متن زیر را هادی حق پرست نوشته است و در وب سایت یادداشت های سینمایی منتشر شده است :
اهمیت فرم و محتوا در آثار سینمایی + دیدگاه مسعود فراستی
از این مسئله ی مطرح و از دعوای سینماگران و منتقدان که عده ای فرم گرا و گروهی هم محتوایی بودند آگاه بودم. اما از گفتگوی وحید جلیلی و مسعود فراستی در بیستمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی ذهنم را به خود مشغول کرد. ...
در سالگرد مسعود فراستی، وحید جلیلی، ابراهیم فیاض، نادر طالب زاده و بهروز افخمی با هم در رابطه با سینمای مرتضی آوینی و روایت فتح و رابطه فرم و محتوا در روایت فتح گفتگو می کردند. وحید جلیلی مطرح کرد که: به نظر من آوینی با محتوا به این فرم در روایت فتح رسیده است، یعنی محتوای او آنقدر پخته شده است که به فرم رسیده و هیچ کدام به همدیگر نمی چربد.
اما بعد از صحبت های او، مسعود فراستی دقیقا عکس جناب جلیلی اظهار داشت که((به نظر من اصلا محتوا وجود ندارد، قبل از فرم. مسعود فراستی گفت: وقتی مرتضی آوینی از تکنیک می گوید که این تکنیک فرم را هم شامل می شود، آوینی معتقد است که در سینما فرم مهم تر از محتوا است)).
اما به نظر نگارنده حقیقت آن است که اگر سید مرتضی آوینی بحث از تکنیک می کند و می گوید که تکنیک مهم تر از محتوا در هنر و سینما است، اولا این از بدیهیات بیان و روایت در سینما است و باید هر محتوایی را با فرم و تکنیک سینما بیان کرد که همان فرم را نیز شامل می گردد و اگر محتوا تبدیل به فرم نشود تبدیل به هنر نیز نشده است.
و دوم این که به نظر می آید منظور شهید آوینی (همان گونه که در سمینار سینما انقلاب متذکر می شود) تکنیک به این معنا در سینما در نقد است و نه تولید. یعنی در بحث و فرایند تولید تکنیک و محتوا هیچ کدام به نسبت هم نمی چربند. این کاملا درست است که اگر ما در سینما فیلمی را به نقد و بررسی در چارچوب سینما و با اصول سینما به نقد نگذاریم، نقد سینما نکرده، بلکه نقد فلسفه، روانشناسی و یا سیاسی کرده ایم.
شهید آوینی منظور اینگونه داشت که این تکنیک است که در سینما به محتوا اجازه بروز پیدا کردن می دهد و اجازه می دهد که بر مخاطب تاثیر بگذارد و او را درگیر فیلم کند.
استاد فراستی خود می گویند: فرم اصلا به معنای فن نیست، و فرم اساسا بعد از فن و تکنیک اتفاق می افتد. او ادامه می دهد که من حتی نظری افراطی دارم و این که به نظرم کسی که می گوید حرفی دارد و آن حرف در فرم درنیامده و نتوانسته آن را در بیاورد، اصلا حرفی ندارد، و آن سخن یا حرف دیگری است یا او به این محتوا اعتقاد ندارد)).
پس به طور منطقی از سخن استاد فراستی می توان نتیجه گرفت که ای محتوا است که فرم را ایجاد می کند، زیرا اگر محتوا در فرم درنیاید، نه تنها فرم، بلکه محتوا را هم ندارد. پس فرم و محتوا کاملا با هم می جوشند و بروز پیدا می کنند. محتوا عمیق در وجود هنرمند، ف:.8'م را پدید می آورد.
این حداقل در همان مثال روایت فتح و سید مرتضی آوینی که باور عمیق و منحصر به فردی در میان مستندسازان به دفاع مقدس داشت گویا است که این باور عمیق و محتوای او بود که تبدیل به فرم شده است، اما در فیلم های مستند دیگران به دلیل باور آن ها و ناپختگی محتوا در وجود آنها به فرم خود هم نرسیده است. کسانی که روایت فتح را ساخته اند و دوربین دست می گرفتند با دوربین به مثابه ابزار کار نمی کردند و دوربین بخشی از بدن آنها شده بود و دوربین این گونه همراه با آنها می ترسید، خوشحال می شد و می لرید و گاهی نیز یواشکی حرکت می کرد و بعضی وقت ها هم عجله می کرد و می دوید.
استاد فراستی خود می گویند: وقتی حرفی پخته شود و مال ما شود، باید به فرم تبدیل شود.
منظور این است که این محتوای پخته و حقیقی و همیق است که خود در هنرمند و باور او به محتوا، تبدیل به فرم می شود. و همچنین این که گفته می شود: فرم پیدا نکرده، هنوز حرف و محتوا نیست، باز هم استنتاج این است که این محتوا است که با خود فرم را ایجاد می کند.
نویسنده : هادی حق پرست
محسن باقری : اینکه آقای هادی پرست دیدگاه خود را مطرح کردند بسیار خوب است اما اشکال اینجاست که دیدگاه شان نسبت به سینما کمی ناپخته است . هیچ اثر هنری قبل از فرم به محتوا نمیرسه و نخواهد رسید . فیلمساز قبل از اینکه موضوع و محتوایی را در ذهن می پروراند و قصد رساندن این محتوا را با مدیوم سینمایی دارد باید اول مدیوم را شناخته و از طریق مدیوم و فرمی که انتخاب میکند محتوا را برساند . فیلمساز در وهله اول از فرم آغاز میکند در حال ساخت فیلم با دل میسازد و به محتوایش فکر میکند . پس فرم؛ محتوا می آفریند . و اما مخاطب در هنگام تماشای اثر اول به محتوا و دل میبیند و بعد به فرم توجه میکند . فیلمی ماندگار است که به فرم که در ذهن مخاطب می نشیند بیشترین توجه را داشته باشد .
ممنون از آقای حق پرست و امید ادامه دار بودنشان
-------------------------------------------------------------------------------
نامهیی کوتاه به مسعود فراستی
آقای فراستی؛ واقعا معتقدید فیلم گذشته فیلم مشتی آدم بیمساله است؟ یعنی این حجم لایههای درام به چشم شما نمیآید؟ یا مثلا فرمودهاید فیلم ربطی به در فرانسه ساخته شدنش ندارد. یعنی اگر این درام به فرض در ایران قابل تحقق بود آدمهای داستان فیلم همینقدر و به همین شکل عکسالعمل به موقعیت دراماتیک نشان میدادند؟ یعنی واقعا متوجه نمیشوید که شخصیتها به دلیل جغرافیایشان تمپوی درونیتر و آرامتر و روانکاوانهتر و در عین حال ویرانگرتری به موقعیت دادهاند و این تمییزی و انطباق کار فرهادی با جغرافیاست؟ بعد هم اجازه دهید درباره فرانسوی بودن یا نبودن، منتقد فرانسوی نظر بدهد که بومی منطقه است؛ شما مجبور نیستید در هر زمینهیی حرف داشته باشید. باور کنید چنین توقعی هیچکس از شما ندارد.
ثانیا به تجربه دریافتهام وقتی کسی در برابرتان تواضع میکند منهدمش میکنید و وقتی روبهرویتان میایستد توقف میکنید. بار آخر در مناظرهیی که در فروردین ماه سال 88 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با هم داشتیم فهمیدم که مشتاقید به مجادله. ولی آقای فراستی امروزه دیگر برای نسل مهمی از سینماگران گفتمانی قابل تامل حتی ندارید؛ چه رسد به اینکه کسی بخواهد با شما مجادله کند. البته این پر بیراه هم نیست. شمایی که اخراجیهای دهنمکی فیلم مورد علاقهتان است قطعا نباید از سینمای فرهادی حظی ببرید. به هر حال هر مظروف فرهیختهیی ظرفی شایسته میزان فرهیختگیاش میخواهد. بدجور دلم به حالتان سوخت که نفهمیدید فرهادی دست به تجربهیی بسیار سخت و جدید در استراتژی درامشزده و آن هم اینکه برخلاف فیلمهای پیشینش اتفاق در گذشته داستان رخ داده و حالا دملش ترکیده میشود و زهرش میپاشد. در حالی که در فیلمهای قبلی او اتفاق مقابل چشم تماشاگر رخ میداد و پیامدهایش دامن آدمها را میگرفت و این شیوه جدید خیلی کار فیلمنامهنویس را سختترمی کند که البته فرهادی با صلابت از پسش برآمده.
دیگر اینکه شما واقعا فکر میکنید اگر زن در پلان آخر دستش حرکت کند یا نکند فرقی ندارد؟ یعنی بازگشت زن به حیات خودش فاجعه جدیدی در راه ندارد؟ آن هم با بچهیی از آن شوهرش در شکم ماری؟... چرا آنقدر فراموش میکنم که اگر روزگاری قرار باشد شما از فیلم سینماگر بزرگی مثل فرهادی خوشتان بیاید باید به درستی به کار این فیلمساز عزیز شک کنیم نه بر عکس. آقای فراستی شما جدا متوجه بازی ظریف و زیبای علی مصفا نشدید؟ بگذریم؛ شما واقعا مجبورید فیلم ببینید؟
محسن باقری : آقای مهکام تهیه کننده فیلمهای بی مسئله ای که هر از چند گاهی انتقاد از مسعود فراستی را مانند فیلمهای بی مسئله شان یاد می آورند اینبار هم انتقادی داشتند . و اما بعد
آقای حسین مهکام اگر فیلمسازی از دید شما بزرگ است نبابد انتقاد از او شما را ناراحت و عصبی کند . اگر اصغر فرهادی بزرگ است برای مسعود فراستی اینچنین نیست (این حق را که دارند ؟) . شما که نقد فراستی ر:.7-!:.7::.8':/.':/.-:.7-:8.9:8.9!:8�ز روی عصبیت میدانید حال چگونه در نقدتان به نقاد عصبی شدید ؟! . از لایه های درام فیلم سخن میگویید و حاضر نیستید یک نمونه از آن را به عنوان مصداق برای ما روشن کنید .
منتقدان فرانسوی هم که فیلم را داستانی ایرانی میدانند و جغرافیای فیلم را از روی ناچاری فیلمساز خوانده اند . همان منتقدان فرانسوی که شما دم از آنان میزنید اعلام میکنند که فیلمساز به علت شرایط بد فیلمسازی در ایران این فیلم را در فرانسه ساخته است . عجیب است که شما حتی نقدهای دوستان فرانسوی را هم نخوانده اید .
سال 88 و مناظره شما با مسعود فراستی را به خوبی در ذهن مرور میکنم . آن روز شما چه عصبی و پرخاشگر بودید ! هیچوقت فراموش نمیکنم که چطور مسعود فراستی در مقابل لحن عصبی شما در مورد فیلم اخراجیها و صحبت کردن از آوینی جواب های حکیمانه ای نثارتان کردند . آن روز که خود در پایان جلسه از نوع برخورد فراستی متعجب بودید چگونه حالا در این نوشتن ها هم که مانند لحن تان عصبیت در آن موج میزند آن روز را پیش میکشید . در آن روز که شما قصد مجادله داشتید و مسعود فراستی کوتاه می آمد و شما را به هدفتان نمی رساند ... عجیب است
در همان روز یاد دارم که شما با آوردن نام فیلم اخراجیها به عنوان فیلم مورد علاقه فراستی جوابتان را به شکلی ویرانگر دادند ؛ یادتان نمی آید ؟ فراموشی بد دردی ست من یادتان می آورم . فراستی در آن روز به شما جواب دادند که اخراجیها فیلم مورد علاقه اش نیست بلکه در میان این همه هجمه فیلم بدی نیست . از فرم اخراجیها صحبت کردند و آن سکانس بشین و پاشو رو توضیح دادند . یادتان آمد . حال چه شده است که شما دوباره با لحنی مجادله گرا صحبت از اخراجیها را پیش میکشید .
شما آثار فرهادی را با فیلمهای قبلی اش مقایسه میکنید و این اشتباهی ست شما مرتکب شدید . برای مخاطب چه اهمیتی دارد که فیلمساز روایت فیلمش را بر خلاف فیلمهای قبلی اش به گذشته سپرده است ؟ چگونه این چنین مینگیرد . چه اهمیتی دارد که فیلمساز تغییر رویه در نوع روایتش داده است ؟ مگر غیر از این است که باید منطقی برای روایت گذشته - حال - آینده را در فیلمها بررسی کرد ؟ . کدام منطق در فیلم "گذشته" به جز نام اثر وجود دارد که در گذشته به سر میبریم . آقای مهکام شما چگونه فیلمها را هلاجی میکنید . با این روحیه پرخاش گر و مجادله گرا با جایی نمیرسید . حرفهای من بدون سلام آغاز شد و بدون خداحافظی پایان میگیرد . شما را به خیر و ما را به سلامت
اشاره: علیرضا حائری که مدیریت اجرایی سری اول برنامهی سینمایی «هفت» را عهدهدار بود، دربارهی رفتن مسعود فراستی از این برنامه اظهار نظر کرد .
فراستی در «هفت» نقش قهرمان منفی را بازی میکرد که تقابل را به اوج میرساند نه اینکه با او چنین قرار گذاشته باشند و ملزم به این نقش باشد ولی عملا چنین درآمد و اینگونه انتخاب شد.
همچنین به این خصوصیت مسعود فراستی می توان اشاره کرد که اگر باسوادترین هم نباشد، جزو با سوادترین منتقدان کشور است؛ گرچه گاهی بداخلاق. قطعا «هفت» دوم اشتباه کرد.
با اشاره به اینکه در این برنامه دوست داشت بیننده جذب شود و از لابهلای این مناظرهی بیتعارف چیزی فرا گیرد و همچنین سینما دغدغهاش شود، گفت: همان موقع فیلمسازان به ما ایراد میگرفتند که فراستی خشن و وحشیانه نقد میکند و من در پاسخ میگفتم، آیا فیلم دادگاهی ساختهاید یا دیدهاید که متهم در یک طرف دفاع میکند و یک دادستان بیرحم در اثبات اتهام دلیل و مدرک میآورد؟
با همین تقابل فیلمساز میتواند در یک سالن 40 متری [دادگاه] فیلم جذاب خود را شروع کند و پایان دهد. حال شما به ما میگویید که دادستان را حذف کنید به دلیل اینکه بی رحم و صریح است و در واقع اساسا فیلم را تهی میکنید. این فرمول برنامه ما بود و هویت آن با یک منتقد سختگیر گره خورده بود و «هفت دوم» فعلا از این حداقل هم بیبهره ماند. میماند بحثها و درگیریهای صنفی که فقط برای 5000 نفر اهالی سینما و عده قلیلی از مردم میتواند جذاب باشد که به نظرم نشریات سینمایی به خوبی این امر را پوشش میدهند و چه نیازی به اشغال یک برنامه تلویزیونی پرهزینه است.
در پاسخ به این پرسش که فراستی از زمانی که «هفت» شروع شد، همکار این برنامه بود و دربارهی علت اینکه چرا از این برنامه رفت، گفت: هر برنامهای اگر جایگاهی بین مردم پیدا کند، به دلیل رعایت تعدادی اصول رسانه بوده است. مدتی است که به این فکر رسیدهام که اگر فیلمهای سینمایی 12 اصل و رمز موفقیت و برنامههای تلویزیونی نیز اگر هشت اصل را رعایت کنند، جزو بهترینها خواهند بود. یکی از این اصول تقابل است.
فراستی در «هفت» نقش بَدمَن یا قهرمان منفی را بازی میکرد که تقابل را به اوج میرساند نه اینکه با او چنین قرار گذاشته باشند و ملزم به این نقش باشد ولی عملا چنین درآمد و اینگونه انتخاب شد.
متاسفانه زمانی که یک برنامه میگیرد، بعضی به این فکر میافتند که چرا این موفقیت باید از آن اینها باشد و چرا مال دیگری نباشد، آنها فراموش میکنند که این موفقیت با همان آدمها وجود دارد و ماندگار است، نه اشخاص دیگر.
زمانی که مدیر اجرایی این برنامه بودم بسیاری از کارگردانان قبل از اینکه در جلسه نقد فیلمشان در «هفت» حاضر شوند، نگران بودند که چه خواهد شد، اما من سعی کردم به آنها کمک کنم و البته بعضی نیز به کمک نیاز نداشتند و پیروز میدان بودند.
این برنامه در تلاش بوده است تا تقابلی جدی و جانانه داشته باشد، خاطرنشان کرد: به برخی کارگردانان توصیه میکردم که اگر فراستی چنین گفت چگونه پاسخ دهند و در کجاها یک کلمه را قبول و از آن عبور کنند. هر دو طرف مباحثه باید قدرتمند ظاهر شوند. مردم از تعارفات خستهاند. باید نقد نکتهسنج، صریح و قوی انجام شود و پاسخ نیز مستدل و محکم باشد تا لذت و دریافت بیننده از یک برنامه «تاک شو»ی چالشی به اوج برسد.
اینکه بگوییم انواع نظرها، نقدها و سلایقِ نقد باید در «هفت» باشد، حرف علمی در اصول برنامهسازی نیست. «هفت» باید تنوع را در شیوههای دفاع جستجو کند. یک عنصر کاریزماتیک باید ثابت نگه داشته شود تا بیننده تکلیف خود را بداند. حدود 10 الی 12 برنامه سینماییِ، تلویزیونی و رادیویی در صداوسیما وجود دارد. کاش برنامهسازان و منتقدانِ دیگر که قابلیتهای خوبی هم دارند، میرفتند و آنها را آباد میکردند.
یکی خصوصیات مسعود فراستی این است که اگر باسوادترین نباشد، حداقل اکثراً میپذیرند که جزو با سوادترین منتقدان کشور است؛ گرچه گاهی بداخلاقی میکند که آن هم شیرین و جذاب است.
داریوش مهرجویی در جلسه ای نقطه نظراتی را در مورد استاد بیان کردند :
الان نماینده منتقدان در تلویزیون کسی شده که فکر نمیکنم هیچ کسی راضی باشد از شرایطی که او درست کرده. ولی هیچ کس چیزی نمیگوید و همه کوتاه میآیند. شکل عجیبی پیدا کرده این ماجرا.
وقتی در تلویزیون میگویند این فیلم اصلا مزخرف است، قابل دیدن نیست، قصه ندارد و هیچی ندارد، این حتما روی مردم تاثیر میگذارد و میگویند اصلا نرویم ببینیم، دارند میگویند این قابل دیدن نیست. به هم میگویند این آقاهه توی تلویزیون گفت فیلم آشغال است. خب نرویم بیخودی پولمان را خرج کنیم.
الان برعکس شده. الان دیگر یکی از افتخارات این است که توی برنامه هفت به یک آدم فحش بدهند.
نقد "بهنام شریفی" به استاد و بهروز افخمی (فیلمساز) که حدودا 3 هفته پیش در برنامه هفت حاضر شدند و موضوع میزانسن را رسیدگی کردند . این نقد با عنوان "نگاه جزمی آقایان بهروز افخمی و مسعود فراستی در مورد سینمای روز جهان غم انگیز است" در سایت "سینمای ما" قرار گرفت . از اینجا به سایت بروید و کامنتها این مطلب را بخوانید .
در برنامهٔ اخیر هفت صحبتهایی میان مسعود فراستی و بهروز افخمی رد و بدل شد که حائز اهمیت است. اینکه برنامهٔ هفت دارای یک بخش آموزشی شود و در مورد مفاهیم سینما بحث کند مایهٔ خوشحالی است. این مهم باعث میشود که مخاطبان پیگیر و علاقمندان این برنامه با نگاهی جدیتر به سینما نگاه کنند. اما وقتی پای مفاهیم بنیادین سینما به میان میآید دیگر نگاه شخصی نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد.
