مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

یک دیدگاه

متن زیر را هادی حق پرست نوشته است و در وب سایت یادداشت های سینمایی منتشر شده است :

اهمیت فرم و محتوا در آثار سینمایی + دیدگاه مسعود فراستی

از این مسئله ی مطرح و از دعوای سینماگران و منتقدان که عده ای فرم گرا و گروهی هم محتوایی بودند آگاه بودم. اما از گفتگوی وحید جلیلی و مسعود فراستی در بیستمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی ذهنم را به خود مشغول کرد. ...

در سالگرد مسعود فراستی، وحید جلیلی، ابراهیم فیاض، نادر طالب زاده و بهروز افخمی با هم در رابطه با سینمای مرتضی آوینی و روایت فتح و رابطه فرم و محتوا در روایت فتح گفتگو می کردند. وحید جلیلی مطرح کرد که: به نظر من آوینی با محتوا به این فرم در روایت فتح رسیده است، یعنی محتوای او آنقدر پخته شده است که به فرم رسیده و هیچ کدام به همدیگر نمی چربد.

اما بعد از صحبت های او، مسعود فراستی دقیقا عکس جناب جلیلی اظهار داشت که((به نظر من اصلا محتوا وجود ندارد، قبل از فرم. مسعود فراستی گفت: وقتی مرتضی آوینی از تکنیک می گوید که این تکنیک فرم را هم شامل می شود، آوینی معتقد است که در سینما فرم مهم تر از محتوا است)).

اما به نظر نگارنده حقیقت آن است که اگر سید مرتضی آوینی بحث از تکنیک می کند و می گوید که تکنیک مهم تر از محتوا در هنر و سینما است، اولا این از بدیهیات بیان و روایت در سینما است و باید هر محتوایی را با فرم و تکنیک سینما بیان کرد که همان فرم را نیز شامل می گردد و اگر محتوا تبدیل به فرم نشود تبدیل به هنر نیز نشده است.

و دوم این که به نظر می آید منظور شهید آوینی (همان گونه که در سمینار سینما انقلاب متذکر می شود) تکنیک به این معنا در  سینما در نقد است و نه تولید. یعنی در بحث و فرایند تولید تکنیک و محتوا هیچ کدام به نسبت هم نمی چربند. این کاملا درست است که اگر ما در سینما فیلمی را به نقد و بررسی در چارچوب سینما و با اصول سینما به نقد نگذاریم، نقد سینما نکرده، بلکه نقد فلسفه، روانشناسی و یا سیاسی کرده ایم.

شهید آوینی منظور اینگونه داشت که این تکنیک است که در سینما به محتوا اجازه بروز پیدا کردن می دهد و اجازه می دهد که بر مخاطب تاثیر بگذارد و او را درگیر فیلم کند.

استاد فراستی خود می گویند: فرم اصلا به معنای فن نیست، و فرم اساسا بعد از فن و تکنیک اتفاق می افتد. او ادامه می دهد که من حتی نظری افراطی دارم و این که به نظرم کسی که می گوید حرفی دارد و آن حرف در فرم درنیامده و نتوانسته آن را در بیاورد، اصلا حرفی ندارد، و آن سخن یا حرف دیگری است یا او به این محتوا اعتقاد ندارد)).

پس به طور منطقی از سخن استاد فراستی می توان نتیجه گرفت که ای محتوا است که فرم را ایجاد می کند، زیرا اگر محتوا در فرم درنیاید، نه تنها فرم، بلکه محتوا را هم ندارد. پس فرم و محتوا کاملا با هم می جوشند و بروز پیدا می کنند. محتوا عمیق در وجود هنرمند، ف:.8'م را پدید می آورد.

این حداقل در همان مثال روایت فتح و سید مرتضی آوینی که باور عمیق و منحصر به فردی در میان مستندسازان به دفاع مقدس داشت گویا است که این باور عمیق و محتوای او بود که تبدیل به فرم شده است، اما در فیلم های مستند دیگران به دلیل باور آن ها و ناپختگی محتوا در وجود آنها به فرم خود هم نرسیده است. کسانی که روایت فتح را ساخته اند و دوربین دست می گرفتند با دوربین به مثابه ابزار کار نمی کردند و دوربین بخشی از بدن آنها شده بود و دوربین این گونه همراه با آنها می ترسید، خوشحال می شد و می لرید و گاهی نیز یواشکی حرکت می کرد و بعضی وقت ها هم عجله می کرد و می دوید.

استاد فراستی خود می گویند: وقتی حرفی پخته شود و مال ما شود، باید به فرم تبدیل شود.

منظور این است که این محتوای پخته و حقیقی و همیق است که خود در هنرمند و باور او به محتوا، تبدیل به فرم می شود. و همچنین این که گفته می شود: فرم پیدا نکرده، هنوز حرف و محتوا نیست، باز هم استنتاج این است که این محتوا است که با خود فرم را ایجاد می کند.

نویسنده : هادی حق پرست

منبع : یادداشت های سینمایی m-reza.blog.ir
------------------------------------------------------------------------------

محسن باقری : اینکه آقای هادی پرست دیدگاه خود را مطرح کردند بسیار خوب است اما اشکال اینجاست که دیدگاه شان نسبت به سینما کمی ناپخته است . هیچ اثر هنری قبل از فرم به محتوا نمیرسه و نخواهد رسید . فیلمساز قبل از اینکه موضوع و محتوایی را در ذهن می پروراند و قصد رساندن این محتوا را با مدیوم سینمایی دارد باید اول مدیوم را شناخته و از طریق مدیوم و فرمی که انتخاب میکند محتوا را برساند . فیلمساز در وهله اول از فرم آغاز میکند در حال ساخت فیلم با دل میسازد و به محتوایش فکر میکند . پس فرم؛ محتوا می آفریند . و اما مخاطب در هنگام تماشای اثر اول به محتوا و دل میبیند و بعد به فرم توجه میکند . فیلمی ماندگار است که به فرم که در ذهن مخاطب می نشیند بیشترین توجه را داشته باشد . 

ممنون از آقای حق پرست و امید ادامه دار بودنشان

آقای مهکام حرمت نقد را نشکنید

حسین مهکام در واکنش نسبت به نقد اخیر استاد در مورد فیلم "گذشته" متنی را در روزنامه اعتماد منتشر کردند که در ادامه میخوانیم . جواب کوتاه من به حسین مهکام را هم اگر دوست داشتید بخوانید .

-------------------------------------------------------------------------------

نامه‌یی کوتاه به مسعود فراستی

حرمت ساحت هنر را نشکنید
|حسین مهکام|

آقای مسعود فراستی، از آنجایی که توان پاسخ سلام بنده را ندارید نامه را بدون سلام آغاز می‌کنم. اولا باز هم دست به قلم شده‌اید و هتاکی کرده‌اید به اصغر فرهادی بزرگ و فیلم گذشته. البته که ما عادت داریم به هتاکی‌های بدون استدلال شما یا بهتر است بگویم هتاکی که استدلال نمی‌خواهد؛ عادت کرده‌ایم به نقدهای غیرمستدل و غیرآکادمیک شما. راستش شما با همه داعیه فرم‌شناسی تان ابدا چیزی از فرم نقد لا اقل نمی‌دانید. ورنه اینگونه از بررسی ساختار یک فیلم با محورهای خودش فرار نمی‌کردید و مشتی جمله بی‌پایه و از سر حرص و عصبیت نمی‌نگاشتید. 

آقای فراستی؛ واقعا معتقدید فیلم گذشته فیلم مشتی آدم بی‌مساله است؟ یعنی این حجم لایه‌های درام به چشم شما نمی‌آید؟ یا مثلا فرموده‌اید فیلم ربطی به در فرانسه ساخته شدنش ندارد. یعنی اگر این درام به فرض در ایران قابل تحقق بود آدم‌های داستان فیلم همین‌قدر و به همین شکل عکس‌العمل به موقعیت دراماتیک نشان می‌دادند؟ یعنی واقعا متوجه نمی‌شوید که شخصیت‌ها به دلیل جغرافیایشان تمپوی درونی‌تر و آرام‌تر و روانکاوانه‌تر و در عین حال ویرانگر‌تری به موقعیت داده‌اند و این تمییزی و انطباق کار فرهادی با جغرافیاست؟ بعد هم اجازه دهید درباره فرانسوی بودن یا نبودن، منتقد فرانسوی نظر بدهد که بومی منطقه است؛ شما مجبور نیستید در هر زمینه‌یی حرف داشته باشید. باور کنید چنین توقعی هیچ‌کس از شما ندارد. 

ثانیا به تجربه دریافته‌ام وقتی کسی در برابرتان تواضع می‌کند منهدمش می‌کنید و وقتی رو‌به‌رویتان می‌ایستد توقف می‌کنید. بار آخر در مناظره‌یی که در فروردین ماه سال 88 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با هم داشتیم فهمیدم که مشتاقید به مجادله. ولی آقای فراستی امروزه دیگر برای نسل مهمی از سینماگران گفتمانی قابل تامل حتی ندارید؛ چه رسد به اینکه کسی بخواهد با شما مجادله کند. البته این پر بیراه هم نیست. شمایی که اخراجی‌های ده‌نمکی فیلم مورد علاقه‌تان است قطعا نباید از سینمای فرهادی حظی ببرید. به هر حال هر مظروف فرهیخته‌یی ظرفی شایسته میزان فرهیختگی‌اش می‌خواهد. بدجور دلم به حال‌تان سوخت که نفهمیدید فرهادی دست به تجربه‌یی بسیار سخت و جدید در استراتژی درامش‌زده و آن هم اینکه برخلاف فیلم‌های پیشینش اتفاق در گذشته داستان رخ داده و حالا دملش ترکیده می‌شود و زهرش می‌پاشد. در حالی که در فیلم‌های قبلی او اتفاق مقابل چشم تماشاگر رخ می‌داد و پیامدهایش دامن آدم‌ها را می‌گرفت و این شیوه جدید خیلی کار فیلمنامه‌نویس را سخت‌ترمی کند که البته فرهادی با صلابت از پسش برآمده. 

دیگر اینکه شما واقعا فکر می‌کنید اگر زن در پلان آخر دستش حرکت کند یا نکند فرقی ندارد؟ یعنی بازگشت زن به حیات خودش فاجعه جدیدی در راه ندارد؟ آن هم با بچه‌یی از آن شوهرش در شکم ماری؟... چرا آنقدر فراموش می‌کنم که اگر روزگاری قرار باشد شما از فیلم سینماگر بزرگی مثل فرهادی خوش‌تان بیاید باید به درستی به کار این فیلمساز عزیز شک کنیم نه بر عکس. آقای فراستی شما جدا متوجه بازی ظریف و زیبای علی مصفا نشدید؟ بگذریم؛ شما واقعا مجبورید فیلم ببینید؟

اعتماد، دوشنبه، 10 تیر 1392 - شماره 2715

محسن باقری : آقای مهکام تهیه کننده فیلمهای بی مسئله ای که هر از چند گاهی انتقاد از مسعود فراستی را مانند فیلمهای بی مسئله شان یاد می آورند اینبار هم انتقادی داشتند . و اما بعد 

آقای حسین مهکام اگر فیلمسازی از دید شما بزرگ است نبابد انتقاد از او شما را ناراحت و عصبی کند . اگر اصغر فرهادی بزرگ است برای مسعود فراستی اینچنین نیست (این حق را که دارند ؟) . شما که نقد فراستی ر:.7-!:.7::.8':/.':/.-:.7-:8.9:8.9!:8�ز روی عصبیت میدانید حال چگونه در نقدتان به نقاد عصبی شدید ؟! . از لایه های درام فیلم سخن میگویید و حاضر نیستید یک نمونه از آن را به عنوان مصداق برای ما روشن کنید . 

منتقدان فرانسوی هم که فیلم را داستانی ایرانی میدانند و جغرافیای فیلم را از روی ناچاری فیلمساز خوانده اند . همان منتقدان فرانسوی که شما دم از آنان میزنید اعلام میکنند که فیلمساز به علت شرایط بد فیلمسازی در ایران این فیلم را در فرانسه ساخته است . عجیب است که شما حتی نقدهای دوستان فرانسوی را هم نخوانده اید . 

سال 88 و مناظره شما با مسعود فراستی را به خوبی در ذهن مرور میکنم . آن روز شما چه عصبی و پرخاشگر بودید ! هیچوقت فراموش نمیکنم که چطور مسعود فراستی در مقابل لحن عصبی شما در مورد فیلم اخراجیها و صحبت کردن از آوینی جواب های حکیمانه ای نثارتان کردند . آن روز که خود در پایان جلسه از نوع برخورد فراستی متعجب بودید چگونه حالا در این نوشتن ها هم که مانند لحن تان عصبیت در آن موج میزند آن روز را پیش میکشید . در آن روز که شما قصد مجادله داشتید و مسعود فراستی کوتاه می آمد و شما را به هدفتان نمی رساند ... عجیب است 

در همان روز یاد دارم که شما با آوردن نام فیلم اخراجیها به عنوان فیلم مورد علاقه فراستی جوابتان را به شکلی ویرانگر دادند ؛ یادتان نمی آید ؟ فراموشی بد دردی ست من یادتان می آورم . فراستی در آن روز به شما جواب دادند که اخراجیها فیلم مورد علاقه اش نیست بلکه در میان این همه هجمه فیلم بدی نیست . از فرم اخراجیها صحبت کردند و آن سکانس بشین و پاشو رو توضیح دادند . یادتان آمد . حال چه شده است که شما دوباره با لحنی مجادله گرا صحبت از اخراجیها را پیش میکشید . 

شما آثار فرهادی را با فیلمهای قبلی اش مقایسه میکنید و این اشتباهی ست شما مرتکب شدید . برای مخاطب چه اهمیتی دارد که فیلمساز روایت فیلمش را بر خلاف فیلمهای قبلی اش به گذشته سپرده است ؟ چگونه این چنین مینگیرد . چه اهمیتی دارد که فیلمساز تغییر رویه در نوع روایتش داده است ؟ مگر غیر از این است که باید منطقی برای روایت گذشته - حال - آینده را در فیلمها بررسی کرد ؟ . کدام منطق در فیلم "گذشته" به جز نام اثر وجود دارد که در گذشته به سر میبریم . آقای مهکام شما چگونه فیلمها را هلاجی میکنید . با این روحیه پرخاش گر و مجادله گرا با جایی نمیرسید . حرفهای من بدون سلام آغاز شد و بدون خداحافظی پایان میگیرد . شما را به خیر و ما را به سلامت 


مصاحبه علیرضا حائری در مورد برنامه هفت و مسعود فراستی

اشاره: علیرضا حائری که مدیریت اجرایی سری اول برنامه‌ی سینمایی «هفت» را عهده‌دار بود، درباره‌ی رفتن مسعود فراستی از این برنامه اظهار نظر کرد . 


 فراستی در «هفت» نقش قهرمان منفی را بازی می‌کرد که تقابل را به اوج می‌رساند نه اینکه با او چنین قرار گذاشته باشند و ملزم به این نقش باشد ولی عملا چنین درآمد و اینگونه انتخاب شد.

همچنین به این خصوصیت مسعود فراستی می توان اشاره کرد که اگر باسوادترین هم نباشد، جزو با سوادترین منتقدان کشور است؛ گرچه گاهی بداخلاق. قطعا «هفت» دوم اشتباه کرد.

با اشاره به اینکه در این برنامه دوست داشت بیننده جذب شود و از لابه‌لای این مناظره‌ی بی‌تعارف چیزی فرا گیرد و همچنین سینما دغدغه‌اش شود، گفت: همان موقع فیلمسازان به ما ایراد می‌گرفتند که فراستی خشن و وحشیانه نقد می‌کند و من در پاسخ می‌گفتم، آیا فیلم دادگاهی ساخته‌اید یا دیده‌اید که متهم در یک طرف دفاع می‌کند و یک دادستان بی‌رحم در اثبات اتهام دلیل و مدرک می‌آورد؟

با همین تقابل فیلمساز می‌تواند در یک سالن 40 متری [دادگاه] فیلم جذاب خود را شروع کند و پایان دهد. حال شما به ما می‌گویید که دادستان را حذف کنید به دلیل اینکه بی رحم و صریح است و در واقع اساسا فیلم را تهی می‌کنید. این فرمول برنامه ما بود و هویت آن با یک منتقد سخت‌گیر گره خورده بود و «هفت دوم» فعلا از این حداقل هم بی‌بهره ماند. می‌ماند بحث‌ها و درگیری‌های صنفی که فقط برای 5000 نفر اهالی سینما و عده قلیلی از مردم می‌تواند جذاب باشد که به نظرم نشریات سینمایی به خوبی این امر را پوشش می‌دهند و چه نیازی به اشغال یک برنامه تلویزیونی پرهزینه است.

در پاسخ به این پرسش که فراستی از زمانی که «هفت» شروع شد، همکار این برنامه بود و درباره‌ی علت اینکه چرا از این برنامه رفت، گفت: هر برنامه‌ای اگر جایگاهی بین مردم پیدا کند، به دلیل رعایت تعدادی اصول رسانه بوده است. مدتی است که به این فکر رسیده‌ام که اگر فیلم‌های سینمایی 12 اصل و رمز موفقیت و برنامه‌های تلویزیونی نیز اگر هشت اصل را رعایت کنند، جزو بهترین‌ها خواهند بود. یکی از این اصول تقابل است.

فراستی در «هفت» نقش بَدمَن یا قهرمان منفی را بازی می‌کرد که تقابل را به اوج می‌رساند نه اینکه با او چنین قرار گذاشته باشند و ملزم به این نقش باشد ولی عملا چنین درآمد و اینگونه انتخاب شد.

متاسفانه زمانی که یک برنامه می‌گیرد، بعضی به این فکر می‌افتند که چرا این موفقیت باید از آن اینها باشد و چرا مال دیگری نباشد، آنها فراموش می‌کنند که این موفقیت با همان آدم‌ها وجود دارد و ماندگار است، نه اشخاص دیگر.

زمانی که مدیر اجرایی این برنامه بودم بسیاری از کارگردانان قبل از اینکه در جلسه نقد فیلمشان در «هفت» حاضر شوند، نگران بودند که چه خواهد شد، اما من سعی کردم به آنها کمک کنم و البته بعضی نیز به کمک نیاز نداشتند و پیروز میدان بودند.

این برنامه در تلاش بوده است تا تقابلی جدی و جانانه داشته باشد، خاطرنشان کرد: به برخی کارگردانان توصیه می‌کردم که اگر فراستی چنین گفت چگونه پاسخ دهند و در کجاها یک کلمه را قبول و از آن عبور کنند. هر دو طرف مباحثه باید قدرتمند ظاهر شوند. مردم از تعارفات خسته‌اند. باید نقد نکته‌سنج، صریح و قوی انجام شود و پاسخ نیز مستدل و محکم باشد تا لذت و دریافت بیننده از یک برنامه «تاک شو»ی چالشی به اوج برسد.

اینکه بگوییم انواع نظرها، نقدها و سلایقِ نقد باید در «هفت» باشد، حرف علمی در اصول برنامه‌سازی نیست. «هفت» باید تنوع را در شیوه‌های دفاع جستجو کند. یک عنصر کاریزماتیک باید ثابت نگه داشته شود تا بیننده تکلیف خود را بداند. حدود 10 الی 12 برنامه سینماییِ، تلویزیونی و رادیویی در صداوسیما وجود دارد. کاش برنامه‌سازان و منتقدانِ دیگر که قابلیت‌های خوبی هم دارند، می‌رفتند و آنها را آباد می‌کردند.

یکی خصوصیات مسعود فراستی این است که اگر باسوادترین نباشد، حداقل اکثراً می‌پذیرند که جزو با سوادترین منتقدان کشور است؛ گرچه گاهی بداخلاقی می‌کند که آن هم شیرین و جذاب است.

جدال بین افخمی و طالبی نژاد

جدال بین طالبی 
نژاد منتقد و افخمی فیلمساز در نگاه اول به این وبلاگ مربوط نیست ولی در مناظره های این دو از مسعود فراستی یاد می شود برای همین در این وبلاگ قرار گرفته میشود .

در روزهایی که اغلب اخبار و گزارش‌ها و نوشته‌های رسانه‌ای در حوزه سینمای ایران به پوشش اتفاق‌ها و مسایل ریز و درشت و متن و حاشیه سی‌ویکمین جشنواره فیلم فجر اختصاص پیدا کرده، جدال قلمی تند و تیز و پر از نیش و کنایه و افشاگری یک منتقد و یک سینماگر مطرح ایرانی حسابی خبر ساز شد. 
ابتدا احمدطالبی‌نژاد منتقد سینما و روزنامه‌نگار با نوشتن یادداشتی در روزنامه "بهار" به انتقاد تند و تیز از بهروز افخمی پرداخت و افخمی هم در نوشته‌ای با لحنی مشابه پاسخ داد. 

یادداشت احمد طالبی نژاد 

بهروز افخمی، برخلاف تصور برخی‌ها که وی را فیلمسازی با صراحت لهجه و شجاع می‌دانند، اتفاقا بسیار پیچیده و سیاست‌باز است. آن هم از نوع بد سیاست‌بازی که سپهری در سروده معروفش آن را به «قطار خالی» تشبیه کرده است.

افخمی هرگاه احساس می‌کند دارد فراموش می‌شود، معرکه‌ای به راه می‌اندازد و جنجالی برپا می‌کند تا عده‌ای، از جمله من، یادشان بیفتد که او روزگاری فیلمساز بود و از قضا فیلمساز خوبی هم بود اما به جای متمرکز شدن روی حرفه‌ای که هم درسش را خوانده و هم بلد است، رفت سراغ عرصه‌هایی که قواعدش را هم بلد نیست.
مثلا سیاست و نمایندگی مجلس که لباسی بود بر قامت وی بسیار گشاد اما با پررویی پوشید و چهار سال از وقت ما و خودش را به هدر داد و بود و نبودش در مجلس فرقی نمی‌کرد. جز یک سخنرانی جنجالی، هیچ گامی در جهت حراست از اهالی سینما، هنر و فرهنگ برنداشت. در واقع او جای کسی یا کسانی را گرفت که شاید می‌توانستند برای این جماعت کاری کنند.

مجلس ششم را عرض می‌کنم البته. به هر حال، بعد‌ها شد مشاور یکی از کاندیداهای ریاست‌جمهوری و گفته می‌شد به‌زودی یک شبکه تلویزیونی هم با مدیریت وی به راه خواهد افتاد که بعد‌ها معلوم شد دروغ بوده است و به قول خودش در یک گفت‌وگوی خصوصی با نگارنده، می‌خواستند آمادگی جامعه را برای پذیرش یک شبکه خصوصی تلویزیونی محک بزنند و از این‌جور به اصطلاح عوام خالی‌بندی‌ها که هیچ‌یک جدی نبود.
از جمله با‌زسازی فیلم قیصر که دروغ محض بود که این‌ها همه نشان از تذبذب فکری وی دارد. بی‌سبب نیست که دوستان نزدیکش او را «بهروز چاخان» می‌نامند. امیدوارم از این صراحت بیان من نرنجد که البته اگر هم برنجد مهم نیست.

او دایم با گفتن دروغ‌های شاخدار، روی اعصاب ما‌ها راه می‌رود. یک‌بار هم ما این کار را با او بکنیم. به هر روی افخمی در آخرین شماره هفته‌نامه نگاه پنجشنبه که فعلا انتشارش متوقف شده، در گفت‌وگویی مفصل و در پاسخ پرسش‌های خوب مصاحبه‌کننده (سید جواد موسوی) چیز‌هایی به هم بافته که مملو از تناقض است. این تناقضات از جمله ویژگی‌های شخصیتی او است.

بگذارید برای این‌که سابقه‌ای از ویژگی اخلاقی‌اش را به دست بدهم، خاطره‌ای را نقل کنم. چند سال پیش، او را به نشستی درباره کارهای سینمایی‌اش با حضور انبوهی هنرجوی سینما در یک آموزشگاه دعوت کردم که لطف کرد و آمد. حرف‌های خوبی هم زد؛ این‌که سینما را سر کلاس نمی‌توان آموخت و بهتر است از همین امروز قید کلاس و آموزشگاه و این مسخره‌بازی‌ها را بزنید و بروید در کنج خانه با یک دستگاه ویدیو فیلم ببینید.
آن‌قدر در تقبیح آموزش آکادمیک سینما زیاده‌روی کرد که مدیر آموزشگاه، بنده را بابت حماقتی که مرتکب شده بودم، بازخواست کرد. اما با کمال شگفتی یک سال بعد خودش آموزشگاهی سینمایی دایر کرد و هنوز هم اداره‌اش می‌کند؛ البته از راه دور. در همین گفت‌وگوی هفته‌نامه نگاه، برخی تناقضات حیرت‌انگیز در باب زیبایی‌شناسی سینما از وی ساطع شده است که دود از کله آدمیزاد بلند می‌کند.

این را بگویم که من در‌ 30 سال گذشته حداقل سه بار با وی مصاحبه کرده‌ام و روحیات و تناقض‌گویی‌هایش را می‌شناسم. اصلا نخستین مصاحبه جدی‌اش در عرصه فیلمسازی را به بهانه نمایش سریال خوب "کوچک جنگلی"، من در مجله فیلم با او انجام دادم. همین‌طور نخستین مصاحبه درباره فیلم "عروس" و... . او حراف خوبی است. سواد سینمایی‌اش هم خوب است اما به قول خودش «سینما فقط سینمای آمریکا». سینمای اروپا را اصلا قبول ندارد.
البته در حرف. چون فیلم "تختی" وی که میراث گران‌قدر زنده‌یاد علی حاتمی بود که به وی رسید، هیچ شباهتی به سینمای کلاسیک آمریکا ندارد و اثری است ساختارشکن و متناقض‌نما که از ویژگی‌های سینمای روشنفکرانه اروپاست. او در همین مصاحبه برای دفاع از مسعود ده‌نمکی و مجموعه "اخراجی‌ها" آسمان و زمین را به هم می‌دوزد تا ثابت کند ده‌نمکی نابغه است و استدلالش هم این است که "اخراجی‌های دو"، فیلم گرمی است و گرمایش هم از شلوغی صحنه‌های فیلم ناشی می‌شود و در پاسخ مصاحبه‌کننده که می‌گوید بهترین و گرم‌ترین صحنه‌های فیلم "گوزن‌ها"ی کیمیایی، صحنه‌های دو‌نفره است، درمی‌ماند و تازه یادش هم می‌رود که نخستین فیلم بلندش "عروس" که فیلم گرم و جذابی هم بود هم برای تماشاگران عادی و هم برای نخبگان، بهترین صحنه‌هایش دونفره است.

این بیانیه‌های الکی و من‌درآوردی که صحنه‌های شلوغ گرم‌تر از صحنه‌های خلوت‌اند، از آن حکم‌های کیلویی است که فقط کسی مثل بهروز... می‌تواند صادر کند. از سوی دیگر در پاسخ یکی از پرسش‌ها درباره اوضاع روزگار و افسردگی و این حرف‌ها، یک جا از مرگ سینمای ایران حرف می‌زند و چند سطر پایین‌تر می‌فرماید: «الان هم وسایل فنی، هم امکانات تولید و هم امکانات لازم برای نمایش درست فیلم وجود دارد... به شرطی که در این اوضاع افسرده‌ای که هستیم نباشیم. تازه این افسردگی هم دلیلی ندارد. فقط دوست داریم ادای افسردگی دربیاوریم. به قول معروف خودمان را لوس کرده‌ایم.» به به چه رمانتیک؛ می‌فرماید: «گل در بر و می در کف و معشوقه به کام است/ سلطان جهانم به چنین روز غلام است». هرکس دیگری هم جای جناب افخمی باشد که به جای گرفتاری‌‌های...، در اوج رفاه و خوشی باشد، احتمالا دارای چنین نگاهی به جامعه می‌شود؛ «برق را در خرمن مردم تماشا کرده است/ آن‌که می‌پندارد که حال مردم دنیا خوش است».

ایشان حق دارد افسرده نباشد و دیگران را هم متهم کند که دارند خودشان را لوس می‌کنند. یک داستانک جعلی هست که می‌گوید شاعری یزدی شعری می‌گوید و برای حافظ می‌فرستد تا نظر بدهد. حافظ هم کلی ایراد بنی‌اسراییلی بر شعر وارد می‌کند و برایش می‌فرستد. شاعر یزدی که به رگ غیرتش برمی‌خورد، در پاسخ حافظ می‌سراید: «چون که در شیراز باشد نان مفت/ می‌توانی شعر‌های خوب گفت/گربه یزد آیی و شعربافی کنی/اردک از... بپرد جفت جفت.» بله، آقای افخمی ما هم اگر به جای کنج... زندگی دوگانه در ایران و کانادا داشتیم و دوستانی در نهاد‌ها داشتیم که پول بدهند فیلم‌های نصفه و نیمه بسازیم و خوش باشیم، به جای افسردگی، راه می‌رفتیم و بشکن می‌زدیم و همچنین از آقای «ف» به عنوان بهترین و شجاع‌ترین منتقد سینما ستایش می‌کردیم و او را مستقل‌ترین منتقد سینما می‌دانستیم و در پاسخ مصاحبه‌کننده که آن منتقد را دولتی می‌داند، مدعی نمی‌شدیم که اگر این جور فرض کنیم «همه ما به نوعی به دولت وابسته‌ایم. حداقلش این است که مثلا همه ما داریم روی کاغذ دولتی می‌نویسیم». تو را به خدا استدلال را ببینید. چون همه نویسندگان دارند روی کاغذ می‌نویسند و این کاغذ را هم دولت وارد می‌کند، پس همه وابسته‌اند. اولا که آقای افخمی هم می‌داند که دولت چند سالی است کاغذ را آزاد کرده است و جز برای برخی سازمان‌های دولتی یا نشریات وابسته، کاغذ به کسی نمی‌دهد.

درثانی منظور مصاحبه‌کننده از دولتی بودن آن آقای منتقد چیز دیگری است که یا شما می‌دانید و سفسطه می‌کنید یا نمی‌دانید که این بسیار بد است و بعید می‌دانم که ندانید. همین مصاحبه‌کننده‌ای که با شما کل‌کل کرده، از دوستان سابق آن منتقد است و بیش از من و ما او را می‌شناسد. به هر روی خواندن این مصاحبه را به همه کسانی که هنوز هم در شناخت پدیده‌ای به نام بهروز افخمی دچار توهم‌اند توصیه می‌کنم

بهروز افخمی:
جناب مستطاب احمد طالبی‌نژاد خودت را لوس نکن!

نوشته برافروخته و بسیار عصبانی شما را در روزنامه بهار درباره بهروز افخمی (که خودم باشم) خواندم و اگرچه برای شما مهم نیست اما زیاد ناراحت نشدم. یک چند تا دروغ (به قول خودتان دروغ شاخدار) نوشته بودید که همین‌جا شرح می‌دهم و تکذیب می‌کنم و یک‌ چند تا فحش و متلک پرتاب کرده‌ بودید که شایسته شما نبود، اما از من برنمی‌آید که جواب بدهم یا در چنین گودی با شما هماوردی کنم.

فقط همین‌قدر گوشزد می‌کنم برادر من! یادت باشد سن‌ و سالی از من و شما گذشته و این جور فحاشی و بددهنی را وقتی از جوان‌ها در‌آید شاید بشود بخشید، اما اگر از پیران صادر شود موجب خنده و تفریح کوچک و بزرگ خواهد بود. اصلاً خود عصبانیت هم همین‌طور است. یعنی با جوان عصبانی شاید همدلی کنیم و بر او سخت نگیریم اما پیرمرد عصبانی‌مزاج که به وقت حرف‌زدن به طور جدی از کوره در برود و جیغ‌جیغ‌کنان فحش و بدو بیراه بگوید، اگر شنوندگان را عصبانی نکند، حداقل موجب خنده و استهزا می‌شود. حالا دیگر خودتان می‌دانید.

من از شما کم‌ سن و سال‌تر هستم و خوب نیست بیش از این شما را موعظه کنم. برویم سراغ دروغ‌هایی که نوشته‌اید: اول این‌که من زندگی دوگانه در ایران و کانادا ندارم. من فقط دوبار به کانادا رفتم تا فیلمی بسازم که ساختم و احتمالا همان فیلم دولت کانادا را آنقدر ناراحت کرد که پارسال برای مسافرت سوم (به قصد تبدیل صدای فیلم به دالبی دیجیتال) به من ویزا ندادند و علت ندادن ویزا را هم فعالیت‌هایی ذکر کردند که در سفر قبلی داشته‌ام. من خیال ندارم برای شما شرح دهم چه‌طور در کشورهای مثلاً آزاد و خیلی متمدن، بعضی از فیلمسازان ایرانی تحت حمایت قرار می‌گیرند و بعضی دیگر که نخواسته‌اند کاری غیر از فیلمسازی بکنند برای تکمیل فیلمی که اصلا هم سیاسی نبوده ممنوع‌الورود می‌شوند.
این داستان مفصلی دارد که نه شما دوست دارید باور کنید و نه علاقه دارم برای امثال شما تعریف کنم. فعلا مقصودم فقط این است که به اطلاع برسانم زندگی دوگانه در ایران و کانادا نداشته و ندارم و حضرتعالی (نمی‌دانم با کدام انگیزه) دروغ گفته‌اید. 

دروغ دیگر این‌که نوشته‌اید من آموزشگاه سینمایی دایر کرده‌ام و هنوز هم اداره‌اش می‌کنم «البته از راه دور». این دروغ برخلاف دروغ قبلی شما حتی نیاز به تکذیب ندارد. بالاخره بچه‌های کلاس من در آموزشگاه سینمایی کهن و صاحبان این آموزشگاه می‌دانند که من آن جا را دایر نکرده‌ام و هیچ نقشی در اداره آن ندارم. گذشته از این صدها دانشجوی سینما که بعضی‌شان فیلمسازان خوب یا متوسطی هم شده‌اند، از ۳۰‌سال پیش تا به حال یک‌زمانی دانشجوی من بوده‌اند و می‌دانند که من از ۲۰سال پیش از آن‌که به قول خودتان لطف کنم و یک جلسه به آموزشگاه شما بیایم، سینما را آموزش می‌دادم و از دانشگاه تهران (دانشکده‌ هنرهای زیبا) تا دانشگاه هنر (دانشکده هنرهای داراماتیک سابق) تا دانشکده صدا و سیما در همه آکادمی‌های معتبر این مملکت سابقه تدریس داشته‌ام، نه این‌که یک‌سال بعد از حضور در آموزشگاه حضرتعالی «با کمال شگفتی» مشغول تدریس فیلمسازی شده باشم.

من می‌دانم که شما خیال می‌کنید با بچه‌هایی طرف هستید که کمتر از ۲۵سال دارند و خاطرات‌شان از زندگی فرهنگی و هنری این کشور محدود به همین هشت، ده سال اخیر است و بنابراین هرچه بگویید باور می‌کنند اما این را هم در نظر بگیرید که صدها نفر از شاگردان کلاس‌های من در حال حاضر در رشته‌های مختلف حرفه سینما فعالیت می‌کنند و سن و سال بعضی از آن‌ها به نزدیک ۵۰ رسیده است. خوب بود در این نکته تامل می‌کردید که اگر بعضی از ایشان نوشته شما را بخوانند و ببینند که نوشته‌اید من همین چند سال قبل و یک‌سال بعد از تقبیح آموزش آکادمیک سینما در کلاس حضرتعالی «با کمال شگفتی» مشغول تدریس شده‌ام به شما می‌خندند و نوشته شما را نیمه‌کاره رها می‌کنند. این‌طوری می‌شود که کسی به قول شما به «چاخان» معروف می‌شود. نه آن‌طور که امثال حضرتعالی لقبی درست کنند و هرچند سال یک‌بار توی مقاله‌ای به یکی بچسبانند و ادعا کنند که این لقب را دوستان او ساخته‌اند. آقای طالبی‌نژاد! نوشته‌اید که من آدم بسیار پیچیده و سیاست‌بازی هستم. حالا اجازه بدهید بگویم که شما هم آدم خیلی ساده و بی‌سیاستی هستید و به همین دلیل با این‌که از من خوش‌تان نمی‌آید من شما را محترم می‌دارم و هرچه سعی می‌کنم، از شما بدم نمی‌آید.

شما بلد نیستید طوری دروغ بگویید که به این سادگی لو نرود و همین است که در این سن و سال و با وجود تمام تلاش‌هایی که کرده‌اید نه به عنوان روشنفکر پذیرفته شده‌اید و نه حتی به عنوان منتقد و سینماشناس اعتباری به هم رسانده‌اید. شما باید کمی پیچیدگی و سیاست‌بازی یاد بگیرید، اما ذاتا روستایی هستید آن هم از نوع خوب و نمی‌توانید خیلی پست باشید. شما از من عصبانی هستید چون گفته‌ام از "اخراجی‌ها قسمت دوم" بدم نمی‌آید و مسعود فراستی را برجسته‌ترین منتقد فعلی مملکت می‌دانم. خوب است این را هم بدانید که مسعود فراستی هیچ کدام از فیلم‌هایی را که من ساخته‌ام یا در آینده احتمالاً خواهم ساخت نمی‌پسندد، اما چه کنم که آدم باسواد و باهوشی است و حرف و نظرش غیر از مواردی که به سیاست آغشته می‌شود یا خودش را در موضع مرشد فیلمسازان قرار می‌دهد، اغلب معتبر و باارزش است. 

شما که از فراستی اصلا خوشتان نمی‌آید و حتی حاضر نیستید نام او را در نوشته‌تان بیاورید و به جایش از عنوان آقای «ف» استفاده می‌کنید، خوب است از امیر قادری و امثال او یاد بگیرید که چطور باید خیانت کرد و پاپوش ساخت. چند ماه پیش آقای امیر قادری پیش من آمد که بعضی معلومات فنی را در مورد دوربین‌های دیجیتال یاد بگیرد. می‌خواست فیلمی بسازد و می‌خواست بداند من کدام دوربین را توصیه می‌کنم و یاد بگیرد که چطور باید آن دوربین را تنظیم کند. بعد از آن‌که این اطلاعات را به او منتقل کردم در یک راهپیمایی طولانی بحث به مسعود فراستی کشید و آقای قادری فهمید که این حقیر نه تنها فراستی را منتقد معتبری می‌دانم بلکه امیر قادری را در کار نقد و نظر «چه در عرصه سینما و چه در سایر زمینه‌ها از فوتبال تا موسیقی و...» موفق ندیده‌ام، اما امیدوارم در آینده توی فیلمسازی موفق شود. 

ظاهراً این حرف‌ها خیلی به آقای قادری‌گران آمد، چون در پایان آن راهپیمایی طولانی اشارتی کرد به این‌که یک سایت اینترنتی دارد ... و گفت که فکر می‌کند امروز هرکس می‌خواهد فیلم بسازد، اول باید اسباب بزرگی را‌ آماده کند که عبارت باشد از اسباب اینترنتی! من آن زمان ملتفت معنای اشارات نشدم و رفتم دنبال کار خودم یعنی فیلمسازی بدون استعمال اینترنت! ... چند هفته بعد وقتی سخت مشغول کار فیلمبرداری ۱۰قسمت پایانی سریال ۱۲۵ بودم، خبر آوردند در سایت کافه سینما مصاحبه‌ای از من منتشر شده که توش گفته‌ام سانسور خیلی چیز خوبی است و فیلمسازان باید خیلی خوشحال باشند که فیلم‌هایشان سانسور می‌شود! همان‌طور که حدس می‌زنید این مصاحبه به کلی و از بیخ ساختگی بود و تمام کلمات آن جعل و دروغ محض بود. من البته وقت ولگردی در سایت‌های اینترنتی فارسی‌زبان را ندارم و چند هفته بعد وقتی یکی از شاگردانم متن مصاحبه جعلی را درآورد و سر صحنه فیلمبرداری نشانم داد تازه فهمیدم که کار آقای قادری به کجا کشیده است.

آقایان کافه‌چی زیر مصاحبه جعلی هم به جعل و تزویر ادامه داده، تحت عنوان «کامنت» هرچه دل‌شان خواسته بود نوشته بودند و مرا به خاطر دفاع از سانسور به انواع دشنام‌ها نواخته بودند. همان‌جا تکذیب‌نامه نوشتم و برای کافه‌چی‌ها فرستادم اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم این تکذیب‌نامه منتشر نشد و در عوض آقای قادری یک ای‌میل محرمانه برایم فرستاد و توی آن تاکید کرد که کامنت‌ها (یعنی اظهارنظر خوانندگان) کاملا اصیل است و او هیچ کدام را با استعمال اینترنت از خودش درنیاورده است.

آقای طالبی‌نژاد! یاد بگیر برادر من! این روزها نسل جدید به عرصه آمده، این‌طوری خباثت می‌کنند. آن‌ها هیچ مسلکی ندارند و از ساده‌ترین شگردهای خیانت به خویشتن و جهان استفاده می‌کنند تا از پس حریف بربیایند. البته می‌دانم که چنین رفتاری از شما برنمی‌آید وگرنه می‌توانستم از شما متنفر بشوم و به جای این جوابیه رویم را برگردانم و مشغول کاری بشوم که بیشتر دوست دارم، یعنی به فن شریف درام‌پردازی و فیلمسازی سرگرم شوم. شما برادر من، ریشه روستایی دارید و نمی‌توانید آنقدرها بی‌اصل و نسب باشید که این‌ها هستند. این است که در مسابقه با این نسل اینترنتی عقب می‌مانید و فراموش می‌شوید.

حالا اجازه بدهید همان توصیه‌ای را که به امیر قادری - وقتی که خیال می‌کردم لیاقتش را دارد - کردم، به شما عرضه کنم: دست از این کارها و پراکنده‌نویسی‌ها بردارید و کار فیلمنامه‌نویسی را دنبال کنید. شما یک زمانی فیلمنامه‌نویس خوبی بوده‌اید. شما فیلمنامه بهترین فیلم بعد از انقلاب مسعود کیمیایی یعنی "دندان مار" را نوشته‌اید. این درست که کیمیایی فیلمنامه شما را تغییر داد و فیلم خودش را ساخت اما چنان که شنیده‌ام فیلمنامه شما هم خیلی خوب بوده است خود من هم سال‌ها پیش یکی‌دیگر از فیلمنامه‌های شما را خواندم و خیلی پسندیدم و چون در این عرصه هم خبره هستم و هم سختگیر بعید می‌دانم که اشتباه کرده باشم مسعود فراستی در کار نقد فیلم از شما بهتر است. یک دلیلش این است که هیچ‌وقت پراکنده‌کاری نکرده و نخواسته چیزی غیر از منتقد و سینمایی‌نویس باشد.

شاید هم می‌دانسته که نمی‌تواند و استعدادش را ندارد که مثلا فیلمنامه‌نویس یا فیلمساز بشود. فیلمنامه‌نویسی و داستان‌نویسی البته سخت‌تر و جدی‌تر از پریشان‌نویسی‌های فعلی شماست. اما شما می‌توانید بهتر از این باشید. «می‌توانی شعرهای خوب گفت!» به این شرط که واقعا دل به کار بدهید و شاید آن وقت از حال افسرده‌ای که الان دارید و به خاطرش خودتان را لوس می‌کنید و به آدم‌هایی مثل من بد و بیراه می‌گویید، به حال خوش درآیید. یادتان باشد که درام‌پردازان و قصه‌سازان باقی می‌مانند، اما مزخرف‌گویی‌های اینترنتی اغلب پیش از آن‌که خوانده شود فراموش می‌شود.

نظرات داریوش مهرجویی درباره مسعود فراستی

داریوش مهرجویی در جلسه ای نقطه نظراتی را در مورد استاد بیان کردند : 

 داریوش مهرجویی، یکی از کارگردانان صاحب‌نام جریان روشنفکری سینمای ایران، چندی پیش در جلسه‌ی نقد و بررسی رمان جدیدش، «در خرابات مغان»، موضع تندی عیله «مسعود فراستی» گرفته است که مبین نکته‌ای کلیدی و حائز اهمیت درباره جریان روشنفکری‌ست و نکات مهمی را در مورد نحوه‌ی برخورد شبه‌روشنفکران با منتقدین خود آشکار می‌سازد.
مهرجویی در این نشست در مورد شخصیت «مسعود فراستی» که جزو معدود منتقدان جدی آثارش در این سال‌ها به حساب می‌آید می‌گوید: «اگر کار را دوست نداری پس تو مرض داری که می‌آیی راجع بهش چیزی می‌نویسی. به این آقای فراستی بگو که همش با نفرت می‌رود طرف سینما که فقط بکوبد، بکوبد، بکوبد. آخر چقدر می‌کوبی بسه دیگر! از خودش نفرت دارد، از سینما نفرت دارد، از آدم‌ها نفرت دارد، همه را می‌خواهد آزار بدهد و از این طریق ابراز شخصیت بکند. خب این شخصیت مریضه، بیماره، باید برود بیمارستان بخوابه ، باید قرص بهش بدهیم بخورد!»

----------------------------------------------------------------------------------------
نظر شخصی : نقد یعنی دوست داشتن طرف مقابل و دوست داشتن مدیوم . در سینما هر چه نقد جدی و فکر شده و تخصصی باشد و هر چه تند و کوبنده نشان از دوست داشتن مدبوم سینما و نفد و نوشتن است . اگر فیلمهای مهرجویی مورد توحه استاد بوده که نقدهایش برای هامون (40) صفحه برای (سارا) 15 صفحه و همینطور پری و ... به خاطر علاقه به بینندگان است . نقد هامون  بی نظیرترین نقد استاد است .

اعتراض رضا عطاران به مسعود فراستی

اعتراض کوتاه رضا عطاران به استاد در مصاحبه آخیرش با مجله همشهری ۲۴

الان نماینده منتقدان در تلویزیون کسی شده که فکر نمی‌کنم هیچ کسی راضی باشد از شرایطی که او درست کرده. ولی هیچ کس چیزی نمی‌گوید و همه کوتاه می‌آیند. شکل عجیبی پیدا کرده این ماجرا.

وقتی در تلویزیون می‌گویند این فیلم اصلا مزخرف است، قابل دیدن نیست، قصه ندارد و هیچی ندارد، این حتما روی مردم تاثیر می‌گذارد و می‌گویند اصلا نرویم ببینیم، دارند می‌گویند این قابل دیدن نیست. به هم می‌گویند این آقاهه توی تلویزیون گفت فیلم آشغال است. خب نرویم بی‌خودی پولمان را خرج کنیم.

الان برعکس شده. الان دیگر یکی از افتخارات این است که توی برنامه هفت به یک آدم فحش بدهند.

نقد بهنام شریفی به استاد و بهروز افخمی

نقد "بهنام شریفی" به استاد و بهروز افخمی (فیلمساز) که حدودا 3 هفته پیش در برنامه هفت حاضر شدند و موضوع میزانسن را رسیدگی کردند . این نقد با عنوان "نگاه جزمی آقایان بهروز افخمی و مسعود فراستی در مورد سینمای روز جهان غم انگیز است" در سایت "سینمای ما" قرار گرفت . از اینجا به سایت بروید و کامنتها این مطلب را بخوانید . 


در برنامهٔ اخیر هفت صحبت‌هایی میان مسعود فراستی و بهروز افخمی رد و بدل شد که حائز اهمیت است. این‌که برنامهٔ هفت دارای یک بخش آموزشی شود و در مورد مفاهیم سینما بحث کند مایهٔ خوشحالی است. این مهم باعث می‌شود که مخاطبان پیگیر و علاقمندان این برنامه با نگاهی جدی‌تر به سینما نگاه کنند. اما وقتی پای مفاهیم بنیادین سینما به میان می‌آید دیگر نگاه شخصی نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد. 

نظرهای مختلف افخمی و فراستی در مورد میزانسن بیشتر باعث سر در گم شدن مخاطبان شد و در ‌‌نهایت یک تعریف ثابت و استاندارد از آن بیرون نیامد. نکتهٔ مهم‌تر اشارات خاص افخمی به پردهٔ بزرگ سینما و شیوهٔ فیلم دیدن بر می‌گشت. تفاخری که در صحبتهای او مشاهده می‌شد و از نگاهی بالا به پایین به نسل‌های بعد از خود توهین مستقیم می‌کرد، قابل چشم پوشی نیست. دیدن فیلم در سینما و مشارکت در این آیین جمعی بدون شک مهم و زیباست. نفس تجربه‌های مشترک زیسی یک سری آدم مشخص در ساعتی مشخص واجد نکات مهمی است. حتی بزرگ‌ترین نظریه پردازان این تاریکی و تجربهٔ مشترک را تفسیر و تبیین کرده‌اند و آن را از نتایج مهم سینما دانسته‌اند. اما این صحبت‌ها که کسی نمی‌تواند عمق تصاویر و میزانسنهای فورد و هاکس و ولز و بقیه بزرگان سینما را دریابد، محلی از اعراب نخواهد داشت. 


همهٔ فیلم‌های تاریخ سینما را که نمی‌توان در سینما دید. پس این همه نظریه‌پرداز در سینمای غرب که پس از دهه‌ها در مورد فیلمهایی خاص صحبت کرده‌اند، یکسره پرتند؟ منتقدان و نویسندگان کنونی در ایران به غیر از دی وی دی چطور می‌توانند تجربیات جناب افخمی را تجربه کنند؟ 

 تجربهٔ تماشای فیلم‌ها چه در مانیتور چهارده چه در پردهٔ سینما تفاوت بنیادنی ندارند. مخاطب آگاه میزانسن‌ها و فرم فیلم‌ها را در خواهد یافت. البته چه بهتر که منتقد بتواند فیلم‌ها را به خاطر‌‌ همان آیین جمعی و همنفس با بقیهٔ تماشاگران ببیند، اما این تجربه‌های شخصی در خانه و پشت مانیتور فیلم دیدن‌ها هم باعث پرورش نسل جوان سینمایی نویس شده است. فارغ از ارشگذاری‌های آلوده به حب و بغض با نگاهی به نشریات و سایت‌ها و وبلاگ‌های سینمایی می‌بینیم که نسل جوان چه جایگاهی در نقد فیلم پیدا کرده‌اند. 

نکتهٔ غم انگیز‌تر نگاه جزمی آقایان افخمی و فراستی در مورد سینمای روز است. اینکه با یک جمله تکلیف سینماگری مثل لارس فون تریه را مشخص کنیم و اثر آخر مالیک درخت زندگی را کلا پرت بنامیم، نتیجه‌ای جز پرت شدن مخاطبان از مسیر سینما نخواهد داشت. فارغ از دوست داشتن و دوست نداشتن فون تریه‌ها و مالیک‌ها باید به این گونه سینماگران که متفاوت می‌اندیشند و پی راههای بیانی تازه‌ای در سینما هستند، توجه کرد. اهمیت نقد در اینجا خود را نشان می‌دهد. نه اینکه با جملاتی کلی و صادر کردن حکم‌های تک خطی سرنوشت عالم و آدم را به خیال خود تعیین کنیم. همین مشکلات و یک جانبه نگریهاست که حتی خود را در نقد هم نشان داده است. در این بین منتقدانی هم پیدا می‌شوند که اصلا نه سراغ آثار سینماگران خاص می‌روند و یا اگر هم می‌روند چون با معیارهای تخت و بی‌انعطافشان سازگار نیست همه را به یک چوب می‌رانند. در این میان تکلیف مخاطبان را هم با حکم‌هایشان تعیین می‌کنند. مخاطبان هم اگر از خود استقلال رای نداشته باشد بدون تفکر این حرف‌ها را می‌پذیرد. هنوز بسیاری از مخاطبان وجود دارند که معیار خوب بودن و خوب نبودن فیلم‌ها را خوابیدن در وسط فیلم می‌دانند! 

این یک امر بدیهی است که در مواجهه با چیزهای عمیق باید صبر و تحمل داشت. تفکر هزینه دارد و تمام آثار بزرگ آسان فهمیده نمی‌شوند. باید تامل کرد و با فکر واندیشه نظر داد. نه اینکه از هر دو طرف از دوسوی بام بیفتیم و در دام تایید‌ها و تکذیبهای بی‌پشتوانه بیفتیم. باید فیلم‌هایی مثل درخت زندگی نقد شوند و با شکافتن اثر به نتیجه‌ای مشخص برسیم. این شیوهٔ دسته بندی کردن فیلم‌ها بر اساس معیارهای پوسیده باعث شده ‌که در مواجهه با هر فیلم تقریبا متوسطی فریادهای تحسینمان بلند شود. در ‌‌نهایت باید گفت جزمی نگریستن در هر مقوله‌ای آغاز در جا زدن و راکد شدن است.

دوربین روی دست آفت سینمای ایران

یادداشت های هفتگی نویسنده سایت سینمای ما "بهمن شیرمحمد" با رعایت ادب و تواضع نقدی به استاد وارد کرده اند که لازم دانستم در این خانه کوچک مجازی آن را نشر دهم ! (چه کتابی نوشتم !)

این مطلب با عنوان "دوربین روی دست آفت سینمای ایران" در سایت سینمای ما --- به سایت سر بزنید و کامنت ها را بخوانید .


مسعود فراستی منتقد ثابت برنامه هفت بارها در اشاره هایش به تکنیک دوربین روی دست، آن را تکنیک و راهبردی مبتذل برای سینماگران ایران دانسته است. تکنیکی که به قول نیما حسنی‌نسب در برنامه ‌یکی از کارکردهایش این است که ایرادهای دکوپاژ را می‌پوشاند. اما آیا تمام قصه همین است؟ علاقمندان سینما به خوبی می‌دانند که ‌فراستی ‌دلبستگی زیادی به آثار ‌کلاسیک آمریکایی به خصوص آثار سینماگرانی همچون جان فورد، آلفرد هیچکاک دارد و همواره از آنها به عنوان قله‌های تاریخ سینما یاد می کند.

 متاسفانه در نگاه فراستی مشکلی وجود دارد که بسیاری از همتایانش هم به آن گرفتارند. این که به جای اثبات یک پدیده, پدیده دیگر را بکوبیم تا حرفمان را به کرسی بنشانیم. فراستی چندین بار در برنامه هفت به این نکته اشاره کرده که فیلمهای روز سینمای جهان را معمولا نمی بیند, اما از هر بهانه ای برای کنایه زدن به آثار جدید سینمای جهان استفاده میکند. او برای آن که ارزش سینمای کلاسیک آمریکا را که بر هیچ کسی پوشیده نیست را ثابت کند, به هر نحوی سعی در انکار سینمای عصر حاضر را دارد. فراستی بارها و بارها در نقد آثار مختلف سینمای ایران, از همسو نبودن نگاه فیلمسازان وطنی با جامعه سخن گفته و بر آن تاکید کرده است. اگر این نگاه را قبول داشته باشیم که نگاه فیلمساز از طریق فرم فیلم به تماشاگر تسری پیدا میکند, آن وقت است که نمیتوان دوربین روی دست را صرفا یک نوع بازی و ادا و اصول و پوششی برای ایرادات دکوپاژ به حساب آورد.

 سینمای کلاسیک آمریکا که فراستی از آن سخن میگوید متعلق به حدود 50 الی 60 سال پیش است. زمانی که ریتم زندگی در مقایسه با حال حاضر بسیار کندتر بود. که آدم ها زمان بیشتری برای تمرکز بر جزئیات زندگی شان داشتند. اما حالا با گسترش جوامع انسانی و با وجود بحرانهایی مثل اضطراب و تشویشی که گریبان انسان معاصر را گرفته است و با ریتم پرشتاب تکنولوژی , سینما هم به فرمهای تازه تری نیاز دارد تا بتواند آنچه را که ثبت می کند مناسب با حال و هوای تماشاگر به او عرضه کند. به همین خاطر است که مثلا آثار فیلمسازی مثل ایناریتو که جایگاهشان در نزد سینمادوستان نیازی به اثبات ندارد در بازتاب شرایط اجتماعی خاصی که مد نظر اوست این چنین بر تماشاگر تاثیر میگذارند. چگونه میتوان فیلم 21 گرم ایناریتو را به شکل و شمایلی دیگر ساخت و همین تاثیر کوبنده را روی تماشاگر گذاشت؟ 

اگر بنابه نظر فراستی, دوربین روی دست آفت کارگردانی در سینمای ایران است، پس فیلمسازی مانند داریوش مهرجویی را که بیش از هرکسی مشخصاً در آثار اخیرش از دوربین روی دست استفاده می‌کند فیلمسازی فاقد ارزش بدانیم که تنها برای پوشاندن ضعف‌های کارگردانی اش از آن استفاده می کند. که البته همگان به خوبی نظر مسعود فراستی را در مورد فیلم‌های داریوش مهرجویی می‌دانند. متاسفانه نگاه تک‌سویه و یک‌وجهی به هر پدیده در تفکر منتقدی کاربلد و باهوش مثل مسعود فراستی هم رخنه کرده و این آفت جدی نقد در سینمای ایران است.


نظر خودم : منظور استاد از جمله "دوربین روی دست مبتذل" یعنی پلان هایی که نیازی به این حرکت نیست و فیلمساز برای کاری بیهوده از دوربین روی دست استفاده میکنند . به خصوص در فیلمهای اخیر سینمای ایران که بهتر است بگوئیم دوربین روی پا و سر و گردن ! با این همه لرزش که جز سردرد و چشم درد چیزی نصیب مخاطب نمیشود . استاد بارها برای این جمله مثال زدند و اعلام کردند که دوربین روی دست به شدت ضعیف وارد ایران شده است . از کتابی با نویسنده ضعیف و ترجمه بدتر . استاد بارها گفتند که دوربین روی دست برای نشان دادن هیجان نیست . لرزش دوربین حس هیجان در مخاطب ایجاد نخواهد کرد مگر اینکه خط سیری داستان و قصه به شوک و هیجان میرسد مثال (در فیلمهای ترسناک :ظاهر شدن چیزی که قرار است ما را بترساند - در فیلمهای جنایی هنگام دویدن پلیس به سمت دزد - درام و ملودرام خیلی کم دوربین را روی دست میگیرند و اساسا فیلم های هالیوودی با یک نگاه سردستی و معمولی (در حال چرت) میشه فهمید که بین دوربین ایستا و دوربین روی دست تفاوت قائل اند و به یک میزان استفاده میکنند و طبق قانون و قواعدش پیش میرند . مثالی که استاد در مورد فیلم "جدایی نادر از سیمین" زدند مثال فوق العاده ایست . چه نیازی ست که در آشپزخانه در گفتگوی بین پدر و فرزند که نه قرار است تعلیقی انجام شود نه شوک و نه هیجانی با آن لرزش که توی چشم میزند یعنی دقیقا همان دوربین رو پا و سر و گردن محمود کلاری بوده نه روی دستش ! برای چیست ؟ /// یک توضیح دیگر در مورد واژه مبتذل بگم : ((مبتذل یعنی پیش پا افتاده و کلیشه و سطحی ، چیزی که آنقدر تکرار شده به ابتذال رسیده است - بی هویت - بی دلیل)) . در سکانس آشپزخانه و کل فیلم جدایی نادر از سیمین حضور دوربین روی دست بی دلیل و بی منطق است آن هم دوربینی که لرزشش آزار میدهد . 

امیدوارم که توضیحات کافی باشد و اگر قانع کننده نبود و با چیزهایی که گفته شد و نوشتم مخالفید آماده ام کاملا اصولی و منطقی و قانون به مناظره بنشینم .

میدانید آقای فراستی !

در سایت "اتفاق نیوز" مطلبی بچه گانه از خانم "مرسده مقیمی" با عنوان "میدانید آقای فراستی" منتشر شده است که من در گذاشتن این مطلب در وبلاگ تردید داشتم . با اینحال این مطلب را در ادامه میخوانید . به سایت زیر سر بزنید و کامنت های داده شده به این مطلب را بخوانید .

سایت اتفاق نیوز


می دانید آقای فراستی متفاوت! ایراد شما چیست؟
شما تمام تلاشتان بر این است که داد بزنید متفاوت هستین و جالب است که ارضا هم نمی شوید!
ببینید آقای محترم من خودم از مخالفان یه حبه قند هستم و طبعا نقدهای بسیاری به این فیلم وارد است اما نخست اینکه نقد ادبیات دارد که ظاهرا شما کاملا با آن بیگانه اید و نکته دوم اینکه نمی شود همه اشتباه کنند و شما درست بگویید!!
ببینید آقای خاص! شما بیشتر از همه غرب زده اید خیلی غرب زده تر از آن چه در تصور آید!! چقدر سینمای هالیوود آن هم از نوع کلاسیکش را بر سر سینمای ایران می کوبید؟!! خودتان را با برگمان خفه کرده اید بعد نگران والس غربی یه حبه قند هستید؟!! شما حتی به خودتان اجازه می دهید سهراب سپهری را بی معنی بدانید! واقعا هر چیزی که عقل شما قادر به درکش نباشد بی معنی است؟!! آقای غرب زده لابد شما اشعار ویکتور هوگو را می پسنید!! با این همه غرب زدگی و خود باختگی چرا اینقدر ادعا دارید؟!!
انصافا باید چه کار کرد که شما دست از سینمای این مملکت بردارید و تا ابد برای هیچکاک بنویسید؟!
اصلا شما به چه حقی از سهراب سپهری گرفته تا سید رضا می کریمی همه را زیر سوال می برید وقتی که خودتان یک علامت سوال بزرگید!! دست از این لفاظی های بچگانه بردارید آقای ۶۰ ساله!!
به خدا امثال کیمیایی و میرکریمی بزرگ وار هستند که شما را پاسخی محکم نمی دهند یعنی به عنوان آدم هایی که به واسطه ی هنرشان مطرح و بزرگ هستند شما را کوچک می بینند و اجازه می دهند شما دائما ادای متفاوت بودن در بیاورید، عده ای هم مثل سیروس الوند به خوبی دستتان می اندازند و شما اصلا متوجه نمی شوید بس که محظوظ آن خرده تعاریفی هستید که از شما کرد!!
آقای فراستی قصد داشتید مطرح بشوید که شدید توهین به بزرگان ایران را خاتمه دهید قبل از آن که خشمشان را برانگیزانید و کاری کنند که برای ابد به این نمایش رو حوضی بچگانه تان پایان دهید. حد و حدودتان را حفظ کنید و بیشتر از این برای مطرح شدن دست و پا نزنید!!
کسی که شعر سهراب سپهری را نمی فهمد و بی معنی می داند طبیعی است که اخراجی های ۳ را بپسند و جدایی نادر از سیمین را خوب نداند.
آقای با فراست! تمام کنید این بچه بازی ها را شما بالای نیم قرن عمر دارید! این همه منتقد جوان، مطرح هستند؛ دست به این شامورتی بازی ها هم نمی زنند کمی بر علم نداشته تان تکیه کنید!!

نقد وبلاگ آسمانی به استاد

مطلبی با عنوان "نقدی بر شیوه نقد مسعود فراستی" ذر وبلاگ "آسمانی" توسط شهاب نوشته شده است که در اینجا می آورم . این وبلاگ را در اینجا ببینید و کامنت هایش را بخوانید .

مدتیست که جمعه شب ها برنامه ی زنده ای به نام "هفت" روی آنتن صدا و سیمای جمهوری اسلامی می رود که به نقد و بررسی آثار سینمایی و همچنین بیان مشکلات سینماگران و فعالان این عرصه هنری می پردازد و مخاطبان زیادی نیز دارد ... در فضای نیمه جان سینمای ایران تهیه و پخش چنین برنامه هایی جای تقدیر دارد و می تواند در رشد و ترقی سینما و همچنین بالا بردن سواد سینمایی مردم موثر باشد ...

قسمتی از برنامه "هفت" به نقد فیلم های روز اختصاص دارد که مسعود فراستی که دیگر چهره ی شناخته شده ای است با شیوه ی خاص خود به نقد فیلم می پردازد ... شاید بهتر باشد اول معرفی مختصری از او داشته باشیم ...!

مسعود فراستی متولد 1330 تهران، دارای مدرک لیسانس هنرهای تجسمی و فوق لیسانس اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی از فرانسه است. از فعالیت های وی میتوان به نگارش و تألیف آثار و مقالات هنری و سینمایی، تدریس در دانشکده های مختلف، تألیف و ترجمه کتاب های گوناگون، مسؤول بخش سینما و تلویزیون، عضو تحریریه مجلات سروش و سوره، سردبیری نقد سینما، دبیر هیأت تحریریه نقد سینما دوره تازه، عضو هیأت داوران سینمای دفاع مقدس، عضو هیأت مؤسس و رییس دوره دوم انجمن منتقدان و سینماگران ایران، عضو هیأت رییسه کانون منتقدان فیلم اشاره کرد.(به نقل از سایت سوره)

همین معرفی مختصر نشان از سواد و تجربه ایشان در عرصه هنر هفتم دارد ... نقدهای فراستی بسیار دقیق است و به نکات حساس و ظریفی اشاره می کند که من نیز در اغلب موارد با وی هم نظرم ...

فراستی معتقد است مردم با تماشای برنامه «هفت» تمرین نقدپذیری می‌کنند و این اتفاقی خوشایند است ... و همچنین عنوان کرده اند که نقد نشان دادن نیمه خالی لیوان است ... باز هم با ایشان موافقم ...

اما نقد من بر شیوه بیان نقد مسعود فراستی است ...

ادبیاتی که فراستی که برای نقد فیلم ها بکار می برد شایسته نیست و حمله ی تند و تیز وی نه تنها فیلم را بی ارزش می کند، شخصیت فیلمساز و در مواردی بازیگران را نیز خرد می کند ... برای مثال نقد او به فیلم "جرم" اگرچه در مواردی وارد بود ... اما اینکه فیلم مسعود کیمیایی "پرت و پلاست" و در برنامه زنده بگوید که کیمیایی هفتاد ساله با ساختن این فیلم استمناء کرده، نامش هر چه باشد نقد نیست ... واژه هایی چون مبتذل، مستهجن، هذیان، شوخی، و ... واژه هایی است که فراستی برای نقد فیلم ها زیاد استفاده می کند و اصولا نیمه ی خالی لیوان را چنان پررنگ جلوه میدهد که کل فیلم با خاک یکسان شود ... و این در حالیست که فیلم هنوز روی پرده ی سینماست و مخاطبان این برنامه با وجود چنین اظهاراتی دیگر رغبت نمی کنند برای تماشای فیلمی مستهجن به سینما بروند که اصلا در نیامده ...! از سوی دیگر حمایتش از فیلم "ورود آقایان ممنوع" به واسطه ی علاقه ی شخصی اش به نویسنده فیلمنامه (پیمان قاسمخانی) باعث بالا رفتن فروش این فیلم شد ...! در این بین طرفداری های فریدون جیرانی هم از فراستی نقش مجری را جهت مدیریت بی طرفانه بحث خدشه دار می کند ...

موارد زیادی از این نوع اظهارات فراستی می توان ذکر کرد ... اظهارات توهین آمیز، غیرمنصفانه و گاه مغرضانه ایشان نه تنها کمکی به سینمای ایران نمی کند بلکه موجب ضربه خوردنش خواهد شد ... 

حمله به بزرگانی چون کیمیایی، بیضایی، مهرجویی، فرهادی، تقوایی و ... برای مطرح شدن پسندیده نیست ... منظورم دقیقاً حمله است نه نقد ...! چرا که نقد سازنده است و حمله مخرب ...!


خودم : حمایت از پیمان قاسم خانی صورت نگرفت و رفاقتی بین استاد و پیمان برقرار نیست . در جلسه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع هم ۶ مورد نقد از فیلمنامه پیمان قاسم خانی را وارد دانست . در کل این مطلب و این نقد از استاد کمی بدون تحقیق است .