علیه فرهنگ دولتی
همچنانکه عقل و واقعیت، اقتصاد وابسته به نفت، نه متکی به کار و تولید ملی
را پس می زند، و با رانت خواری اقتصادی سر آشتی ندارد، با فرهنگ دولتی-
نفتی نیز.
اقتصاد دولتی چه سرمایه داری و چه سوسیالیستی و چه ... رانت خواری دولتی می
زاید. فرهنگ دولتی نیز به رانت خواری فرهنگی منجر می شود و به از دست رفتن
فرهنگ و هنر ملی.
فرهنگ و هنری که از درون زندگی انگلی وابسته به نفت تولید شود نمی تواند
مبلغ فرهنگ ملی و پویای کار و تولید نعم مادی و معنوی باشد و قطعا مبلغ سبک
زندگی ای متناسب با خود است. سبک زندگی انگلی شبه مدرن بی هویتی که در آن
همه چیز مجاز است جز کار و سخت کوشی ملی و اخلاق. رانت خواری، دلالی، رفاه
زدگی ، لوکس پرستی و بی بند وباری از ویژگی های این فرهنگ است. این فرهنگ
نفتی با خود روشنفکر و کارگزار نفتی تولید می کند و نه هنرمند مماس با مردم
و مساله شان.
اهل فرهنگ و هنر دولتی هم از فقدان مخاطب رنج می برد هم از فقدان تخیل ملی.
به اصطلاح هنرمند دولتی به جای نگاه به مخاطب ملی به مسئولان دولتی نظر
دارد و هدفش جلب رضایت آنهاست. از اینجاست که ساز و کار هنر واژگون میشود.
فرهنگ و هنر بدون مخاطب و بدون مساله مخاطب معنایی ندارد. ساز و کار هنر،
تعامل هنرمند با مخاطب است که هم خود هنرمند را پالوده می کند و هم مخاطب
را رشد می دهد. زمانی که این ساز و کار توسط دولت سد شود و ارتباط با مخاطب
از دست برود، مساله و لاجرم نیاز به بیان آن زیر سئوال می رود و "هنرمند"
بی مساله می شود و بی دغدغه و به ناچار بی هنر.
فرهنگ و هنر دولتی هنرمند و روشنفکر را فاسد می کند و طفیلی. روشنفکر
وابسته به ناچار جز توجیه وضع موجود و حفظ خود و حامیان دولتی اش وظیفه ای
ندارد.زیست انگلی روشنفکر و هنرمند وابسته به دولت چه مذهبی و چه لائیک در
گرو فرهنگ و هنر سوبسیدی است. چرا که هم بی هنری و بی فرهنگی را می شود
توجیه کرد و همیشه هم طلبکار بود- هم از دولت و هم از ملت- و هم این فرهنگ
برایشان هزینه ای در بر ندارد و خطری نیز. این زیست انگلی قطعا غیرمماس با
مردم است. مردم برای اینان مصرف کنندگان بی نظر و منفعلی بیش نیستند که اگر
احیانا از محصولی فرهنگی استقبال کنند خوبند و اگر نه،هنر نشناس و بی
فرهنگ. در فرهنگ و هنر دولتی هم هنر ابزار است و هم مردم. فرهنگ و هنر نیاز
نیست و مخاطب در آن دغدغه نیست. مخاطب نه مردم، که دولت است و دولتیان.
مسئولان این فرهنگ و هنر نیز نه نیازی به توضیحی برای مردم دارند و نه مردم
حق اعتراضی. اینان اصولا به کسی جواب پس نمی دهند و برباد رفتن میلیاردها
تومان سرمایه را با پوزخندی حق به جانب توجیه می کنند و می گویند: " همیشه
چنین بوده". مسئولان بی فرهنگ فرهنگ و هنر دولتی بیشتر کار چاق کنند نه
فرهنگ دوست. از هر که دلشان خواست حمایت می کنند و هر که کوچکترین نافرمانی
ای کرد سهمیه- سوبسیدش- قطع می گردد. در این فرهنگ و هنر خنثی و بی خطر
تنها فرمانبران رام امکان زیست دارند و از اینجاست که فرهنگ و هنر دولتی
سیاست زده می شود و ایدوئولوژیک؛ و باند و جناح حاکم دولتی به هر شکل و
ترفندی ملاک حق و باطل.
فاخر سازان، معناگرایان، ارزشی نما سازان و جشنواره زدگان حاصل این فرهنگ
بی هویت، نه مساله ملی دارند - و نه منافع ملی می فهمند - و نه مساله هنری.
فرهنگ و هنر برای اینان ظرف است و ابزار تا هر مضمون و مفهومی درآن
بریزند. اینگونه است که فرم در آثار آنها بی وجه است و لاجرم محتوایی در
کار نیست.
خلاصی از شر فرهنگ و هنر دولتی اولین گام در جهت شکلگیری فرهنگ پویای ملی
آرمانی است که امکان رقابت فراهم می کند و بالندگی. امکان نقد وضع موجود.
کار، شادابی و امید با این ساز و کار معیوب و بدون تغییر در ساختار، بدون
اعتراض و نقد به شوخی شبیه است.