کافه سینما-آریان گلصورت: «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه میزند و مسیر مخاطباناش را منحرف میکند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلمهایش ارائه میدهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلمها را هم به درستی نمیبیند....
در برنامه هفته گذشته «هفت» شاهد این بودیم که با نیامدن دکتر علی رفیعی، کارگردان «آقا یوسف»، رضا درستکار روبروی منتقد همیشه مخالف برنامه، مسعود فراستی، قرار گرفت تا فیلم را در غیاب کارگردانش نقد و بررسی کنند. از آنجا که درستکار نیز نسبت به فیلم موضع منفی داشت، برنامه کاملا یک طرفه پیش رفت و «آقا یوسف» فیلمی ضعیف و غیر استاندارد معرفی شد؛ در حالی که چنین نیست. گناه اصلی گردن فریدون جیرانی است که نتوانست در انتخاب منتقد مهمان برنامه به درستی عمل کند. درستاش این بود که در مقابل آقای همیشه مخالف، یک منتقد موافق فیلم حاضر میشد تا توازن برقرار شود؛ نه اینکه با حضور دو منتقد مخالف یکی از فیلمهای قابل احترام این روزهای سینمای ایران اثری کاملا ضعیف معرفی شود. با نگاهی به واکنش منتقدان به فیلم «آقا یوسف» چه در هنگام نمایشاش در جشنواره فجر و چه در زمان اکران، متوجه این موضوع خواهیم شد که بسیاری موضع مثبت و یا نسبتا مثبتی نسبت به فیلم گرفته اند و پیدا کردن منتقدی که بتواند روبروی فراستی از فیلم دفاع کند چندان هم کار سختی به نظر نمیرسد؛ البته اگر «هفت» کمی جسارت به خرج دهد و مهمانان برنامهاش را به چند نفر محدود نکند. برنامه «هفت» باید نگاهی به کارنامهاش بیاندازد و فکری به حال خودش بکند؛ این برنامه و منتقد ثابتاش، از ابتدا تا کنون تنها فیلمهایی چون «مرهم»، «طلا و مس»، «ملک سلیمان» و «شرط اول» را به عنوان آثار قابل قبول سینمای ایران معرفی کردند. «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه میزند و مسیر مخاطباناش را منحرف میکند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلمهایش ارائه میدهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلمها را هم به درستی نمیبیند. برای ادعای آخرم دو مثال میاورم. فراستی در نقد فیلم «جرم»، دقیقا این جمله را به زبان میآورد: «ناصر به ملیحه نظر داره، دست میکنه تو کیسه مار نمیزنه، شوخی». در حالی که آنان که فیلم را دیدهاند، میدانند که شوخی واقعی اظهار نظر عجولانه مسعود فراستی است که حتی متوجه نکته به این سادگی و روشنی نشده که ناصر (حامد بهداد) به هیچ وجه به ملیحه (شبنم درویش) نظر نداشته است.
مثال دوم را از اظهار نظر فراستی در مورد فیلم «آقا یوسف» میاورم، وقتی فراستی عنوان میکند که زنِ همسایه آقا یوسف با آن همه النگوی طلا محتاج نانی که آقا یوسف برایش می آورد نیست. دقیقا، آن زن فقیر نیست؛ اما چون شوهرش زمین گیر است و خودش روی ویلچر مینشیند، تهیه نان برایشان مشکل است. پس مشکل پول و النگوی طلا نیست، مشکل عدم توانایی زن همسایه و شوهرش از لحاظ جسمی و حواس پرت آقای مخالف است. بگذریم از این که تقریبا تمام ایرادهایی که فراستی از «جدایی نادر از سیمین» گرفت ناشی از همین درست ندیدن فیلم بود.
در برنامه امشب «هفت» دیدیم که در کنار فراستی، محمد باغبانی نیز به عنوان منتقد موافق حضور داشت تا به همراه کیوان علیمحمدی و امید بنکدار فیلم «شبانه روز» را نقد کنند. این اتفاق میتواند به نفع برنامه باشد؛ چون جلسه بررسی فیلم از یک دادگاه، به محیطی مناسب برای گفت و گو تبدیل میشود و مخاطبان برنامه نیز بهتر میتوانند در مورد فیلم مورد بررسی به نتیجه برسند. شاید با این وضعیت از خطر سرایت بیماری مخالف خوانی فراستی به مخاطبان سینمای ایران نیز جلوگیری شود و فیلمهای ضعیف با نقدهای مخالفِ منطقی از فیلمهای خوب تفکیک شده و تر و خشک با هم نسوزد.
محسن : این نکته را عرض کنم که نویسندگان سایت کافه سینما به علت اینکه استاد فیلم جرم را نقد کرد و کلمه استمنا را برای فیلم بکار برد نویسندگان این سابت بر این شدند تا با نغز هایشان کمی انتقام بگیرند ولی زهی خیال باطل که نویسندگانی مثا آقای گلصورت میخواهنذ این کار را بکنند که در جوابشان باید گفت که برانون زوده !
اول از همه اینکه استاد هیچوقت از فیلم ملک سلیمان تعریف نکرده بلکه از آن فیلم متنفر است و در ارشگذاری ها این فیلم را بی ارزش نامید . دلایل کمی کوتاه آمدن نقدش در برنامه هفت هم که در مصاحبه های مختلف ابراز داشت و از مردم عذر خواهی کرد . دوم اینکه که استاد کی گفته اند دست میکنه توی کیسه مار نمیزنه شوخیه ؟؟ و این یک دروغ بزرگ است . و در مورد فیلم آقا یوسف معلوم شد که نویسنده فیلم را ندیده اند . در قسمتی که مهدی هاشمی به صورت کاملا مسخره وارد خانه آن پیرزن که النگوهای فراوانی دارد میشه و آنجا ما با آن میزانسن خانه و مرد و زن متوجه میشیم که فقیرند و زندگی خوبی ندارند .
امید است که کمی از غرض ورزی هایمان کم کنیم و در نقدهایمان از نغز دوری کنیم و عدالت و صدافت را پیشه کارمان قرار دهیم .
شبکه ایران: در حالیکه عده ای با تفکیک میان "مخاطب پسند بودن" و "خوب بودن" یک فیلم، می گویند "اخراجیها2" فیلم خوبی نیست، مسعود فراستی تحلیل جالبی از نسبت "سینما" و مخاطب" ارائه میدهد.
ضد یادداشتهای فراستی که در روزهای جشنواره مخالفت مبنایی خودش با تحلیلهای روزمرهی سینمایینویسها را نشان میداد، این روزها بازهم از منظری علمی و متفاوت به تحلیل "اخراجیها2" می پردازد.
وی در بخشی از این یادداشت که که در روزنامه خبر منتشر شده است، می نویسد: «هدف سینما و تئاتر، برنده شدن در بحث - فلسفی و عرفانی نیست، بلکه برانگیختن عواطف مخاطب است... سینما، برخلاف هنرهای دیگر، یا برای مردم وجود دارد یا اصلاً وجودی نخواهد داشت. اما صرف همین تمایل به اینکه یک هنرمند مردمی باشیم، ما را چنین هنرمندی نمیکند. مایاکوفسکی درست میگوید: «هنر از تودهها زاده نمیشود. تنها پس از جد و جهد بسیار است که مردمی میشود.» جد و جهد بسیار، به فروتنی نیاز دارد؛ و به شناختن و دوست داشتن مردم؛ و به ثابتقدمی در راه؛ تا بشود مردم را سرگرم کرد. در سینما - و تئاتر - هنر از پس سرگرمی میآید و بس. »
متن این یادداشت کوتاه یا به تعبیر خودش "ضد یادداشت" در ادامه آمده است:
مسئله مخاطب
لازم است این واقعیت غیرروشنفکرانه - اگر نگویم ضدروشنفکرانه - را بپذیریم که در طی تاریخ کوتاه صد و اندی ساله سینما و در تاریخ طولانی تئاتر، آثاری که با اقبال عام مواجه شده و تا به امروز زنده ماندهاند، آثاری «فاخر» و کسالتبار - نشانه روشنفکری - نیستند. شکسپیر، چخوف، داستایوفسکی و ... میدانستند که چگونه تماشاگران خود را جلب کنند و امروز نیز به همان خوبی - و قدرت - از عهده آن برمیآیند.
هدف سینما و تئاتر، برنده شدن در بحث - فلسفی، عرفانی و... - نیست، بلکه برانگیختن عواطف مخاطب است.
سینما، یک هنر رسانهای و یک هنر اجرایی است. هنری که مخاطب را مدنظر دارد. هیچ هنری از سینما، به مردم نزدیکتر نیست.
سینما به دور از محافل روشنفکری در جوار مردم عام، در جوار کارِ یدی کنندگان بدون کمک نخبگان و روشنفکران زیست و شکوفا شد.
سینما، برخلاف هنرهای دیگر، یا برای مردم وجود دارد یا اصلاً وجودی نخواهد داشت. اما صرف همین تمایل به اینکه یک هنرمند مردمی باشیم، ما را چنین هنرمندی نمیکند.
مایاکوفسکی درست میگوید: «هنر از تودهها زاده نمیشود. تنها پس از جد و جهد بسیار است که مردمی میشود.»
جد و جهد بسیار، به فروتنی نیاز دارد؛ و به شناختن و دوست داشتن مردم؛ و به ثابتقدمی در راه؛ تا بشود مردم را سرگرم کرد.
در سینما - و تئاتر - هنر از پس سرگرمی میآید و بس.
روشنفکرترین سینماگر تاریخ اینگمار برگمان - که فیلمساز درجهیکی است - چنین میگوید: «خالق فیلم با یک رسانه بیانی سر و کار دارد که نه تنها مورد علاقه اوست، بلکه میلیونها نفر دیگر را نیز به خود جلب میکند... تا آنجا که به عموم مربوط میشود، آنها از فیلم فقط یک چیز میخواهند: من پول دادهام و میخواهم سرگرم شوم، جذب شوم، درگیر شوم. میخواهم که مشکلاتم، بستگانم و شغلم را فراموش کنم، میخواهم از خودم بیرون برده شوم... کارگردانی که این تقاضاها را تشخیص میدهد و از پول مردم زندگی میگذراند، در وضعیت دشواری قرار داده میشود. وضعیتی که تعهداتی برای او ایجاد میکند. او در حین ساختن فیلمش باید به طور مداوم واکنش تماشاگران را در نظر داشته باشد. من به شخصه، پیوسته از خودم میپرسم: میتوانم این را سادهتر، خالصتر و جمع و جورتر بیان کنم؟ آیا همه منظورم را در اینجا میفهمند؟ آیا سادهترین ذهن میتواند سیر حوادث را دنبال کند؟»
سخنی چنین صادقانه و مردمی تنها میتواند بر زبان یک سینماگر مؤلف - و یک روشنفکر راستین - جاری شود که میفهمد هنر - سینما- بدون مخاطب، یعنی باد هوا. اصلاً سینما بدون مخاطب به فعل نمیرسد.
نقاشی، موسیقی و ادبیات میتوانند منتظر بمانند تا آنگاه که ارتباط میان اثر هنری و مردم برقرار شود. اما سینما - و تئاتر- از این «شانس» بیبهرهاند.
ارتباط بلافصل شرط اولیه هستی آنهاست. این برای یک کارگردان، تنها مسأله است و دشوارترین مسأله؛ و حتی مسأله سبک.
تنها سیاستزدگان، «پوپولیسم» را که معنی دقیق سیاسی دارد و نه عوامزدگی سطحی، به هنر تعمیم میدهند و در مقابلش اثر «فاخر» - که معلوم نیست چیست- میگذارند.
در سینما - و تئاتر - اثر فاخر نداریم در مقابل اثر مردمی؛ اثر خاص و اثر عام. اثر - فیلم یا نمایش - خوب داریم؛ و اثر بد. خلاص.
این روزها کسی دل خوشی از او ندارد. هر هفته با حضورش در هفت و نقد یک فیلم، عده ای را خشمگین می کند و عده ای را غمگین و فردایش هزار جور تعریض و نقد علیه ش بیرون می آید که پنبه فیلمها را می زند و چرا سلیقه خاص و بی رحم او باید سلیقه رسمی سینمای ایران شود و الخ .
من نیز روزگاری با آنها هم نظر بودم اما نمی دانم چگونه شد که بر خلاف این جریان کم کم دارم عاشقش می شوم با وجود اینکه فیلم محبوب فیلمساز محبوبم را هم با بدترین الفاظ بدرقه کرد و اعصاب مرا هم حسابی پله کرد آن شب. اما حالا دارم عادت می کنم به تماشا کردنش و اخیرا وقتی درباره فیلمی حرف می زنم احساس می کنم دارم سبک او و تکیه کلامهای او را تقلید می کنم و در ناخودآگاهم هوس می کنم یک مسعود فراستی باشم، حتی در خودآگاهم البته نه به آن بی رحمی که من در سینما لذت می جویم و او واقعا نمی دانم لذت می جوید یا نه. چرا که نقد را مقدم بر سینما می داند و نقد را نه تنها پیشه که رسالت هنری خود می داند و همین است که در این عرصه کمتر تعارف دارد.
آنچه از او شناختم برپایه مشاهدات و مطالعه نگاه اوست
وگرنه تشخیص نیات آدمها از ما بر نمی آید. پس از کنارها تهمت ها و توهین
های کلیشه ای که همیشه نثارش می شود، عبور می کنم و اصل را بر صداقتش می
نهم که البته نشانه هایش در او پیداست و البته هر چه بیشتر پای صحبتش می
نشنیم بیشتر قانع می شوم که نقدهایش در بسیاری مواقع صحیح است و دارم از او
بسیار می آموزم و اینکه ترس از فراستی ترس از نقد صریح است که ما ملت
تعارفی نه علاقه ای به آن داریم و نه تحملش را داریم.
به هر صورت باید
اینها را اعتراف می کردم و اینکه این یادداشت قرار نیست در تمجید یا در نقد
یک منتقد یا در تایید یا رد مواضعش باشد بلکه واگویه آن چیزهایی است که در
این یک سال از مسعود فراستی دیده ام و او را از یک منتقد ترسناک پیش من به
یک سینماشناس دوست داشتنی تبدیل کرد. او که همیشه عادت داشت در ۵ دقیقه
اول تصمیمش را برای فیلم بگیرد و از سینما خارج شود حالا بخاطر مسوولیتی که
در بخش نقد برنامه هفت و در مقابل رسانه و مخاطبان دارد همه فیلمها را
کامل تماشا کند و این یعنی یک قدم برداشتن به سمت اعتدال و البته نه به سمت
سازش که مطلوب من هم نیست.
یک مسعود فراستی یعنی یک منتقد سینمایی که سواد و آزمودگی بالایی در سینما دارد و به اصطلاح در مباحث مختلف کم نمی آورد و نمی شود دورش زد. او نسبت به شان والای مقوله نقد متعصب و جدی است و شخصیت شفاهی و شخصیت مکتوبش یکی است. یعنی در یادداشتهایش همانها را می نویسد که شفاها می گوید و برعکس. بی پرده و بی تعارف و شفاف و گاه با لفظ و لحن تند نسبت به فیلم سخن می گوید و اهل پوشیده گویی و ایما و اشاره و ملاحظه گری نیست و اگر ملاحظه ای به او سفارش شود بعدا اعلام می کند که به دلیل سفارش فلان نهاد درباره فلان فیلم بناچار ملایم تر سخن گفتم و بابتش از مردم عذرخواهی هم می کند. همچنین صدای گرم و بیان فوق العاده ای هم دارد برای ارائه منظور نظرش. لذا نه در واژه کم می آورد و نه در لحن ولذا نگران بد فهمیده شدن سخنش نیست و بیانش شفاف و بی شبهه است. او ژست و هیبت و سبک لباس پوشیدن خاص دارد. مثل نوع نشستنش و نوع استفاده از دستهایش در حالات مختلف که بدلش می کند به شومنی خاص و تیپیک. کت و پیراهن اسپرت به همراه ریش جوگندمی و دو عینک که همین عوض کردن عینک هایش یکی از تاثیرگذارترین اکت های او حین سخن گفتنش است. تکیه کلام خاص دارد: فلان سکانس یا حس درنیومده، داریم شوخی می کنیم، فلان شخصیت یا نما لقه و… که همچون موتیفهایی جذاب مستمع را بر سر ذوق آورد که پی بگیرد حرفش را و گاه منتظر این موتیف ها باشد. یک مسعود فراستی تحمل می شناسد و اصول گفتگو را درست رعایت می کند. وقتی فیلمسازی را زیر آتش تند نقدش می گیرد و نوبت به دفاع فیلمساز می رسد کاملا سکوت می کند و گوش می کند و فیلمساز اگر بدترین الفاظ را هم به شخص خودش نسبت دهد که تو بیماری و تو غرض ورزی و الخ باز هم نه عصبانی می شود و نه توی سخن طرف می رود و وقتی دوباره نوبت بهش رسید باز بحث خودش را پی میگیرد. توی سخن هیچکس نمی رود گیرم که وقتی توی سخنش بروند باز سکوت می کند و اجازه می دهد طرف مقابل حرفش را بزند. او اعتماد به نفس بالایی دارد و چیزی نمی تواند تمرکزش را به هم بزند. وارد حاشیه سینما نمی شود و تنها مصمم به نقد خود فیلم است به لحاظ ساختار و مضمون و محتوا. بر خلاف آنچه از یک منتقد بی رحم و خشن انتظار می رود بسیار بذله گو و خوشروست و حتی گاه احساساتی. جوری که اگر فیلمی را دوست داشته باشد با ذوق و شوق تمجیدش می کند و بی خیال نقاط ضعفش می شود و می شود مجلس گرم کن و شخصیت مثبت برنامه. اگر از فیلمی بدش بیاید مسلسل وار ایرادات فیلم را لیست می کند و جا برای نقاط قوت نمی گذارد و هیچکس و هیچ چیز جلو دارش نیست و تازه آنجا می شود بدمن جذاب برنامه. توی نقد گاهی از صراط عدالت خارج می شود و گاه مواضعش بی منطق می نماید اما در عین حال شدیدا انتقادپذیر هم هست و تاثیر نقدهایی که به شیوه نقدش می شود را می شود نرم نرم در هفت مشاهده کرد. مثلا اینکه الفاظ تندش را در نقدهای جدید دارد تعدیل می کند یا اینکه قبلا ایرادات فیلم را خیلی کلی مطرح می کرد و متهم به کلی گویی و هجمه بی منطق می شد اما کم کم دیدیم که تلاش کرد ایراداتش به فیلم ها را بیشتر توضیح دهد و براهین و مثالهای سینمایی برایش اقامه کند و گاه در میان ایرادها از نقاط قوت فیلم هم یاد کند. مسعود فراستی حتی درباره آن آیتم طنز شوخی با هفت و خودش هم نگاه مهربان و در عین حال منتقدانه دارد و می گوید حرکات و تکیه کلامهای مرا رو خوب تقلید کرده اند اما متن ها ضعیف است و آرزو کرد این آیتمهای طنز با متنهای قویتر ادامه یابد.
به هر صورت فراستی دارای هویت مستقل و تکی است که شبیه هیچکس نیست و این امتیاز برجسته اوست. چیزی شبیه یک پرسونای جذاب سینمایی است با ویژگیهای بارز نمایشی که برای هر برنامه تلویزیونی واجب است حالا چه در نقش مثبت و چه در نقش منفی. پرسونایی که ببینندگان را ترغیب به همذات پنداری می کند یا لااقل برای من چنین است. کدام سینمادوستی دوست ندارد چون او باشد. محکم از آنچه دوست دارد دفاع کند و آنچه دوست نمی دارد را بی تعارف از خود براند. سواد کم نیاورد، از آنچه می گوید نترسد و تحت هیچ فشاری خودش را توی بحث نبازد.
زمانی که به خاطر بکار بردن آن لفظ نازیبا درباره کیمیایی چند برنامه از هفت کنار گذاشته شد، فریدون جیرانی برای بازگشتش نظرسنجی برگزار کرد توی هفت و اکثریت بالا و قریب به اتفاقی رای به بازگشتش دادند. این یعنی با همه زبری و تندی که در نقد دارد سینمادوستان کم کم به او اعتماد کرده اند و از همه مهمتر حضور جذابش را دوست دارند هر هفته تماشا کنند. یعنی هر چقدر اهالی سینما با نقدهایش مشکل دارند مردم شیوه نقد کردنش را می پسندند. این یعنی یک منتقد دارد تبدیل به یک ستاره و یک برند معتبر رسانه ای می شود که می تواند مثبت باشد.
تداوم حضور یک منتقد تمام عیار در تلویزیون از طرفی به ما جسارت بیان نقد می آموزد و از طرف دیگر لزوم نقدپذیری را درک می کنیم و این فی نفسه رخداد فرخنده ای است. هرچند حضور منتقدان دیگر در کنار یا در مقابلش و با او وارد دیالوگ شدن، که خوب هم از آن استقبال می کند، اتفاق زیباتری خواهد بود اما صرف حضور خود مسعود فراستی را یک لازمه می دانم در سینمای ایران و در برنامه هفت که مغتنم است.
میگویند برای فهم دنیای یک اثر سینمایی نیاز به نقد و منتقد سینمایی
است، ولی وقتی مخاطب در فهم دنیای خود منتقد و نقدهایش درمیماند، ابهام
مضاعفی به وجود میآید که ره به ترکستان دارد و بماند که آتش تند و کور
نقدهایش تر و خشک را هم میسوزاند.
به گزارش فرارو،
مسعود فراستی معتقد است فیلمهای ایرانی در حد و اندازهای نیستند که با
یک بار دیدن نتوان همه آن چیزی که قرار است در نقد باشد را گفت. او خودش
میگوید خیلی اوقات 10 دقیقه از یک فیلم گذشته و آن را میبیند ولی هیچ چیز
مهمی از فیلم را از دست نداده است.
روی همین حساب وقتی ماهنامه
سینمایی 24 در شماره آخرش از شماری منتقد سینمایی دعوت کرد تا در جدول
ارزشگذاری فیلمهای فصل شرکت کرده و از رتبه عالی تا بیارزش به ارزیابی
این فیلمها بپردازند نظرات مسعود فراستی قابل پیشبینی باشد.
فراستی
همچون شبان کوری که تمام گله را با یک چوب میراند، از خجالت تمام
فیلمها درآمده و به شکلی عادلانه برای تمامی آنها نمرهی سیاه بیارزش
لحاظ کرده است، به این معنا که فیلم تحسین شدهی صدر جدول، «جدایی نادر از
سیمین» را با فیلمهای انتهای جدول از قبیل«فوتبالیها»، «پایانامه»،
«اخراجیها» و...در یک ردیف قرار داده است.
مسعود فراستی یک منتقد
دوآتشه است که نقد سینمایی را کاری در حد و اندازههای ساخت فیلم به حساب
میآورد و چه بسا بیشتر، کمتر فیلمی هست که از گزند آتش توپخانهی او در
امان مانده باشد، بیشتر از آن که صراحت لهجهاش او را به یک پدیدهی
تلویزیونی بدل کرده باشد او مدیون نظرات بعید و تند و تیز خود است.
شاید
یکی از جاذبههای برنامه تلویزیونی «هفت» خود فراستی باشد، منتقد پایه
ثابت این برنامه که با خونسردی تحسین برانگیزی دست به جنجال میزند، او
خیلی ساده و مختصر در حد گفتن « ...درنیومده»، به نقد سینمایی، حال و هوای
عامیانه میبخشد، خودش گفته است: «سعی کردهام در نقدهایم هم موضع مخاطب
عمومی سینمای ایران باشم.»
به نظر میرسد فراستی با همین داعیهی
دفاع از حقوق مخاطب، شمشیر نقدش را از رو میبندد تا حقیقتا به یک فیلم
حمله کند تا فیلم بد را رسوا کند.
خود فراستی در سایتش در گوشهای
از یادداشت بلندی با عنوان «نقد، منتقد، عامل اخلال» آورده است: «منتقد
راستین، اهل مماشات و مرعوب شدن، همزیستی خنثی یا مرگبار نیست. کار منتقد
از جمله این است که مستقل از جوّ غالب بر فضای جمعی، هیاهوها و تحسینها،
جوایز و فروش، در جستوجو و کشف باشد و نگذارد سر خودش و تماشاگر کلاه
برود و بدلی را به جای اصلی بگیرد. فیلم بد، از هر که میخواهد باشد، حقش
«رسوا شدن» است.»
فراستی در گفتگویی با سینمای ما گفته است: «قطعا
من با فیلم بد مخالفت میکنم و به هیچ عنوان شوخی هم ندارم. فیلم بد از قبل
خودش را تخریب کرده و من وظیفه دارم این تخریب را کامل کنم. وقتی فیلمی بد
ساخته شده و توهین به شعور و سلیقه و زیبایی شناسی مخاطب است چرا من باید
به آن لبخند بزنم؟ باید به شدت فیلمهای مستهجن تخریب شوند تا شاید کمتر
شاهد ساخته شدن این گونه فیلمها در سینما باشیم.»
خرق عادتهای
فراستی محدود به ارزشگذاری یکپارچه و یکدستش از تمام فیلمهای فصل
نمیشود، او به طور کلی با خیلی از فیلمها مشکل دارد و همین ویژگی منحصر
به فردش ثابت میکند که او انگار قرار نیست مثل مثلا منتقد جریانسازی چون
«آندره بازن» موج نویی به راه اندازد. روی این حساب به نظر میرسد قصد کرده
یکتنه به جنگ خود سینما برود.
محسن : منتقد خوب و منتقدی که آنقدر فیلم دیده میتواند با یک قاب و یک سکانس فضای فیلم رو بسنجه و خوبی و بدی فیلم رو تشخیص بده . استاد همیشه گفته است که میتوان با ۱۰ دقیقه از تماشای فیلم فضا فکری فیلمساز رو تشخیص داد . این فکر فقط شامل سینمای ایران میشود نه هالیوود و ... .
از نظر استاد فیلم خوب و ضعیف وجود داره و با همین دید ستاره به فیلمها داده میشه . اگر یک ستاره به فیلم شرط اول به خاطر دکوپاژهای تلویزیونی و پایان بد فیلم و ... و به خاطر مفهوم شرط اول یک ستاره داده است .
بقیه نوشته هم که خوبی استاد بود . فقط میمونه یک نکته که مطمئنا استاد موج نویی در نقد به وجود آوزده و دید تیزی به مخاطبان داده که فیلمها رو سردستی نبینند و برای سکانس به سکانسش تفکر کنند و خوبی و بدی فیلم را از همین سکانس ها و دید فیلمساز به جامعه اش بسنجند . اگر آندره بازن که خود مخالف گوی شدید در مورد فیلمهای زمان خودش بود و همه را نقد میکرد در مورد نقدها و زندیگنامه اش کمی تحقیق کنید خواهید دید که او حتی زمان خودش که حتی هیچکاک فیلمساز معتبر بزرگی بود از دم تیغ نقدهای خود میگذراند و به خاطر همین نقدهایش مورد شماتت قرار میگرفت . مقایسه آندره بازن با مسعود فراستی خیلی درسته .
از زمانی که برنامه سینمایی«هفت» به تهیهکنندگی فریدون جیرانی آغاز و
بخش نقد فیلمهای روی پرده این برنامه به مسعود فراستی سپرده شده، شاهد
بوجود آمدن حواشی فراوانی بودیم که اغلب به دلیل نقدهای تند این منتقد بود.
در طول پخش این برنامه بسیار کم بودند فیلم هایی که مورد توجه
منتقد برنامه «هفت» قرارگرفتند و این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که در
گزارشهای مردمی این برنامه نیز مخاطبان سینما به آن اشاره میکردند.
مسعود
فراستی در زمان برگزاری بیستونهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر پس از
اکران «جرم» آخرین اثر مسعود کیمیایی با الفاظی زشت که در شان رسانه و هنر
نبود، «جرم» و نگاه کیمیایی را توصیف کرد و با هجمهای رسانهای مواجه شد.
بسیاری از کارگردانان دیگر نیز که در مقابل فراستی در برنامه «هفت» نشستند
با جملاتی مثل "آقای فراستی شما اصلا فیلم را دیده اید؟ و یا حتما تا پایان
ندیدهاید" که با لحنی کنایه آمیز مطرح میشد وی را متهم به ندیدن فیلمها
میکردند.
در برنامه هفته گذشته «هفت» که به نقد فیلم سینمایی
«سیزده59» اختصاص داشت مسعود فراستی به انتقاد شدیدی از این فیلم به لحاظ
ساختاری محتوایی پرداخت، بازی پرویز پرستویی و دریا آشوری را بسیار بد و
کلیشهای دانست و سامان سالور کارگردان نیز نتوانست از اثر خود دفاع قابل
قبولی ارائه دهد.
اما اتفاق جالب توجه در این برنامه سینمایی که هم
اکنون مخاطبان بسیاری را جذب کرده است شب گذشته رخ داد. این برنامه به نقد
فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» به کارگردانی رامبد جوان و تهیه کنندگی
علی سرتیپی اختصاص داشت و گویا فراستی که همیشه مجالی برای دفاع به
سازندگان آثار نمیدهد و هیج توضیحی را مقابل نقدهای خود نمیپذیرد، این
بار مغلوب «ورود آقایان ممنوع» شده بود و حرفی برای گفتن نداشت.
سازندگان
این اثر که به واسطه فروش خوب فبلم و حمایت مردم با اعتماد به نفسی عالی
در برنامه «هفت» حاضر شده و آماده پاسخ گویی به هر نقدی از سوی منتقد «هفت»
بودند به جای نقد با تعریف و تمجید مواجه شدند، اتفاقی که کمی سبب تعجب
مخاطبان شد.
حال گذشته از نقاط قوت فیلم پر فروش«ورود آقایان
ممنوع» که منکر آن نمیشویم و معنقدیم اتفاقی نو در ژانر طنز است و نظر
اکثر مخاطبان خود را جلب کرده با توجه به ذهنیتی که از مسعود فراستی و نوع
برخورد وی با آثار روی پرده و سازندگان آثار داریم این سوال برای ما مطرح
میشود که آیا ویژگیهای مثبت این فیلم به اندازهای بوده که منتقد قادر به
نقد آن نبود و یا فراستی در شرایطی که فیلم با فروش میلیاری مواجه شده و
نظر اکثریت را جلب کرده نخواست این اثر را نقد کند!!!؟
محسن : نیاز به فلسفه بافی و سفسطه نیست . اخراجیهای ۳ هم پرفروش بوده ولی استاد نقد تندی داشت . جدایی نادر از سیمین پرفروش شد ولی استاد ... . منتقدی از یک فیلم راضیست و خوشش آمده آیا باید از فیلمی که خوشش آمده بد بگوید ؟
1. برنامه هفت، با همه تنگناها و با همه کاستی هایش، تلنگر و مقدمه
ای ست برای حلول شادابی، نقادی، ایجاد گفتمان و بهتر شدن سینمای ایران در
این روزها.
آنچه بیش از پیش مهم و کلیدی به نظر می رسد، اهمیت چگونگی
ورود این شادابی و تازگی در فضای گفتمانی سینمای ایران است که البته گفتگو
از بهترین شیوه هاست مشروط بر آن که، اخلاق گفتگو به درستی رعایت شود.
2.
جملات فوق، و دست چین کردن جملاتی دیگری در این وادی، به ما کمک می کنند
که بهتر و عمیق تر این نکته را دریابیم، که در مواقع بحرانی، چقدر متانت،
صبر، بردباری و دوری از هیجان و عصبیت، راهگشا و موفقیت آمیز خواهد بود،
همچنان که فرموده اند:
"فی تقلب الاحوالف علم جواهر الرجال"
در دگرگونی احوال است که جوهر (و حقیقت وجودی) افراد آشکار می شود.
3.
از لوازم، امر اصلاح و هر اقدام مصلحانه، این است که، حتما، این قبیل
امور، خود توسط مصلحان و با روش ها و شیوه های مصلحانه صورت پذیرد. به
قولی، نمی شود با دستمال کثیف، و لو به قصد خیر و نیک، سطح بلور زندگی را
پاک کرد و زوائدش را زدود.
4. نقد به معنای سنجش یک دیدگاه براساس
ترازوی منطقی و تعیین اعتبار، صحت و دقت آن بر مبنای ملاک های عینی و
همگانی است. نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد،
یک شی را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را
تشخیص دادن است. منتقد هرگز با سوی گیری منفی صرفا به یافتن مواضع خطا و
رخنه نمی پردازد، بلکه او بی طرفانه در مقام جدا کردن صادق از کاذب و سخن
موجه از بیهوده بر می آید. به همین دلیل محققان هوشمند اولین منتقدان آرای
خود هستند. هدف نقد تخطئه صاحب نظریه نیست، بلکه مقصود از آن سنجش آراست و
احکام و ارزش داوری مربوط به صاحب نظریه به سخن وی قابل سرایت نیست. پرهیز
از نقد سخنگو به جای نقد سخن و احتراز از مغالطه انگیزه و انگیخته از شرایط
نخستین نقد بی طرفانه است. رشد علم و توسعه جامعه، سخت محتاج نقد بی
طرفانه آثار، مقاله ها و آراء است. به وسیله نقد روشمند، سخنان بیهوده،
کتاب سازی، شخصیت پنداری از رواج می افتند و به جای آن اندیشه متقن رونق می
گیرد.
5. هیچ آفتی به اندازه نقد گریزی و نقد ستیزی، فرهنگ جامعه را تهدید نمی کند.
6.
یکی از مهمترین عوامل نقد بی طرفانه، توجه به اصل تقدم فهم بر نقد است.
ابتدا سعی کنیم سخنی را که در مقام نقد آنیم، به دقت بشناسیم.
7. نقد شتاب زده و بدون فهم دقیق به تخطئه پرداختن غیر اخلاقی می انجامد.
8.
نقد کردن و نیز نقد پذیری، دو توانایی است که علاوه بر دانش و مهارت بر
هوش هیجانی - EQ - محقق نیز استوار است. به همین دلیل ژیلسون معتقد است که
عظمت حقیقی یک فیلسوف، همواره متناسب است با امانتی که در مسائل عقلی به
کار می برد. وی در موضع دیگری می گوید: اساس همه مشکلات فلسفی ما یک مشکل
اخلاقی است و آن اینکه مردم سخت مشتاق یافتن حقیقت اند اما از پذیرفتن آن
به شدت سر باز می زنند.
1- تصویری آرمانی ای که تا ابد از سینما توی ذهنم هست، تصویر یک وسترنر تنهاست که در دشتی بی آب و علف تنها گیر افتاده و دارد از تشنگی می میرد. اما به چشم هایش که نگاه می کنی خیالت راحت می شود که یک راه حلی گیر می آورد و از آن شرایط خلاص می شود. این که چقدر شرایطش سخت است یا امکان رهایی غیر ممکن است، مسئله بعدی است. مسئله اصلی همان چشم هاست. چشم هایی که اطمینان در آن موج می زند و تازه، اطمینان موجود در آن قلابی نیست واقعی است. به نظرم کل فیلم نیمروز روی چشم های گری کوپر می چرخد. کلانتر تنهاست. هیچکس حاظر نیست کمکش کند، اما او می رود و یک تنه اشرار را کله پا می کند. تنها چیزی که مطمئنمان می کند چشم های مضطرب ولی مطمئن گری کوپر است. همان چشم هاست که ارزش فیلم را به شدت بالا می برد و آن را به یک شاهکار سینمایی بدل می کند.این که فیلم جعلی نیست.بیش از همه مدیون همان چشم های گری کوپر است. چشم هایی که دروغ نمی گوید.
2- از یک دسته آدم هم خیلی بدم می آید. آدم های زالو صفت. آدم هایی که زور می زنند خودشان را به گنده ترها بچسبانند و اسم و رسمی پیدا کنند. آدم هایی که اصلاً وجودشان، فردیتشان و هویتشان وابسته به دیگران است. خودشان همانقدر پوک و مزخرف و به درد نخورند. اگر آدم گنده ای نباشد که این ها ازش تعریف کنند خودشان به شخص چیزی برای ارائه ندارند. فقط هم بلدند جریان درست کنند و حرف های فاضل مابانه بزنند. ته حرف هایشان را هم نگاه کنی می بینی که چقدر تهی و پوک و خارج از خط است!
3- دو بند بالا در واقع مدخلی بود برای ورود به بحث اصلی. می خواهم بگویم چرا مسعود فراستی را دوست دارم؟ راستش احساس من نسبت به فراستی حکایت همان وسترنر تنهاست. آدمی که فقط و فقط بر مبنای اتکای به خودش روی صندلی نقد فیلم می نشیند و طرف مقابل را نقد می کند. فراستی، راستش شاقول یکجور تحمل پذیری هم هست. نگاه کنید به برخورد کارگردان های ما که اکثراً مشتشان در مقابل فراستی خالی است و فقط مشغول توجیه هستند. راستش من هم این سوال برایم لاینحل است که بالاخره استاد چه فیلمی را دوست دارد؟ اما این مسئله فعلاً دغدغه این نوشته نیست. این نوشته قرار است ستایشی باشد از جسارت آقای فراستی!
4- هفت را هیچ دوست ندارم. برنامه شلخته و پا در هوا و محافظه کاری که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست. بخش های بی ربط زیاد دارد. هفت را فقط به عشق مسعود فراستی می بینم. یک هفته با عشق منتظر اینم که ببینم این بار چه از آستین جادوئیش بیرون می آورد. همین دیشب نشان داد چقدر چنته طرف مقابلش خالی است. بیشتر از همه چیز مجذوب آن نگاه های معنی دار از پشت عینکش شدم.یکجور یلگی و رهایی و اطمینان وجد آور در نگاهش بود. در مقام گفت و گو هم ثابت کرد از خیلی ها با سواد تر است. طرف مقابل هی داد می زند و او معنی دار می خندید. نمی دانم چقدر با این حرفم موافقید، به نظر من آرامش چهره و نگاه آدم ها به این خاطر است که به حرفشان با تمام وجود اعتقاد دارند و معتقدم آرامش فراستی هم به همین خاطر است. او به حرفی که می زند اعتقاد دارد. همین!
5- اما نکته بعدی این که فراستی نمی ترسد. حرفش را می زند. این نترسی بیش از هر چیز فکر می کنم به پاک بودن او بر می گردد. در یک کلام زالو صفت نیست. شاید بزرگترین منتقد نباشد. اما با چسبیدن به این و آن خودش را گنده نمی کند. تمجید الکی نمی کند. (هر چند در انتقاد هم خیلی وقت ها زیاده روی می کند) اما نقطه تمایزش با سیل پاچه خاران مقرب درگاه همین است.بدون وحشت و بدون زد و بند حرفش را می زند.بدون این که بخواهد حرفش را در یک لفافه روشنفکر مابی و قلمبه گویی بپیچد!
6- مسعود فراستی فیلم را به صورت ارگانیک می بیند. همانطور که یک آدم اگر دست نداشته باشد ناقص است. فیلم هم یک همچین چیزی است. اما فراستی فیلم را کاملاً ارگانیک می بیند. یعنی به نظر او (البته من این طور فکر می کنم) آدم یک دست اساساً آدم نیست. و فیلمی هم که یک نقطه اش بلنگد کلاً فیلم نیست. این دید به نظرم خیلی بی رحمانه است.اماوجود دارد و به حیاطش ادامه می دهد. پس حتی اگر با این نوع نگاه هم مخالف باشم، به آن احترام می گذارم.
7- فراستی یک فرصت و امکان است. فراستی آینه ایست که مای واقعی را به ما نشان می دهد. در واقع به ما نشان می دهد برخی از این اهل هنر و فرهنگ ما، زیاد هم مودب و شسته رفته نیستند. خیلی هم روشنفکر نیستند.راستش فکر می کنم فراستی از تمام این دوستان اهل پز روشنفکر تر است و ذهن دموکراتیک تری دارد
8- این نوشته را می خواهم دیگر دوستان منتقد هم بخوانند. خوشحال می شوم نظرات آن ها را هم بدانم.
9- راستش فکر می کنم، فراستی وقتی روی آن صندلی نقد فیلم می نشیند از تمام مردم دنیا تنها تر است!
10- ته مطلب را هم می خواهم با این داستان ببندم که بعد از آن برنامه جنجالی ویژه نامه جشنواره و حرف فراستی راجع به جرم، یک بازیگر مجنون و پریشان حالی زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد کردن و یقه جر دادن . پیش خودم گفتم: (فراستی چوب را برداشته و گربه دزده هم حساب کار خودش را کرده). همین طوری خواستم آدمی از بند دوم را بهتان معرفی کنم!