شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.
شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.
در باب «آدمفروشی»
جناب ابراهیمخان نبوی
سلام
متن جنابعالی را الان خواندم. همین چیزی که خطاب به مسعود فراستی نوشتهای.
جهت یادآوری عرض میکنم که آدم عاقل وقتی خودش هفتاد بار در زندگیاش تغییر مسیر میدهد و کارهای متناقض میکند و حرفهای متناقض میزند، بهتر است به تناقض و بالا پایین زندگی دیگران گیر ندهد. وقتی خودش بارها بازداشت میشود و قولهایی میدهد و آزاد میشود بهتر است به تواب شدن دیگران و تعهداتشان بعد از آزادی بند نکند.
وقتی خودش مجبور میشود چند سال در یک روزنامه دولتی ستوننویسی کند تا آزادی مشروط بگیرد و بتواند از کشور خارج شود، به رفتار مشابه رفیق سابقش بند نمیکند. وقتی خودش زندگی خصوصی اش ماشالله بسیار پرماجراست، به زندگی خصوصی دیگری ور نمیرود.
الان میخواهی مرا متهم کنی مزدورم و جیرهخوارم و دارم از فراستی دفاع میکنم؟ خب میتوانی هر چه میخواهی فکر کنی ولی لابد میدانی که در همان برنامه هفت که سرمنشا همهی این دعواهاست، بهروز افخمی از من نقل قول غلط و جعلی کرد علیه اصغر فرهادی و وقتی اعتراض کردم، گفت معززینیا لیبرال شده و دوستان قدیمیاش را انکار میکند تا دل فرهادی را به دست آورد و بعد هم چند هفته پیاپی مرا دست انداخت که این بچهمسلمان چشم و گوش بسته ما هی میرود جشنواره کن و میگوید چه جشنواره خوبی در حالیکه جشنواره اصلی در کشتیهای آن پشت برپاست که فواحش را میآورند و چهها که نمیکنند. و به رفتارش ادامه داد و در یادداشتها و مصاحبههایش هم دستم انداخت و تا توانست مرا تحریک کرد که مثل بقیه وارد بازیاش شوم. اما من تا امروز دهانم را بستهام. چرا؟
لابد میدانی که من سالهای سال با افخمی زندگی و کار کردهام، در خانهاش بودهام کنار همسر و فرزندانش، سفر رفتهایم، بازی کردهایم، فیلم دیدهایم، کتاب خواندهایم، زندگی کردهایم... با فراستی هم به همین اندازه زندگی کردهام. بیش از تو معاشرش بودهام و شبها در خانهاش زندگیاش با مهوش و ایلیا را دیدهام. با حضرتعالی نیز. در منزل تو هم بودهام. کنار همسر و فرزندت. دورانی گذراندهایم هر کداممان. بدیهی است که خیلی چیزها از زندگی همه شماها دیدهام و به یاد دارم. امروز اگر رابطهمان شکرآب شود قرار است از این دانستهها مایه بگذارم؟ که چه بشود؟ که دیگر هر اعتمادی بین دو تا آدم از بین برود برای زندگی و رفاقت؟
بدیهی است که رفتار فراستی قابل دفاع نیست ولی اگر قرار است از کلمه «آدمفروشی» استفاده کنیم، اسم این کارها که بنشینیم خاطراتمان از زندگی شخصی همدیگر را علنی کنیم بیشتر به آدمفروشی میماند تا اینکه یکی برود توی مجلس مملکت و بگوید فلان فیلم، فیلم سخیفی است. حیرتزدهام از این که خودت را مجاز میدانی بحث همسر مرحوم مسعود را وسط بکشی به بهانه اینکه او مثلاً حرفهایی زده که شاید زمینه توقیف یک فیلم سینمایی را فراهم کند.
پیشنهاد میکنم به چنین روشهایی برای تخریب آدمها ادامه نده. متاسفانه یا خوشبختانه من اهل این کارها نیستم ولی شاید یکی زد به سرش و دلش خواست از این قصهها درباره خودت بنویسد. ممکن است خواندنش حالت را خیلی بد کند.
واقعا خوب نوشتند آقای معززی نیا
منطقی بود و واقعی؛ نه خیالی، با استعاره ها و تشبیه های خنده دار.