اشاره: این مطلب به نقل از سایت سینمانگار منتشر می شود.
مسعود خان فراستی در پایان برنامه «هفت»، جایی که فریدون جیرانی به آخرین نتایج پیامکهای ارسالی اشاره میکرد. سخنی را فرمودند که جای بسیار تامل دارد. فریدون جیرانی بعد از خواندن نتایج با کنایه گفت البته فیلم «شرط اول» در نظرسنجی نبود و این اشارهای بود به اینکه مسعود خان فراستی «شرط اول» را فیلم بهتری نسبت به «جدایی نادر از سیمین» و «مرهم» میدانست. مسعود خان در ثانیههای پایانی در آن میان فرمودند. «شرط اول» یک رای دارد و البته این یک رای خیلی زیاده!!!!(نقل به مضمون)
به نظر میرسد مسعودخان فراستی دچار وهم و خیال شده
است که فکر میکند یک رای ایشان بسیار زیاد است. نمیدانم دقیقا یک رای
ایشان چند رای محسوب میشود، شاید هم این سخن تصورش این باشد که نظرات
ایشان صحیحترین و قابل استنادترین نظر موجود است که میفرمایند این یک رای
خیلی زیاد است. به هر روی میباید عرض کنیم که جناب مسعودخان فراستی دچار
توهم شدین، همچین خبر خاصی هم نیست!
در این مدتی که به واسطه حضور
مسعود فراستی به عنوان منتقد ثابت برنامه «هفت»، جنجالهای نسبتا متعددی به
واسطهی سخنان و جدلش با بعضی از منتقدین و فیلمسازان ایجاد شد، خیلیها
اشاره کردند که رفتار او در جهت مطرح شدن و خاص بودن در بین منتقدین سینما
است. رضا درستکار هم نیز در برنامه این هفتهی «هفت» به این بازتاب اشاره
کرد و گفت در خلاف جریان آب شنا کردن تشخص نمیآورد. به نظر بنده صحبت از
شنا کردن در حهت و یا خلاف جهت جریان آب نیست. سخن اصلی اینجاست که اصلا
جناب فراستی عزیز شناکردن بلد است یا خیر؟!
مسعود فراستی بیشتر از
آن که شخصیت باشد، تیپ است. این نقد و سخن او نیست که خوب شنیده میشود
بلکه بیشتر از نقدش، خودش دیده میشود. شخصیتپردازیها در دل جریانات و
ساختار داستان است که شکل میگیرد و این تصمیمات و رفتار شخصیت است که او
را میسازد و در اینجا البته میشناساند. اما تیپها نماینده قشر خاصیاند
با رفتار و ادبیات ویژهی همان قشر. تیپها از رفتار مشابهای برخوردارند و
این رفتار آنها نیست که شخصیتشان را میسازد، بلکه این تیپ آنها است که
رفتارشان را میسازد. فراستی هم این چنین است. او ادبیات خاص خود را دارد و
در سخنانش مسیری را میرود که ناشی از انتخاب نیست. بلکه برگرفته از تیپی
است که برای خود ساخته است. آقای مخالف. این تیپ آقای مخالف البته بر قامت این بازیگر خوب نشسته است. پس آنجایی که همه مخالفند موافق است و آنجایی همه موافقند، مخالف.
مسعودخان
فراستی کاریکاتوری از یک منتقد است. بیشتر شبیه یک شوخی است تا یک
کارشناس. بسیاری از حرفهایی را که میزند درست است. بسیاری از سخنانش پایه
و اساس منطقی و حتی تئوریک دارد، اما استفادهای که از آنها میکند
غیراصولی و گاه حتی غیرمنطقی است. او بیشتر مغالطه میکند تا مجادله. خیلی
دوست داشتم مجالی میبود که از این عزیزبه جای نظرخواهی چند سوال اساسی
میپرسیدم. همیشه میفرمایند قصه ندارد، قصهاش بد است، حال آنکه اولین درس
فیلمنامهنویسی این است که قصهی بد وجود ندارد و این پیرنگ و ساختار
روایت است که دچار اختلال میشود. آنجا که از پیرنگ سخن میگویند از اساس
با کلمات بازی میکنند و سخنانشان هیچ دخلی به تعریف آن ندارد. استاد عزیزم
جناب مسعودخان فراستی یکبار بیایید به جای تفسیر، تعریف ارائه دهید. واقعا
قصه چیست؟ ساختار، فرم، محتوا، شخصیت، تعلیق، درام و...
یادم
میآید در دوران جشنواره فرمودند چیزی که ما در «درباره الی.. » میبینیم
تعلیق نیست اضطراب(استرس) است. حال آنکه کنجکاوی و نگرانی سه راه را برای
پیوند دادن بیننده به داستان پیش رو میگذارد: معما، تعلیق و کنایه
دراماتیک. در تعلبق بیننده و شخصیتها اطلاعات یکسانی دارند حال وقتی که
شخصیتپردازیها دقیق و همدلیانگیز باشد، احساسات و عواطف شخصیت به بیننده
انتقال داده میشود. پس وقتی شخصیت مضطرب است بیننده هم استرس دارد. اصلا
آقای فراستی شما که معمولا در سخنانتان از هیچکاک وام میگیرید تعلیقهای
تریلرهای نفسگیر او را هم تفسیر به استرس میکنید یا اینکه فقط از او وام
میگیرید. لپ کلام اینکه مسعود فراستی شاید سخنور خوبی باشد شاید فیلم خوب
دیده باشد و مطالعات خوبی هم داشته باشد اما برای کلماتش تعاریف خودش را
ارائه میدهد تا تعربف آکادمیک. مصادیقش در خدمت سفسطه و توجیه است تا در
خدمت ارائه و تفسیر. و اینها همه یک شوخی است.
مسعودخان فراستی بر
خلاف آنچه که مینماید اصول ندارد. آری، نقد از سلیقهی شخصی منتقد نشر
میگیرد. اما سخن منتقد بیشتر بر پایه و اساس اصولش، سلیقهاش را نشر
میدهد. اینکه در جایی فریادش بلند است و در جایی صدایش پایین میآید نشان
از سازش است. اگراصولت، میانهروی است که هیچ. اما اگر معترضی، به همه چیز
معترض باش. نه بر همه کس. سوال من اینجاست جناب فراستی چرا در نقد اثری
مثل «پایاننامه» و یا مثلا «اخراجیها» به همان قصه و ساختار غلط آثار
اکتفا میکنید و صدایتان را کمی پایین میآورید و یاد انحطاط اجتماعی و
حقیقت نمیافتید اما در سخن از فیلمی مثل «جدایی نادر از سیمین» صدایتان
بلند میشود و یاد اخلاق و ارزشهای اجتماعی میافتید. یا در مورد اشخاصی
که اصلا دور از شان فیلمسازی است که آنها را فیلمساز بنامیم جملهی قصار
نمیگوید. اما در مورد فیلمساز بزرگی مثل فرهادی یاد جمله قصار میافتید و
او را دچار وهم میدانید. آقای عزیز، منتقد با نقد و یا تخریب یک فیلمساز
بزرگ، بزرگ نمیشود! آنچه که آدمی را بزرگ میکند اصول اوست.
مسعود
خان فراستی، نقطه ندارد. نقطه گذاری به آن معنا نیست که وقتی سخنت را گفتی،
صبر کنی تا خصمات هم سخنش را بگوید نقطهگذاری یعنی وقتی مخالفت و طرف
جدلت سخن میگوید گوش کنی اگر درست میگفت بپذیری و اگر اشتباه کرد،
اشتباهش را بگیری و برایش دلیل ارائه دهی، نه اینکه صورت مسئله را پاک کنی.
مسعود خان فراستی بیشتر دوست دارد استادی کند تا نقد. یادم میآید در یکی از برنامهها خطاب به فیلمساز جوانی گفت: "گوش کن یاد بگیر"(چیزی بدین مضمون). در برنامه این هفته هم، درپاسخ به واکنشی مبنی بر این که شما فیلم نساختین که ببینین چه قدر سخت است، فرمودند: "من منتقدم و اعتقاد دارم نقد والاتر از فیلمسازی است." اینکه نقد جایگاه مهم و خدشه ناپذیری دارد بر کسی پوشیده نیست. اما به چه اجازهای چیزی را بالاتر و یا برتر از دیگری میدانید. البته بر شما ایرادی نیست وقتی رایتان یکی است و آین یکتان بسیار زیاد است. حتما میتوانید چنین نیز کنید. اما وهم برتان ندارد، همچین خبر خاصی هم نیست!!
سخن آخر اینکه، به هر حال جامعه ما به هیچ عنوان با
اصول دموکراسی و آزادی بیان آشنایی کامل ندارد و در بهترین حالت مشق
دموکراسی میکند اینکه مسعود فراستی هست، نقد میکند و نظرات خود را دارد
نه تنها ایراد ندارد بلکه بسیار هم به جا و میمون است. مسئله اساسی این است
که هر کس در سر جای خودش باشد. و احساس خدایی ننماید. من به عنوان منتقد
ایشان به هر حال برای ایشان احترام قائلم و در بعضی از موارد نیز با ایشان
همصدا هم میشوم. اما اصل این است که من چیزی میگویم شما چیز دیگری. من
دلیلی دارم شما دلیل دیگری. شاید من درست بگویم شاید هم شما. اما رای هر
دویمان یکی است. نه خیلی زیاد.
غلامرضا خنده زمین