مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

یادداشت جدید محسن باقری درباره فراستی

شجاعتِ نقد و روشنگری‌اش

نقد و روشنگری‌اش‌ از دلِ "اندیشیدن" بیرون می‌آید و اندیشیدن، از پَسِ شجاعت اندیشیدن. اندیشیدن جرات می‌خواهد و بیان اجتهاد هم نیز (رجوع شود به پاسخ کانت به پرسش روشنگری چیست؟) مسعود فراستی، فیلم گشت2 سهیلیِ "زیر پونز و ته خط" را، مستهجن، اجتهاد کرده است و مثل سه و نیم‌دهه گذشته، اجتهادش را شجاعانه بیان کرده است و همیشه آماده توضیح دادنِ اجتهادهای منتقدانه‌اش بوده است. این، تا اینجای کار.
حالا که نقد ایستاده وسط میدان و دارد دیده می‌شود، هر کسی از هرجایی می‌آید تا له یا علیه نقد آقای منتقد، خودی نشان دهد و حرف یا شجاعت تا به حال نداشته‌اش را به محک آزمون بگذارد و چیزی عرض کند. ابراهیم نبوی که مدتی است در قامت حلزون سیاسی و در سایتی با همین نام، با تمام توان و انرژی تحلیل رفته‌اش در نوشتن، "نام‌نامه" در می‌آورد، یادش آمده که این روزها که اسم و بحث فراستی داغ شده و موقعیتی جور شده است، افشاگری کند و به سبکی فرنگ‌مآبانه با "مسعود عزیز" نامه‌ای –ظاهرا- خطاب به او و در واقع رو به مردم منتشر کند و سعی می‌کند توانایی‌اش را در داستان‌هایِ ژانر جنایی امتحان کند و هنوز نمی‌داند که برای ساختنِ «شخصیت منفی» داستانش که بیشتر به قصه‌های کلثوم ننه شباهت دارد، نمی‌شود اول گفت فراستی شبیه نویسنده درجه یک تاریخ «داستایفسکی» بود و بعدش بگوید شبیه موش مرده؛ و داستانش انقدر بی‌شکل است که وقتی به پایان می‌رسد اصلا نمی‌توانی باور کنی که نبوی حرفش- ببخشید داستان کوتاه‌اش- تمام شده است. اینکه نبوی مرتب خانه مسعود فراستی می‌رفته است هم اصلا اهمیتی ندارد، چون خیلی کسان یحتمل این خانه‌ها را رفته‌اند و احتمالا قهوه‌ای هم خورده‌اند؛ طبیعی است که  نمی‌توانیم وقتمان را  به جای شنیدن نقد، برای شنیدنِ داستان‌سرایی‌های بی سرو شکل آنها تلف کنیم.
پرویز پرستویی هم که جدا توی باغ نقد نیست، چون می‌فرمایند: [مسعود فراستی ] صِرف خواندنِ چندتا کتاب(!) و تدریس و فیلم‌های خارجی دیدن، صلاحیت نقد را ندارند؛ و به ما نمی‌گوید که اولا انسان باید چگونه باشد تا واجدالشرایط اظهار نظر "درباره نقد" باشد؟ یعنی مثلا خود ایشان الان با چه حداقل‌ها و شرایطی آمده‌اند و دارند درباره اینکه برای نقد کردن باید چه شرایطی داشت صحبت می‌کنند؟ دوم اینکه منظورشان از چندتا، چندتاست؟ چون از دو تا که بگذرد چندتا حساب می‌شود. به ما بگویند که چندتا باشد کافی است و مساله منتقد بودن حل می‌شود؟ چند هزار تا برای اقناع شدن "ذهن" این آکتور سینما کافی است؟ سوم اینکه منتقدان برای منتقد شدن اگر صرفا فیلمفارسی ببینند، کافی است؟ یعنی دیدنِ "فیلم خارجی" اینقدر راه را بر منتقد شدن می‌بندد؟ طبق نظر پرستویی منتقد کسی است که از او تعریف و تمجید کند و او را تشبیه به جری لوییس.
