مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی در "عصر اقتباس"


در نشست «نقد و بررسی اقتباس سینمایی از رمان» با تمرکز بر فیلم «درخشش» ساخته «استنلی کوبریک» با حضور مسعود فراستی در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد. درخشش اقتباسی از رمانی با همین نام نوشته استفن تینگ است.

در این نشست که با پخش فیلم همراه بود فراستی گفت: در بین فیلم‌هایی که اقتباس از رمان هستند، عموما فیلم‌ها به کتاب‌ها باخته‌اند و فقط دو یا سه نفر هستند که به خوبی می‌توانند اقتباس بسازند.

وی در بیان این مطلب درباره فیلم و کتاب درخشش خاطر نشان کرد: کتاب درخشش برخلاف فیلم بسیار سروشکل دارد. یعنی هر یک از افرادِ داستان را به خوبی معرفی می‌کند و ما آنها را می شناسم. اما در فیلم کوبریک چندان در این کار موفق نبوده است.

فراستی توضیح داد: جک تورنس در کتاب یک معلم خیلی خوب ادبیات انگلیسی است ولی در فیلم کوبریک این وجه از شخصیت او غایب است. وجه نویسندگی تورنس نیز در فیلم کوبریک وجود ندارد. یعنی کوبریک فقط از ضربه بر روی کلیدهای ماشین تایپ و صدای تق تق آن ها برای نشان دادن نویسندگی این شخصیت مرد استفاده کرده است. بنابراین دو وجه مهم و اصلی تورنس غایب است و به همین دلیل این شخصیت از بین رفته است. کوبریک خیلی باهوش است اما در این فیلم بازی را به جک نیکلسون بازیگر نقش تورنس باخته است. یعنی هر جا جک نیکلسون در فیلم حضور داشته فیلم را نابود کرده است.

فراستی در توضیح یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سینما گفت: در کتاب چیزی را می بینیم که در فیلم نیست و تنها با چند جمله سعی کرده آن را نمایش دهد. ما در سینما تعریف کسی از چیزی یا کسی را صدبار هم بشنویم باز باور نمی‌کنیم؛ زیرا در سینما باید پلان ببینیم تا باور کنیم. دیشب یک فیلم دیدم به نام «استاد بزرگ» که در آن پر بود از شعارهایی که دوستان معناگرای کشورمان برایش غش می‌کنند. این فیلم در خصوص کنگ‌فو بود و با وجود آنکه فیلم بسیار عظیمی بود اما اصلا خوب نبود. زیرا همه‌اش شعار بود و ما حرف اصلی فیلم را نمی‌دیدیم بلکه فقط می‌شنیدیم. پس باید در فیلم ببینیم تا باور کنیم.

فراستی افزود: بنابراین شخصیت‌پردازی در فیلم کوبریک اصلا برنیامده است یعنی کوبریک یک طرح سطحی از کتاب گرفته و ساخته است. فیلم درخشش اصلا اقتباس از کتاب نیست، زیرا دو سوم کتاب را که اصلاً نساخته است و آن جایی که ساخته شده نیز بازی را به استیفن کینگ باخته است. البته کینگ نویسنده خوبی نیست و من خودم از نوشته‌های او لذت نمی‌برم اما در مجموع فیلم بسیار از کتاب ضعیف‌تر شده است.

این منتقد سینما در توضیح ضعف‌های فیلم ادامه داد:‌ ما اصلا از تاریخ هتل در این فیلم چیزی نمی‌فهمیم و متوجه نمی‌شویم که چرا شخصیت‌های این فیلم در سال‌های گذشته مرده‌اند. آیا به خاطر دوری هتل از شهر بوده یا به علت برف سنگینی که می‌آمد. در حالی که در کتاب دقیقا متوجه می‌شویم چرا شخصیت‌ها در این هتل می‌مردند. تنها فردی که تا حدی خوب جلوه داده شده فرد سیاه‌پوست بود که از بقیه بهتر درآمده، البته به خوبی در نمی‌آبیم که این شخصیت چگونه شخصیتی است اما باز هم بهتر از دیگر افراد فیلم نشان داده شده است.

فراستی ادامه داد: ترجمه «the shining» به درخشش و تلألو اشتباه است. «shining» حالتی است که فیزیکال نیست و متافیزیک است. «shining» الهامی است که از سوی خدا و یا شیطان به دل انسان می‌شود. اگر این الهام از طرف خدا باشد تلألو و درخشش است اما اگر از طرف شیطان بود که دیگر تلألو نیست. بنابراین این ترجمه اشتباه است اما نکته مهم این است که «the shining» که اصل خود کتاب است و مفهوم مهم کتاب را تشکیل می‌دهد به هیچ وجه در فیلم درنیامده است و اصلا هیچ اثری از این مفهوم نمی‌بینیم.

وی در توضیح شخصیت و آثار کوبریک توضیح داد: کوبریک در این فیلم مثل اکثر کارهایش استاد معماری و فضا است، او خیلی به جزئیات می‌پردازد. یعنی کوبریک یک عکاس است که البته عکس متحرک را خوب می‌فهمد. کسانی که سینما را هنرِ فضا می‌دانند و کوبریک سردسته این آدم‌هاست اشتباه می‌کنند. فضاسازی بدون شخصیت‌سازی و داستان منسجم اصلا فیلم خوبی نمی‌شود.

فراستی در پایان گفت: «درگیری یک نویسنده با آدم‌هایش تبدیل به جنون می‌شود» جمله‌ای است که در ابتدای فیلم می‌شنویم اما در ادامه فیلم این موضوع مهم و محوری مطلقا درنیامده در حالی که در کتاب به خوبی نشان داده می‌شود. در صحنه آخر که عکس تورنس را در قاب نشان می‌دهد به‌نوعی تناسخ اشاره می‌کند و این امر در کتاب به خوبی نشان داده می‌شود اما در فیلم استنلی کوبریک وجود ندارد.

لازم به ذکر است، سلسله جلسات «نقد و بررسی اقتباس سینمایی از رمان» در بنیاد ادبیات داستانی هر هفته برگزار می‌شود . 

کلاس تحلیل سینمای صامت

مسعود فراستی در موسسه فرهنگی هنری روزگار نو - به روایت "تاریخ سینما" خواهد پرداخت


فراستی از 26 مرداد به مدت چهار هفته شنبه ها 9 الی 13 سینمای صامت را تحلیل خواهد کرد. علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام می توانند به www.roozegareno.net مراجعه نمایند.

چنانچه مایل به دریافت پوستر و بنر طراحی شده برای این دوره هستید ایمیل خودتان به همراه درخواست را به ایمیل موسسه ارسال فرمایید.

یک دیدگاه

متن زیر را هادی حق پرست نوشته است و در وب سایت یادداشت های سینمایی منتشر شده است :

اهمیت فرم و محتوا در آثار سینمایی + دیدگاه مسعود فراستی

از این مسئله ی مطرح و از دعوای سینماگران و منتقدان که عده ای فرم گرا و گروهی هم محتوایی بودند آگاه بودم. اما از گفتگوی وحید جلیلی و مسعود فراستی در بیستمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی ذهنم را به خود مشغول کرد. ...

در سالگرد مسعود فراستی، وحید جلیلی، ابراهیم فیاض، نادر طالب زاده و بهروز افخمی با هم در رابطه با سینمای مرتضی آوینی و روایت فتح و رابطه فرم و محتوا در روایت فتح گفتگو می کردند. وحید جلیلی مطرح کرد که: به نظر من آوینی با محتوا به این فرم در روایت فتح رسیده است، یعنی محتوای او آنقدر پخته شده است که به فرم رسیده و هیچ کدام به همدیگر نمی چربد.

اما بعد از صحبت های او، مسعود فراستی دقیقا عکس جناب جلیلی اظهار داشت که((به نظر من اصلا محتوا وجود ندارد، قبل از فرم. مسعود فراستی گفت: وقتی مرتضی آوینی از تکنیک می گوید که این تکنیک فرم را هم شامل می شود، آوینی معتقد است که در سینما فرم مهم تر از محتوا است)).

اما به نظر نگارنده حقیقت آن است که اگر سید مرتضی آوینی بحث از تکنیک می کند و می گوید که تکنیک مهم تر از محتوا در هنر و سینما است، اولا این از بدیهیات بیان و روایت در سینما است و باید هر محتوایی را با فرم و تکنیک سینما بیان کرد که همان فرم را نیز شامل می گردد و اگر محتوا تبدیل به فرم نشود تبدیل به هنر نیز نشده است.

و دوم این که به نظر می آید منظور شهید آوینی (همان گونه که در سمینار سینما انقلاب متذکر می شود) تکنیک به این معنا در  سینما در نقد است و نه تولید. یعنی در بحث و فرایند تولید تکنیک و محتوا هیچ کدام به نسبت هم نمی چربند. این کاملا درست است که اگر ما در سینما فیلمی را به نقد و بررسی در چارچوب سینما و با اصول سینما به نقد نگذاریم، نقد سینما نکرده، بلکه نقد فلسفه، روانشناسی و یا سیاسی کرده ایم.

شهید آوینی منظور اینگونه داشت که این تکنیک است که در سینما به محتوا اجازه بروز پیدا کردن می دهد و اجازه می دهد که بر مخاطب تاثیر بگذارد و او را درگیر فیلم کند.

استاد فراستی خود می گویند: فرم اصلا به معنای فن نیست، و فرم اساسا بعد از فن و تکنیک اتفاق می افتد. او ادامه می دهد که من حتی نظری افراطی دارم و این که به نظرم کسی که می گوید حرفی دارد و آن حرف در فرم درنیامده و نتوانسته آن را در بیاورد، اصلا حرفی ندارد، و آن سخن یا حرف دیگری است یا او به این محتوا اعتقاد ندارد)).

پس به طور منطقی از سخن استاد فراستی می توان نتیجه گرفت که ای محتوا است که فرم را ایجاد می کند، زیرا اگر محتوا در فرم درنیاید، نه تنها فرم، بلکه محتوا را هم ندارد. پس فرم و محتوا کاملا با هم می جوشند و بروز پیدا می کنند. محتوا عمیق در وجود هنرمند، ف:.8'م را پدید می آورد.

این حداقل در همان مثال روایت فتح و سید مرتضی آوینی که باور عمیق و منحصر به فردی در میان مستندسازان به دفاع مقدس داشت گویا است که این باور عمیق و محتوای او بود که تبدیل به فرم شده است، اما در فیلم های مستند دیگران به دلیل باور آن ها و ناپختگی محتوا در وجود آنها به فرم خود هم نرسیده است. کسانی که روایت فتح را ساخته اند و دوربین دست می گرفتند با دوربین به مثابه ابزار کار نمی کردند و دوربین بخشی از بدن آنها شده بود و دوربین این گونه همراه با آنها می ترسید، خوشحال می شد و می لرید و گاهی نیز یواشکی حرکت می کرد و بعضی وقت ها هم عجله می کرد و می دوید.

استاد فراستی خود می گویند: وقتی حرفی پخته شود و مال ما شود، باید به فرم تبدیل شود.

منظور این است که این محتوای پخته و حقیقی و همیق است که خود در هنرمند و باور او به محتوا، تبدیل به فرم می شود. و همچنین این که گفته می شود: فرم پیدا نکرده، هنوز حرف و محتوا نیست، باز هم استنتاج این است که این محتوا است که با خود فرم را ایجاد می کند.

نویسنده : هادی حق پرست

منبع : یادداشت های سینمایی m-reza.blog.ir
------------------------------------------------------------------------------

محسن باقری : اینکه آقای هادی پرست دیدگاه خود را مطرح کردند بسیار خوب است اما اشکال اینجاست که دیدگاه شان نسبت به سینما کمی ناپخته است . هیچ اثر هنری قبل از فرم به محتوا نمیرسه و نخواهد رسید . فیلمساز قبل از اینکه موضوع و محتوایی را در ذهن می پروراند و قصد رساندن این محتوا را با مدیوم سینمایی دارد باید اول مدیوم را شناخته و از طریق مدیوم و فرمی که انتخاب میکند محتوا را برساند . فیلمساز در وهله اول از فرم آغاز میکند در حال ساخت فیلم با دل میسازد و به محتوایش فکر میکند . پس فرم؛ محتوا می آفریند . و اما مخاطب در هنگام تماشای اثر اول به محتوا و دل میبیند و بعد به فرم توجه میکند . فیلمی ماندگار است که به فرم که در ذهن مخاطب می نشیند بیشترین توجه را داشته باشد . 

ممنون از آقای حق پرست و امید ادامه دار بودنشان