برادر گرامی دوست:
بنده بجز سنگ حقیقت برسینه زدن،سنگ هیچکس رو به سینه نمیزنم و لی سربازان گمنام امام زمان برای من قابل تقدیر و اهدافشون قابل ستایش هستند و اگر شما این طیف رو در دسته اصولگرایان فرض میکنید،مشکل من نیست.بنده نه برای این مملکت زحمت کشیدم ونه دینی ادا کردم که طلبه تقدیر و متوقع چیز دیگه ای باشم.
امیدوارم که سایر دوستان همه پاسخ کنش ها و واکنشهای این پست رو در کافه میکس و صحبتهای جناب فراستی دیده باشند و با تمام حرص خوردن ها و دست و پا زدن هاشون در تشریح عقاید شخصی و سعی در نشان دادن شخصیت این منتقد بزرگ، با اعتراف و حقانیت و کمال صداقت جناب مسعود فراستی متقاعد بشند که تمام این چند روز و تلاش مخالفان و دفاع موافقان،خیلی کمتر از سه دقیقه انتقاد زیبای مسعود فراستی از شخص خودش هست.
سید جان ببخشی که تو این پست و چند وقت زحمتت دادم و با این جمله ام این پست رو تموم میکنم:
انسان آئینه خویش است و خود تدبیر میکند و خود جایز میداند و خود را همه میپندارد!...و سرانجام این خود اوست که فردای خویشتن آئینه دیروزش است و خود میداند و میخواند همه را به هر چیزی که میپندارند مانند او را از دیروز و امروز و تا فردا را.
در پاسخ به no one
به قول سید:منظورتون یا خلط شده و یا مرزبندی مشخصی ندارد!و بقول بنده ایده ها و افکارتون،کشمکشها و مشغولیات ذهنی شخصی تون هست که سعی داریدبصورت تئوری مدنظر خودتون مطرح کنید و به غیر از اینکه به مرجعی قابل دسترس و بیشتر،نشات گرفته از ذهن و دغدغه شخصیتون هست،سعی در اثبات اون دارید!!!
باور کنید که از نوشته هاتون سردرد گرفتم!!! خودتون هم اشاره به خسته شدنتون از نوشته هاتون کردید!
یعنی چه که اثبات اینکه اجتماع نقیضین محال است!!!؟؟؟
و اینکه یعنی چه که قاشقی با ظاهر فلزی به دست مابدند و فکر کنیم که از فلز است و با آزمایشهای متعدد معلوم شود که فلزی نیست!!!خب معلوم است که اگر از آلیاژهای فلز(آهن و مس و برنج و روی و نیکل و نقره و آلومینیم و...)نباشد همون موقع خودمون هم میفهمیم که قاشق یا چوبی است و یا پلاستیکی(یکبار مصرف)!!!مگر اینکه قاشق خمیر باشد و یا از مواد مجهول المشکوف!!!که شاید در آینده اثبات این فرایند میسر شود(همان نظریه ماتریکسیه آبجی های واچفسکی که هنوز در دست برسی رفقای دانشمندتون هست)
ولی آنچه که اکنون برای ما و بحث ما نیاز هست،اثبات حقیقت است و آنچیزی که اکنون میبینیم و لمس میکنیم که اگر وجود دارد حتما مثبت هست و اگر که وجود ندارد منفی!
واینکه گفتید که با اتصال کامپیوتر و داده هاش به ذهنمون ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اتفاقا این بشر است که کامپیوتر رو کشف و خلق کرده و شماخودتون،توان طبیعی و ذهن و ادراک بشر رو ،محق از داده های کامپیوتر میدونید که بنظر بنده اگر بشر قادر به خلق کامپیوتر نبود...اتفاقا کامپیوتر و داده ای وجود نداشت که مبحث دغدغه و مشغولیات و سببیت ذهن امروز شما باشه!
فکر کنم به همین اندازه بسنده کنم تا پاسخی به شما بدم و اگر شما قانع نمیشوید به علت کشمکش بیش از حد شخصی خودتون هست که از منظر فلسفی هم شخصیتون و دیگران،نیاز زیادی به رجوع منابع دیگر فلسفی باشه که این رو فکر کنم بیش از این اندازه از حوزه بحث بنده خارج باشه!
1-به نظر من این گذاره یک امر بدیهی عقلانیست و همچون سایر بدیهیات اثباتش مشکل است مانند اثبات اینکه اجتماع نقیضین محال است اما برای روشن تر شدن بحث سعی می کنم با مثالی ساده و دم دستی و قابل ایراد گرفتن مطلب را توضیح دهم
فرض کنید که قاشقی با ظاهری کاملا فلزی به دست شما بدهند،با دیدنش،با لمس کردنش و ... به این نتیجه میرسید که آن قاشق فلزیست در صورتی که امکان دارد از ماده ای باشد که در دسته ی فلزات قرار نگیرد و فقط با آزمایش بتوان فهمید که فلز نیست و امروز امکان چنین آزمایشی نباشد پس باور ما که بر اساس داده های ورودی ما فلزی بودن قاشق را به ما می گوید که کاملا هم بر اساس داده ها،منطقی است امر درستی نیست
2-حقیقت که واضح است،حق هر چیزی که درست است فارغ از هر زمان،مکان،ذهنیت و عینیت که بشتر امریست مفهومی اما اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم می توان خدا را حقیقت دانست و اتفاقا بهترین تعریف برای خدا حقیقت صرف است که در این صورت اگر حقیقت دیگری هم دار کار باشد حقیقت سببی هستند(به سبب اینکه خود حقیقت حقیقت دارد که اثبات عقلی آن تقریبا محال است)اما واقعیت یعنی امر واقع،عینی و بیرونی که در جریان است یا بوده یا خواهد بود و در کل همه پدیده ها بدون در نظر گرفتن ذات مجرد آن ها (در صورت قائل بودن به ذات). حال از آنجا که ادراک واقعیت به واسطه ذهن انجام می شود امکان دریافت خود واقعیت برای ما غیر ممکن است چون فیلتر ذهن در هنگام تفسیر ورودی ها در آن ها تغییر ایجاد میکند و حتی اگر نکند(که 100% میکند)باز ادراک چیزی خود آن چیز نیست و صرفا کیفیتی حسی و فکری از آن پدیده است که در ذهن شکل میگیرد پس از این رو برای یک شخص خیال هم (در هنگام خواب دیدن) امریست واقعی یا حتی ممکن است در آینده با اتصال کامپیوتری به ذهن با ایجاد پیام های عصبی، تصویری واقعی برای ذهن ما ترسیم کنند که صرفا کد هایی رایانه ای است(فیلم ماتریکس) فلذا واقعیت برای هر شخص امری شخصی و ذهنیست پس در قیاس با واقعیت عام نسبیست و به این دلیل که واقعیت برای ما مساویست با ادراکی که از واقعیت داریم حتی نمی توان به وجود واقعیتی بیرونی قائل بود و حتی اگر به وجود واقعیتی بیرونی قائل باشیم آن خود خود تجلیه امری مجرد است و سایه و تصویری از امر مثالی فلذا از حیطه وجود به حیطه موجود بودن تنزل میابد پس از این نتیجه میگیرم که بهترین تعریف برای واقعیت ،باور هر شخص می باشد فلذا نسبی است و فاقد ثبات و جدا از حقیقت صرف(در صورت وجود)
دوست گرامی دیگه خسته شدم فعلا همینا رو بخون و چکش کاری کن بعدا اگه حال و مجالی بود ادامه اش رو می نویسم
در پاسخ به علی-ر:
سید جواد: ممنونم که این میزان وقت و دقت می گذارید، اما واقعیتش این است که بنده در حال حاضر اصلاً یادم نیست بحث کجا و بر سر چه بود. در حال حاضر هم تمرکز ندارم و فقط چون چند وقت حضور نداشتم، آمدم که نظرات را تأیید کنم. ببخشید که فعلاً نمی توانم فرمایشاتتان را به دقت بخوانم. ان شاء الله دوستان وارد بحث می شوند و بنده هم اگر توفیق داشته باشم و فرصتی مجدد درست دهد در خدمت خواهم بود.
آقای علی-ر ،برادر گرامی،اینقدری که شماها سنگ اصولگرایی را به سینه میزنید رهبر این انقلاب به سینه نمیزد!
زمانی به این دخترهای این مملکت تعدی و تجاوز میشد شماها کجا بودید؟ همان دوستاتون در کهریزک سری به آن دختران زدن؟زمانی که اسید به صورت دختران این ملت میریختن ،شما و رفقای اطلاعاتتان کجا بودید؟بسه دیگه....اینقدر سیاست زده نباشیم و خودمون رو کاسه داغ تر از آش نکنیم.امیدوارم این حرف من شما را ناراحت نکرده و به دنبال دستگیری و حبس بنده توسط سید جواد نباشید.
دوستان سلام:
فکر کنم که(در اشارات no one )نظریه شماره1همان نظریات کریستوف کشلوفسکی هست و شماره2الهام از نظریات و عقاید تارکوفسکی هست و کلا پی نوشت ها هم گفته های تکراری خود دیوید لینچ هست.
سالهاست که فیلمسازان بلوک شرق نظریات زیادی درباره فلسفه ارائه کردند و هنوز هم جواب مشخصی نداردو همه منتقدان هنوز هم در این سالها در جستجوی نظریات فوق هستند.
لینچ هم سنگی درون چاه انداخته است و حالا در بیرون گود نشسته است و به ریش مردم دنیا میخندد و یا منتظر است که با کمک فلاسفه نقد و سینما،بتواند راه چگونه بیرون کشیدن سنگ خویش را پیدا کند.
به نظر بنده کلا اروپا دارد با این فلاسفه گراییش تمام توجهات علاقمندان سینما را به خودش جلب میکنه یا دارد کلا همه را سر کار میگذارد!!!
در پاسخ به no one. ببینید این یک بحث نظری هستش و هر کس نظر خودش رو بر پایه معلومات و پشتوانه علمی خودش مطرح میکنه.قرار نیست نظری بر نظر دیگه چیره بشه.اگر این طوری بود که از قرن نوزدهم تا حالا مطلق گریان اخلاقی و نسبی گریان اخلاقی توی سر کله هم نمیزدن.میزدن؟مقاله شهید مطهری رو درباره تفاوت میان نسبی گریان اخلاقی و مطلق گریان بخونین.اما در جواب علی ر
البته نمیخواستم بحث به اینجا بکشه(منظورم مظلوم نمایی تو هستش)...مشکل تو اینکه خودت و دور و بری هات رو دلسوز مملکت و نظام میدونی و فکر میکنی فقط شما هستین که برای این مملکت زحمت میکشین.من برای این مملکت زحمت میکشم بدون این که یک متر زمین گرفته باشم یا شعاری بدم و پاچه خواری بکنم اما امثال شما صرفا شکنجه گرید!حاضرین خون مردم رو توی شیشه بکنید و ازش بخورین....اما ما بدون کوچکترین چشم داشتی خدمت میکنیم و مثل تو شعار نمیدیم.تو فقط ی آدم مواجب بگیری که توی شعار خفه شدی و در عمل هیچ چیز نیستی اما ما واقعا خدمت میکنیم ،هم به مردم خودمون و هم مسلمانان دیگه.کله مورچه ای هم خودتی قورباقه. ضمن اینکه میخواستم دیگه نیام ولی این حرف آخرت درد آور بود،پر از تزویر و ریا بود.
سلام
در پاسخ به no one
یک حقیقت و اولین حقیقت در جهان و جود دارد و آن هم وجود پروردگار تبارک و تعالی است و این حقیقت نه نسبی است و نه موقتی!اکثریت و شاید تمام مردم همه دنیا هم به این امر معتقدند و همه نشانه ها و نزول امر بر تثبیتش در دسترس همه مردم و دانشمندان دنیاست به جزء بخشی از راز خلقت و آفرینش و علم اش که طبق فرمایش خود خداوند به هیچ وجه اجازه نمیدهد و هیچ بشری نمیتواند بدان دست پیدا کند!
اگر حقیقت جنبه شخصی داشت،پس نوزاد نمیتواند بدون کمک و دست پدرش بر روی پایش بایستد و نمیتواند بدون کمک مادرش،زبان و سخن بیاموزد و سالها بعد هم نمیتواند بدون تعلیم معلم خویش،بابا نان داد و مادر در باران آمد را بیاموزد!
چشمها و گوش ها و زبان ما انسانها هم بخشی و از زیباترین وجوه این جهان هستی است!
خداوند به همان اندازه فراوان که ذهن و قدرت تخیل را در وجود ما افکنده،به همان اندازه فراوان هم به ما قدرت دانش و فهم و ادراک را عطا کرده.
خداوند الرحمن الرحیم همه چیز است.
باسلام:
جناب محسن عزیز دوست خوبم تو رو خدا شوخی نکن و اجر و قرب و ثواب و زحمات برادرانمون و سربازان گمنام امام زمان(عج)رو به حساب این کمتر از کله مورچه ها،به سوال نبر.
کافیه فقط یک ipوایمیل و یا چندip(فیلترشکن های مختلف)و چند ایمیل رو سید برسونه دست خودم!ولی برم به برادرم بگم فکر میکنی چی میگه؟نمیگه که ما الان در حال رصد تمام خطوط مخابراتی هستیم تا خدای ناکرده داعشی ها نیاند اینجا و با امثال مردمان تو مترو به زن و بچه مردم دست درازی کنند؟یا حداقل راحت ترین کاری که سید میتونه بکنه خفه کردن صدای مردمان هست!ولی سید بهترین و سخت ترین راه رو برای مقابله و مبارزه با شیاطین در پیش گرفته و ما هم باید با استواری و متانت و مقاومت،سید رو در این راه یاری کنیم.
اجرکم عندا...و جزائکم ا...الخیر
1-اساس کار کار ذهن آنالیز داده های ورودی و ایجاد ارتباط منطقی بین آن هاست و از آنجا که این داده ها (و حتی خود این فرآیند)همراره ناقص است،حتی منطقی ترین استدلال ها در ساحت حقیقت نمی گنجند و صرفا واقعیت هایی ذهنی هستند و هر ذهنیتی شخصیست ومطلق ذهنی برای همان فرد و صرفا همان فرد و امری نسبی در قیاس با دیگران.(کمااینکه امروزه می دانیم که خود داده های وردی هم برای اشخاص یکسان نیست مثلا چشم زن ها تفکیک رنگی بیشتری نسبت به مردان دارد)
2-حتی اگر منشاء خود اگاهی را روح بدونیم و نه ذهن، باز هم تمامی ادراک ما از جهان به واسطه ذهن ما انجام می شود و اصلا بهترین تعریف از واقعیت،مجموعه باور های شخص است که کاملا شخصی و ذهنیست فلذا نسبی در قیاس کل.
پی نوشت:1
به این نکته توجه داشته باشید که هیچ ابژه بیرونی برای انسان تعریف نمی شود به عنوان مثل شما هنگام تماشای صرف یک درخت هم خود آن درخت را نمیبینید بلکه تصویری از آن که در ذهن شما نقش بسته است رو میبینید که خود بازتاب نور است کمااینکه در هنگام خواب دیدن خیال که برای ما به صورت ابژه بیرونی در میاید.
2-در فلسفه شرق ادراک مستقیم روحی مطرح شده است که تنها راه عقلانی برای رسیدن به حقیقت صرف نیز همان است که به وسیله کنار زدن ذهن میسر است که در صورت این اتفاق ما یا هیچ ایم یا خدا فلذا از حوزه بحث ما که انسان است خارج می باشد.
سید جواد: 1- این ادعا که داده ها و فرایند ذهنی ناقص است نیاز به اثبات دارد. 2- «واقیعت» و «حقیقت» در کلام تان یا خلط شده و یا مرزبندی مشخصی ندارد. 3- اینکه نسبیت در قیاس رخ می نماید، همان عرض بنده است. 4- منشأ خودآگاهی ابداً روح نیست. 5- پی نوشت تان ربط مستقیمی به بحث ما ندارد و اگر دارد نیز همچون کلیت نوشته تان اتفاقاً در تأیید عرایض بنده است.
ترس چرا اخه؟
یوسف بیک را از زمان کارشناسی میشناسم....آدم دموکراتی است....برخلاف ما هیچوقت ضد زن نبوده.... اهل معرفت بوده اما هیچوقت مثل ما موفق نبوده.... مترجمی بیشتر نیست و معلمی ساده است. همیشه در ماجرای راهپیمایی 22 بهمن با او مشکل داشتیم...کاسه لیس حکومت نیست اما بی جهت از حکومت دفاع میکنه...رفقای اطلاعاتی داره ولی خودش اطلاعاتی نیست! بیشتر از این اطلاعات نمیدم...ممکن لو برم کی هستم.
دوست عزیز ما مردمان.احتمالا بدونید فراستی با اطلاعات در ارتباطه و پیدا کردنتون کاری نداره.احتمالا کامنتهای شما به ایشون منتقل نشده چون چیز خاصی نیست ولی جای شما بودم از همین آقا جواد می ترسیدم
پروتاگوراس فیلسوفی سوفسطائی بود که در قرن پنجم قبل از میلاد می زیست.
او مشهور ترین فیلسوفِ سوفسطائی است و اولین کسی بود که در قبال تعلیمات اش مزد دریافت می کرد.
پروتاگوراس معتقد بود همه چیز نسبی و موقتی است و حقیقت هیچگاه به عنوان یک دانش پایدار قابل دسترسی نیست پس همگان نمی توانند در یک اصل مشترک اتفاق نظر داشته باشند و حقیقت جنبه شخصی دارد و هرکه هر چه بپندارد و تخیل کند، آن حقیقت برای اوست.
شعار پروتاگوراس این بود که (( انسان معیار همه چیز است!))
با آنان که خفه خون گرفتن ،کاری نیست.
باید در پاسخ به اون" یک نفر" گفت:در حال حاضر کتابی مینویسم درباره ی "مادر جندگی! "فصل نخست کتاب مربوط به" مسعود فراستی پور" است و نوع تواب شدنش و به تدریج مادر به خطا شدنش .فصل دوم اما مربوط به مترجمان نظیر "یوسف بیک "است که صرفا مترجم اند و از خود چیزی ندارن و شرم بر آنها! چون فقط حرفهای دیگران را قرقره میکنند.فصل سوم ولی مربوط به روشنفکران است.روشنفکرانی نظیر "زیباکلام "که دست چپ و راست خود را نمیدانند و فقط از یک ایدئولوژی سرکوب شده و عقب نگاه داشته شده سخن میگن. و فصل آخر مربوط به دانش و شرف است.....به نظر شما کدامیک بر دیگری شرف دارد و" مادر جنده" نیستند؟کدامیک به مرور مادرجنده شدن و کدامیک از ابتدا مادر جنده بودن؟ در یک پاورقی البته به نوچه های فراستی از جبهه ی لمپنیسم و نه پوپولیزم،و در پاورقی ای دیگر به نوچه های روشنفکران عقب نگاه داشته شده ی به ظاهر روشنفکر ولی از درون پوپولیزم میرسیم.
ضمن اینکه گاییدن مادرت کار یک ثانیه ی منه....تو رو خدا مواظب باش.
با سلام خدمت خورشیدی و رضا و سید و سایر دوستان عزیز:
خوشحالم که متانت به خرج دادید و توصیه ام رو پذیرفتید.
یه دو سه تا کامنت دارم نگاه میکنم و یاد سطح تحصیلات و مدارک دانشگاهی و لیسانس های سید می افتم و جمله ایکه میگفت:مدرک رو باید گذاشت در کوزه!
دوستان مدرک و سواد و دانش،در پس ما انسانهاست.اما شخصیت درپیش ما انسانهاست!اگر به درستی نتونیم اول متکی به شخصیت و فرهنگ صحیح و سالممون بشیم و وارد باب گفتگو بشیم و دیالوگ برقرار کنیم،ارزش و خروجی اذهانمون هم نمیتونه من باب چهارچوب دانش و و سطح فرهنگمون و تفکراتمون باشه و در پایین ترین سطح عقل و درایت مورد تخطئه قرار میگیره.
بقول استاد و سقراط:دانش پاک،در دلهای ناپاک جای نمیگیرد و یا بقول بنده...با هزار دلیل و منطق نمیتوان نیت پاک و خیر را در گوش شر و ناپاک فرو نشاند!...رسم سخن گفتن،ادب و کلام میخواهد و رسم شنیدن، نزاکت و شعور میخواهد!
ممنونم سید جان از دستپخت زیبا و لذیذ امشب.ببخشی که یخورده نمکش رو کم ریختم!
از درون "مردم ستیز" از بیرون "پوپولیست"
از درون "لمپن" از بیرون "با فرهنگ و "با ادب"
از درون "شهوتران" از بیرون "مدافع حقوق زنان"
خطاب به "مردمان" :
خود متناقض ، بیشعور و بدبختی ! دَمِ تنفر از روشنفکری می زنی ولی "صادق زیباکلام" (بخوانید صادق نامه سرگشاد زاده !!) را باسواد می دانی !
امثال شما جمله ای زیبا داشته اند ، که فکر می کنم آن هم دزدی از یک شاعر گمنام شیلیایی و یا ترجمه ای دزدی از یک نویسنده کوبایی باشد ولی با کمی دستکاری به شما نیز می خورد :
در لباس میش رقصیدن در محفل کفتار ها (!) و از دور زوزه کشیدن و رجز خوانی برای کوتوله ها (!) رسم تاسف آور گرگ ها است .
خطاب به همه:حالا که کم آوردین کارتون ندارم و چیزی بهتون نمیگم.در ضمن من بیمار جنسی نیستم ؛از روشنفکری هم متنفرم.
اما درباره نسبیت.بی سوادی که یوسف بیک چه در اینجا و چه در ترجمه ازش رنج میبرد همینه.دو معلم را در نظر بگیرید؛_فراستی _و _زیباکلام_ خب مشخص است که زیباکلام مصداق سواد و فراستی مصداق بی سوادی است و بعد هر کدام هم خروجی ای دارند و غیره...ببینید ،یوسف بیک نمیاد تا سببیت نسبی گرایی و مطلق گرایی رو براتون توضیح بده ،بلکه میاد ی حکم کلی صادر میکنه و از طریق خروجی اون نتیجه رو مصادره به مطلوب میکنه.از دل این نگاه متحجرانه و عقب نگه داشته شده همین تمثیل ساده ای بیرون میاد.توی ترجمه هاش هم همین مشکل است و اگر یک زمان بهش میگوییم فلان استاد ادبیات این حرف رو زده به واسطه ی حکم قبلی صادر شده از ذهنش میومد و نتیجه رو عوض میکرد. و ژست این رو میگرفت که من دارم خودم با عقل خودم کار میکنم بدون اینکه کوچکترین پشتوانه ای داشته باشم.
سلام
میبخشین،شما و استاد جزو مطلق گریان اخلاقی هستید یا نسبی گریان اخلاقی؟
و اینکه مگر روشنفکران این سخنان شما را نقض میکنند؟یعنی میگن اون چکی که عماد تو گوش پیرمرد زده نسبی بودش؟
سید جواد: سلام. از نظر ما اصلاً اخلاقی نسبی وجود ندارد و یک محال فلسفی- منطقی است. بله، در رأس همه خود آقای فرهادی به نسبی بودن اعتقاد دارند و رفتارشان در قبال آن سیلی نیز نسبی گرایانه بود و این، به تشریح در نقد جناب فراستی آمده است.
با سلام
بارها در مصاحبه های اقای فراستی گفته اند روشنفکران ما نفتی اند و به مردم توهین میکنند. میخواستم بدونم منظور از مردم چه کسانی اند؟ طبقه متوسط یا طبقه کارگر یا دهقانان یا .... چون من خوب موضع ایشون رو متوجه نمیشم الان ایشون ضد نقد اجتماعی که قطعا نیستند؟ مس این توهین منظورشون چیه؟ الان کسی مثل ارامش دوستدار دکترای فلسفه از دانشگاه بن هست و سکولار هایدگری هم هست از نظر ایشون داره به مردم توهین میکنه یا داره نقد فرهنگی میکنه؟ خلاصه جهان سوم هست با کلی مشکلات ؟ میخواستم بدون مرز بین پوپولیسم و دید از بالا به مردم دقیقا کجاست برای ایشون؟ البته چون شنیدم ایشون تحصیلاتی در فلسفه داشتند من اینرو میپرسم وگرنه به عنوان منتقد دارند کارشون رو به نحو احسنت انجام میدن. به نظر همین شبهه که برا من هست شده بهانه خیلی منتقدهای بیسواد که ایشون وصل به قدرت و دستهای پست پرده بدونن. اگر توضیح بدید ممنون میشم.
با تسکر
سید جواد: سلام. در برنامه جیوگی اشاراتی به همین مسائل می کنند.
سلام. من هم با نظر دوستمان آقای علی ر موافقم و کاملا به این افراد بی اعتنا هستم.....بگذریم
سید جان بحث خیلی خوبی رو مطرح کردن آقای محمد. وقتی مفهوم در ذهن ما تبدیل به کنش و واکنش میشه دیگه نسبی ای در کار نیست....مثال استاد فوق العاده بود....مثالی که درباره ی سیلی زدن عماد به آن پیرمرد رو مطرح کردن.
اما یک نکته هست.... همون مفهوم ظلم الان از دیدگاه من مطلقا ظلم اما از دیدگاه یک تروریسم یا داعشی عمل به وعده ی پیشوایشان هست. این تناقص چطور حل میشه؟ یا مفهوم شادی.شادی از دید من یعنی خوشحال بودن اما از دید بقل دستی من یعنی پولدار بودن....مفاهیم کمی با دیدگاهها مرتبطه....خیلی دوست دارم این تضاد برام حل بشه البته در مفاهیم و نه در کنش.ممنون اگر راهنمایی بفرمایید.
سید جواد: سلام. جملاتی را در پاسخ به کامنت جدید دوست مان، محمد، عرض کرده ام که فکر می کنم اندکی بحث را روشن تر می کند.
باز هم سلام (مزاحم همیشگی هستم)
تمام صحبت های که فرمودید ته دل خودم بود و خوشحالم که نتیجه گیری برای هر دومون یکی بود اما باز یک مشکل هست.اونم در بخش نخست صحبت های شما. اینکه گفتین"انسان سالم".خب کی تشخیص میدهند این طرف سالم هست یا نه؟نکته بعد اینکه مفاهیم گسترده ای وجود داره ....ظلم یک نمونه است. مثلا استدلال این اساتید اینه که از دریچه دید افراد مختلف این امر یا کنش نسبی هست.مثلا "سرگرمی".از دید من آمدن به این وبلاگ و با شما دیالوگ برقرار کردن سرگرمی نیست دنبال علم بودنه ولی از دید یک کس دیگر که مباد فحاشی میکنه ممکنه سرگرمی باشه! و واقعا هم در زندگیشان این طور تلقی میکنن.
اگر بنده بخوام این اساتید رو قانع کنم (به صورت علمی) چکار باید بکنم تا این استدلال خنثی بشه؟
عمیقا شرمنده ام که وقت گرانبها شما رو گرفتم.
سید جواد: دو غذا را در نظر بگیرید: 1) آبدوغ خیار 2) پیتزا مشخص است که اولی مصداقی از غذای سالم و دومی نمونه ای از غذایی ناسالم (به قول انگلیسی زبانها junk food- غذای آشغالی-) است. حال اگر کسی خود، ذائقه، مزاج، و دستگاه گوارش خویش را به خوردن این غذای آشغالی عادت دهد و در زندگی از آن غذای سالم هرگز استعمال نکند، چه می شود؟ اولاً به جایی می رسد که از غذای آشغالی لذت می برد و از غذای سالم بدش می آید و ثانیاً- در نتیجه ی اولاًً- رفته رفته به انسانی ناسالم تبدیل می شود. در چنین شرایطی من و شما آن غذای سالم را غذا می دانیم و از آن لذت می بریم، اما آن شخص بیمار، غذای آشغالی را غذا می پندارد و از آن لذت می برد. حال سؤال بنده از آن اساتید این است که آیا بر این اساس می توان گفت که «غذا» یا «لذت غذا» امری است نسبی؟ آیا به صرف اینکه نظر افراد درباره یک پدیده متفاوت بود می توان گفت که آن پدیده نسبی است؟ با مثالی که عرض شد، آیا چنین نتیجه گیری ای سطحی و مضحک به نظر نمی رسد؟ معلوم است که سالم بودن غذای نخست و ناسالم بودن غذای دوم نسبی نیست. معلوم است که سلامت غذای اول و آشغال بودن غذای دوم به نظر افراد و لذت بردن شان ربطی ندارد. پس نظر افراد- که خود مطلق است- بر اساس ورودی های مطلقی است که به سیستم وجودی خود می دهند و به آنها عادت می کنند. پیش زمینه نظرات افراد (آنچه قبل از نظر پیدا کردن هست: در اینجا "سلامت و عدم سلامت غذا") مطلق است؛ نظر ایشان (در اینجا "لذتی که از غذا می برند")نیز مطلق است؛ نتیجه گیری رفتاری ای که از نظرات می کنند (آنچه بعد از پیدا کردن نظر، هست می شود: "انتخاب یک غذای خاص به عنوان غذای محبوب و باب میل") هم مطلق است. پس چه چیز نسبی است؟ نظرات افراد گوناگون در «قیاس» با یکدیگر. بنابراین باز هم به همان سه نتیجه اصلی می رسیم: 1) تا مطلق نباشد، نسبی شکل نمی گیرد و نسبی در پوششی از مطلق امکان وجود می یابد. 2) هر پدیده ای در «وجود» مطلق است و در «قیاس» نسبی است. 3) چون «نسبی بودن» خودش یک پدیده است، وقتی «نسبی» به وجود می رسد، مطلق است. یعنی هر چیز مطلقی، مطلقاً مطلق است و هر چیز نسبی ای هم مطلقاً نسبی است. به عبارت دیگر، نمی توان به طور نسبی، نسبی بود. یا باید نسبی بود، یا نبود. برای آنکه «نسبی»، "بود" شود (وجود بیابد و "هست" شود) ناچار است که مطلق باشد. حال، نکته اینجاست که همان طور که سلامت و عدم سلامت نسبی نیستند، خوب و بد هم نسبی نیستند و حق و باطل و خیر و شر نیز. در این میان، هرکس طرف حق (خوب، خیر) باشد، سالم است و هر کس در جانب باطل (بد، شر) باشد، ناسالم است. اما معیار و محک حق و باطل چیست؟ عقل و فطرت که هر دو هم مطلق هستند. یادمان نرود که نظرات عقلی متفاوت نیز در اصل حق بودن یا باطل بودن یک پدیده تغییری ایجاد نمی کنند و تفاوت استدلالات به معنی نسبی بودن پدیده ها نیست. چرا؟ به دلیل تمام عرایضی که تقدیم شد.
سلام مجدد .نقد لانتوری رو خوندم .چیزی توش راجع به این نکته دقیق نیومده بود ولی توی نقد فروشنده بود .اون فیلم رو هم دوباره دیدم و بحث استاد و جناب نبوی رو درباره هیچکاک گوش دادم.فکر میکنم استاد معتقدند بدون مطلق نسبی ای در کار نیست.درسته؟و اگر به کسی بگم استاد مطلق سینما به معنای نفی کامل قبلی ها و بعدی ها نیست. و وقتی ذهنیت ما به کنش تبدیل میشه همه چیز مطلق میشه.مثل زدن یک سیلی. خب،من مشکل و سوالم اینه که اساتید علوم انسانی میگن:مفاهیم در علوم انسانی نسبی هستش! مثلا ظلم از دید من و شما ظلمه ولی از دید خود ظالم ظلم نیست. شما سید جان میشه واضح تر توضیح بدی که ماجرا چیه؟ چون یکم گیج شدم.سپاس
سید جواد: سلام. اولاً عذرخواهی میکنم که نام نقد را اشتباه گفته بودم. منظور بنده هم نقد فروشنده بود. ثانیاً تمام نتیجه گیری هاتان درست بود. ثالثاً در پاسخ به سؤال تان باید عرض کنم که ما باید ببینیم با انسان سالم طرف هستیم یا خیر. انسان سالم اگر ظلم کند، خود واقف است که ظلم کرده و ظلم را ظلم می داند- که اگر این طور نبود، عذاب وجدان معنی نداشت- اما آن را خفیف می شمارد و برای انجامش توجیهاتی برای خود می تراشد. پس همه نسبت به «ظلم» مطلق می اندیشند اما در مواجهه با آن، «نسبت» به یکدیگر متفاوت عمل میکنند. پس فرد ظالم درباره «ظلم» مطلق می اندیشد، درباره توجیهات خویش نیز مطلق می اندیشد. از سوی دیگر ما نیز، هم درباره ظلم و هم درباره توجیه ناپذیری آن مطلق می اندیشیم. حال وقتی مطلقات او در کنار مطلقات ما قرار می گیرد، رفتارمان نسبت به یکدیگر متفاوت می شود اما هم رفتار ما (ظلم نکردن) اتفاقی است مطلق و هم رفتار او (ظلم کردن). اصلاً در مرحله وقوع یک اتفاق، نسبی بودن آن محال فلسفی- منطقی است زیرا نمی توان آن را تصور کرد. چطور می شود که یک اتفاق هم رخ بدهد هم رخ ندهد. یک رویداد یا مطلقاً رخ می دهد و یا مطلقاً رخ نمی دهد. این رویداد نیز هم می تواند ذهنی باشد و نظری، و هم عینی و عملی. پس اگر سه فرد (ظالم، مظلوم و ناظر) را در نظر بگیریم، اندیشه ها و اعمال آنها همه مطلق (و حتی در ریشه، شبیه به هم) هستند. اما نسبیت در مقایسه ی بین مطلقات این سه فرد است که رخ می نماید و این نسبیت- که خود یک رویداد است- نیز در زمان به وقوع پیوستن، مطلق است. بنابراین هیچ حکم و رویدادی نسبی نیست؛ همه مطلق هستند. اما این مطلقات در قیاس با هم مطلقاً رنگ نسبی به خود می گیرند. به عبارت دیگر، هر پدیده ای در "وجود"، مطلق است و در "قیاس"، نسبی (که این نسبیت نیز، خود در مرحله وجود یافتن مطلق است). لذا هیچ نسبی ای موجود نمی شود مگر آنکه قبل و بعد از آن مطلقی وجود داشته باشد و بدین ترتیب است که «نسبی» جز در پوششی از «مطلق» متصور نیست و لذا محال است. این گونه است که اصالت با «مطلق» است و «نسبی» جز پیامدی بر «مطلق» چیزی نیست. حال می توان سخنان جناب فراستی را دوباره خواند که مجملی است ساده از تفصیل پیچیده فوق: «"نسبی" در زندگی حکمفرما نیست. هر نسبیتی وقتی تعمیم داده شود و به عمل درآید، مطلق میشود. هیچ حکم اخلاقی، هنری، فلسفی و حتی علمی، و هیچ رویدادی نیست که نتیجهاش مطلق نباشد. نسبی و مطلق در هم نهفتهاند. دو سر یک تضادند. بدون مطلق، نسبی در کار نیست.»
سلام علی ر عزیز
کاملا متوجه شدم منظورتون رو. من هم راه شما رو در پیش میگیرم و ممنونم ازتون.
این بیمار جنسی باید معالجه بشه.الان هم میرم موزارت گوش بدم تا حال کنم.مخلص بچه های پاک و اهل دانش این وبلاگ هم هستم.
مخاطبان و دوستان محترم وبلاگ:
ساعاتی پیش سه کامنت نوشتم خطاب به سید جواد و دو دوست عزیزم و همینطور فقط یک جواب برای مخالف بی ادب و حتاکم!.جواب آخرم رو هم به اندازه کافی،لازم دونستم و نه به بیشتر از اون قناعت کردم.و اما قناعت بنده تنها به جواب چند خنده و پوزخند،نه تنها به نشانه بی اهمیتی و بی غیرتی بنده نسبت به اهانت هست،بلکه پدر و مادرم،همونقدر برام با اهمیت و مهم و عزیز هستند که پدر و مادرهای شما دوستان عزیز و پدر و مادر استاد فراستی برایم عزیز و قابل احترام...پس همونقدر شخصیت مردمان برایم خوار و خفیف هست که به اندازه کلمات کثیف و نجسی که بر خلاف ادعاهای روشنفکری و نماد تفکراتشون،از ذهن پوچ و واهی گرایانه شون،بر زبان می آورند...زبانی عاری از هر گونه دیالوگ و(بقول رضای عزیز)مکانیزم برقراری ارتباط و فرهنگ نطق و بیان و روش صحیح و متمدنانه عکس العمل و تحمل و انعکاس نقد،که نه تنها نشاندهنده آن چیزیست بر خلاف آنچه که ادعا میکنند،بلکه ماهیت فرهنگ شبه روشنفکری جامعه امروز هنر ما را بیش از پیش،عیان تر میکند.
این جماعت مردمان،عادت دارند که از کنار و گوشه خیابان به کسی اعتراض کنند و تا خشم طرف مقابل و قداره هاش رو میبینند،مثل گربه ای لگد دیده،به سمت و سویی بدوند و بعداز دور شدن طرف مقابلشون،زیر لب زمزمه فحش ناموس بدهند،که برعکس ،اینجا خلاف آنجاست و قرار نیست کسی با قداره دنبالشان کند و با خیال آسوده و فریاد بلند،آنچه که از دیگران شنیده اند و در دلشان عقده کرده اند و بر زبان نجس شان می آورند و فریاد میزنند.
هیچ چیزشان برایم اصلا تازگی و اهمیتی ندارد.بگذارید بر خلاف آنچه که قلمهایشان مینویسد و دوربین هایشان ظبط میکند و بر پرده و به خورد مردم ساده لوح مان میدهند،بگویند و فریاد بزنند تا فرهنگ و شخصیت واقعیشان،بیش از پیش نمایان تر شود.
بازهم قاضی واقعی مردم شریف و مردمان واقعی و با فرهنگ این مرز و بوم هستند.
دوستان:بدانید اگر شیطان نبود،بهشتی هم نبود و اگر بهشتی هست،مسیرش آسان میسر نمیشود....
سلام خسته نباشی ،ببخشید سوالی داشتم
نظر استاد درباره ی نسبی گرایی چیست؟ ایشان اساسا با نسبی بودن مفاهیم در علوم انسانی مخالفند یا نسبی گرایی که روشنفکران مطرح میکنند؟
برای مثال گفته میشه که هیچ چیزی در علوم انسانی مطلق نیست...خب استاد به عنوان یک استاد با چه چیز این موضوع زاویه دارن.تشکر میکنم اگر پاسخم رو بدین .
سید جواد: سلام. ممنون. هم در نقد «لانتوری» و هم در مناظره با اکبر نبوی در جشنواره سما، توضیحاتی در این باره داده اند. به هر دوی این موارد می توانید از طریق همین وبلاگ دسترسی و مراجعه داشته باشید.
سید عزیز و بزرگوار سلام
ممنومم که زحمت کشیدی و بدون سانسور نظرات و هتاکی و اهانت "مردمان"رو منتشر کردی.حالا دیگه اصلا بهت حسودی نمیکنم!اگر بازهم قرار بود فحش بده،منتشر کن تا اونقدر فحش بده تا جونش دربیاد و اتفاقا چه بهتر که بنده هم غول تر خواهم شد.از سایر دوستان هم خواهش میکنم که از فحش این ضعفا و بی هنران هم نترسند و در کمال شجاعت از حقشون دفاع کنند.اینکه امثال بنده نه وکیل و مدافع حقوق مسعود فراستی هستیم و نه کفیل و قیم مردم کشورمون و علاقمندان سینما...اما این فرصت و حق رو برای خودم قائل میشم در جایی که آزادی بیان و اعتقادات و انتقاداتم رو بدون هیچ کم و کاستی و بدون سانسور (مدیر وبلاگی)نشر میکنه،بیام و از حق خودم دفاع کنم و دیدگاهها و خواسته هام رو در انتقاد به عدم توانایی برخی افراد در مجموع سینمای کشورمون رو مطرح کنم.