حمید فرخ‌نژاد هم که "نوشتن(!)"اش که به قول نادر فتوره‌چی خیلی "ادیبانه" و "قشنگ‌قشنگ" بود، آخرش نتوانست به قول خودش، «جون کلامش رو ادا کنه.» پس هر وقت توانست متنی بنویسد که «جون(!) کلام رو ادا کنه»، سعی می‌کنیم بخوانیمش.
نوشته معززی‌نیا هم بیشتر از اینکه –ظاهرا- در پاسخ به «آدم‌فروش» نبوی باشد، اصرار و اعلام این است که آقای ابراهیم نبوی، «من» هم زیاد خانه فَراستی رفته‌ام؛ حتی بیش‌تر از تو، و حتی خانه خودت هم زیاد آمده‌ام و خیلی چیزها دیده‌ام و... این هم از عکس‌العملِ شبه‌روشنفکرانه روشنفکران ما. منتقدی نقد جدی کرده است؛"رفقای سابقش" توقع دارد که ما به آنها مدال "خانه‌روی" بدهیم.
خنده‌دارتر از همه، عکس‌العمل کوروش علیانیِ فعال فرهنگی است. (هنوز معلوم نیست فعال فرهنگی به چه معناست و آیا در مقابلِ فعالِ اقتصادی مطرح شده است یا خیر.) علت اینکه چندخطی درباره او اینجا می‌نویسم، این است که او واقعا دوست دارد دیده شود. بجای اینکه درباره موضوع حرف بزند می‌نویسد : «من کلا آدم علاقه‌مندی نیستم» احتمالا ما باید پابه‌پای روحیاتِ روانی این "فعال فرهنگی" پیش برویم. او می‌نویسد: «کلا من آدم‌های ادا‌اطواری را دوست ندارم»، و منظورش را از ادا مدل ریش چهارده‌ای فَراستی می‌داند. «سالها باید بگذرد تا کسی پیدا شود تا بتوانم ازش لذت ببرم" به هرحال قرار است که موضوع این پژوهشِ(!) احتمالا علمی(!) را سرد توی آزمایشگاه بررسی کند و سریع می‌نویسد «موضوع برای من خیلی ساده است». هیچی. هیچ‌چیزی را توی ذهنش هم بررسی نمی‌کند، چه رسد به آزمایشگاه و فلان و بهمان. فقط به پرویز پرستویی می‌گوید کفتار؛ می‌گوید تا نکند زد و جوابی بگیرد. به فراستی هم می‌گوید جنازه هنوز جان نداده. "فعال فرهنگی"ای که احتمالا دوست داشته جامعه‌شناس شود و یکی از بزرگترین فسادهای ملت را شخصا و در واقع به عنوان آخرین نفر در ایران «تعارف» تشخیص داده است و این چندصدمین و شاید چندهزارمین پست فیسبوکی‌اش را به مردم پایان می‌رساند. علیانی بیشتر درباره خودش حرف می‌زند و باز منتظر سوژه بعدی می‌ماند تا باز شروع کند و دوباره درباره خودش حرف بزند و ای کاش برای خاطر خودش هم شده، بجای این‌کارها، کاری کند.
واقعیت این است که منتقد نقد می‌کند و دور و بری‌ها هرز می‌روند.

پی نوشت: پیشنهادم این است بجای این پر پوچ ها و خودگویی ها، نوشته منتقدانه میثم امیری را بخوانید به نام "قالی ایرانی نقد"؛ درباره فراستی بودن و شمیم نبودن"  که هم ادبیات است، هم نقد و هم برخلاف نوشته های منفعلانه پیش گفته، کنش مندانه.

سید ابراهیم نبوی طی ارسال یک پیغام خصوصی به بنده، پاسخ کوتاهی را به متن محسن باقری داده که در اینجا منتشر می شود:

محسن باقری عزیز( به سبک فرنگی)

در مورد نوشته من گفته بودید که بخاطر اینکه « این روزها که اسم و بحث فراستی داغ شده و موقعیتی جور شده است....» این نوشته را منتشر کردم. فارغ از اینکه نظر شما در مورد نوشته من چیست، توضیح می‌دهم که این نوشته در مقاله‌ای مفصل پنج سال قبل منتشر شده بود و من آن را صرفا بازنشر کردم. در وصول به اهداف عالیه تان موفق باشید.

نظرات 8 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 23:38

هیچ کسی را تمسخر نکرده ام سید جواد
بنده از اون آقایی که متنی را نوشته اند(محسن باقری )عذر خواهی نکردم.
ولی از آن آقایی که شما گفتید تشابه اسمی دارند با ایشان و بنده ایشون رو باز هم به محسن باقری (به غلط)نام بردم عذر خواهی کردم.
خودم را هم مسخره نکردم سید جواد.

محمد یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 16:19

من از آقای محسن باقری عذر میخوام
ولی از آقای محسن باقری عذر نمیخوام.حلال کن محسن باقری عزیز.

سید جواد:
چه چیزی را و چه کسی را مسخره می کنی، دوست عزیز؟ دو نفری که نام مشابه دارند یا خود را؟

خورشیدی یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 12:58

سلام
ماجرا کاملا ساده است. آقای فراستی همان انتقاداتی را که در هفت داشتن در کمیسیون مجلس هم نقل فرمودند.
افراد دیگری هم دعوت شدند که نرفته اند.ایشون پای اصولش ایستادند. تعصب =جهل:
بهتر است ماجرای به این سادگی را اینقدر پیچیده نکنید.شما دچار تعصب و جهل هستید که پافشاری میکنید که آقای فراستی سیاسی عمل کرده.شما متعصبید که به عمد قصد تخریب و ترور شخصیت ایشان را داشته آید.

تعصب = جهل شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 23:27

خیلی عجیب است که شما صورت مسأله را اینگونه به نفع حضور ایشان در یک سکوی به قول شما سیاسی-فرهنگی عوض می کنید! اگر کمیسیون فرهنگی برای داوری در قبال جنجال ها علیه مسعود فراستی، آقای فراستی را دعوت کرده، پس چطور علاوه بر ایشان، از آقایان جیرانی و معتمدی هم دعوت کرده؟! نه قربان! هجمه های زمان جشنواره هیچ ربطی به نقدهای آقای فراستی نداشت. به دو تابعیتی خواندن داوران توسط آقای افخمی ربط داشت. این هجمه های اخیر به مسعود فراستی هم هیچ ربطی به نقدهایشان در هفت در زمان جشنواره ندارد؛ بلکه به حضورشان در کمیسیون فرهنگی مجلس ربط دارد و اینکه چرا ایشان محل نقدهایشان را نزد سیاست مداران و سیاست بازان برده اند؛ همان کاری که آقایان جیرانی و معتمدی نکردند؛ حال فرقی هم نمی کند آن سیاسیت مداران و سیاست بازان، کمیسیون فرهنگی مجلس باشند یا وزارت ارشاد یا حتی سازمان سینمایی.
ثانیاً اینکه یک سکوی حتی به قول خود شما سیاسی-فرهنگی را داور اختلافات سینمایی معرفی کردید، حقیقتاً تأسف بار است و علت اصلی گلایه ها از آقای فراستی نیز دقیقاً همین طرز تفکر است. چرا یک منتقد سینمایی، نقدش را به جای محافل تخصصی، نزد آدم های سیاسی-فرهنگی (که نگرششان به فرهنگ، پلیسی و امنیتی است) عرضه می کند که به قول عضو زن کمیسیون فرهنگی مجلس سابق، خودشان فیلم ها را نمی بینند! بلکه افرادی را استخدام می کنند که به جایشان فیلم ها را ببینند و بعد به آن ها گزارش دهند! ولله شأن یک منتقد سینما، راپورت دادن به سیاسیون نیست؛ مخصوصاً راپورت دادن به اینگونه سیاسیون که برای نظر دادن برای یک فیلم، حتی به خودشان زحمت نمی دهند آن فیلم را ببینند!
خود دانید!

سید جواد:
کمی از موضع عصبانیت عدول کنید تا بتوانید مسائل را کمی روشن تر ببینید و احیاناً تحلیل کنید.
عزیز جان، کمیسیون مجلس برای «داوری در قبال جنجال ها علیه مسعود فراستی» (به قول شما) تشکیل نشد، بلکه برای بررسی اعتراضات وسیع به جشنواره فجر امسال (بزرگ ترین رویداد فرهنگی این کشور) تشکیل شد. خوب، حالا فرض کنید این بررسی به شما واگذار شده است. چه می کنید؟ غیر از این است که باید از مخالفان و موافقان جشنواره- یا به عبارت دیگر دو سوی دعوا- دعوت کنید تا حرف هایشان را بزنند تا شما بتوانید جمع بندی و داوری کنید؟ این مسأله بسیار بدیهی است! حالا می خواهیم مخالفان را دعوت کنیم. مخالفان سه دسته اند: 1) آنهایی که فیلمی در جشنواره نداشته اند و از دیدی بیرونی به جشنواره نقد داشته اند
2) آنهایی که در جشنواره فیلم داشته اند و نسبت به جشنواره معترض بوده اند
3) منتقدان سینمایی
در این میان، مورد چهارمی هم وجود دارد و آن برنامه «هفت» (مجری و کارشناس ثابتش) است که علنی ترین نقدها (بر روی آنتن زنده تلویزیون)، وسیع ترین نقدها (از فیلمسازان و داوران گرفته تا دبیر جشنواره و رئیس سازمان سینمایی و شخص وزیر ارشاد) و شدیدترین نقدها (با بیان بحث دو تابعیتی و استعفای رئیس سازمان سینمایی) را مطرح کرده است.
آقای معتمدی به عنوان نماینده گروه نخست دعوت می شوند، آقای جیرانی به عنوان نماینده گروه دوم، و آقای فراستی نیز به عنوان نماینده گروه سوم که در عین حال نماینده برنامه «هفت» نیز می باشد. هر سه نفر ایشان افرادی هستند که در طول جشنواره نقدها و اعتراضات خود را بیان کرده اند و قرار نیست حرف جدیدی در مجلس بزنند؛ فقط می باید همان اعتراضات از پیش مطرح شده را دوباره در محضر کمیسیون تشکیل شده برای رسیدگی به این اعتراضات تکرار کنند. پس قضیه گزارش دادن و خبر بردن نیست.
با این توضیح ساده و بدیهی- که با اندکی تفکر قابل درک است- مشخص و مبرهن است که آقای فراستی، به قول شما، «محل نقدهایشان را نزد سیاست مداران و سیاست بازان» نبرده اند؛ محل نقد ایشان همان برنامه تخصصی سینمایی بوده و هست. ایشان نقدشان را در همان برنامه مطرح کردند و در مجلس به دلایلی که عرض شد تنها همان حرفها را تکرار کردند.
دوست عزیز، در بزرگ ترین و شاخص ترین رویداد فرهنگی یک کشور- که وزارت خانه فرهنگ آن کشور مسؤول برگزاری اش بوده است- اختلاف و دعوایی شکل گرفته است. یک سوی این دعوا شرکت کنندگان، ناظران و منتقدان و سوی دیگر وزارت خانه است. بدیهی است که باید نهادی برای رسیدگی به این اختلاف وجود داشته و این نهاد در این مسأله دولت نمی تواند باشد زیرا یک طرف دعوا وزارت خانه است که خود زیرمجموعه دولت است. بنابراین نهادی که وظیفه نظارت بر کارهای دولت را دارد باید وارد عمل شود و اعتراضات به دولت را بررسی کند و این نهاد همان مجلس است.
در این میان، ما دو راه بیشتر نداریم. یکی آنکه عقلانی عمل کنیم و ضمن اینکه نقدهای خود را در برنامه ها و نشریات تخصصی مطرح می کنیم، در نهادی که برای حل اختلاف صورت گرفته است نیز حاضر شویم و حرفهای خود را بازگو کنیم که اگر چنین نکنیم، مانند شاکی ای هستیم که وقتی او را به دادگاه فرا می خوانند تا شکایتش را مطرح کند، به بهانه سرماخوردگی (؟) در دادگاه حاضر نمی شود. چنین فردی یا اساساً شکایتی ندارد و دارد ادا و اطوار در می آورد، یا ترسو است و شجاعت طرح عمومی شکایت خودش را هم ندارد.
اما راه دوم آن است که احساسی و جوّی عمل کنیم و اذعان نداشته باشیم که نهادی جز مجلس، عقلاً و منطقاً- چنانچه توضیح داده شد- نمی تواند به این اختلاف عظیم رسیدگی کند. در عوض، در همان برنامه ها و نشریات خود باقی بمانیم و همان حرفهای پیشین را چندین باره تکرار کنیم. خوب، این کار را که کرده بودیم! حالا که فرصتی پیش آمده تا اعتراضات را علنی تر و کلان تر مطرح کنیم چرا باید از آن خودداری کنیم؟ اصلاً منتقدی که به فرهنگ و مسؤولین فرهنگی یک کشور انتقاد دارد، چرا انتقادش را مطرح می کند؟ آیا انتقاد می کند که انتقاد کرده باشد، یا انتقاد می کند که مشکلات موجود حل شود؟ وقتی شخص منتقد، منشأ مشکلات موجود را مسؤولین فرهنگی کشور- که اعضای کمیسیون فرهنگی از آن جمله اند- می داند، این مسأله را در تریبون تخصصی اش مطرح می کند تا به گوش آن مسؤولینن برسد. حالا رسیده و آن مسؤولین به او گفته اند که برود تا آنها ببینند حرف حسابش چیست. در چنین وضعی نرفتن شخص منتقد چه معنایی جز انفعال و ترس دارد؟
اینکه ما در گوشه ای بنشینیم و داد و بیداد کنیم و هیچ نهادی را هم به رسمیت نشناسیم که اوج انفعال، مسخرگی، بزدلی و بَدوی گری است! اعتراض اگر اعتراض است باید با صدای بلند در هرجایی که امکانش هست مطرح شود و منتقد اگر منتقد است باید کنش گر باشد و متمدنانه عمل کند و نقدش را شجاعانه به گوش همه برساند همان طور که چند سال پیش نیز در مقابل شخص اول این مملکت ایستاد و تندترین نقدهای خود را مطرح کرد.
رفیق عزیز، این مملکت یا متولّی فرهنگی دارد یا ندارد. اگر ندارد که اصلاً حرف زدن و نقد کردن جز یک بازی باطل چیزی نیست. اما اگر متولی دارد و ما به آن متولّی نقد داریم که به جای فرهنگی عمل کردن، سیاسی عمل می کند و فیلمها را نمی بیند و اوضاع را رصد نمی کند، خوب راهش سکوت نیست. اگر سکوت کنیم و فقط در برنامه ها و نشریات تخصصی نق نق و غر غر کنیم، آنها هم مثل همیشه نمی خوانند و نمی بینند و نمی شنوند. چه راهی بهتر از اینکه هرکس در برابر آنها حاضر شود و دیده ها و خوانده ها و شنیده های خود را به آنها بگوید و حضوراً نقدشان کند؟ اما این واضح است که بالاخره هر متولی ای در این کشور وجهه ای سیاسی نیز دارد. حال اگر ما بخواهیم این وجهه را بهانه کنیم که باید به همان انفعالی تن دهیم که عرض شد.
باید کمی از عصبیّت ، احساسی گری و جوّی گرایی دوری کنیم و مسائل را منطقی و عقلانی بسنجیم تا تحلیل ما عجولانه نباشد و بتوانیم با تأمیل مسائل را آنالیز کنیم و نظر بدهیم.

محمد شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 23:15

محسن باقری هم مثل زیباکلام شده.داره خودشو مضحکه خاص و عام میکنه.بسه بابا. نوشتت آب دوغ خیاری بود.نه قلم خوبی داری نه استدلال. چرا مثل قدیم توی من و هنر نقد نمینویسی؟ول کن بابا آبروی خودتو بردی.....استاد خودش خیلی قوی دیشب جواب همه حرفا رو داد.شما دیگه خودتو مثل زیباکلام ها مضحکه خاص و عام نکن. برای هر مساله استاد هم نامه سرگشاده ننویس.

سید جواد:
من فقط یک نکته را متذکر شوم:
این «محسن باقری» که نویسنده متن حاضر است با آن «سید محسن باقری» که در "من و هنر" می نوشت تفاوت دارد؛ اینان دو نفر هستند که تشابه اسمی دارند.

رضا شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 22:53

من از نوشته ابراهیم نبوی دفاع نمی کنم ولی شما هم چه فرقی با او دارید وقتی همینطور بی منطق حلزون سیاسی خطابش میکنی یا خود آقای فراستی که از تریبون صدا و سیما مثل ادبیات امثال کیهان نبوی را وطن فروش خطاب می کند.

سید علی شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 20:27

جناب محسن باقری
اولا تبریک میگویم که پیشرفت کرده اید و از آن نوشته ی مُضحکِ قبلی تان راجع به مسعود فراستی (قضیه ی ناخدا و بادبان‌ ها را بکشید و ...) به این نوشته ی کم تر مضحک رسیده اید. این یک پیشرفت است. تبریک.
ثانیا شاید شما دوست داشتید آقای حسین معززی نیا همچون شما و آن دوست دیگرتان، تعصّبِ بی جا را جایگزین عقل سلیم کرده و کور کورانه و به دور از منطق فَراستی را به آسمان برده و از وی دفاع کند، اتفاقا معززی نیا حد نگه داشته، کاری که شما رئیس های کوچک و رئیس بزرگ تان -که هنوز هم برای من محترم است- نمی توانید بکنید. معززی نیا جواب یک بی حرمتی (نامه ابراهیم نبوی) را درست و به جا داده.

تعصب = جهل شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 15:51

((حالا که نقد ایستاده وسط میدان و دارد دیده می‌شود، هر کسی از هرجایی می‌آید تا له یا علیه نقد آقای منتقد، خودی نشان دهد و حرف یا شجاعت تا به حال نداشته‌اش را به محک آزمون بگذارد و چیزی عرض کند.))
آقای باقری
وسط میدان یعنی کمیسیون فرهنگی مجلس؟! محل ظهور منتقد و بروز نقد سینمایی، روی سکوهای سیاسی باید رخ دهد؟!
چرا مدام مغلطه می کنید شما فراستی ها! کسی مخالفت با مقام نقد و منتقد ندارد. اینکه محل ظهور منتقد و بروز نقد سینمایی (یا به قول شما : وسط میدان)، به جای نشریات و رسانه های تخصصی، می شود کمیسیون فرهنگی مجلس، جانسوز است. آقای فراستی کسانی را مخاطب نقدش قرار داده که به قول عضو کمیسیون فرهنگی مجلس سابق، خودشان فیلم ها را نمی بینند و افرادی را می فرستند تا برای آن ها فیلم ببینند و گزارش دهند! این شأن یک منتقد است؟!

سید جواد:
منتقدی که از او سخن می گویید، نقدش را در یک برنامه تخصصی سینما مطرح کرد که جنجال ساز شد. آنگاه کمیسیون فرهنگی مجلس که سکویی هم سیاسی و هم فرهنگی است- دقیقاً مثل وزارت ارشاد و سازمان سینمایی- برای بررسی این جنجال فرهنگی از ایشان می خواهد که در جلسه کمیسیون (جلسه ای که مثل دادگاه مخصوص رسیدگی به اختلافات و داوری کردن است) همان اظهارات قبلی را تکرار کند. قضیه خیلی ساده است: یک نهاد داوری، برای داوری کردن از دو طرف می خواهد که حرفهاشان را بار دیگر در حضور داور تکرار کنند.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد