زندگان، مردگان
برد تاریخی تیم ملی ایران، برد خیلیها بود و باخت بعضیها. تیم دیپلماسی
فعال ایران هم ملی بود- و ملی عمل کرد- و هم جهانی. اول ملی و بعد جهانی.
این تیم شگفتانگیز در کوتاهترین فرصت ممکن دیپلماسی منفعل ما را به
دیپلماسی فعال و چهره مخدوش شده،خشن و منزوی ما را به چهرهیی قوی، با
شعور و با انعطاف تبدیل کرد. این تیم ظریف با حق داشتن و پافشاری بر آن
پیروز شد و با تدبیر اندازه نگه داشت و این را به جهانیان هم عرضه کرد که
هر گاه آنها هم حق داشته باشند، باید از آن سود بجویند و زیاده خواهی نکنند
و اندازه نگه دارند. این است بازی برد- برد.
تیم ما بر این اصل پا فشرد که داشتن انرژی هستهیی حق ما است و حق همه ملتهای جهان و نه بعضی از آنها.
این تیم ملی با تکیه بر منافع ملی با داشتن استراتژی دقیق و سنجیده در یک
مصاف سخت، پیچیده و نفسبر حریفان جهانی را به میدان استراتژی خود آورد و
با تاکتیکهای مناسب و با شکاف انداختن بین آنها، بازی باخته ما را در عرصه
دیپلماسی جهانی به بازی برد- برد بدل کرد. این کاری سترگ بود و تاریخی.
این برد ، برد ایستادگی روی اصول بود و سازش روی فروع. زندگی و واقعیت به
ما میآموزد که برای سازش نکردن روی اصول، باید روی فروع نرمش داشت و سازش
کرد. کسانی که با ژست دروغین سازشناپذیری، فرق اصل و فرع را نمیدانند و
سازش های کوچک را نمیفهمند قطعا روی چیزهای بزرگ- روی اصول- مجبور به سازش
میشوند و باج دادن. اینان باید بدانند که زندگی سراسر مبارزه است و سازش.
پیشروی است و عقبنشینی. زندگی وحدت و مبارزه اضداد است.
سازشناپذیر، اصولگرا ،اصلاحطلب، استقلال طلب و آزادی خواه راستین باید این اصل اساسی را خوب بفهمد و بدان عمل کند.
برنده اصلی این بازی بزرگ در درجه اول ملت ایران بود با رهبری هوشمند و با
صلابت و دولت اعتدال، تدبیر و امید .و بعد همه ملتهای دیگر، به خصوص
ملتهای جنوبی.
جنگ به طور موقت باخت و صلح موقتا برد. جنگ و جنگطلبان به عقب رانده شدند و
صلح و صلحطلبان پیروز این میدان. روشن است که برای حفاظت از صلح باید
همیشه هوشیار و آماده دفاع بود.
اسراییل، جناح جنگافروز امریکا، عربستان بی هویت و فرانسه سوسیالیست مرتجع
،بازندگان اصلی جهانی این بازی بودند و در مقابل، ملتهای حقطلب و
صلحطلب جهان برنده آن.
در ایران ما هم انقلابیون دروغین که خود را قیم مردم می دانند و ابدا درکی
از منافع ملی ندارند و نمیدانند که هویت دینیشان در گرو هویت ملی است،هم
بازنده این بازی بودند. اصلاحطلب و اصولگرای جعلی، روشنفکر بیوطن و همه
خودباختگان داخلی که کاری با مردم و منافعشان ندارند و درگیر خود و منافع
حقیر خویشند بازنده دیگر این بازی. عمر اینان دارد به سر میآید و جزو تیم
مردگان میشوند.
زندگان- برندگان اصلی - اما میدانند این تازه آغاز بازی است و باید
آمادهتر شد. باید شادی ملی را به نیرو برای تلاش ملی بدل کرد. باید از
وابستگی به نفت خلاص شد.باید با تکیه به خود و به علم و دانش، تولید ملی و
فرهنگ ملی کار و انضباط را شکوفا کرد. و فرهنگ نقد را. باید آزادی های
اجتماعی را گسترش داد و به مردم بیشتر اتکا کرد. اینگونه است که امید ،
معنای واقعی می یابد.
درباره دیپلماسی فعال (حق داشتن، سود جستن، اندازه نگه داشتن)
سرانجام پس از مدت ها فقر دیپلماتیک و دوری از دیپلماسی جدی - ملی و جهانی-
سریع اما آرام به سوی شکل گیری یک دیپلماسی فعال مدرن نه سنتی گام برداشته
ایم. دیپلماسی ظریف حدنگه دارنده یی که ظاهری متین و آرام دارد با باطنی
تعرضی و محق: دیپلماسی که در آن هم استراتژی معنا دارد و هم تاکتیک.
دیپلماسی ای که نه مازوخیستی است نه سادیستی و نه اتوپیایی.
در گذشته از آنجا که استراتژی دیپلماتیک نداشتیم و تاکتیک، با توهم خود را
دلداری می دادیم. لاجرم در زمین استراتژی دیگران بازی می کردیم. چه آنجا که
پرخاش می کردیم و چه جایی که مظلوم نمایی.
دیپلماسی منفعل، بازی باخت- برد است. باخت ما و برد دیگران. یا در بهترین
حالت بازی باخت- باخت. اما دیپلماسی فعال میدان بازی برد- برد است. در این
دیپلماسی که هم ملی است و هم جهانی، حق با ماست. اما حق داشتن به تنهایی
کافی نیست. سود جستن از حق اساسی است در این روند سود جستن، اندازه نگه
داشتن تعیین کننده است. اگر اندازه نگه نداریم سود به زیان بدل می شود و حق
به ناحق می رسد.
طبیعی و ناگزیر است که در این مسیر، نیروهای مخالف و بازدارنده موجودند و گاه فعال: از هر دو سوی میز.
نه عقل نه واقعیت باور نمی کنند و نمی پذیرند که آن طرف میز همه علیه ما
متحدند. ابدا چنین نیست. جبهه غرب اساسا متحد نیست. ذاتا هم نمی تواند
باشد. اتحادش موقتی است و شکننده، عرضی است و نه جوهری. اشتباهات ما- چه
استراتژیک چه تاکتیکی- آنها را متحد می کند و یکپارچه می نماید. باید با
برنامه یی دقیق و تاکتیک های متناسب در صفوف شان تزلزل ایجاد کرد و انشقاق.
گام به گام دوستان و دشمنان را تشخیص داد و از هم تفکیک شان کرد و یارگیری
جدید نمود. دوستان را افزون تر و دشمنان را کوچک تر ساخت. اکثر دشمنان را
به دوستان- هر چند موقتی- بدل کرده و دشمن اصلی را مشخص کرد و منفرد.
واقعیت زندگی در همین یکی دو ماهه نشان می دهد که وقتی ما درست عمل می کنیم
و تعرض، و می خواهیم از حق مان سود بجوییم و اندازه هم نگه می داریم، آنها
به هم می ریزند و اختلافاتشان علنی می شود. حتی ناچار می شوند برخلاف
دیروز در میدان ما بازی کنند. نگاه کنید به پیشنهادات ایران در اجلاس سویس.
هم نقشه راه متعلق به ما است هم زمان بندی آن. دشمنان اصلی، میدان را از
دست داده اند. هم میدان از آن ما است هم بازی. قطعا اسراییل، جناح وحشی جنگ
طلب در امریکا و برخی سران کشورهای عربی در حال باختند و آغاز پایان تعرض.
دیگر میدان و بازی از آن آنها نیست. پیروزی دیپلماتیک ما که همچنان دشوار
است، منافع آنها را سخت به خطر انداخته. آنها تنها در شرایط بحران سازی و
جنگ است که می توانند زندگی کنند. در شرایط صلح و امنیت جای چندانی برایشان
باقی نمی ماند. مشکلات آنها به رغم ظاهر قوی و پز دموکراتیک حقوق بشری و
قدرت جهانی سرمایه ، به مراتب از ما جدی تر است و بیشتر.
برخی افراد و نیروهای داخلی ما اگر همچنان این وضعیت را درک نکنند، همصدا
با دشمنان خارجی ما به سِکت های ضدملی و ضد مردمی تبدیل شده و از میدان
بازی طرد می شوند. افراد و برخی نیروهای ضد دموکراتیک متعلق- و بازمانده-
دیروز به رغم شعارها و نقاب های رادیکال، کاریکاتور مضحک دیروزند و جایی در
این میدان- نرمش قهرمانانه- ندارند و اگر خود را بازسازی نکنند و منافع
ملی را درنیابند پایگاه های ناچیز مردمی شان بیشتر از دست می رود و اعتماد
به نفس شان نیز. نباید زیاد جدی شان گرفت. پنیک کردن امروزی و عوام فریبی
شان از سر ضعف است نه قدرت. تخریب شان در ارگانیزم - در بدن - بیشتر به
دندان دردی حاد شبیه است که معالجه ساده یی دارد تا کمردردی مزمن و
زمینگیرکننده. از همین رو هیچ ضعفی هرچند ناچیز و فیزیکی جایز نیست.
برخی افراد و نیروهای به ظاهر آزادیخواه اما تندرو نیز که یک شبه به دنبال
حل مسائل بسیارند و ایجاد مدینه فاضله، دست شان خالی است و به جای دفاع از
منافع ملی به دفاع از خود و سکت بی تاریخ شان مشغول. اما کشتی به راه خودش
می رود چه خوب که دریابیم و از آن باز نمانیم.
برای ادامه کاری این دیپلماسی فعال که دیگر خوشبختانه متکی به نفت نیست،
باید منفذهای رانت خواری اقتصادی و رانت خواری فرهنگی نیز بسته شود و فرهنگ
نفتی جای خود را به فرهنگ کار و تولید بسپارد. فرهنگ ملی مماس با مردم، با
دورنمای شکوفایی ثروت های مادی و معنوی.
بحث فرهنگ بماند برای وقت دیگر.