و به رفقای مردمان بگم که کریستوفر نولان و همسر تهیه کننده اش اما تامپسون و برادرش جاتان نولان،فیلمساز نیستند،شیاد و کلاهبدار هستند!ا
داش رضای گل و جناب خورشیدی محترم سلام:
بنده متنی رو آخر کامنت قبلی نوشتم و به صلوات اشاره کردم و چقدر دعای خیر و شر باهم نصیبم شد!من در اون جمله طعنه زدم و اشاراتی کردم به مجموع قضایا و کلیت انتقادها و اهانت ها.امیدوارم که اگر خورشیدی عزیز آخر کامنت پست قبلی بنده رو ملاحظه کرده باشند به سند همون اعتمادی که ازشون خواستم،اون جمله من رو تنها به نسبت گرفتن شخصیت خودشون قلمداد نکنند و به دلشون نگیرند و با توجه حسن نیتی که نشون داده باشند،جمله بنده رو در انتقاد به امثال"مردمان"(که اونقدر ضعیف هستند که اسمی برای خودشون انتخاب نمیکنند و از جماعت مردم مایه میگذارند)تلقی کنند و این جمله بنده رو به خودشون نگیرند.
هه هه هه....یوسف بیک درست میگه...همتون گوز ترسین...واقعیتش اینه که دیشب میخواستم به یکی تجاوز کنم اما نشد ......دختره دستپاچه و عرق کرده از دستم توی مترو در رفت .....بعد از این تجاوز نا موفق با خودم گفتم تجاوز برای چی ؟بهتره بزنم توی کار بیزینس!
من شاگرد پیش سعید طوسی میبرم ،اونم پورسانتش رو بهم میده..البته تا حالا طوسی رو ندیدم ... اول از همه باید یوسف بیک رو ببرم کلاس طوسی.مثل اینکه بدجور قرآن دوست داره....اونجا بهش دقیق آموزش میدن این آیه های قرآن چه معنی آی میده...
خورشیدی جان،معلومه تو با من یکی نیستی...گیرت بیارم ترتیب تو رو هم میدم...
مخاطب این وبلاگ و رضا،نترسین.به شما کاری ندارم، همه چیز نوبتیه...ولی بدونین اگر بگیرمتون کارتون ساختست جواد تو دیگه خفه شو با فرهنگ
کار علی.ر هم که ساختست. همتون توی مشتمین!
سلام. نظر مسعودخان در مورد فیلمهای ایرانی زیر چیه؟
یتیم خانه ایران
سیانور
و یک سوال دیگر. در صورتی که شخصا نقدهایی رو نوشته باشم که به صورت آنلاین منتشر شده باشند، چطور میتونم با شخص شما به اشتراک بگذارم؟ ایا غیر از اینجا و وبلاگ خودتون محیط دیگهای هم هست که بیشتر فعالیت داشته باشید؟
مثل شبکه های اجتماعیی
سید جواد: سلام. نظرشان درباره هر دو فیلم منفی است. خیر. فقط همین جا و ایمیل و وبلاگ شخصی ام.
سلام
دست شما درد نکند آقای علی-ر
برادر عزیزم،ما را با این "مردمان" بی شخصیت یکی نکنید تو رو خدا.
والا من فقط ی انتقاد کردم....فحاشی نکردم هرگز....فقط تند رفتم. و متوجه اشتباهم شدم.
.....من همچین آدمی نیستم دوستان عزیز.این به شخصیت آدمها برمیگرده حتی من که پژوهشگر ی جامعه شناسی خوندم اطلاع دارم که زیاد هم این جور افراد تحت تاثیر خانواده نیستن و تحت تاثیر جو هستن.اینا باید زیر نظر روانشناس روان سنجی بشن.مشکل از داخل خودشون و جو زندگیشون هستش.
شرم بر شما -مردمان-
سلام.میخواستم ببینم منظور استاد از اینکه چند جا گفتن که سینما جان فورد رو لو میده چیه؟
سید جواد: سلام. فرموده اند که سینما هر فردی را لو می دهد. یعنی با توجه به نوع برخوردش با موضوع می توان به ناخودآگاه و حتی نیت و جهان بینی آن شخص پی برد.
سید جان سلام از نظر استاد درباره فیلم hell or high water اطلاع دارید؟ نظر خودتون درباره این فیلم چیه (البته اگه دیده باشید) و این که تو فیلم های امسال تا به این جا چه خودتون چه استاد فیلمی نظرتون رو جلب کرده؟
سید جواد: بنده خودم نه فیلم مذکور را دیده ام و نه فیلمهای امسال را. از نظر جناب فراستی درباره هر دو مورد نیز بی اطلاعم.
راست میگید حضرت آقا یا خانوم -مردمان-
اینقدر بی شعور و نفهم هستید که اصلا دلم نمیخواد بهت فحش بدم.در حد ما نیستی. نه زورشون داری که یدی دعوا کنی نه علمش رو داری که بخوام باهات دهن به دهن شیم.از پشت سیستم هم که نمیشه باهات برخورد کرد....پس بیخیال....برگرد به روستاتون.
سید جان شما مطمئنی؟اگر استاد بود ،این کامت ها رو منتشر میکرد عزیز؟
در هر حال شما مدیر وبلاگ و ما جای شما نیستیم اما روی انتقاد ما هم فکر کن.ارادت دارم.
سید جواد: من نمی فهمم دوستان از چی ترسیده اند؟ چرا ناگهان هول کرده اند؟ اتفاقی نیافتاده رفقا. دیوانه ای بوقی زده و از کنارمان ویراژ داده است. این همه توجه لازم نیست به فردی که سطح فهم و شعورش را این چنین عریان به نمایش گذاشته و حرفهایی در شأن خودش زده است. چرا رفقا دست و پایشان را گم کرده اند؟ تا به حال فحش نشنیده اند؟ از جاهل چیزی به جز فحش انتظار نمی رود. ما وظیفه نداریم جاهلان را به خاطر آنکه جاهل اند سانسور کنیم ما وظیفه داریم که از افرادی با شیم که «إذا خاطَبَهُم الجاهِلونُ قالَ سَلاماً». پیشنهاد می کنم به جای آنکه دستپاچه شوید، «أعرِض عَن الجاهِلین» و به جای آنکه گریزی به نام «سانسور» را بر گزینید، ستیزی به نام «سکوت» و «بی توجهی» را پیش گیرید. خواهش من از دوستان این است که به چنین «مردمان» فحاشی، مطلقاً هیچ پاسخی ندهند.
سلام
علی ر عزیز.... والا بنده بی تقصیرم. اون قضیه با این قضیه تفاوت داشت به خدا.....خدا پدر اون طرف رو بیامزه که مردونه انتقاد کرد و بعد جوابشو گرفت و مثل یک پسر خوب وارد دیالوگ شد و قانع شد.....به قول شما این آقایان یا خانوم های نامحترم میان این جا و یه فحشی میدن و میرن. من اگر جای آقا سید جواب نازنین بودم این فحاشی رو که علنا فحاشی است و نقد نیست رو سانسور میکرم. آخه ما مکانیزم دیگر ای نداریم.داریم؟ الان من از پشت لپ تاپ به این فحاش چی بگم؟شاید بگید من آدم ترسو و ضعیفی هستم ولی ما مکانیزم فرهنگی برای مقابله با این افراد نداریم.من برای مردمان متاسفم واقعا همین.من با استاد پارسایی موافقم.
در جواب علی ر
آخه کسش بی پدر و مادر!مگه من با ننه ی تو ور رفتم بی ناموس؟رگ غیرت برای چی میزند بالا کس کش؟ تو که خایه نداری از فراستی ی سوال توی کلاس بپرسی چرا اینقدر زبون درازی میکنی؟ آخه بچه کونی،خودتو برای کی و چی داری جر میدی؟ مادر قحبه ها دیکتاتور امثال مثل شما هستین زیر کی دیکتاتوری مثل فراستی آب میخورین. مادر قحبه از خودت چیزی نداری فقط سنگ ی کس کش دیگه رو به سینه میزنی مثل رفیقت.کس کش تو بهتره فقط سر کلاسهای فراستی "بله قربان گو" باشی....چون اون چیز اصلی رو نداری بی ناموس.
بنده تقریبا فیلمهای بخش سینما کلاسیک وبلاگ را دیدم و از نظرات استاد هم استفاده کردم با توجه به اینکه فرصت زیادی برای تماشای فیلم ندارم و فقط فیلمهایی را می بینم که امثال استاد معرفی کنند خوبه یه بخش معرفی فیلم در ادمه سینما کلاسیک قرار دهید تا کاربران ببینند و با حضور شما نقد هم بشوند و نقد کردن هم یاد بگیریم
سید جواد: بنده در وبلاگ خودم یک کارگاه نقد مجازی جمع و جور راه انداخته ام که البته مدتی است غیر فعال شده، اما ان شاء الله به زودی از سر گرفته خواهد شد.
در جواب فحاشی ان کاربر: خدا پدر جیرانی را بیامرزد که باعث شد فراستی در تلویزیون حضور پیدا کند و در حد خود دست یک عده دیکتاتور پر مدعا بیسواد را در عرصه سینما رو کند
زنده باد استاد فراستی
مرسی سید عزیز.شیر مادرت حلالت باشه.
این همون لقمه گنده تر از دهن امثال بزرگترهای"مردمان"هستش که (قبلا اشاره کردم به عزم بلعیدن امثال فراستی)میخواند کشتی فراستی رو ببلعند،قبل از اینکه حتی موج کشتی فراستی جلوی دهنشون برسه،محکم تو پس کله شون زدی و شیر مادرشون رو هم از دماغشون بیرون در آوردی!
کامنت امثال مردمان یعنی اینکه: خودت هم فوق العاده گنده و غول شدی سید عزیز!هم دارم بهت افتخار میکنم و هم اینکه حسودی!واقعا به شعور و درایتت غبطه میخورم!
مطمئنا گنده های مردمان هم به اینجا میاند و سری میزند و به کامنت ها نگاه میکنند.قضاوت توهین و درج این بی حرمتی ها،حتما بر روحیه بزرگترهای مردمان و سایر بازدیدکنندگان اثر خواهد گذاشت.
داش رضا که میگفتی صلوات ختم کنید!تحویل بگیر داداش!!!
سلام
لطفا شئونات اخلاقی را رعایت فرموده و از انتشار کامنتهای توام با فحش خودداری کنید
سید جواد: سلام. رعایت شئونات اخلاقی یعنی رعایت صداقت در انتشار نظرات کاربران. رعایت شئونات اخلاقی یعنی وقتی عهد کرده و اعلام کرده ایم که هرکس در نظر دادن آزاد است و ما کسی را سانسور نمی کنیم، بر سر عهد خود باشیم. حالا در این میان اگر شخصی اصرار دارد که فرهنگ و ادب شخصی و خانوادگی اش را حتماً در خلال کامنت هایش به همگان عرضه کند، ما آن را منتشر می کنیم تا سطح او و هم کیشانش برملا شود و قضاوت را به عهده دیگران می گذاریم. انتشار این کامنت ها نه تنها تخطی کردن از شئونات اخلاقی نیست و نباید با ادا و ادعای اخلاق از آنها ترسید، بلکه تکلیف و ذهنیت ما را نسبت مخالفانی این چنینی شفاف تر می سازد و به علاوه این امکان را به ما می دهد تا به لحاظ "ادب از که آموختی؟ از بی ادبان." خویش را بیش از پیش اصلاح کنیم.
برادر گرامی دوست:
بنده بجز سنگ حقیقت برسینه زدن،سنگ هیچکس رو به سینه نمیزنم و لی سربازان گمنام امام زمان برای من قابل تقدیر و اهدافشون قابل ستایش هستند و اگر شما این طیف رو در دسته اصولگرایان فرض میکنید،مشکل من نیست.بنده نه برای این مملکت زحمت کشیدم ونه دینی ادا کردم که طلبه تقدیر و متوقع چیز دیگه ای باشم.
امیدوارم که سایر دوستان همه پاسخ کنش ها و واکنشهای این پست رو در کافه میکس و صحبتهای جناب فراستی دیده باشند و با تمام حرص خوردن ها و دست و پا زدن هاشون در تشریح عقاید شخصی و سعی در نشان دادن شخصیت این منتقد بزرگ، با اعتراف و حقانیت و کمال صداقت جناب مسعود فراستی متقاعد بشند که تمام این چند روز و تلاش مخالفان و دفاع موافقان،خیلی کمتر از سه دقیقه انتقاد زیبای مسعود فراستی از شخص خودش هست.
سید جان ببخشی که تو این پست و چند وقت زحمتت دادم و با این جمله ام این پست رو تموم میکنم:
انسان آئینه خویش است و خود تدبیر میکند و خود جایز میداند و خود را همه میپندارد!...و سرانجام این خود اوست که فردای خویشتن آئینه دیروزش است و خود میداند و میخواند همه را به هر چیزی که میپندارند مانند او را از دیروز و امروز و تا فردا را.
