مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی در حاشیه مراسم رونمایی از سامانه «فیلم نت»

http://media.mehrnews.com/d/2015/09/28/4/1850148.jpg
مسعود فراستی نویسنده و منتقد سینما با اشاره به توزیع فیلم و سریال ها که در شبکه های مجازی رو به افزایش است بیان کرد که جای نقد فیلم و ایجاد فرهنگ نقد پذیری در این شبکه های مجازی خالی است.

مسعود فراستی در حاشیه مراسم رونمایی از سامانه «فیلم نت» که روز گذشته ششم مهرماه با حضور هنرمندان صورت گرفت با اشاره به اهمیت وجود شبکه های مجازی برای توزیع و فروش فیلم ها و سریال ها به خبرنگار مهر گفت: با توجه به اینکه این روزها استفاده مردم از شبکه های مجازی رو به افزایش است و تلفن های هوشمند در دسترس همه مردم قرار دارد، شبکه های مجازی مهمترین عرصه برای توزیع و فروش فیلم ها و سریال ها هستند.

وی ادامه داد: قابل دسترس بودن، استفاده آسان و هزینه پایین از جمله ویژگی های شبکه های مجازی توزیع و فروش فیلم است و تمایل مردم به استفاده از آنها بسیار بالاست.

این نویسنده و منتقد سینما با اشاره به شبکه های مجازی فعال در عرصه توزیع فیلم و سریال بیان کرد: رونمایی از این شبکه های مجازی آغاز یک حرکت خوب در عرصه فرهنگسازی برای تماشای فیلم به صورت مجاز در شبکه مجازی است ولی جای نقد در این عرصه خالی است.

فراستی در پایان از وجود نگاه های غیرحرفه ای در زمینه توزیع و فروش فیلم در شبکه های مجازی انتقاد کرد و گفت: تمام فیلم هایی که مجوز وزارت ارشاد را دریافت کرده اند باید در شبکه مجازی فروش فیلم وجود داشته باشند و حتی برای بالا بردن سطح سلیقه مخاطب نیازمند توزیع و فروش سریال های خوب و مهم دنیا در این عرصه هستیم که سامانه های مجازی باید به این عرصه توجه بیشتری داشته باشند.

مسعود فراستی در برنامه جیوگی

http://s3.picofile.com/file/8212008226/Jivegi.jpg

جهت دانلود برنامه، بر روی تصویر فوق کلیلک کنید.

مصاحبه روزنامه صبا با مسعود فراستی

اشاره: این مصاحبه در تاریخ 94/6/21 توسط روزنامه صبا منتشر شده است.
سقف کوتاه سینمای ایران بیشتر از این را اجازه نمی دهد!

گفتوگویی درباره ریشه های مقبولیت، تاثیرگذاری و آسیب شناسی سه فیلم شاخص سه دهه، با حضور مسعود فراستی، سعید قطبی زاده و نیما حسنی نسب

قرار ملاقاتی در کافه راندوو، با مسعود فراستی که سه دهه گذشته مهم‌ترین و ثابت‌قدم‌ترین منتقد مخالف «هامون»، «آژانس شیشه‌ای» و «درباره الی ...» سه فیلم شاخص و مهم این سه دهه بوده، نه به قصد توجیه و یا قانع‌کردن او یا مجاب‌شدن طرفداران این سه اثر محبوب و پُرطرفدار سینمای ایران. قصد اصلی‌مان بررسی تحلیلی بود و مقایسه اجمالی، جست‌وجوی ریشه‌های محبوبیت و تاثیرگذاری این فیلم‌ها و یک مقایسه مهم میان این فیلم‌ها و آنچه به اسم شاهکار در اِشِلِ تاریخ سینما می‌فهمیم و می‌شناسیم.
اگر می‌بینید تعریف و تمجیدها از این سه فیلم در گفت‌وگو کمرنگ است، به معنای نفی کیفیت و ویژگی‌های سینمایی و زیبایی‌شناسی  آنها نیست. بیش از تکرار همه حرف‌هایی که تمام این سالها در تعریف و تمجیدشان گفتیم و شنیدیم، رفتیم سراغ کاستی‌ها و اشکالات و فاصله‌ای که به شکل بنیادین و عمیق میان آثار برتر سینمای ما و فیلم‌های بزرگ سینما هست. همین‌که این سه فیلم را با آثار بزرگان مقایسه و تحلیل می‌کنیم، نشانه اهمیت و جایگاه انکارناپذیرشان در تاریخ سینمای ایران است. عمیقا معتقدیم اگر این دقت و سخت‌گیری‌ را از نقد سینمای ایران دریغ کنیم، آنچه می‌ماند مماشات و قناعت به حداقل‌هاست. همه ما اما برای سینمای ایران به کم قانع نیستیم ... باقی می‌ماند یادآوری این نکته که بعد از سه ساعت گپ و گفت دلچسب و جذاب، هر سه نفرمان هنوز  نظرمان (تقریبا!) همان است که بود و قبل از این نوشتیم و بعد از این خواهیم نوشت؛ فقط دیالوگ و حرف‌زدن و کَل‌کَل درباره سینما را عشق است، خصوصا شبی که فردایش روز ملی سینمای ایران است.

حسنی‌نسب: سه فیلم شاخص در سه دهه داریم که رای منتقد و استقبال مخاطب و جایزه را با هم داشته است ، پس قطعا مهم است و تحلیلش مهم‌تر . از هامون شروع کنیم ودهه شصت.
فراستی:در مورد حمید هامون این سوال همیشه هست که آیا فیلمساز قصد دارد او را نفی کند یا تایید؟
حسنی‌نسب: به نظرم پارودی‌ است.
فراستی:  نه، پارودی یعنی چی هویت می‌خواهد همذات پنداری مرا به این شخصیت جلب کند یا می‌خواهد فاصله مرا با او نگه دارد و آسیب‌شناسی کند.
قطبی‌زاده:  نه فیلمساز پشت شخصیت است.
فراستی:درود بر تو، فیلمساز پشت شخصیت است برای این‌که قهرمان است. دو اینکه دوربین هم به او؟ می‌دهد. بخشی مهمی از فیلم را داریم از نگاه او می‌بینم.
قطبی‌زاده:  قهرمان «هامون» یک آدم مستاصل و بی‌خاصیت و خنثی و بی‌عمل و به  بلوغ نرسیده که نمی‌تواند بین گرایش جنسی‌اش به زن خوشگل‌تر، محکوم تعهد پدر در مقابل بچه، کار در محیط اداری که ازش مسئولیت می‌خواهد ولی او در عوض قصد دارد روشنفکری را بکار وارد کند.
حسنی‌نسب: بنظرم این سردرگمی آن دوران است.
فراستی:اول این‌که اینها از نظر سازنده ارزش است و دوم اینکه قصد دارد همذات پنداری مرا به شخصیت جلب کند. به خاطر همین نقد و منفی‌اش نمی‌کند.
حسنی‌نسب: یعنی می‌گویی به آن دلسوزی دارد؟
فراستی:کاملا به آن دلسوزی دارد. برای همین است که نمی‌تواند همذات‌پنداری برانگیزد.
قطبی‌زاده:  اما شخصیت‌ها مقابل هامون مثل عظیمی، همه منفی‌اند.
حسنی‌نسب: این فیلم از «هشت و نیم» الگو گرفته...
سعید: ولی پارودی را نفهمیده.
فراستی:پارودی را نفهمیده و تکلیفش با این آدم روشن نیست. به‌نظرم مهرجویی کلا این شکلی ا‌ست که «دو خره می‌خورد». یقه‌اش را می‌گیری و می‌گویی این روشنفکرت که منفی است، می‌گوید می‌خواستم منفی‌اش کنم. یکی می‌گوید این مثبت است و همذات‌پنداری را برمی‌انگیزد، می‌گوید دقیقا من هم می‌خواستم همین کار را بکنم.
فراستی:به‌نظرم مهرجویی در تمام داستان‌هایش ضدقهرمان نساخته، همه‌شان قهرمانند.
حسنی‌نسب: مثل کاری که وودی آلن با کاراکترهایش می‌کند.
فراستی:وودی آلن گاهی می‌تواند این کار را بکند و گاهی خراب می‌کند.
حسنی‌نسب: اخیرا ضد وودی آلن هم شدی!؟ یعنی می‌خواهی بگویی آفتی که در فیلم‌های مهرجویی می‌بینی در بعضی از فیلم‌های وودی‌آلن هم می‌بینی؟ پس این قصه درازتر از این حرف‌هاست.  «هامون» چه دارد که بعد از این همه سال توانسته خودش را حفظ کند.  هم روشنفکر شماره یک می‌دهد هم مردم.
قطبی‌زاده:  به‌خاطر این‌که روشنفکر ایرانی بعد از سه دهه هنوز در همان مردابی گیر کرده که حمید هامون در آن گرفتار بود. به یک راه‌حل برای عبور از آن مقطع نرسیده. چرا؟ چون روشنفکر تاثیری روی اجتماع ندارد.
حسنی‌نسب: حالا دوباره داریم به این بحث می‌رسیم که روشنفکر کیست؟ من می‌گویم چرا یک جوان بیست و چند ساله که تازه فیلم دیدن را شروع می‌کند او دیالو‌گ‌های «هامون» را حفظ می‌کند، این جوان وقتی «هامون» ساخته شده تنها سه سالش بوده!
فراستی:چون الان مد است.
حسنی‌نسب: چرا چیز دیگری مد نمی‌شود؟
فراستی:اول باید بگویم من به این آمار شک دارم. اینکه «هامون» شده فیلم روشنفکران و منتقدین را می‌فهمم. ولی مردمی بودنش را خیلی نمی‌فهمم.
حسنی‌نسب: چرا دیگر... فیلم در زمان اکرانش هم خیلی می‌فروشد.
فراستی:نه.‌.‌. اینکه می‌گویی مردم طیف گسترده‌تری را از منتقدین و روشنفکران در بر می‌گیرد.
حسنی‌نسب: الان تکلیفمان را روشن کنیم. منظورت از مردم آنهایی ا‌ست که مجله فیلم می‌خوانند؟
فراستی:بله، منظورم مردم کاملا عام نیستند. یک‌خرده الیت‌تر.‌.‌. اینکه بخواهیم آمار بگیریم که چقدر مردم فیلم را دوست دارند، به‌نظرم این‌ها الان به فیلم می‌خندند. الان حمید هامون برایشان قدیمی و دمده‌است. خیلی جلوتر رفتند. موبایل هوشمند دارند و با دنیا در ارتباطند. با گوشی فیلمبرداری می‌کنند و نرم‌افزار مونتاژ هم دارند و...
حسنی‌نسب: می‌گویی تداوم محبوبیت «هامون» نوستالژیک است تا کیفی؟
فراستی:هم مقداری نوستالژیک است و بیشتر به نظرم مُد است. به محض اینکه می‌گویی «هامون»، یعنی یک فیلم گُنده روشنفکری که مهرجویی ساخته و منتقد همیشه بهش رای داده. ولی واقعیت چیست؟ آیا فیلم آینه روشنفکری دهه 1340 یا 50 و 60 است؟ نیست. آیا آینه آن روز جامعه ایران است؟ نیست. آینه پنهان‌ شده داریوش مهرجویی‌ است. یعنی مهرجویی به اضافه آدمی که قرار بود در فیلم باشد و دور و بری‌های محدودش، می‌دهد حمید هامون.
حسنی‌نسب: خُب این چه اشکالی دارد که کاراکتر شبیه خالقش باشد و از خودش بیاید؟
فراستی:فرق می‌کند بین شخصیتی که از ذهن و درون سازنده خلق می‌شود با زمانی که یک آدم متناقض از جمع‌آوری تکه‌های متفاوت و بی‌ربط زندگی و افکار سازنده و تیپ‌های آشنا سر هم می‌شود.
قطبی‌زاده: روایت مهرجویی از روشنفکر، زن، انقلاب و غیره بیشتر رندانه است؛ یعنی چیزهایی از این مباحث و موضوع‌ها را که خودش دلش می‌خواهد در فیلم می‌گذارد نه آن‌چه که واقعا هست. روشنفکری در این مملکت همیشه با سانسور و سیاست درگیر بوده و جز این روشنفکری نداشتیم. هامون کجا در فیلم با سانسور درگیر است؟
فراستی:هیچ‌جا؛ مطلقا هیچ‌جا.
حسنی‌نسب: حتی به خود مهرجویی هم گاهی این اتهام را می‌زنند که اغلب مواقع توانسته با سانسور و با نظر مدیریت‌ها و دولت‌های مختلف کنار بیاید و حتی محبوب‌شان باشد و جایزه ازشان بگیرد و تقدیر شود. البته در هر دورانی هم گرفتار شده؛ از گاو و دایره مینا تا بانو و سنتوری و الخ...
قطبی‌زاده: هامون در بحرانی‌ترین شرایط سیاسی و اقتصادی ایران ساخته می‌شود؛ روزهای ابتدایی پس از جنگ. کجا دغدغه نان و معیشت می‌بینیم در فیلم؟
فراستی:ابدا نمی‌بینیم. نه دغدغه نان و نه دغدغه کار!
حسنی‌نسب: اتفاقا بخش مهمی از ماجرا و روایت و دیالوگ فیلم درباره تقلای هامون برای پول و سگ‌دو زدن برای درآمد است.
قطبی زاده:  در ظاهر به قول تو مثل سگ جان می‌کند دنبال یک لقمه نان، ولی وارد خانه و زندگی‌اش که می‌شوی اصلا به نظر نمی‌رسد متعلق به همچو کسی باشد که در فیلم می‌بینیم دارد دو سه جا کار می‌کند.
حسنی‌نسب: انگار کار و تقلای معیشت هم بخشی از تصویرسازی برای توصیف یک وضعیت و یک قهرمان است؟
قطبی زاده:  به نظرم همین است.
قطبی‌زاده: ادامه جمله سعید  و آخرین جمله راجع به هامون؛ حمید هامون کاریکاتور و نوچه فیلمساز است! انگار داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، ذن و عرفان، کیه‌یر کگارد و اینها ربطی به کاراکتر فیلم ندارد. بلکه مجموعه‌ای‌ است که باید چپانده شود داخل فیلم که هر کسی یک تکه‌اش را بردارد و فکر کند مال اوست و حرف اوست و همه از فیلم خوششان بیاید. نه واقعیت بیرونی توش هست، نه تحلیل از یک دوره روشنفکری ا‌ست. یک فیلم شخصی ا‌ست که به نظرم خوب ساخته نشده است. حتی معرف دوره و اجتماع معاصر خودش هم نیست.
قطبی‌زاده: به نظرم هست و نیست؛ هستِ کاذب و نیستِ قاطع! ته تهش وقتی نگاه می‌کنی، مظلومیتی در کاراکتر فیلم هست که بیشتر از اینکه به خوبی هامون مربوط باشد، از بدی اطرافیانش می‌آید؛ همکارش بد است، زنش بد است، رئیسش بد است، صاحب‌خانه بد است، علی عابدینی بد است، حتی آن شمالی لب ساحل هم بد است، ولی هامون خوب. این خود به‌خود برای تماشاگر همذات پنداری کاذب ایجاد می‌کند. این یک‌جور زرنگی‌ کردن به‌جای شخصیت‌پردازی است.
فراستی:همه درست، بجز این که علی عابدینی بد نیست. برج‌ساز نشانش می‌دهد و حتی برج‌سازی را هم در برابر طبیعت و سنت کاشان نمی‌زند. هم «علی» است و «عابدینی» است و مرشد و مراد هامون است که آخر سر هم او دستش را می‌گیرد و از آب می‌کشد بیرون.
حسنی‌نسب: بحث را از همین جا ببریم سمت دهه 1370. همین مظلومیت و همذات‌پنداری با قهرمان گرفتار می‌رسد به حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای». فرمانده جنگ بوده و حالا اوضاعش خیلی خراب شده و مسافرکشی می‌کند و زن و بچه‌اش در مضیقه هستند، ولی سرش را انداخته پایین و اعتراضی نمی‌کند تا وقتی اوضاع عباس را می‌بیند و طغیان می‌کند. برای خودش چیزی نمی‌خواهد ولی برای رفیقش تفنگ برمی‌دارد و می‌رود تا پای اعدام.
قطبی‌زاده: شخصیت هامون به عنوان قهرمان در دهه 60 در مذهب و ایمان دچار شک است و سکولار شده و مدرن و با دغدغه‌های روز، ولی قهرمان دهه بعد اصول‌گراست و آرمان‌خواه است و از گذشته می‌آید. هامون شخصیتی ا‌ست که می‌خواهد چیزهایی به دست بیاورد ولی حاج کاظم نگران این است که چیزهایی دارد از دست می‌رود. این یک جور بازگشت به عقب است. البته آثار بزرگ تاریخ سینما به ما یاد داده که همیشه وقتی تاریخ و جامعه را روایت می‌کنند، تاریخ به یک سمت می‌رود و قصه و قهرمانش به سوی دیگر. روایت رو به جلو است ولی اغلب قهرمان‌ها نگاه و دل در گذشته دارند؛ مثل آثار جان فورد یا یوزپلنگ ویسکونتی که قهرمانش دارد از یکسری ارزش‌های کهنه دفاع می‌کند یا شمایل جان وین در وسترن‌ها مدافع گذشته است و قهرمان‌های وسترن اغلب آخر فیلم باید بروند، چون راه‌آهن و شهرنشینی و آینده در راه است.
حسنی‌نسب: حالا تمدن آمده و جای آنها و ارزش‌های مورد تایید و دفاع آنها نیست.
قطبی‌زاده: یا مثل آخر «هفت سامورایی».
حسنی‌نسب: تاکشی شیمورا می‌گوید باز هم برنده دهقان‌ها هستند نه ما و باز هم به جای نامعلومی می‌روند، در حالی که رفیقان‌شان را آنجا خاک کردند.
قطبی زاده:  جوان‌تر این هفت تا خودش را با واقعیت و آینده منطبق می‌کند و می‌خواهد بماند و ازدواج کند و روی زمین کار کند. گذشته‌گرایی بخشی از ذات سینماست.
فراستی:اینجا یک مقدار بایستیم؛ سرِ فورد بحث دارم. فورد تنها آدمی‌ است که نوستالژی گذشته را ندارد و چیزهایی از گذشته را دوست دارد. مثال اساسی موضوع هم جیمز استوارت «مردی که لیبرتی والانس را کشت». جان وین به عنوان مظهر گذشته خانه‌اش را آتش می‌زند و به دختر محبوبش هم نمی‌رسد. استوارت سناتور می‌شود و دختره را به دست می‌آورد. در «چه دره من سبز بود» هم همین است.
حسنی‌نسب: با آن دیالوگ درخشانش درباره گذشته؛ می‌گوید با این ماجرا چیزی از این دره رفت که دیگر برنمی‌گردد.
فراستی:می‌گوید زنده باد چیزی که رفت و برنمی‌گردد و زنده باد آن چه جایش آمد؛ پس برویم جلو. نگاه فورد حفظ برخی سنت‌ها اما به استقبال آینده رفتن است.
حسنی‌نسب: وقتی برویم سراغ حاج کاظم، با توضیحی که سعید از تفاوت‌ها گفت، واقعا قهرمان محبوب سینمای ایران به فاصله کمتر از یک دهه این قدر فرق کرد؟
فراستی:آژانس شیشه‌ای تصویر آدم دوره به‌سر آمده و حریف زندگی نشده است اما چهره و حرف‌ها و اکت‌ها همیشه یک جور شورش و طغیان سرکوب‌شده درونی درش هست. همین که آماده است و می‌تواند تفنگ دست بگیرد و پای قضیه بایستد، تصویر درستی از این تیپ آدم‌های بعدِ جنگ است. خیلی بیشتر با واقعیت بیرونی نزدیک است. کنارش طلبی که این آدم از دور وبر دارد و مردم را گروگان می‌گیرد و دست‌شان هم می‌اندازد، یعنی هم تیپ شبیه کیارستمی را دست می‌اندازد، هم دختر دانشجو را و هم حاجی بازاری و بقیه تیپ‌های اجتماعی را...
قطبی‌زاده: انگار یک تسویه حساب شخصی دارد با آدم‌هایی که ان اطراف هستند.
فراستی:و این به‌شدت به کاراکتر فیلم آسیب می‌زند.
حسنی‌نسب: آژانس شیشه‌ای هر وقت متمرکز روی موقعیت و قهرمان‌های داستان است، خیلی خوب و درست کار می‌کند و هر موقع می‌رود سراغ مردم و مواجهه قهرمان با مردمی که قرار است کاریکاتوری از تیپ‌های فیلمفارسی‌وار جامعه باشند، فیلم به‌کلی فرومی‌ریزد و سقوط می‌کند.
فراستی:این جاها هم فیلم از دست می‌رود و هم سازنده تنه می‌زند به تنه مخملباف. سطح فیلم وقتی با حاج کاظم است و دوتایی او و عباس را نشان می‌دهد خیلی خوب است و حبیب رضایی در حد تیپ ساده از این آدم‌های مظلوم از جنگ برگشته خوب کار می‌کند.
حسنی‌نسب: تقابلش با مامور امنیتی هم خوب درآمده.
فراستی:آره، کیانیان هم خوب است. اما رابطه کاراکتر با مردم خیلی جعلی‌ است. اینجا دیگر خودتی اقای حاتمی‌کیا، نه حاج کاظم. پای طلب‌کاری از مردم وسط می‌آید دیگر حرف فیلمساز است.
حسنی‌نسب: حتی طغیان حاج کاظم هم در دفاع از عباس است و برای خودش چیزی نخواسته و نمی‌خواهد. موقعیت و شرایط خودش را انگار پذیرفته و سرش به کار خودش است.
فراستی:این ادم از پس زندگی خودش برمی‌آید، حتی با مسافرکشی. وقتی طلبکار مردم می‌شود، شخصیت غلط است و این طلبکاری بیرون از فیلم می‌ایستد. جعلی‌ است که منتسب می‌شود به کاراکتر، ولی مال فیلمساز است.
حسنی‌نسب: یعنی باز هم وقتی پای خودِ فیلمساز می‌آید وسط، کاراکتر و روال منطقی ماجرا به هم می‌ریزد و چیزی به ادم و روایت الصاق می‌شود که بیلبورد و پیام سازنده است، نه اقتضای درام و منحنی کاراکتر.
قطبی‌زاده: شخصیت دیگر حرف خودش را نمی‌زند و دارد بیانیه فیلمساز را می‌خواند.
فراستی:ولی شورش خوبی است. مامور امنیتی هم که می‌آید خوب است، البته می‌توانست بهتر هم باشد.
قطبی زاده:  اساس قصه درست است، چون از بعد از ظهر سگی وام گرفته؛ همان طور که هامون از هشت و نیم گرفته و درباره الی هم بعدا حرف می‌زنیم از ماجرای آنتونیونی.
حسنی‌نسب: جالب است که در هر سه فیلم محبوب و معتبر سه دهه بِیس و اساس قصه و فضا از یک کار شاخص جهانی آمده.
قطبی‌زاده: عیبی هم ندارد. بیشتر از اینکه حرف حاج کاظم و عباس را بشنویم، حرف‌های حاتمی‌کیاست درباره وضعیت بعد از دوم خرداد و بحث آرمان و واقعیت و جامعه مدنی و مقاله‌ای که حاتمی‌کیا در این زمینه در روزنامه‌های آن روزها می‌نویسد.
فراستی:شبیه کار مخملباف در عروسی خوبان. دوره جدیدی که نخست‌وزیر رفته و وضعیت به هم ریخته و حالا شورش و طغیان و شعار دادن که حروم‌خوری خوشمزه‌س! اصلا تم فیلم همین است و چقدر ارتجاعی و منحط است تفکر آن فیلم. در آژانس یک شورش قابل دفاع وجود دارد که به محضی که به مردم برمی‌خورد منحط می‌شود.
حسنی‌نسب: نکته جذاب درام آژانس شیشه‌ای این است که حرف‌های کاراکتر امنیتی یعنی سلحشور درست و منطقی‌ است ولی او آنتاگونیست و بد من قصه است که مقابل قهرمان و آشوبش ایستاده است. از امنیت و آرامش می‌گوید و نگران بازگشت جنگ و ناامنی ا‌ست و خطر داخلی و خارجی را گوشزد می‌کند و نگران شب عید مردم است. حاج کاظمی قهرمان است که تفنگ برداشته و مردم را شب عید گروگان گرفته است.
قطبی‌زاده: این همان چیزی‌ است که در فیلم خیلی خیلی درست درآمده؛ یعنی جدال منطق و احساس. در کار حاج کاظم فردیتی هست و عمل‌گرایی قهرمانانه‌ای دارد ولی سلحشور دارد به وظایفش عمل می‌کند.
فراستی:معلوم است که ما نمی‌توانیم با سلحشور همذات پنداری کنیم. به محض اینکه تو جلوی فردی می‌ایستد که از جنگ آمده و طرد شده و حقش را می‌خواهد، تکلیف قهرمان و بدمن مشخص می‌شود و ما طرف حاج کاظم هستیم.
حسنی‌نسب: چرا این را نمی‌گوییم ارتجاعی و عقب‌مانده و گذشته‌گرا؟ اینجا هم حرف درست و به روز و رو به جلو را مامور امنیتی می‌زند و نوستالژی و آرمان حاج کاظم مال گذشته است.
قطبی‌زاده: هیچ وقت در هیچ فیلمی آن آدم منطقی قهرمان نیست.
فراستی:فیلم دارد می‌گوید دوره این آدم‌ها تمام شد. آخرین و مظلوم‌ترینشان در هواپیما می‌میرد و آن یکی حیران می‌ماند و حتی جواب مامور امنیتی را هم نمی‌تواند بدهد. این غم غربت و نوستالژی تا حدی درست است و...
حسنی‌نسب: ظاهرا الان با آژانس شیشه‌ای خوبی! رابطه‌ات با فیلم بهتر شده؟!
فراستی:از هامون خیلی بهتر است! چون هم صراحتش بیشتر است و هم چفت‌شدنش با آدم اصلی بهتر درآمده است. آدمه قابل شناسایی‌تر است. با اینکه هنوز فیلم را دوست ندارم، نه در دکوپاژ و نه جزئیات. برخلاف سعید: فکر می‌کنم اِشکال اصلی از سیدنی لومت و بعدازظهر سگی می‌آید. چیزهایی از آن فیلم گرفته که مال این آدم و فضا نیست. اطوارها مال این آدم نیست. یا آن نماهای ظاهرا سینمایی، کلیپ اسلحه گرفتن و شلیک و اسلوموشن افتادن پوکه و.‌.‌. . اینها فکر می‌کنم هم مال فیلم نیست و هم و با لحن فیلم یکدست نیست. خیلی به نظرم ارتجاعی ا‌ست، هم از نظر تفکر و هم اجرا. با شلیک مشکلی ندارم، نوع اجرایش توی ذوق می‌زند. بعد هم فیلم طغیان و حیرانی قهرمان را در نهایت در تقابل با منطق و عقل مامور امنیتی پس می‌گیرد و تا ته ماجرا نمی‌رود.
حسنی‌نسب: در مورد هامون گفتیم مسیر مشخصی در کارنامه مهرجویی نیست که این فیلم قابل انتظاری باشد. در مسیر فیلمسازی حاتمی‌کیا از دیده‌بان تا آژانس.‌.‌. سیر طبیعی داریم؟
فراستی:فکر می‌کنم داریم. یعنی حاتمی‌کیای دیده‌بان و مهاجر و وصل نیکان و از کرخه تا راین می‌دهد آژانس شیشه‌ای.
قطبی زاده:  آن سیلی که در از کرخه تا راین می‌بینیم و آن اعتراض لب راین مقدمه شلیک و طغیان حاج کاظم می‌رسد. چیزی که آژانس شیشه‌ای را برایم محترم می‌کند، اتصالش به یک زیرگونه جذاب سینمای جنگ است، درباره تبعات و بعد از جنگ؛ مثل مردان فرد زینه‌من، بهترین سال‌های زندگی ما ویلیام وایلر و...
فراستی:در جبهه غرب خبری نیست لوییس مایلستن.
قطبی زاده:  دقیقا. چیزی که به عنوان کابوس و خاطره همراهش هست که منطبق با جامعه نمی‌شود و یک جایی می‌زند بیرون. این پهلوان بودن و فرمانده جنگ بودن وقتی سوار پیکان استیشن مسافرکشی می‌کند، حقارت تاثیرگذاری ا‌ست که زمینه‌ساز طغیان می‌شود.
حسنی‌نسب: فیلم وقتی با شخصیت‌های اصلی جلو می‌رود جان‌دار و سر حال و خوب است. جمع رزمنده‌های قبلی که حالا کنار هم بودند و حالا روبه‌روی هم هستند، خیلی درست است. چطور آدمی که این موقعیت‌ها و کاراکترها را بلد است بسازد، موقع مواجهه شخصیت با مردم چرا اینقدر نابلد و گل‌درشت و آماتور می‌شود و فیلم به آن خوبی ناگهان چند جا ضایع می‌شود؟ فیلم بدون آن مردم و تیپ‌سازی‌ها خیلی بهتر و عمیق‌تر کار می‌کند. من فکر می‌کنم چون فیلمساز عشقِ سینما نیست، به قدرت و تاثیر سینما اعتماد و اعتقاد ندارد و ناچار می‌شود وسط فیلم شعار بدهد و بیلبورد بزند.
فراستی:حتما همین است که می‌گویی. بیانیه سیاسی است دیگر سینما نیست.
حسنی‌نسب: محبوبیت فیلم از کجاست؟ هم فروش خیلی خوبی دارد و هم جایزه فجر و رای منتقدان را با هم به دست می‌آورد. مثل هامون...
فراستی:جذابیت مال آدمه است و اینجا البته شخص پرویز پرستویی.
حسنی‌نسب: پس باز هم کیفیت بازیگری مهم است؛ مثل شکیبایی هامون.
فراستی:فیلم به‌شدت مال آن موقع است و مظلومیت همذات‌پندارانه شدید به حبیب رضایی هم خیلی دخیل است. یک دلیل مهم دیگر محبوبیت فیلم این است که بدون آنکه اعلام کند یا حتی بخواهد، با جنگ فاصله دارد و می‌گوید تمام شد، آخیش که تمام شد. از شر جنگ خلاص شدیم.
قطبی زاده:  نکته جالب این که این دو فیلم شاخص و محبوب مهرجویی و حاتمی‌کیا خیلی شبیه خودِ فیلمسازهاست؛ اغلب ویژگی‌های هامون را مهرجویی دارد و حاج کاظم هم خیلی مثل حاتمی‌کیاست.
حسنی‌نسب: و نکته مهم‌تر هم اینجاست که هیچ‌کدام از این دو نفر در ادامه مسیر فیلمسازی، فیلمی به محبوبیت فراگیر و پر فروشی این دو تا نساختند. گرچه شاید آثار بهتری از نظر کیفیت سینمایی دارند، ولی اوج و دوام مقبوبیت این دو فیلم برایشان تکرار نشد. از آن بدتر اینکه هر دو بعد از یک دوره اوج و چند فیلم خوب و قابل توجه، هر چه جلوتر آمدند، دغدغه و درگیری‌شان با کاراکترها و مضامین مورد علاقه‌شان و از یک زمانی حتی نسبت‌شان با خودِ سینما کم شد. دو سه فیلم اخیر مهرجویی و حاتمی‌کیا انگار فیلم‌های از سرِ ادامه شغل فیلمسازی‌ است تا برآمده از دلِ اندیشه‌ها و دغدغه‌ها و بحران‌های شخصی و اجتماعی. دغدغه‌ها کم شد.
فراستی:دغدغه‌ها کم نشد، بهتر است بگوییم تمام شد، و به چیزی هم نرسیدند. محیط زیست فیلمساز از محله پامنار رسیدبه شمال شهر و طبقه اِن‌اُم برج فلان. با آن طبقه هم که مماس نشده، پس حرف آنها را نمی‌تواند درست بزند.
حسنی‌نسب: این تغییر طبقه و ثابت‌ماندن لایف استایل فیلمساز، نتیجه‌اش می‌شود چیز بی‌ربط و مغشوشی مثل «دعوت» یا «گزارش یک جشن»...
فراستی:بدتر از همه می‌شود «به نام پدر» که اصلا جنگ و دفاع را پس می‌گیرد. اینجا دیگر برخلاف آژانس، حرف آدمی ا‌ست که یک‌هو رفته آن بالاها و حالا حرف دیگری می‌خواهد بزند. لایف استایل هم حتی شبه مدرن نشده و هنوز فکرش توی پامنار و آن شرایط و حال و هواست و از گذشته می‌آید. نتیجه این تغییرات ناگهانی می‌دهد مثلا «آواز گنجشک‌ها» که فیلمسازش از «بچه‌های آسمان» کنده، ولی چون یک تجربه به‌شدت قابل اعتنا داشته هنوز می‌خواهد در شرایط جدید ازش تغذیه کند و نمی‌شود. بازسازی آن تفکر و آن حال و هوا با این زندگی جدید جواب نمی‌دهد. اگر رفتی و طبقه عوض کردی، لااقل آسیب‌شناسی آن طبقه و نقد تاریخی آن ماجرا را بساز. مثل ویسکونتی که نقد آریستوکراسی را دست می‌گیرد.
حسنی‌نسب: مثل تصویر برت لنکستر در «قطعه گفت‌وگو».
فراستی:دقیقا. این است فرق ویسکونتی با دوستان ما!
حسنی‌نسب: حاتمی‌کیا انگار اصلا دارد جواب خودش را در فیلم‌های قبلی می‌دهد. مثل وقتی که در وصل نیکان جواب سازنده عروس خوبان را می‌داد، حالا انگار خودش باید جواب سازنده برج مینو و آژانس شیشه‌ای و از کرخه تا راین را بدهد!
فراستی:موج مرده و به نام پدر تلفیق آژانس است با زندگی جدید فیلمساز که حالا باید یک جوری توجیه‌اش کند و بهش جواب بدهد. این است که کل قبلی‌ها را پس می‌گیرد؛ هم فیلم‌ها را هم زندگی و گذشته و آرمان را!
حسنی‌نسب: خب می‌رسیم به فیلم بعدی؛ باز یک دهه بعد هستیم حدودا، و درباره الی دیگر قهرمان فردی ندارد و دیگر قصه یک نفر نیست. فیلم شاخص و تیپیک دهه 1380 حالا یک جمع چند نفره را کنار هم و در مواجهه با یک موضوع و بحران بررسی می‌کند. در فاصله این فیلم با دو تای قبلی قهرمان حذف شد و با جمع و گروه مواجهیم.
قطبی زاده:  این کنار رفتن قهرمان فردی و حمید هامون و حاج کاظم به جوان‌های درباره الی، وضعیت و شرایط زمانه است که قهرمان آن شکلی را برنمی‌تابد.
حسنی‌نسب: یک بخش ماجرا هم سینمای روز دنیاست و مدل فیلمسازی موفق جهانی و خصوصا اروپایی که قهرمان را کنار گذاشته و موقعیت محور شده و با جمع و روایت‌های همزمان چند شخصیتی کار می‌کند.
قطبی زاده:  بگذارید بحث را از جای خوبی شروع کنیم؛ مسعود تو مشکلت با «درباره الی» چیست؟!
فراستی:فیلم فارغ از اینکه این آدم‌ها را خوب کنار هم قرار می‌دهد، شخصیت سپیده خوب درآمده، مانی حقیقی قابل شناختن است و.‌.‌. . مشکل اصلی من با نامزده است که آخر می‌اید و خودِ الی که نامشخص است. مربی مهدکودک که یک‌هو آمده در این جمع و بادبادک‌بازی و بعد آن ابهام در غرق‌شدنش. من اینها را نمی‌فهمم چیست و چرا اینجوری‌ است. الی را نمی‌شناسم، بر عکس سپیده که خیلی خوب می‌شناسمش.
حسنی‌نسب: خُب، نکته فیلم اصلا همین است که این کاراکتر ناشناس و گنگ بماند؛ حتی اسمش هم کامل معلوم نمی‌شود قبل از رفتن.
قطبی زاده:  این کار کاملا تعمدی ا‌ست. در «ماجرا»ی آنتونیونی هم دختر را نمی‌شناسیم و زود غرق می‌شود.
فراستی:«ماجرا» فیلم تیپیک وضعیت طیفی از روشنفکر دهه 1960 ایتالیا و اروپاست که الان دیگر به نظرم حتی فیلم خوبی هم نیست و به‌شدت تاریخ مصرف دارد!
قطبی زاده:  قضیه را به نظرم ناموسی نکن مسعود!
حسنی‌نسب: از ابتدای بحث، اغلب نکات و ویژگی‌هایی را که مایه اعتبار و کیفیت فیلم‌ها اعلام شده به عنوان نقطه ضعف‌شان مطرح می‌کنی؛ تناقض‌ها و چندگانگی رفتار و کاراکتر هامون یا ناشناس ماندن و بدون شناخت قضاوت‌شدن الی...
فراستی:   باید ثابت کنیم اینها کیفیت است یا نقطه ضعف. به نظر من ضعف بزرگ فیلم‌هاست!
قطبی‌زاده: مسعود چون هیچکاک‌باز است، دوست دارد مثل شخصیت جانت لی در «بیمار روانی» حتما قبل از کشته‌شدن همه چیز درباره‌اش ببینیم و کامل بفهمیمش.
فراستی:‌‌من چرا باید «درباره الی» ببینم، مشکل من این است که الی را نمی‌بینم.
حسنی‌نسب: شاید چون فیلم الی نیست، الی بهانه است برای دیدن آدم‌های دیگر داستان.
فراستی:اسم فیلم «درباره الی ...» است.
حسنی‌نسب: درباره الی یعنی بیشتر موضوع مهم است تا خودش. اگر اسم فیلم «الی» بود فرق می‌کرد.
فراستی:فیلم درباره الی هم نیست واقعا. درباره هیچ‌کدام از آن آدم‌ها هم نیست. البته فیلم بدی نیست. به نظرم «درباره الی» برعکس «جدایی نادر از سیمین» و «گذشته» فیلم بدی نیست. خیلی بهتر از آن دوتاست.
حسنی‌نسب: کاش فرهادی برای «درباره الی» اسکار می‌گرفت!
فراستی:در «درباره الی» تصویر بچه و سکانس غرق شدن خیلی بد است. دفعه دوم خنده‌ات می‌گیرد.
حسنی‌نسب: من ده بار دیدم و خنده‌ام نگرفته!
فراستی:بچه رفته توی آب و تعلیق غرق شد یا نشد و بعد معلوم شد که غرق نشد. خب که چی؟ بدتر از بچه، خود الی و نامزدش است. وقتی نامزد می‌آید تمام حرف‌های امروزی فیلم از چندتا آدم شبه‌مدرن می‌رود روی هوا. آدم‌ها حرف‌های‌شان را پس می‌گیرند. اینها وقتی قرار است نامزده بیاید، شروع می‌کنند به دروغ‌گویی. این دروغ در کنتکست بازگشت به سنت قرار می‌گیرد، به‌جای رو به مدرن رفتن.
حسنی‌نسب: تو هم این را قبول داری که همذات‌پنداری بیننده با نامزد الی است؟ در مقابل چند آدم شبه‌مدرن، اما دروغگو و بی‌ثبات و گیر کرده در بحران.
فراستی:اینکه این آدم می‌آید و آنها را به پس‌گرفتن موضع‌شان وادار می‌کند، معلوم است که فیلمساز با ایده اخلاق مدرنی که دارد نمی‌خواهد بگوید من با اینم، ولی فیلمش دارد از نامزده دفاع می‌کند.
قطبی زاده:  شخصیت نامزد و سپیده تنها کسانی هستند که در فیلم اصول دارند.
فراستی:اما فیلم با این دو نفر نیست. من می‌گویم تو اگر می‌خواستی این کار را بکنی من مخلص تو هم هستم، ولی فیلم نمی‌خواهد این کار را بکند...
حسنی‌نسب: ... ولی دارد می‌کند. به هر دو شخصیت ارزش می‌دهد و برایشان جایگاه قائل می‌شود.
فراستی:اینکه دارد می‌شود، تا می‌خواسته این کار را بکند فرق هست. مثل صحنه خنده‌داری می‌ماند که کمدی ناخواسته است. فیلمساز کمدی نمی‌خواسته، از بس ساختار خراب بوده کمدی به‌وجود می‌آید.
قطبی زاده:  اینکه شوهر سپیده بهش سیلی می‌زند و بعد نشان می‌دهد ماشین آنها در گِل مانده، می‌خواسته قهرمان واقعی را نشان بدهد.
فراستی:یک وقت هست که فیلمساز می‌خواسته این‌ها را نقد کند.
حسنی‌نسب: بله. به نظرم قصدش نقد این گروه همسفران است.
قطبی زاده:  من به اندازه نیما مطمئن نیستم!
فراستی:آفرین. نمی‌خواهم از بیرون و حرف‌های فیلمساز چیزی به قصه اضافه کنم، اما کارگردان در مصاحبه می‌گوید فیلم من درباره اخلاق مدرن است...
قطبی زاده:  ... و طبقه متوسط بی‌هویت.
فراستی:جمله‌اش این است، کجا این فیلم درباره اخلاق مدرن و افراد شبه‌مدرن است؟ کارگردان یک ذره جلو می‌آید و برمی‌گردد عقب و طرف آن‌ور را می‌گیرد! کجا داری این حرف را می‌زنی؟ عین داستان «هامون» است. آیا تو داری فیلم ‌می‌سازی یا داری نقدش می‌کنی؟ یا داری سمپاتی من را تولید می‌کنی؟ رسیدیم به این که دارد سمپاتی ایجاد می‌کند.
قطبی زاده: از یک جهت ضد «هامون» است، چون در این فیلم تلاش سازنده این است که به هامون کاراکتر بدهد. فرهادی دارد کاراکتر دیگران را از آنها می‌گیرد. در «درباره الی» اینقدر دارد به همه شخصیت‌ها حق می‌دهد که حال تماشاگر به هم می‌خورد. تو نمی‌دانی چه کسی قهرمان است؟ نمی‌دانی چه‌ کسی راست می‌گوید؟ نمی‌دانی فیلم پشت چه کسی ‌است؟
حسنی‌نسب: چون به نظرم هیچ‌کس قرار نیست قهرمان باشد و نمی‌شود پشت کسی ایستاد. فیلم اصلا گزارشِ چنین وضعیتی‌ست.
قطبی زاده:  این یک مدل ژان رنوآری قصه تعریف کردن است. موقعیت‌محور است و هر شخصیتی در یک موقعیت هویت پیدا می‌کند. یک سکانس می‌شود برای شهاب حسینی، یک سکانس می‌شود برای گلشیفته فراهانی و.‌.‌. ولی تهش باز هم فکر می‌کنی فیلمساز دارد بیانیه می‌دهد. پلان لانگ‌شات آخر که آنها را نشان می‌دهد که ماشین‌شان در گِل گیر کرده، به نظرم بدترین پلان فیلم است.
فراستی:مال فیلم هم نیست.
قطبی زاده:  امضای اصغر فرهادی است در انتهای نامه‌ای که نوشته.
حسنی‌نسب: جالب است که آن پلان در فیلمنامه فرهادی نبوده، آزاد پسر حسین جعفریان پیشنهادش داده است.
فراستی:ولی الان جزئی از فیلم است و خیلی هم مهم است.
قطبی‌زاده: انگار حرفی که می‌خواسته در طول فیلم بزند، در آن پلان پکیج کرده است. نامزد الی می‌آید و آشوب می‌کند و هویت آنها برملا می‌شود و می‌رود و آنها می‌مانند در گِل. من هم خیلی موافق این همه نمادگرایی در نمای آخر فیلم نیستم، ولی اذیت‌کننده هم نیست.
فراستی:بیا هویت آدم‌ها را با هم مرور کنیم. من فقط گلشیفته را می‌فهمم.
حسنی‌نسب: حفظ شرایط موجود؛ آمده‌ایم سفر حال کنیم، فعلا چیزی به نامزد الی نگوییم و فعلا به راه‌‌مان ادامه بدهیم، بی‌خیال دختره که غرق شد و حتی اسمش را هم نفهمیدیم... خیلی امروزی ا‌ست.
فراستی:چه خوب، دوباره برگشتیم اول ‌بحث. آیا فیلمساز می‌خواهد این شکل زندگی را نقد کند؟ یا دارد تایید می‌کند و بعد پس می‌گیرد؟
حسنی‌نسب: کاملا می‌خواهد نقدش کند. کجای فیلم تایید رفتار آنهاست؟
فراستی:به نظر من که نمی‌خواهد نقد کند.
حسنی‌نسب: اگر نمی‌خواست نقدشان کند، کاراکتر سپیده را مقابل آنها نمی‌گذاشت. تنها قهرمان فیلم سپیده است. وقتی او قهرمان می‌شود به این معنی ‌است که بقیه دارند اشتباه می‌کنند.
قطبی زاده:  به نظرم حرف نیما را خیلی با رعایت نکته‌هایی می‌شود گفت. فیلمی که قهرمان ندارد حرف‌زدن راجع بهش سخت است. فرهادی بسیار باهوش است و دریافته یا دوره این‌جور فیلم‌ساختن تمام شده یا بلد نیست. در نتیجه فیلمی می‌سازد که بیننده از دیدن هر موقعیت خودش را جای یکی از شخصیت‌ها می‌گذارد. یک فرنگ رفته خوش‌تیپ مثل شهاب حسینی، یک آدم فارغ‌التحصیل حق که دوتا بچه دارد و معلوم نیست قرار است چه بکند، یکی اسیر زن و بچه است. فیلم دارد به نوبت به این‌ها می‌پردازد بدون اینکه هیچ کدامشان را درشت کند. به نظرم این یک نوع فرار است...
فراستی:... بدون اینکه هیچ کدام‌شان رشد کنند و عمده شود. این نیست که خواسته یا نخواسته کسی را درشت بکند.
حسنی‌نسب: معلوم است که نمی‌خواسته کسی درشت‌ شود.
فراستی:نمی‌تواند! همه‌شان به نظرم تیپ هستند غیر از سپیده.
حسنی‌نسب: حالا اصلا تیپ‌بودن اگر درست باشد چه اشکالی دارد؟
فراستی:تو با تیپ بودن آنها دیگر نمی‌توانی چیزی را توضیح بدهی. تیپ به خاطر تیپ بودنش می‌تواند موقعیت را توضیح بدهد، آن هم به شرطی که موقعیت هم تیپیکال باشد و آدم‌های تیپ هم باید کاملا رفتارهای تیپ‌شان را داشته باشند.
قطبی زاده: چیزی که در «درباره الی» جواب می‌دهد و در فیلم‌های دیگر فرهادی جواب نمی‌دهد، تکنیک داستان‌گویی معمایی‌ست. به نظر من «درباره الی» فیلم بسیار خوبی است اما این تکنینک در فیلم‌های بعدی جواب نمی‌دهد. فقط قصدش ایجاد یک تعلیق کاذب است و تبدیل می‌شود به امضای فرهادی. انگار جز این، مدل دیگری را بلد نیست.
حسنی‌نسب: وقتی می‌خواهد این را که در فیلم‌های قبلش بین کاراکترها تقسیم کرده بود به یک نفر بدهد، می‌شود کاراکتر ضعیف علی مصفا در «گذشته». در «درباه الی» تقسیم‌بندی بین شخصیت‌ها را  می‌پذیریم و عالی جواب می‌دهد.
فراستی:به این حفره‌های تعمدی که در داستان می‌گذارد می‌گوید تعلیق؟ یعنی اینها تعلیق‌اند؟ مطلقا تعلیق نمی‌سازد.
قطبی زاده: در «درباره الی» این کار را می‌کند و مخاطب تا آخر درگیر می‌شود. این تعلیق‌ها از جنس قصه‌ای است که فرهادی دارد تعریف می‌کند. ولی در «جدایی نادر از سیمین» این اتفاق نمی‌افتد، یا در «گذشته» قضیه ملودرام می‌شود و آن نتیجه اسف‌بار را به بار می‌آورد.
حسنی‌نسب: البته شروعش و اتفاقا مثال خیلی خوبش در «چهارشنبه سوری‌»ست. شاید مثال بی‌ربطی باشد، اما مثل قضیه جریان سیال ذهن است در «سفر به چزابه» و بعد تکرارش در« مزرعه پدری» و «قارچ سمی» در کارنامه رسول ملاقلی‌پور. در فیلم اول درست پیش می‌رود، بدون آن که فیلمساز فکر کند قرار است این تکنیک بشود مدل فیلمسازی‌اش، و بعد که جواب داد در فیلم بعدی می‌خواهد ادامه بدهد و خودآگاه و ابزاری می‌شود.
فراستی:من درباره «گذشته» و «جدایی ...» حرف نمی‌زنم، چون آنها بحث جداگانه‌ای دارد و مفصل. در «درباره الی» که فیلم بهتری‌ست، تکلیف فیلمساز با بیانه‌ مدرنی که می‌خواهد بدهد کاملا مشخص نیست. بیانیه مدرنش را پس می‌گیرد و به نفع سنت دستانش را بالا می‌برد. مشکل قصه‌گویی هم هر فیلم بدخیم‌تر می‌شود.
قطبی زاده:  از سینمای روشنفکری اروپا گرفته تا کلاسیک­های امریکا وقتی کارگردان فیلمی می‌سازد یک نگرش دارد و یک جهان‌بینی عرضه می‌کند. من به شدت احساس می‌کنم فیلم‌های فرهادی فاقد جهان‌بینی است.
فراستی:کاملا موافقم، حتی جهان‌بینی نه، به نظرم فیلم‌های فرهادی جهان ندارد.
قطبی زاده:  واقعیت را یک خرده جا به‌جا می‌کند و از دلش درام در می‌آورد، اما ته فیلم نمی‌توانی بگویی جهان فیلمساز چیست؟  از زمانی که فرهادی بعد از «شهر زیبا» عشق را حذف می‌کند، در فیلم‌های بعد قضیه نسبیت در فیلم‌هایش تبدیل می‌شود به لاس زدن دختر و پسر.
فراستی:درود بر تو!
حسنی‌نسب: شاید به دلیل همین تکنیک داستان‌گویی‌ست که «جدایی...» در دیدن‌های مجدد گیرایی و کارایی اول را ندارد، ولی «درباره الی» هنوز هم در هر بار دیدن کار می‌کند.
قطبی زاده: در دو فیلم «درباره الی» و «جدایی...» با دقت در دو شخصیت صابر ابر و ساره بیات و مذهب و سنت در آنها در نهایت می‌شود رسید به حرفی که مسعود می‌زند و من تا به حال راجع بهش فکر نکردم؛ اینکه فرهادی دارد طرف گذشته و سنت را می‌گیرد.
حسنی‌نسب: چون بنیاد زندگی و گذشته خود فرهادی هم از سنت می‌آید.
فراستی:ما مصاحبه فیلم‌سازها را که می‌خوانیم حالا هیچکاک یا هرکس، مصاحبه‌شان با فیلم‌ها مماس است با آدم و فیلمش، اما مصاحبه‌های فیلمسازهای ما جدا از فیلم است. در مصاحبه‌ها می‌فهمیم که طرف می‌خواسته چه بگوید که نتوانسته.
حسنی‌نسب: چه اصغر فرهادی بخواهد تکذیب کند و چه تایید، در «درباره الی» فیلمساز طرف نامزد الی را می‌گیرد؛ از انتخاب صابر ابر و عشق او و اینکه وقتی دارد می‌رود کیف الی را در اینسرت آینه نگاه می‌کند و موسیقی رویش می‌آید. این همان جایی است که بیننده می‌گوید آخی طفلک پسره! به نظرم فرهادی نمی‌تواند از زیر این قضیه در برود!
قطبی زاده:  این را نیما کاملا درست می‌گوید. در آن سکانس دوربین با صابر ابر همراه است و در آن طرف اکشن و پویایی بین افراد دیده می‌شود، اما دوربین باز هم با صابر می‌ماند. شخصیت‌ها دارند از او به زبان ستایش حرف می‌زنند. فیلم در نهایت چه می‌خواهد بگوید؟ اینکه اگر می‌خواهید یک دختر تنها را ببرید شمال باید از نامزدش اجازه بگیرید؟! خب این هم که خیلی ارتجاعی است.
فراستی:این دیگر حتی ما قبل سنت است!
قطبی‌زاده: تو این حق را به نامزد الی می‌دهی که بیاید و بگوید چرا بی‌اجازه نامزدم را بردید سفر؟ آیا الی حق ندارد در انتخابش تجدید نظر کند و برود زن کس دیگری بشود؟
حسنی‌نسب: می‌خواهد بگوید یک وضعیتی شده که آدم‌هایی مثل صابر ابر سرشان بی‌کلاه می‌ماند. من به جد معتقدم فرهادی در فیلم دلش با این شخصیت است.
فراستی:سوال سعید سوال اول من هم هست؛ فرهادی بر خلاف قیافه مدرن کاملا مسیر بازگشت به سنت را در پیش گرفته و حتی به جنبه‌های به‌شدت منفی سنت می‌پردازد. نه آن سنتی که جان فورد طرفش را می‌گیرد. اصلا از زمانی که صابر ابر می‌آید لحن فیلم با قبلش فرق دارد. فیلم کاملا دوپاره می‌شود.
حسنی‌نسب: به نظرم آگاهانه است، می‌خواهد بگوید آدم من آمد.
فراستی:آدم قصه‌ات آمده، بیاورش در لحن کلی اثرت که بفهمم. بعدش چرا ادعاها و مصاحبه‌هایت تماما عکس حرف فیلم است.
حسنی‌نسب: به‌نظرم در مورد هر سه فیلم‌ مورد بحث‌مان می‌شود گفت که سطح اجرای‌شان از کانسپت و محتوایش بالاتر است.
قطبی زاده:  این که نیما به‌درستی گفت که صابر ابر نماینده فیلمساز است در آخر به وضوح می‌بینم؛ صابر ابر خودش یک فیلم می‌شود و بقیه کاراکترها یک فیلم دیگر.‌ نامزد الی تنهایی دارد با این افراد مقابله می‌کند و در نهایت پیروز می‌شود. از گِل در می‌آید و می‌رود، اما اینها در گِل می‌مانند.
فراستی:فرهادی برخلاف تصور خیلی‌ها به‌شدت محافظه‌کار است. قیافه مدرن می‌گیرد، اما نگاه ارتجاعی به گذشته دارد.
حسنی‌نسب: جالب که داریم به این نتیجه می‌رسیم که هر سه فیلم هامون و آژانس و درباره الی این طوری‌اند!
فراستی:اتفاقا این یکی بیشتر محافظه کار است. چون فیلم به روزتر و مدرن‌تری است!
حسنی‌نسب: سوال این است چرا فیلم‌های مهم و مطرح این سه فیلمساز، ته‌اش محافظه‌کار است و نمی‌تواند نگاه رادیکال داشته باشد و تا آخر قضیه برود جلو؟
فراستی:به‌نظرم نهایتِ فیلمسازی سوبسیدی همین است، اینکه فیلمساز دستش در جیب خودش نمی‌رود و تهیه‌کننده و نظارت و سانسور هست. اینکه تو در نهایت با پول دولت و زیر نظر و نظارت او حرف می‌زنی. در این شرایط چه حرفی داری بزنی؟ می‌خواهم بگویم اصلا احتیاجی به سفارش و وام و بودجه نیست. این سینما چنان رام شده، چنان محافظه‌کار شده که هیچ چیز از رادیکالیزم برایش باقی نمی‌ماند. چون روشنفکری در کار نیست؛ روشنفکری که وضع موجود را می‌پذیرد و فیلم محافظه‌کار می‌سازد و حکومت هم بهش جایزه می‌دهد. نیما خیلی درست اشاره کرد که هر سه این فیلم‌ها جایزه‌های مهم و اصلی فجر را می‌گیرند. «جدایی...» را هم حتی اول حکومت جایزه می‌دهد، بعد می‌رود آن‌ور آب و جایزه درو می‌کند.
حسنی‌نسب: هر سه فیلم جایزه بهترین کارگردانی سال را می‌گیرند!
فراستی:به نظرم این چکیده توضیح سه دهه روشنفکری ایران است که به‌شدت از قبلش عقب‌تر است. نمی‌گویم جلوی شرایط بایست، می‌گویم یک نقد درست انجام بده و پای نقدت بایست.
قطبی زاده:  بیایید سه فیلم را در شرایط اجتماعی زمان خودشان بسنجیم. سه فیلم در شرایط بحرانی سیاسی دوران خودشان اتفاق افتاد. «هامون» دقیقا در پایان جنگ، «آژانس شیشه‌ای» در زمان دولت اصلاحات، «درباره الی» هم که اصلا خرداد 1388 اکران شد. به نظرم یک سری اتفاقات فرامتنی هم خیلی به محبوبیت‌شان کمک کرد.
فراستی:این سه فیلم در زمانی که بهش اشاره کردی ساخته شدند، اما آیا آینه زمان خودشان هستند؟ نه! فقط اتفاقا در این سال‌ها ساخته شدند. «آژانس شیشه‌ای» از دو فیلم دیگر بیشتر آینه دوران خودش است. ولی در نهایت هیچ کدام از فیلم‌ها مساله و محصول زمان خودشان نیستند.
حسنی‌نسب: جالب این که هر سه فیلم هم مردم را حذف می‌کنند؛ یکی دائم دنبال حمید هامون می‌رود، دیگری نمادهای زشتی از مردم را در آژانس نشان می‌دهد و «درباره الی» هم که می‌رود دنبال چند نفر که کنار ساحل جمع می‌شوند و غیر آنها آدمی در فیلم وجود ندارد!
قطبی زاده:  به‌نظرم در کلیت بحثی که مطرح شد، نخواستیم به جنبه‌های خوب این فیلم‌ها اشاره کنیم چون آنقدر اشاره شده که دیگر تکرارش لازم نیست. این میزگردی است که در آن می‌خواهیم سه فیلم مهم سه دهه را از نگاه تازه‌ بررسی کنیم.
فراستی:این‌ فیلم‌ها آخر سینما نیستند بلکه سینمای قابل استنادی هستند. فیلم‌های مهم دهه خودشان هستند، اما آینه جامعه و زمانه‌شان نه.
حسنی‌نسب: شاید چکیده حرف‌مان این باشد که قناعت نکنیم.
قطبی‌زاده: این نکته خیلی مهمی است.

مسعود فراستی در برنامه تلویزیونی خندوانه

http://s3.picofile.com/file/8211870500/Khandevana.jpg

جهت دانلود این برنامه بر روی عکس فوق کلیک کنید.

مناظره مسعود فراستی و صادق زیباکلام

امروز، سه شنبه 8 اردیبهشت 1394، مسعود فراستی در یک مناظره با عنوان "خلسه نارسیسی" و با موضوع "سینمای شهید آوینی" رو در روی صادق زیباکلام نشست و با وی به گفتگویی صریح، تند و بی تعارف پرداخت.

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim//Uploaded/Image/1394/02/08/139402081804509605196884.jpg

ــ جهت مشاهده گزارش مکتوب این مناظره به خبرگزاری تسنیم و یا پایگاه خبری-تحلیلی سینما رکس مراجعه فرمایید.

ــ جهت دریافت فایل صوتی این مناظره آن را از اینجا دانلود کنید.

ــ بخش نخست گزیده فیلم این مناظره را از اینجا و بخش دوم آن را از اینجا دریافت کنید.

ــ جهت مشاهده تصاویر این مناظره به ادامه مطلب مراجعه فرمایید. 
ادامه مطلب ...

مناظره مسعود فراستی و اکبر نبوی

مناظره مسعود فراستی و اکبر نبوی با موضوع "بررسی نگرش شهید آوینی به مقوله نقد"، روز چهارشنبه 26 فروردین 1394 در سینما فلسطین برگزار شد.

http://www.uplooder.net/img/image/52/20be8cd0bd82c42fc8b769a67249c0e9/Untitled2.jpg

جهت دانلود فایل صوتی مناظره، "اینجا" را کلیک کنید.

جهت مشاهده و دانلود فایل تصویری مناظره، "اینجا" را کلیک کنید.

مصاحبه روزنامه اعتماد با مسعود فراستی درباره جشنواره

اشاره: متن زیر، مصاحبه ای است که روزنامه اعتماد چند روزی پس از پایان جشنواره اخیر با استاد انجام داده و اکنون آن را در شماره 32314 (چهارشنبه 19 فروردین) خود منتشر نموده است.


 

گفت‌وگو با مسعود فراستی درباره مهم‌ترین فیلم‌هایی که سال ٩٤ به نمایش درمی‌آیند

فیلم سفارشی می‌سازند ژست اپوزیسیون می‌گیرند

http://s4.picofile.com/file/8181491026/Etemad.jpg

  ادامه مطلب ...

آرشیو برنامه های تلویزیونی به جز برنامه‌ی "هفت" (سال 1394 به بعد)

  یه حبه نقد- قسمت چهارم (95/9/19) - شبکه امید سیما(دانلود)

موضوع: کلاس نقد (چگونه دیدن)


  برنامه جیوگی  (95/9/13) - شبکه امید سیما(دانلود)

موضوع: مروری بر فصل اول برنامه


   یه حبه نقد- قسمت سوم (95/7/30) - شبکه امید سیما(دانلود)

موضوع: کلاس نقد (تفاوت تخیل و واقعیت)


  یه حبه نقد- قسمت دوم (95/7/16) - شبکه امید سیما(دانلود)

موضوع: کلاس نقد (تألیف - مخاطب - فرم)


  یه حبه نقد- قسمت اول (95/7/9) - شبکه امید سیما(دانلود)

موضوع: کلاس نقد (سینما - اقتباس - دیدن)


  خوشا شیراز
(95/6/5) - شبکه یک سیما
(دانلود)

موضوع: گپ و گفت با مسعود فراستی


کتاب باز (4/2/95) - شبکه نسیم (دانلود)

موضوع: گپ و گفت با مسعود فراستی


  و اینک فردا (1/1/95) - شبکه 2  سیما (دانلود)

موضوع: گفتگو با دکتر امیر حاج ابراهیمی


  و اینک فردا (29/12/94) - شبکه 2  سیما (دانلود)

موضوع: گفتگو با دکتر محمدحسین پاپلی یزدی


  و اینک فردا (29/12/94) - شبکه 2  سیما (دانلود)

موضوع: گفتگو با دکتر محمدجواد ظریف


  گلخانه (21/8/94) - شبکه 3 سیما 

موضوع: (پشت صحنه) برنامه  هفت


    جیوگی (22/6/94) - شبکه 2 سیما (دانلود)
موضوع: روشنفکری و مردم (فرهنگ عامه و نخبگان
   خنداونه (10/3/94) - شبکه نسیم (دانلود)
موضوع: گپ و گفت با مسعود فراستی

   نشان مهربانی (8/1/94) - شبکه 1 سیما 

موضوع: یک قصه غیرمدرن در یک فضای مدرن


مصاحبه کاربران وبلاگ با مسعود فراستی پیرامون جشنواره سی و سوم

اشاره: ضمن تشکر از صبوری تمامی شما دوستان فهیم وبلاگی و با سپاس از اینکه شرایط جناب فراستی و مشغله ی بنده ی حقیر را- خصوصاً در این بحبوحه ی انتهای سال- درک کردید و با شکیبایی خود، بنده را بیش از پیش شرمنده نمودید، پاسخ سؤال هایتان از سوی مسعود فراستی را تقدیم حضور می کنم.

 


دوست وبلاگی: شما در گذشته اعلام کرده بودید که مخالف سینمای جشنواره ای (جشنواره فجر) هستید. می توانید بیشتر توضیح دهید؟

مسعود فراستی: مخالف سینمای جشنواره ای هستم، یعنی مخالف جشنواره فرنگی هستم. یعنی من با فیلم هایی که برای جشنواره فرنگی ساخته می شود، مخالف بودم، هستم، و خواهم بود. اما اگر فیلمی برای مخاطب اینجا ساخته شود و سربلند باشد، نه سرافکنده و بعد برود و آنجا هم جایزه بگیرد، مشکلی ندارم.

دوست وبلاگی: اصولا اهمیت جشنواره ها و فستیوالها تا کجاست؟

مسعود فراستی: من فکر می کنم مهمترین اش معرفی کردن یک فیلم در سطح جهان است. جشنواره های اروپا و آمریکا اساساً از این نظر مهم است وگرنه جایزه هایشان به نظر من ارزشی ندارد. به این دلیل ارزشی ندارد که بسیاری از فیلم های خوب جایزه نمی گیرند و بسیاری از فیلم های بد جایزه می گیرند. این جایزه ها را پنج، شش داور آن زمان و همچنین مجموع اوضاع سیاسی- اجتماعی آن مملکت تعیین می کنند. مثلاً فرض کنید که "مهاجرت" مسأله ی روز است. بنابراین فیلم هایی که موضوع مهاجرت را مطرح می کنند، خود به خود امتیاز بالایی می گیرند. این، اساساً سیاسی است و ارزش هنری اش خیلی پایین است.

دوست وبلاگی: جشنواره فجر رو چقدر سیاسی میدونید؟

مسعود فراستی: جشنواره فجر هم سیاسی است، اما به نظرم سیاسی از سوی نظام نیست؛ سیاسی بودنش وِل است. سینمای ما استراتژیک نیست، علی رغم اینکه ظاهراً دولی است و هست. اما اینکه می گویم ظاهراً به این دلیل است که دولت در سیاست گذاری برای سینما غایب است که ای کاش نبود و من می دانستم که با چه کسی طرف هستم و آن وقت می گفتم که این دیوانه خانه ای که امسال راه انداخته اید، محصول شماست. از این نظر سیاسی است و همچنین از این نظر که هیئت داوران را ظاهراً با محاسبه ای بیش و کم جدی می چینند، که این محاسبه نیز معنی اش خنثی کردن است و ترس از نظر جدی داشتن و شنیدن. از این جنبه ها سیاسی است، اما حاصل اش چیست؟ هیچی.

سید جواد: منظورتان این است که سیاسی است، اما سیاسیِ جدی ای هم نیست.

مسعود فراستی: مرسی. سیاسی جدی ای هم نیست. اگر بود، بهتر بود. چون تکلیف ما روشن بود. هر چیزی که تکلیفش روشن باشد خوب است، حتی اگر اشکال داشته باشد. اما اگر تکلیف چیزی روشن نباشد، حتی اگر اتفاقی هم خوب درآمده باشد، بد است.

دوست وبلاگی: آیا با اینکه جشنواره بعد از نمایش فیلم ها در پایان هر سال برگزار شود یا اصلا برگزار نشود، موافقید؟

مسعود فراستی: واقعیت این است که من خیلی مسأله ی این جشنواره فجر را ندارم، چون اصلاً آن را چیزی جدی نمی دانم. یک جشن است دیگر. جشنی می گیرند و جایزه ای می دهند و اثری هم ندارد. نه در فروش اثری دارد و نه در جای دیگر. فقط یک تست می کنند که ببینند فیلم های مورد تأیید از نظر "آقایون" کدام هاست. این جشنواره واقعاً کارکرد یک جشنواره را مبنی بر اینکه تعیین کننده باشد، خط مشی بگذارد و فروش تعیین کند و . . . هیچ کدام را ندارد.

دوست وبلاگی: به نظر شما فیلمهای جشنواره امسال بهتر بود یا جشنواره سال گذشته؟

مسعود فراستی: امسال جزء بد ترین های ده سال اخیر بود.

دوست وبلاگی: بهترین جشنواره در بین سال های اخیر (از نظر بیشتر بودن فیلم خوب و کیفیت بهتر فیلمها) جشنواره ی کدوم ساله؟

مسعود فراستی: یادم نمی آید.

دوست وبلاگی: آیا با سیاستی که باعث شد جشنواره امسال در شهرستانها نباشد موافقید؟ تاثیر مثبت دارد یا منفی؟

مسعود فراستی: من قطعاً با هر چیزی که برای تهران باشد و برای شهرستان نباشد مخالفم، چون فکر می کنم شهرستان ها بیشتر حق دارند تا تهران.

دوست وبلاگی: شما قبول دارید سینمای ما از سینمای حرفه ای دنیا فقط ادا و اطوار مصاحبه مطبوعاتی با ژستهای عجیب غریب و ... را یاد گرفته وگرنه هیچ پیشرفتی نداشته و اگر گاهی هم خواسته به سمت سینمای دنیا گام بردارد فقط از در تقلید وارد شده و انجام جشنواره امری بیهوده و از سر رفع تکلیف است؟

مسعود فراستی: صد در صد.

دوست وبلاگی: به نظر شما جشنواره امسال یا پارسال و ... فجر، چقدر بوی بهمن 57 را میدهد؟

مسعود فراستی: هیچی.

دوست وبلاگی: جمله ی تعیین کننده ی مرحوم امام -ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم- ، کجای سیاستگذاری ها و پرورش فیلمسازها بوده؟ ....

مسعود فراستی: تقریباً هیچ جا.

دوست وبلاگی: چه چیز های امیدوار کننده ای توی جشنواره امسال بود؟

مسعود فراستی: هیچ چیز امیدوار کننده ای نبود، جز یک فیلم خیلی کوچک و قابل تحمل به اسم "در دنیای تو ساعت چنده؟"

دوست وبلاگی: جشنواره امسال پدیده ای داشت؟

مسعود فراستی: آره. خُل بازی و دیوانه بازی.

دوست وبلاگی: نگران کننده ترین مسئله توی جشنواره امسال چی بود؟

 

مسعود فراستی: مجموعه ی فیلم ها جامعه ی مضمحلی را نشان می دهد که این، جامعه ی ایران نیست؛ جامعه ی دور و بَر آقایون فیلمساز است.

دوست وبلاگی: آیا پیشنهادی برای بهتر برگزار شدن جشنواره دارید؟

مسعود فراستی: نه. درش را ببندیم. داروخانه به جایش بزنیم بهتر است. در ضمن من فکر می کنم برای یک سال هم که شده آقایون لطف کنند، شرّشان را کم کنند و پول ندهند. بگذارند این پدیده زندگی طبیعی اش را بکند، ببینیم چه می شود. ممیزی هم سر جایش است و دو بند بیشتر نیست: "دفاع از منافع ملی"، "دفاع از آرمان های انقلاب". مورد سوم هم ندارد.

دوست وبلاگی: اجرای مهران مدیری چطور بود؟

مسعود فراستی: شل و ول. از بالا، توهین آمیز.

سید جواد: از بالا یعنی چه؟

مسعود فراستی: یک موضع پترنالیستی که یعنی "این، منم که دارم اجرا می کنم."

دوست وبلاگی: انتقادی به افتتاحیه و اختتامیه ندارید؟

مسعود فراستی: اصلاً ندیده ام و حوصله اش را هم ندارم.

دوست وبلاگی: اگه قرار باشه تو یه جمله یا حالا اگه امکانش هست تو یه کلمه جشنواره امسال رو توصیف کنید چی میگید؟ (آیا همون عبارت "آخر خط" برازندشه؟)

مسعود فراستی: یک کلمه: "دارالمجانین".

دوست وبلاگی: آیا تمام فیلم های جشنواره را تا آخر تماشا کردید یا فیلمی هم بود که به دلیل بی ارزش بودن نتوانید تا انتها تحمل کنید؟

مسعود فراستی: خیلی از فیلم ها غیر قابل تحمل بودند. چُرت های مبسوطی سر خیلی از فیلم ها زدم و هر وقت بیدار می شدم، می دیدم که همان دری وری ها ادامه دارد.

دوست وبلاگی: آیا تم مشترکی در بین فیلم ها مشاهده کردید؟

مسعود فراستی: دیگر این جشنواره را ولش کن. بس است.

دوست وبلاگی: مشکل اغلب فیلم ها در چیست؟

مسعود فراستی: آشفتگی، آشفتگی، آشفتگی. پسرفت، پسرفت، پسرفت. بی ارتباطی با مسائل مخاطب.

دوست وبلاگی: اندکی درباره سندروم پایان باز در فیلم های ایران ( بخصوص فیلم های جشنواره فجر امسال) توضیح دهید. آیا پایان باز نشانگر ترسو بودن یا بی نظر بودن فیلمساز است؟

مسعود فراستی: حتماً.

دوست وبلاگی: باتوجه به زیاد شدن فیلم هایی مثل ماهی و گربه و ممنتو و عصر یخبندان که غیر خطی داستان را تعریف می کنند، از شما می پرسم اصولا چه فلسفه ای پشت این حرکت است ؟ چه موقع بهتر است یک فیلم غیر خطی باشد ؟ آیا این تکنیک صرفا یک حرکت show off نیست ؟

مسعود فراستی: اغلب، چرا. ولی گاهی اوقات است که یک قصه در مغز صاحبش به صورت غیر خطی می آید و غیر خطی و موازی رشد می کند. قصه های موازی کوچکی که حالا یک مجموعه را می سازند. اگر بلد باشیم این طوری قصه بگوییم (مثلاً مثل Crash) خیلی هم خوب است. البته من سینمای کلاسیک را ترجیح می دهم.

دوست وبلاگی: استاد میشه بگید چرا توی سینمای ایران اقتباس وجود نداره؟توی این جشنواره آیا کاره اقتباسی داشتیم ؟چرا همه تبه مولف بودن رو دارن؟اکثر کارای فرنگی امسال اقتباس بوده.نویسنده ها اجازه نمیدن؟اصلا ما نویسنده درست حسابی الان داریم؟

مسعود فراستی: از آخر بگویم: نداریم. خُب، با همین "نداریم" همه چیز را توضیح دادم دیگر.

دوست وبلاگی: بهترین فیلم در بخش هنر و تجربه، نگاه نو، سینما حقیقت، سودای سیمرغ و در کل چیست؟

مسعود فراستی: در کل این جشنواره ما یک فیلم دیدیم که به درد بخور بود.

دوست وبلاگی: فیلم هایی که ارزش دیدن دارند.

مسعود فراستی: "در دنیای تو ساعت چنده؟" "ارغوان" "من دیه گو مارادونا هستم" "رخ دیوانه"

دوست وبلاگی: دلتون به حال کدوم فیلم سوخت؟ یا بهتر بگم فیلمی که حسرتشو خوردین که فیلم خوبی میشد ولی حیف و میل شده و در نیومده؟

مسعود فراستی: دلم به حال خودم سوخت که وقت عزیزم را گذاشتم و این همه اراجیف دیدم.

دوست وبلاگی: بهترین فیلمنامه.

مسعود فراستی: نداشتیم.

دوست وبلاگی: بهترین و بدترین بازیگر مرد و زن جشنواره.

مسعود فراستی: ولم کن.

دوست وبلاگی: نظر تان در مورد فیلمهای نگاه نو؟

مسعود فراستی: هیچی. ولش کن.

دوست وبلاگی: نظر تان در مورد فیلمهای هنر و تجربه و اینکه آیا فعالیت های گروه هنر و تجربه نتیجه ای خواهد داد؟ به طور کلی طرح جایزه ی هنر و تجربه رو چگونه ارزیابی میکنند؟

مسعود فراستی: متأسفانه معنای واقعی و کنونی هنر و تجربه این است که فیلم هایی که مخاطب ندارند و هیچ کس آنها را نمی بیند، می ریزیم توی آن. "می ریزیم" توی آن. در صورتی که هنر و تجربه اساساً یعنی تجربه. یک تجربه تکنیکال و یک تجربه فرمی که تا الان فقط یک ماهی و گربه را داشته ایم که یک تجربه بد فرمی- تکنیکی بود.

دوست وبلاگی: جوایز به حق بودند؟ حق کدام فیلم ها خورده شد؟

مسعود فراستی: حق مردم خورده شد.

دوست وبلاگی: اگر شما جوایز رو میدادین به چه صورت انتخاب میکردین؟ ( در هر زمینه چه افرادی رو انتخاب میکردین ؟‌)

مسعود فراستی: (می خندد). من همان یک فیلم را دارم و آن یکی دو فیلم نصفه، نیمه.

دوست وبلاگی: چرا بانوان سینمای ایران همیشه طلبکارند (البته شاید چون سیمرغ هاشون مثل بقیه هست و تفاوت نداره شاکی هستند) و همیشه مدعی هستند که حقشون رو ضایع کردند . . .

مسعود فراستی: تا همین جا بگذار یک شوخی بکنیم: خانم ها اصولاً همیشه طلب کارند.

دوست وبلاگی: مثلا نیکی کریمی و غیره آیا واقعا کارگردانها و بازیگرای زن ایرانی بخصوص تو همین جشنواره اصلا در حد تشویق بودند؟

مسعود فراستی: این حرف ها اصلاً شوخی است. بگذریم.

دوست وبلاگی: بازی حامد بهداد در کل و در این جشنواره از نظر شما چگونه است؟

مسعود فراستی: بازی اش در کل که پرت است، اما در این جشنواره کمی کنترل شده بود.

دوست وبلاگی: آیا به نظر شما مهتاب کرامتی در بازیگری رشدی پیدا نموده است؟

مسعود فراستی: تو رو خدا ولم کن. بگذار از این سؤالات لوس رد بشویم.

دوست وبلاگی: استاد نظر شما در مورد بازی پرویز پرستویی (بازیگر محبوبم) در این جشنواره چیست؟ اگر میگویید ضعیف و بسیار بد چرا؟ به نظرتان چه شرایطی می تواند بازیگر به این بزرگی را اینقدر کوتوله و کوتاه کند؟ به نظر شما اگر پرویز پرستویی در هالیوود بود باز هم به چنین شرایطی دچار میشد؟

مسعود فراستی: نه. در هالیوود بد تر می شد. چون آنجا جای شوخی نیست.

سید جواد: چه شرایطی می تواند بازیگر به این بزرگی را اینقدر کوتوله و کوتاه کند؟

مسعود فراستی: "به این بزرگی"! راستش من اندازه نزده ام، این دوست مان بهتر می داند. اما اینکه "چه شرایطی؟": خودش و اوضاع. اوضاع سینما.

دوست وبلاگی: نظر شما در مورد فیلم سازان جوان و فیلم هایشان در جشنواره چیست؟ بهترین شان کدام اند؟

مسعود فراستی: من هیچ چیز به درد بخوری ندیدم. تنها فیلم قابل توجه مال صفی یزدانیان بود که او هم جوان نیست.

دوست وبلاگی: آیا پیشنهادی به فیلم سازان جوان حاضر در جشنواره که الگوی سینمای اروپا و یا به طور کلی الگوی روایت مدرن را به عنوان سبک فیلم سازی خود انتخاب کرده اند دارید؟

مسعود فراستی: پیشنهادم این است که کلاسیک ببینند و اینقدر مدرن زده ی آشفته ی پر مدعا نباشند. این را در نقد های امسال هم، به خصوص درباره فیلم بوفالو، نوشتم.

دوست وبلاگی: به نظرتون دلیل افت کارگردان هایی مثل حجازی چی می تونه باشه؟ پول مفت؟

مسعود فراستی: پول مفت که دلیل افت همه است. به اضافه ی اینکه امر برش مشتبه شده که دو فیلم قبلی را خودش ساخته است.

دوست وبلاگی:

با سلام و خسته نباشید.

اخطار: به جملاتم از بعد تئوری مولف نگاه نکنید(چون نع من سواد درک آن تئوری را دارم و نع در ایران جواب میدهد،هر چند که به قول حسن حسینی آن تئوری هم مالی نیست)

فیلمسازی واضح اعلان میکند من روشنفکرام (روشنفکر نما) پس جدا از مردم پیرامون خود زندگی میکنم پس "پری" و "هامون" و "اشباح" میسازم. تکلیف این فیلم ساز مشخص است او سینما نمیفهمد،رییس دخلش را می آورد.

فیلمسازی از ادبیات وارد سینما میشود ،شیار میسازد جایزه میگیرد کله پا هم شده است . تکلیف این فیلم ساز هم مشخص است او هم سینما نمیفهمد،رییس دخلش را می آورد.

فیلمسازی بلوکه شده و ادای گذشته در می آورد،دیگری در نهایت کارمند ارشاد است به اشتباه وارد سینما شده،دیگری ...

در کل رییس دخل این فیلمسازان را می آورد و به جوانان سرزمین خود دانش سینما می آموزد،پس به این رییس باید گفت :خیلی مخلصیم .(مرتضی آوینی هم دمش گرم که در آن اخرین رفتنش رییس را نبرد والا ما هم تا الان روشنفکرنما شده بودیم)

مسئله اصلی من این است که گیج شده ام:

موتمن باسواد است ،روشنفکرنما هم نیست،سینما را میفهمد ،کار بلد است ،ادا هم نمی آید  ولی چه بلایی سرش آمده که فیلمی میسازد بی در و پیکر. مگر سینما بلد نیست ،مگر نمیداند مشکل اصلی سینمای ایران فیلمنامه است ،مگر نمیداند باید قصه ی مردم را بگوید؟ مطمئنم که میداند ولی چرا نمیشود، نمیدانم. او در درسهای از سینما در شبکه 4 در برنامه خود رییس میگوید "قصه ی باور پذیر" ولی خود!.

شاید بگویید خب برو از خودش بپرس. ولی من فکر میکنم کاری در جای دیگری می لنگد ؟ کجا؟ نمیدانم.

سوالم مهم است باور کنید ،""چه کنیم ما هم مثله موتمن نشویم"" .

من مطمئنم موتمن و فیلمنامه نویسش میدانند و خوانده اند که رنوار می گوید: اگر فنجانی در بک گراند فیلمم باشد حتما در آن قبلا قهوه ای نوشیده ام. ولی نمیدانم چرا نمیشود،استعداد هم دارد که شبهای روشن میسازد. ولی چه میشود که به خداحافظ طولانی میرسد؟

میدانیم هر فیلمسازی کارنامه اش پستی و بلندی دارد.ولی اینقدر نع. چه کنیم ما هم به دامی که موتمن افتاده نیفتیم؟؟
نسازیم؟!

مسعود فراستی:

1- اخطار: حرف حسن را مبنی بر اینکه "تئوری مؤلف مالی نیست" خیلی جدی نگیرید. تنها تئوری مال همان تئوری مؤلف است. اما با تفسیر من که قبلاً گفته ام.

2- مؤتمن جزء معدود فیلمسازانی است که خوب فیلم دیده است و در فیلم دیدن صاحب سلیقه است. دانش هم دارد. ولی اینها هیچ کدام نمی دهد یک فیلمساز خوب. اما مشکلی تو دنبالش می گردی کجاست؟

اولا: مؤتمن با اینکه مرفّه بی درد هم نیست، اما با مردم ارتباط ندارد.

دوما: به نظرم می رسد یک جوری، ناخواسته، خودش را از چرخه ی اثر گذاری سینما خارج کرده است. بخشی از آن شاید شخصیتی باشد و بخش های دیگری هم دارد که من نمی دانم. اما مجموعاً متأسفانه آدم تأثیر گذار این سینما نیست و نمی تواند سلیقه اش را با جامعه اش هماهنگ کند. طرفدار گدار است. یک فیلمی که قصه ی خوبی دارد، مثل "جعبه ی موسیقی"، را به جای آنکه کاپرایی بسازد، برسون ای می سازد. این قاطی بودن مال بی سوادی نیست؛ مال سواد نا هماهنگ با جامعه است. بسیار هم آدم قابل احترامی است. فیلم آخرش هم بسیار بد است. فکر کنم یک چیز هایی گفتم. بس است.

دوست وبلاگی: آینده در این شرایط چگونه به نظر می رسد؟ با این وضعیت که هر سال فیلمسازها (حتی فیلمساز های نسبتا با تجربه) به ضد و یا علیه خودشان تبدیل می شوند چه سینمایی رو میشه تصور کرد؟ مجید مجیدی "بچه های آسمان"می شود "محمد رسول الله" که اصلا خنده دار است یا فرزاد موتمن "شب های روشن" می شود "خداحافظی طولانی" که نتوانسته عشق در بیاورد و همین طور تا آخر.. در این بین چه به صاحب اثر گذشته که محصول نهایی انقدر عجیب غریب است؟ یا روح الله حجازی؟ فیلمساز های ما در طول این سالها تحت تاثیر چه بوده اند که نتیجه اش شده این؟! ظاهرا این روند در ایران استثنا هم ندارد و قرار نیست داشته باشد... تحلیل تان از این تغییرات چیست؟ این موضوع رو بیشتر ناشی از زندگی خود فیلمسازها میدونید یا سیاست های دولت ها؟ چه کسی پشت آن دیگری پنهان شده؟ فیلمساز های ما چرا در طول این سالها بیشتر برآمده از فضا و واکنش جشنواره ها(داخلی و خارجی) بوده اند؟ پس مخاطب و خودشان(هویت و دغدغه) کجاست؟

مسعود فراستی: یک آدم جدی سیاسی خارجی (کاری ندارم که در آخر عمرش گند زد) جمله ای دارد که در دههه ی شصت خیلی معروف بود: "ره پر پیچ و خم، آینده روشن." من می خواهم آن جمله را تصحیح کنم: "ره پر پیچ و خم، آینده مبهم." هم برای آنها که این جمله را گفته اند و هم برای ما ره پر پیچ و خم است و آینده مبهم. اولین دلیل این مبهم بودن آینده در این است که فیلمساز ما به مخاطب فکر نمی کند. ارتباطی با او ندارد و زندگی اش از زندگی او جداست. نکته ی مهم بعدی این است که با پول مخاطب زندگی نمی کند؛ با پول دولت زندگی می کند و همه اش چشمش به دولت است. این، می دهد 99% از فساد. نکته ی سوم اینکه با مردمش رشد نمی کند. فقط با دیدن فیلم فرنگی تغذیه می کند. کتاب هم خیلی کم می خواند. داخل جمعیت مردم هم رفت و آمد ندارد. همه ی اینها را جمع می کنید، حاصل می شود این وضعیت.

دوست وبلاگی: به نظر من جشنواره سال بعد هم از این جشنواره بدتر خواهد بود چون سینمای ایران افسردگی پنهان دارد؟ عوامل سینما اکثرا از درون افسرده و داغونند ، از منتقدا بگیر تا عوامل فیلم ، هیچ کس حال روحی خوبی ندارد (هیچ کس حالش خوب نیست) - هیچ کس حسی جدی ندارد - شاید از بیرون همه خود را سرحال و سرپا نشان دهند ولی وقتی فیلمها را میبینیم کاملا لو میرود - نقدها را که میخوانیم بیشتر لو میرود (بیشتر این افسردگی و حال بد روحی خودش را از درون نشان میدهد) -
استاد آیا قبول دارید ؟ اگر آری چرا؟به نظر شما راه حل و راه درمان چیست؟؟

مسعود فراستی: به نظرم تحلیلت درست است. آدم هایی که در تولید اجتماعی (در تولید نعم مادی و معنوی) سهم نداشته باشند، افسرده می شوند. آدم هایی که از جامعه شان بریده اند و یک کلبه برای خودشان دارند که همان کلبه هم دارای مشکل ممکن است باشد، حتماً افسرده می شوند. کافی است که یک حساسیت شبه هنرمندانه (هنرمندانه به کنار) هم داشته باشند که در آن صورت افسردگی بغل گوششان است. چه کسی افسرده نمی شود؟ آدمی که در کنار مردم کار می کند. چه کار یدی، چه کار علمی، چه کار فکری. زندگی اش را هم سالم می سازد، نه بر طبق روز.

دوست وبلاگی: با این وضع چرا ما باید سینما داشته باشیم ؟

مسعود فراستی: برای خالی نبودن عریضه. ویترین خوبی است، دیگر. برای اینکه بگوییم ما هم یک چیزی داشتیم.

دوست وبلاگی: ناصر تقوایی گفته است: "امیدوارم بتوانم با فیلم نساختنم به سهم خودم باعث سقوط این سینما شوم شاید با فروریزی آن چیز تازه‌ای از نو دربیاید. این سینمایی نیست که نسل من و پیش از ما و حتی نسل باهوش بعد از ما می‌خواستند. این سینما دفن شده است. کوشش کنیم با فروریزی آن نهال تازه‌ای جان بگیرد"

بعد از دیدن فیلم های جشنواره امسال و سطح پایین وناامیدکننده آنها آیا این حرف آقای تقوایی را قبول ندارید ؟؟؟

مسعود فراستی: حرف تقوایی یک ظاهر درست دارد و یک باطن نادرست. ظاهر درستش این است که واقعاً راه حل سینمای این است که جمع اش کنیم. از اول شروع کنیم؛ از اول قاعده بر پا کنیم؛ و از اول آجر روی آجر را درست بگذاریم. اما اینکه خودمان هم گند بزنیم به قضیه، یک نفکر حجتیه ای است و من اصلاً ذاتاً با این تفکر آبم توی یک جوی نمی رود. هیچ چیز درست نمی شود، اگر درست نقد نشود. ما به چیز های خوب نیاز داریم. خوب، اما کوچک. به نقد خوب نیاز داریم؛ به کارهای شهرستانی کوچک و عمیق نیاز داریم؛ به آموزش نیاز داریم؛ جای افسردگی هم نیست. متأسفانه تفکر آقای تقوایی افسرده است . . . و مخرّب.

دوست وبلاگی: متاسفانه مدیریت ضعیف در سالهای قبل چه در بخش آموزش و چه در بخش تولید باعث ظهور فیلمهای جشنواره ای (جشنواره خارجی)شد ، و حالا همان اشتباهات باعث تولید فیلمهای جشنواره ای (جشنواره های داخلی بالاخص فجر) ، فیلمهای ضعیف و سفارشی و یا متوهم شده است . نظر شما در این مورد چیست و آیا راه برون رفت از این گودال وجود دارد؟

مسعود فراستی: من در سؤالات قبلی به این موارد اشاره کردم.

دوست وبلاگی: خطوط قرمزی مسئولین برای خروج فیلم ها از جشنواره دارن؟آیا این خطوط قرمزافراد خارج از سینماست؟
راه مقابله با آن چیست؟تعیین خطوط قرمزها؟می شود؟توسط وزارت ارشاد یا...؟

مسعود فراستی: این سؤال ها را از خودشان بکنید. من خط قرمز هایم را گفته ام.

دوست وبلاگی: دولت تدبر وامید!!! برای سینما راه حلی ارائه داد؟آیا اصولا مسئولین مقصرن؟یا خودشان هم بازیچه ان وترسو؟
آیا این درست نیست که دولت باید خود را از جشنواره بازی بیرون بکشد؟

مسعود فراستی: دولت بنشیند کار خودش را بکند، سینما را هم به حال خودش بگذارد. این دولتی که من می بینم نه خطی دارد، نه مشی ای، و نه تدبیری.

دوست وبلاگی: نظرتان در مورد ویژه برنامه جشنواره برنامه هفت چیست؟ آیا معتقد نیستید که برنامه هفت، نقد فیلم را قربانی کرد در طول جشنواره؟

مسعود فراستی: برنامه هفت جدی نیست. من هم آن را ندیده ام و نخواهم دید.

دوست وبلاگی: آیا ممکنه روزی فیلمی از مسعود فراستی در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد؟

مسعود فراستی: خیر.

دوست وبلاگی: اگر فیلمسازی فیلمی درباره ی مسعود فراستی بسازد و در آن دری وری بگوید (مثل کاری که افخمی با امیر قادری و کافه سینما کرد و او را مرتبط به سیاست و مسایل امنیتی کرد و تهمت و افترا و ... ) و فیلم در جشنواره فجر، تنها جشنواره ملی ما به نمایش در بیاد و فرم هم داشته باشد، استاد در جشنواره از خود چه عکس العملی نشان میدهند؟

مسعود فراستی: لبخند.

دوست وبلاگی: این تنها جشنواره ای است که اکثریت منتقدها آن را بدترین و کسالت بارترین جشنواره نامیده اند.
اما سوالم این است که استاد اینهمه فیلمها هر سال نقد میشوند اما سال بعد دوباره به شکل بدتری نمود پیدا میکنند؟
استاد راه حل فقط نقد نیست-دریچه یا دریچه هایی به روی سینمای ایران باز کنید-استاد جاده های تازه ای را نشان سینما دهید؟
بگذارید اینطور توضیح دهم :

مسعود فراستی از نظر سطح سواد،هوش،بلد بودن چند زبان،تجربه و ... معادل پرویز شهریاری ریاضیدان در ریاضیات است - حتما می پرسید دو مدیوم متفاوت چه ربطی به هم دارد؟-عرض میکنم-یکی از کارهای درستی که پرویز شهریاری در ریاضیات انجام داد ترسیم جاده های زیبا برای لذت بردن هرچه بیشتر از ریاضیات بود. بنابراین به دو شیوه شروع به ترسیم این جاده های زیبا کرد :

1-  ترجمه: با ترجمه کتابهای معروف دنیا خصوصا کتابهای روسی که انسان با آنها به لذت واقعی حل مسئله در هر مبحث ریاضیات پی می برد.

2- تالیف: کتابهایی از سطح ساده تا سخت نوشت که تقریبا تمام مباحث ریاضیات را پوشش کامل داد.

اما استاد چیزی که ما از شما میخواهیم ترسیم همین جاده های زیبا به روش پرویز شهریاری آنهم در مدیوم سینماست.

شما هم تالیف و ترجمه های ارزنده ای داشته اید که زبانزد است اما کافی نبوده است. استاد چرا به فکر ترسیم جاده های زیبا و جدید برای سینمای ایران نیستید؟؟؟ زمان نشان داده است که نقد فیلمهای جشنواره چندان کارساز نبوده است؟؟؟

مسعود فراستی: پرویز شهریاری در طول کل دبیرستان معلم من بود و من ارادت خیلی ویژه و خاصی برای او قائلم. مقایسه اش با من، مع الفارق است. او آدم بسیار بزرگ با سواد، مؤثر و به درد بخوری برای این جامعه بود و من آدم بسیار کوچک، بسیار کم سواد و کم اثری هستم. تعارف هم نمی کنم، اما به اندازه ی همین هایی که برای خودم گفتم، کارم را انجام می دهم. یعنی در نقد شوخی ندارم و تا ابد نقد می کنم. این نقد ها گاهی یکی دو جا هم کار می کند و سه، چهار نفر را به خودشان می آورد و به سینما نزدیک تر می کند. این، وظیفه ی اصلی من است. درس می دهم، نقد می کنم، کتاب در می آورم. کار دیگری هم از دستم بر نمی آید و برای خودم هم قائل نیستم. غیر از اینکه باید کارهایی که کرده ام را بیشتر و عمیق تر کنم و خودم هم با سواد تر شوم.

دوست وبلاگی: استاد فراستی شما چرا انقدر نقداتون(مخصوصا این جشنواره) خوبه؟واقعا لذت بردم تا حدی که وقتی میخوندم تمام خانوادمون جمع میشدن و اونام کلی لذت می بردن،دستتون درد نکنه و خدا قوت( نمی دونم ، تشکر از استاد ، شاید جز این بخش نباشه ولی من بیشتر از سوال در مورد این جشنواره دلم می خواست تشکر کنم و خداقوت بگم در مورد نقدهای این جشنواره ببخشید،شرمنده اگه جاش اینجا نبود)

مسعود فراستی: مخلصم. شانسی در آمد.

دوست وبلاگی: میشه قول بدین که نظراتتان در حد این ضد یادداشت ها نماند و در هنگام اکران برخی از عناوین مهم نقد مفصلی بنویسید؟

مسعود فراستی: سر "محمد رسول الله" قول می دهم.

دوست وبلاگی: فقط ایکاش ضدیادداشت ها جای دیگری غیر از روزنامه ی معلوم الحال وطن امروز چاپ میشد. روزنامه ای که راجع به فیلم "محمد رسول الله" نوشته ی قابل تألم ایدئولوژی زده ی محمود رضوی رو چاپ کرد!

چرا روزنامه وطن امروز؟ آیا این کار شما مصداق بارز یک بام و دو هوا بودن نیست؟ از یک طرف در روزنامه های شرق و اعتماد در مورد شاملو می نویسید، در سایتتتان در تایید سیاست های هسته ای دولت می نویسید، و بعد می روید در روزنامه معلوم الحالی به نام وطن امروز، روزنوشت جشنوراه می گذارید.آیا این تناقض نیست؟ آیا یک منتقد نباید نسبت به رسانه ای که گفته هایش را منتشر می کند حساس باشد؟ مهم چه گفتن است یا چگونه گفتن؟

مسعود فراستی: عرض شود که رئیس "چه" و "چگونه" را کمی قاطی کرده است. من به گواه 99% از مخاطبین خودم این بار پر و پیمان تر، جدی تر، و کم ملاحظه تر بوده ام. مطلب "محمد رسول الله" ام هم چاپ نشد. حق هم به شان می دهم، چون برای آنها خیلی مطلب تندی بود.

اینکه می گویی "معلوم الحال"، باید بگویم که راستش را بخواهی همه شان معلوم الحال هستند. یعنی من بین "اعتماد" و "وطن امروز" خیلی فرقی قائل نیستم. این مال یک جناح است و آن دیگری مال یک جناح دیگر. سر بزنگاه هم جفت شان یک موضع دارند. مثلاً سر فیلم مزخرف و بد "محمد رسول الله" یک موضع داشتند.

"اعتماد" در آخرین باری که برایش نوشتم، برای اولین مرتبه در طول نوشتنم مرا سانسور کرد. بنابراین دیگر مطلب به آنها ندادم. "وطن امروز" خودش پیشنهاد چاپ داد. من هم گفتم که به چند شرط حاضرم مطالب امسال را به او بدهم. 1) اینکه مطلب در ستون ثابت صفحه ی اول چاپ شود و 2) اینکه مطالب بدون حذف یا ویرایش (حتی یک ویرگول) منتشر شود. پایش ایستادم، آنها هم این کار را کردند. "کیهان" هم اگر صفحه اول می گذاشت، با همین شرایط، به شان می دادم. همچنان که تلویزیون هم می روم. قبلاً هم می رفتم. آن وقتی هم که نرفتم برای این بود که دیدم آن برنامه به درد نمی خورد. همین الآن اش هم حاضرم بروم و نمی گویم که اینجا فلان است، آنجا معلوم الحال است و . . . از این بازی ها ندارم. سعی می کنم هر جایی که می روم، قسمتی از آنجا را از آن خودم کنم. تا به حال هم همین کار را کرده ام.

امسال هم بنابر همین چیزهایی که گفتم به پیشنهاد "وطن امروز" پاسخ مثبت دادم. سر "محمد رسول الله" هم یک بحثی با هم داشتیم که آنها گفتند یکی دو جایش را در بیاور. من هم گفتم خداحافظ شما. اینکه این اسمش یک بام و دو هواست یا سه هوا یا چهار هوا، توضیحاتم را گفتم.

اگر خودم روزی نشریه ای در آورم، از "الف" یا "ی" اش را دفاع می کنم. اما الآن خیلی فرقی بین "24" و "دنیای تصویر" و "فیلم" و فلان و بهمان و "اعتماد" و "وطن امروز" نمی بینم. هرکجا که مخاطب بتواند مرا پیدا کند، می روم. به اضافه ی اینکه هر جایی که احترام بیشتری قائل شود و به مطلب من آسیب نرساند، آنجا را ترجیح می دهم. در این بحث، موضع هم ندارم. نه به نفع اصلاح طلبان و نه به نفع اصول گرایان. به هر دو شان هم منتقدم. همیشه هم گفته ام، اینجا هم گفتم.

دوست وبلاگی: نظرتان درباره "ماهی سیاه کوچولو" چیست؟

مسعود فراستی: فیلم خوبی نیست. هیچ چیزش در نیامده.

دوستان وبلاگی: نظرتان درباره فیلم های "وز مبادا" – "چاقی" – "چهارشنبه 19 اردیبهشت" – "احتمال باران اسیدی" – "پدر آن دیگری" چیست؟

مسعود فراستی: هیچ کدام را ندیده ام.

دوست وبلاگی: نظرتان درباره "مردی که اسب شد" چیست؟ آیا ثقفی که قبل تر سبک فیلمسازیش مورد تایید شما بود در این فیلم پیشرفت داشت؟

مسعود فراستی: هیچ وقت مورد تأیید من نبوده و من همیشه هم گفته ام که فیلمسازی اش بد است، اما بچه ی خوبی است. فیلم آخرش هم ندید، فیلم بدی است.

دوست وبلاگی: برای صفی یزدانیان چه آینده ای را در سینما متصورید؟ آیا فیلم اول او می تواند نویدگر یک فیلمساز خوب را به ما بدهد؟

مسعود فراستی: نه هنوز. فعلاً باید منتظر بود.

دوست وبلاگی: آیا "خداحافظی طولانی" این قدر مهم بود که این جوایز رو ببره؟

مسعود فراستی: من نظرم را راجع به فیلم نوشته ام. کاری هم به جوایز ندارم.

دوست وبلاگی: نظرتان در مورد فیلم"حکایت عاشقی" چیه؟ به نظرم بیشتر از اینکه دفاع مقدسی باشه خوانندگی زنان رو تبلیغ میکنه - شبه روشنفکر ها هیچوقت به دفاع مقدس نمی پردازند وقتی هم تصمیم میگرند یه کاری میکنند طوری گند میزنند که آدم آرزو میکنه دفاع مقدس برای همیشه برای این جماعت فراموش بشه.

مسعود فراستی: فیلم را ندیده ام.

دوست وبلاگی: آیا "محمد رسول الله" فیلم مقدسی است؟

مسعود فراستی: من فیلم مقدس بلد نیستم.

دوست وبلاگی: توضیحات اضافی و بی ربطی که در ابتدای نقد فیلم "محمد رسول الله" مجید مجیدی وجود داشت بخاطر این بود که ترس از انتشار نقد داشتید و میخواستید با نرمی وارد نقد شوید تا در لوای حرفای اول متن نقد خود رو انجام دهید؟

مسعود فراستی: اولاً توضیحات اول متن نرم نیست. اضافی شاید باشد- که به نظرم نیست- ولی نرم نیست. نرمی به من نمی خورد. دوما در نقد هم نوشته ام که در شرایطی که اسلام تحت فشار است و با حضرت رسول هم در جهان آن طور رفتار شده است و فیلم هم ادعای جهانی دارد، فکر کردم که آن تکه ی کوتاه در ابتدای متن لازم است.

سید جواد: یعنی فکر می کنید که توضیح درباره ی داعش و شارلی ابدو و . . . بی ربط نبوده است.

مسعود فراستی: در اوضاع کنونی جهانی، نه. بی ربط نیست. به خصوص اینکه فیلم ادعای جهانی دارد و بحث بر سر فروش و اکران جهانی اش است، آن هم برای اینکه از حضرت محمد چهره ی دیگری را به نمایش بگذارد، که به شدت ناموفق است.

دوست وبلاگی: آیا "شیفت شب" در تحکیم بنیان خانواده است یا برعکس؟ اصلا ارزش سینمایی دارد؟

مسعود فراستی: ابداً ارزش سینمایی ندارد و به همین دلیل صحبت درباره ی باقی مسائل بی معنی است.

دوست وبلاگی: درباره ی "رخ دیوانه" سؤالی داشتم. آیا اینکه به مخاطب دروغی که وجود نداشته(صحنه کشتن مرد تو خونه توسط ساعد سهیلی و تماشای ماشین پلیس توسط راوی قصه)و بخوایم به وسیله دروغ مخاطب رو غافلگیر کنیم کار زشتی نیست مگه قرار نیست شخصیت ها همو بازی بدن این که کارگردان به راحتی به جای غافلگیری از کلک زدن مخاطب استفاده کنه بد نیست؟؟

مسعود فراستی: چرا، بد است.

دوست وبلاگی: شما فیلم "روباه" را آماتوری دانستید. می شود دقیق تربگویید ایراد فیلم کجاست؟ فیلم یک داستان را به شکلی جذاب روایت می کند. در حد روایتش شخصیت دارد. و اینکه فیلم ، روایتی شخصیت محورانه نیست. و با همین تیپ ها هم می تواند کار خودش را انجام بدهد. می شود مفصل تر بگویید ایراد فیلم چیست؟ چرا فیلم بدی است؟ فقط چون سفارشی است بد است؟ مگه قلاده های طلا نبود؟ چه فرقی دارند استاد؟

مسعود فراستی: اولا اینکه "قلاده های طلا" سفارشی نبود؛ از درون فیلمساز در آمده بود. دوما اینکه می شود سفارشیِ خوب ساخت. سوما اینکه فیلم "روباه" ماقبل نقد است. یعنی یک اثر دست دهم تلویزیونی است. نه اکشن دارد، نه آدم ساخته، و نه واقعه دارد. یک جاسوس مفنگی دارد که تنها یک بار یک حرکت اکشن می کند و کسی را می کشد. فیلم، احمقانه است.

سید جواد: یعنی با این وضع اگر بخواهیم از روایت و تیپ و شخصیت صحبت کنیم، اضافی است؟

مسعود فراستی: اصلاً نه روایتی در کار است و نه هیچ چیز دیگری. یعنی از این جوان هایی که تله فیلم می سازند خیلی عقب تر است.

دوست وبلاگی: میگن فیلم افخمی جواب آرگو رو تا حدی داده. به نظر شما درسته استاد؟

مسعود فراستی: اساسی داده، ولی توی خواب.

دوست وبلاگی: کدام فیلمساز در جشنواره میتواند جواب اثاری همچون آرگو و 300 و غیره را بدهد؟ کی؟ حاتمی کیا؟ طالبی؟ افخمی؟ کدوم؟(چون خودتون در گفتگو با رائفی پور فرمودید باید جواب این فیلم ها را دارد؟ اصلا در جشنواره ما میگذارند جواب 300 و غیره را بدهیم؟(مجوز ساخت و ممیزی و ...)

مسعود فراستی: بله، می شود. خیلی ممیزی را گنده نکنید؛ چیز جدی ای نیست. بحث اصلی این است که فیلمساز نداریم.

سید جواد: یعنی هیچ کدام از اینهایی که نام برده شد در این حد نیستند؟

مسعود فراستی: نه.

سید جواد: آن وقت تکلیف جمله ی شما چه می شود که گفته اید جواب آنها را باید با فیلم داد؟

مسعود فراستی: من رؤیا ها و آروز های خودم را گفته ام. اینکه فیلمساز نداریم، مشکل من نیست.

دوست وبلاگی: فضای بی حس، کارت پستالی و متظاهرانه فیلم "ارغوان" چگونه توانست شما را جذب کند؟ شخصا فکر میکردم یکی از تندترین یادداشت هایتان را برایش می نویسید.

مسعود فراستی: فضایش بی حس نیست؛ لحظاتی حس دارد. بی حسی مال آدم هایش است. یعنی آدم هایش، به خصوص شخصیت مرد، از آن گونه آدم هایی است که به نظر شما بی حس می آید. این آدم شبیه باقی آدم های فیلم های فیلمساز و شبیه آدم های فیلم های اروپایی است. اما آدمی است که عاشق شدنش را می فهمیم. من به این فیلم نیم ستاره می دهم. ولی فیلم های قبلی این دوستان به نظر من ماقبل صفر بودند.

سید جواد: یعنی این نیم ستاره را به خاطر پیشرفت فیلمسازان می دهید یا به خاطر خود فیلم؟

مسعود فراستی: به خاطر خود فیلم. فیلم دارد قصه می گوید. برای اولین مرتبه. این دوستان پیش از این بلد نبودند قصه بگویند، اما الآن فیلم دارد قصه می گوید. البته قصه اش را هم با بدبختی و لکنت می گوید. موسیقی اش را هم دوست دارم.

سید جواد: فکر می کنید موسیقی کلاسیکش در فیلم درآمده؟

مسعود فراستی: آره. به فیلم می خورد.

دوست وبلاگی: واقعا "مرگ ماهی" فیلم خیلی بدی بود که حتی لایق کاندید شدن هم نبود؟

مسعود فراستی: من نقدم را نوشته ام، دیگر. کاندید و جایزه و اینها مسأله ی دوستان است؛ مسأله ی من نیست.

دوست وبلاگی: استاد، شما درباره کمدی در فیلم "ایران برگر" گفته اید که بسیار سخیف است و اجتماعی می نماید. این فیلم باید چه می کرد تا اجتماعی می شد و آیا کمدی باید محصول اجتماع روز باشد و یا تراوشات اجتماعی ذهن فیلمساز؟

مسعود فراستی: اینکه فیلم باید چه می کرد، کار فیلمساز است. من چیزی را که می بینم، می گویم خوب است یا بد است و دلایلم را می گویم. این فیلم نه کمدی داشت و نه لبخندی. گذشته از اینها توهین به مردم بود. فیلم، به شدت توهین آمیز است. توهینش هم تیپ توهین ده نمکی است.

سید جواد: آیا کمدی باید محصول اجتماع روز باشد و یا تراوشات اجتماعی ذهن فیلمساز؟

مسعود فراستی: آخر تراوشات ذهن فیلمساز به درد من نمی خورد اگر بی ارتباط با مردم و مخاطب باشد.

دوست وبلاگی: آیا با فیلم"من دیه گو مارادونا هستم" به سینمای بهرام توکلی امیدوار شدید؟

مسعود فراستی: نه هنوز.

دوست وبلاگی: کار هومن سیدی در فیلم "اعترافات ذهن خطرناک من" گرته برداری است یا تقلید صرف؟

مسعود فراستی: اساساً تقلید.

دوست وبلاگی: نظرتون در مورد فیلم های بیرون کشیده شده از جشنواره-360درجه،ماهی عنبر-فیلم بهمن آرا-چیه؟دیدید؟

مسعود فراستی: ندیدم.

دوست وبلاگی: آیا اگر فیلم تاکسی جعفر پناهی در جشنواره بود جایزه ای دریافت میکرد؟

مسعود فراستی: من فیلم را ندیده ام. نمی دانم.

دوست وبلاگی: در مورد فیلم های محبوب شما در جشنواره امیر قادری متن های زیر را نوشته است. نظرتون چیه؟درست میگن؟

"در دنیای تو ساعت چنده؟" تلقی خفیفی از سینماست. طبیعی بود که گروهی از منتقدان از این فیلم خوش‌شان بیاید. کامل در چارچوب آموخته‌ها و لذت‌های سال‌های قدیم. آن چه از بس تکرار شده، فهم‌شان را از دنیا تشکیل می‌دهد. با آش طوطی و گربه پشت بام. بی آن که چینی نازک تنهایی‌شان ترک بردارد. به هر حال در این دنیای رو به تحول سریع پرهیاهو، آرام‌شان می کند.

مسعود فراستی: دری وری است. اصلاً نقد های این آدم دری وری است. نخوانی، سنگین تر هستی. کسی که به مینی ژوپ آدم ها گیر می دهد، خودش را به هر چیز و هر آگهی ای می فروشد و گاهی هم چیزی می نویسد و اسمش را نقد می گذارد، نباید جدی اش گرفت. این آدم اگر درباره ی همان فیلم "روباه" که فریفته اش کرده، نظر بدهد و درباره ی فیلم های دیگر نظر ندهد، سنگین تر است. از نظر من این آدم دیگر منتقد نیست. آدم هایی که باند باز هستند و کثافت کاری می کنند، نمی توان نام نقد و منتقد و اینها را رویشان گذاشت و اگر بگویند از این فیلم خوشم آمد و از آن یکی بدم آمد، خیلی جدی نیست. به نظرم ساکت شود، بهتر است.

"من دیگو مارادونا هستم":کارگردان، تصوری از داستان‌های کوتاه پست مدرن دارد، و مدام می‌خواهد از زاویه‌های مختلف، به عنوان یک فیلم، به منتقد و تماشاگر سینما قالب‌اش کند. پر از شوخی و ایده، که اغلب بالاتر از متوسط نیستند و موقع تماشای فیلم، به نظرتان می‌رسد در سطح بالاتری از آن قرار دارید. به این اضافه کنید نفرت توکلی از زنده ماندن، و از دنیا. از دیدگاهی این می‌تواند نقطه مثبت‌اش تلقی شود. برای من اما بسیار آزاردهنده است. انگار که می‌خواهد تماشاگرش را در این انتقام از زندگی، شریک کند.

مسعود فراستی: اصلاً این آدم آنقدر جدی نیست که من درباره اش نظر بدهم. فریب یک آشغالی مثل "روباه" را خوردن نشان می دهد که آدم در چه سطحی است.

دوست وبلاگی: امتیاز تان را به فیلم هایی که در جشنواره دیدید بفرمایید.

مسعود فراستی:

در دنیای تو ساعت چنده: یک و نیم.

رخ دیوانه: نیم.

ارغوان: نیم.

من دیه گو مارادونا هستم: نیم.

بقیه، صفر. بعضی هم ماقبل صفر.


موضوعات مرتبط: مصاحبه کاربران وبلاگ با مسعود فراستی ، مصاحبه/ مناظره ، ویژه های وبلاگ ، جدول ارزش گذاری/ ستاره دهی