مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مصاحبه مسعود فراستی در مورد خداحافظی اش از برنامه هفت

مصاحبه زیر را سمیه علیپور از طرف روزنامه اعتماد انجام داده است.

اعتمادم به مجری جدید «هفت» ساده لوحی بود


روایت مسعود فراستی از متن و حاشیه های یک برنامه سینمایی

چه شد که به برنامه «هفت» به عنوان منتقد ثابت رفتید و چه شد که جیرانی از آن برنامه بیرون آمد و شما همچنان در برنامه ماندگار شدید و چه اتفاقی افتاد که الان تصمیم گرفتید با برنامه «هفت» خداحافظی کنید؟
    شروعش به عید سه سال پیش بازمی گردد. برنامه یی به شبکه چهار دادم به اسم «دست به نقد»، شب عید هم بود و گفتند سریع برسان و من هم این کار را کردم. فضای برنامه فقط نقد بود. به برآورد رسیدیم و آنان مبلغ پیشنهادی را نصف کردند که بعد از مواجهه با این شرایط خداحافظی کردم و بیرون آمدم. فریدون سریع فهمید و تماس گرفت و گفت بیا «هفت». به او گفتم این چند برنامه یی که دیدم به درد من نمی خورد. پیشنهاد داد همدیگر را ببینیم. در کافه یی نشستیم و صحبت کردیم. گفتم برنامه تو پر از خبر و گزارش است و من اصلااین تیپ آدم نیستم. او گفت باکس نقد به تو تعلق می گیرد و تو آدم ثابت نقد هستی. آن طرف یا فیلمساز می نشیند یا منتقد. شرط هایم را از من پرسید و گفتم اینکه کسی به من نگوید چه کار بکن و ملاحظه یی داشته باش. او موافقت کرد. بحث مالی هم کردیم که خیلی ناچیز بود و به توافق رسیدیم. از نقد «طلاو مس» شروع کردیم. نه فریدون فکر می کرد نه من که این طور، به سرعت، برنامه بگیرد: هم در مخاطب عام و هم در تلویزیون سر و صدا کند. سه چهار ماه بیشتر طول نکشید تا اینکه مشخص شد برنامه متفاوت است و صریح. با فریدون جلو آمدیم و همیشه با هم تفاوت هایی در سلیقه مان داشتیم: مثلامن معتقد بودم نقد را باید در ابتدای برنامه بگذاریم نه اینکه بگویی چون نقد مشتری دارد آن را ته می گذاریم و همه آت و آشغال ها و خبرها را می ریزیم تا به واسطه نقد که در آخر برنامه است مخاطب را نگه داریم. بحث دوم این بود که اصلافیلمساز نیاوریم، چون فیلمساز نشان داده که تحمل نقد را ندارد.
    
    یعنی بدون حضور کارگردان شما نقد را انجام دهید؟
    بله، دو منتقد موافق و مخالف بنشینند و نقد کنند و فیلمساز هم بیاید و گفت وگویش را انجام دهد. مثل کاری که فریدون درباره «یه حبه قند» انجام داد. زندگی به ما گفت اکثر فیلمسازان تحمل نقد را ندارند. با فریدون جلو آمدیم و آرام آرام اتاق فکری تشکیل شد که برنامه باید آنجا تصویب می شد، از تم برنامه تا آدم ها تا سایر موضوعات. من هیچ وقت به اتاق فکر نرفتم و همه مشکلات برعهده فریدون بود که به اتاق فکر می رفت. آدمی در این اتاق فکر بود که لازم است از او اسم ببرم: ابوالقاسم طالبی. مردانه از فریدون و من تا آخر دفاع کرد. این از آن چیزهایی است که باید یک جا ثبت شود. نه فریدون طرفدار و هم نظر او بود و نه من. هر کدام از ما آدم های مستقلی بودیم که نظرات خودمان را داشتیم. او از نقد و فریدون و من دفاع کرد. چیزهایی در برنامه پیش آمد: از بعضی کارهایی که اتاق فکر دوست نداشت و فریدون انجام داد.
    
    مثل چی؟
    خیلی برایم شفاف نیست و نمی توانم به مصداق های دقیقی اشاره کنم. یادم می آید سر «پایان نامه» فریدون به شدت در شرایط بدی بود. اصلاحال شاداب همیشه را نداشت و به من گفت این سخت ترین برنا مه ما است. گفتم این شوخی است و اصلاسخت نیست. رفتیم و برنامه به خیر و خوشی گذشت و پرسیدم برنامه چطور بود، او گفت عالی ترین برنامه. آن طرف (فیلمساز) خیلی سعی کرد از مواضع سیاسی وارد بحث شود، اما من تلاش کردم موضوع کاملاسینمایی دنبال شود. آخرش فیلمساز از من پرسید یک پلان خوب در کار بود. به نظر من «اخراجی ها3» و بیشتر از آن «قلاده های طلا» برنامه های سختی بودند. درباره «قلاده های طلا» وضعیت سخت بود به این دلیل که من فکر می کردم و الان هم به همین معتقدم که «قلاده های طلا» فیلم بدی نیست: یک- وحدت طلبانه است و همین طور آدم ها را نمی زند. دو- خارجی های فیلم خوب هستند و کارگردانی دارد و نکته سوم اینکه جراتی در وزارت اطلاعات به خرج می دهد که تاکنون نداشتیم. با توجه به مجموع این دلایل فکر می کردم باید از این فیلم دفاع کرد، اما دو چیز روی سرم بود: یکی طیف روشنفکران که به هر قیمتی می خواستند این فیلم را بزنند و به راحتی به آدم ببندند که تو دولتی شدی. نکته دوم اینکه من برای خودم تشخیص می دهم در این فیلم که برخی راه ها را باز می کند پس می توانم از برخی نکات آن بگذرم و دلیل آن هم این است که تشخیص می دهم این فیلم به نفع سینمای ایران است.
    
    آن رفاقتی که در اتاق فکر با آقای طالبی داشتید در این نظرات تاثیر نداشت؟
    نه من که در اتاق فکر نبودم و فقط می دانستم او از ما دفاع می کند. یادم می آید یک بار بعد از اینکه بارها طالبی گفت سرصحنه «قلاده های طلا» رفتم. پلانی را در وزارت اطلاعات می گرفت که دوربین روی دست بود. آن پلان را گرفت و پرسید چطور بود، گفتم خیلی بود. دلیل را پرسید و من گفتم دوربین روی دست اینجا چه کار می کند؟ او گفت قرار است التهاب را به این واسطه منتقل کند که به او گفتم این حرف ها قلابی است. هنوز که هنوز است می گوید، برای تغییر آن صحنه مدیون تو هستم. فیلم آمد و می دانستم غیر از روشنفکران عده یی از خود دولت نمی خواهند فیلم باشد چون انتقاد تندی به آدم هایی در وزارت اطلاعات می کند که تحملش سخت بود. در جلسه یی خصوصی فیلم را نشان دادند و کار را دیدیم. من طبق عادتی که دارم از فیلمی که به هر شکل مظلوم باشد دفاع می کنم و می گویم که چرا این دفاع را انجام می دهم.
    
    فیلم خوب که مظلوم باشد...
    بله، فیلم متوسط به بالای قابل دفاع. این فیلم را رد کردیم و به «اخراجی ها3» رسیدیم. با آدمی طرف بودیم که وقتی از او تعریف می کنی تو بهترین آدم دنیایی و وقتی می گویی بالای چشمت ابرو است، اصلاتحمل ندارد. سر «اخراجی ها3» روبه روی هم نشستیم و من هم عیب ها را گفتم. احساس می کنم کمی در لحنم ملاحظه بود به خاطر «اخراجی ها1». بعد از دو سه هفته به جمع بندی فصل رسیدیم که در آنجا تندتر حرف زدم و روی خط آمد و دعوایمان شد. این دعوا هم برای من خوب بود، هم برای او. این نشان داد که من عقد اخوتی با کسی نبسته ام، اگر از یک فیلم دفاع می کند و از یک فیلم بد می گوید.
    
    همان طور که در یک دوره شما از مجید مجیدی دفاع می کردید و بعد از «رنگ خدا» دیگر این کار را نکردید.
    بله من تا «رنگ خدا» آمدم و بعد از آن را گفتم نیستم. این کمی در تلویزیون هم جا افتاد که این آدم به همین ترتیب عمل می کند. حالاالبته اینها را هم به من می بستند که او دولتی یا روشنفکر است. تحلیل ها با یک برنامه به هم می ریخت. جلو آمدیم تا جایی که آن تضادها در آن زیر که من خیلی خبر نداشتم حاد شد. یک مساله درباره بحث سینمای دولتی بود که من مرتب توضیح می دادم مخالف سینمای دولتی هستم.
    
    سینمایی غیر از سینمای دولتی که نداریم.
    ساختار سینمای دولتی بد است. فریدون هم بیش و کم در همین خط آمد. منتها در برنامه یی که من نبودم یک بیانیه خواند: بیانیه یی که اشاره شده بود سینمای دولتی با این اشکالاتی که دارد «نه». این به خیلی ها برخورد. دو اتفاق دیگر هم رخ داد، یکی «نارنجی پوش» داریوش مهرجویی بود. من قرار بودم جمعه بیایم و فیلم را نقد کنم. در این مورد هم گفتیم اگر آقای مهرجویی باشد چه بهتر و اگر نباشد هم یک منتقد سینه چاک طرفدار بگذارید. روز قبلش فریدون زنگ زد و گفت مسعود نیا. گفت پیر شده و گفته اگر فراستی بیاید من نمی توانم تحمل کنم. پذیرفتم. او گفت من مصاحبه یی می کنم و نقد هم نمی گذارم. اتاق فکر همین طوری قانع شده بودند. همان موقع فهمیده بودم که هم سر جیرانی کلاه رفته و هم سر اتاق فکر. فریدون پای یک مصاحبه طولانی رفت: مصاحبه یی یک ساعته در خانه مهرجویی که در آنجا رییس (مهرجویی) لیدر تفکر و سینمای روشنفکری شد. در استودیو هم دو منتقد موافق سینه چاک یکی هامونی و یکی لیلایی رفتند به دفاع و یک ساعت هم اینها حرف زدند. من خیلی اذیت شدم و به فریدون زنگ زدم و گفتم این است دیگه نه؟؟ فریدون هم در آن جلسه گفت آقای مهرجویی آنقدر در جایگاه بزرگی هستند که ورای نقد هستند و نقد بی نقد. در همان برنامه یک گفت وگو هم با ده نمکی بود که در جریان آن فریدون به مساله یی درباره «سیب و سلما» اشاره کرد. او گفت مومنین کجایند که این فیلم را ببینند که 70 هزار تومان نفروشد. حرف اشتباهی نبود، اما شاید نوع بیان خیلی حساسیت برانگیز بود. از این طرف بحث مهرجویی بود و حالااتاق فکری ها احساس کرده بودند کلاه سرشان رفته: چون دو سال و خرده یی گفته بودند این نوع سینما در نقد «نه»، اما یک شبه شد «آری». این از آن اشتباهات اساسی فریدون بود که برنامه را انداخت و از بین برد. خودش هم مدت ها بود که می گفت می خواهم بروم سر سریال و برگردم و از من می خواست برنامه را اجرا کنم که جواب من منفی بود و صحبت ما در نهایت به اینجا رسید که اگر فقط یک هفته باشد.
    
    جیرانی هم مجبور بود این کار را انجام دهد، او می خواست طیف روشنفکر را به این برنامه بیاورد و همچنین مجبور بود باج هایی هم به آنان بدهد.
    می فهمم. قطعا فریدون محدودیت ها و معذوریت هایی داشت که من در نقد نداشتم. در تمام این سه سال کسی به من نگفت بالای چشمت ابروست، البته غیر از این پدیده اخیر. حتی درباره کیمیایی که از نظر آنان من آن لغت عجیب و غریب را گفتم کسی از مسوولان تلویزیون به من نگفت بالای چشمت ابروست. فقط یک بار به من زنگ زدند درباره «ملک سلیمان». به من گفتند نظرت را درباره این فیلم می دانیم، ولی خواهش مان این است که لحنت را کنترل کن. احساس کردم این خواهش معقولی است که یک بار به آدم بگویند نظرت را تغییر نده اما فقط لحنت کنترل شده باشد. من گفتم حالم خوب نیست و این هفته نمی توانم بیایم که گفتند نه و باید بیایی. این کار را کردم و اصلاهم پشیمان نیستم، چون هرآنچه می خواستم بگویم، گفته بودم.
    
    خب چرا این اتفاق درباره سایر فیلم ها نمی افتاد؟ شما حرف تان را می زنید، اما مساله لحن است که این لحن ملایم را درباره سایر فیلم ها رعایت نمی کردید؟
    با فاصله یی که به قضیه نگاه می کنیم، فکر می کنم لحنم را خیلی جاها خود به خود کنترل می کردم، نه محاسبه سیاسی، بلکه محاسبه آدم، آدمی که روبه رویم نشسته. اگر آدمی بود که اهل نقد بود با حد نگه داشتن در لحن پیش می رفتم. اما اگر آدمی مانند تهمینه میلانی باشد که از نگاه کردن من هم ایراد می گیرد شیوه من هم متفاوت خواهد بود. رویه او موجب شد لحن من هم تغییر کند. او لحن معتدل فراستی را به لحنی تند رساند. من متناسب با مخاطب مقابلم در لحنم تغییر می دادم: اینکه او نقدپذیر است یا نه.
    
    من بحث نقد را می گویم نه نقد را.
    10 تا 20 درصد لحن من وابسته به میزانسن بود و کمی هم فریدون: به این معنی که وقتی او خیلی به من کات می داد خود به خود این روی لحن تاثیر داشت به این ترتیب که احساس می کردم وقتم کم است و با لحنم آن را جبران می کردم.
    
    پس لحن شما این بود مگر اینکه به شما کات دهند یا کسی مقابل شما بنشیند که احساس کنید باید با لحن دیگری با او صحبت کنید. خودتان به این اعتقاد نداشتید که می شد: لحنی انتخاب کرد که هم انتقاد انجام شود و هم فیلم نقد شود و هم صحبتی روی لحن شما صورت نگیرید؟
    قطعا فکر نمی کنم لحن باید از نقد بیرون بزند یا لحن طوری باشد که نقد شنیده نشود.
    
    اگر بخواهیم مصداقی در این قضیه بحث کنیم، به ماجرای نقد فیلم کیمیایی می رسیم: دایره واژگان شما کم نیست و قطعا اگر می خواستید می توانستید واژه دیگری به کار ببرید. سوال من مشخصا این است که شما لحن تان را به چه ترتیب انتخاب می کنید؟
    من لحنم را برای نقد انتخاب نمی کنم، بلکه لحن خودم است... محاوره ام...
    
    یعنی هیچ فاصله گذاری نمی کنید بین صحبت های عادی و نقد فیلم جلوی دوربین؟
    آن طوری که من می نویسم، بیش و کم همان طوری است که حرف می زنم و فکر می کنم. من همان ادبیات را دارم. شاید یکی دو جا باشد که لحنم کمی افراطی شده باشد. اما این لحن خودم است و با آن درس می دهم و زندگی می کنم. من این لحن را انتخاب نمی کنم. اما همین لحن خودم را که در نوشته و زندگی ام همان است، متوجه هستم جلوی دوربین زنده برای مخاطب عام حرف می زنم و در نتیجه سعی می کنم خیلی از واژه های تخصصی یا فرنگی را ساده تر بیان کنم و لحن را تا جایی که مرز شخصیتی ام است رعایت می کنم. من مخاطب عام را با مخاطب خاص به اشتباه نمی گیرم.

    
اصلااین طور به نظر می رسد که شما دوست دارید با این ادبیات صحبت کنید و بیشتر جلب توجه می کند و همین طور برای مخاطب عامی که به تماشای برنامه نشسته اند این نوع صحبت کردن جذاب تر است.
    من هیچ وقت این کار را نکردم. ممکن است در 80 درصد برنامه یک یا دو جا گفته باشم مزخرف است و درباره آن هم توضیح دادم. پرت و پلابا مزخرف فرق می کند: این معنای مشخصی دارد، یعنی آشفته، گسسته.
    
    چرا نمی گویید این فیلم آشفته، گسسته است و می گویید پرت و پلاست؟
    خب این لحن من است.
    
    پس چرا می گویید برای فلان کارگردان می توانید این را رعایت کنید، اما درباره همه این رعایت را ندارید؟
    فقط یک مورد این طور بوده که اگر نگاه کنیم، می بینیم خیلی هم رعایت نکرده بودم. ما در آن برنامه قرار بود درباره فیلمی صحبت کنیم که با بودجه زیادی ساخته شده و قرار بود طوری فیلم نقد شود که به خیلی ها برنخورد. آنجا مجبوری رعایت کنی و چون فقط یک مورد بود به من فشار نیامد. یک نقد مفصل در «هفت» داریم درباره «یه حبه قند». من از این فیلم متنفرم و معتقدم فیلم کلاهبرداری است: اما شما آن نقد یک ساعت و نیمه من و شهرام جعفری نژاد را فقط به لحاظ لحن ببینید. دو نفر با هم صحبت می کنند که نظر هم را قبول ندارند، اما می دانند که چه می گویند. فکر می کنم بالای 80 درصد لحنم در آنجا چیزی بود که به شما گفتم.
    
    خط قرمزها در اتاق فکر چه بود؟
    نمی دانم. چون باید به من منتقل می شد که نشد.
    
    مثلامدتی منتقدی می آمد و بعد نیامد. به عنوان مثال امیر قادری مدتی در برنامه بود و بعد نه. اینها را اتاق فکر تعیین می کرد؟
    مساله امیر بیشتر درباره سرو وضعش بود. دو بار خود من به او تذکر دادم، این پالتو و موبایل بازی را.
    
    پس ربطی به نقدی که می کرد نداشت؟
    نه تا جایی که من می دانم.
    
    زمزمه رفتن جیرانی از کی شنیده شد؟
    خیلی دیر، از سر همان برنامه یی که اشاره کرد. جلسه بعد از آن برنامه مهرجویی و ده نمکی بود که من آمدم و از برنامه قبل انتقاد کردم، اما آن برنامه دیگر کار خودش را کرده بود. علاوه بر اینها احتمال می دهم بعضی از رعایت نکردن های فریدون مثلاسر مدت زمان مصاحبه با فلان بازیگر و مسائلی از این دست تاثیر داشت.
    
    پس خط قرمزهای اینچنینی هم داشتید؟
    فکر می کنم، آره.
    
    معیارها چه بود درباره صحبت با بازیگران؟
    نمی دانم، چون هیچ وقت مساله ام نبود در جریان نبودم، اما می توانم حدس بزنم، مسائلی مانند آرایش و حجاب تاثیر داشت و درباره بازیگران مرد اینکه فریدون بخواهد کسی را بیاورد و نشد فقط یک مورد وحید جلیلی بود. من با او تماس گرفتم سر بحث بیاید که نزدیک برنامه شد و گفتند گویا فعلانباید مقابل دوربین بیاد و حرف های زیادی علیه تلویزیون زده است. فریدون از یک سو می خواست برنامه، مجله باشد و این جذابیت ها در آن باشد و همچنین نقد هم در برنامه موجود باشد. گاهی اوقات دیدگاه من در نقد یک فیلم با فریدون متفاوت بود. مثلااو از «یه حبه قند» خوشش آمده بود و من به شدت بدم آمده بود. فریدون می دانست که مجری است، اما خودش اظهارنظر هم می کرد.
    
 انتقادات زیادی به حضور شما در برنامه «هفت» می شد، اما در تمام این مدت جیرانی از شما دفاع می کرد. او از برنامه درآمد، اما حضور شما ادامه پیدا کرد. چطور به این تصمیم رسیدید؟

    وقتی روشن شد که دیگر تمام است، جلسه یی گذاشتیم و با فریدون حرف زدیم. به او گفتم من هم بیرون می آیم. او گفت تو ادامه بده. او گفت. اگر تو بیرون بیایی برنامه از بین می رود.

    

    بعد از اینکه او از برنامه خارج شده بود، مگر اهمیتی داشت که برنامه از بین برود؟

    بله، اهمیت داشت، اگر نداشت به من نمی گفت. برای من هم اهمیت داشت.

    

    اگر اهمیت داشت چرا ناراحت شد از اینکه لوگو برنامه هفت در سری جدید مورد استفاده قرار بگیرد؟

    اینها نظرات فریدون نبود. من چیزی از فریدون دیدم که خودم هم باور نمی کردم. او را با سعه صدر دیدم. وقتی برنامه تمام شد فریدون آخ نمی گفت.

    

    اما حال شان بد بود.

    آره می فهمم. مثل این می ماند که تو بچه یی را بزرگ کنی و بعد دو دستی او را تقدیم کنی. به نظر من برخوردش خیلی خوب بود.

    

    یعنی شما چون جیرانی گفته بود بمانید، ماندید؟

    نه. اگر فریدون می گفت نمان، فکر می کنم نمی رفتم. اما به چند چیز فکر کردم. اگر او پیشنهاد نماندن می داد، سعی می کردم او را قانع کنم که من باشم بهتر است. چون ما دو سال و خرده یی زحمت کشیده ایم و مخاطبان در کوچه و خیابان یقه من را می گیرند و می گویند حالاما می فهمیم که از فرم باید به محتوا برسیم. ما می فهمیم که هر شعاری اصلی نیست. برای این زحمت کشیده شد، تعداد آدم هایی که این را می گفتند زیاد بود و هست. نه به این دلیل که زحمت کشیده بودم بخواهم بایستم، بلکه می خواستم بمانم تا این روند ادامه داشته باشد. نکته دیگر اینکه به من می گفتند خیلی از فیلمسازان در خلوت خودشان می گویند فیلم را طوری بسازیم که وقتی جلوی فراستی می نشینیم بتوانیم از آن دفاع کنیم. این خوب بود. نه اینکه جلوی فلانی کم بیاورد یا نه، بلکه این مهم بود که فیلم بهتر ساخته شود.

    

    جیرانی در گفت وگویی اعلام کرد من نگفتم نرو ولی اگر می گفتم هم او می رفت.

    من سعی می کردم خیلی مردانه او را قانع کنم به خاطر زحمتی که کشیدیم بهتر است بمانم. قطعا برنامه مال تو است و من به هیچ وجه حاضر نیستم برنامه یی که مال کسی دیگر است را با کودتا به دست بیاورم. بحث اجرای من را خود فریدون پیشنهاد کرد نپذیرفتم، بعد از رفتن او هم پیشنهاد شد باز هم نپذیرفتم.

    

    در انتخاب گبرلو شما چقدر نقش داشتید؟

    هیچ نقشی نداشتم.

    

    برایتان مهم بود که کسی مانند گبرلو برنامه را اجرا کند یا نه؟ شما می خواستید همان رویه قبلی خود را ادامه دهید.

    من اسم چند نفر را گفتم، پیشنهادهای من آقای شهیدی فر، کامیار محسنین و اسماعیل میرفخرایی و چند نفر دیگر بودند. خیلی فکر کردم و گشتم و پیشنهادهایم را مطرح کردم.

    

    حضور آدمی مانند گبرلو که اطلاعات بسیار کمی از سینما دارد، شما را اذیت نمی کرد؟ مثلاشما با مانی حقیقی صحبت می کنید و در میان حرف تان او موضوعی را مطرح می کند که اصلابحث را بر هم می ریزد.

    خیلی این وضعیت من را اذیت می کرد. اما راستش را بخواهید غیرتم را نسبت به برنامه بعد از فریدون از دست داده بودم، غیرتم فقط مانده بود سر بخش نقد. یک جلسه با مجری جدید گذاشتم، همانند جلسه یی که با فریدون قبل از آن داشتیم. من اصلابلد نیستم زیر بازی کنم و شاید جاهایی هم این روش به ضررم است. با او ساده لوحانه رفتار کردم. یکی از بچه ها هم مقصر است. رفیقم خسرو دهقان. او درباره مجری جدید برنامه گفت که آدم خیلی ساده و خوبی است. من خوشبین بودم که او با من خیلی راحت حرف زد و من هم راحت حرف زدم و به این نتیجه رسیدیم که می توانیم با هم کار کنیم. او در صحبتی که قبل از برنامه داشتیم به من گفته بود مایل است بخش نقد برنامه تغییر کند و منتقدان مختلفی حضور داشته باشند.

    

    که این کار را هم کرد.

    من گفتم اگر من منتقد ثابت برنامه هستم، اهمیتی ندارد که چند نفر روبه رویم بنشینند. حتی پیشنهاد کردم منتقد در نقد نیاید، چون در آن دو، سه سال نشان داد فیلمساز گنجایش نقد را ندارد و مثالش هم فیلمساز «یه حبه قند» بود. با هم در استودیو بودیم و مقابل من برای نقد فیلم ننشست. بعد از اینکه صحبت های من تمام شد مصاحبه کرد که همه حرف ها را شنیده باشد و بتواند بگوید چی نه و چی آره و از خودش دفاع کند. این سبک خیلی بدی بود. مجری جدید برنامه سعی می کرد آن وجه مجله یی و زرد برنامه را بیشتر کند. خبرها و شایعه ها را افزایش دهد و حالایک تایمی هم به نقد اختصاص پیدا کند. اعتقاد او بر این بود که ما از طریق اینکه تنها برنامه سینمایی ایران در تلویزیون هستیم موظف هستیم که این طور به سینما کمک کنیم. او اعتقادی به نقد نداشت و هنوز هم ندارد و این خیانتی به او نیست و در همین جهت هم گام برداشت. من سر جایم ایستاده بودم و گاهی که نقد بود حضور پیدا می کردم و در مقابل صحبت با مقامات و گفت وگو با این و آن در برنامه بیشتر می شد. هر چه می گذشت من نسبت به برنامه شل تر می شدم تا رسیدیم به این اواخر. سر مانی حقیقی یک نقد بسیار اندازه از نظر سینمایی و از نظر انسانی و بسیار معتدل و محترمی انجام شد و او کامل حرفش را زد و من هم کامل نقدم را انجام دادم. بعد از برنامه مجری گفت این بهترین برنامه «هفت» بود طبق آماری که از مسوولان تلویزیون و مخاطبان جمع شده بود. او سعی می کرد بحث نقد را به سمتی ببرد که من آدم مقابل را بزنم. او این سعی را سر فرحبخش هم کرد. او سعی می کرد حمله یی که ما سر موضوع ارزشیون می کردیم و مشکلی که برای سینما تولید کرده بودند، منحرف کند و بگوید حالافیلمفارسی و فرحبخش را بزن. من فاصله ام را حفظ کردم و بحث را ادامه دادم. صحبت من ادامه بحث فرحبخش نبود، او ساز خودش را می زد و من ساز خودم را و گاه این ساز ها روی هم می افتاد. به جشنواره فیلم فجر رسیدیم. قبل از جشنواره قرار شد بحث کنیم و ببینیم به چه ترتیب می خواهیم نقد را سامان دهیم. من عادت به تلفن زدن به کسی ندارم. رسیدیم به اینجا که شب باید برنامه روی آنتن می رفت. هیچ خبری به من داده نشد. متوجه شدم آن تئوری و نظری که می خواست نقد را به این حالت دربیاورد حالابه مرحله عمل رسیده بود. علاوه بر آن اسم من از تیتراژ پایانی حذف شد. برنامه اول را بدون من رفتند. روز بعدش به من زنگ زد و من در میهمانی داوران بین المللی بودم که گفت بیا امشب برنامه داریم. پرسیدم امشب چه خبر است و گفت بحث حضور بین المللی سینمای ایران است و خوراک تو است. پرسیدم با کی و گفت دوست جدیدی که به جای آقای اسفندیاری آمده است. گفتم من نیستم و دلیل را پرسید و من گفتم یا من منتقد ثابت نقد هستم و گاهی هم می آیم نظر عمومی می دهم یا نیستم. اگر منتقد ثابت نیستم، من نیستم. گبرلو گفت اجازه بده در این مورد صحبت کنیم که من گفتم حرفم را زدم. تا یکی، دو روز قبل که اعلام کرد فراستی دیگر منتقد ثابت برنامه نیست. روز جمعه با من از طرف شبکه تماس گرفتند که امشب «هفت» است و من هم گفتم کرمان هستم و علاوه بر آن دیگر برنامه «هفت» نمی آیم. دلیل را به آقای شریعت چنین گفتم که آخرین صحبت مجری جدید برنامه با من این بود که ما نقد نرم می خواهیم و من هم اهل نقد نرم نیستم و اهل نقدم. این غیر از حرف های بد پشت سری بود که مطرح کرده بود: از صحبت هایش در جلسات رسمی تا اس ام اس هایی که این طرف و آن طرف زده بود که مشکل برنامه «ققنوس» این است که فراستی را آوردید.

    

    گبرلو چهره ناشناخته یی نیست. پیشینه و جبهه فکری او روشن است. وقتی شما در برنامه کسی همانند فریدون جیرانی می نشینید، با کسی دور یک میز نشسته اید که دانش و پیشینه نسبتا مشابهی در سینما دارید. اما وقتی کنار گبرلو می نشینید، اعتباری را به او و برنامه اش می بخشید. این خرج کردن از خودتان باید به واسطه دریافت امتیازی بیشتر از دوره همکاری تان با جیرانی باشد که عملاچنین نبود. این نوع تصمیم گیری از شما بعید است. چرا این حساب کتاب ها را نکردید؟

    چه باید بگویم. بگویم انتقادات وارد است. من اصولاآدمی نیستم که خیلی حساب کتاب کنم و این انتقاد همیشه به من وارد است. اصلاکاری به اینکه مجری جدید برنامه نظری همانند نظر من ندارد برایم مهم نیست، چون او اصلانظری درباره نقد ندارد. اینکه این چقدر ربط به نقد دارد، دیدیم که نداشت و در قسمت های نقد، او نظری نمی داد. ورود من به دور دوم برنامه ساده لوحی بود. از آنجا که وقتی وارد جریانی می شوم، آن را سعی می کنم به درستی ادامه دهم در این مورد همچنین کردم. نقدهای خودم را قبول دارم و معتقدم نقد و منتقد سوژه هستند. نقد را با کیف کشی و بده بستان قاطی نمی کنم. برخی چنین می کنند و نتیجه آن را هم دیده ایم. اما انتقادی که شما به من می گویید وارد است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد