مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

فراخوان

سید جواد:

طبق گفتگویی که با استاد داشتم، تصمیم گرفتیم که در صورت امکان، آخر هفته جاری یک مصاحبه درباره جشنواره با ایشان ترتیب دهیم. مصاحبه ای که منحصر باشد به سؤالات شما دوستان درباره جشنواره امسال. بنابراین بدین وسیله از تمامی دوستان دعوت می شود که در صورت تمایل سؤالات خود را تا ساعت 13 روز پنجشنبه (30 بهمن) مطرح نمایند. ضمناً خواهشمندم که در ارسال سؤالات به نکات زیر توجه فرمایید. شایان ذکر است که تنها سؤالاتی که موارد زیر در آنها رعایت شده باشد، در مصاحبه با استاد مطرح خواهند شد.

1- لطفاً فقط سؤالاتی را مطرح بفرمایید که با جشنواره امسال در ارتباط هستند.

2- لطفاً برای ارسال سؤالات فقط از طریق ثبت کامنت در همین پست اقدام فرمایید.

3- لطفاً اگر قبلاً سؤالی در رابطه با جشنواره مطرح کرده اید که مایل به حضور آن در مصاحبه مذکور هستید، آن را دوباره به روش بالا ارسال فرمایید.

ضد یادداشت های جشنواره ای: "محمد رسول الله"

اشاره: متن زیر در هیچ یک از جراید به چاپ نرسیده است و منحصراً توسط شخص آقای فراستی منتشر می گردد.


مرگ بر داعش ، مرگ بر شارلی ابدو


فیلم تازه مجید مجیدی – محمد رسول الله – فیلم بد ، مغشوش و مخدوشی است و بسیار گنگ ؛ و در نتیجه بی اثر . کاش چنین نبود – که متاسفانه هست – و با فیلم خوب ، محکم و گویایی طرف بودیم  و موثر . فیلمی که تصویر درستی  – هر چقدر کوچک – از پیامبر اسلام می داد ،  نه  تصویری این چنین مخدوش . بخصوص در وضعیت بلبشوی امروز جهان . وضعیتی که مسلمانان در شرق وغرب جهان بیش از پیش مظلومند و تحت فشار و هجمه و اتهام - اول از سوی تروریسم کور ، وحشی و ماقبل تمدن " داعش " که بجای آن که علیه امپریالیسم و ستمگران باشد ، بیشترین کمک - ایدئولوژیک ، سیاسی و حتی فرهنگی - را به آن ها می کند . و دوم از سوی ضد تروریست نماهای فکل کراواتی متمدن  غربی که ظاهرا طرفدار آزادی بیان اند  ؛ اما آزادی بیانی محدود و بی خطر برای ملت خود و آزادی نا محدود برای توهین به  مقدسات مسلمانان – فعلا با روزنامه آنارشیست شارلی ابدو و بعدا با ...  – و این آزادی خواهی باسمه ای را چماق می کنند  علیه کشورهای جنوبی – بخصوص مسلمانان - ، و نه علیه تروریست ها .

در چنین شرایطی – تحریم ها ی غرب علیه ما - واقعا به فیلمی نیاز داشتیم که از یک طرف چهره غیر بنیاد گرایی از مسلمانان ارائه دهد – چهره ای رحمانی – و از سوی دیگر چهره ای محکم که روی اصول سازش نمی کند و نه چهره ای سازشکار و بی اصول در مقابل زورگویان و سلطه طلبان ؛ نه چهره ای خنثی.

فیلم مجیدی  اما فیلم خنثی ای است . خنثی حتی در بحث تحریم ها ،که بحث امروز هم هست . فیلم، چیزی جدی از تحریم سنگین چندین ساله علیه مسلمین زمان حضرت رسول در فیلم نشان نمی دهد. سخرانی ابوسفیان هم که چندان جدی نیست .

اگر قرار است از تحریم جدی غرب علیه ایران بگوییم و از وضعیت ناشی از آن برای مردم ، چرا فیلمی با داستان امروزی نمی سازیم ؟ اگر زمان پیامبر ، چنین تحریم هایی بود ، سران طرفدار حضرت رسول چگونه برخورد کردند ؟ آیا خود و همه را دعوت به قناعت نکردند ؟ نه این که دولتیان فقط شعار بدهند و مردم را به قناعت دعوت کنند و خود فارغ از " اقتصاد مقاومتی " زیست کنند ؟

فیلم مجیدی نه سختی را می نمایاند و نه مقاومت مسلمین – سران و مردم – را . چرا برای این بحث این گونه از پیامبر خرج می کنید ؟ اصلا مگر می شود طرفدار قناعت بود – در زمان تحریم ها -  اما صد و اندی میلیارد هزینه یک فیلم کرد ؟ آن هم چنین فیلم ابتری ؟ و تازه قسمت دوم و سوم این سریال نا منسجم و بی هویت را نیز ادامه داد . قطعا با هزینه ای هنگفت تر . نمی شد این فیلم به این " مهمی " را ارزانتر – و اثر گذار تر – ساخت با عوامل خودی ؟

 عوامل خارجی با دستمزد های سنگین در فیلم چه  کرده اند ، که ما نمیتوانستیم ؟ فیلمبردار اسکاری که یک کرین درست ندارد و کرین اش چندین جا لق می زند . اما شاید به جای ما ، جای دوربین تعیین کرده و زاویه دوربین ؟ و حتی دکوپاژ ؟ جا و زاویه دوربین اش مسیحی – یا غربی – نیست ؟ ما چه کاره فیلم بودیم ، دستیار فیلمبردار یا کارگردان ؟ کارگردانی که نه بازی خوب می گیرد ، نه محیط و فضایی دراماتیک می سازد در فیلم چه کاره  است ؟ - رئیس مدرسه عالی هنر ؟- کات ها را چه کسی داده ؟ و میزانسن ها را ؟ راستی کدام میزانسن ؟ به یاد بیاورید صحنه " ایمان آوردن " ساموئل بد من را ، که از حمله راهزن ها به کمک پیامبر جان سالم به در برده ، با دیدن ماهی ها شگفت زده می شود . به این شگفت زدگی می گویند : ایمان ؟ راستی  آیا ایمان آورده ای در فیلم می بیبنیم ؟ و مهم تر ، خدا در فیلم کجاست ؟ - در بچه های آسمان و حتی رنگ خدا ، بود - .

دوستانی که از فیلم خوششان آمده ، از نور پاشی آقای فیلمبردار /کارگردان  شگفت زده شده اند ؟ نور دیده اند ؟ یا از ایمان نداشته فیلم  حال کرده اند؟ یا  مرعوب نام فیلم شده اند ، و خرده قصه هایی که کامل اش را می دانند . کسانی که روایت ها را نمی شناسند – مثلا خارجی ها – از فیلم چه دریافت می کنند ؟  نور پاشی ؟  " چگونه " ، بماند .

 این تصویر اولترا نورانی از پیامبر  فیلم مجیدی  ، که هیچ " آن " انسانی ندارد ، درکی انحرافی – یهودی ، مسیحی - از تاریخ ادیان است ، باب طبع هالیوود دیروز در فیلم های به اصطلاح دینی شان .

حضرت خاتم در این فیلم از لحظه تولد نورانی است ، وگهواره اش نیز . تاکید دوربین نیز نوید ظهور پیامبر می دهد ، حال آن که پیامبر اسلام ، در چهل سالگی مبعوث شده نه از لحظه تولد . آخرین تصویر از پیامبر را در فیلم بیاد بیاورید : پیامبر  در 14 سالگی بر لبه صخره ای ایستاده و دوربین با زاویه لوانگل ، او را لانگ شات در آسمان می گیرد . سراسر تصویر نورانی است . این نما، یک نمای کامل هالیوودی نیست ؟

این نورهای زرد به صورت ها – اطرافیان حضرت – و رنگ شیک کرم لباس ها و این نوع کادر بندی نقاشی وار ، از فرهنگ مسلمانان نیامده ، متعلق به دوره ای از نقاشی کلاسیک  دوره رنسانس غربی است . در ضمن در نقاشی های کهن غربی هاله ای از نور دور سر حضرت مسیح دیده می شود .

 این نور پاشیدن به صورت پیامبران وائمه ، و دیدن نورتوسط همه – چه ایمان آوران و چه منکران – اپیدمی جدی فیلم ها و سریال های " دینی " – تاریخی ماست ، که دامن گیر همه – ما و هالیوود -  است . چگونه می شود کسانی که نوری در دلشان نیست ، همچون کسانی که ایمان آورده اند ، نور ببینند ؟ این نقض غرض نیست ؟

فیلم الرساله مصطفی عقاد که فیلم متوسط ، کم خرج و بسیار بهتری از فیلم  مجیدی است – و همچنان می شود دیدش - ، در این بحث ، معقول تر رفتار کرده . بدون آن که نور پاشی کند ، بدون آن که تصویری از حضرت نشان دهد ، از اور شولدر استفاده کرده و از پی او وی .

فیلم ، نه تنها پیامبر نمی سازد – از تصویر و از صدای بد نیمه دخترانه ای که مجیدی استفاده کرده هم بگذریم – بلکه اصلا شخصیت پردازی ندارد . آدم ها بیشتر ماکت اند و بعضی مجسمه ؛ با گریم سنگین ، لباس و نام تاریخی . هیچ کدام حسی انسانی ندارد – مگر دو زن که احساسات ( نه حس ) رقیقه بر می انگیزند - که منتقل کنند . از همین جاست که بازی ها هم به شدت کلیشه ای شده . زبان و ادبیات آدم ها نیز فاقد هویت تاریخی اند .

آدم بدهای فیلم نیز شوخی اند و تعقیب کردن هایشان خطری و تعلیقی ایجاد نمی کند . وسط فیلم هم ول می شود . مهم ترینشان ساموئل است ؛ دسیسه گری که " ایمان " می آورد . چگونه ؟ در آن صحنه معرف ماهی ها . براستی این مردم بعد از واقعه چه می کنند ، با این ماهی ها  ؟ کات به روایت دیگر . تمام فیلم همین گونه کات می شود . صحنه حمله ابرهه را بیاد بیاورید . و اسپشیال افکت شگفت انگیزش  (! ) که از کار در نیامده و باوری نمی سازد و حسی . همچنان گنگ می ماند . مستقل از ناتمام ماندن قصه و جای آن در اثر .

حاصل این همه ادعا ، هیاهو و این همه جو سازی ، این همه عوامل مثلا حرفه ای در سطح جهان ، شده فیلم کلاژی ، بی منطق  و شلخته از خرده روایت های تاریخی صدر اسلام ، که به درستی برخی از این روایت ها نیز می توان شک کرد . با جمله " برداشت آزاد " و " خیال انگیز " فیلمساز نیز چیزی حل نمی شود ، اگر بدتر نشود . این نوع روایت کلاژی و شعاری – نصفه نیمه و تکه پاره – خیال انگیز که نیست هیچ ، زیبایی و اثر گذاری تاریخ را هم خدشه دار می کند . روی هیچ واقعه ای تمرکزی نیست . و این یعنی هیچ . در نتیجه هیچ مفهومی ساخته نمی شود .

فیلم نه تاریخ می گوید – به طور جدی و امین – نه جغرافیا دارد و ارتباط های جغرافیایی . مکه و جغرافیای دور وبرش ، جز ماکت چیست ؟ سیاهی لشگر ها چه می کنند ؟ و حرکات کرین وتراولینگ سرگردان دوربین در این مکان ها  هم نمی تواند اتمسفری بسازد . نکند موسیقی کلیسایی قرلر است فضای اسلامی بسازد ؟

فیلم ، ظاهرا خوش آب و رنگ است  وتکنیک دارد ؛ اما نه چندان جدی . فیلم رستاخیز درویش قطعا تکنیک بهتری دارد . بحث فرم در این جا بی ربط است و درنتیجه بحث محتوا . فیلمبردار اسکاری ، تدوین – بد - و موسیقی غربی  و عربی ، طراحی صحنه ولباس و دکور و تدارکات و حمل ونقل – با فیلمنامه ای بسیار ضعیف و پر حفره – نمی دهد یک فیلم خوب و با حس و حال .

 فیلم خوب را انسان های باورمند وکار بلد می نویسند  و می سازند . و از همه عوامل وتکنیک نیز در خدمت اثر سود می جویند .

کارگردانی مجیدی نسبت به " بچه های آسمان " و حتی " رنگ خدا " ، جلو که نیامده هیچ ؛ عقب هم رفته ؛هر چند این همه تکنیک اضافه شده . بیگ پروداکشن نه کار مجیدی است نه به درد سینمای ما می خورد. کافی است به تجربه های مشابه مان رجوع کنیم.

 

امیدوارم قسمت دوم وسوم فیلم ، به همین سیاق نباشد و این همه گران و ابتر. خدا رحم کند .

پیش درآمد نقد بر آخرین فیلم مجید مجیدی

تکنیک یا انسان

فیلم تازه ی مجید مجیدی با نام "محمد رسول الله" فیلم بد، مغشوش و مخدوشی است؛ و بسیار هم گنگ. و در نتیجه بی اثر . . .


نقد کامل فیلم در روز های آتی منتشر خواهد شد.

مصاحبه کاربران وبلاگ با مسعود فراستی 4 (28 دی 1393)

اشاره:

1. سعی داشتم که در هر ماه یک مصاحبه با استاد داشته باشم اما در عمل دیدم که چنین کاری عملی نیست و نتیجه این شد که بد قول و شرمنده ی شما دوستان شدم. خوشبختانه شما عزیزان با صبوری مرا یاری کردید و ان شاء الله که عذرم را می پذیرید. بنابر آنچه که عرض شد، از این پس تلاشم بر این است که در هر فصل حداقل یک مصاحبه منتشر کنم.

2. آنچه در زیر مطالعه می فرمایید پیاده سازی کتبی از پاسخ های شفاهی استاد فراستی به سؤالات شما دوستان است. لذا اگرچه برخی جملات و واژه ها عیناً کلام ایشان نیست، اما دقیقاً همان پاسخی است که ارائه فرموده اند. ضمناً جهت یک دست شدن متن، بدون دست خوردن به فحوای سؤالات، بعضاً، تغییراتی در متن پرسش ها نیز از سوی بنده اعمال شده است و یا گاهی سؤالات مشابه را در قالب یک سؤال واحد درج کرده ام. البته شایان ذکر است که آنچه از استاد فراستی پرسیده ام متن دست نخورده ی سؤالات بوده است و تغییرات مذکور پس از مصاحبه و در مرحله ی تدوین صورت گرفته است.


http://www.uplooder.net/img/image/59/9e68938d23ec000dc0e90d66b26ab14a/IMG_3248_-_Copy.JPG

جهت دانلود فایل مصاحبه "اینجا" را کلیک کنید.

جهت مشاهده و مطالعه ی مصاحبه، به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید


 
ادامه مطلب ...

مصاحبه کاربران وبلاگ با مسعود فراستی 3 – قسمت دوم (14 مهر 1393)

اشاره: آنچه در زیر مطالعه می فرمایید پیاده سازی کتبی از پاسخ های شفاهی استاد فراستی به سؤالات شما دوستان است. لذا اگرچه برخی جملات و واژه ها عیناً کلام ایشان نیست، اما دقیقاً همان پاسخی است که ارائه فرموده اند. ضمناً جهت یک دست شدن متن، بدون دست خوردن به فحوای سؤالات، بعضاً، تغییراتی در متن پرسش ها نیز از سوی بنده اعمال شده است و یا گاهی سؤالات مشابه را در قالب یک سؤال واحد درج کرده ام. البته شایان ذکر است که آنچه از استاد فراستی پرسیده ام متن دست نخورده ی سؤالات بوده است و تغییرات مذکور پس از مصاحبه و در مرحله ی تدوین صورت گرفته است.

 http://www.uplooder.net/img/image/55/e05d826b5c2bb021a39ce12873c949e0/DSC00978_2.jpg

 جهت مشاهده و مطالعه ی مصاحبه، به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید. 

ادامه مطلب ...

جدول ارزش گذاری فیلم های درخواستی کاربران (4 مهر 1393)

اشاره:

۱. مسعود فراستی با این رویکرد که برخی فیلمها ارزش نمره دهی ندارند و برخی دیگر با آنکه فیلمهای بدی هستند، می توان این اعتنا را به آنها داشت که وارد رِنج نمره دهی شوند - و البته نمره ی صفر بگیرند - اقدام به ستاره گذاری و نمره دهی به فیلم ها می کنند.

بنابراین، به عقیده ی ایشان، باید بین فیلمهای بی ارزش و فیلمهای با نمره ی صفر تفاوت گذاشت چراکه نمره ی صفر، خود، ارزش وجودی دارد و نشان دهنده ی این است که یک فیلم "بد" اما قابل اعتنا (و نقد) است. با این تعریف، فیلم بی ارزش یعنی یک فیلم "ماقبلِ بد" و فاقد هرگونه ارزش جهت اعتنا کردن به آن.

۲. جدول زیر اختصاصاً توسط این وبلاگ تهیه، تنظیم، و منتشر گردیده است. لذا هرگونه استفاده از آن با ذکر نام این وبلاگ (استاد مسعود فراستی) به عنوان منبع بلامانع است.

۳. ترتیب فیلم های جدول زیر بر اساس حروف الفبا (انگلیسی) است.

۴. بازه ی نمره دهی، طبق استاندارد جهانی منتقدین، از صفر (۰) تا چهار (۴) می باشد.

۵.  امتیازات فیلم های ایرانی، از نظر مسعود فراستی، با امتیازات فیلم های خارجی قابل مقایسه نیستند، اما اگر کسی اصرار بر مقایسه دارد، پیشنهاد ایشان این است که ۲ امتیاز از فیلم های ایرانی کم کند تا مقداری با فیلم های خارجی قابل مقایسه شود. 

۶. علامت  "*" در ستون امتیاز ها برابر عبارت "باید دوباره ببینم" است.

۷. مستقیماً از قول جناب فراستی:

فیلم ها (در امتیاز دهی) اول با خودشان مقایسه می شوند. یعنی اینکه اگر فیلمی دارد حرف کوچکی می زند و چیز کوچکی می گوید و درآمده است، نمره می گیرد، اما یک فیلمی که ادعای خیلی بزرگی دارد و در نیامده است، نمره ی کمتری نسبت به فیلم اول می گیرد. به همین دلیل مثلاً شما می بینید که به "راشامون" صفر می دهم با اینکه معلوم است که فیلم صفر نیست به معنی متداول، اما وقتی کاری را که می خواهد بکند نمی تواند انجام دهد، صفر است. یعنی نسبت به مجموعه ی سینما صفر نیست و ممکن است از خیلی فیلم های صفرِ دیگر خیلی بالاتر باشد، اما دارد یک حرف بزرگ می زند، یک کار فرمی بزرگ می کند، و به شدت در این کار ناتوان است. این، متر ستاره دهی هاست که برخی دوستان از آنها تعجب می کنند. "همشهری کین" صفر می گیرد. "راشمون" صفر می گیرد. چون دارند حرف بزرگی می زنند و ادعای فرمی بزرگی می کنند و در هر دو زمینه ناموفق اند و به همین دلیل است که صفر می گیرند. اما یک فیلم کوچک تر که ادعای خیلی کمتری دارد و کار فرمی کوچک تری هم انجام می دهد، نیم ستاره، یک ستاره می گیرد. این یعنی چنین فیلمی از آن فیلم های به اصطلاح بزرگ هم بالاتر است؟ به این معنی که گفتم، بله.

 

فیلم های سینمایی خارجی (۸۵ فیلم)

نام فارسی فیلم

امتیاز

سال ساخت

نام کارگردان

نام اصلی فیلم

هدیه سال نو

*

2009

Robert Zemeckis

A Christmas Carol

مردی برای تمام فصول

۱

1966

Fred Zinnemann

A Man for All Seasons

زمان عشق و زمان مرگ

صفر

1958

Douglas Sirk

A Time to Love and a Time to Die

زن زن است

صفر

1961

J.L. Godard

A Woman Is a Woman

هر چه خدا بخواهد

۰/۵

1955

Douglas Sirk

All That Heaven Allows

عشق

صفر

2012

Michael Haneke

Amour

آناتومی یک قتل

۱/۵

1959

Otto Preminger

Anatomy of a Murder

ضد مسیح

صفر

2009

Lars von Trier

Antichrist

اینک آخرالزمان

۰/۵

1979

F. F. Coppola

Apocalypse Now

آپوکالیپتو

صفر

2006

Mel Gibson

Apocalypto

آواتار

۱

2009

James Cameron

Avatar

بری لیندون

۰/۵

1975

Stanley Kubrick

Barry Lyndon

آگراندیسمان

صفر

1966

M. Antonioni

Blow-Up

آبی گرم ترین رنگ است

صفر

2013

A. Kechiche

Blue Is the Warmest Color

بانی و کلاید

صفر

1967

Arthur Penn

Bonnie and Clyde

شجاع دل

صفر

1995

Mel Gibson

Braveheart

کازینو

صفر

1995

Martin Scorsese

Casino

فرار مرغی

صفر

2000

P. Lord- N. Park

Chicken Run

برخورد نزدیک از نوع سوم

۰/۵

1977

Steven Spielberg

Close Encounters of the 3rd Kind

رمز مجهول

صفر

2000

Michael Haneke

Code Unknown

بیا و ببین

صفر

1985

Elem Klimov

Come and See

روز خشم

۱

2005

Adrian Rudomin

Day of Wrath

انجمن شاعران مرده

صفر

1989

Peter Weir

Dead Poets Society

داستان کارآگاه

۳/۵

1951

William Wyler

Detective Story

م را نشانه مرگ بگیر

۱

1954

Alfred Hitchcock

Dial M for Murder

دکتر استرنج لاو

۲/۵

1964

Stanley Kubrick

Dr. Strangelove

ای. تی.

۱/۵

1982

Steven Spielberg

E.T.

دشمن

صفر

2013

Denis Villeneuve

Enemy

آنچه باید درباره سکس بدانید

صفر

1972

Woody Allen

Everything You Always Wanted to Know About Sex * But Were Afraid to Ask

جذابیت کشنده

صفر

1987

Adrian Lyne

Fatal Attraction

فیلم سوسیالیسم

صفر

2010

J.L. Godard

Film Socialisme

پنهان

صفر

2005

Michael Haneke

Hidden

صلاة ظهر

صفر

1952

Fred Zinnemann

High Noon

اعتراف می کنم

۳

1953

Alfred Hitchcock

I Confess

فریاد

صفر

1957

M. Antonioni

Il Grido

تقلید زندگی

۱

1959

Douglas Sirk

Imitation of Life

به موقع

*

2011

Andrew Niccol

In Time

پیشنهاد بی شرمانه

صفر

1993

Adrian Lyne

Indecent Proposal

نردبان جیکوب

*

1990

Adrian Lyne

Jacob’s Ladder

جولز و جیم

۱

1962

François Truffaut

Jules and Jim

کسوف

۰/۵

1962

M. Antonioni

L ‘Eclisse

تحقیر

صفر

1963

J.L. Godard

Le mépris

لینکلن

صفر

2012

Steven Spielberg

Lincoln

لولیتا

۰/۵

1997

Adrian Lyne

Lolita

وسوسه با شکوه

صفر

1954

Douglas Sirk

Magnificent Obsession

خانم مینیور

۲

1942

William Wyler

Mrs. Miniver

نام من دیوید است

صفر

2014

C. G. Wong

My Name Is David

شبکه

صفر

1976

Sidney Lumet

Network

نه هفته و نیم

صفر

1986

Adrian Lyne

Nine ½ Weeks

روزی روزگاری در آناتولیا

صفر

2011

N. B. Ceylan

Once Upon a Time in Anatolia

پاریس، تگزاس

۰/۵

1984

Wim Wenders

Paris, Texas

پیرو خله

۱

1965

J.L. Godard

Pierrot le Fou

صحرای سرخ

صفر

1964

M. Antonioni

Red Desert

سگ های انباری

صفر

1992

Q. Tarantino

Reservoir Dogs

سالو

۰/۵

1975

P. P. Pasolini

Salo

شرم

۰/۵

2011

Steve McQueen

Shame

شرم

۱/۵

1968

Ingmar Bergman

Shame

بعضی ها داغش را دوست دارند

۲/۵

1959

Billy Wilder

Some Like It Hot

اسپیریت

۱

2002

K.Asbury- L.Cook

Spirit: Stallion of the Cimarron

بلوار سانست

۰/۵

1950

Billy Wilder

Sunset Blvd.

ماجرا

صفر

1960

M. Antonioni

The Adventure

عروج

صفر

1977

Larisa Shepitco

The Ascent

نبرد الجزایر

صفر

1966

Gillo Pntecorvo

The Battle Of Algiers

پسران خیابان پال

صفر

1969

Zoltán Fábri

The Boys of Paul Street

مکالمه

۰/۵

1974

F. F. Coppola

The Conversation

نفرین خرگوش نما

صفر

2005

S. Box- N. Park

The Curse of the Were-Rabbit

رفتگان

۱

2006

Martin Scorsese

The Departed

زندگی دوگانه ورونیک

صفر

1991

K. Kieslowski

The Double Life of Veronique

فرار بزرگ

۰/۵

1963

John Sturges

The Great Escape

محفظه رنج

۱

2008

Kathryn Bigelow

The Hurt Locker

مردی که زیاد می دانست

۲

1956

Alfred Hitchcock

The Man Who Knew Too Much

شب

صفر

1961

M. Antonioni

The Night

مسافر

صفر

1975

M. Antonioni

The Passenger

ژان دارک

صفر

1928

C. T. Dreyer

The Passion of Joan of Arc

پیانیست

صفر

2002

Roman Polanski

The Pianist

معلم پیانو

صفر

2001

Michael Haneke

The Piano Teacher

خواننده

۱

2008

Stephen Daldry

The Reader

فرشتگان آلوده

*

1957

Douglas Sirk

The Tarnished Angels

ترمینال

صفر

2004

Steven Spielberg

The Terminal

نمایش ترومن

۰/۵

1998

Peter Weir

The Truman Show

همیشه فردایی هست

*

1956

Douglas Sirk

There's Always Tomorrow

همه چیز روبراهه

۱

1972

J.L. Godard

Tout va bien

بی وفا

صفر

2002

Adrian Lyne

Unfaithful

گذران زندگی

۰/۵

1962

J.L. Godard

Vivre Sa Vie

نوشته بر باد

۱

1956

Douglas Sirk

Written on The Wind   

 

سریال های خارجی (۴ سریال)

امتیاز

نام سریال

بی ارزش

Dexter

بی ارزش

Friends

بی ارزش

Fringe

بی ارزش

True Detective

 

فیلم های سینمایی ایرانی (۳۴ فیلم)

نام فیلم

کارگردان

امتیاز

آتشکار

محسن امیر یوسفی

صفر

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

بهروز افخمی

بی ارزش

اسب حیوان نجیبی است

عبدالرضا کاهانی

بی ارزش

اشباح

داریوش مهرجویی

صفر

آشغال های دوست داشتنی

محسن امیر یوسفی

صفر

امروز

رضا میرکریمی

صفر

اینجا شهر دیگری است

احمدرضا گرشاسبی

صفر

با دیگران

ناصر ضمیری

صفر

برف

مهدی رحمانی

بی ارزش

بی خود و بی جهت

عبدالرضا کاهانی

بی ارزش

بیست

عبدالرضا کاهانی

بی ارزش

پرتقال خونی

سیروس الوند

بی ارزش

پنج ستاره

مهشید افشار زاده

بی ارزش

پنجاه قدم آخر

کیومرث پوراحمد

بی ارزش

تجریش ناتمام

پوریا آذربایجانی

بی ارزش

چ

ابراهیم حاتمی کیا

۱

خط ویژه

مصطفی کیایی

بی ارزش

خواب تلخ

محسن امیر یوسفی

صفر

دربند

پرویز شهبازی

صفر

دو ساعت بعد مهرآباد

علیرضا فرید

بی ارزش

رد کارپت

رضا عطاران

بی ارزش

رهاتر از دریا

حمید طالقانی

بی ارزش

زندگی جای دیگری است

منوچهر هادی

صفر

زندگی مشترک آقای محمودی و بانو

سید روح الله حجازی

۲

شرایط

مریم کشاورز

صفر

طبقه حساس

کمال تبریزی

بی ارزش

فرشته ها با هم می آیند

حامد محمدی

صفر

کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد

بهمن قبادی

۰/۵

کلاشینکف

سعید سهیلی

بی ارزش

متروپل

مسعود کیمیایی

صفر

مسافر جنوب

پرویز شهبازی

صفر

معراجی ها

مسعود ده نمکی

بی ارزش

نجوا

پرویز شهبازی

صفر

هیچ

عبدالرضا کاهانی

بی ارزش


مصاحبه کاربران وبلاگ با مسعود فراستی 3 – قسمت اوّل (2 مهر 1393)

اشاره: برادر کوچک شما بزرگواران، سید جواد، پس از چند ماه، بار دیگر به سراغ سؤالات تان از استاد فراستی رفته، آنها را با ایشان مطرح ساخت. تعداد سؤالات زیاد بود. علت هم انباشته شدن سؤالات به دلیل مشغله ی جناب فراستی به واسطه ی حضور در برنامه ی "سینما کلاسیک" بود. پس از جدا شدن ایشان از برنامه ی مذکور، اگرچه همچنان پر مشغله اند (و خبر های مربوط به این مشغله ها تا چندی بعد به دوستان اعلام خواهد شد)، با اجازه ی ایشان به تدوین مصاحبه ای جدید پرداختم.

اولاً یک سؤال کلی در ذهن اغلب افراد وجود داشت که چرا ایشان از برنامه "سینما کلاسیک" جدا شده اند. قول داده بودم که توضیح مفصل را از زبان خود ایشان منتشر کنم، لذا این سؤال را به عنوان نخستین پرسش از ایشان پرسیدم. اما پس از آن، وقتی به سراغ اولین سؤال مشخص کاربران رفتم، پاسخ جناب فراستی به درازا کشید. در پاسخ به این سؤال، چنانچه ملاحظه خواهید نمود، جناب فراستی مسائل مهم بسیاری را مطرح کردند که پاسخگوی بسیاری از سؤالات جدید و قدیم طیف گسترده ای از مردم بود. بنابراین تصمیم گرفتم که به همین مطالب پر و بال بدهم و سؤالات بیشتری را در این رابطه از ایشان بپرسم. همان سؤالاتی که بیش و کم در کوچه و خیابان و محافل گوناگون (و البته در همین وبلاگ) از بنده و ایشان پرسیده می شود.

خلاصه ی کلام اینکه اگرچه جناب فراستی طی چند نشست (با حوصله ای مثال زدنی) به تمام سؤالاتی که جمع شده بود پاسخ دادند، با مشورت با خود ایشان ترجیح دادم تا آماده شدن کامل باقی پاسخ ها، دو پرسش مذکور و پاسخ هاشان را در قالب مصاحبه ای مستقل منتشر نمایم.

آنچه در زیر مطالعه می فرمایید پیاده سازی کتبی از پاسخ های شفاهی استاد فراستی است. لذا اگرچه برخی جملات و واژه ها عیناً کلام ایشان نیست، اما دقیقاً همان پاسخی است که ارائه فرموده اند. ضمناً جهت یک دست شدن متن، بدون دست خوردن به فحوای سؤالات، بعضاً، تغییراتی در متن پرسش ها نیز از سوی بنده اعمال شده است و یا گاهی سؤالات مشابه را در قالب یک سؤال واحد درج کرده ام. البته شایان ذکر است که آنچه از استاد فراستی پرسیده ام متن دست نخورده ی سؤالات بوده است و تغییرات مذکور پس از مصاحبه و در مرحله ی تدوین صورت گرفته است.

 

سید جواد: چرا از برنامه "سینما کلاسیک" جدا شدید؟

مسعود فراستی: برنامه "سینما کلاسیک" در اصل برنامه ای بود که من سال ها پیش خودم پیشنهادش را داده بودم، ولی خُب الآن راه افتاد. تهیه کننده ای پیدا شد که خودش به دنبال کار ها رفت و بعد هم از من دعوت کرد و من هم رفتم به برنامه. وسط های برنامه (فکر کنم بعد از ۲۰- ۲۵ برنامه که رفتیم) آدم هایی که همیشه به دنبال نِق نِق کردن می گردند و نه سوادی دارند و نه سلامتی (که در این شورا های مملکت عزیز مان هم لانه کرده اند) گفتند که آها! فراستی که این همه سینمای ایران را می زند، الگویش فقط سینمای (کلاسیک) آمریکا است و [در این حوزه] حتی یک نقد هم از او نمی بینیم. من هم لبخند زدم و گفتم حالا صبر کنید. به موقع، به فیلم هایی هم می رسیم که برق تان بپرد که بفهمید اصلاً از این خبر ها نیست!

رسید به "همشهری کین" و من در همان وقتِ یک ربع- بیست دقیقه گفتم که چرا اینقدر این فیلم بد است. نقد پخش نشد. چه شد؟ این فیلم که فیلم تاپ و اصلی نقد دنیا بوده (تا قبل از این لیست آخری که "سرگیجه" بهترین شد)! ما هم که گفتیم این فیلم آمریکایی پر سر و صدا فیلم بدی است! شما که می گفتید فراستی چرا فیلم های آمریکایی را نقد نمی کنه! پس چرا وقتی کرد، آن را پخش نکردید؟! این، یعنی یک بام و چند هوا. بنابراین نتوانستیم با هم کنار بیاییم.

یا مثلاً سرِ برسون هم همینطور بود. به نظر من "جیب بر" فیلم بدی است و "پول" فیلم بد تری است. این فیلم را هم در برنامه نقد کردم که اینها هم پخش نشد. می گفتند که اینها فیلم های دینی و مذهبی است، ولی فراستی آنها را می زند. به نظر من این فلیم ها اصلاً مذهبی نیستند، فیلم های خوبی هم نیستند. این همه هم برسون در سینمای روشنفکری جهان اسم دارد. خیلی اسم دارد، ولی این فیلم ها فیلم های بدی اند. دلایلش را هم که گفته ام. حالا ان شاء الله بشود کپی آن حرف ها را پیدا کرد و به دوستان ارائه داد.

واقعیت این است که متأسفانه دوستانی که در تلویزیون ما فیلم پخش می کنند خیلی این کاره نیستند و متر و معیار هاشون هم عجیب و غریب است. یعنی اصلاً نمی شود با آنها کنار آمد. از فیلمی مثل Dark Passage شصت و چهار دقیقه پخش می کنند در صورتی که زمان این فیلم صد و خورده ای دقیقه است و شاید تنها یک دقیقه از آن با ممیزی ما قابل پخش نباشد، ولی صد دقیقه اش قابل پخش است که بعداً همین دوستان دوباره فیلم را با تقریباً همان صد دقیقه (نود و چند دقیقه) پخش کردند. این، یعنی اصلاً مسأله شان نیست. آخر به این آثار آسیب نرسانید! به مخاطب احترام بگذارید! از این نظر، متأسفم. من نمی توانم با این وضعیت کنار بیایم.

نکته ی بعدی این است که نظم ندارند، آمادگی ندارند، و نمی شود با آنها یک کار خیلی جدی را به سامان رساند. قدر نمی شناسند. فرق نظر داشتن [صاحب نظر بودن] و قرقره کردن نظرات دیگران را نمی فهمند و . . . مشکلات زیادی از این دست. من حدوداً ۶۰ شب دوام آوردم، ولی دیگر نمی شد دوام آورد . . . آمدم بیرون.

یک ساعت از فیلم هاکس را زده بودند که این، مرا دیوانه کرد. از "هاتاری" که دو ساعت و خورده ای است یک ساعت و خورده ای اش را پخش کردند که واقعاً با متر و معیار های تلویزیون ما هم بیش تر از ۵- ۶ دقیقه قابل حذف ندارد. نتیجته این بود که آن فیلمی که من آن طوری نقدش کردم، ملت وقتی دیدند عصابی شدفحش دادند و گفتند این فیلمی بود که تو خوشت آمده بود؟ چی بود بابا این فیلم؟! حق هم با بیننده ها بود، برای اینکه دوستان یک ساعت از فیلم را درو کرده بودند و سلاخی کرده بودند.

دیگر چه باید بگویم؟ علت ادامه ندادنم اینها بود. به علاوه، تهیه کننده برنامه هم، که بچه ی خوبی است، نتوانست جلوی آنها بایستد و تسلیم خواسته ها شان شد و من هم که خُب، تسلیم نمی شوم. ببخشید. شاید وقتی دیگر.

 

دوست وبلاگی مان:

سلام و با تشکر از زحمات شما

بهتر نیست به جای ماهی دادن، ماهی گیری به افراد یاد دهید؟ منظورم این است که به جای اینکه لیست های طویلی  از فیلم ها به شما بدهند که درباره شان نظر بدهید بهتر نیست نظرتان را، هر چند کوتاه، در مورد مفاهیم اساسی فیلم مانند فرم و محتوا و راوی و شخصیت پردازی و ... ارائه دهید؟ به نظر من اگر نظر شما، به طور مثال، در مورد شخصیت پردازی پرسیده شود و شما نیز با توضیح کوتاه به همراه چند فیلم خوب و بد در این مورد نظرتان را بیان کنید مفیدتر خواهد بود.

به هر حال هرچه بار آموزشی مطالب بیشتر باشد تاثیر آن بیشتر و پایدارتر است.

مسعود فراستی: خُب، نظرت خوبه، ولی ما هم باید در وبلاگ تا حدی به مردم جواب بدهیم. یک مقدار از این نظر دادن درباره فیلم ها و ستاره دادن ها به دلیل این است که من کاری را در ذهن دارم که شخصاً می خواهم آن کار انجام شود. کاری که شاید از خودم شروع بشود و بعد به دیگران برسد. این البته ربطی به ماهی و ماهی گیری ندارد، با اینکه این حرف، حرف خوبی بود. کاری که گفتم اول مربوط به خودم می شود این است:

من دهه ها مرعوب جوّ روشنفکری سینمایی جهان بودم. مثلِ، تحقیقاً، همه. وقتی می گویم تحقیقاً همه، مقصودم فقط ایرانی ها نیست؛ فرنگی ها هم همین طور اند. یعنی [مثلاً] ناگهان دهه ۶۰ آنتونیونی مُد می شود. بعد همه می روند سینه می زنند، ستاره می دهند، نقد می نویسند، و "مفاهیم عمیق" [!] در می آورند. خُب، در جهان کوچک خودِ ما این جوّ سنگین تر بود. [دلیلش] روشن است. چون صاحب آن سینما نبودیم و بیشتر مصرف کننده اش بودیم تا اینکه نقشی در آن داشته باشیم. برای همین، جوّ مذکور دو برابر بر روی ما سنگینی می کرد.

اثرات آن جوّ کاذب و، به نظر من، مرعوب کننده و روشنفکری هنوز هم وجود دارد. شما لیست های اخیر برترین فیلم های عمر منتقدین را مطالعه کنید و با سالها و دهه های پیش مقایسه کنید. همچنان آن ارعاب موجود است. چطور می شود از شرّ این ارعاب خلاص شد؟ من مدتی (دو- سه سالی) است که دارم خلاص می شوم. و متأسفانه فکر می کنم که در این خلاصی تنها هستم. یعنی منتقد دیگری را نمی شناسم. از دوستان و شاگردانم می شناسم کسانی را که وقتی من می گویم "همشهری کین" فیلم بدی است و [امتیازش] صفر است، می فهمند و هم نظرم هستند، اما اینکه این صدا، صدای [حتی] اقلیتی هم بشود، چنین چیزی وجود ندارد و این حرکت، در واقع، یک حرکت تک نفره است.

شروع اش هم از آنجا بود که من شروع کردم به اینکه دوباره فیلم های مهم، کلاسیک، و مدرن را از اوّل ببینم، انگار که قبلاً ندیده ام و یا حالا می خواهم ببینم که نظرم چیست. فرصت شد و به صورت سیستماتیک نشستم و دیدم. نظرات جدیدی پیدا کردم که برای عاشقان سینما خوش آیند نیست. چه آنهایی که غیر جدی هستند و چه جدی ها. متأسفانه جدی ها هم عمدتاً مرعوب اند.

داریم از سؤال دور می شویم، اما به نظرم صحبت دارد به جایی کشیده می شود که بحث مهمی است. ادامه بدهم؟

سید جواد: حتماً.

 مسعود فراستی: یادم است وقتی فیلم "ملک الموت" بونوئل را سر کلاس برای بچه ها گذاشتم که بگویم بونوئل کیست و چیست، دیدم که اِ! چقدر فیلم بدی است! چقدر نمی تواند حرفش را بزند! پس نان چه چیزی را می خورد؟! نان یک سورئالیزمِ Primitive [= ابتدایی] و بی منطق، بدون فضا سازی و بدون شخصیت پردازی. این همه هم اسم دارد و در لیست برترین های خیلی از منتقدین هم بوده. در لیست بنده هم بوده (لیست برترین های عمرم)، ولی فیلم بدی است. خوشبختانه این جرئت را دارم که بگویم "بد است. نه، نیستم." این یک مثال بود. "همشهری کین" هم همینطور بود. کلاس به من کمک کرد. کمک کرد که بایستم و دوباره ببینم. کنارش هم کار کردم و به این نتیجه رسیدم که خیلی از فیلم های روشنفکری و فیلم های عمر منتقدین جهان، و از جمله ایران، فیلم های خوبی نیستند. اساساً دارند نان مفهوم یا سوژه شان را می خورند؛ اغلب مفهوم زده اند. نه فرم درستی دارند و نه محتوا می سازند و باید جلوی آنها ایستاد. باید گفت که "همشهری کین" خیلی فیلم بدی است. "نشانی از شر" خیلی بد است. دلایلش هم . . . "همشهری کین" را که نوشتم. "نشانی از شر" را هم در برنامه "سینما کلاسیک" گفتم که چرا اینقدر بد است، ولی پخش نشد.

به هر حال، الآن من در وضعیتی قرار دارم که در این دو- سه سال اخیر (که همچنان هم این داستان ادامه دارد) دارم هم کلاسیک ها و هم مدرن ها را دوباره می بینم. پست مدرن ها را کمتر می بینم، چون خیلی مرا جذب نمی کنند. آخرین چیزی که از مدرن ها دیدم و خیلی بدم آمد فیلمی است که بچه های "کایه دو سینما"، که منتقد های خوبی اند، دیگر برایش حنجره پاره کردند: "سال گذشته در مارین باد" (آلن رنه). خیلی فیلم بدی است. و این همه ادای روشنفکری در این همه سال هنوز تمام نشده و فکر نمی کنم هنوز هم در دنیا کسی پیدا شده باشد که بگوید آقا، "سال گذشته در مارین باد" فیلم بدی است. با اینکه، به نطرم، "شب و مه" آلن رنه فیلم خوبی است.

خُب، کار سخت است. این، نمی دانم چقدر به ماهی و ماهی گیری ربط دارد، ولی من دارم چیزی که در من اتفاق افتاده است را ارائه می کنم. این ارائه، حداقل برای کسانی که با من زندگی کرده اند و کلاس داشته اند و با هم بوده ایم، مفید بوده و قانع کننده. امیدوارم برای آدم های جدی هم اثری داشته باشد که به فکر بیافتند و بروند دوباره کار ها را به طور جدی و مستقل از همه ی نقد ها و همه ی تعریف های این همه سال ببینند.

من، حالا در این مسیر، دارم فیلم های کوچک را هم پیدا می کنم. من Detective Story اِ ویلیام وایلر را دهه ها پیش دیده بودم ولی از یادم رفته بودم. خُب، هیچ جایی هم نقد مثبت به معنای جدی از این فیلم نمی بینید که مانده باشد. توجه کنید! این، جنبه ی بد نقد است! من در مقاله ی "نقد، منتقد، عامل اخلال" نوشته ام که هیچ اثری بدون نقد وارد تاریخ و ماندگار نمی شود، ولی فیلم خوب می تواند از دست منتقد در برود و در تاریخ مهجور بماند. مثل Detective Story که خیلی فیلم خوبی است و انگار که من تازه آنرا دیدم و تازه کشف اش کردم. یا یک فیلم عالی از لوبیچ: "مغازه گوشه خیابان". آنقدر این فیلم درست است، آنقدر سینما است، آنقدر انسانی است، آنقدر زمان را می گذراند و تا به امروز هم می ماند که حالا وقتی می گویی و بچه ها می روند و می بینند، می فهمند که آره! درست است! پس این طور نیست که من یک گارد خشن مقابل فیلم های مهم دارم. ابداً چنین نیست. بلکه از یک جای دیگر شروع کردم و به اینجا رسیدم.

خُب، وقتی بعضی ها ناگهان با امتیاز "صفر" در لیست های ارزش گذاری وبلاگ برخورد می کنند ممکن است این امتیاز آنها را بهم بریزد. ولن این توضیحاتی که الآن خدمت تان عرض کردم و در برنامه "سینما کلاسیک" هم کمی فرصت شد و مقداری توضیح دادم، به نظرم می تواند زمینه ای را باز کند: نوع دوباره اندیشه کردن و با مغز خود فکر کردن. از ارعاب اسامی بزرگ، از رابین وودِ درست و حسابی یا سانتاگ یا ساریس یا خیلی از منتقدین خوب خلاص بشیم. مثلاً نقد (ستایش) ساریس بر "مهر هفتم" برگمان موجود است. من هم که از طرفداران برگمان بوده و هستم. اما می گویم که "مهر هفتم" فیلم بدی است. لااقل با اغماض می توان گفت که فیلم خوبی نیست.

این چیز ها برای بچه های علاقه مند به سینما مهم است: دوباره رجوع کردن به کلاسیک های تاریخ سینما و فیلم های مهم مدرن، دوباره ارزیابی کردن، و دوباره از موضع فرم به آنها نگریستن. من خودم دارم این کار را می کنم.

این توضیح، یک ذرّه اش، مال این رفیق مان است که آن سؤال را کرده بود، دو ذرّه اش هم برای کسانی است که مدام اذیّت می شوند با این ستاره هایی که جواد هم در این مسأله خیلی مقصر است (مدام لیست به دست است و ناگهان ۵۰ تا فیلم می گذارد جلوی من و می گوید ستاره بده! من هم همینطور بی رحمانه می گویم صفر!). به نظرم این توضیح حداقل کمک می کند به اینکه بفهمیم فراستی چه می گوید و حرف حسابش در این ماجرا چیست.

نکته ی دیگر اینکه زمان می گذرد و تا جایی که من به یاد می آورم در این گذشت زمان نقد ها اینقدر که در سینما کار کرده اند در در زمینه ی ادبیات، نقاشی و حتی موسیقی کار نکرده اند. خیلی زمان ها بوده که ما از نقد های خوب خورده ایم، لذت برده ایم، دانش اضافه کرده ایم؛ خیلی وقت ها هم از نقد های مرعوب کننده ی روشنفکری به فیلم های بد آسیب دیده ایم. این آسیب ها را باید جبران کرد و این وظیفه ی من است. حتماً یکی از آدم هایی که در این بحث وطیفه دارد من هستم. همچنان در عرصه ی هنر و سینما جوّ روشنفکری جهانی مرعوب و مفهوم زده است. یعنی مفهوم زدگی فقط در ایران ما و در طیفی از بچه های به اصطلاح ارزشی و ایدئولوژیک نیست. ارعاب روشنفکر ها در برابر مفهوم زدگی شدید تر است. و من وظیفه ی خودم می دانم که این مریضی این دو طیف را به دقت، مصداقی و تحلیلی توضیح دهم.

فکر می کنم این صحبت به خیلی از سؤالات بچه هایی که مسأله دارند و سؤال می کنند جواب داده باشد.

سید جواد: شاید یکی از دلایل اینکه فیلمی مثل "همشهری کین" سال ها در صدر لیست های منتقدین می ماند، ترس منتقد باشد. ترس از اینکه تمام مطالب و یا نقد هایی که همزمان با نخستین دفاعش از، مثلاً، "همشهری کین" ارائه داده است بی ارزش جلوه کند و زیر سؤال برود. شاید برخی از منتقدین الآن که دوباره "همشهری کین" را می بینند می فهمند که دیگر فیلم خوبی است، اما آن ترس (که ترسی منطقی هم هست) اجازه ی بروز دادن این نظر جدید را به آنها نمی دهد. آیا شما، با رویه ای که فرمودید در پیش گرفته اید، چنین نگرانی یا ترسی را ندارید؟

مسعود فراستی: قطعاً این ترسی که می گویی وجود دارد. یک ترس دیگر هم هست که بد تر است. به نظرم ترسی که تو گفتی ترس دوم است. ترس اول که بدتر از ترس دوم است ترس از دوباره اندیشیدن است. پنجاه سال گفته اند که فلان فیلم خوب است. خُب دوباره فکر کن! شاید الآن بگویی نه! فیلم خوبی نیست! این ترس ابتدا باید، مردانه، در خودم حل شود. این ترس خیلی سخت تر از آن ترس دوم است. غلبه بر این ترس زمان می خواهد و . . . شاید یک ذرّه هم شخصیت در آن دخیل باشد. یعنی منتقد نباید تیپ باشد، باید شخصیت باشد. چون تیپ می ترسد. اما اگر شخصیت باشد، می تواند روی خودش کار کند که نترسد و باید این رشد را در خودش بدهد که با مغز خودش بیاندیشد و با دل خودش هم حس کند.

حالا، به نظرم، زمان هم کمک هایی به ما کرده است. زمان به ما می گوید که الآن از آن آثار دور شده ایم. باید دوباره نزدیک شویم تا دقیق تر ببینیم. نمی دانم زمان دارد این حرف را به ما می گوید یا نه. خدا کند بگوید. به من که می گوید. می گوید: آقا، بس است! حرفِ امروز بزن! امروز دفاع کن! چه از کلاسیک هایی که به نظرت هنوز مهم اند و در رأس (رأس هنر. یعنی سینما، نقاشی و به خصوص موسیقی)، و چه باقی آثار. یعنی اینکه . . . ببین جواد! ما قرار است بتوانیم امروز هم با اینها زندگی کنیم! قرار نیست حرف های قبلی خودمان را قرقره کنیم و حرف تازه نزنیم. باید امروز هم این قدرت را داشته باشیم که بگوییم فلان اثر زنده است.

به نظرم زمان بعضی از آثار را پیر می کند. ممکن است یک زمان عمق میدان از آندره بازن را بیاندازد- که انداخت- تا دیگران را. اما زمان می گذرد و حالا عمق میدان ها و Long Take های بهتری را می بینیم. پس دیگر مرعوب این نکته ی حتی فرمیک یا اغلب، به نظر من، تکنیکی (که خیلی اوقات فرمی نیست) نشویم، بلکه فرمی را جستجو کنیم که کُل بسازد. چون به نظر من، همه ی کسانی که از "همشهری کین" حرف زده اند، و فرمی حرف زده اند، ظاهراً فرمی حرف زده اند؛ فرمی حرف نزده اند، بلکه تکنیکی حرف زده اند و پارسیل. یعنی قِسمی حرف زده اند، نه کلی. الآن باید بشود این فرم را پارسیل ندید؛ مجموع دید. باید جزء را ببینیم و کل را. رابین وود یک جمله دارد که: سینما یعنی جزئیات. خیلی جمله ی خوبی است، اما خیلی ناقص و نصفه است. کدام جزئیات؟ جزئیاتی که کل می سازند، نه جزئیاتی که جزئیات هستند. اگر فقط کل را ببینیم و جزء را نبینیم که فرم نمی فهمیم یا لااقل جزئیات فرم را نمی فهمیم. اگر فقط جزئیات ببینیم و پیوند اینها را و تشکیل دهنده ی یک پیکر واحد را نفهمیم، به نظرم خیلی گیر بزرگی داریم.

از تنها شدن هم نباید ترسید. اینکه نظر من تنها باشد و دیگران بگویند حالا که نظرت را درباره ی فلان فیلم عوض کرده ای، پس نظرات دیگرت هم زیر سؤال است و . . . خُب بگویند. اول مهم این است که من خودم باور داشته باشم. من فکر می کنم نقد هایم هنوز [سرپا هستند]. به جز آنهایی که پس گرفته ام، که از ایرانی ها به جز یکی ("خانه دوست کجاست؟") هیچ کدام را پس نگرفته ام. ولی خیلی از فرنگی ها، خیلی از آنهایی را که نمره داده ام و جزء لیست عمرم بوده اند را پس گرفته ام و هر روز هم دارم پس می گیرم. هیچ هم نمی ترسم. چون سرم بلند است و الآن از چیزی که می گویم می توانم دفاع کنم. قبلاً، به نظرم، دفاعم خیلی تئوریک نبوده، جوّ زده بوده، مفهوم زده بوده، ولی الآن دارد سعی می کند که تئوریک تر باشد، تحلیلی تر باشد، جوّ زده نباشد، و از خلاف جریان بودن هم نترسد.

سید جواد: این فرمایش شما به این معنی است که ما باید در آینده هم انتظار تغییر نظر دوباره درباره ی نظرات و نقد های امروز تان را داشته باشیم؟

مسعود فراستی: حتماً باید این انتظار را داشته باشید، اما یک چیز را مسلّم بدان: چیز هایی که به بدی اش رسیده، دیگر بر نمی گردد و خوب نمی شود. برعکس اش هنوز ممکن است. امکان دارد خوب ها رنگ ببازند، اما بد ها سر جا شان هستند. وقتی الآن "همشهری کین" جواب نمی دهد، واضح است که سال بعد بیشتر جواب نمی دهد. اما یک فیلم که الآن "خیلی خوب" است ممکن است سال بعد "خوب" باشد. زمان باید بگذرد. هم بر پدیده- که پدیده (خود فیلم) زنده است- و هم بر من- که من هم موجود زنده ام. ممکن است که الآن من بگویم Detective Story "خیلی خوب" است، ولی پنج سال دیگر بگویم "خوب" است. نوع تغییرات، به نظرم، این طور است که عرض کردم.

جدول ارزش گذاری (31 شهریور 1393)

اشاره:

۱. مسعود فراستی با این رویکرد که برخی فیلمها ارزش نمره دهی ندارند و برخی دیگر با آنکه فیلمهای بدی هستند، می توان این اعتنا را به آنها داشت که وارد رِنج نمره دهی شوند - و البته نمره ی صفر بگیرند - اقدام به ستاره گذاری و نمره دهی به فیلم ها می کنند.

بنابراین، به عقیده ی ایشان، باید بین فیلمهای بی ارزش و فیلمهای با نمره ی صفر تفاوت گذاشت چراکه نمره ی صفر، خود، ارزش وجودی دارد و نشان دهنده ی این است که یک فیلم "بد" اما قابل اعتنا (و نقد) است. با این تعریف، فیلم بی ارزش یعنی یک فیلم "ماقبلِ بد" و فاقد هرگونه ارزش جهت اعتنا کردن به آن.

۲. جدول زیر اختصاصاً توسط این وبلاگ تهیه، تنظیم، و منتشر گردیده است. لذا هرگونه استفاده از آن با ذکر نام این وبلاگ (استاد مسعود فراستی) به عنوان منبع بلامانع است.

۳. ترتیب فیلم های جدول زیر بر اساس حروف الفبا (ی انگلیسی) است.

۴. بازه ی نمره دهی، طبق استاندارد جهانی منتقدین، از صفر (۰) تا چهار (۴) می باشد.

۵.  امتیازات فیلم های ایرانی، از نظر مسعود فراستی، با امتیازات فیلم های خارجی قابل مقایسه نیستند، اما اگر کسی اصرار بر مقایسه دارد، پیشنهاد ایشان این است که ۲ امتیاز از فیلم های ایرانی کم کند تا مقداری با فیلم های خارجی قابل مقایسه شود. 

6. مستقیماً از قول جناب فراستی:

فیلم ها (در امتیاز دهی) اول با خودشان مقایسه می شوند. یعنی اینکه اگر فیلمی دارد حرف کوچکی می زند و چیز کوچکی می گوید و درآمده است، نمره می گیرد، اما یک فیلمی که ادعای خیلی بزرگی دارد و در نیامده است، نمره ی کمتری نسبت به فیلم اول می گیرد. به همین دلیل مثلاً شما می بینید که به "راشامون" صفر می دهم با اینکه معلوم است که فیلم صفر نیست به معنی متداول، اما وقتی کاری را که می خواهد بکند نمی تواند انجام دهد، صفر است. یعنی نسبت به مجموعه ی سینما صفر نیست و ممکن است از خیلی فیلم های صفرِ دیگر خیلی بالاتر باشد، اما دارد یک حرف بزرگ می زند، یک کار فرمی بزرگ می کند، و به شدت در این کار ناتوان است. این، متر ستاره دهی هاست که برخی دوستان از آنها تعجب می کنند. "همشهری کین" صفر می گیرد. "راشمون" صفر می گیرد. چون دارند حرف بزرگی می زنند و ادعای فرمی بزرگی می کنند و در هر دو زمینه ناموفق اند و به همین دلیل است که صفر می گیرند. اما یک فیلم کوچک تر که ادعای خیلی کمتری دارد و کار فرمی کوچک تری هم انجام می دهد، نیم ستاره، یک ستاره می گیرد. این یعنی چنین فیلمی از آن فیلم های به اصطلاح بزرگ هم بالاتر است؟ به این معنی که گفتم، بله.

 

امتیاز

نام فارسی فیلم

نام اصلی فیلم

۰/۵

۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی

 2001A Space Odyssey

۲/۵

گردشی در ییلاق

A Day in the Country

۱/۵

آلفاویل

Alphaville

صفر

آمِلی

Amelie

۱

سونات پاییزی

Autumn Sonata

صفر

کلئوپاترا

Cleopatra

۴

فریاد ها و نجوا ها

Cries and Whispers

۱

فلینی ساتیریکون

Fellini Satyricon

۱

هملت (کوزینتسوف)

Hamlet (Kozintsev

صفر

(سری) هری پاتر

Harry Potter

صفر

هیروشیما عشق من

Hiroshima Mon Amour

باید دوباره ببینم

انسان حیوان نما

La Bete Humaine

باید دوباره ببینم

ماده سگ (فاحشه)

La Chienne

۲

توهم بزرگ

La Grande Illusion

۰/۵

مذکر- مؤنث

Masculin- Feminin

۱

مده آ

Medea

۱

ربکا

Rebecca

صفر

راکی (۱،۲،۳،۴،۵،۶)

Rocky (1,2,3,4,5,6

صفر

بدو لولا بدو

Run Lola Run

۱/۵

بازرس

Sleuth

۱

پرتقال کوکی

The Clockwork Orange

باید دوباره ببینم

خاطرات یک مستخدمه

The Diary of a Chambermaid

باید دوباره ببینم

کالسکه زرین

The Golden Coach

صفر

هابیت ۱

The Hobbit 1

صفر

هابیت ۲

The Hobbit 2

۱

ارباب حلقه ها ۱

The Lord of the Rings 1

صفر

ارباب حلقه ها ۲

The Lord of the Rings 2

صفر

ارباب حلقه ها ۳

The Lord of the Rings 3

۱

فلوت سحرآمیز

The Magic Flute

صفر

خانواده با شگوه آمبرسون

The Magnificient Ambersons

صفر

قاعده بازی

The Rules of the Game

صفر

درخشش

The Shining

۰/۵

سکوت بره ها

The Silence of the Lambs

صفر

ماجرای ادل ایچ

The Story of Adele H

صفر

محاکمه

The Trial

صفر

سه رنگ: آبی

Three Colors: Blue

صفر

سه رنگ: قرمز

Three Colors: Red

صفر

سه رنگ: سفید

Three Colors: White

صفر

نشانی از شر

Touch of Evil

۱/۵

پرندگان بزرگ و پرندگان کوچک

Uccellaccl E Uccellini

۰/۵

سگ آندولوسی

Un Chien Andalou

۲

نور زمستانی

Winter Light

 

سینما کلاسیک 51: جیب بر، روبر برسون، 1959

اشاره:

۱. آنچه در زیر می خوانید برگردانی است نوشتاری از صحبت های استاد فراستی در برنامه ی سینما کلاسیک.

۲. شما همچنین می توانید از طریق لینک مندرج در زیر تصویر، فایل تصویری این صحبت ها را دانلود کنید.  

۳. امتیاز هر فیلم، در برنامه سینما کلاسیک مطرح نشده است و استاد فراستی، امتیاز فیلم ها را منحصراً برای انتشار در این وبلاگ اعلام کرده اند.

۴. توضیحات مندرج در انتهای مطلب، به درخواست برخی دوستان و به منظور هر چه مفهوم تر شدن متن، توسط ویراستار (و نه شخص مسعود فراستی) ارائه شده اند. از دوستان خواهشمندم که اگر اشکالاتی به این توضیحات وارد می دانند و یا بیان نکاتی تکمیلی را بر آنها لازم می دانند، حتماً نظرات خود را مطرح سازند تا هم، در صورت نیاز، مطلب اصلاح شود و هم دیگر دوستان بتوانند استفاده ی بهتری ببرند.

 

سینما کلاسیک

برنامه پنجاه و یکم: جیب بر

امتیاز: http://www.uplooder.net/img/image/39/2e345cf09d7c9416a8250c91d2b30903/0.0.jpg

بیست و یکم مرداد ماه ۱۳۹۳

http://www.uplooder.net/img/image/4/a548821c3f09d47b54596e77cd4be52f/Pickpocket.jpg

فایل تصویری موجود نیست.

 

به نام خالق زیبایی ها

سلام. امشب فیلم خاصی را با هم می بینیم. یک فیلم از روبر برسون، کارگردان بسیار نامدار فرانسه.

فیلم، سرگذشت یک جیب بر است که در آخر، به قول خیلی از طرفدارانش، به رستگاری می رسد. اینکه گفتم به قول طرفدارانش [چون] من این نظر را ندارم. راجع به اش بحث خواهیم کرد.

جیب بر یک راوی دارد که خودِ جیب بر (میشل) است که مدام دارد در دفترچه ی خاطراتش می نویسد، یا دقیق تر: دارد از روی آن می خواند، یعنی صدایش دارد دفترچه ی خاطرات را ورق می زند. زمان دفترچه ی خاطرات، به کلّی، در گذشته است، حال آنکه واقعه ای را که دارد می گوید، بعضی هایش در [زمان] حال دارد اتفاق می افتد و بعضی هایش یک لحظه قبل است، مگر ته فیلم که دیگر این قانون را رعایت نمی کند. این تمهید برای، یک جوری درونی کردن این شخصیت به کار رفته است. اینکه چقدر موفق است یا نه [را] بحث می کنیم با هم.

به نظرم انتخاب شخصیتی که باید برای برسون نقش جیب بر را بازی کند، مناسب نوع کار برسون با این شخصیت و با همه ی آدم هایش نیست. برسون سعی می کند که از بازیگر (حرفه ای) استفاده نکند یا اگر از آنها استفاده می کند، آنها را از بازی تهی کند و "بازیگر" را قبول ندارد؛ به آنها مدل می گوید. مدل هایی که در سی- چهل برداشتِ برسون ای از خودشان تهی می شوند؛ تبدیل می شوند به مدل برسون ای. اینکه این تمرین ها [و]، به اصطلاح، خود کاری ها، یعنی تمرین مدام روی یک مسأله، چقدر از حس را باقی می گذارد، به نظرم بحث اصلی است با جیب بر و با برسون صاحب نام.

اگر قرار است که ما در سینما، بیش از هر هنر دیگری، با حس کار داشته باشیم، یعنی از طریق دیدن و شنیدن، حس مان فعال شود و تربیت شود، ببینیم پرهیز برسون از سانتی مانتالیزم۱ و از بادکنک کردن شخصیت (که در آن زمان مرسوم بوده است)، آیا اثر را به دام یک بی حسی مزمن نمی اندازد؟ این سؤال، سؤال مرکزی در جیب بر است. سؤال دوم هم این است که این شخصیت (میشل) چه جوری قرار است به رستگاری برسد، و آیا اصلاً ما رستگاری می بینیم یا سقوط می بینیم؟ به نظر من اساساً سقوط می بینیم و نمای آخر هم که نمای سقوط نیست و یک چیز دیگری است (که عرض خواهم کرد) خیلی به فیلم نمی خورد و فیلم ناتمام باقی می ماند.

جیب بر از طریق بازی با کیف های بغلی، در تدوین خوب از این نما ها، یک جور، دست را نرم و قوی نشان دادن یا به قول یکی از منتقدین طرفدار، "باله۲ ی دست ها"، باید از این دست به درون برسد . . . نمی رسد.

جیب بر، اساساً، یک آدم شکست خورده است که از پس زندگی اش بر نمی آید. وقتی جیب بری هم می کند و از راهِ این بزه پول در می آورد، زندگی اش هیچ تغییری نمی کند؛ هنوز همان لباس همیشگی را به تن دارد، هنوز همان اتاق درب و داغانِ شام دو بونِ۳ پاریسی (همان اتاق زیر شیروانی) را دارد، هنوز نمی بینیم که یک جای خوبی بنشیند و غذای خوبی بخورد یا از پولی که در می آورد، طرفی ببندد . . . هیچ. انگار که یک زهد ارتجاعی در این آدم هست. زهدی که به تحول و خودشناسی نمی انجامد. این تضاد بین جیب بری (این بزه) و آن زهد هم در فیلم از آب در نمی آید. باید این را از طریق نقد هایی که به فیلم تحمیل شده است (از سوی تمام منتقدین فرانسوی و انگلیسی زبان) برای فیلم بافت، چون ما در [خودِ] فیلم چنین چیزی را نمی بینیم.

دست و دل میشل می لرزد وقتی که می خواهد برای اوّلین بار جیب بری کند و بار آخر هم، وقتی می خواهد صورت ژن [Jeanne] را [از] پشت میله ها بگیرد، دستش می لرزد. چرا این دو تا لرزیدن، برای این آدم، یکی نیست؟ خودِ لرزش دست که معلوم است یکی نیست، اما برای این آدم چه تحولی اتفاق افتاده که این لرزش با آن لرزش، تفاوت شیطانی- خدایی دارد؟

برسون فیلمسازی است که سعی می کند که حس را به راحتی اتقال ندهد؛ درونی اش کند و تفکر را با آن عجین کند و گاهی هم تفکر را به جای حس بگذارد. این قسمت دوم را که من به کل مخالفم، چون با مدیوم هنری طرف هستیم که تفکر بعد از حس باید بیاید و از طریق حس باید بیاید، واگرنه هنر معنا ندارد.

آخر فیلم به نظر می رسد که برسون یک جوری می داند که فیلم شکست خورده است [بنابراین] به بازیگر می گوید که هر کاری می خواهی بکن (برسون ای که اصلاً از این شوخی ها ندارد!). هر کاری می خواهی بکن و این حس را در بیاور! هرگز ما این را از برسون نمی شنویم، اما در آخرین لحظه این را می گوید. خوب، یعنی اینکه این نمای آخر، ابداً به فیلم نمی خورد. دفعی است، تحمیلی است [و] راه دشوار هم تا رسیدن به این نما در کار نیست. این، مشکل پایان است که فیلم را به نظر من الکن، دو پاره، و دو لحنی می کند و نجات نمی دهد؛ ما تحولی از میشل نمی بینیم که به اینجا برسد. بیشتر یک خلافکار- بزهکار شکست خورده می بینیم که حالا با پلیس (یک بازرس باهوش پلیس) یک دیالوگ نیمه هوشمندانه [هم] راجع به بزه دارد: آدم های خاص حق دارند، گاهی، برای مدتی معین، قانون را زیر پا بگذارند. تازه، من نمی فهمم که چرا این جمله از دهان این آدم خارج می شود؟ باید چیزی از این شخصیت دیده باشم تا جمله برایم معنی پیدا کند. این آدم که خاص نیست! یک بزهکار شکست خورده ی بیش و کم ترسو است که حالا با مهارت دست هایش [و] از طریق دوستش، یک جیب بر خوب می شود ("خوب" که می گویم، یعنی "حرفه ای"). پس کدام آدمِ خاص؟ کدام اَبَر مرد که اجازه داشته باشد قانون را زیر پا بگذارد تا جامعه را جلو ببرد و بعد دوباره برگردد؟

[حالا] مقاومت بازپرس پلیس با او [را داریم] و بازی ای که این دو تا می کنند. بازی اش هم بازی نظری درباره ی قانون و غیر قانون است. برسون ظاهراً با جامعه ی مدرن طرف است و فیلمش هم فیلمی مدرن است. [مثلاً] در نوع صدا (که قطعاً یکی از بهترین فیلمسازان در استفاده از صدای خارج از کادر است؛ اصولاً در استفاده از افکت و صدا)، اما در بحث زمان به نظرم قادر نیست که زمان را از یک زمان خطی به یک زمان دیگری تغییر دهد که زمانی درونی باشد. وقتی [در طول] چهار سال این آدم از پاریس به لندن و ایتالیا سفر می کند و بر می گردد، ما اصلاً این زمان را نمی فهمیم. انگار که صبح رفته و شب برگشته است. پس این رفت و برگشت اش در چیست؟ در اینکه پول هایش را در آنجا خرج کرده؟ آن هم آدمی که، عرض کردم، یک جور زهد ماقبل دینی دارد؟ (زهدی ارتجاعی در سر و وضع و در لذت بردن از مواهب زندگی که حتی ژن به او می گوید که تو مثل آدم های دیگر از زندگی لذت نمی بری) اوّلاً چهار سال را نمی فهمیم و بعد اینکه این آدم [، با این خصوصیات،] چه جوری رفته آنجا، پول هایش را خرج کرده، و حالا برگشته است؟ این ها همه سوراخ های فیلم اند که صدای خارج از متن خوب و دیزالو۴ های بی معنی، کاری برای آن نمی کنند و فیلم را نمی رسانند به اینکه ما شاهد این تحول یا، به اصطلاح، خودشناسی و رستگاری باشیم.

اما جیب بر، با همه ی این اشکالات، فیلم بدی نیست. فیلمی شلخته، بی سامان و شبیه فیلم های دیگر از نوع خودش نیست. با اینکه "جیب بری" است، اما تریلر۵ یا جنایی نیست. فیلمی است که باید درون را بکاود که در این کاویدنِ درون موفق نیست، اما فیلمی دیدنی است.

با هم جیب بر، فیلم مهم روبر برسون، فیلمساز بزرگ فرانسوی، را ببینیم.


توضیحات:

۱. سانتی مانتالیزم (Sentimentalism): احساسات گرایی، گرایش به عواطف سطحی و گاه سخیف و مبتذل.

۲. باله (Ballet): در اصل نام رقصی است که شبیه حرکات آکروباتیک می باشد. در اصطلاح نمایشی، به نوعی نمایش گفته می شود که در آن، قصه، به وسیله ی موسیقی و رقص باله و بدون هیچگونه کلامی بیان و اجرا می شود.

۳. شام دو بون (به فرانسوی: chambre de bonne): آپارتمانی فرانسوی است در سطح متوسط که تنها شامل یک اتاق کوچک می باشد. این نوع آپارتمان عموماً در بالاترین طبقه ی یک بنا، ساخته می شود و با یک سری پله کان می توان به آن دسترسی پیدا کرد.

۴. دیزالو (Dissolve): در لغت، به معنای "حل شدن (در مایعات)" یا "به تدریج از بین رفتن" است. اما در اصطلاح سینمایی به "همگذاری" ترجمه شده است و مفهوم آن محو تدریجی یک تصویر و، در عین حال، ظهور تدریجی تصویری دیگر و تداخل این تصاویر در یکدیگر است.

۵. تریلر (Thriller): ژانری است که در آن داستانی مهیج درباره ی جنایت یا خلافکاری مطرح می شود.

سینما کلاسیک 50: تعقیب شمالی، رائول والش، 1943

اشاره:

۱. آنچه در زیر می خوانید برگردانی است نوشتاری از صحبت های استاد فراستی در برنامه ی سینما کلاسیک.

۲. شما همچنین می توانید از طریق لینک مندرج در زیر تصویر، فایل تصویری این صحبت ها را دانلود کنید.  

۳. امتیاز هر فیلم، در برنامه سینما کلاسیک مطرح نشده است و استاد فراستی، امتیاز فیلم ها را منحصراً برای انتشار در این وبلاگ اعلام کرده اند.

۴. توضیحات مندرج در انتهای مطلب، به درخواست برخی دوستان و به منظور هر چه مفهوم تر شدن متن، توسط ویراستار (و نه شخص مسعود فراستی) ارائه شده اند. از دوستان خواهشمندم که اگر اشکالاتی به این توضیحات وارد می دانند و یا بیان نکاتی تکمیلی را بر آنها لازم می دانند، حتماً نظرات خود را مطرح سازند تا هم، در صورت نیاز، مطلب اصلاح شود و هم دیگر دوستان بتوانند استفاده ی بهتری ببرند.

 

سینما کلاسیک

برنامه پنجاهم: تعقیب شمالی

بیستم مرداد ماه ۱۳۹۳

 http://www.uplooder.net/img/image/96/b5f056a818219c7717f1ba82de10d2c6/Northern_Pursuit.jpg

جهت دانلود فایل تصویری صحبت های استاد فراستی، کلیک کنید!

 

به نام خالق زیبایی ها

سلام. امشب فیلم دیگری از رائول والش، یکی از حرفه ای ترین سینما گران سینمای کلاسیک را با هم می بینیم: تعقیب شمالی، با بازی ارول فلین [Errol Flynn] که می دانید که قهرمان دوره ای از تاریخ سینمای آمریکا است، بسیار محبوب است و شخصیتی شیرین، دوست داشتنی، و حتی کمی طناز دارد ([این طنز] در خود شخصیت هست).

ما، به جای اینکه با یک فیلم گانگستری از والش طرف باشیم، با یک فیلم تعقیب و گریزیِ جاسوسی طرف هستیم که به شدّت هم فیلم پر خرجی است. یعنی برای آن زمان، فیلم، اساسی، هزینه برداشته است. محیط فیلم [که] در کوه های کاندا [است، شاملِ] برف به شدّت سنگین و بعد سورتمه و بعد هواپیما است. والش به خوبی از پس این محیط بر آمده است. کاری که الان به نظر راحت و ساده می آید، در آن زمان بسیار سخت بوده است، و والش با امکانات همان زمان، محیط جدّیِ سردِ شمالی می آفریند. لباس هایی که بر تن آدم ها است کافی نیست که سرما را به ما بدهد؛ والش، به خوبی، در محیط سرما را به ما می دهد.

فیلم در سال ۴۳ اکران شده است. سالی که هنوز هیتلر در قدرت است و تا پایان جنگ جهانی دوم زمان باقی مانده است؛ یک سال و اندی مانده تا جنگ به پایان برسد. یک جاسوس نازی از زیر دریایی خارج می شود و در کوه های سرد و برف گیر کانادا حضور پیدا می کند. جاسوسی که چهره اش به شدّت تیپیک۱ است. چشمان و رفتارش، به خوبی، نقش نازی را مناسب او می کند. در مقابل اش ارول فلین، بازیگر محبوب آن دهه ی سینمای آمریکا، [است] که شخصیت قوی، ماجراجو، و طنازی دارد و در سینمای آن موقع آمریکا یکی از محبوب ترین شخصیت ها است. تقابل این دو شخصیت، توسط والش، گام به گام ساخته می شود و حتی ما را دچار این توهم می کند که نکند ارول فلین، که زبان آلمانی هم بلد است و یک پلیس کانادایی است، دارد به آلمانی ها متمایل می شود و دارد با آنها کار می کند. این بازی را والش خیلی خوب ادامه می دهد تا جایی که درگیری او با پلیس را می بینیم، دادگاهش را می بینیم، حمله اش به کانادا و شعار ضد کانادایی اش را می شنویم و همه به این موضع می افتند که او نازی است. به خصوص با کلماتی که رئیس پلیس به او می گوید: کشورِ من . . .

از دادگاه، با شعار ضد کانادایی بیرون می آید و می رود پای مأموریت. آرام آرام، معلوم می شود که این آدم جاسوس خودی است که باید نفوذ کند و از آن آلمانی اطلاعات بگیرد و تیم اش را لو بدهد. در این حرکت، از نامزد ارول فلین هم شخصیت پردازی خوبی می شود. یک دختر فعالِ اوفانسیو۲ (تهاجمی) که کمی هم طنز دارد (در او شوخی هست) و همه ی ماجرا ها را بسیار مبالغه آمیز می بیند و زبانش هم لق است؛ راحت می شود به او خبری را داد و همه جا پر شود. این شخصیت هم به خوبی در آمده است.

بَدمَن۳ ها، اما، به شدّت تیپیک شده اند، یعنی ما شخصیت پردازی جدّی ای از بدمن ها نداریم. خیلی تیپیکِ آن سال ها و دهه ی ۴۰ هستند.

کاری که والش می کند و اثر را به یک اثر ضد نازی می کشاند، این است که آدم نازی ها را یک آدم سَبُع که به راحتی آدم می کشند نشان می دهد. شخصیت هایی که آدم ها را می خرند، گروگان می گیرند و هر کاری که می خواهند انجام می دهند. به راحتی از زندان فرار می کنند [که] به نظر من در فرار این ها از زندان، والش چندان موفق نیست، چون خیلی ساده انجام می گیرد، بدون نقشه است، جا هم خیلی جدّی نیست و از یک اردوگاه اسرای آلمانی در کانادا خیلی بعید است. والش اینجا را خیلی سریع رد کرده است.

فیلم تبدیل می شود به یک اثر قهرمان پرورانه ی کانادایی- آمریکایی و شدیداً ضد فاشیستی. این جنبه ی ضد نازی اش کاملاً قابل تحسین است، اما جنبه ی شعاری کانادایی- آمریکایی اش دیگر تبلیغات آمریکایی است. تبلیغاتی که فیلم را تبدیل می کند به یک اثر سطحی. یک اثر گرمِ سرگرم کننده و، از نظر سیاسی، ضد فاشیستی و مبلغ آمریکا.

عرض کردم که والش به خوبی از پس محیط بر آمده است. یعنی طبیعت کارکرد دراماتیک پیدا کرده است [و] وارد قصه می شود. محیط و شخصیت ها [با هم] قصه را پیش می برند و سامان می دهند. از صحنه های سورتمه بگیرید (که عامل سورتمه و سگ در آن طبیعت عجیب و غریب ما را، یک حدی هم، به یاد فلاهرتی [Flaherty] می اندازد) که کارکرد آن را در آن فضا می بینم و آدم هایی که چه طور از این محیط بهره می برند و با این طبیعت بده- بستان دارند و آن آلمانی که در این طبیعت به قدرت کانادایی ها نیست.

فیلم والش، که از نظر ساختاری، فیلم ساده و سرگرم کننده ای است، به نظرم لحظاتی با تصاویر درشت و زوم [Zoom] های خیلی زمخت آسیب می بیند و این را ما در فیلم های والش، خصوصاً گانگستری ها، نمی بینیم؛ فیلم دو سال بعد والش که درباره ی پلیس و گانگستر ها است و در برنامه آن را دیده ایم، خیلی پخته تر است.

والش آدمی است که قادر است در هر ژانری کار کند. نزدیک صد فیلم دارد (یعنی بعد از فورد [Ford] حرفه ای ترین و پر کار ترین فیلمساز آمریکایی است). صد فیلم در همه ی ژانر های سینمایی دارد. اصلاً ادای روشنفکری در نمی آورد و خیلی شبیه فورد است. کارش را به عنوان یک فیلمسازِ "سوپر حرفه ای" انجام می دهد و قصه های ضعیف یا قوی را تبدیل به یک فیلمِ حداقل گرم و جذاب و دیدنی می کند، هرچقدر هم که، مثل تعقیب شمالی، فیلم سطحی ای از آب در بیاید.

مهمترین نکته ی والش، در ارتباط با آدم ها، اکشن ای است که به آدم ها هم نسبت می دهد؛ اکشن فقط یک عنصر خارجی نیست، بلکه آدم ها هم کنش اصلی شان در فعل است، نه در صفت هایی که آدم ها می توانند داشته باشند؛ فعل است که آنها را تعریف می کند. یعنی کنش های فاعلانه ی این آدم ها است که قصه را جلو می برد و آدم [ها] را تعریف می کند. یعنی ویژگی والش، ویژگی اکشن بیرون و اکشن درون است. یعنی آدمِ "فاعلِ ما یشاء".

فیلم تعقیب شمالی، اثر رائول والش، را با هم ببینیم و حداقل سرگرم شویم؛ فیلم سرگرم کننده ی قابل تحملی است.


توضیحات:

۱. تیپیک: تیپیکال (Typical) = نوعی، قراردادی، کلیشه ای.

۲. اوفانسیو (به انگلیسی: Offensive): شخصی تهاجمی که با رفتار بی ادبانه اش باعث رنجش دیگران می شود.

۳. بدمن (Bad Man) = شخصیت منفی فیلم.