نظرهای مختلف افخمی و فراستی در مورد میزانسن بیشتر باعث سر در گم شدن مخاطبان شد و در نهایت یک تعریف ثابت و استاندارد از آن بیرون نیامد. نکتهٔ مهمتر اشارات خاص افخمی به پردهٔ بزرگ سینما و شیوهٔ فیلم دیدن بر میگشت. تفاخری که در صحبتهای او مشاهده میشد و از نگاهی بالا به پایین به نسلهای بعد از خود توهین مستقیم میکرد، قابل چشم پوشی نیست. دیدن فیلم در سینما و مشارکت در این آیین جمعی بدون شک مهم و زیباست. نفس تجربههای مشترک زیسی یک سری آدم مشخص در ساعتی مشخص واجد نکات مهمی است. حتی بزرگترین نظریه پردازان این تاریکی و تجربهٔ مشترک را تفسیر و تبیین کردهاند و آن را از نتایج مهم سینما دانستهاند. اما این صحبتها که کسی نمیتواند عمق تصاویر و میزانسنهای فورد و هاکس و ولز و بقیه بزرگان سینما را دریابد، محلی از اعراب نخواهد داشت.
مسعود
فراستی منتقد ثابت برنامه هفت بارها در اشاره هایش به تکنیک دوربین روی
دست، آن را تکنیک و راهبردی مبتذل برای سینماگران ایران دانسته است. تکنیکی
که به قول نیما حسنینسب در برنامه یکی از کارکردهایش این است که
ایرادهای دکوپاژ را میپوشاند. اما آیا تمام قصه همین است؟ علاقمندان سینما
به خوبی میدانند که فراستی دلبستگی زیادی به آثار کلاسیک آمریکایی به
خصوص آثار سینماگرانی همچون جان فورد، آلفرد هیچکاک دارد و همواره از آنها
به عنوان قلههای تاریخ سینما یاد می کند.
متاسفانه در نگاه فراستی
مشکلی وجود دارد که بسیاری از همتایانش هم به آن گرفتارند. این که به جای
اثبات یک پدیده, پدیده دیگر را بکوبیم تا حرفمان را به کرسی بنشانیم.
فراستی چندین بار در برنامه هفت به این نکته اشاره کرده که فیلمهای روز
سینمای جهان را معمولا نمی بیند, اما از هر بهانه ای برای کنایه زدن به
آثار جدید سینمای جهان استفاده میکند. او برای آن که ارزش سینمای کلاسیک
آمریکا را که بر هیچ کسی پوشیده نیست را ثابت کند, به هر نحوی سعی در انکار
سینمای عصر حاضر را دارد. فراستی بارها و بارها در نقد آثار مختلف سینمای
ایران, از همسو نبودن نگاه فیلمسازان وطنی با جامعه سخن گفته و بر آن تاکید
کرده است. اگر این نگاه را قبول داشته باشیم که نگاه فیلمساز از طریق فرم
فیلم به تماشاگر تسری پیدا میکند, آن وقت است که نمیتوان دوربین روی دست را
صرفا یک نوع بازی و ادا و اصول و پوششی برای ایرادات دکوپاژ به حساب آورد.
سینمای
کلاسیک آمریکا که فراستی از آن سخن میگوید متعلق به حدود 50 الی 60 سال
پیش است. زمانی که ریتم زندگی در مقایسه با حال حاضر بسیار کندتر بود. که
آدم ها زمان بیشتری برای تمرکز بر جزئیات زندگی شان داشتند. اما حالا با
گسترش جوامع انسانی و با وجود بحرانهایی مثل اضطراب و تشویشی که گریبان
انسان معاصر را گرفته است و با ریتم پرشتاب تکنولوژی , سینما هم به فرمهای
تازه تری نیاز دارد تا بتواند آنچه را که ثبت می کند مناسب با حال و هوای
تماشاگر به او عرضه کند. به همین خاطر است که مثلا آثار فیلمسازی مثل
ایناریتو که جایگاهشان در نزد سینمادوستان نیازی به اثبات ندارد در بازتاب
شرایط اجتماعی خاصی که مد نظر اوست این چنین بر تماشاگر تاثیر میگذارند.
چگونه میتوان فیلم 21 گرم ایناریتو را به شکل و شمایلی دیگر ساخت و همین تاثیر کوبنده را روی تماشاگر گذاشت؟
اگر
بنابه نظر فراستی, دوربین روی دست آفت کارگردانی در سینمای ایران است، پس
فیلمسازی مانند داریوش مهرجویی را که بیش از هرکسی مشخصاً در آثار اخیرش از
دوربین روی دست استفاده میکند فیلمسازی فاقد ارزش بدانیم که تنها برای
پوشاندن ضعفهای کارگردانی اش از آن استفاده می کند. که البته همگان به
خوبی نظر مسعود فراستی را در مورد فیلمهای داریوش مهرجویی میدانند.
متاسفانه نگاه تکسویه و یکوجهی به هر پدیده در تفکر منتقدی کاربلد و
باهوش مثل مسعود فراستی هم رخنه کرده و این آفت جدی نقد در سینمای ایران
است.
نظر خودم : منظور استاد از جمله "دوربین روی دست مبتذل" یعنی پلان هایی که نیازی به این حرکت نیست و فیلمساز برای کاری بیهوده از دوربین روی دست استفاده میکنند . به خصوص در فیلمهای اخیر سینمای ایران که بهتر است بگوئیم دوربین روی پا و سر و گردن ! با این همه لرزش که جز سردرد و چشم درد چیزی نصیب مخاطب نمیشود . استاد بارها برای این جمله مثال زدند و اعلام کردند که دوربین روی دست به شدت ضعیف وارد ایران شده است . از کتابی با نویسنده ضعیف و ترجمه بدتر . استاد بارها گفتند که دوربین روی دست برای نشان دادن هیجان نیست . لرزش دوربین حس هیجان در مخاطب ایجاد نخواهد کرد مگر اینکه خط سیری داستان و قصه به شوک و هیجان میرسد مثال (در فیلمهای ترسناک :ظاهر شدن چیزی که قرار است ما را بترساند - در فیلمهای جنایی هنگام دویدن پلیس به سمت دزد - درام و ملودرام خیلی کم دوربین را روی دست میگیرند و اساسا فیلم های هالیوودی با یک نگاه سردستی و معمولی (در حال چرت) میشه فهمید که بین دوربین ایستا و دوربین روی دست تفاوت قائل اند و به یک میزان استفاده میکنند و طبق قانون و قواعدش پیش میرند . مثالی که استاد در مورد فیلم "جدایی نادر از سیمین" زدند مثال فوق العاده ایست . چه نیازی ست که در آشپزخانه در گفتگوی بین پدر و فرزند که نه قرار است تعلیقی انجام شود نه شوک و نه هیجانی با آن لرزش که توی چشم میزند یعنی دقیقا همان دوربین رو پا و سر و گردن محمود کلاری بوده نه روی دستش ! برای چیست ؟ /// یک توضیح دیگر در مورد واژه مبتذل بگم : ((مبتذل یعنی پیش پا افتاده و کلیشه و سطحی ، چیزی که آنقدر تکرار شده به ابتذال رسیده است - بی هویت - بی دلیل)) . در سکانس آشپزخانه و کل فیلم جدایی نادر از سیمین حضور دوربین روی دست بی دلیل و بی منطق است آن هم دوربینی که لرزشش آزار میدهد .
امیدوارم که توضیحات کافی باشد و اگر قانع کننده نبود و با چیزهایی که گفته شد و نوشتم مخالفید آماده ام کاملا اصولی و منطقی و قانون به مناظره بنشینم .
مدتیست که جمعه شب ها برنامه ی زنده ای به نام "هفت" روی آنتن صدا و سیمای جمهوری اسلامی می رود که به نقد و بررسی آثار سینمایی و همچنین بیان مشکلات سینماگران و فعالان این عرصه هنری می پردازد و مخاطبان زیادی نیز دارد ... در فضای نیمه جان سینمای ایران تهیه و پخش چنین برنامه هایی جای تقدیر دارد و می تواند در رشد و ترقی سینما و همچنین بالا بردن سواد سینمایی مردم موثر باشد ...
قسمتی از برنامه "هفت" به نقد فیلم های روز اختصاص دارد که مسعود فراستی که دیگر چهره ی شناخته شده ای است با شیوه ی خاص خود به نقد فیلم می پردازد ... شاید بهتر باشد اول معرفی مختصری از او داشته باشیم ...!
مسعود فراستی متولد 1330 تهران، دارای مدرک لیسانس هنرهای تجسمی و فوق لیسانس اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی از فرانسه است. از فعالیت های وی میتوان به نگارش و تألیف آثار و مقالات هنری و سینمایی، تدریس در دانشکده های مختلف، تألیف و ترجمه کتاب های گوناگون، مسؤول بخش سینما و تلویزیون، عضو تحریریه مجلات سروش و سوره، سردبیری نقد سینما، دبیر هیأت تحریریه نقد سینما دوره تازه، عضو هیأت داوران سینمای دفاع مقدس، عضو هیأت مؤسس و رییس دوره دوم انجمن منتقدان و سینماگران ایران، عضو هیأت رییسه کانون منتقدان فیلم اشاره کرد.(به نقل از سایت سوره)
همین معرفی مختصر نشان از سواد و تجربه ایشان در عرصه هنر هفتم دارد ... نقدهای فراستی بسیار دقیق است و به نکات حساس و ظریفی اشاره می کند که من نیز در اغلب موارد با وی هم نظرم ...
فراستی معتقد است مردم با تماشای برنامه «هفت» تمرین نقدپذیری میکنند و این اتفاقی خوشایند است ... و همچنین عنوان کرده اند که نقد نشان دادن نیمه خالی لیوان است ... باز هم با ایشان موافقم ...
اما نقد من بر شیوه بیان نقد مسعود فراستی است ...
ادبیاتی که فراستی که برای نقد فیلم ها بکار می برد شایسته نیست و حمله ی تند و تیز وی نه تنها فیلم را بی ارزش می کند، شخصیت فیلمساز و در مواردی بازیگران را نیز خرد می کند ... برای مثال نقد او به فیلم "جرم" اگرچه در مواردی وارد بود ... اما اینکه فیلم مسعود کیمیایی "پرت و پلاست" و در برنامه زنده بگوید که کیمیایی هفتاد ساله با ساختن این فیلم استمناء کرده، نامش هر چه باشد نقد نیست ... واژه هایی چون مبتذل، مستهجن، هذیان، شوخی، و ... واژه هایی است که فراستی برای نقد فیلم ها زیاد استفاده می کند و اصولا نیمه ی خالی لیوان را چنان پررنگ جلوه میدهد که کل فیلم با خاک یکسان شود ... و این در حالیست که فیلم هنوز روی پرده ی سینماست و مخاطبان این برنامه با وجود چنین اظهاراتی دیگر رغبت نمی کنند برای تماشای فیلمی مستهجن به سینما بروند که اصلا در نیامده ...! از سوی دیگر حمایتش از فیلم "ورود آقایان ممنوع" به واسطه ی علاقه ی شخصی اش به نویسنده فیلمنامه (پیمان قاسمخانی) باعث بالا رفتن فروش این فیلم شد ...! در این بین طرفداری های فریدون جیرانی هم از فراستی نقش مجری را جهت مدیریت بی طرفانه بحث خدشه دار می کند ...
موارد زیادی از این نوع اظهارات فراستی می توان ذکر کرد ... اظهارات توهین آمیز، غیرمنصفانه و گاه مغرضانه ایشان نه تنها کمکی به سینمای ایران نمی کند بلکه موجب ضربه خوردنش خواهد شد ...
حمله به بزرگانی چون کیمیایی، بیضایی، مهرجویی، فرهادی، تقوایی و ... برای مطرح شدن پسندیده نیست ... منظورم دقیقاً حمله است نه نقد ...! چرا که نقد سازنده است و حمله مخرب ...!
خودم : حمایت از پیمان قاسم خانی صورت نگرفت و رفاقتی بین استاد و پیمان برقرار نیست . در جلسه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع هم ۶ مورد نقد از فیلمنامه پیمان قاسم خانی را وارد دانست . در کل این مطلب و این نقد از استاد کمی بدون تحقیق است .