در پاسخ به no one
به قول سید:منظورتون یا خلط شده و یا مرزبندی مشخصی ندارد!و بقول بنده ایده ها و افکارتون،کشمکشها و مشغولیات ذهنی شخصی تون هست که سعی داریدبصورت تئوری مدنظر خودتون مطرح کنید و به غیر از اینکه به مرجعی قابل دسترس و بیشتر،نشات گرفته از ذهن و دغدغه شخصیتون هست،سعی در اثبات اون دارید!!!
باور کنید که از نوشته هاتون سردرد گرفتم!!! خودتون هم اشاره به خسته شدنتون از نوشته هاتون کردید!
یعنی چه که اثبات اینکه اجتماع نقیضین محال است!!!؟؟؟
و اینکه یعنی چه که قاشقی با ظاهر فلزی به دست مابدند و فکر کنیم که از فلز است و با آزمایشهای متعدد معلوم شود که فلزی نیست!!!خب معلوم است که اگر از آلیاژهای فلز(آهن و مس و برنج و روی و نیکل و نقره و آلومینیم و...)نباشد همون موقع خودمون هم میفهمیم که قاشق یا چوبی است و یا پلاستیکی(یکبار مصرف)!!!مگر اینکه قاشق خمیر باشد و یا از مواد مجهول المشکوف!!!که شاید در آینده اثبات این فرایند میسر شود(همان نظریه ماتریکسیه آبجی های واچفسکی که هنوز در دست برسی رفقای دانشمندتون هست)
ولی آنچه که اکنون برای ما و بحث ما نیاز هست،اثبات حقیقت است و آنچیزی که اکنون میبینیم و لمس میکنیم که اگر وجود دارد حتما مثبت هست و اگر که وجود ندارد منفی!
واینکه گفتید که با اتصال کامپیوتر و داده هاش به ذهنمون ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اتفاقا این بشر است که کامپیوتر رو کشف و خلق کرده و شماخودتون،توان طبیعی و ذهن و ادراک بشر رو ،محق از داده های کامپیوتر میدونید که بنظر بنده اگر بشر قادر به خلق کامپیوتر نبود...اتفاقا کامپیوتر و داده ای وجود نداشت که مبحث دغدغه و مشغولیات و سببیت ذهن امروز شما باشه!
فکر کنم به همین اندازه بسنده کنم تا پاسخی به شما بدم و اگر شما قانع نمیشوید به علت کشمکش بیش از حد شخصی خودتون هست که از منظر فلسفی هم شخصیتون و دیگران،نیاز زیادی به رجوع منابع دیگر فلسفی باشه که این رو فکر کنم بیش از این اندازه از حوزه بحث بنده خارج باشه!
1-به نظر من این گذاره یک امر بدیهی عقلانیست و همچون سایر بدیهیات اثباتش مشکل است مانند اثبات اینکه اجتماع نقیضین محال است اما برای روشن تر شدن بحث سعی می کنم با مثالی ساده و دم دستی و قابل ایراد گرفتن مطلب را توضیح دهم
فرض کنید که قاشقی با ظاهری کاملا فلزی به دست شما بدهند،با دیدنش،با لمس کردنش و ... به این نتیجه میرسید که آن قاشق فلزیست در صورتی که امکان دارد از ماده ای باشد که در دسته ی فلزات قرار نگیرد و فقط با آزمایش بتوان فهمید که فلز نیست و امروز امکان چنین آزمایشی نباشد پس باور ما که بر اساس داده های ورودی ما فلزی بودن قاشق را به ما می گوید که کاملا هم بر اساس داده ها،منطقی است امر درستی نیست
2-حقیقت که واضح است،حق هر چیزی که درست است فارغ از هر زمان،مکان،ذهنیت و عینیت که بشتر امریست مفهومی اما اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم می توان خدا را حقیقت دانست و اتفاقا بهترین تعریف برای خدا حقیقت صرف است که در این صورت اگر حقیقت دیگری هم دار کار باشد حقیقت سببی هستند(به سبب اینکه خود حقیقت حقیقت دارد که اثبات عقلی آن تقریبا محال است)اما واقعیت یعنی امر واقع،عینی و بیرونی که در جریان است یا بوده یا خواهد بود و در کل همه پدیده ها بدون در نظر گرفتن ذات مجرد آن ها (در صورت قائل بودن به ذات). حال از آنجا که ادراک واقعیت به واسطه ذهن انجام می شود امکان دریافت خود واقعیت برای ما غیر ممکن است چون فیلتر ذهن در هنگام تفسیر ورودی ها در آن ها تغییر ایجاد میکند و حتی اگر نکند(که 100% میکند)باز ادراک چیزی خود آن چیز نیست و صرفا کیفیتی حسی و فکری از آن پدیده است که در ذهن شکل میگیرد پس از این رو برای یک شخص خیال هم (در هنگام خواب دیدن) امریست واقعی یا حتی ممکن است در آینده با اتصال کامپیوتری به ذهن با ایجاد پیام های عصبی، تصویری واقعی برای ذهن ما ترسیم کنند که صرفا کد هایی رایانه ای است(فیلم ماتریکس) فلذا واقعیت برای هر شخص امری شخصی و ذهنیست پس در قیاس با واقعیت عام نسبیست و به این دلیل که واقعیت برای ما مساویست با ادراکی که از واقعیت داریم حتی نمی توان به وجود واقعیتی بیرونی قائل بود و حتی اگر به وجود واقعیتی بیرونی قائل باشیم آن خود خود تجلیه امری مجرد است و سایه و تصویری از امر مثالی فلذا از حیطه وجود به حیطه موجود بودن تنزل میابد پس از این نتیجه میگیرم که بهترین تعریف برای واقعیت ،باور هر شخص می باشد فلذا نسبی است و فاقد ثبات و جدا از حقیقت صرف(در صورت وجود)
دوست گرامی دیگه خسته شدم فعلا همینا رو بخون و چکش کاری کن بعدا اگه حال و مجالی بود ادامه اش رو می نویسم
در پاسخ به علی-ر:
سید جواد:
ممنونم که این میزان وقت و دقت می گذارید، اما واقعیتش این است که بنده در حال حاضر اصلاً یادم نیست بحث کجا و بر سر چه بود. در حال حاضر هم تمرکز ندارم و فقط چون چند وقت حضور نداشتم، آمدم که نظرات را تأیید کنم. ببخشید که فعلاً نمی توانم فرمایشاتتان را به دقت بخوانم. ان شاء الله دوستان وارد بحث می شوند و بنده هم اگر توفیق داشته باشم و فرصتی مجدد درست دهد در خدمت خواهم بود.
آقای علی-ر ،برادر گرامی،اینقدری که شماها سنگ اصولگرایی را به سینه میزنید رهبر این انقلاب به سینه نمیزد!
زمانی به این دخترهای این مملکت تعدی و تجاوز میشد شماها کجا بودید؟ همان دوستاتون در کهریزک سری به آن دختران زدن؟زمانی که اسید به صورت دختران این ملت میریختن ،شما و رفقای اطلاعاتتان کجا بودید؟بسه دیگه....اینقدر سیاست زده نباشیم و خودمون رو کاسه داغ تر از آش نکنیم.امیدوارم این حرف من شما را ناراحت نکرده و به دنبال دستگیری و حبس بنده توسط سید جواد نباشید.
دوستان سلام:
فکر کنم که(در اشارات no one )نظریه شماره1همان نظریات کریستوف کشلوفسکی هست و شماره2الهام از نظریات و عقاید تارکوفسکی هست و کلا پی نوشت ها هم گفته های تکراری خود دیوید لینچ هست.
سالهاست که فیلمسازان بلوک شرق نظریات زیادی درباره فلسفه ارائه کردند و هنوز هم جواب مشخصی نداردو همه منتقدان هنوز هم در این سالها در جستجوی نظریات فوق هستند.
لینچ هم سنگی درون چاه انداخته است و حالا در بیرون گود نشسته است و به ریش مردم دنیا میخندد و یا منتظر است که با کمک فلاسفه نقد و سینما،بتواند راه چگونه بیرون کشیدن سنگ خویش را پیدا کند.
به نظر بنده کلا اروپا دارد با این فلاسفه گراییش تمام توجهات علاقمندان سینما را به خودش جلب میکنه یا دارد کلا همه را سر کار میگذارد!!!
در پاسخ به no one. ببینید این یک بحث نظری هستش و هر کس نظر خودش رو بر پایه معلومات و پشتوانه علمی خودش مطرح میکنه.قرار نیست نظری بر نظر دیگه چیره بشه.اگر این طوری بود که از قرن نوزدهم تا حالا مطلق گریان اخلاقی و نسبی گریان اخلاقی توی سر کله هم نمیزدن.میزدن؟مقاله شهید مطهری رو درباره تفاوت میان نسبی گریان اخلاقی و مطلق گریان بخونین.اما در جواب علی ر
البته نمیخواستم بحث به اینجا بکشه(منظورم مظلوم نمایی تو هستش)...مشکل تو اینکه خودت و دور و بری هات رو دلسوز مملکت و نظام میدونی و فکر میکنی فقط شما هستین که برای این مملکت زحمت میکشین.من برای این مملکت زحمت میکشم بدون این که یک متر زمین گرفته باشم یا شعاری بدم و پاچه خواری بکنم اما امثال شما صرفا شکنجه گرید!حاضرین خون مردم رو توی شیشه بکنید و ازش بخورین....اما ما بدون کوچکترین چشم داشتی خدمت میکنیم و مثل تو شعار نمیدیم.تو فقط ی آدم مواجب بگیری که توی شعار خفه شدی و در عمل هیچ چیز نیستی اما ما واقعا خدمت میکنیم ،هم به مردم خودمون و هم مسلمانان دیگه.کله مورچه ای هم خودتی قورباقه. ضمن اینکه میخواستم دیگه نیام ولی این حرف آخرت درد آور بود،پر از تزویر و ریا بود.
سلام
در پاسخ به no one
یک حقیقت و اولین حقیقت در جهان و جود دارد و آن هم وجود پروردگار تبارک و تعالی است و این حقیقت نه نسبی است و نه موقتی!اکثریت و شاید تمام مردم همه دنیا هم به این امر معتقدند و همه نشانه ها و نزول امر بر تثبیتش در دسترس همه مردم و دانشمندان دنیاست به جزء بخشی از راز خلقت و آفرینش و علم اش که طبق فرمایش خود خداوند به هیچ وجه اجازه نمیدهد و هیچ بشری نمیتواند بدان دست پیدا کند!
اگر حقیقت جنبه شخصی داشت،پس نوزاد نمیتواند بدون کمک و دست پدرش بر روی پایش بایستد و نمیتواند بدون کمک مادرش،زبان و سخن بیاموزد و سالها بعد هم نمیتواند بدون تعلیم معلم خویش،بابا نان داد و مادر در باران آمد را بیاموزد!
چشمها و گوش ها و زبان ما انسانها هم بخشی و از زیباترین وجوه این جهان هستی است!
خداوند به همان اندازه فراوان که ذهن و قدرت تخیل را در وجود ما افکنده،به همان اندازه فراوان هم به ما قدرت دانش و فهم و ادراک را عطا کرده.
خداوند الرحمن الرحیم همه چیز است.
باسلام:
جناب محسن عزیز دوست خوبم تو رو خدا شوخی نکن و اجر و قرب و ثواب و زحمات برادرانمون و سربازان گمنام امام زمان(عج)رو به حساب این کمتر از کله مورچه ها،به سوال نبر.
کافیه فقط یک ipوایمیل و یا چندip(فیلترشکن های مختلف)و چند ایمیل رو سید برسونه دست خودم!ولی برم به برادرم بگم فکر میکنی چی میگه؟نمیگه که ما الان در حال رصد تمام خطوط مخابراتی هستیم تا خدای ناکرده داعشی ها نیاند اینجا و با امثال مردمان تو مترو به زن و بچه مردم دست درازی کنند؟یا حداقل راحت ترین کاری که سید میتونه بکنه خفه کردن صدای مردمان هست!ولی سید بهترین و سخت ترین راه رو برای مقابله و مبارزه با شیاطین در پیش گرفته و ما هم باید با استواری و متانت و مقاومت،سید رو در این راه یاری کنیم.
اجرکم عندا...و جزائکم ا...الخیر
1-اساس کار کار ذهن آنالیز داده های ورودی و ایجاد ارتباط منطقی بین آن هاست و از آنجا که این داده ها (و حتی خود این فرآیند)همراره ناقص است،حتی منطقی ترین استدلال ها در ساحت حقیقت نمی گنجند و صرفا واقعیت هایی ذهنی هستند و هر ذهنیتی شخصیست ومطلق ذهنی برای همان فرد و صرفا همان فرد و امری نسبی در قیاس با دیگران.(کمااینکه امروزه می دانیم که خود داده های وردی هم برای اشخاص یکسان نیست مثلا چشم زن ها تفکیک رنگی بیشتری نسبت به مردان دارد)
2-حتی اگر منشاء خود اگاهی را روح بدونیم و نه ذهن، باز هم تمامی ادراک ما از جهان به واسطه ذهن ما انجام می شود و اصلا بهترین تعریف از واقعیت،مجموعه باور های شخص است که کاملا شخصی و ذهنیست فلذا نسبی در قیاس کل.
پی نوشت:1
به این نکته توجه داشته باشید که هیچ ابژه بیرونی برای انسان تعریف نمی شود به عنوان مثل شما هنگام تماشای صرف یک درخت هم خود آن درخت را نمیبینید بلکه تصویری از آن که در ذهن شما نقش بسته است رو میبینید که خود بازتاب نور است کمااینکه در هنگام خواب دیدن خیال که برای ما به صورت ابژه بیرونی در میاید.
2-در فلسفه شرق ادراک مستقیم روحی مطرح شده است که تنها راه عقلانی برای رسیدن به حقیقت صرف نیز همان است که به وسیله کنار زدن ذهن میسر است که در صورت این اتفاق ما یا هیچ ایم یا خدا فلذا از حوزه بحث ما که انسان است خارج می باشد.
سید جواد:
1- این ادعا که داده ها و فرایند ذهنی ناقص است نیاز به اثبات دارد.
2- «واقیعت» و «حقیقت» در کلام تان یا خلط شده و یا مرزبندی مشخصی ندارد.
3- اینکه نسبیت در قیاس رخ می نماید، همان عرض بنده است.
4- منشأ خودآگاهی ابداً روح نیست.
5- پی نوشت تان ربط مستقیمی به بحث ما ندارد و اگر دارد نیز همچون کلیت نوشته تان اتفاقاً در تأیید عرایض بنده است.
ترس چرا اخه؟
یوسف بیک را از زمان کارشناسی میشناسم....آدم دموکراتی است....برخلاف ما هیچوقت ضد زن نبوده.... اهل معرفت بوده اما هیچوقت مثل ما موفق نبوده.... مترجمی بیشتر نیست و معلمی ساده است. همیشه در ماجرای راهپیمایی 22 بهمن با او مشکل داشتیم...کاسه لیس حکومت نیست اما بی جهت از حکومت دفاع میکنه...رفقای اطلاعاتی داره ولی خودش اطلاعاتی نیست! بیشتر از این اطلاعات نمیدم...ممکن لو برم کی هستم.
دوست عزیز ما مردمان.احتمالا بدونید فراستی با اطلاعات در ارتباطه و پیدا کردنتون کاری نداره.احتمالا کامنتهای شما به ایشون منتقل نشده چون چیز خاصی نیست ولی جای شما بودم از همین آقا جواد می ترسیدم
پروتاگوراس فیلسوفی سوفسطائی بود که در قرن پنجم قبل از میلاد می زیست.
او مشهور ترین فیلسوفِ سوفسطائی است و اولین کسی بود که در قبال تعلیمات اش مزد دریافت می کرد.
پروتاگوراس معتقد بود همه چیز نسبی و موقتی است و حقیقت هیچگاه به عنوان یک دانش پایدار قابل دسترسی نیست پس همگان نمی توانند در یک اصل مشترک اتفاق نظر داشته باشند و حقیقت جنبه شخصی دارد و هرکه هر چه بپندارد و تخیل کند، آن حقیقت برای اوست.
شعار پروتاگوراس این بود که (( انسان معیار همه چیز است!))
سید جواد:
اشتباه می کرد.
با آنان که خفه خون گرفتن ،کاری نیست.
باید در پاسخ به اون" یک نفر" گفت:در حال حاضر کتابی مینویسم درباره ی "مادر جندگی! "فصل نخست کتاب مربوط به" مسعود فراستی پور" است و نوع تواب شدنش و به تدریج مادر به خطا شدنش .فصل دوم اما مربوط به مترجمان نظیر "یوسف بیک "است که صرفا مترجم اند و از خود چیزی ندارن و شرم بر آنها! چون فقط حرفهای دیگران را قرقره میکنند.فصل سوم ولی مربوط به روشنفکران است.روشنفکرانی نظیر "زیباکلام "که دست چپ و راست خود را نمیدانند و فقط از یک ایدئولوژی سرکوب شده و عقب نگاه داشته شده سخن میگن. و فصل آخر مربوط به دانش و شرف است.....به نظر شما کدامیک بر دیگری شرف دارد و" مادر جنده" نیستند؟کدامیک به مرور مادرجنده شدن و کدامیک از ابتدا مادر جنده بودن؟ در یک پاورقی البته به نوچه های فراستی از جبهه ی لمپنیسم و نه پوپولیزم،و در پاورقی ای دیگر به نوچه های روشنفکران عقب نگاه داشته شده ی به ظاهر روشنفکر ولی از درون پوپولیزم میرسیم.
ضمن اینکه گاییدن مادرت کار یک ثانیه ی منه....تو رو خدا مواظب باش.
با سلام خدمت خورشیدی و رضا و سید و سایر دوستان عزیز:
خوشحالم که متانت به خرج دادید و توصیه ام رو پذیرفتید.
یه دو سه تا کامنت دارم نگاه میکنم و یاد سطح تحصیلات و مدارک دانشگاهی و لیسانس های سید می افتم و جمله ایکه میگفت:مدرک رو باید گذاشت در کوزه!
دوستان مدرک و سواد و دانش،در پس ما انسانهاست.اما شخصیت درپیش ما انسانهاست!اگر به درستی نتونیم اول متکی به شخصیت و فرهنگ صحیح و سالممون بشیم و وارد باب گفتگو بشیم و دیالوگ برقرار کنیم،ارزش و خروجی اذهانمون هم نمیتونه من باب چهارچوب دانش و و سطح فرهنگمون و تفکراتمون باشه و در پایین ترین سطح عقل و درایت مورد تخطئه قرار میگیره.
بقول استاد و سقراط:دانش پاک،در دلهای ناپاک جای نمیگیرد و یا بقول بنده...با هزار دلیل و منطق نمیتوان نیت پاک و خیر را در گوش شر و ناپاک فرو نشاند!...رسم سخن گفتن،ادب و کلام میخواهد و رسم شنیدن، نزاکت و شعور میخواهد!
ممنونم سید جان از دستپخت زیبا و لذیذ امشب.ببخشی که یخورده نمکش رو کم ریختم!
سید جواد:
سلام.
مخلصم شما دوست عزیز و با معرفت.
خیلی خیلی خوب متوجه شدم سید جان
حرف مردمان هم قیاس مع الفارق است...مرسی سید عزیز و سپاسگذار.
سید جواد:
مخلصم، رفیق.
از درون "مردم ستیز" از بیرون "پوپولیست"
از درون "لمپن" از بیرون "با فرهنگ و "با ادب"
از درون "شهوتران" از بیرون "مدافع حقوق زنان"
خطاب به "مردمان" :
خود متناقض ، بیشعور و بدبختی ! دَمِ تنفر از روشنفکری می زنی ولی "صادق زیباکلام" (بخوانید صادق نامه سرگشاد زاده !!) را باسواد می دانی !
امثال شما جمله ای زیبا داشته اند ، که فکر می کنم آن هم دزدی از یک شاعر گمنام شیلیایی و یا ترجمه ای دزدی از یک نویسنده کوبایی باشد ولی با کمی دستکاری به شما نیز می خورد :
در لباس میش رقصیدن در محفل کفتار ها (!) و از دور زوزه کشیدن و رجز خوانی برای کوتوله ها (!) رسم تاسف آور گرگ ها است .
سید جواد:
کاش پاسخ نمی گفتید ...
خطاب به همه:حالا که کم آوردین کارتون ندارم و چیزی بهتون نمیگم.در ضمن من بیمار جنسی نیستم ؛از روشنفکری هم متنفرم.
اما درباره نسبیت.بی سوادی که یوسف بیک چه در اینجا و چه در ترجمه ازش رنج میبرد همینه.دو معلم را در نظر بگیرید؛_فراستی _و _زیباکلام_ خب مشخص است که زیباکلام مصداق سواد و فراستی مصداق بی سوادی است و بعد هر کدام هم خروجی ای دارند و غیره...ببینید ،یوسف بیک نمیاد تا سببیت نسبی گرایی و مطلق گرایی رو براتون توضیح بده ،بلکه میاد ی حکم کلی صادر میکنه و از طریق خروجی اون نتیجه رو مصادره به مطلوب میکنه.از دل این نگاه متحجرانه و عقب نگه داشته شده همین تمثیل ساده ای بیرون میاد.توی ترجمه هاش هم همین مشکل است و اگر یک زمان بهش میگوییم فلان استاد ادبیات این حرف رو زده به واسطه ی حکم قبلی صادر شده از ذهنش میومد و نتیجه رو عوض میکرد. و ژست این رو میگرفت که من دارم خودم با عقل خودم کار میکنم بدون اینکه کوچکترین پشتوانه ای داشته باشم.
سلام
میبخشین،شما و استاد جزو مطلق گریان اخلاقی هستید یا نسبی گریان اخلاقی؟
و اینکه مگر روشنفکران این سخنان شما را نقض میکنند؟یعنی میگن اون چکی که عماد تو گوش پیرمرد زده نسبی بودش؟
سید جواد:
سلام.
از نظر ما اصلاً اخلاقی نسبی وجود ندارد و یک محال فلسفی- منطقی است.
بله، در رأس همه خود آقای فرهادی به نسبی بودن اعتقاد دارند و رفتارشان در قبال آن سیلی نیز نسبی گرایانه بود و این، به تشریح در نقد جناب فراستی آمده است.
با سلام
بارها در مصاحبه های اقای فراستی گفته اند روشنفکران ما نفتی اند و به مردم توهین میکنند. میخواستم بدونم منظور از مردم چه کسانی اند؟ طبقه متوسط یا طبقه کارگر یا دهقانان یا .... چون من خوب موضع ایشون رو متوجه نمیشم الان ایشون ضد نقد اجتماعی که قطعا نیستند؟ مس این توهین منظورشون چیه؟ الان کسی مثل ارامش دوستدار دکترای فلسفه از دانشگاه بن هست و سکولار هایدگری هم هست از نظر ایشون داره به مردم توهین میکنه یا داره نقد فرهنگی میکنه؟ خلاصه جهان سوم هست با کلی مشکلات ؟ میخواستم بدون مرز بین پوپولیسم و دید از بالا به مردم دقیقا کجاست برای ایشون؟ البته چون شنیدم ایشون تحصیلاتی در فلسفه داشتند من اینرو میپرسم وگرنه به عنوان منتقد دارند کارشون رو به نحو احسنت انجام میدن. به نظر همین شبهه که برا من هست شده بهانه خیلی منتقدهای بیسواد که ایشون وصل به قدرت و دستهای پست پرده بدونن. اگر توضیح بدید ممنون میشم.
با تسکر
سید جواد:
سلام.
در برنامه جیوگی اشاراتی به همین مسائل می کنند.
متشکر سید اقا ،متوجه شدم...خصوصا آن یک تکه را که فرمودید در وجود مطلق،و در قیاس،نسبی.
سلام. من هم با نظر دوستمان آقای علی ر موافقم و کاملا به این افراد بی اعتنا هستم.....بگذریم
سید جان بحث خیلی خوبی رو مطرح کردن آقای محمد. وقتی مفهوم در ذهن ما تبدیل به کنش و واکنش میشه دیگه نسبی ای در کار نیست....مثال استاد فوق العاده بود....مثالی که درباره ی سیلی زدن عماد به آن پیرمرد رو مطرح کردن.
اما یک نکته هست.... همون مفهوم ظلم الان از دیدگاه من مطلقا ظلم اما از دیدگاه یک تروریسم یا داعشی عمل به وعده ی پیشوایشان هست. این تناقص چطور حل میشه؟ یا مفهوم شادی.شادی از دید من یعنی خوشحال بودن اما از دید بقل دستی من یعنی پولدار بودن....مفاهیم کمی با دیدگاهها مرتبطه....خیلی دوست دارم این تضاد برام حل بشه البته در مفاهیم و نه در کنش.ممنون اگر راهنمایی بفرمایید.
سید جواد:
سلام.
جملاتی را در پاسخ به کامنت جدید دوست مان، محمد، عرض کرده ام که فکر می کنم اندکی بحث را روشن تر می کند.
باز هم سلام (مزاحم همیشگی هستم)
تمام صحبت های که فرمودید ته دل خودم بود و خوشحالم که نتیجه گیری برای هر دومون یکی بود اما باز یک مشکل هست.اونم در بخش نخست صحبت های شما. اینکه گفتین"انسان سالم".خب کی تشخیص میدهند این طرف سالم هست یا نه؟نکته بعد اینکه مفاهیم گسترده ای وجود داره ....ظلم یک نمونه است. مثلا استدلال این اساتید اینه که از دریچه دید افراد مختلف این امر یا کنش نسبی هست.مثلا "سرگرمی".از دید من آمدن به این وبلاگ و با شما دیالوگ برقرار کردن سرگرمی نیست دنبال علم بودنه ولی از دید یک کس دیگر که مباد فحاشی میکنه ممکنه سرگرمی باشه! و واقعا هم در زندگیشان این طور تلقی میکنن.
اگر بنده بخوام این اساتید رو قانع کنم (به صورت علمی) چکار باید بکنم تا این استدلال خنثی بشه؟
عمیقا شرمنده ام که وقت گرانبها شما رو گرفتم.
سید جواد:
دو غذا را در نظر بگیرید:
1) آبدوغ خیار
2) پیتزا
مشخص است که اولی مصداقی از غذای سالم و دومی نمونه ای از غذایی ناسالم (به قول انگلیسی زبانها junk food- غذای آشغالی-) است. حال اگر کسی خود، ذائقه، مزاج، و دستگاه گوارش خویش را به خوردن این غذای آشغالی عادت دهد و در زندگی از آن غذای سالم هرگز استعمال نکند، چه می شود؟ اولاً به جایی می رسد که از غذای آشغالی لذت می برد و از غذای سالم بدش می آید و ثانیاً- در نتیجه ی اولاًً- رفته رفته به انسانی ناسالم تبدیل می شود.
در چنین شرایطی من و شما آن غذای سالم را غذا می دانیم و از آن لذت می بریم، اما آن شخص بیمار، غذای آشغالی را غذا می پندارد و از آن لذت می برد.
حال سؤال بنده از آن اساتید این است که آیا بر این اساس می توان گفت که «غذا» یا «لذت غذا» امری است نسبی؟ آیا به صرف اینکه نظر افراد درباره یک پدیده متفاوت بود می توان گفت که آن پدیده نسبی است؟ با مثالی که عرض شد، آیا چنین نتیجه گیری ای سطحی و مضحک به نظر نمی رسد؟ معلوم است که سالم بودن غذای نخست و ناسالم بودن غذای دوم نسبی نیست. معلوم است که سلامت غذای اول و آشغال بودن غذای دوم به نظر افراد و لذت بردن شان ربطی ندارد.
پس نظر افراد- که خود مطلق است- بر اساس ورودی های مطلقی است که به سیستم وجودی خود می دهند و به آنها عادت می کنند. پیش زمینه نظرات افراد (آنچه قبل از نظر پیدا کردن هست: در اینجا "سلامت و عدم سلامت غذا") مطلق است؛ نظر ایشان (در اینجا "لذتی که از غذا می برند")نیز مطلق است؛ نتیجه گیری رفتاری ای که از نظرات می کنند (آنچه بعد از پیدا کردن نظر، هست می شود: "انتخاب یک غذای خاص به عنوان غذای محبوب و باب میل") هم مطلق است. پس چه چیز نسبی است؟ نظرات افراد گوناگون در «قیاس» با یکدیگر. بنابراین باز هم به همان سه نتیجه اصلی می رسیم:
1) تا مطلق نباشد، نسبی شکل نمی گیرد و نسبی در پوششی از مطلق امکان وجود می یابد.
2) هر پدیده ای در «وجود» مطلق است و در «قیاس» نسبی است.
3) چون «نسبی بودن» خودش یک پدیده است، وقتی «نسبی» به وجود می رسد، مطلق است. یعنی هر چیز مطلقی، مطلقاً مطلق است و هر چیز نسبی ای هم مطلقاً نسبی است. به عبارت دیگر، نمی توان به طور نسبی، نسبی بود. یا باید نسبی بود، یا نبود. برای آنکه «نسبی»، "بود" شود (وجود بیابد و "هست" شود) ناچار است که مطلق باشد.
حال، نکته اینجاست که همان طور که سلامت و عدم سلامت نسبی نیستند، خوب و بد هم نسبی نیستند و حق و باطل و خیر و شر نیز. در این میان، هرکس طرف حق (خوب، خیر) باشد، سالم است و هر کس در جانب باطل (بد، شر) باشد، ناسالم است. اما معیار و محک حق و باطل چیست؟ عقل و فطرت که هر دو هم مطلق هستند. یادمان نرود که نظرات عقلی متفاوت نیز در اصل حق بودن یا باطل بودن یک پدیده تغییری ایجاد نمی کنند و تفاوت استدلالات به معنی نسبی بودن پدیده ها نیست. چرا؟ به دلیل تمام عرایضی که تقدیم شد.
سلام مجدد .نقد لانتوری رو خوندم .چیزی توش راجع به این نکته دقیق نیومده بود ولی توی نقد فروشنده بود .اون فیلم رو هم دوباره دیدم و بحث استاد و جناب نبوی رو درباره هیچکاک گوش دادم.فکر میکنم استاد معتقدند بدون مطلق نسبی ای در کار نیست.درسته؟و اگر به کسی بگم استاد مطلق سینما به معنای نفی کامل قبلی ها و بعدی ها نیست. و وقتی ذهنیت ما به کنش تبدیل میشه همه چیز مطلق میشه.مثل زدن یک سیلی. خب،من مشکل و سوالم اینه که اساتید علوم انسانی میگن:مفاهیم در علوم انسانی نسبی هستش! مثلا ظلم از دید من و شما ظلمه ولی از دید خود ظالم ظلم نیست. شما سید جان میشه واضح تر توضیح بدی که ماجرا چیه؟ چون یکم گیج شدم.سپاس
سید جواد:
سلام.
اولاً عذرخواهی میکنم که نام نقد را اشتباه گفته بودم. منظور بنده هم نقد فروشنده بود.
ثانیاً تمام نتیجه گیری هاتان درست بود.
ثالثاً در پاسخ به سؤال تان باید عرض کنم که ما باید ببینیم با انسان سالم طرف هستیم یا خیر. انسان سالم اگر ظلم کند، خود واقف است که ظلم کرده و ظلم را ظلم می داند- که اگر این طور نبود، عذاب وجدان معنی نداشت- اما آن را خفیف می شمارد و برای انجامش توجیهاتی برای خود می تراشد. پس همه نسبت به «ظلم» مطلق می اندیشند اما در مواجهه با آن، «نسبت» به یکدیگر متفاوت عمل میکنند. پس فرد ظالم درباره «ظلم» مطلق می اندیشد، درباره توجیهات خویش نیز مطلق می اندیشد. از سوی دیگر ما نیز، هم درباره ظلم و هم درباره توجیه ناپذیری آن مطلق می اندیشیم. حال وقتی مطلقات او در کنار مطلقات ما قرار می گیرد، رفتارمان نسبت به یکدیگر متفاوت می شود اما هم رفتار ما (ظلم نکردن) اتفاقی است مطلق و هم رفتار او (ظلم کردن). اصلاً در مرحله وقوع یک اتفاق، نسبی بودن آن محال فلسفی- منطقی است زیرا نمی توان آن را تصور کرد. چطور می شود که یک اتفاق هم رخ بدهد هم رخ ندهد. یک رویداد یا مطلقاً رخ می دهد و یا مطلقاً رخ نمی دهد. این رویداد نیز هم می تواند ذهنی باشد و نظری، و هم عینی و عملی. پس اگر سه فرد (ظالم، مظلوم و ناظر) را در نظر بگیریم، اندیشه ها و اعمال آنها همه مطلق (و حتی در ریشه، شبیه به هم) هستند. اما نسبیت در مقایسه ی بین مطلقات این سه فرد است که رخ می نماید و این نسبیت- که خود یک رویداد است- نیز در زمان به وقوع پیوستن، مطلق است. بنابراین هیچ حکم و رویدادی نسبی نیست؛ همه مطلق هستند. اما این مطلقات در قیاس با هم مطلقاً رنگ نسبی به خود می گیرند. به عبارت دیگر، هر پدیده ای در "وجود"، مطلق است و در "قیاس"، نسبی (که این نسبیت نیز، خود در مرحله وجود یافتن مطلق است). لذا هیچ نسبی ای موجود نمی شود مگر آنکه قبل و بعد از آن مطلقی وجود داشته باشد و بدین ترتیب است که «نسبی» جز در پوششی از «مطلق» متصور نیست و لذا محال است. این گونه است که اصالت با «مطلق» است و «نسبی» جز پیامدی بر «مطلق» چیزی نیست.
حال می توان سخنان جناب فراستی را دوباره خواند که مجملی است ساده از تفصیل پیچیده فوق:
«"نسبی" در زندگی حکمفرما نیست. هر نسبیتی وقتی تعمیم داده شود و به عمل درآید، مطلق میشود. هیچ حکم اخلاقی، هنری، فلسفی و حتی علمی، و هیچ رویدادی نیست که نتیجهاش مطلق نباشد. نسبی و مطلق در هم نهفتهاند. دو سر یک تضادند. بدون مطلق، نسبی در کار نیست.»
سلام علی ر عزیز
کاملا متوجه شدم منظورتون رو. من هم راه شما رو در پیش میگیرم و ممنونم ازتون.
این بیمار جنسی باید معالجه بشه.الان هم میرم موزارت گوش بدم تا حال کنم.مخلص بچه های پاک و اهل دانش این وبلاگ هم هستم.
استاد اساسا با کارهای آقای دولت آبادی مخالفن یا صرفا با آخرین اثر ایشان مخالفت دارن؟
سید جواد:
اساساً نظرشان درباره آثار آقای دولت آبادی منفی است.
مخاطبان و دوستان محترم وبلاگ:
ساعاتی پیش سه کامنت نوشتم خطاب به سید جواد و دو دوست عزیزم و همینطور فقط یک جواب برای مخالف بی ادب و حتاکم!.جواب آخرم رو هم به اندازه کافی،لازم دونستم و نه به بیشتر از اون قناعت کردم.و اما قناعت بنده تنها به جواب چند خنده و پوزخند،نه تنها به نشانه بی اهمیتی و بی غیرتی بنده نسبت به اهانت هست،بلکه پدر و مادرم،همونقدر برام با اهمیت و مهم و عزیز هستند که پدر و مادرهای شما دوستان عزیز و پدر و مادر استاد فراستی برایم عزیز و قابل احترام...پس همونقدر شخصیت مردمان برایم خوار و خفیف هست که به اندازه کلمات کثیف و نجسی که بر خلاف ادعاهای روشنفکری و نماد تفکراتشون،از ذهن پوچ و واهی گرایانه شون،بر زبان می آورند...زبانی عاری از هر گونه دیالوگ و(بقول رضای عزیز)مکانیزم برقراری ارتباط و فرهنگ نطق و بیان و روش صحیح و متمدنانه عکس العمل و تحمل و انعکاس نقد،که نه تنها نشاندهنده آن چیزیست بر خلاف آنچه که ادعا میکنند،بلکه ماهیت فرهنگ شبه روشنفکری جامعه امروز هنر ما را بیش از پیش،عیان تر میکند.
این جماعت مردمان،عادت دارند که از کنار و گوشه خیابان به کسی اعتراض کنند و تا خشم طرف مقابل و قداره هاش رو میبینند،مثل گربه ای لگد دیده،به سمت و سویی بدوند و بعداز دور شدن طرف مقابلشون،زیر لب زمزمه فحش ناموس بدهند،که برعکس ،اینجا خلاف آنجاست و قرار نیست کسی با قداره دنبالشان کند و با خیال آسوده و فریاد بلند،آنچه که از دیگران شنیده اند و در دلشان عقده کرده اند و بر زبان نجس شان می آورند و فریاد میزنند.
هیچ چیزشان برایم اصلا تازگی و اهمیتی ندارد.بگذارید بر خلاف آنچه که قلمهایشان مینویسد و دوربین هایشان ظبط میکند و بر پرده و به خورد مردم ساده لوح مان میدهند،بگویند و فریاد بزنند تا فرهنگ و شخصیت واقعیشان،بیش از پیش نمایان تر شود.
بازهم قاضی واقعی مردم شریف و مردمان واقعی و با فرهنگ این مرز و بوم هستند.
دوستان:بدانید اگر شیطان نبود،بهشتی هم نبود و اگر بهشتی هست،مسیرش آسان میسر نمیشود....
سلام خسته نباشی ،ببخشید سوالی داشتم
نظر استاد درباره ی نسبی گرایی چیست؟ ایشان اساسا با نسبی بودن مفاهیم در علوم انسانی مخالفند یا نسبی گرایی که روشنفکران مطرح میکنند؟
برای مثال گفته میشه که هیچ چیزی در علوم انسانی مطلق نیست...خب استاد به عنوان یک استاد با چه چیز این موضوع زاویه دارن.تشکر میکنم اگر پاسخم رو بدین .
سید جواد:
سلام. ممنون.
هم در نقد «لانتوری» و هم در مناظره با اکبر نبوی در جشنواره سما، توضیحاتی در این باره داده اند. به هر دوی این موارد می توانید از طریق همین وبلاگ دسترسی و مراجعه داشته باشید.
طبق سنت هیشگیم،به همه جواب دادم ولی دلم نیومد جواب مردمان رو ندم
خطاب به مردمان:
سید عزیز و بزرگوار سلام
ممنومم که زحمت کشیدی و بدون سانسور نظرات و هتاکی و اهانت "مردمان"رو منتشر کردی.حالا دیگه اصلا بهت حسودی نمیکنم!اگر بازهم قرار بود فحش بده،منتشر کن تا اونقدر فحش بده تا جونش دربیاد و اتفاقا چه بهتر که بنده هم غول تر خواهم شد.از سایر دوستان هم خواهش میکنم که از فحش این ضعفا و بی هنران هم نترسند و در کمال شجاعت از حقشون دفاع کنند.اینکه امثال بنده نه وکیل و مدافع حقوق مسعود فراستی هستیم و نه کفیل و قیم مردم کشورمون و علاقمندان سینما...اما این فرصت و حق رو برای خودم قائل میشم در جایی که آزادی بیان و اعتقادات و انتقاداتم رو بدون هیچ کم و کاستی و بدون سانسور (مدیر وبلاگی)نشر میکنه،بیام و از حق خودم دفاع کنم و دیدگاهها و خواسته هام رو در انتقاد به عدم توانایی برخی افراد در مجموع سینمای کشورمون رو مطرح کنم.
و به رفقای مردمان بگم که کریستوفر نولان و همسر تهیه کننده اش اما تامپسون و برادرش جاتان نولان،فیلمساز نیستند،شیاد و کلاهبدار هستند!ا
داش رضای گل و جناب خورشیدی محترم سلام:
بنده متنی رو آخر کامنت قبلی نوشتم و به صلوات اشاره کردم و چقدر دعای خیر و شر باهم نصیبم شد!من در اون جمله طعنه زدم و اشاراتی کردم به مجموع قضایا و کلیت انتقادها و اهانت ها.امیدوارم که اگر خورشیدی عزیز آخر کامنت پست قبلی بنده رو ملاحظه کرده باشند به سند همون اعتمادی که ازشون خواستم،اون جمله من رو تنها به نسبت گرفتن شخصیت خودشون قلمداد نکنند و به دلشون نگیرند و با توجه حسن نیتی که نشون داده باشند،جمله بنده رو در انتقاد به امثال"مردمان"(که اونقدر ضعیف هستند که اسمی برای خودشون انتخاب نمیکنند و از جماعت مردم مایه میگذارند)تلقی کنند و این جمله بنده رو به خودشون نگیرند.
چشم آقا سید
ولی این عوضی خیلی رو اعصابه....ببین چی میگه!
سید جواد:
خودت داری میگی «عوضی» دیگه، رفیق. بیش از این انتظار نیست.
سلام عرض شد
سید جان در بخش بازتاب ها ی بازتاب توی اپارات اومده راجع به استاد و هیچکاک از آقای الماسی ،که انتقاد کرده.
سید جواد:
سلام.
آها، متوجه شدم. البته ما لینک آپارات را در ابتدای وبلاگ قرار داده ایم ولی شاید جداگانه هم منتشرش کنیم. ممنون.
هه هه هه....یوسف بیک درست میگه...همتون گوز ترسین...واقعیتش اینه که دیشب میخواستم به یکی تجاوز کنم اما نشد ......دختره دستپاچه و عرق کرده از دستم توی مترو در رفت .....بعد از این تجاوز نا موفق با خودم گفتم تجاوز برای چی ؟بهتره بزنم توی کار بیزینس!
من شاگرد پیش سعید طوسی میبرم ،اونم پورسانتش رو بهم میده..البته تا حالا طوسی رو ندیدم ... اول از همه باید یوسف بیک رو ببرم کلاس طوسی.مثل اینکه بدجور قرآن دوست داره....اونجا بهش دقیق آموزش میدن این آیه های قرآن چه معنی آی میده...
خورشیدی جان،معلومه تو با من یکی نیستی...گیرت بیارم ترتیب تو رو هم میدم...
مخاطب این وبلاگ و رضا،نترسین.به شما کاری ندارم، همه چیز نوبتیه...ولی بدونین اگر بگیرمتون کارتون ساختست جواد تو دیگه خفه شو با فرهنگ
کار علی.ر هم که ساختست. همتون توی مشتمین!
سلام. در قسمت بازتاب ها آقای الماسی نظر دادن درباره استاد سید جان
اگر صلاح میدویم منتشر کنین.
سید جواد:
سلام.
یعنی نام نظر دهنده «آقای الماسی» بوده؟ من همه کامنت ها را منتشر کرده ام. چیزی به خاطر ندارم.
سلام. نظر مسعودخان در مورد فیلمهای ایرانی زیر چیه؟
یتیم خانه ایران
سیانور
و یک سوال دیگر. در صورتی که شخصا نقدهایی رو نوشته باشم که به صورت آنلاین منتشر شده باشند، چطور میتونم با شخص شما به اشتراک بگذارم؟ ایا غیر از اینجا و وبلاگ خودتون محیط دیگهای هم هست که بیشتر فعالیت داشته باشید؟
مثل شبکه های اجتماعیی
سید جواد:
سلام.
نظرشان درباره هر دو فیلم منفی است.
خیر. فقط همین جا و ایمیل و وبلاگ شخصی ام.
سلام.ببخشید نظر شما و استاد راجع به فیلم غلاف تمام فلزی از کوبریک چیه؟
سید جواد:
به نظر ایشان، فیلم بدی است. نظر بنده هم همین است با این تبصره که فکر می کنم نیمه نخست فیلم قابل تحمل تر است.
سلام
دست شما درد نکند آقای علی-ر
برادر عزیزم،ما را با این "مردمان" بی شخصیت یکی نکنید تو رو خدا.
والا من فقط ی انتقاد کردم....فحاشی نکردم هرگز....فقط تند رفتم. و متوجه اشتباهم شدم.
.....من همچین آدمی نیستم دوستان عزیز.این به شخصیت آدمها برمیگرده حتی من که پژوهشگر ی جامعه شناسی خوندم اطلاع دارم که زیاد هم این جور افراد تحت تاثیر خانواده نیستن و تحت تاثیر جو هستن.اینا باید زیر نظر روانشناس روان سنجی بشن.مشکل از داخل خودشون و جو زندگیشون هستش.
شرم بر شما -مردمان-
سلام.میخواستم ببینم منظور استاد از اینکه چند جا گفتن که سینما جان فورد رو لو میده چیه؟
سید جواد:
سلام.
فرموده اند که سینما هر فردی را لو می دهد. یعنی با توجه به نوع برخوردش با موضوع می توان به ناخودآگاه و حتی نیت و جهان بینی آن شخص پی برد.
سید جان سلام از نظر استاد درباره فیلم hell or high water اطلاع دارید؟ نظر خودتون درباره این فیلم چیه (البته اگه دیده باشید) و این که تو فیلم های امسال تا به این جا چه خودتون چه استاد فیلمی نظرتون رو جلب کرده؟
سید جواد:
بنده خودم نه فیلم مذکور را دیده ام و نه فیلمهای امسال را. از نظر جناب فراستی درباره هر دو مورد نیز بی اطلاعم.
راست میگید حضرت آقا یا خانوم -مردمان-
اینقدر بی شعور و نفهم هستید که اصلا دلم نمیخواد بهت فحش بدم.در حد ما نیستی. نه زورشون داری که یدی دعوا کنی نه علمش رو داری که بخوام باهات دهن به دهن شیم.از پشت سیستم هم که نمیشه باهات برخورد کرد....پس بیخیال....برگرد به روستاتون.
سید جان شما مطمئنی؟اگر استاد بود ،این کامت ها رو منتشر میکرد عزیز؟
در هر حال شما مدیر وبلاگ و ما جای شما نیستیم اما روی انتقاد ما هم فکر کن.ارادت دارم.
سید جواد:
من نمی فهمم دوستان از چی ترسیده اند؟ چرا ناگهان هول کرده اند؟ اتفاقی نیافتاده رفقا. دیوانه ای بوقی زده و از کنارمان ویراژ داده است. این همه توجه لازم نیست به فردی که سطح فهم و شعورش را این چنین عریان به نمایش گذاشته و حرفهایی در شأن خودش زده است. چرا رفقا دست و پایشان را گم کرده اند؟ تا به حال فحش نشنیده اند؟ از جاهل چیزی به جز فحش انتظار نمی رود. ما وظیفه نداریم جاهلان را به خاطر آنکه جاهل اند سانسور کنیم ما وظیفه داریم که از افرادی با شیم که «إذا خاطَبَهُم الجاهِلونُ قالَ سَلاماً». پیشنهاد می کنم به جای آنکه دستپاچه شوید، «أعرِض عَن الجاهِلین» و به جای آنکه گریزی به نام «سانسور» را بر گزینید، ستیزی به نام «سکوت» و «بی توجهی» را پیش گیرید. خواهش من از دوستان این است که به چنین «مردمان» فحاشی، مطلقاً هیچ پاسخی ندهند.
سلام
علی ر عزیز.... والا بنده بی تقصیرم. اون قضیه با این قضیه تفاوت داشت به خدا.....خدا پدر اون طرف رو بیامزه که مردونه انتقاد کرد و بعد جوابشو گرفت و مثل یک پسر خوب وارد دیالوگ شد و قانع شد.....به قول شما این آقایان یا خانوم های نامحترم میان این جا و یه فحشی میدن و میرن. من اگر جای آقا سید جواب نازنین بودم این فحاشی رو که علنا فحاشی است و نقد نیست رو سانسور میکرم. آخه ما مکانیزم دیگر ای نداریم.داریم؟ الان من از پشت لپ تاپ به این فحاش چی بگم؟شاید بگید من آدم ترسو و ضعیفی هستم ولی ما مکانیزم فرهنگی برای مقابله با این افراد نداریم.من برای مردمان متاسفم واقعا همین.من با استاد پارسایی موافقم.
در جواب علی ر
آخه کسش بی پدر و مادر!مگه من با ننه ی تو ور رفتم بی ناموس؟رگ غیرت برای چی میزند بالا کس کش؟ تو که خایه نداری از فراستی ی سوال توی کلاس بپرسی چرا اینقدر زبون درازی میکنی؟ آخه بچه کونی،خودتو برای کی و چی داری جر میدی؟ مادر قحبه ها دیکتاتور امثال مثل شما هستین زیر کی دیکتاتوری مثل فراستی آب میخورین. مادر قحبه از خودت چیزی نداری فقط سنگ ی کس کش دیگه رو به سینه میزنی مثل رفیقت.کس کش تو بهتره فقط سر کلاسهای فراستی "بله قربان گو" باشی....چون اون چیز اصلی رو نداری بی ناموس.
بنده تقریبا فیلمهای بخش سینما کلاسیک وبلاگ را دیدم و از نظرات استاد هم استفاده کردم با توجه به اینکه فرصت زیادی برای تماشای فیلم ندارم و فقط فیلمهایی را می بینم که امثال استاد معرفی کنند خوبه یه بخش معرفی فیلم در ادمه سینما کلاسیک قرار دهید تا کاربران ببینند و با حضور شما نقد هم بشوند و نقد کردن هم یاد بگیریم
سید جواد:
بنده در وبلاگ خودم یک کارگاه نقد مجازی جمع و جور راه انداخته ام که البته مدتی است غیر فعال شده، اما ان شاء الله به زودی از سر گرفته خواهد شد.
در جواب فحاشی ان کاربر: خدا پدر جیرانی را بیامرزد که باعث شد فراستی در تلویزیون حضور پیدا کند و در حد خود دست یک عده دیکتاتور پر مدعا بیسواد را در عرصه سینما رو کند
زنده باد استاد فراستی
البته بگم که اعلام مخالفتم با شما به عنوانِ مدیر وبلاگ نبود.
درسته از این دید بش نگا نکرده بودم . انشاالله این کامنتهای توهین آمیز در فضای مجازی روز به روز تعدادشون کم بشه
موفق باشی سید جان
سید جواد:
ان شاء الله.
باهاتون مخالفم دوست عزیز..
مرسی سید عزیز.شیر مادرت حلالت باشه.
این همون لقمه گنده تر از دهن امثال بزرگترهای"مردمان"هستش که (قبلا اشاره کردم به عزم بلعیدن امثال فراستی)میخواند کشتی فراستی رو ببلعند،قبل از اینکه حتی موج کشتی فراستی جلوی دهنشون برسه،محکم تو پس کله شون زدی و شیر مادرشون رو هم از دماغشون بیرون در آوردی!
کامنت امثال مردمان یعنی اینکه: خودت هم فوق العاده گنده و غول شدی سید عزیز!هم دارم بهت افتخار میکنم و هم اینکه حسودی!واقعا به شعور و درایتت غبطه میخورم!
مطمئنا گنده های مردمان هم به اینجا میاند و سری میزند و به کامنت ها نگاه میکنند.قضاوت توهین و درج این بی حرمتی ها،حتما بر روحیه بزرگترهای مردمان و سایر بازدیدکنندگان اثر خواهد گذاشت.
داش رضا که میگفتی صلوات ختم کنید!تحویل بگیر داداش!!!
سلام
لطفا شئونات اخلاقی را رعایت فرموده و از انتشار کامنتهای توام با فحش خودداری کنید
سید جواد:
سلام.
رعایت شئونات اخلاقی یعنی رعایت صداقت در انتشار نظرات کاربران. رعایت شئونات اخلاقی یعنی وقتی عهد کرده و اعلام کرده ایم که هرکس در نظر دادن آزاد است و ما کسی را سانسور نمی کنیم، بر سر عهد خود باشیم. حالا در این میان اگر شخصی اصرار دارد که فرهنگ و ادب شخصی و خانوادگی اش را حتماً در خلال کامنت هایش به همگان عرضه کند، ما آن را منتشر می کنیم تا سطح او و هم کیشانش برملا شود و قضاوت را به عهده دیگران می گذاریم.
انتشار این کامنت ها نه تنها تخطی کردن از شئونات اخلاقی نیست و نباید با ادا و ادعای اخلاق از آنها ترسید، بلکه تکلیف و ذهنیت ما را نسبت مخالفانی این چنینی شفاف تر می سازد و به علاوه این امکان را به ما می دهد تا به لحاظ "ادب از که آموختی؟ از بی ادبان." خویش را بیش از پیش اصلاح کنیم.
سلام؛
برای انتشارِ نظرات ,, خط قرمزی وجود دارد یا نه؟
سید جواد:
سلام.
خیر. فقط کامنت های تبلیغاتی منتشر نمی شوند.