مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

میزگردی با حضوری خسرو دهقان و هوشنگ گلمکانی و مسعود فراستی در مجله 24

اشاره: در شماره ابان ماه امسال مجله سینما بیست و چهار میزگردى با حضور مسعود فراستی, خسرو دهقان و هوشنگ گلمکانی در رابطه با, افول سینماگران دهه شصت برگزار شد. در این پست گزیده اى مفصل از صحبت هاى استاد مسعود فراستی را در ان جلسه میخوانید.

مسعود فراستی: از نظر من دو چیز بر این سینما تاثیر گذاشت.اول اینکه ما از همان اول به صورت مصنوعی وارد سینماى بعد از انقلاب شدیم؛به صورت کاملا پاستوریزه.گفتند خشونت و شاخصه هاى فیلمفارسی ممنوع, تخمه خوردن ممنوع, و سرگرمی هم ممنوع, سینماى روشنفکرى هم که جایگاهی نداشت. یعنی سینماى بعد از انقلاب سیر طبیعی خودش را نداشت.قرارشد فیلم هایی تولید شود که در شان انقلاب باشد.معماران این سینما شان انقلاب را در عرفان دانستند که یک بحث تحمیلی ضد سینمایى و حتی ضد عرفانی بود.تیپیکال ترین ادم برامده از این جریان هم مخملباف است. یک طیف دیگر هم در اواسط و اواخر دهه شصت بودند که پراتیک جنگ داشتند و سینماى دفاع مقدس را شکل دادند. فیلمسازان بعد از انقلاب اینجا ظهور پیدا می کنند. در راس انها ملاقلی پور و حاتمی کیا هستند.این طیف برامده از جنگ, واقعی تر و دسته بندى شده تر است چون از یک پراتیک مشخص می اید.به خاطر همین راحت تر است راجع به سینماى دفاع مقدس حرف بزنیم تا سینماى انقلاب.فیلم هاى این سینما حتی اگر مخاطب جدى نداشته باشند و خوب هم نباشند, وخوب هم نباشند, باز موثر اند چون معلوم است مسئله چیستپ. از دل هشت سال جنگ, حدود دویست فیلمساز در می اید و دویست فیلم بلند و چندین فیلم کوتاه و خبرى ساخته میشود. اما ان فیلمساز ها یکی دو سال بعد تمام شدند. انگار ان پراتیک در دوران بعد از جنگ براى یکی دو فیلم کافی بوده نه بیشتر. یک جور فیلمفارسی هم در سینماى جنگ ساخته میشود که به اندازه درک سازنده اش است.مثلا اینکه ما دشمن را احمق فرض کنیم و خودى را قهرمان, و همه شان هم سرشار از شعار بودند.این سینما هم به سرعت تمام شد. اگر در جاى دیگرى چنین بسترى به وجود می امد, سینماى جنگ و دفاع بدون انقطاه ادامه پىدا می کرد و پیشرفت کب کرد. ان ادم ها از مسائلی از مسایلی که مماس با ان ها حرکت می کردند دور افتادند.و هرچه جلوتر امدیم بیشتر تعییر نظر دادند. تغىىر نظر دادن اشکال ندارد اما یک پشتوانه اى باید داشته باشد. 
برخلاف نظر دوستان من معتقد نیستم که تا لحظه اى که از دنیا می روم میشود روى من حساب کرد, چون گذشته من نشان میدهد که حالم چیست و اینده من چه خواهد بود.گذشته این افراد به ما می گوید نمىتوانیم منتظر معجزه از افرادى باشیم که سینما دغدغه شان نبود اما تا حدودى استعداد داشتند, بعد سینما یاد گرفتند و بعد از ان هم با هر تغییرى در شرایط تغییر پیدا کردند و به ریشه هایى که از ام امده بودند پشت کردند که گذشته از کیفیت فیلمساز شان, دیگر نمیدانستیم با چه کسی طرف هستیم.
فراستی:اشکالی ندارد در یک مسىر کسی بایستد یا حتی گامی به عقب برگردد.اصلا بحث کیفیت فیلم ها نیست. بحث این است که بعضی از دوستان تابع دست و پا بسته اوضاع هستند و به راحتی با سیاست هاى روز, مسئلع ودغدغه شان تغىىر می کند ,طورى که به لن پشتوانه اى که از ان امدند ربطی ندارد. 
