مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

سینما کلاسیک 8: سایه یک شک، آلفرد هیچکاک، 1943

اشاره: آنچه در زیر می خوانید برگردانی است نوشتاری از صحبت های استاد فراستی در برنامه ی سینما کلاسیک. شما همچنین می توانید از طریق لینک مندرج در زیر تصویر، فایل تصویری این صحبت ها را دانلود کنید.ضمناً باید شاره شود که امتیاز هر فیلم، در برنامه سینما کلاسیک مطرح نشده است و استاد فراستی، امتیاز فیلم ها را منحصراً برای انتشار در این وبلاگ اعلام کرده اند.

 

سینما کلاسیک

برنامه هشتم: سایه یک شک

امتیاز:

هشتم تیر ماه ۱۳۹۳

http://www.uplooder.net/img/image/61/112bcc9d8b3c75e1b5ac2909913269af/Shadow_of_a_Doubt.jpg

 جهت دانلود فایل تصویری صحبت های استاد فراستی، کلیلک کنید!

 

به نام خالق زیبایی ها

سلام. یکی دیگر از آثار هیچکاک را امشب با هم می بینیم. یک فیلم خیلی خوب، خیلی هیچکاکی، و خیلی خیلی جدّی: سایه یک شک. سایه یک شک در کارنامه ی فیلم های جدّی هیچکاک، قطعاً، ماندنی است و همیشه هم سرزندگی اش را حفظ می کند. فیلمی است که قهرمان اوّلش یک Badman است. Badman ای به شدّت سمپاتیک (Sympathetic) که همه ی فیلم را می چرخاند. با هم، سایه یک شک را ببینیم.

شما خلاصه قصه فیلم را شنیدید. فیلم درباره ی یک دختر جوان اهل دانشگاه، در یک شهرستان عقب افتاده است. دختری به اسم چارلی (Charlie) که به قول امروزی ها خیلی مثبت و اهل خانه است.

روی تختش دراز کشیده است و از روزمرگی خسته شده است (مثل همه ی آدم های هیچکاک). آرزو می کند که ای کاش دایی اش بیاید و او را کمی از شر این روزمرگی نجات دهد. آرزویش برآورده می شود و دایی می آید.

دایی با قطار می آید و زمانی که قطار در Long Shot به پیش زمینه نزدیک می شود، دود سیاهی همه ی کادر را در بر می گیرد؛ دایی با دود سیاه می آید. پیاده می شود و چارلی به استقبالش می رود. هم اسم دختر، و هم اسم دایی اش چارلی است. هیچکاک به دقت این دو را هم اسم انتخاب کرده تا بتواند بازی اش را بکند.

سایه یک شک فیلمی است قوی، سرپا، و هیچکاکی، با تعلیقی که تا آخرین نما ما را وِل نمی کند.

شب های پیش عرض کردم که دنیای هیچکاک دنیای واقعیت- خیال است. خیالی که آرزوی قهرمان هاست و خستگی شان از واقعیت. [موضوع فیلم های هیچکاک] رفتن به آن دنیا و بازگشت [از آن است.] آغازِ رفتن به دنیای خیال، آغاز Suspense (تعلیق) است. بازگشت هم با یک Suspense اِ سریع انجام می گیرد. ببینیم که هیچکاک در سایه یک شک چگونه این را برگزار می کند. شروع اش را عرض کردم که وقتی چارلی به استقبال دایی اش می رود، با یک دود سیاه همراه است. یک داییِ بسیار سمپاتیک، موقر، آراسته، و (ظاهراً) با فرهنگ معرفی می شود. چارلی (مثل ما) به دایی اش سمپاتی دارد.

بر سر میز شام، باز دوباره، شوخ طبعی هیچکاک را شاهد هستیم. از طریق بحث هایی که می شود. بحث هایی راجع به کشتن و راجع به مسائلی که اصلاً آمادگی صحنه نیست (نه در آن خانه و نه بر سر میز شام). ببینید هیچکاک این را چگونه برگزار می کند، چگونه از یکی به دیگری می رود، چگونه دیالوگ ها (ظاهراً) با میزانسن متناقض، اما مکمل آن است. میز شام را دوباره نگاه کنید و به یاد بیاورید!

دایی، آرام آرام، لو می رود و دختر، چارلی، می فهمد که مثل اینکه دایی در قتل هایی سهیم است، شرکت دارد و قاتل است. پیرزن های ثروتمند را می کشد و از آنها دزدی می کند. به صحنه ای می رسیم که این باید به نتیجه برسد. گفتیم که دختر، یک دختر مثبت شهرستانی است. هیچکاک با همذات کردنِ این دختر، که یک دختر بی گناه است، با دایی [و] با یکی کردنِ این دو (از اسمِ مشترک چارلی بگیرید، تا نیاز و خواست دختر به [دنیای] غیر واقع و آرزو) دارد می گوید که هیچ آدمی بی گناه نیست. رویه ی دومِ بی گناهی، گناهکاری است و این تمایل دختر به گناه است که چارلی (دایی) را می آورد.

در آخر فیلم، یک نبرد سهمناک در قطار وجود دارد که دختر کلنجاری با دایی دارد و سعی می کند که در واقع دایی را لو بدهد. در دعوایی که با هم دارند، دایی سعی می کند که دختر را از قطار پرت کند و مجبور می شود او را هم بکشد، اما خودش کشته می شود. دایی می میرد. دختر پیاده می شود و با نامزدش، که یک پلیس است، می رود. [او] نگاه نوستالژیکی به مرگ دایی دارد. هیچ جایی راز دایی را لو نمی دهد، چون راز دایی، راز خودش و راز آن سویه ی دیگرش (سویه ی گناهکارش) است. چارلی (دختر) به زندگی عادی باز می گردد، اما نه او عادی است و نه ما عادی هستیم.

بعد از تجربه کردن سایه یک شک، شاید، بخش های تیره ی خودمان را بیشتر بشناسیم و این وقوف به ما کمک می کند که یک قدم جلو برویم. سایه یک شک قطعاً یکی از فیلم های مهم تِماتیکِ (Thematic) هیچکاک است که با یک پایان تلخ، اما نیمه نوستالژیک، به پایان می رسد. فیلم با این که خیلی هیچکاکی است، اما به نظر من، نوآر است. یک نوآر درجه یک از هیچکاک و یک فیلم هیچکاکی.

در سایه یک شک، قتل و خونریزی نیست. [این فیلم] جزء معدود فیلم های [هیچکاک] است که قتل و خونریزی، قبل از شروع، انجام شده است. چارلی (Badman اِ فیلم) که هیچکاک همذات پنداری ما را به شدّت نسبت به او بر می انگیزد، آدمی است به شدّت موقر، خوش پوش، خوش صحبت، آرام و سمپاتیک و (غیر از این ظاهر) بیوه های چاقِ پولدار را می کشد. نظرش هم این است که این بیوه های چاق، که به جز خوردن و نوشیدن و پول هدر کردن کاری ندارند، نباید زنده بمانند. خوب. این، همذات پنداریِ مخاطب را بر می انگیزد. هم آن ظاهر، و هم این طرز تفکر. هیچکاک، با شیطنت، کاملاً همذات پنداری ما را نسبت به Badman اِ فیلم (شخصیت اوّل فیلم) و طرز فکر او بر می انگیزد.

چارلی (دایی) همرازِ دخترکی (خواهر زاده اش) است که وسوسه ی گناه را دارد (یعنی وسوسه ی اینکه از شر این زندگی روزمره و کسالت بار خلاص شود). این وسوسه تبدیل به این می شود که بدلِ او (دایی اش، که او هم چارلی است) وارد صحنه شود. او کسی است که می آید و این وسوسه را عملی می کند. یعنی عده ای را می کشد و وقتی چارلی (دختر) این [موضوع] را می فهمد، مجبور است که این راز را نگه دارد [و] بگوید که این راز، بخشی از خودش است.

سایه یک شک، سایه ی شکی است که باید بر روی تمام مردم آن شهر هویدا شود. یکی از همسایگان چارلی، به دایی چارلی می گویند که تو انگار یکی از ما هستی. این شوخی هیچکاک هم جالب است. انگار دایی چارلی که آدمکش است، یکی از همه ی آنهاست که از بیرون آمده و دارد به آنها [راه را] نشان می دهد. این، نگاه تلخ هیچکاک است.

سایه یک شک فیلمی است درباره کشور، درباره خانواده، درباره زندگی های پر از مشکلی که ظاهری آراسته دارند، ولی در زیر آنها؛ جنایت، دزدی، اختلاس و . . .؛ به شکلی آرام، جریان دارد. هیچکاک با این برخورد، در واقع، کلِّ اینها را می برد روی هوا [و] نشان می دهد که پشت این زندگی ها چه خبر است.

سایه یک شک، تمایل عمومی ای است که همه به گناه دارند، اما احتیاج به یک قهرمان (در واقع، ضد قهرمان) دارند که بیاید و آن را عملی کند و دایی چارلی با دود سیاه از راه می رسد و عمل می کند.

دایی چارلی نگاه بد بینانه ای به دنیا دارد؛ معتقد است که دنیا، خوک دانیِ کثیفی است و آنوقت با این نگاه تلخ و تند و ضد اجتماعی، دست به عمل جنایتکارانه می زند. با آمدنِ بدلِ چارلی دختر، در واقع، این امکان فراهم می شود که این وسوسه عملی شود و خودِ این عملی شدن، توسط دایی چارلی، دختر را در معرض یک تزکیه ی اخلاقی قرار دهد. این را بگذراند، با او همدردی کند، و از شر این قسمت از وجودش (که بخش شرور و گناهکارش است) بتواند خلاص شود. این، همدردی ما را هم بر می انگیزد تا شاید این بخش شر وجود، این بخش تاریک وجود [مان] را تضعیف کند. این کاری است که هیچکاک در سایه یک شک؛ با یک فرمِ فوق العاده قویِ سنمایی، با یک فیلم بسیار جذاب، و با یک مضمون بسیار قوی (که با فرم، یک محتوای فوق العاده می سازد)؛ انجام می دهد.

سایه یک شک، به یقین، از ماندنی ترین فیلم های هیچکاک است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد