بازخوانی کلامِ
آقای نقد ایران
-2-
اشاره: چندی پیش با یکی از دوستان صحبت میکردیم و او به نکتهی قابل تأمّلی اشاره میکرد. میگفت که بسیاری از سوء برداشتهایی که از سخنان مسعود فراستی اتّفاق میافتد و ما با بخش قابل توجّهی از آن در فضای مجازی و حقیقی مواجه میشویم، ریشه در عدم شناخت این افراد از نظرگاهها و تفکّرات این منتقد دارد. متأسفانه عالم سایبری و جهان تکنولوژیک نیز با دو ارمغانِ شوم خویش؛ یعنی تنبلی و سرعتطلبی، موجب شدهاند که تعداد قابل توجّهی از آدمها نخواهند این زحمت را به خود بدهند که به سراغ سخنان کتبی یا شفاهی این منتقد دیرین بروند و نظرات، اعتراضات و نقدهای خویش را به ایشان از پسِ آگاهی نسبت به دیدگاهها و تئوریهای او اعلام کنند.
آن دوست عزیز پیشنهاد داد که ما در مبارزه با این فضای منفعل، بر فعّالیت خود بیافزاییم و سخنان مکتوب مسعود فراستی را بار دیگر بازنشر دهیم. از قضا خودِ آن دوست گرامی- که دوست ندارد نامش در اینجا برده شود- نیز داوطلب شد تا نقدها، مقالات و ضدیادداشتهای مسعود فراستی را از نو تایپ کند و جهت بازنشر در اختیار اینجانب قرار دهد.
این پروژه از چند ماه پیش کلید خورد و بنده همواره منتظر یک زمان مناسب برای رونمایی از اجرای این طرح بودیم. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که حالا که دیگر قرار نیست مسعود فراستی را در برنامهی «هفت» ببینیم، شاید بد نباشد هر جمعه- یا هر چند جمعه یک بار- این خلاء را با انتشار مجدد یکی از مطالب نسبتاً قدیمی آقای نقد ایران پر کنیم.
در راستای تحقّق هر چه بهتر هدف یاد شده، از دوستانی هم که با سایتها و وبلاگهای دیگر در ارتباط هستند- یا خودشان مدیریت برخی از آنان را به عهده دارند- درخواست کنیم که این مطالب را موازی با ما بازنشر دهند.
دربارهی روشها
1- فرم، محتوا میآفریند. محتوا از دل فرم برمیآید. به اندازهای که فرم داریم، محتوا میسازیم. فرم، خود، محتواست و محتوا، فرم.
2- «هدف، وسیله را توجیه میکند». هدف خیر، قطعاً وسیله متناسب با خود را طلب میکند. و هدف شر، وسیله شرور. مشکل اما از آنجا آغاز میشود که اصالت را چنان بر هدف قرار دهیم، و وسیله را چنان تابع آن، که وسیله برده و ابزار و دستاویز هدف میشود؛ در نتیجه هدف را مخدوش میکند و در آخر متلاشی. توجیهاتی از این قبیل که: ما در شرایط بحرانی به سر میبریم، دشمن- هر که با ما نیست - باطل است. و ما متر و معیار حقیم، پس میبایستی باطل را ساکت کنیم، سرنگون کنیم؛ به هر شکل و شیوه و با هر وسیلهای که شده: از افشاگری گرفته تا تخریب، تهمت، دروغ، هتک حرمت و حتی ترور شخصیت و... همه اینها مجاز است و توجیهپذیر؛ چون ما، به حقایم و مقابل، باطل!
غافل از اینکه شیوه- و روش - خود، هدف است. به این معنی که رنگ و وزن خود را به هدف تحمیل میکند و به جای آن مینشیند. هدف، از دل وسیله میآید و وسیله، هدف را هم شکل و هم قد- و وزن- خود میکند. بر روش و شیوه، باطل، روح باطل حاکم است و بس.
هرچه بیشتر حق با ما باشد، باید استوارتر و متینتر رفتار کنیم و زیباتر؛ نه خشنتر و متشنجتر و بغضآلودتر. تشنج و بغض نشان خلل در هدف است و در حقانیت؛ و نشان بیاعتمادی است به مخاطب - به مردم-. دادخواهی، مبارزه با فاسد- و فساد- متانت میخواهد، حرمت نگه داشتن و پایمردی - و برنامه -؛ نه غوغاسالاری و تنشآفرینی. دادخواهی و افشاگری علیه فاسد نباید به همذاتپنداری - حتی لحظهای - با «قربانی» بینجامد.
عدالت را نمیشود با بیعدالتی- و بیقانونی - بر پا کرد؛ و با شانتاژ و آنارشیسم. اجرا و شیوه اصل است، و لحن.
با تندی زور- هر چند با نیت خیر- نمیشود کسی را به بهشت برد. فقط با آگاه کردن میشود. پیامبران خدا برای جایگزینی خیر به جای شر، آگاهی به جای جهالت آمدهاند و این مبارزه دائمی بشر است. باید سنگر به سنگر جهل- و شر- را عقب راند تا به خیر نزدیک شویم.
3- با پوپولیسم نمیشود به خرد جمعی رسید و به دموکراسی. و در جو و فضای پوپولیستی و شعارزدگی و هوچیگری نمیشود به عدالت و آزادی رسید؛ و به حق قائل شدن برای اقلیت. بدون چنین حقی، دیکتاتوری و استبداد سر بلند میکند. به مردم همچون ابزار قدرت نگریستن، راه به جایی نمیبرد جز جدایی از مردم؛ و آنکه از مردم - که به قول امام ولینعمتان مایند- جدا شود، خواسته و ناخواسته مقابل مردم میایستد. آنکه حرمت گذشته را نگه نمیدارد- به بهانه نقد و حتی در عرصه نقد - حرمت آینده را نیز نمیتواند نگه دارد و حرمت خود را. به باور من در نقد، باید به نقد برنامه و عملکرد نظر داشت و نه به نقد شخص. آزادی کسی را نباید در نقد به مسلخ برد.
4- برای آنکه بتوانیم از عکسالعمل فاصله بگیریم، و از واکنش؛ به کنش برسیم و کنشمندی؛ و از «نه»، به «آری»؛ میبایستی به شیوهها توجه اساسی بکنیم. شیوه واکنشی و هیجانی، به «آری» گذار نمیکند و در «نه» میماند. پس به شعور و آگاهی - و آزادی- و انتخاب آگاهانه نمیرسد. هواداران ما بخشی از خود مایند، هر چند مرتب بگوییم نه. شیوههای آنها، محصول شیوهها- و برنامههای - ماست. از شیوههای مذموم- غیراخلاقی و غیرانسانی- فاصله گرفتن، و شیوه خود را، متناسب با هدف و برنامه اعلام شده، جایگزین کردن، هر چقدر سخت باشد، تنها راهحل است. به برنامه رأی دهیم نه به کاندیدا؛ یا حداقل به فردِ با برنامه.
«حق داشتن، سود جستن، اندازه نگه داشتن»، راهنمای خوبی است. امتحان کنیم.
خبر، 20 خرداد 88
بازخوانی کلامِ
آقای نقد ایران
-1-
اشاره: چندی پیش با یکی از دوستان صحبت میکردیم و او به نکتهی قابل تأمّلی اشاره میکرد. میگفت که بسیاری از سوء برداشتهایی که از سخنان مسعود فراستی اتّفاق میافتد و ما با بخش قابل توجّهی از آن در فضای مجازی و حقیقی مواجه میشویم، ریشه در عدم شناخت این افراد از نظرگاهها و تفکّرات این منتقد دارد. متأسفانه عالم سایبری و جهان تکنولوژیک نیز با دو ارمغانِ شوم خویش؛ یعنی تنبلی و سرعتطلبی، موجب شدهاند که تعداد قابل توجّهی از آدمها نخواهند این زحمت را به خود بدهند که به سراغ سخنان کتبی یا شفاهی این منتقد دیرین بروند و نظرات، اعتراضات و نقدهای خویش را به ایشان از پسِ آگاهی نسبت به دیدگاهها و تئوریهای او اعلام کنند.
آن دوست عزیز پیشنهاد داد که ما در مبارزه با این فضای منفعل، بر فعّالیت خود بیافزاییم و سخنان مکتوب مسعود فراستی را بار دیگر بازنشر دهیم. از قضا خودِ آن دوست گرامی- که دوست ندارد نامش در اینجا برده شود- نیز داوطلب شد تا نقدها، مقالات و ضدیادداشتهای مسعود فراستی را از نو تایپ کند و جهت بازنشر در اختیار اینجانب قرار دهد.
این پروژه از چند ماه پیش کلید خورد و بنده همواره منتظر یک زمان مناسب برای رونمایی از اجرای این طرح بودیم. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که حالا که دیگر قرار نیست مسعود فراستی را در برنامهی «هفت» ببینیم، شاید بد نباشد هر جمعه- یا هر چند جمعه یک بار- این خلاء را با انتشار مجدد یکی از مطالب نسبتاً قدیمی آقای نقد ایران پر کنیم.
در راستای تحقّق هر چه بهتر هدف یاد شده، از دوستانی هم که با سایتها و وبلاگهای دیگر در ارتباط هستند- یا خودشان مدیریت برخی از آنان را به عهده دارند- درخواست کنیم که این مطالب را موازی با ما بازنشر دهند.
اصلاً چرا نقد؟ اصلاً نقد چیست و کیست؟ آیا هنر، رسانه، فرهنگ نیازی به نقد دارد؟ می شود نقد را تخطئه کرد و منتقد را، و تنها به گیشه – و فروش – دلخوش داشت و مخاطب را نیز به پشیزی نگرفت و نازل ترین کالای فرهنگی رسانه ای را به جای سرگرمی – و با عنوان سرگرمی – به ملت غالب کرد و با شعار عوام فریبانه و کاسبکارانه «زنده باد سرگمی» علیه فرهنگ، هنر و اخلاق تیغ کشید.
می شود با شعار خواص فریبانه «زنده باد هنر» علیه سرگمی –و علیه مخاطب- موضع گرفت و کالای فرهنگی – یا هنری – را برای «دل» خود ساخت، اما عرضه اش کرد و از همه طلبکار شد که شما نمی فهمید، این اثر شاهکار است، پیام دارد، «معناگرا» است، فاخر است و ...
به یقین، لحاظ نکردن مخاطب در اثر و بی شعور فرض کردن او، توهینی است که بی جواب نمی ماند. مخاطب، اندیشه – اگر اندیشه ای در کار باشد – صاحب اثر را نمی اندیشد و با دل و مغز خود می اندیشد؛ چه آن هنگام که به جای او، جیبش مراد و مقصد باشد و چه آن زمان که «هنر» و «بیان خویشتن» را برتر از او ببینیم و به زور به او حقنه کنیم. و به جای دیالوگ، مونولوگ تحویل دهیم.
در هر دو صورت، مخاطب پس می زند و اثر – و صاحبش – زمین می خورند.
چه موقع «هنر» مند – چه نویسنده، چه فیلمساز و ... – نقد را برنمی تابد و خود را، و اثرش را بی نیاز از نقد می پندارد؟ چه چیزی او را برآشفته می کند؟ وقتی که نقد، نه ستایش از اثر است و نه رپرتاژ آگهی برای آن، بلکه نقد، چون و چرا کرده، دست رو می کند. نقد یا به هدف زده، یا بیراهه رفته. اگر بیراه می گوید، باکی نیست؛ اثر، حی و حاضر است و از خود دفاع می کند و نیازی به دفاع آتشین صاحبش – تهیه کننده یا کارگردان یا نویسنده – ندارد، مگر اثری ضعیف، ترسو یا مستهجن، که قیم بخواهد، یا صاحبش به آن شک داشته باشد، همچون طفل صغیری که نیاز به بزرگ تر دارد تا راه برود و نیفتد، یا صاحبش پشت فروش- یا پشت «هنر» نمایی- پنهان شود و مخاطب را نبیند.
وقتی صاحب اثر از نقد برآشفته می شود و به منتقد می تازد و آرزوی سربریده او را می کند، یا سعی در پرنده سازی علیه او دارد، بیانگر این است که نقد، محق است و اثر یارای دفاع از خود را ندارد. وقتی نقدی صاحب اثری را وادار به دفاع از خود و حمله به منتقد می کند و تهیه کننده – کارگردان به چنین دامی می افتد، به ناچار خود را لو می دهد. از زبان مخاطب، و منتقد، می گوید و به جای او؛ گیشه را بهانه می کند و خود را.
غافل از آن که فروش در لحظه نشان خوبی اثر نیست.
اما وقتی صاحب اثر از اثرش مطمئن است، از نقد هراسی ندارد، بلکه آن را تحمل می کند یا حتی به استقبال آن می رود، چرا که نقد، تقلب، بی هنری و عفونتی را نشان نمی دهد که صاحب اثر می خواسته پنهان سازد.
نقد دیالوگ است یا برخورد چهره به چهره با اثر. لبه تیز و حساس تجربه احساسی ما را تیزتر می کند و مشاهده و واکنش ما را غنی می سازد.
نقد به ما می آموزد که چطور می توان سرگرم شد و از هنر لذت برد، چرا که هنر، عمدتاً از پس سرگمی می آید، نه از پیش آن.
خبر، 17 خرداد 89