کنید. بعد از تعطیلی برنامۀ هفت، چیزی با عنوان نقد در تلویزیون وجود ندارد.
اما این آقای فراستی که دوستان به عنوان استاد خود انتخابش کرده اند، خصوصیاتی دارد که در سطح جامعه و برای مردم عادی کوچه و بازار شناخته شده و _ پذیرفته شده _ می باشد.
این ویژگی ها شامل: 1- دانش 2- صراحت 3- صداقت
می باشد. مردم به نگاه این منتقد اعتماد دارند.
فراستی در مصاحبه های مختلف، افراد مشتاق به زمینۀ نقد را به _ تربیت حس _ و کسب دانش بیشتر دعوت کرده است. در همین وبلاگ هم آثاری برای تقویت حس معرفی شده اند:
http://farasati.blogsky.com/category/%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%AD%D8%B3
دوستان منتقد هم به کلام مرشدشان وفادار ماندند و رفتند سراغ این _ الماس ها _
یک نفر شد مثل یوسف بیک، که نقدش در مجله چاپ می شود. یکی هم شد مثل من که هنوز در اول راه نقد هم نیست!
خُب، این آدم تلاش کرده، مطالعه کرده، فیلم دیده، نقد خوانده و ...
حالا این جناب چطور باید نقد بنویسد؟ من و شما باید به ایشان نقد نوشتن _ یاد بدهیم _ یا آن مرشدی که _ درست نگاه کردن _ را به او یاد داده؟
یاد دادن نگارش نقد هم مثل دورۀ مکتب خانه نیست! همین که نگاه اصلاح شد و دانش، صراحت کلام و _ ادبیات مرتبط _ در کنارش قرار گرفت و _ متحد _ شدند؛ حالا می تواند قلم بزند! تازه اولش سیاه مشق است...
ادبیات که شما بدان معترضید؛ ادبیات نقد است. مورد پذیرش مردم است. پیچیده نیست. از همه مهم تر آن که _ لذت بخش _ است. چرا؟ وقتی اثری بد باشد، منتقد با نقد، بد بودن اثر را به تعادل می کشاند و این همان لذت نقد است (مسعود فراستی) اتفاقا مخاطب هم لذت می برد.
در مورد لحن هم به عبارات مسعود فراستی اشاره می کنم: _ لحن نقد (ادبیات نقد) جزیی از نقد است. بیان نگاه منتقد است. فرم نقد است!
خُب. این فرم به چه معناست؟ یعنی ابتدا با حس (نا خودآگاه) مخاطب کار دارد و او را جذب خود می کند، بعد به خودآگاه (ذهن و مسئلۀ درک) می رسد. اول احساس است و بعد ادراک. درست مثل خود اثری که نقد می شود. نقد، اثر منتقد است و قابل نقد و این آغاز دیالکتیک نقد است.
همین نقد لالالند را در نظر بگیرید.
(صفحۀ 52 مجلۀ فرم و نقد _ تحت عنوان سر درگمی بینا مدیومی _ به قلم سید جواد یوسف بیک)
...فیلمساز جوان لالالند مشخصا دلبستۀ موسیقی است و چنانکه گویی در آن مدیوم سوبژکتیو، فردی شکست خورده باشد، به سراغ سینما آمده تا برای علاقۀ خود در این مدیوم ابژکتیو پاسخی بیابد...
(این قسمت را انتخاب کردم چون شاه بیت نقد است و عین فرم نقد. منتقد در ادامه به کارنامۀ فیلمساز هم اشاره می کند و آن را هم مورد آنالیز قرار می دهد که عالی است. البته بحث بلوغ بصری و شعور عینی هم مطرح می شود که آن هم بی نظیر است)
منتقد با نگاه دقیق، به نقد پرداخته و نشان می دهد که نقد برای او _ مسئله _ است. سوادش هم از نوشتارش مشخص می شود که آدم فهمیده ای است.
من واقعا نمی فهمم این نقد چه ایرادی دارد؟ البته ایراد که حتما خواد داشت. چون یک انسان غیرمعصوم آن را نوشته و اساتید فن، حتما آن را دیده اند. اما این که می گویند فراستی زدگی و شمیم بهار بازی و ... واقعا دنبال چه هستند؟!
منتقدی که قصد مخالفت با فیلم را دارد باید از چه ادبیاتی در نگارش نقد اثر استفاده نماید که من مخاطب اگر طرفدار سینه چاک فیلم هم باشم، در مقابل استدلال صحیح و _ لحن قوی _ او کُرنش نمایم؟!
دو نمونه از نقدهای منتقدان معروف فرنگی را بخوانید:
1- جیمز براردینلی:
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/16971-la-la-land.html
2- جو مورگن استرن :
http://www.naqderooz.com/2017/01/21/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%84%D8%A7%D9%84%D8%A7-%D9%84%D9%86%D8%AF/
به لحن اتوکشیدۀ منتقد و _ مدهوش شدن _ دقت کنید.
منتقدان داخلی که... التماس دعا!!
دوست عزیز
Arka
توضیحاتی که بعد از "چرا؟" آوردید، هیچ ربطی به قبل از "چرا؟" نداشت.
یعنی توضیح ندادید: چرا دوستانی که "فراستی زدگی" را عنوان می نمایند، در اشتباه اند.
بیاید خودمان را جای خواننده ی مجله بگذاریم...
به نظرتان، خوانندگانِ مجله (نه آن دوستان محترمی که فراستی هر چه بگوید کیف می کنند و تائید) از این تکراری بودن لحن، تکراری بودن واژگان برگزیده و از همه مهمتر تکراری بودن این رویکردِ مواجه با سینما، زده نمی شوند؟
از اینکه وَرَق بزنند و ببینند نقد ها یکی پس از دیگری شبیه همند، انگار همه شان را یک آدم نوشته باشد، فقط اسامی به اصطلاح منتقدان فرق می کند؛ به نظرت آن خواننده، حالش به هم نمی خورد و مجله را به گوشه ای پرت نمی کند؟!
ببین...
حتی من می توانم با این کنار بیایم که این دوستان جوان، رویکردشان در مواجهه با سینما، کپی رویکرد فراستی است... کپی...
ولی دیگر غیرقابل تحمل می شود وقتی که می ببینم لحنشان هم کپی است، واژگان و لغاتی هم که به کار می گیرند هم کپی است... هم پوسته و هم مغز... یعنی این دوستان به خودشان زحمتِ این را نمی دهند که دنبال یک لحنی بگردند که برای آدمِ دیگری نباشد... راستش فکر می کنم اصلا مالِ این حرف ها نیستند... لحنِ شخصی؟! آن هم این دوستان حاضر و آماده خور...
نمی دانم این حرفم به گوش کسی خواهد رسید، تاثیری خواهد داشت یا خیر: نگذارید این مجله به یک مجله ی تیپ تبدیل شود... بگذارید آدم های مختلف با سلایق مختلف که حرف دهانشان را می فهمند، نقد بنویسند. به نفع خودتان و به نفع نقد است.
تا حدودی حرف نویسنده متن درسته،،حتی شما آقا سید عزیز،خیلی مواقع نقدها و حتی واژه های که در نقد به کار میبرید، متاثر از آقای فراستی ست.بالاخره آقای فراستی هم ممکنه اشتباه کنه.در ضمن خیلی ممنون از شما بابت زحماتی که برای این وبلاگ می کشید.
سید جواد:
مخلصم.
ممنون از شما.
یک ایرادی دوستان به _ لحن برخی منتقدین مجله _ گرفته اند و آن را _ فراستی زدگی _ نام نهاده اند که به نظرم صحیح نیست. چرا؟
لحن نقد، اساسا بخشی از نقد است. فرم نقد است. با ناخودآگاه مخاطب کار دارد، جای تأمل داشته و از پس آن، تفکر _ انتقادی _ و نه _ روابط عمومی _ حادث می شود.
منتقد در نقد، باید از _ واژگان و اصطلاحات نقد _ استفاده نماید. خوشبختانه استاد فراستی، لغات، عبارات و اصطلاحات جدیدی را وارد فضای _ غیر جدی و روابط عمومی شدۀ _ نقد کرده اند که اتفاقا مورد پذیرش عامۀ مردم می باشد. واژگان و اصطلاحاتی نظیر:
در نیامده، مقوا، الکن، بی هویت، شلخته، ماقبل نقد، محتوا زده، اخته، دیاثت، استمناء (واژۀ آخر که اصلا در نقدهای آن طرف هم دیده شده)
(البته بسیاری از این عبارات در نقدهای اولیۀ استاد فراستی وجود داشته و برای بعضی ها تازگی دارد.)
نکتۀ مهم آن است که اگر لحن نقد در مورد یک اثر ضعیف، گارد تهاجمی نداشته باشد، لذت نقد هم پدید نمی آید. لذتی که عامل تعادل است و جبران اشتباهات موثر اثر.
وقتی لذتی نباشد، درکی هم در کار نیست و با یک اثر بد به همراه نقد _ خنثی _ طرفیم که در کنار موثر اثر است و مقابل مخاطب و این مصداق بارز خیانت است به مخاطب!
شخصا علاقه مندم نظر سید را هم بدانم.
سید جواد:
اساساً همنظر شما هستم.
قبول دارم ... بنظر منم نقد های منتقدان تازه کار بخصوص روی "رگ خواب" و "ماجرای نیمروز" بیشتر برچسب زدن بود تا نقد ... و اینکه متاسفانه نویسنده های جوان این نقد ها بشدت می خواستن از آقای فراستی تقلید کنن و نگاه خودشونو نداشتن
با سلام
"همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او"
این جمله ای است که در صفحه "هنر" در ویکیپدیا درج شده است و ظاهرا می گوید که آثار هنری زاییده ی احساسات و عواطف شخص خالق آن ها ست.(یا بعبارتی همان emotions)
شما با جمله فوق موافقید؟
اگر فرض بگیریم که منظورش از احساسات نه emotions بلکه "feelings" بوده است چطور؟ با این جمله موافقید؟
چه زمانی احتمال این بالا است که یک فرد اثری هنری خلق کند؟ زمانیکه صرفاً احساساتی است یا زمانیکه تحت تأثیر یک حس قرار دارد؟ یا فرقی ندارد و در هر دو زمان ممکن است اگر دست به خلق اثری بزند یک اثر هنری خلق شود و اساساً اینکه وضعیت حسی-احساسی یک انسان هنگام خلق اثر چه بوده است ربطی به اینکه آن اثر هنری از آب در بیاید یا خیر ندارد؟
سید جواد:
سلام.
به نظر شخصی بنده، هنر "اساساً"- و نه "کاملاً"- از «حس» (Feeling) برمیخیزد و قرار است که "اساساً" با حس مخاطب نیز کار کند. اگر تجربهی زیستیِ وارد ناخودآگاه شدهی یک فرد به صورت حسی به او رجوع کند و بر ذهن و دلش واقع شود، و سپس او نیز آن را با خودآگاه، دانش و تکنیک خود بیامیزد و در مدیومی درست ارائه کند، اثر، به هنر خواهد رسید. البته در میزان و اندازهاش میتوان بحث کرد.
سلام . آقای یوسف بیگ
یه سوال این فِراستی زدگی ،اوه ببخشید فَراستی زدگی که بعضی ها می گویند که به نظر نه سیدند و نه علی! _امیدوارم اهل فحاشی دیگر نباشند_ یعنی چَه؟ توضیح بدهید لطفا! من فکر کنم اگر ....زدگی هم باشد بر بگردد به قبل از فَراستی ،مثل شمیم بهار و ... . راستی در مورد موسیقی در مجله نظرتان را نفرمودید.
سید جواد:
سلام.
پرداختن به موسیقی در دستور کار مجله «فرم و نقد» نیست.
سلام مجدد
بنده یک پرسشی مطرح کرده بودم که میتواستم پاسخ بگیرم.
سید جواد:
سلام.
شرمنده. مشکل سایت بود که پاسخ را ثبت نکرده بود. الان میتوانید پاسخ را ببینید.
سلام و عرض ادب خدمت سید عزیز و دوستان محترم
علت کسر 4 نمره:
خطابۀ پوشکین (داستایفسکی) بی نظیر است. شکی در آن نیست. اما ای کاش به مطالب مرتبط با آن هم اشاره می کردید و نقدهای منتشر شده بر آن را مورد بررسی قرار میدادید یا اصلا خودتان آن را مورد تجزیه و تحلیل و _ نقد _ قرار میدادین. (مبحث پان اسلاویست بودن یا نبودن داستایفسکی بعد از این خطابه سر و صدای زیادی کرد.)
اگر مسئله، بیان گفتار بزرگان در غم و مصیبت پوشکین بود، باید به اشعار بی نظیر لرمانتوف هم اشاره می شد.
اگر منظور از بیان خطابه، تاثیرپذیری داستایفسکی از پوشکین بود (که نیست)، باید در مورد رمان هایی مثل شیاطین و جوان خام و استفاده از موتیف های ادبی پوشکین در نوشتار داستایفسکی اشاره می کردین.
مهم تر از همه این که به نظرم قرار دادن این مطلب (که باز هم تاکید می کنم جای کار بسیاری داشت) در بین مقالات از بودن و نوشتن (که خیلی خوب بود) و فقدان (که آن هم بسیار خوب، اما کوتاه بود)، یک نوع بی نظمی ایجاد کرده و توازن را بر هم زده است. به ویژه آن که پروندۀ بولگاکوف در راه است و گذر فکری خواننده از داستایفسکی آن هم با محوریت پوشکین، برای شخص من، حداقل سنگین و قدری سخت بود.
جان کلام آن که صرف نوشتن خطابه از نظر من کافی نیست! ضمن این که به نظرم انگار مطلب جدا افتاده است و به نوعی مظلوم واقع شده است...
در مورد نمره 16 هم عرض کنم، مجلات دیگر به خصوص مجله سینما و ادبیات، ماکزیمم نمره ای که بهشان میدهم در حد 5 یا نهایتا 7 هست.
خدا قوت خدمت استاد فراستی، شما سید عزیز و همۀ همکاران محترمتان
مقالۀ مرگ و درد وجودشناسانه اگر به تنهایی چاپ میشد و 100 هزار تومان قیمت داشت، باز هم برایش پول میدادم!
نکتۀ آخر که به نظرم بسیار مهم است:
با اولین شماره، انتظار از شما بسیار بالا رفته!
همین الآن دارم میبینم که بعضی ها (به خصوص پاپاراتزی ها و اعوان و انصارشون) دارن مثل مار به خودشون میپیچن. کیفیت کار بعدیتان _ باید _ بالاتر از این شماره باشد...مواظب باشید سقوط نکنید!
یا علی (ع)
سید جواد:
سلام و عرض احترام.
بینهایت سپاسگزارم.
سلام
اقا سید نظر شما در مورد متن چیست؟
آیا استاد متن را دیده اند و نظری دارند؟
سید جواد:
سلام.
بله، متن را دیدهاند ولی از نظرشان اطلاع ندارم.
بنده با نویسنده این نوشتار آشنایی نداشتم و با یک جستجوی کوتاه در اینترنت به نقد ایشون درباره فیلم لانتوری برخوردم.
در همان پاراگراف اول، موضع گیری قطعی منفی ایشون نه تنها در مورد لانتوری، بلکه در مورد چند فیلم دیگر مثل قصه ها و ... -که همگی آثار بدی هستند- و استفاده از صفتهایی مثل "محتوازده"، "شعاری"،"ژورنالیستی"، "دست چندم"، "قدیمی"و "خنثی" در مورد این فیلمها باعث شد که ادامه نقد رو به طور جدی دنبال نکنم.
نه به این خاطر که با این قطعیت در لحن مخالفم، بلکه به خاطر اینکه به ریاکاری و عدم جدیت وفردیت نویسنده در مورد موارد ادعایی اش پی بردم.
به نظر میاد که در "نقد"، نویسنده اتفاقا تحت تاثیر لحن شاگردان فراستی است ولی برخلاف آنها به علت عدم تسلط بر سواد فُرمیک-در مورد نقد فیلم لانتوری- به اعتراض به پیام و محتوای فیلم بسنده کرده غافل از اینکه بدون فرم، محتوایی در کار نیست.
متاسفانه نقد وارده و من هم این رو متوجه شدم.مطالب از جنس خود فراستیه.ینی با همون لحن و ادبیات.بهتره وقتی از هاکس او ریج حرف میزنیم و حال داده بهمون رک تر و نترس تر حرف بزنیم و نه الزاما بخشایی رو وصله کنیم خوشایند سردبیر.
نقد خیلی خوبی بود...
چقدر بد است این فَراستی زدگی...
امیدوارم این مجله به یک "مجله ی تیپ" تبدیل نشود...
سلام و عرض ادب
ببخشید این نقد خیلی نقد بدی بود
صد در صد و باید "فرم و نقد"را نقد کرد ولی با فرِم درست نقد.
راستی در فرم و نقد نقد موسیقی نمی گذارید . اگر ندارد لطفا بگذارید بسیار بسیار جذاب و خواندنی تر می شود . حتی اگر تقد موسیقی تخصصی هم آنچنان نبود باز قرار دهید یا حداقل موسیقی پیشنهادی بگذارید
به نظر میرسد جناب هاشم زاده بیشتر از این ناراحتند که چند فیلم موردعلاقه شان مورد نقد قرار گرفته است. یعنی هیچ گس حق ندارد از نجات سرباز رابان خوشش نیاید! عجب!
اما نکته ی جالب اینجاست که حتی در همین نقد هم شما می توانید لحن جناب فراستی را پیدا گنید جیزی که منتقد گرامی دارد از آن انتقاد می کند!
سلام
"مسعود فراستی در نقد به فردیتی رسیده که یک دید و زاویه نگاه را برای خود او به ارمغان میآورد اما نقدهای بر مبنای فرم (که بیشتر بر مبنای توصیف تکنیک و نماهاست تا فرم) فصلنامه نه ..."
1- تعجب می کنم که چرا آقای هاشم زاده همچنان فرق بین فرم و تکنیک را نمیدانند!
2- واژه ها، اصطلاحات و عبارت بیان شده، جزء ادبیات نقد هستند. به نظرم ایرادی نیست که از آن ها استفاده شود. حتی مردم کوچه و بازار هم می گویند فلان فیلم در نیامده یا فلان شخصیت، مقواست! بنابراین دیکتاتوری ناخواسته و فردیت از دست رفته هم معنا ندارد.
در کل نمره این شماره از نظر من : 16 از 20
امکان دارد در مورد ون گوک (نقاشی) و گانچاروف (ادبیات) در شماره های بعد مطلب ببینیم؟
یادم رفت سلام کنم...سلام به همه
سلام.
بله. ان شاء الله مطالب مربوط به نقاشی پربارتر خواهند شد.
راستی بد نیست شما هم در صورت تمایل، علت کسر 4 نمره را بیان بفرمایید.