در حالی که بهتر بود نگاهشان به مسائل روز, نگاهی اسیب شناسانه باشد.مثل ویسکونتی که مارکسیست بود اما شناختی پیدا کرد و توانست به اریستو کراسی نگاهی انتقادى و اسیب شناسانه داشته با ش .
این ناخت را در فیلمسازان خودمان نمیبینم به جز یکی -دو مورد که از قبل گفتم. یک شاخه مهم دیگر هم در سینماى بعد از انقلاب هست به نام سینماى جشنواره اى که این هم محصول دولت است.
از اواسط دهه شصت دوستان تصمیم می گیرند که جشنواره ها را فتح کنند.با این که کمتر شده, اما هنوز مصیبتش وجود دارد.شاید مهمترین سینمایی که بعد از انقلاب توسط دولت ساخته شد, سینماى جشنواره اى است که صد در صد دولتی است, اساسا اکثریت ان غیر ملى است و به مسائل ملت نمی پردازد و سودش هم به دولت نمیرسد.این سینکاى بی هویتی است که جایزه می گیرد, وتشویق میشود, پولش را از دولت میگیرد اما جلوى دولت می ایستد.
له هر حال من نسبت به این گروه فیلمسازانی که صحبتشان را کردم , خوشبین نیستم و منتظر نیستم از ان ها ابی گرم شود.
فراستی:هیچ کدام از انواع سینما به اندازهى سینماى جنگ و جشنواره اى,اهمیت و اثر گذارى نداشتمد.
سینماى کودک دوره اى امد و رفت, و سینماى اجتماعی انقدو پراکنده. است که نمی توان گفت بعد از انقلاب. سینماى اجتماعی با این دغدغه ها. و این ادم هاى مشخص داشته ایم.
حاصل این غیر طبیعی کارکردن سینماى فیلمفارسی بعد از انقلاب است.
فراستی:فیلمساز ها عوض شده اند.مقاومتی در برابر اوضاع نمی کنند و تاثیرى روى ان نمی گذارند.وقتی به چیزى اعتقاد داشته باشید براى ان تلاش می کنید.
فیلمسازهایى که یک اعتقاد محکم دارند, مجبور میشوند فیلم ببینند,به سینما جدى تر نگاه کنند و به وسیله سینما حرف بزنند.مثل کسانی که به جنگ اعتقاد داشتند,که درنهایت پاکیزه ترین و حتی از لحاظ فرم سینمایی مهم ترین ژانر سینماى ایران را شکل دادند.
کیا رستمی می گفت: فیلمسازى را در یک دوره شش ماهه میشود ىاد گرفت؛نوشتم پس چرا یاد نمی گیرى؟ به خاطر اینکه جایزه هایت را در جشنواره ها برده اى و دیگر انگیزه اى براى یاد گیرى ندارى.
فراستی:من فکر می کنم ادم ها تا به چیزى اعتقاد دارند,می توانند از این لابیرنت عبور کنند و خودشان را به شرایط تحمیل کنند.مثلا سفر به چزابه مستقل از اینکه فیلم خوبی هست یا نه -که به نظرم فیلم خوبی است-حاص تحمیل اعتقاد فیلمساز به شرایط و عبورش از روزنه هاست.ممیزى همیشه بوده,اعتقاد به حرف است که تمام شده.به همین خاطر است که اگر الان چیزى ساخته مىشود که مى پسندیم, کاملا اتفاقی است.چون محصول یک ادم نیست که دغدغه ها. و گدشته و زندگی خصوصی داشته باشد.
فراستی:در این روند غیر طبیعی, دوستان تحت تاثیر و دنباله روى اوضاع اند.می گویند اوضاع بد است, من هم فیلم بد میسازم.این ادم ها از همه چیز و همه کس طلبکارند.مگر از کشورهاى بلوک شرق یا شوروى فیلمساز خوب در نیامد؟میخواهم بدانم کی اوضاع ممیزى انقدر سخت گیرانه و خفقان اور بود که می گوییم دراین شرایط هیچ فیلمی به غیر از همین فیلمهاى بد نمیشود ساخت؟اصلا نمئود چنین حرفی زد. به این دوستان باید گفت که شما این کاره نیستید. حرف کوچکی هم براى گفتن ندارید.تفکرتان از بین رفته و زندگیتان عوض شده.
فراستی:من تازگی ها فیلم کشتی انجلیکا را درباره دیدم که کیلومترها از فیلم اخر سازنده اش جلوتر است.این یعنی چه؟ یعنی سینماى دولتی موفق شده ادمی را به نابودى بکشاند چون فیلم اخر او خیلی بدتر ار فیلم اولش است.
چون سینماى دولتی ساز و کار طبیعی سینما را از بین برده.

گزیده از نقد مسعود فراستی به فیلم برف روی کاج ها

اشاره: به بهانه پخش فیلم برف روى کاج در شبکه نمایش خانگی ها گزیده اى از نقد مسعود فراستی بر این فیلم (در برنامه 7 )را اینجا بخوانید.


برف روى کاج ها فیلم کوچک و سطحی اما کمی پر مدعاست که نباید خیلی جدى گرفته شود. فیلمی که در مورد خیانت است اما ان را اسیب شناسی نمی کند,بلکه خیانت را سمپاتیک(عرفی) جلوه میدهد.
ما از این زن و مرد و زندگی ان ها چه می بینیم؟ زن و مردى از طبقه نیمه مرفع که مرد به اصطلاح پزشک است. که نه پزشکی اش را می بینیم و نه به بازیگر می خورد که پزشک باشد,انگار فقط می خواستند براى او یک شغل انتخاب کنند.
ودیگر یک خرید دو نفره در فزوشگاه و یک خاله زنک بازى از مرد که این زن فلانی است و... ویک خرید تنهاى مرد کع وسائل را به خانه می اورد.ودیگر چیزى از مرد نمی بینیم. خیلی از نکات در این رابطه از همان ابتدا براى ما گنگ باقی می ماند ؛ مثلا اینکه این زن و مرد با این اختلاف سن چرا با هم ازدواج کرده اند؟ایا عاشق هم بوده اند؟یا چیز دیگرى در میان بوده؟
انگار در سینماى ما در خیلی از فیلم ها قرار نیست که باور کنیم زوج حاضر در فیلم زن و شوهر اند.
می رسیم به جایی که بحران لو می رود و مرد با یکی از شاگردان زن سر و سری پیدا کرده و می رود.به نظرم مشکل فیلمنامه از همین جا اغاز میشود که ایا مشکلی در خانه وجود داشته بین این دو که مرد این کار را کرده؟ یا چیز دیگرى بوده؟
قسمت دوم فیلم خود زن است؛که به نظر زنیفعال است که پیانو درس می دهد و هنر هم دارد. ومشکلی هم ندارد و با اینکه زنی نیمه مدرن است ولی به نظر اصولی دارد که از نوع پوشش هم مشخص است, که مثل دوست خود-ویشگا اسایش-نیست که بخواهد به خاطر ازادى و... جدا شود.
اما به سرعت به محض اینکه می فهمیم مرد خیانت کرده و رفته, چیزهایی به زن اضافه می شود که عجیب است.به سرعت زن در عرض یکی دو روز جواب خیانت را می دهد ؛یعنی با صابر ابر. دوست میشود؛با ان نماى بسیار کودکانه در بالکن که کدوم لباس رو انتخاب می کنی؟ انگار با یک دختر شانزده ساله طرفیم و پسر هم همین قدر است.
به سرعت اخلاق عوض می شود؛لبخندى میاید, ارایش می اىد, جابه جاىى منزل می اید و پیاده روى و قدرى هم دلهره, که این منطق, منطق شخصیت زن که از ابتدا می شناسیم, نیست.
این کار سختی است که بخواهیم با یک فیلمنامه دو خطی و بیست دقیقه ملات, ریزه کارى هاى زندگی یک زن را -چون از مرد هیچ چیزى نمی بینیم, وبا زن طرفین و اساسا فیلم زن است با بازى خوب افشار-دربیاوریم. 
منتهی نه کارگردانی نه فیلمنامه نمی تواند بگوید این زن چه اش است.
ما چىزى که بعد از شنیدن خبر خیانت مرد از زن می بینیم یک ناراحتی با دوست اش است -ویشگا اسایش- است و ی تمىز کردن پیانو با عصبانیت که خیلی سعی نی کند ناراحتی را خیلی اگزجره منتقل کند.
و بلافاصله به سرعت می بینیم که با همسایه روبه رو -صابر ابر- سر رابطه را باز می کند.و ادامه ماجرا.
به نظرم مطلقا این عمیق نمیشود و این شخصیت ان چیزى که باید بشود نمیشود و یک کنکاش جدى صورت نمی گیرد.
این شیطنت زن -دوستی با صابر ابر- این را ایجاد می کند که انگار این زن دنبال بهانه می گشته براى شروع خیانت که بعدا طلاق هم گرفته میشود.
و ته فیلم که به کل غلط است که مرد -دکتر- می اید در خانه زنی که طلاقش داده و زن برایش تعریف می کند انچه بر من گذشت. و نمی گوید اندکی, می گوىد دلم لرزید بعد از مدت ها -منظور بعد از رابطه با صتبر ابر است-.و
یک جمله هم مرد در فیلم دارد که بعضی ها این جمله مرد را در توجیه فیلم -و حرکت مرد- می گویند ؛که مرد خطاب به زن می گوید: ((تو در چنین موقعیتی نبودى)) .که به نظرم این تو جیه یک شوخی است.
اما در مورد نکته هاى فرمی فیلم:ابتدا سیاه و سفید بودن که کاملا بی معنی است, که شنیده ام با دو منطق این کار را کرده اند:یک اینکه, زندگی چرک و سیاه و سفید است, که اصلا سیاه و سفید نیست و این تفکر که زندگی چرک و غیر شاداب را باید با سیاه و سفید نشان دهیم, دیگر بیگانگی با تاریخ سینماست.
ما فیلم هاى شاداب, زیبا و عاشقانه, سیاه و سفید داریم. ودوم اینکه زندگی غمگین است, که باز هم سیاه و سفید جواب نیست.
بحث بعدى دوربین روى دست بی معناست و مبتذل و وقت پر کردن است و سه چهارم کادر از بین رفته -مثل جدایی که فیلم رئیس این فیلمساز است و این هم نیمه جدایی این از ان- و, اور شولدرهاى غلط, فول فوکوس هاى بیمعنا که به شدت شلخته است و بی معنا و کارگردان سعی می کند این شلختگی و... را فرم بداند و مدرن.
دوربین روى دست بی معنا و... این ها مدرن نیست . مدرن روای مدرن میخواهد و زندگی مدرن و ادم مدرن و اندیشه مدرن.
این ها یک اداى مد روز به شدت سطحی است.
در پایان این فیلم سمپاتی خیانت ایجاد می کند نه اسیب شناسی ان را و ترویج خیانت است.
فیلم مچ پوینت -امتیاز نهایی- وودى الن را به یاد بیاورید که چگونه خیانت را میزند و خیانت در ان فیلم فاجعه به بار می اورد, ونماى اخرش ادم را می لرزاند.
ویا فیلم نوادگان که. دو سال پیش کاندید اسکار بود و جرج کلونی هم در ان بازى می کند, زنی خیانت کرده و اکنون از ابتدا تا انتهاى. فیلم روى تخت افتاده و از ابتدا معلوم است که کارگردان علیه خیانت است.

اطلاعیه: نقد مسعود فراستی بر فیلم زندگی در شهر بزرگ

فیلم زندگی در شهر بزرگ با بازى رضا عطاران و بهنوش بختیارى که به تازگی در شبکه نمایش خانگی توزیع شده و در انتهاى فیلم به مدت سی دقیقه مسعود فراستی و سعید ابو طالب در مورد فیلم و مسائل پیرامون ان که در رابطه با مدرنیسم و... است بحث و گفتگو می کنند.