مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

سینما کلاسیک 9: خرابکاری، آلفرد هیچکاک، 1936

اشاره: آنچه در زیر می خوانید برگردانی است نوشتاری از صحبت های استاد فراستی در برنامه ی سینما کلاسیک. شما همچنین می توانید از طریق لینک مندرج در زیر تصویر، فایل تصویری این صحبت ها را دانلود کنید.ضمناً باید شاره شود که امتیاز هر فیلم، در برنامه سینما کلاسیک مطرح نشده است و استاد فراستی، امتیاز فیلم ها را منحصراً برای انتشار در این وبلاگ اعلام کرده اند.

 

سینما کلاسیک

برنامه نهم: خرابکاری

امتیاز:

نهم تیر ماه ۱۳۹۳

http://www.uplooder.net/img/image/62/9991e7f8b8cd46edbb26906e5a877400/Sabotage.jpg

جهت دانلود فایل تصویری صحبت های استاد فراستی، کلیلک کنید!

 

به نام خالق زیبایی ها

سلام. امشب با یک فیلم هیچکاکی دیگر سر و کار داریم: خرابکاری (Sabotage). فیلم به شدّت خاصی است. سرگذشت یک زن و مرد است و یک پسربچه که هیچکاک در مصاحبه اش می گوید: "من برای اوّلین مرتبه اشتباه کردم و پسربچه ای که بمب را حمل می کرد به کشتن دادم. دیگر این اشتباه را تکرار نکردم."

درست می گوید. آدمی را که مردم با او همذات پنداری کرده اند، نباید به این راحتی به کشتن می داد و مردم را تخلیه می کرد.

خرابکاری با یک صفحه از دیکشنری [Dictionary] شروع می شود که دوربین بر روی لغتِ “Sabotage” زوم کرده است. “Sabotage” به معنای خرابکاری در Building (در ساختمان) یا در ماشین توسط یک گروه ضد اجتماعی است. خوب. این، خلاصه قصه فیلم است و توضیح موضوع آن که هیچکاک بدون اینکه حرفی بزند (بدون دیالوگ)، با زوم کردن بر روی صفحه دیکشنری، به ما می گوید که با چه فیلمی- و چه قصه ای- طرف هستیم. این، خیلی جرئت می خواهد. این [شروع]، یک جوری، شبیه شروع پنجره رو به حیاط است. (به جای آنکه بگوید شخصیت اوّلش چه شده است، چهار تا عکس می گیرد و ما می فهمیم که او چرا افتاده و پایش را گچ گرفته است.) این هم یک نوع دیگر از هیچکاکی شروع کردن است.

بعد از اینکه فیلم شروع می شود، ما یک Insert از لامپ داریم. به محض اینکه فهمیدیم "خرابکاری" یعنی چه، Insert از لامپ به ما می دهد؛ لامپِ روشن. دو بار لامپ روشن و خاموش می شود تا [نهایتاً] برق قطع می شود. برق لندن [به کلی] قطع می شود. ما قبل از اینکه بفهمیم قصه چیست، در دیکشنری، چیستیِ قصه را به ما گفته است. پس، حالا که ما می دانیم، بحث سر چیست؟ بحث سرِ تعلیق است. تعلیق یعنی "چگونه؟" : "چگونه این قصه جلو می رود؟" همه ی فیلم اینچنین است، و همه ی فیلم های هیچکاک همین طور است. یعنی چیزی نیست که ما را غافلگیر کند، بلکه چگونگی مسأله مطرح می شود. این، به نظر من، تعریف درستی است از سینما. تعریف درست این است: قبل از اینکه ما، به دلیل ندانستن اطلاعاتی، غافلگیر شویم، با دانستن آن اطلاعات (حتی جلوتر از قهرمان فیلم)، "چگونه" برایمان مسأله شود و تنشِ لحظه به لحظه ی این "چگونه". این، تعلیقِ هیچکاکی است.

می خواهم صحنه ای از فیلم را بحث کنیم که شما آماده بشوید این صحنه را به دقت ببینید، چون به نظر من درس خوبی از میزانسن هیچکاک است. این صحنه را با هم مرور کنیم:

زن، وقتی برادرش (همان پسربچه) کشته شده است، [با حالتی] غمگین، وارد سینما می شود و می نشیند. در سینما دارند یک کارتون نمایش می دهند و زن غمگین دارد یک کارتون می بیند. در کارتون، تیری به شخصیت اوّل می خورد [و] زن بیشتر غمگین می شود. [سپس] از جایش بلند می شود، از سالن سینما (که پایین خانه است) خارج می شود و بالا (به داخل خانه) می رود تا برای شوهرش غذا سرو کند.

زن وارد می شود و دوربین [نیز] با او وارد می شود. (ما هنوز شوهرش را نداریم.) درب ظرف غذایی که جلویش است را بر می دارد و شروع می کند به غذا کشیدن. تصویر، Medium Shot است. زن، در این نمای Medium Shot شروع می کند به برداشتن سیب زمینی، گوشت، و سبزیجات (به وسیله ی یک کارد و چنگال) و ریختن آن در ظرف. چهره اش هم معلوم است که غم دارد. مرد [اما] با بی اعتنایی، به غذا انتقاد می کند و می گوید که تو چرا هنوز غذا پختن یاد نگرفته ای. دوربین از بالا به پایین، بر روی چاقویی که در دست زن است Tilt می کند و زن متوجه چاقو می شود. [سپس] چاقوی بزرگ را بر می دارد و نگاهی می کند که نگاه عجیبی است؛ معلوم نیست که به کجا دارد نگاه می کند. [آنگاه] چاقو را کنار می گذارد، چاقویی کوچکتر بر می دارد و با عجله به گذاشتن غذا ادامه می دهد.

نما را دقت کنید! Cut می دهد به مرد که دارد به آشپزی زن انتقاد می کند. [سپس] یک تصویر نزدیک تر از زن داریم که عصبانی شده است و باز، دوباره، به چاقو نگاه می کند. (Cut ها را دقت کنید!) به چاقو نگاه می کند، غمگین می شود، و سرش را پایین می آورد. [سپس] با همان چاقوی مورد نظر [چاقوی بزرگ]، گوشت و سیب زمینی را در ظرف می گذارد. به چاقو نگاه می کند . . . می ترسد . . . دوربین زوم می کند بر روی چهره ی زن (اینها همه فرم است) . . . زن نگاه عجیبی به مرد می کند . . . یک تصویر درشت از مرد داریم که توجه اش به دستان زن و به چاقو جلب شده است . . . مرد دوباره نگاه می کند و سپس نگاهی به چهره ی زن می اندازد . . . زن، به شدّت، هراسان است . . . مرد، آرام آرام، می ترسد و از جایش بلند می شود (نمای Extreme Close Up تبدیل به یک نمای باز می شود)، شروع به حرکت می کند، میز را دور می زند، و نزدیک زن می آید. هنوز Cut نداریم؛ فقط نما نزدیک شده است: یک Extreme Close Up از نیمرخ مرد. سپس یک Medium Sot از زن (که نگران و ترسان است).

[نهایتاً] زن و مرد، در یک تصویر Two Shot، در مقابل هم قرار می گیرند. مرد می خواهد که چاقو را بردارد، ولی زن سریع تر از او این کار را می کند. [حالا] چاقو [در] دست زن است . . . دوربین بالا می آید (یک تصویر Two Shot از این دو) و . . . چاقویی که در شکم مرد فرو می رود. (این، میزانسن غریب هیچکاک است) مرد زمین می افتد. زن ؛که ناخواسته و نگران، شوهرش را کشته است؛ یک نگاه می اندازد به پرنده ای در قفس (دو پرنده در قفس هستند) و صدای آنها را می شنود. [سپس] بر می گردد و با حالتی گریان [به مرد] نگاه می کند. هنوز این تصاویر Close Up است [و] ما هنوز در همان سکانس هستیم. مرد بر زمین افتاده است و ما پا های زن را می بینیم که [از کنار او گذشته،] از اطاق بیرون می رود.

یکی از ویژگی های فیلم صحنه ی دیگری است که [در آن] پسربچه با بسته بندیِ بمب دارد به محل قرار می رود و ما می دانیم که این بمب در یک ساعت معین منفجر خواهد شد (باز هم اطلاعات را به ما داده است). [در این صحنه] نماهای Insert از ساعت را داریم [که] به پسربچه Cut می خورند و به فضای اتوبوس: سگی که در دست کسی است، بچه ها، زن و مرد ها و در کل، اتوبوس. با این Cut ها، لحظه به لحظه، تنش صحنه بیشتر می شود، چراکه ما می دانیم که تا چند دقیقه ی دیگر بمب منفجر می شود. و بالاخره هم [این تنش] به اوج می رسد: بمب منفجر می شود و پسربچه هم کشته می شود. این هم باز از کارهای فوق تکنیکی هیچکاک است که صحنه را به این خوبی، با میزانسن درست و Cut های دقیق در میزانسن، برگزار می کند.

یکی دیگر از ویژگی های خرابکاری، تصویر خوبی است که از لندن به ما می دهد. یعنی ما از خارجی های فیلم (جلوی سینما) می فهمیم که با چه شهری طرف هستیم. [همه چیز را می بینیم:] پلیس، مغازه ها، آدم هایی که جلوی سینما رفت و آمد می کنند، و . . . سینما. سینمایی که قهرمان و ضد قهرمان (یعنی زن و شوهرش) در آنجا زندگی می کنند (شوهر صاحب سینما، و زن گیشه دار است). هیچکاک همه ی اینها را هم، از بیرون [گرفته] تا داخل، با شادابی برای ما بیان می کند. تصویر خوبی هم از لندن به ما می دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد