قالیِ ایرانیِ نقد
درباره فراستی بودن و شمیم نبودن
پس از تحریر 95/12/5: این متن را مدتها پیش نوشته بودم که با کمی حک و اصلاح در تسنیم منتشر شده بود. پس از غوغای اخیر، خواندنش از تأمل تهی نیست. نکته اینجاست که اگر قرار است درباره وضعیت آقای منتقد و روشنفکریاش سخن گفت، باید او را با شمیم بهار مقایسه کرد. در چنین قوارهای، نوبت به بازیگری نمیرسد که با حفظ سمت، همزمان، نقش اول میکرفونگردانی را در میتینگ سیاسیِ سال بلوا برعهده داشته است و در روحوضی اینستاگرامی آخرش زور میزند ادای «شخصیت»های فیلمفارسی را دربیاورد؛ بیآنکه بداند تا «اطلاع ثانوی» شخصیتهای فیلمفارسی، فحش مادر نمیدهند. و امّا متن:آخرین نقدهایی که از شمیمِ بهار درآمده، سنِّ پیامبریاش را گذرانده، از چهل سال هم عبور کرده است. شمیمِ بهار در آن نقدها، منهای برخی عبارتهای با زمان پیش نیامده، درخشان قلم زده است و به ویژه در نقدِ مستندِ فروغ، خانه سیاه است، بهترین نقدنویس زمان جلوه کرده است. با این حال، چهار دهه است که چیزی نشر نداده است. امروز، با اصل گرفتنِ آن چه تا به حال به دست ما رسانده است، شمیمِ بهار ساکت، منفعل، شگفتزده و خجول در برابر ایران و وضعیّتش تصویر شده است؛ سینما و ادبیات تنها وجهی از این وضعیّتند و او چیزی نشر نداده است؛ نه از خودش، نه از بیژن الهیِ خدابیامرز. شمیمِ بهار معنای زمان را ندانسته است و قدرش را. روشنفکریاش، زمانِ واقعی نفهمیده است و زمان به معنای تن در زمانه سپردن را به درستی درک نکرده است و آلودگی از این همه دامنهای ناپاک ستردن. سکوت چه دردی را دوا میکند اگر روزی روزگاری کشوری نباشد و ایرانی و فرهنگی؟ این سکوت، لالمآنی نیست؟ حرف نزدن قرار بوده و هست که چه دردی را دوا کند؟ دردی را از کجا؟ وطن؟! از کدام وطن؟ اگر وطنی در کار نباشد چه؟ روشنفکرِ بیوطن، روشنفکر نیست، خانهبهدوش است و هرجایی؛ صدای خوبی هم داشته باشد، دورهگرد است. گذشته از این، چه تضمینی هست یا بود که شمیمِ بهار باشد، وقتی سکته قلبی، بیماریِ شایع، برای دستِ تقدیرِ خدا بودن کافی است؛ بگذریم که دستِ تقدیر خدا میتواند آزمونی سخت گزنده باشد؛ گزندگیِ ظالمانی که میتوانند قلبی را سکته دهند و آبرویی ببرند تا جایی که پایی روی مین برود. البته ظالمان با ساکتان کاری ندارند؛ آقای شمیمِ بهار از این بابت، خیالش تخت باشد.آنکه میفهمد و فهمش در گردابِ روشنفکری تازه زبان آموختۀ سالهای دهۀ 40 و 50 چشمباز و فهمیده است، بارِ بیشتری بر دوشش است. بارِ بیشتر فهمش است و مسئولیّت بیشترش، فردیتِ درستترش است. این تعهد بیش از آنکه اجتماعی باشد، فردی است. فردی، نه شخصی. این مسئولیّت فردی، حتّی در قبالِ خودِ فرد -یعنی سرِ آگاه و دلِ دردمند- به هیچ کنشی نرسیده است؛ این درد دارد. مثلِ هیچکنشگری است که تنها پذیرای اتّفاقهاست و چون اتّفاق، گاهی موجودِ سرکشی است، پذیرای تعرّضها و تجاوزها. آن کنشگری که میفهمد، ولی سکوت میکند و دل به آب نمیسپرد، همان شبلی است که کلوخ میاندازد، نه سنگ. ولی کلوخش، منصورِ بر دار را آزردهخاطر میکند. چه آن که او در دریای فردیّت درست ولی شمیمِ ناگرفتۀ ایرانیِ معاصر، در برابرِ گوهرهای تابناکی چون مرتضی آوینی، هیچ نکرده و هیچ نگفته و تنها سکوت کرده؛ که چه؟ روزِ مبادا چیزی بگوید و منتشر کند؟ روزِ مبادا، همین حال است. فراستی امّا داستانِ دیگری دارد. مردِ منتقد و سرخوش و سواد به تلاطمِ اجتماع محک زده، خود را به بهار مدیون میداند، ولی در زمانۀ عسرت، از شمیمِ بهار پیشتر رفته است و آنچه شمیمِ بهار دل به چاپ نسپرده، فراستی مثلِ قالیِ ایرانی، هر چه بیشتر پاخورده، درخشندهتر شده، به میدان آمده است؛ به میدان آمدنی. هر چه بهار به خفا، پناهندهتر و به تاریکی خوگرفتهتر شده است، فراستی وسطِ میدان -که «رقصی چنین میانِ میدانم آرزوست»- تازهتر آتش به دامن پوشال سپرده و از هیچ نهراسیده است.شمیمِ بهار، از پستو به در آید، زمانۀ دلبری مردها را درنیافته از دنیا نرود.از معمّای شمیمِ بهار بگذریم، ایران، با این استواری باید خودبسنده شده باشد و خودکفا و ریشهداونیده؛ میوههایی چون فراستی از این تنۀ تناور نوبر است؛ شاخۀ نیمهخشیکدۀ شمیمِ بهار را هم بهاری دیگر، به اقتضایِ طبعِ اصلاحگرش، هرس خواهد کرد و -از آن مهمتر- مردان هستند هنوز؛ سرزنده.
سعید سهیلی کارگردان سینما درپی حواشی هفته اخیر، نامهای خطاب به بهروز افخمی نوشت و نسخه ای از آن را دراختیار سینماسینما قرار داد.
ناگهان پرژکتورها روشن شده، سایههای کج و کولهی دو قهرمان پوشالی نمایان میگردد. یکی سوار بر اسبی نزار و نحیف. دیگری نشسته بر الاغی خِپِل. با نیزه و شمشیر و زرهِ ، همگی حلبی ، زنگزده و قراضه ، آمدهاند که دونکیشوت وار سینما را نجات دهند. اما از شَرِ چه چیز؟ کدام دشمن؟ کدام تهدید؟ کدام جبهه؟ چه خواب و خیالی! هیاهوی بسیار برای هیچ. سلحشورانی که با ظلم و جهل میجنگند یا بازیگرانی که خود را مسخرهی خلق ساختهاند ؟!! آقای مُجری هم فقط نشسته و نظاره میکند ، لبخند میزند. ، گاه به چپ ، گاه به راست. گاه به سرِ این ، گاه به ریشِ آن.
آن یکی که سابقهاش روشن است ، در مُهملبافی و سفسطهگری، نامردی و نان به نرخ روز خوردن، چنان شُهرهی آفاق است که مرور کارنامه و شرحِ سابقهاش فقط قلم چِرک میکند. آقای اَنتلکتوئلِ “وین”دیده!! ـ از موضعی نه هُنری، که به شدت سیاسی ـ رکیکترین الفاظ و عبارات و اهانتها را نثارِ قشرِ شریف و هنرمندِ سینما میکند. آنوقت برای تخریبِ بُغضآلودِ فیلمهایی که پسندِ خودش نیست، از هر کارگردانی و با هر کمیت و کیفیتی ، مثل آب خوردن اَنگِ ابتذال میزند. تازه کارش به همینجا هم ختم نمیشود. خَبَرکِشی میکند ، به بیرونِ سینما، به مجلس!!! مجلس که خانهی ملت است و ظاهر و باطنش شفاف ، خدا میداند دیگر به کدام خانهها و محافل!
اما جوابِ های، هوی است ، از اینجا و آنجا فریاد اعتراض بلند میشود. حتی پلاسکُهنهها نیز از صندوقچه بیرون میآیند، تَشتِ رسوایی از بام سرنگون میگردد. کارنامهی چرک و سیاه استاد دوباره ورق میخورد، ورق میخورد. و ورق میخورد ، چه عبرتآموز است درسِ تاریخ !!
اما … آقای افخمی؛ آقای کارگردان؛ آقای مُجری؛ آقای هفت … شما دیگر چرا ؟! زُلف به زُلف چه کسی گره زدهای ؟! دست در دستِ چه کسی نهادهای؟! از این همکار و همصنفِ مو سفید کرده نصیحت ، بشنو و تا دیر نشده خرجت را سوا کُن ، که هرکه در این سالها با جنابِ استاد همنشین شده سر از ناکجا در آورده و حسابش به کرامالکاتبین افتاده!
آقای افخمی … بیپرده میگویم ، بی پرده که همه بدانند. “هل من مبارز” طلبیدهای ، گفته ای که اگر حرفمان را پس نگیریم چه و چه!!! به پشتوانه این تهدید، آقای منتقد هم “یابو” برش داشته و شیر شده ، غریده که جواب پرستویی و فرخ نژاد و همه را در برنامه هفت خواهد داد ، عجبا !! نمیدانم ، شاید مثلا بخواهد و بخواهی ریشهِ مان را بزنی !! آبِ پاکی را روی دستت بریزم … ما مثل بعضیها ریشهِمان در ریشمان نیست که با یک تیغِ دوسوسمار به باد رود. ریشهی ما در آب و خاکِ محکمتری است. از اینها گذشته، یکی بیرون از برنامه حرفی زده و دیگری هم بیرون از برنامه پاسخش را داده. یکی گفته و یکی شنیده. چرا پای برنامه را وسط میکشی؟ چرا آبروی تلویزیون و برنامه ی هفت و خودت را پای یک منتقد بی آبرو خرج میکنی؟!
این را بدان که من غُصهی فیلمِ خودم را نمیخورم. بچهی تَهِ خط و زیر پونز از این غائلهها باک ش نیست. من جنگ دیدهام. به بوی آتش و باروت خو گرفته ام ، به نبردِ تن به تن عادت دارم ، هیچ وقت هم اهلِ آجانکِشی و شکایت نبوده ام. چون لای پَرِ قو بزرگ نشده و خانگی نبوده ام. همیشه مشکلاتم را خودم حل کرده ام . رو در رو. مثل مرد. اگر قرار باشد از فیلمم دفاع کنم، میآیم توی برنامهات مینشینم و همانجا سنگهایم را وا میکَنَم. با تو ، خالقِ عروس و شوکران ، نه با هر نامردی که انگ می زند و خبر دروغ به آجان میبرد ، اما اینروزها بحثِ فیلمِ من نیست. بحثِ حیثیتِ یک صنف است. بحثِ حفظِ شالودهی یک خانواده است. خودت بهتر میدانی که اعضای این خانواده روی فردشان و جمعشان تعصب دارند. اگر اجازه دهیم هر مرد و نامردی ، با منظور و بی منظور، به راحتی به ما ضربه بزند و مشکلات صنفیمان را تبدیل به مشکلات عمومی و اجتماعی کند فردا دیگر سینمایی نخواهیم داشت. بدان که … جشنوارهها و برنامهها تمام میشوند. مُجریها و منتقدین میآیند و میروند. حتی ممکن است فیلم ها بسوزند و نابود شوند. اما نام و یاد و رفتار و کردارِ خانوادهی سینما میماند. پس تا دیر نشده جبههات را مشخص کُن. برای سینما کار می کنی یا علیه سینما؟ میخواهی در ذهن ها خالق عروس و شوکران بمانی یا مجری برنامه هفت و رفیق آدم فروش ؟!! رفیق حیف … حیف از رفیق . پروژکتورها خاموش می شوند ، سایه های کج و وکوله می روند ، قهرمانهای پوشالی محو می شوند، آنچه در ذهن ها می ماند قهرمانهای واقعیند، دوستدارت :سعید سهیلی__________________________________
این نامه به دو بخش تقسیم شده.یکی برای آقای فراستی و دیگری برای آقای افخمی منبع سینما سینما
یاشار نورایییاشار نورایی منتقد سینما در یادداشتی که در صفحه فیس بوکش منتشر کرده است نسبت به اتفاقات اخیر و اظهارات مسعود فراستی واکنش نشان داد.
به گزارش سینماسینما، یاشار نورایی درباره مسعود فراستی در فیس بوکش نوشت:
دیشب خواب فراستی را دیدم. دندان درد داشتم و برای معالجه به مطب دندانپزشکی او رفتم. نمی دانم چرا اما در خواب احساس کردم به غیر از او دندانپزشک دیگری در دنیای خوابم نیست. مطبش قدیمی بود و با خوشرویی که برای من عجیب بود مرا ویزیت کرد. رفت تا وسایل دندانپزشکی اش را بیاورد که من یادم آمد دفعه قبل دندانپزشکی او گوشه ی خرابه ای قرار داشت با کلی وسایل کهنه و وحشت اینکه او با آن وسایل دندان مرا بکشد و ابزارش آلوده باشند مرا لرزاند. او با ابزار نو برگشت و من ناگهان در خواب و چند لحظه ای تا بیداری به یاد آوردم که خیلی وقت پیش هم خواب او را به عنوان جراحی دیدم که میخواهد شکم مرا موقع هوشیاری پاره کند…
خواب های ما همه ی آنچه احساس می کنیم اما به زبان نمی آوریم هستند؛ هراس از تیغ در دست زنگی و مست، پاره پاره شدن (نقد ؟) و احساس دریده شدن جسم و روح و صداقت و ناآرامی بی پایان. خواب هایمان نشان می دهند که بعضی ها شاید از شرم اشتباهاتشان همیشه خوفناک می مانند و ماندگار در کابوس های ما. مهم فرد نیست، جامعه و دورانی است که این افراد فرصت جبران ندارند و در چرخه ای اهریمنی، بی قراری شان را با بدی التیام می بخشند.
بازیگر «گشت ۲» به حاشیهای که برای این فیلم رخ داد، واکنش نشان داد.
به گزارش سینماسینما، پولاد کیمیایی بازیگر فیلم سینمایی «گشت ۲» در خصوص اتفاقی که جدیدا برای این اثر افتاده و با واکنش کمیسیون فرهنگی مجلس روبرو شده است، گفت: «اخیرا برای فیلم «گشت ۲» که از ابتدای تولد در وزارت ارشاد پروانه گرفت، ساخته و به دست هیئت انتخاب جشنواره رسید و بعد در جشنواره اکران شد، مشکلاتی پیش آمده. تا جایی که کمیسیون فرهنگی مجلس وارد میدان شده و قرار است تصمیماتی اتخاذ کند. این اتفاق منصفانهای نیست که شخصی به نام فراستی با حضور و اظهار نظرش به فیلم لطمه میزند.»
او افزود: «این فیلم به کمیسیون فرهنگی میرود، بر میگردد و نمایش داده میشود اما این سوال پیش میآید، چرا من نوعی نباید اندازه منتقد بودن خود را بدانم و با نگاهی شخصی و سلیقهای فیلمها را بکوبم؟»
کیمیایی ادامه داد: «نباید شکاف فرهنگی بین طبقات اجتماعی به وجود بیاوریم. آن هم در زمانی که شاهد رشد سینما، سالن سازی، ازدیاد مخاطب و … هستیم.»
او ادامه داد: «این اتفاقات بد نه فقط «گشت ۲»، بلکه همه فیلمها را شامل میشود و میتواند زنگ خطری برای چرخه سینما باشد.»
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
پدرام ابراهیمی_ما یه منتقد سینمایی داریم که خیلی محبوب و منصفه و حالا نام نمیبریم ولی راهنمایی میکنیم که خوشدهن و مودب و محترم و ایناس. امروز ما میخواهیم نه تنها دیروز و امروز ایشون رو به صورت اجمالی بررسی کنیم، آینده ایشون رو هم برای کسانی که بیصبر هستن رونمایی میکنیم که متوجه بشید اگه آدم از هواپیما بپره بیرون ولی یادش رفته باشه چتر نجات برداره، چی میشه.
۱۳۹۱: پنج دقیقه ابتدایی یک فیلم رو میبینه، دکمه پاز ریموت رو زده و شروع میکنه: «یه مشت مقوا رو ریخته تو تصویر. بدبختی اینه که همه میخوان اصغر بشن. اصغر چی داره؟ هیچی نداره. دوتاتون هم خب جمال شورجه بشید ببینید چی داااااااااااااااره!»/ ۱۳۹۳: تیتراژ ابتدایی فیلم رو میبینه و دستگاه رو خاموش میکنه: «افتضاح. مقوا. مزخرف. بیشعور. پدرسگ! در نیومده. خب آقا جون اگه نمیتونی در بیاری چرا میسازی؟ خب بده محمدرضا ورزی و حاتمیکیا در بیارن!»/۱۳۹۴: کاور یک فیلم رو میبینه و اون رو پرت میکنه به کناری: «این فیلم نیست که، مظهر […] فرهنگیه. (خداییش کلمههه رو نمیشه نوشت حتی بدون ممیزی) اکبر (عبدی) گوارشش از من بهتر کار میکنه. زنگ بزنم بیاد یه حال اساسی به این کارگردانا بدیم»./۱۳۹۵: به جلسه کمیسیون فرهنگی مجلس رفته و به بهانه بررسی جشنواره فجر، چغلی سینماگران را کرده و یک زیرآبزنی مبسوطی برگزار میکنه./۱۳۹۷: «الو؟ پلیس ۱۱۰؟ آقا این روبهرو دو نفر رفتن توی یه خونه. یکیشون زیر لب شجریان زمزمه میکرد یکیشون هم فیلم فروشنده دستش بود. راپلی بیاید از بالا»./ ۱۴۰۰: در هواپیما یواشکی به خانم مهماندار: «این بغل دستی من به بغل دستیش گفت این مهمانداره همه چیش عملیه. من جای شما بودم میگرفتم از هواپیما پرتش میکردم بیرون»./۱۴۰۵: یکی از دوستان تلاش میکنه ایشون رو ببره سینما و ایشون پاشنههای پا رو به زمین میکشه و ممانعت میکنه. این دوست هی اصرار میکنه و میگه: «بابا خب آخه یه بار بیا ببین سالن سینما چه شکلیه!» با گریه: «نمیام! تاریکه میترسم!». وی سپس به نیروهای پلیس ویژه زنگ میزند و دوستش را به جرم منتقدربایی به آنها تحویل میدهد./۱۴۱۰: آسایشگاه سالمندان: «الو؟ حراست فرودگاه؟ اممممم… پلیس دیپلماتیک؟ آهان! الو شهرداری؟ اینا با من هماتاق نمیشن. بیاید گازانبری همهشونو بکوبید پاساژ پلازا درست کنید»./ در آخر، روی صحبت ما با شما والدین عزیزه. فراموش نکنید بیتوجهی و محبت نکردن شما ممکنه زندگی فرزند شما و اطرافیانش رو نابود کنه. (خب ما بریم. از معاونت مطبوعات تماس گرفتند گفتند شاکی دارید) منبع سینما سینما
به گزارش سلام سینما شب گذشته محمود رضوی به همراه محمد حسین مهدویان در برنامهی "شهر فرنگ" شبکهی خبر برای فیلم ماجرای نیمروز حضور پیدا کردند و نسبت به مسائل مربوط به ساخت فیلم، داستان و حواشی پیش آمده برای فیلم در جشنواره فیلم فجر پاسخ دادند.
در بخشی از برنامه تهیه کننده فیلم با بیان برخی از مسائل پیش آمده در زمان داوری جشنواره فجر از مخالفت سرسخت یکی از داوران جشنواره که چهرهای حزباللهی دارد خبر داد.
گفته میشود اکبر نبوی از چهرههای مذهبی داوران جشنواره از مخالفان سرسخت فیلمنامه در شورای پروانه ساخت بوده است.
وضعیت طوری شده که اگر دوستان سید جواد یوسف بیک نیان توی وبلاگ و اعلام موضع نکنن،میشن اون وری.یعنی حتما همه باید بیان و اعلام موضع کنن و بگن فراستی؛ما پشتیم.اگر نه مردود حساب میشن....چند وقته دیگه پارسایی و حشمت فر و .... هم اضافه میشن.
در باب «آدمفروشی»/ حسین معززینیا
جناب ابراهیمخان نبوی
سلام
متن جنابعالی را الان خواندم. همین چیزی که خطاب به مسعود فراستی نوشتهای.
جهت یادآوری عرض میکنم که آدم عاقل وقتی خودش هفتاد بار در زندگیاش تغییر مسیر میدهد و کارهای متناقض میکند و حرفهای متناقض میزند، بهتر است به تناقض و بالا پایین زندگی دیگران گیر ندهد. وقتی خودش بارها بازداشت میشود و قولهایی میدهد و آزاد میشود بهتر است به تواب شدن دیگران و تعهداتشان بعد از آزادی بند نکند.
وقتی خودش مجبور میشود چند سال در یک روزنامه دولتی ستوننویسی کند تا آزادی مشروط بگیرد و بتواند از کشور خارج شود، به رفتار مشابه رفیق سابقش بند نمیکند. وقتی خودش زندگی خصوصی اش ماشالله بسیار پرماجراست، به زندگی خصوصی دیگری ور نمیرود.
الان میخواهی مرا متهم کنی مزدورم و جیرهخوارم و دارم از فراستی دفاع میکنم؟ خب میتوانی هر چه میخواهی فکر کنی ولی لابد میدانی که در همان برنامه هفت که سرمنشا همهی این دعواهاست، بهروز افخمی از من نقل قول غلط و جعلی کرد علیه اصغر فرهادی و وقتی اعتراض کردم، گفت معززینیا لیبرال شده و دوستان قدیمیاش را انکار میکند تا دل فرهادی را به دست آورد و بعد هم چند هفته پیاپی مرا دست انداخت که این بچهمسلمان چشم و گوش بسته ما هی میرود جشنواره کن و میگوید چه جشنواره خوبی در حالیکه جشنواره اصلی در کشتیهای آن پشت برپاست که فواحش را میآورند و چهها که نمیکنند. و به رفتارش ادامه داد و در یادداشتها و مصاحبههایش هم دستم انداخت و تا توانست مرا تحریک کرد که مثل بقیه وارد بازیاش شوم. اما من تا امروز دهانم را بستهام. چرا؟
لابد میدانی که من سالهای سال با افخمی زندگی و کار کردهام، در خانهاش بودهام کنار همسر و فرزندانش، سفر رفتهایم، بازی کردهایم، فیلم دیدهایم، کتاب خواندهایم، زندگی کردهایم... با فراستی هم به همین اندازه زندگی کردهام. بیش از تو معاشرش بودهام و شبها در خانهاش زندگیاش با مهوش و ایلیا را دیدهام. با حضرتعالی نیز. در منزل تو هم بودهام. کنار همسر و فرزندت. دورانی گذراندهایم هر کداممان. بدیهی است که خیلی چیزها از زندگی همه شماها دیدهام و به یاد دارم. امروز اگر رابطهمان شکرآب شود قرار است از این دانستهها مایه بگذارم؟ که چه بشود؟ که دیگر هر اعتمادی بین دو تا آدم از بین برود برای زندگی و رفاقت؟
بدیهی است که رفتار فراستی قابل دفاع نیست ولی اگر قرار است از کلمه «آدمفروشی» استفاده کنیم، اسم این کارها که بنشینیم خاطراتمان از زندگی شخصی همدیگر را علنی کنیم بیشتر به آدمفروشی میماند تا اینکه یکی برود توی مجلس مملکت و بگوید فلان فیلم، فیلم سخیفی است. حیرتزدهام از این که خودت را مجاز میدانی بحث همسر مرحوم مسعود را وسط بکشی به بهانه اینکه او مثلاً حرفهایی زده که شاید زمینه توقیف یک فیلم سینمایی را فراهم کند.
پیشنهاد میکنم به چنین روشهایی برای تخریب آدمها ادامه نده. متاسفانه یا خوشبختانه من اهل این کارها نیستم ولی شاید یکی زد به سرش و دلش خواست از این قصهها درباره خودت بنویسد. ممکن است خواندنش حالت را خیلی بد کند.
.....
این متن از کانال تلگرام حسین دهباشی برداشته شده.
سلام.نوشته خوبی بود علی ر عزیز.
راپورت را اولین بار کافه سینما تیتر زد.
راپورت زمانی است که من برم چوقولی دوستامو پیش کسی بکنم و صداش چند وقت دیگه در بیاد. نه اینکه برم با شجاعت نظرم رو بگم و بعدش همه نظرم رو بدونن.این از نظر من راپورت نیست.نوشته عالی ای بود.
با عرض سلام خدمت سید جواد عزیز و دوستان و کاربران گرامی:
متاسفانه بخاطر مشغله ذهنی و خارج از دغدغه سینما اینجانب نتونستم د ر این چند مدت خدمت عزیزان باشم .ولی کم وبیش از اتفاقات و جریانات اخیر جشنواره و سینمای مان،دور نبودم و حتی فکر میکنم که هیچ دفاعی از سوی هیچیک از منتقدین و اصحاب رسانه برای بازتاب حوادث مختلفت و متاسفانه کم مثبت و پرحاشیه این دوره جشواره مزیدی برای بازتاب خوش این اتفاقات نباشه.
اتفاقاتی که از راس این سینما جناب ایوبی و مدیران و داوران جشنواره و انعکاس منتقدین و حتی جناب افخمی و مهمانان هفت و فیلمسازان و همه سینماگران و رسانه ها به مانند یک فیلم سینمایی شاید تراژدیک و یا مضحک ویا تلخ و شیرین و شاید اعلان جنگ تن به تن و مشت به مشت و چشم در چشم خوب ها و بد ها و زشت های سینما شروع شده و هنوز هم هر لحظه بعد گذشت دو هفته،باید منتظر اصابت یک ترکش به هر طرف و یا تک و پاتک طرفین چه اپوزیسیون و غیر اپوزسیون و اصلاح و اعتدالی و خلاصه هر جناح باشیم و جواب طرفین رو بشنویم.ولی دلیلی که باعث نگارش این متن توسط بنده بود نه تنها بهانه ای برای اتفاقات اخیر بود،بلکه سوالاتی در ذهن بنده نقش میبندد که چرا اینهمه اتفاقات؟فراستی و افخمی چه ربطی به اتفاقات جشنواره دارند؟جناب ایوبی چرا از جشنواره ای دفاع میکند که مسعود فراستی را بهمراه احمدرضا معتمدی و فریدون جیرانی به کمیسیون فرهنگی دعوت میکنند و چرا جیرانی که در نشست کنفرانس خبری فیلم"قاتل اهلی"تمام و کمال از فیلمساز و مولف و کیمیایی دفاع میکند ولی در نشست جلسه مجلس حضور بهمراه نمیرساند و معتمدی عزیز،باید بهای جدل و حمله فرخ نژاد به فراستی را پرداخت کند.هنوز سعید سهیلی باور نمیکند که این مسعود همان مسعود فراستی هست که از"گشت ارشاد(1)"جانانه دفاع کرد و در برنامه هفت جیرانی آن زمان،روبروی دوربین نشست و با مخالفان تلفنی برنامه،محکم و با فریاد بلند ازبه پایین کشیدن اثر سهیلی از سر در سینماها ها دفاع کرد؟!!!..سعید سهیلی بیچاره این وسط چکاره است و باید تاوان خیلی از چیزهایی را میداده است که قبلترها باید کسانی دیگر اگر قرار به محاکمه و یا توبیخ بود،توبیخ میشدند؟به راستی،فریدون جیرانی را کدام طرفی بدانیم؟!...در برنامه هفت خودش بعداز اتفاقات منتقد و اثر آن دوران به خانه کیمیایی عزی میرود و معذرت میخواهد و بعدها در داوری جشواره به برنامه هت دیگری می آید وبعنوان داور جشنواره اذعان میدارد که یکی از جایزه جشنواره ها سفارشی بود و حالا هم یادش رفته است که به رفاقت گرمابه و گلستانی دوستش مسعودخان فراستی،روزگارانی افتخار میکرد؟!...اما مقصر واقعی این حوادث اخیر کیست؟...بدون شک اینجانب معتقدم که مسئول اول و آخر اتفاقات تلخ و ناخوشایند این سینما که امیدی به روشن روزهای آینده اش نیست،کسی نیست جزئ شخص اول سینمای ایران جناب ریاست محترم سازمان سینمایی جناب ایوبی که یا خشت اش از اول کج بنا بوده و یا توان مدیریت چرخ و فلک این سینما را دارا نیست و یا جنگی خارج از سیستم سازمان سینمایی در شرف اتفاق است!!!اجازه بدهید دوستان ،از زمان کلیدخوردن سکانس آغازین این اتفاقات و سناریو نا نوشته مسئولین سازمان ویا بازی فن های سینماگران شروع کنم با این جمله و مقدمه:
رستگاران را به بهشت راه نمیدهند....
سکانس ابتدایی و یا لحظه تحویل سینمای ما از آنجایی افتتاح شد که امسال بر خلاف جشنواره های قبل،بخش نگاه نو وسیمرغ فیلم اولی ها منفک شد و در بخش سودای سیمرغ بهمرا ه سایر رقبا و فیلمسازان سابقه دار،ادغام شد؟(شاید ابد ویک روز بود که مدبران این دوره را برآن داشت که خوشبینانه به جشنواره نگاه کنند و یا حالا بعد از سالهاا جشنواره ما را همگام و همتا ی بلانسبت آکادمی اسکار مقایسه میکنند و انتظار شق القمر کردن جوانان ما را دارند؟!!)بیست ویک فیلم (فکر کنم)سال گذشته و سی و سه فیلم امسال سودای سیمرغ،باید هم با این تعداد کاندیدا توری،انتظار قهر و ناز خیلی از به قول خودشان بهترین ها را باید داشت.
و اما با شروع جشنواره،کم کم زمزمه های درون کاخ و بیرون کاخ(افخمی و فراستی و قطبی زاده)نهیب ترس از افول پر رونق جشن سالهای گذشته را در سال جاری میدهد.
افخمی خیلی تند رفت!وحشتناک و تخته گاز هم رفت...مسعود ودیگران را هم با خود همراه کرد.در این زمزمه های ضعف فیلمها و مدیریت جشنواره،ناگهان نوبت به کیمیایی و "قاتل اهلی"و لشگری قوچانی رسید( حالا بماند که پولادکیمیایی چکاره حسن فیلم "قاتل اهلی"بود و در آن نشست و مراسم رسانه ای چه میکرد)و جناب فریدون خان جیرانی،رو به قوچانی ایستاد و حرف از تالیف و مولف و کارگردان و چنان و چنون زد!(حالا بماند که جناب جیرانی عزیز که خود در بطن کارهاست، خبر از برپایی دوباره تولید و ادوات و تدارکات چندباره و پول دیگری که از جیب مبارک جناب لشگری قوچانی باید خرج شود تا مورد تالیف و موئتلفات جناب کیمیایی تامین گردد،ندارد...مگر فیلمساز در زمان تولید فیلم قرار است به خانه خاله برود که بعداز شام و خداحافظی،تازه یادش بیافتد که یک صبحانه و ناهار دیگر هم میتواند در خدمت میزبان باشد؟)
و اما بنظر بنده تاریک و مبهم ترین بخش این سناریوجشنواره،حضور جناب ایوبی در شب ماقبل اختتامیه جشنواره هست که جشنواره را فوالعاده توصیف میکند و از فیلمهاای من جمله ماجرای نیمروز و چند فیلم دیگر درخشان نام میبرد که (آیا میدانست و یا روحش خبر داشت)که فیلمهای مورد استقبالش نه تنها نامزدی در بخش مسابقه ندارند بلکه بعضی هم به نشانه اعتراض،انصراف داده اند و جالب اینکه قول دعوت آشتی کنان به بهروز و هیئت داوران جشنواره میدهد و بعد از خداحافظی اش از برنامه معلوم نمیشود که چه بر سر او ویا سینما و یا هیئت داوران جشنواره آمده است که بر خلاف ادوار گذشته،اینبار،هیئت داوران بدون حضور و زنده در برنامه های تلوزیونی و رسانه ای،در سکوت کامل،آرائشان را ارائه میدهند!...
در حالیکه اصحاب رسانه،در حال جمع آوری وسیله ها و چمدانهایشان هستند،در نهایت مظلومیت و معصومیت،فریاد ساره بیات بلند میشود که ای مردم کجا دارید شال و کلاه میکنید؟فیلم ما هنوز پخش نشده!(لا اقل داوران اجازه میدادند که آخرین نفر از خط پایان رد شود تا نامزدها را معرفی کنند)!گویا هیئت داوران،عجله زیادی داشتند که زودتر به مراسم اختتامیه برسند و از این مصلحت نگری زورکی ،به سرعت فارغ شوند!
کم کم اعتراض ها و سر و صداها بلندتر و بلند تر میشود و صحبت از حرف حق روی دیوار طویله نوشتن و دفاع کردن از دیوار طلا به میان می آید!!!...یکی به نعل کوبیده میشود ویکی به دیوار!...اصلا انگار هیچکس نه پاسخگو نیست!...اصلا انگار جشنواره برای کسی مهم نیست و شاید برای بازنده ها،بیشتر از بازنده ها اهمیت دارد!
حالا صحبت از حضور مسعود خان فراستی در مجلس و راپورت اش به میان می آید و حمید فرخ نژاد هم بلند فریاد میزند...نمیدانم چرا تا نام راپورت و فراستی به میان آمد،ناگهان پیمان قاسم خانی هم از کوره در رفت و پرویز خان پرتویی همچون به سان سوابق درخشان یونیسفی اش هم باز دوباره خروسش هوس آواز صبح کرد و حالا کاشف بعمل میاید که جیرانی و معتمدی هم دعوت بودند و چرا مسعود را تنها گذاشتند و یا اصلا مسعود آیا نترسید وقتیکه فریدون را کنار خویش ندید؟!!!اصلا مقصر اصلی این حوادث و راپورت ها کیست؟...باشد...فراستی راپورتتان را به کمیسیون فرهنگی مجلس داده است،قبول...راپورت هیئت داوران را هم فراستی داده است؟...اصلا مقصر بهروز است که در برنامه هایش از حضور همیشه پر رنگش در صحنه و پشت مسعود فراستی ایستادن میزند و حالا مسعود را به جایی هل داده است که جیرانی و معتمدی جرات نزدیک شدن به آنجا را ندارند!
امیدوارم در آینده و در برنامه های آتی جناب افخمی بیشتر این مسئله را شفاف سازی بکنند و منتظر دفاع و توضیح جناب فراستی از اتفاقات اخیر هستیم...منتظر حقایق ولو از زبان محکوم جناب فراستی در قبال راپورت "گشت ارشاد(2)"ولو اینکه ایشان از سری قبلی این فیلم دفاع کردند و آیا همه این حاشیه ها فقط مربوط به این فیلم است و یا مسائلی که باید درآینده بیشتر از آن با خبر شویم!
سید جواد و سایر دوستان ببخشند که اینبار بیش از حد زیاده گویی کردم.امیدوارم مطالبم خسته تان نکرده باشد.بخاطر طولانی بودن و سرعت نوشته ام،اگر غلط املایی داشتم،به بزرگیتان ببخشید.
من که اولا نقد استاد میخوندم میگفتم چرا اینقدر استاد نقد جدی به فیلم ها میکنه ..چون ما مردم سینما را یک هنر نمیدونم هنر مثل نقاشی است اگه نقاشی زیبا باشه هزار بار انسان نگاه به آن میکنه یا یک بیت قشنگ حافظ وسعدی هزاران بار خوانده می شود وبه دل انسان مینشیند وفیلم هنر است اگه به فرم در بیاید انسان 10بار میخواهد ببیند مثل فیلم های هیچکاک وهمین فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ و این آقایون پرستویی و فرخ نژاد اینقدر بیزنس و فضای مجازی مشغول شدند و به جای زندگی در جامعه فقط دنبال بازی در آوردن جلوی دوربین بودند از روح هنر دور شدند و فرق فحش و نقد را نمیفهمند واستاد این ها رو درک کرده و واقعا شما از رفتارهای میفهمید یکبار کیمیایی بغل میکنه یکبار بر علیه کیمیایی میشه پرستویی .واستاد واقعا چه ثبات شخصیتی داره واز موضعش پایین نمیاید چون میدونه درست است
برای این روزهای آقای فراستی: به یاد نمایشنامه آهو، سلندر، تلخک و دیگران بیضایی افتادم؛ ... با آن که آینه شان بود چه کردند...
سلام
ببخشید استاد چه روز هایی کافه تشریف دارن؟
سید جواد:
سلام.
به طور کلی هر روز. البته این روزها، هفته ای چند روز برای ضبط برنامه به تهران می آیند.
من رو بگو که فکر میکردم امسال قراره سر انتخابات فتنه جدید راه بیوفته(اگر قبول کنیم که فتنه بود)
نگو فتنه راه افتاده و اقای فراستی دست به کار شده!