مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

گفتگوی مسعود فراستی درباره فرهنگ و سیاست

دوره بابک زنجانی های فرهنگی رو به پایان است

هفته نامه‌ی صدا - روژین حسینی / در کنار همه تسامح و تساهل به خرج دادن ها، سخن در لفافه پیچاندن ها، تعارفات و محافظه کاری ها؛ فرهنگ و سینمای ایران هم کسی را می طلبد که حرفش را رک و بی تعارف بزند و دغدغه گله و شکایت ها را نداشته باشد. مسعود فراستی به تنهایی این خلاء را پر کرده است. منتقدی  غیرقابل پیش بینی، که فیلم ها را یکی پس از دیگری سبیل نقدهای تند و تیزش می کند و خدش را آماج حملات کارگردانان و عوامل فیلم و سینما. فراستی به گفته خودش برای هیچ تریبونی اصالت قائل نیست و اعتقاد دارد این حرف است که باید به هر ترتیب گفته شود و به بار نشیند. او مشکل اساسی برخی اهالی فرهنگ و مشخصا سینما را، یکی ناکافی بودن سطح دانش و دیگری عدم پیوندشان با جامعه می داند. در این گفت وگو از او درباره نسبت دو حوزه فرهنگ و سیاست سوالاتی پرسیدیم. گپ و گفت و گو با منتقدی را که به قول خودش به کسی باج نمی دهد و نقد را به نسیه ترجیح می دهد، با کمتر چیزی می شود عوض کرد.


آقای فراستی برخی قائل به اصالت فرهنگی و تقدم فرهنگ بر سیاست یا بهتر بگویم تقدم کنش و اصلاح فرهنگی بر کنش سیاسی هستند. به نظر شما چنین تقدمی تا چه حد انتزاعی است و چقدر ریشه در واقعیت دارد؟

بعد از انقلاب، فرهنگ را ذیل سیاست معنا کردیم. یعنی فرهنگ را هم سیاست زده کردیم. به جای این که فرهنگ اصل بشود سیاسی کاری اصل شد. یعنی سیاست زدگی بر مقوله فرهنگ حاکم شده است. در بحث فرهنگی هم مسئولان دولتی این کار را کرده اند و هم تا حدی روشنفکران به این دام افتاده اند؛ من فکر می کنم هر فرهنگی بالاخره، به خصوص در کشورهای جنوبی، نمی تواند خیلی مستقل از سیاست حرکت کند و نمی تواند خود را در سطح یک مسئله نظری نگه دارد. قطعا تولید و توزیع فرهنگ با آدم فرهنگی؛ یعنی روشنفکر است. این توزیع به نظر من خوب انجام نشده و به جای آن، تک بعدی رفتار شده و به جای تکثر فرهنگی، تک صدایی تبلیغ شده و بسیار هم ایدئولوژیک است. از طرف دیگر دولتیان فرهنگ را چرخ پنجم درشکه گرفته اند. مثلا بودجه ای که برای فرهنگ در نظر گرفته شده یک درصد کل بودجه است.

متأسفانه چون عمدتا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری تقریبا در همه دولت ها، سیاسیون حاکم هستند، فرهنگ دولتی را برپا کرده اند که ایدئولوژیک هم هست. اصلا دولت، فرهنگ را ایدئولوژیک می خواهد و این نوع فرهنگ مانع تکثر فرهنگی و مانع فضای زیست فرهنگی است. خب این فرهنگ دولتی تعیین می کند که چه کتاب هایی منتشر بشود، چه کتاب هایی نشود. از کتاب بگیرید تا موسیقی و فیلم و همه شعبه فرهنگی را دولت تعیین می کند و همه، چه کسانی که به ظاهر اندیشه بازتری دارند، چه آنان که تفکر بسته تری دارند، متأثر از این فضا هستند. تازه آنان که تفکر بازتری دارند وضعشان بدتر است. چون پز ذهن باز داشتن می دهند، ولی اصلا باز نیستند.

می توانید مثال عینی تری بیاورید؟

بله، متأسفانه تحمل پذیری فرهنگی اصلاح طلب ها و اعتدالیون از اصول گراها کمتر است. تحمل پذیری صدایی مخالفشان در حیطه فرهنگی کمتر است.

در این میان برخی سیاستمداران به منظور کسب مقبولیت بیشتر نزد مردم، از اهالی فرهنگ و هنر در این راستا استفاده می کنند. مثلا سعی می کنند در کمپین های انتخاباتی از چهره های فرهنگی استفاده کنند یا در لیست انتخاباتی چهره های فرهنگی را بگنجانند. در مقابل اهالی فرهنگ چه استفاده از ای عرصه سیاست می کنند؟

اهالی فرهنگ ما به طرز واقعی هم سیاسی نیستند. قبلا بودند. قبلا ما داشتیم شاعری که سیاسی بود و شعر او هم سیاسی بوده. ولی الان نیستند. به نظر من، این حکومت نیست که مانع این ها شده، بلکه اصلا خود این سیر رو به عقب است، رو به جلو نیست. دولت هم بهانه لازم را می دهد. مگر می شود یک نویسنده خوب، قصه اش را نتواند بنویسد و بهانه بیاورد که حاکمیت مانع نویسندگی من شده است؟ یک مثال می زنم؛ من «کلنل» محمود دولت آبادی را خواندم؛ فاجعه است و عقب افتاده. چقدر رو به عقب است. اصلا نمی داند در چه شرایطی زیست می کند. توجیه هم این است که این کتاب من نیست، یکی دیگر ترجمه کرده. این جا هم نگذاشتند! این هم از آن بازی هایی است که همه دارند. من نمی گویم زنده باد فضای بسته. چون اگرمی گذاشتند دو روزه معلوم می شد حرف من درست است و این فاجعه است. من می گویم اتفاقا بگذارید فیلمش را بسازد، کتابش را بنویسد، سریع لو می رود که چیزی در چنته ندارد. و دیگر این ترفند از بین می رود. از دل این فرهنگ آدم جدی باید در بیاید، اما در این شلوغی که ممیزی و فرهنگ دولتی حاکم است، معلوم نیست چه کسی حرفی برای گفتن دارد و چه کسی ندارد.

شما معتقدید برخی از اهالی فرهنگ و هنر از فضای بسته سیاسی به نوعی در جهت منافع شان بهره برداری می کنند؟

بله، اما از این استفاده منفی طرفی نمی بندند. اما من نسبت به آینده خوش بینم، با وجود این که آدم خوش بینی نیستم. فکر می کنم که بازی یک چیزهایی در حال تمام شدن است. در شرایط بحرانی همه جور بازی می توان درآورد؛ بازی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و … در شرایط طبیعی – که اکنون داریم به سمتش می رویم -  دیگر نمی شود بابک زنجانی را از دلش در آورد. ما شبه زنجانی های فرهنگی و هنری هم داریم.

زنجانی فرهنگی چه تیپ شخصیتی است؟

که از این شلوغی بتواند طرفی بربندد و اسمی در کند. رانت خوار است. این آقایانی که الان خیلی هایشان را هم در تلویزیون و هم در سینما داریم رانت خوارهای حرفه ای هستند که وقتی به آن ها می گویی فرهنگ دولتی نباشد، می گویند نباشد، اما به محض این که بیانیه یا سندی مبنی بر همین ادعا می دهی و می گویی زیرش را امضا کن، می گویند نه امضا نمی کنم. چون به فرهنگ دولتی نیاز دارند. زیر سایه اش رشد کرده اند و با پولش ارتزاق می کنند.

ولی در حال حاضر حرف دیگری می زنند؛ گله شان از این است که مداخله دولت در عرصه فرهنگ بیش از حد و دست و پاگیر شده است.

معلوم است. بخش خصوصی در حرف خیلی مترقی است، خیلی منتقد است. اما …

مثالی در ذهن تان هست؟

بله، فیلم سازی می گوید چرا ما باید همیشه چشم مان به دست تماشاگر باشد که بلیت بخرد؟ در حالی که نمی داند تا آخر عمر باید چشمش به دست تماشاگری باشد که برود دم گیشه و بلیت بخرد. این اصل بحث است. باید دولت بیاید پولش را بدهد؟ این تفکر مضمحل است. نه از این خبرها نیست، لطف کنید دست تان را بکنید در جیب مبارک! به خودتان و اثرتان اعتماد کنید.

در حال حاضر چطور می شود یک خالق اثر هنری بخواهد اثری تولید کند که مضون سیاسی داشته باشد و در عین حال شعاری هم نشود و فروش کند؟ به نظر شما چنین اثری چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

به نظر م هنر متعهدشدنی است. منتها هنر متعهد الزامات هنر سیاسی نیست. تعهد به انسان و به بسیاری از اصول نیکی و انسانیت و … دارد. این به معنی این نیست که باید شعار سیاسی بدهد.اصلا اگر شعار سیاسی بدهد که دیگر اثر هنری نیست. اثری شعاری است که از نظر من هنر نیست. بیانیه است. «چگونه» گفتن اصل است و نه «چه» گفتن. وقتی با مخاطب ارتباط نداریم از چه می گوییم؟ جز از خود و دور و برمان که شبیه ما هستند؟ هم طبقه و هم مسئله ما هستند؟ این که نشد مردم! در هنر مسئله از خاص شروع می شود، نه از عام. کسی که حرفی عام می زند، چه اجتماعی و چه سیاسی و چه غیراجتماعی، اصلا هنرمند نیست. باید مسئله خاص اجتماعی را آن قدر خوب آنالیز کند و طوری نشان بدهد که من مخاطب با آن ها هم درد بشوم؛ و حالا از این مورد خاص، آرام به عام نزدیک می شویم. نه این که چون در جامعه این ها هست، من از آن استفاده می کنم. هر مسئله ای ابتدا باید درگیری شخصی من باشد تا باورپذیر بشود. مسئله آدم خاصی باشد؛ مسئله آدم خاص باورپذیری که با این مسئله کلنجار می رود.

هیچ گاه نشده که شما ایده سیاسی یا ایدئولوژیک خاصی را در نقدتان لحاظ کنید؟

ایده با ایدئولوژیک فرق دارد. من آدم ایدئولوژیکی نیستم. اهل ایده هستم، جهانی دارم و نظرات مختلفی نیز. اما ایدئولوژیک نگاه نمی کنم. یعنی از ایده و جهان به تفسیر باید و نبایدها نمی رسم. این ایدئولوژیک کردن فرهنگ است. استاد ایدئولوژیک کردن فرهنگ در قبل و بعد از انقلاب، شخص شخیص شریعتی و ادامه دهندگان اندیشه او بودند که این موضوع را تئوریزه کردند.

شهید آوینی چطور؟ ایشان ایدئولوژیک نبود؟

مرتضی ایدئولوژیک نبود. مسلمان و طرفدار حاکمیت بود، ولی پدیده فرهنگی را ایدئولوژیک نمی کرد.

بالاخره وقتی کسی یک ایدئولوژی را پذیرفته ناخودآگاه فرهنگش هم از آن متأثر می شود.

چه کسی می گوید چیزی که آوینی به آن اعتقاد دارد، ایدئولوژیک است؟ کسی که دین را ایدئولوژِک می بیند و می کند، به دینش جفا کرده است. تا حدودی همین چیزی که الان هست. این مقوله به محض این که ایدئولوژیک بشود دیگر فرهنگ در آن جایی ندارد. تکثر فرهنگی معنا ندارد. تکثر فرهنگی و و حدت. روشنفکر دینی هم همین طور است. همه این طیف ها آن وجه روشنفکری را که فاصله گرفتن از دولت ها و نقد کردن سیاست هاست، از دست می دهند. به محض این که بحث نقد مطرح بشود، جلوی آن یک پرده مصلحت قرار می گیرد که ته اش ایدئولوژیک است و مانع نقد می شود. جامعه ما از نظر فرهنگی، جامعه ای ماقبل نقد است. از نظر سیاسی این طور نیست. انواع نقدها در عرصه سیاسی صورت می گیرد، ولی نقد در عرصه فرهنگ و هنر خیلی ناچیز است. چیزی که من در این سی سال دیدم این است که دولت های اصولگرا راحت تر نقد فرهنگی را تحمل می کردند. البته نقد فرهنگی را می گویم، نه سیاسی را. اعتدالیون و اصلاح طلبان، برعکس. نقد سیاسی را بهتر تحمل می کنند.

اما به هر حال خط قرمزهایی وجود داشت که از آن ها نمی شد عبور کرد. و فارغ از این، دولت اصولگرا خودش جلوی بخشی از فرهنگ را می گرفت.

این در اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدالی مشترک است.

این خط قرمزها آن قدر درونی شده که شما وقتی راجع به آن ها صحبت نمی کنید، متوجه نیستید که دارید خودسانسوری می کنید و تصور می کنید آن ها دارند تحمل می کنند، در حالی که این شمایید که از قبل خیلی چیزها را پذیرفته اید و خودتان را سانسور کرده اید و به حدود خاصی قانع شده اید.

بله، خودسانسوری هم از آفت های جامعه ماقبل نقد است. یعنی دامن می زنیم به جوی که کاذب است. به نظر من در عرصه فرهنگ و هنر هر چیزی را می شود نقد کرد. خط قرمز به نظر من مصالح ملی و مصالح آرمانی و انقلابی کشور است. از نظر من تا جایی که این مصالح را زیر سوال نبریم، می شود نقد کرد، اما وقتی خودسانسوری پیش می آید دیگر این طور نیست… همه چیز معنای هیولاوار سیاسی می دهد و اهالی فرهنگ جا می زنند، یا سکوت می کنند و یا همصدا می شوند. به نظرم خیلی وقت ها روشنفکران ما و رادیکال های مذهبی شبیه هم موضع می گیرند و عمل می کنند. مثلا آدم باسواد روشنفکری مثل یوسف اباذری همان موضعی را می گیرد که طیف مخالفش می گیرد، سر این که مردم چرا برای پاشایی بیرون آمده اند و خون از ماغ کسی نریخته است. این موضع خیلی ارتجاعی است. یعنی خون از دماغ کسی ریختن خوب است؟ بحث اباذری این است که می گوید توطئه مشترک مردم و حکومت در سیاست زدایی کردن است.

البته مردم را تحت تأثیر ابزارهای حاکمیت تحلیل می کند نه این که بخواهند آگاهانه با حاکمیت توطئه کنند. اباذری تلاش می کند در این اتفاق به نوعی بحث فاشیسم را مطرح و بازنمایی کند.

چه کسی گفته پاپ آرت به فاشیسم می انجامد؟ چه کسی گفته آهنگ های مبتدل پاشایی به فاشیسم منجر می شود؟ چه کسی می تواند این را ثابت کند؟ این یک نکته،  و نکته دوم این که چه کسی گفته مردمی که رفتند همه برای پاشایی رفتند؟ تحلیل من این نیست. من هم می گویم این موسیقی مبتذل است، اما هست، باید هم باشد. و این آدم هایی که رفتند اساسا در بحث ساحت جمعی شان قابل تحسین اند. می خواهند که ساحت جمعی شان هم فعال شود، برای همین دنبال بهانه اند. گاهی بهانه فوتبال است، گاهی بهانه تشییع جنازه آدمی است که سرطان دارد و خواننده است. عده ای هم حتما طرفدار موسیقی اش هستند. و مظلومیت اش. خب، کسی که از موسیقی پاشایی دفاع می کند – که من هم مخالفش هستم – حق اظهارنظر ندارد؟

بحث حق داشتن یا حق نداشتن نبود. بحث تحلیل همان نظر و سلیقه بود. مسلما کسانی که در مراسم تشییع شرکت کردند یا موسیقی پاشایی را شنیدند، این حق را داشتند.

ببینید، دختر دانشجو آن جا بلند می شود و می گوید اگر کسی بتهوون دوست نداشته باشد آدم نیست؟ اباذری می گوید نه.

خب اباذری در آن محیط آکادمیک انتظار چنین حرفی را ندارد. سوال و بحثی که آن دانشجو مطرح می کند اصلا ربطی به بحث اباذری ندارد.

چرا؟

چون اباذری از سطح نازل فرهنگ و سلیقه مردم انتقاد می کند و آن دانشجو از حق انتخاب داشتن حرف می زند. این جا مطرح کردن این که من حق دارم یا حق ندارم بی ربط و احساسی است. انتخاب و «حق» انتخاب، دو موضوع کاملا مجزا هستند. اباذری «انتخاب» مردم را نقد می کند، نه حق انتخاب داشتن آنان را.

چرا دیگر. اباذری می گوید در مقابل پاشایی باید موتزارت و شوئنبرگ گوش کنید. چه کسی گفته در مقابل پاشایی این ها را باید گوش کرد؟ من خودم طرفدار موسیقی کلاسیکم و موسیقی ایرانی هم دوست ندارم. اما در مقابل پاشایی این ها را نمی گذارم.

موتزارت و شوئنبرگ فقط دو مثال هستند و این که بالاخره سلیقه و کیفیت پایین در همه حوزه ها باید نقد بشود.

نه، یک جامعه شناس نباید حرف رو هوای شخصی بزند. توی خانه می شود این حرف ها را زد. اما وقتی کسی در جامعه حرف می زند، دارد آلترناتیو می دهد.

سنجش یک اثر روی هوا نیست و معیارهایی دارد.

من می گویم این جواب آن نیست. پاشایی باید باشد؛ اگر اعتقاد به پلورالیسم فرهنگی داریم. بله مبتذل است، اما باید باشد. حذف نشود.

مگر شما خودتان به کل سینمای ایران را نقد نمی کنید؟ او هم می گوید این ذائقه، ضعیف و فاقد کیفیت است.

من نمی گویم مرگ بر سینمای ایران، زنده باید جان فورد. من می گویم سینمای ایران، سینما نیست. ماقبل سینماست؛ غیر از چند تا فیلمی که من دوست دارم و بیست تا فیلمی که شما دوست داری، بیشتر هم نیست.

اباذری که اگر به «مرگ بر …» اعتقاد داشت که سخنرانی نمی کرد.

در عمل ما این را شنیدیم.

خب تحلیل ها متفاوت است و این بحث هم زمان جدایی می طلبد. به نظرم برگردیم به موضوع خودمان. تعریف و ترسیم یک رابطه مطلوب میان دو حوزه فرهنگ و سیاست

در واقع بهتر است بگوییم ارتباط مجموعه طیف هنر و فرهنگ با سیاست؛ که هم روشنفکران را در بر می گیرد و هم هنرمندان را؛ با دقیق تر اهل هنر را.

برخی معتقدند که حضور بی قید و شرط سیاست و مداخله دولت است که موجب شده ما هنرمند خوب نداشته باشیم. یعنی بخشی به علت سانسور و بخشی هم به این خاطر که قهر کردند و یا به دلایل مختلف نتوانستند فعالیت کنند.

به نظر من هیچ دولتی، نمی تواند جلوی هنرمندی و روشنفکری را بگیرد. به نظرم روشنفکر و هنرمند در هر شرایطی می تواند و باید بتواند حرفش را بزند. به شرطی که هنرمند و متفکر باشد، اما روشن است که در هر شرایط، شاید نشود راحت حرف زد. فقط دولت ها نیستند؛ جامعه و تحمل جامعه هم هست، اما این که ما اصلا این صدا را نداشته باشیم مشکل دولت نیست؛ نه این دولت و نه هیچ کدام از دولت های اخیر. مشکل آدم هاست اساسا. این آدم ها کمک می کنند به این که صداها ضعیف بشود. یعنی این خود مثلا هنرمند است که پشت تابلوی «نمی گذارند من حرفم را بزنم» ایستاده است. بعد طرف فیلمش را می سازد، تیتراژ پایانی اسم هزار نهاد و آدم را می نویسد، و فیلم درباره این است که چرا نمی گذارند من فیلم بسازم! پس این چیست آقای فیلمساز؟ این لوس بازی ها چیست؟ این ژست اپوزیسیونی است. اگر این ژست بیفتد خبری نیست. توهم است و هم خودش این توهم را تا حدی باور می کند و هم این توهم را در جامعه گسترش می دهد. اگر پس فردا بگویند بفرمایید هرچه می خواهید بسازید، چیزی نیست جز ژست. باید به این طیف گفت بس است دیگر! این قدر خودتان را پشت این چیزها پنهان نکنید. ما – و هیچ جامعه ای – در یک باغ پر از گل زندگی نمی کنی. هیچ وقت این طور نبوده است. من می گویم باید علف های هرز را هرس کنیم، تا زمین نفس بکشد و گلی از زمین بروید. بنابراین بخشی از این قضیه توهم است که اجازه زنده ماندن به این دوستان را می دهد. اگر ای نتوهم از بین برود، زندگی هنری و … خیلی ها روی هوا می رود. مشکل اصلی این است: یکی کمبود سواد و دانش، و دیگری – بدتر از سواد – عدم پیوند با مردم این دوستان متأسفانه هیچ گاه هیچ پیوندی با مخاطبشان نداشته اند. روشنفکر ایرانی در این پیوند نقص داشته است. برعکس روشنفکران غربی. من سارتر را به یاد دارم که در تظاهرات در دفاع از فلسطینی ها با صندلی چرخ دار شرکت می کرد. همینگوی را می دانم که در جنگ ضد فاشیستی در اسپانیا تفنگ به دست بود و این پیوند را به هر حال داشت. بعد از آن دوران در آن جاها هم این ارتباط و پیوند کاهش پیدا کرده، اما وضعیت ما بسیار بدتر است. باید بنشینیم یک بحث طولانی در مورد تاریخ روشنفکری در ایران داشته باشیم.

فکر می کنید بخشی از آن به یک سری رویکردهای چپ گرایانه مربوط می شود؟

چپ ها که فقط ادعا داشتند. ادعاهای دهان پر کن احمقانه ای که به آن ها عمل نمی کردند و کاریکاتوریزه شده بودند. از حزب توده بگیر – که به نظرم بدترین است – تا شکل مذهبی اش، مجاهدین و … شوخی بودند. خودشان را قیم مردم می دانستند. روشنفکر سیاسی ما خودش را قیم می دانست و الان هم همین طور است. الان هم این تفکر قیم منشی، نه فقط در دولت و میان آدم های فرهنگی دولتی، بلکه در میان روشنفکران و مذهبیون نیز وجود دارد. به جای این که همسو با مردم باشند و تنها نیم قدم جلوتر از مردم حرکت کنند، عقب تر از مردم هستند. به نوعی با انقلاب هم انگار گسست تاریخی شان کامل شد. حداکثر کاری که کردند ترجمه یک سری کتاب بود، بعضی ها خوب و بعضی ها بد بسیاری هم بی ربط به مسائل ما، بعضی هم موثر. آن هایی هم که موثر هستند تصادفی چنین تأثیری دارند. خط فکری مشخصی ندارند. چرا که وقتی با مردم خود پیوند نداریم، مسائل آن ها و نیاز آن ها را نمی فهمیم. خیال بافی می کنیم و مسائل خود را به جای مسائل جامعه می گذاریم.

و همین عدم پیوند با جامعه باعث می شود که پرداختن به مسائل اجتماعی هم بیش از حد شعارزده بشود؟ مثلا به معضلی می پردازند که بیست سال پیش مصداق داشته و الان دیگر چندان عینیت ندارد.

اثر، سطحی و مبتذل می شود. علت این که کسانی مثل مهرجویی و دیگر قدیمی ها هم این گونه شده اند همین عدم پیوند است. اگر مثلا من بنشینم توی کافه ام و درها را ببندم و دائما در حال فکر کردن باشم که ایده نمی آید! من باید بروم توی خیابان و فلان کارخانه و فلان روستا و کتاب های فرنگی را هم بخوانم و سوادش را هم پیدا کنم. نه این که بنشینم توی خانه ام و فیلم هم نبینم، چون فکر می کنم نباید تأثیر بگیرم. کتاب تازه که از آن طرف هم می آید و باید هم بخوانند، نمی خوانند، پیوند هم مطلقا ندارند. می شود همان چیزی که من راجع به فیلم آن فیلمساز قدیمی گفتم در برنامه هفت، که حرف درستی بود و به عمده این طیف می خورد.

برخی از اهالی فرهنگ و مشخصا هم در سینما، از ضرر و زیان های احتمالی اقتصادی بعد از توقیف نگرانند.

مگر این دوستان پولی هم خرج می کنند؟ آیا واقعا برای تولید و توزیع اثرشان دست در جیب مبارک فرو می برند؟ از طرف دیگر چرا افرادی که از جیب خود پول صرف فرهنگ و هنر می کنند و این چنین ضررهایی نیز در هراسند، طرفدار سینمای دولتی هستند؟

این ادعا بر چه مبنایی است؟

شورای راهبردی که بهروز افخمی و عده دیگری راه انداخته اند، به طور کلی حرفشان این است که لطف کنید بگذارید سینما دولتی نباشد. چیزی که من سی سال است می گویم. چرا هیچ کدام از این دوستان به این شورا نمی پیوندند و حمایت نمی کنند؟ می ترسند که سوبسید نگیرند؟

شاید به دلیل یک سری مشکلاتی است که با افراد داشته اند.

یک حرف معینی گفته شده که یا با آن موافق اند یا موافق نیستند. نظرها اصل است، نه دعوای آدم ها!

بحث بهروز افخمی شد، به برنامه هفت هم بپردازیم. عده ای می گویند کسی که یک فیلم سفارشی می سازد و اصلا فروش هم نمی رود و مخاطبی هم جذب نمی کند، چطور به تلویزیون می آید و داعیه نجات سینما را دارد؟

توهم نجات سینما و جلب مخاطب را دارد. فکر هم می کرد فیلمش کمدی است و می فروشد.

این پیش بینی نکردن خودش ضعف نیست؟

بله، فیلم روباه، فیلم بدی است. می شود فیلم سفارشی خوب ساخت. قبل از انقلاب یک سری فیلم های سفارشی در سینمای مستند داریم که خوب درآمده است. گلستان هست، اصلانی هست، خیلی ها هستند… وزارت فرهنگ بهشان پول داده که بروند در نقاط مختلف فیلم بسازند. فیلم سفارشی و دولتی خوب هم ساخته می شود به شرط این که سینماگر بتواند از آن سفارش به نفع فیلم استفاده کند.

چرا در آن دوران شرایط به گونه ای بود که چنین فیلم های سفارشی مطلوبی ساخته می شد؟ در آن زمان رضا قطبی، ریاست تلویزیون، عده ای هنرمند را دور هم جمع کرده بود و بالاخره کاری انجام می شد. چرا در حال حاضر چنین شرایطی مهیا نیست؟

برای این که الان در سینما هنرمند نداریم.

 و چون قطبی هم نداریم؟

قطبی مهم نیست. مهم این است که هنرمند نداریم.

یعنی اگر هنرمند داشتیم، امثال قطبی هم پیدا می شدند؟

دقیقا. هنرمند است که امثال قطبی – مستقل از نگرش های سیاسی اش – را تولید می کند و نه برعکس. اگر روشنفکر و هنرمند وجود داشته باشد، راهش را پیدا می کند. و همچنین چنین فردی خود را لوس نمی کند که این جا تریبون تلویزیون است، یا این کار به سفارش تلویزیون است. چه عیبی دارد؟ استفاده نکردن از تریبون تلویزیون برای تو چه سودی دارد؟ آن رسانه می گوید که من آن قدر اهل دموکراسی هستم که اجازه می دهم این آدمی که خدا را بنده نیست و هیچ کس را قبول ندارد، هرچه دلش می خواهد بگوید. مهم آن است که می توانی از تریبون همین رسانه، حرف خودت را به گوش مخاطب برسانی. چه کسی بازی را می برد؟ و چه کسی می بازد؟

عده ای واهمه دارند که تنور تریبون های دولتی داغ بشود.

تنورش داغ بشود. تنورش با چه چیزی داغ می شود؟ با حرفی که مال خودش هست یا نیست؟ تو باید بدانی در ازای چیزی که می گیری باید چیزی هم بدهی. تنور آن داغ می شود، اما تو هم حرفت را می زنی. ممکن نیست که من در آب بروم اما پایم خیس نشود. چنین چیزی ممکن است؟ وقتی در آب می روی پایت خیس می شود، اما تو از این پای خیس استفاده ای کن که ارزش آن را داشته باشد. نه این که قهر کنی. می گویند ما نمی رویم در آب و پایمان هم خیس نمی شود! برو و بد و بیراه حاصل از آن را هم بشنو! بگذار بارها و بارها به تو بگویند آمده ای در تلویزیون، آن قدر بگویند تا خسته شوند. حرفت را بزن، اگر داری.

آقای فراستی، به نظر می رسد در نقد فیلم هایی با ژانر کمدی مسامحه به خرج می دهید. نمونه اش «اخراجی ها» و «گشت ارشاد». اما در مورد فیلم های کمدی به یک سکانس خنده دار هم قناعت می کنید.

اتفاقا خوب شد «گشت ارشاد» را گفتید. من این فیلم را دوست دارم، چون می خندم. خیلی فیلم تندی است و به نظرم تصادفی است و از فیلم ساز بهتر است.

فیلم به شدت شعاری است. و کارگردان هم جامعه اش را نمی شناسد.

نه، نمی شناسد. فیلم بعدی اش بد است و چند خط علیه اش نوشتم. اما «گشت ارشاد» یک فیلم کمدی ابزورد است که من از آن بدم نیامد، سر و شکل و منطق دارد و من خیلی خندیدم.

پس تساهل به خرج می دهید و به خندیدن اکتفا می کنید.

آخر من به این سادگی نمی خندم.

نظرات 25 + ارسال نظر
ک.ش یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 14:42

هفته نامه صدا، نه صبا

سید جواد:
ممنون از تذکرتان. اصلاح شد.

حسین پارسایی یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 02:14

سلام..
در پاسخ به دوست عزیز_کمیل_:
در کمالِ تواضع,چندخطی در پاسخ به سوالتان ,خدمتتان عرض میکنم.
باید بین ِ"ایدئولوژیک بودن" و "ایدئولوژیک زده بودن" تفاوتِ معناداری قائل شد,همانطور که باید بینِ "فردی سیاسی" با "فردی سیاست زده" ,تفاوت قائل شد..
مثلا در حوزه ی ادبیات, اثری مانندِ "قلعه حیوانات" ,از منظرِ شهید آوینی ,اثری ست ایدئولوژیک زده که بنده ی حقیر هم موافقِ این نظرم.یا اثرِ ضعیفی چون "ناقوس ها برای که به صدا در می آیند" از ارنست همینگوی..
یا در حوزه ی سینما, فیلمِ بدی چون "آرگو",از منظرِ استاد فراستی فیلمی ست ایدئولوژیک زده..ایشان میگویند :
لِنی ریفنشتال یا ژان پیر ملویل توانسته اند اثری خلق کنند که اول سینما باشد و حال احیانا ایدئولوژیک هم باشد_اعم از فاشیسم(پیروزی اراده) یا اِگزیستانسیالیسم(ارتش سایه ها)..
در ادبیات و سینمای ایران_قبل و بعد از انقلاب_ ,آثارِ ایدئولوژیک زده ای از افرادِ ایدئولوژیک زده ساخته شده..
نمونه اش سینماگرِ خود درگیری چون "محسن مخملباف" که استاد ,نقدهایِ خوبی بر آثارش نوشته اند..
آنچه که به درستی مذموم است ایدئولوژیک زدگی ست,که خیلی افراد را به قولِ استاد , کله پا کرده(همانند محسن مخملباف)..
مغزِ سخن ایشان این است که ایدئولوژیک زدگی ابدا با هنر , جمع نمیشود ولی اگر فردی ایدئولوژیک,کاملا مسلط به مدیوم باشد و به واقع کارش را بلد باشد و آن باوری که به ایدئولوژی اش دارد,هضم شده و درونی شده باشد و مانع و سدِ راهِ فرآیندِ خلقِ اثرِ هنری نشود_اثر از درونش بجوشد_به قولِ ایشان :سینماگر, سینما را با منبر و دوربین را با بلندگو اشتباه نگیرد",حال میتواند اثری بیافریند که اول سینما باشد_خوشه های خشمِ جان فورد_ و بعد ایدئولوژیک ,تسلطِ کامل بر مدیومِ بیانی,موجب میشود که موضعِ ایدئولوژیکِ سازنده کاملا از درونِ اثر بجوشد و تحمیلی و سطحی و خام نباشد که اتفاقا در این صورت,بر ضدِ نیّتِ فیلمساز, خروجی میدهد..
حال در زمانِ نقدِ اثر که از "چگونگی" به "چه" میرسیم,میتوانیم در مقامِ منتقد با نگاهِ سازنده اثر,موافق یا مخالف باشیم.(حتی منتقد هم میتوانید ایدئولوژیک زده باشد و فریبِ تم و موضوع را بخورد و از چه برسد به چگونگی!!)
وقتی که ایشان میگویند, مولوی که در قله ی شعر جهان جای دارد هم اشعارِ "محتوازده ای" دارد,یعنی که این اشعارِ محتوازده, به واقع دیگر شعر نیستند و شاعرانگی ندارند..
ایشان میگویند که میشود هم متعهد بود و هم متخصص, و این دو نقیضِ یکدیگر نیستند , اتفاقا همان متعهد بودنِ هنرمند , یکی از فاکتورهایِ مهمش, دانش است و آگاهی نسبت به پدیده ی مدِ نظر تا دیگر اثری چون "به نام پدر" ساخته نشود و
به جایِ آن,"مهاجر و دیده بان" و حتی "چ" ساخته شود..
شهید آوینی: وقتی هنر را ظرف میگیریم و میخواهیم محتوایی را در آن بریزیم,اینکه دیگر اثرِ هنری نیست ,اثرِ هنری باید از درونِ هنرمند بجوشد تا بر درونِ مخاطب,اثر گذارد..(آنچه که از دل برآید,لاجرم بر دل نشیند..)
موفق باشید..

سید علی شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 18:43

هیچ چیز اینقدر مطلق نیست که شما میگوئید.
به تعداد تمام آدم های کره ی زمین - منظورم آدم های سالم است - سلیقه و زاویه ی دید وجود دارد چون همه ی آن ها دارای عقل، عواطف و احساسات هستند.
قربانت گردم، سلیقه داشتن با صاحب سلیقه بودن فرق می کند؛ شاید در "لغت" هم معنا باشند ، اما در "اصطلاح" متفاوت اند. اگر متن من را باتوجه میخواندید، در می یافتید که منظور این حقیر سلیقه ی ابتدایی افراد است نه آن سلیقه ی پرورش یافته و عمیق شده؛ در ضمن این را هم گفتم که "آدم های باسواد میتونن به شفاف تر شدن زاویه ی دیدمان کمک کنند".

حسین پارسایی شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 14:56

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_سعید_ :
با اکثرِ گفته هایِ شما موافقم,بخشِ قابل توجهی از بچه های وبلاگ نقدهای دهه 60 و 70 و.. استاد را کامل نخوانده اند..
وقتی کمتر اهلِ خواندن باشیم و به شناختِ حداقلی رضایت دهیم,قطعا برداشت های ناصحیحی خواهیم داشت..
لااقل چندین و چندبار مقالاتِ معتبرِ ایشان را خواند,به طورِ کامل برنامه های نقد ایشان در برنامه هفتِ سابق را نگاه کرد و..,
پیشنهاد میکنم که دوستان محترم ,فایل تصویری نقدهای استاد فراستی دربرنامه هفتِ سابق_فریدون اجرایی و گبرلو_را از سایت راسخون دانلود کنند,دقیق یادم نیست ولی شاید بیش از 50 برنامه ی نقد ایشان را روی سایت گذاشته اند..

کمیل شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 09:18

سلام سید جان
مقصود استاد از "ایدئولوژیک" چیست؟آیا همان "اعتقادی" مقصودشان است؟
سپاس

سید جواد:
سلام.
بله. اعتقادی و اعتقاد زدگی.

saeed جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 20:47

سلام
در جواب به آقای سید علی:
سلیقه داشتن اینقدر آسون نیست که هر کس از راه برسه بگه منم برای خودم سلیقه و زاویه دید دارم. باید سالها فیلم دید و موسیقی شنید و کتاب خواند و از همه مهمتر اینکه زندگی سالمی داشت. زندگی سالم یعنی آدم بودن. باید از تظاهر و دروغ و پز دادن دوری کرد و اینکه مفت خور نبود. متاسفانه اهالی سینمای ما غیر از اینکه دنبال شهرت و قیافه گرفتن هستند اصلا اهل کار و ارتباط با جامعه نیستند. اکثرا جز طبقه‌ی ثروتمند یا متوسط به بالا هستند و با پول مفت دولت هم فیلم می سازند. اینجور آدما هنر نمی فهمند و روز به روز بیشتر از جامعه فاصله می گیرند. دارای سلیقه شدن کار بسیار سختیه. شاید از هر 100 هزار نفر یک نفر بتونه ادعا کنه که من سلیقه دارم. من فعلا تنها کسی که بهش اعتماد دارم و اونو دارای سلیقه می دونم استاد فراستیه. با توجه به بیوگرافی، نظرات و نقدا و کتابها، ایشون رو یک استثنا بین تمام منتقدین جهان می دونم.

در مورد بحث امتیازها: من با تمام حرفایی که آقا جواد در این مورد زد موافقم ولی به خاطر کسایی که با استاد آشنایی ندارند گفتم بهتره بخش امتیاز رو بردارید. چند جا تو اینترنت دیدم به خاطر همین شیوه امتیازدهی به استاد حمله کردند و البته حق هم دارند. مخاطبی که هیچ آشنایی با استاد نداره برای اولین بار به وبلاگ بیاد و ببینه فیلمهایی که اکثر منتقدین و مردم دوست دارند (مثلا رهایی از شاوشنک) بدون هیچ دلیلی امتیاز صفر گرفته طبیعیه علیه ایشون جبهه بگیره.

[ بدون نام ] جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 20:29

مقصود استاد از "ایدئولوژیک" چیست؟

آرمین پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 14:33

چرا وبلاگ اینقدر بد شده.اصلا به روز نیست.

سید جواد:
درست است. اشکال از بنده است که این اواخر به دلیل مشغله های زیاد نتوانسته ام آنچنان که شایسته است به وبلاگ و به روز رسانی اش برسم.

شاداب پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 03:19

سلام،
من یه حدسی میخوام بزنم،البته شایدم غلط باشه
به نظر من این اقا رضا خودش یه مدتی یه مدت(طولانی) اونطوری که اقا جواد گفتن(به شکل بدش یعنی بدون تحقیق برای استدلال ها) از استاد یا هر جریان فکری دیگه ای که بشدتم مخلاف جریان مبتذل ذهنیشون بوده تقلید کورکورانه انجام دادن بعد اون مدت از نظر ذهنی کم میارن میشن مخالف سر سخت کارهای خودشون ولی این دوگانگی رو دوست ندارن بپذیرن و میخوان در قالب پند دادن (به قول ایشون)به مخاطبای سطحی این وبلاگ جبرانش کنن.من نمیدونم ایشون این مخاطبای سطحی رو از کجا انقد دقیق شناسایی و پاتولوژی کردن!!!این دقت جز از زیست خوشون بر نمیاد.
البته شایدم حدسم غلط باشه.ولی فک نمیکنم اینطور باشه چون استاد یه جمله داره که میگه پرده سینما هر راست و دروغی رو اشکار میکنه.نظر منم اینه که قلم ،نوشته هر کس راست و دروغش رو اشکار میکنه و لوش میده.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 11:50

سید جان فیلم های مورد نقد هفت را چرا دیگر اعلام نمی فرمائید؟فیلم خارجی این هفته چیست؟

سید جواد:
عذرخواهی می کنم. بنده در دو هفته اخیر بسیار درگیر بوده ام و خیلی به وبلاگ نرسیده ام. فیلم خارجی این هفته Locke ساخته استیون نایت محصول 2013 است.

علی-ر دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 18:38

سلام:
ممنون از توضیحات خیلی ساده و مخنصر دوست خوبمون آقای سید علی.قرار نیست که چه بنده و چه خیلی از دوستان و علاقمندان سینما،صد در صد هم عقیده و هم نظر دیدگاههاشون از مدیوم سینما باشیم...در غیر اینصورت که در همه جای دنیا باید منتقدین اسباب اسپانسر و پخش فیلمها باشند...من هم تا پنجاه درصد با نظرات جناب فراستی مخالف بودم،ولی بعداز مدت ها آمار سلیقه من با جناب فراستی تا هشتاد درصد رسید اونهم با تحقیقاتی که انجام دادم...ولی مطمئن هستم که بیست درصد رو شاید تا سالها و تا تمام عمرم نتونم ازش عقب نشینی کنم...مگر اینکه تا سالها باز هم با راهنماییهای جناب فراستی متقاعد بشم یا خودم با دلیل و استنباطم این تناقض رو ثابت کنم!
ممنون از صبر و حوصله عزیزان و همینطور سید عزیز.

امید دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 17:31

سلام.نظر استاد رو در مورد بل توماس اندرسون و فیلماش ببرسید.
Boogie Nights (1997)
There Will Be Blood (2007)
The Master (2012)
Inherent Vice (2014)
Punch-Drunk Love (2002)
Magnolia (1999)
Hard Eight (1996)

سید علی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 15:49

به نظرم مسئله خیلی سادَست
جناب فَراستی هر چقدر هم باسواد باشند - که هستند - انسانی هستند با سلیقه ای مربوط به خودشان، ؛ اصلا سینما و خیلی از مدیوم های دیگه یعنی سلیقه، به نظرم هیچ اشکالی نداره که دوستمون از "صلاه ظهر" فرد زینه مان خوشش میاد ولی فَراستی نه، قرار نیست که همه ی آدم ها راجج به فیلم ها با هم، هم نظر بشن.
برای مثال من فیلم "چه زندگی شگفت انگیزی" فرانک کاپرا را رو شاهکار میدونم، فَراستی هم بهش 4 ستاره داده، من "آپارتمان" بیلی وایلدر رو فیلمی خوبی میدونم اما 3 ستاره رو زیاد میدونم برای این فیلم؛ من با این قضیه هیچ مشکلی ندارم. ایشون عینک خودشو داره، من هم عینک خودمو.
هر کسی با زاویه ی دید خودش به دنیا نگاه میکنه، آدم های باسواد میتونن به شفافیت این زاویه ی دید کمک کنن، اما قرار نیست که زاویه ی دید کسی رو جایگزین زاویه ی دید خودمون بکنیم.

[ بدون نام ] جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 11:26

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_حامد_ :
نمره ایشان به این فیلم , 1 از 4 است.

reza جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 01:09

سلام
ابتدا عرض کنم که همه این کامنت ها در جهت صحبت بنده با یک دسته از مخاطبان این وبلاگ بود و همانطور که قبل هم اشاره کردم امیدوارم که همواره سیدجواد و مطالبش برقرار باشند و دوباره وبلاگ با راه اندازی بخش های گذشته اش پویایی خود را بدست آورد. و همچنین بر این عقیده ام که از فراستی هم مثل هر معلم دیگری میتوان مطالبی را فراگرفت.

خب به صورت پراکنده ولی کامل سعی میکنم نظرم رو به پیرو پاسخ شما بنویسم
سید جان شما ابتدا سلیقه ای بودن امتیازها رو تایید میکنید و بعد مبحث تربیت شده بودن یا نبودن این سلیقه رو مطرح میکنید
در کامنت قبلم سعی در ارائه توضیحاتی به شکل غیرمستقیم داشتم که اینجا کامل میکنم صحبتم رو.

ما اینجا فراستی رو میبینیم که به گفته‌شون فیلم Her اثری "بی ارزش" هست! از طرفی اشخاص زیادی از میان منتقدان مطرح سینمای جهان رو دیدیم که نقدهای خیلی مثبتی روی این فیلم داشتن که اکثراً حداقل 3 ستاره از 4 رو به این فیلم داده بودند. خب اینجا سید جان شما که نمیخوایین بگین سلیقه همه این منتقدان تربیت نشده هست ؟
از طرفی در سطح جهانی منتقدانی هم بودند که فیلم Her رو خوب ندونستن . حالا آیا میشه بر همین اساس بیاییم و تربیت شده یا نشده بودن منتقدان فیلم دنیا رو تعیین کنیم ؟ اینجاست که میگم شما به صورت پیش فرض معیارتون رو آقای فراستی قرار دادین و بر همین اساس نظر میدهید و با استناد به همین فرض سعی در اثبات حرفهاتون برای ما دارین و دلایلتون رو از همونجا میارین.
همونطور که قبلا گفتم در مورد هر اثر سینمایی اختلاف نظرهای بزرگ همیشه امکان بوجود اومدنش هست. پس نمیشه یک نسخه واقعی و قطعا صحیح برای سلیقه ها پیچوند.

درمورد فرم صحبت کردید . من تعریفی از فرم توی کامنت قبل ارائه ندادم که بخواد اشتباه باشه . تنها به این نکته اشاره کردم که اگه در یک فیلم سینمایی، مفهومی که سازنده اثر میخواسته به مخاطب منتقل کنه رو مخاطب عیناً همونطور که در ذهن سازنده بوده توسط اون اثر درک میکنه (بدون واسطه و صحبت منتقدان) و هرآنچه که به نمایش درمیاد به علاوه شخصیت ها برایش قابل لمس هستن؛ پس چطور انگ فرم نداشتن رو میشه به اون فیلم وارد کرد ؟
این ها همه برمیگرده به دنیای فراستی که مثل همه انسان ها قطعا دنیای کاملی نمیتونه باشه و چارچوب مشخص خودش رو داره
سید جان امیدوارم که به این جمله ها به شکلی فلسفی نگاه کنی ، نه اینکه بسیار طرفدارانه و به دور از منطق بیای و به شکلی بگی که چارچوب فکری فراستی بهترین و تربیت شده ترین در دنیا هست! با این منطق هر شخصی میتواند یک منتقد و کارشناس فیلم (وطنی یا خارجی!) رو که تبعاً مدارج علمی را هم طی کرده رو بچسبه و متر و معیارش رو اون منتقد قرار بده و بعد نظر بده!
در نهایت میبینیم که این منتقد پرست بودن چه دردسرهایی که نداره . البته نظر شخصی من این هست که شخصی با نگاهی باز و گسترده، اسیر این مسأله نمیشه و سریع خودش رو بیرون میکشه . اما به هرحال این مسأله ایه که همواره شاهدیم همه جا و باید بهش پرداخته بشه

سید جان من وقتی میگم هر شخصی در هر جایگاهی بهتره علاقه اش به هر اثر هنری ای که خودش میپسنده رو ابراز کنه و امتیاز بالا بهش بده از همین مسائل گرفته شده و حداقلش اینه که اینجا اون شخص، خودشه. و از طرفی هر چه غیر از این بوجود بیاد تناقضات و سردرگمی فراوانی رو برای شخص به دنبال خواهد داشت

و جا داره باز هم تاکید کنم که آثاری که خوب معرفی شدند (امتیاز های بالا از فراستی گرفته اند) یک سری نکته مثبت رو برای ما بازدیدکنندگان سایت در بر خواهد داشت، چرا که میتونیم استفاده کنیم , به طور اتوماتیک فیلمهایی برای دیدن به ما معرفی شده ، هرچقدر هم ممکنه از اون ها خوشمون نیاد ولی باز دونستن علت اینکه چرا به فیلم محبوب یک شخص تبدیل شده برای ما جالب خواهد بود . اما وقتی در مورد کسانی که بدون فکر و چشم بسته به نظر یک منتقد اکتفا میکنند فکر میکنیم میبینیم که این مسأله امتیازها خطرناک هم میتونه باشه و باید هشدارهای لازم رو هرچند در قالب چند کامنت بدیم که علاقه واقعی به سینما همچنان حفظ بشه و صرفا به خاطر نظر یک منتقد، از فیلمی که میتونیم باهاش زندگی کنیم روی برنگردونیم.
سید جان حرفهای من اصلا درمورد کار بسیار قابل تقدیر که شما در این یکی دو سال انجام دادین و نظر فراستی رو درمورد فیلمها جویا شدین نیست . همونطور که در ابتدای بحث اشاره کردم دوست دارم بیشتر از این ها فعالیت کنید و ناراحت میشم وقتی میبینم قسمت مصاحبه ها و امتیازدهی ها که رونقی داده بود به اینجا متوقف شده. مخاطبان من این دوستانی هستن که متاسفانه سطحی به هنر نگاه میکنن و تمام یک اثر هنری رو به نظر یک منتقد محدود میدونن. بخصوص این امتیاز های خشک و خالی که بدون یک خط توضیح یا استدلال برای امتیازِ داده شده اینجا وجود داره (که خیلی هم خوبه) اما بدِ ماجرا اینجاست که مخاطبان سطحی ، خوب و بدهای شخصیشون رو از همین امتیازای فراستی تعیین میکنن و با این کار ممکنه از خیلی از آثار با ارزشی که مورد علاقه شون بوده و باهاش ارتباط برقرار کردن روی برگردونن. درحالی که هیچ حجت یا نظر قاطعی در این زمینه وجود نداشته

یک مطلب حاشیه ای رو هم اینجا بگم
که سید جواد جان من حرف شما رو هم درک میکنم . خوشبختانه (یا شاید متأسفانه) همانطور که در چند کامنت قبل اشاره کردم من مخاطبان سایت رو افراد محترم و به دور از ابتذال و لودگی میدونم و برهمین اساس وقتی از آثار مورد علاقهء شخصی حرف میزنم پیش زمینه من این هست که هراثر غیر جدی، چرند و غیرقابل تأملی که از ملزوماتِ دوست داشتنش لودگی یا سن کم مخاطب هست را دیگر وارد بحثمان نکنیم . بحث من و اصل حرف من در ابتدا در مورد آثار تأمل برانگیز و بعضاً تکرارنشدنی سینمای خارج هست که در این سایت صفر و یا بی ارزش شده اند که تا اینجای کار اصلا مشکلی نیست و تماماً سلیقه آقای فراستی ست و اگر عاقل باشیم باید این مطلب را اول از همه درک کنیم. مشکل از اونجایی شروع میشه که دوستانی رو میبینیم که انگار فقط منتظرند که آقای فراستی نظر بدهند که این ها هم چیزی برای ارائه داشته باشند و اگر از این دوستان درمورد فیلمهای مورد علاقه‌شان سوال شود نظر فراستی را ولی از جانب خودشان به ما ارائه خواهند داد.

ضمنا با احترام به سینمای ایران ولی بشخصه حتی یکبار به امتیازهای آقای فراستی به این فیلمها نگاه نکردم و اینکه شما حرف از دهنمکی زدید در ابتدا برایم عجیب بود
چرا که فکر میکردم منظورم را از ابتدا فهمیده اید . البته در کامنت قبل هم در مورد آثار مطرح توضیحی مختصر دادم که گویا شما ندیدید (یا فقط قسمت اقبال عمومی اش را دیدید!)یا شاید توجه کردید ولی برداشتی اشتباه داشتید که حرف از دهنمکی به میان آوردید
شاید لازم به توضیحی برای واضح تر بیان کردن منظورم داشت. طوریکه در بالا عرض کردم منظور بنده آثار مطرح تاریخ سینمای جهان که تحسینات بسیاری من‌جمله از جانب کارشناسان ، مخاطبان و گاهی فیلمسازان داشته ، بود نه آثار صرفاً گیشه ای.

و درپایان در مورد حرفی که در مورد مغلطه کردنتان زدم و شما درمورد گالیله گفتید عرض کنم که باز هم در کل این چیزی از مغلطه بودن صحبت شما کم نمیکند . کاری که شما انجام میدهید همان مغلطه توسل به مرجعیت بود که فارغ از اعتقاد شخصیتان به صحیح بودن یک استدلال، برقرار است. چرا که شما در اثبات صحبتتان از فراستی (به عنوان یک مرجع) که آن ادعا را دارند استفاده کردید درحالی که حرفتان مصداق های مغلطه را داشت
ضمنا خارج از این بحث، اینکه شما آن استدلال را (ینبار بدون تایید فراستی) صحیح می پندارید قطعا اعتقاد شخصی شخص شما و براساس دانش خودتان است ،نه یک اصل پذیرفته شده میان سینما گرانِ بزرگ حاضر، که عمرشان را در این راه صرف کرده اند. و از طرفی مسأله ی گالیله مسأله ای بود که بخاطر نبود ابزار لازم و کافی برای اثبات آن در آن زمان مورد قبول همگانی واقع نشد و اصلا شباهتی به بحث ما ندارد ، از جمله حرفهای شما در این زمینه این است که "روزی به دنیا اثبات خواهد شد که سینما یعنی سینما کلاسیک!" و در همین راستا روزی ثابت خواهد شد که نظرات آقای فراستی مبنای همگان قرار گیرد . چرا که گالیله یکبار گفته است که ستارگان و سیارات به دور زمین نمی گردند و بعدها ثابت شده که اینگونه است .. اما این مسأله کجا و آن کجا
از نظر دوستمان حسین پارسایی هم تشکر میکنم.

سید جواد:
با سپاس فراوان از وقتی که گذاشته اید، چنین می پندارم که اگر بخواهم چیزی بنویسم، تکرار مکررات خواهد بود، چراکه عموماً همان بحث های قبلی با بسط های متفاوت در حال طرح شدن است و لذا پاسخ های بنده و شما در لابلای گفتگوی خوب و دلچسبی که داشتیم مطرح شده و برای کاربران قابل رؤیت است. مشخص است که بنده و شما هم برخی قسمت های حرف های یکدیگر را کاملاً درک نمی کنیم و در نتیجه به سوء برداشت می رسیم، و هم در برخی مسائل اختلاف نظرهای اساسی داریم. به هر روی، هر دو نفرمان سعی کرده ایم که نظرات‎‌مان را مفصلاً و مشروحاً مطرح کنیم و حالا این مخاطب فهیم وبلاگ است که ان شاء الله برداشت و نتیجه‌گیری صحیح را از این گفتگوی صریح و صمیمی خواهد داشت.

با سپاس از حضور گرم و آرزوی ادامه دار بودن‌تان
و با تشکر از آقای پارسایی عزیز.

حامد پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 18:06

سلام.ممنون از اطلاع رسانی خوب شما.میخواستم اگه میشه نظر استاد فراستی در مورد فیلم پاپیون رو به ایمیلم بفرستید.
hamed.8a6@gmail.com

امیررضا چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 19:02

سلام نظر استاد راجع به فیلم پرواز بر فراز اشیانه فاخته ( دیوانه از قفس پرید) چیه؟

نمره 0.5 به آن داده اند.

مهسا سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 15:31

آقای محسنین صفحهٔ شخصی ندارند ما بتونیم نمراتی که ب فیلمها دادند ببینیم؟

سید جواد:
اگر هم داشته باشند، بنده اطلاعی ندارم.

حسین پارسایی دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 00:27

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_رضا_ :
قصد ندارم ورودِ حداکثری به بحثِ شما کنم ولی با اجازه ی شما و در کمالِ تواضع, چند نکته را یادآوری میکنم..
در سینما, هر "شناختِ صحیحی" از "پسِ واکنش" حاصل میشود.
این واکنشِ مخاطب در لحظه و در دراز مدت نیز از دو دریچه ی اثرگذاری و زیبایی شناسی عبور میکند..اینکه خندیدنِ آقای فراستی هنگام دیدن فیلمِ گشتِ ارشاد را تعبیری چون "حال کردن" به معنای فهمی ناپخته در نسبی گراییِ سلیقه ای دم دمدمی مزاج و بی پشتوانه و اصول بکنیم, از عدمِ شناختِ دقیق دانش و عقبه ی فرهنگیِ ایشان حکایت میکند و اینکه منظور از لغتِ "واکنش آنی" که اساسا اشاره به امری ناخودآگاه است که اتفاقا مبنایِ شناخت صحیح و "اساسا صادقانه" ,نیز از این "ناخودآگاهی" حاصل میشود را به خوبی درک نکرده ایم.پس این واکنشِ ناخودآگاه_خنده در لحظه_ نسبتی با بخشِ مبتذل پسند احساساتِ رشد نیافته ندارد ..
برای شناختِ پدیده ها نیز باید در ابتدا از قله شروع کرد,نه از دامنه ی بحث..
مولوی :
اشتراک لفظ دائم رهزن است..اشتراک گبر و مومن در تن است..
پیشنهاد میکنم که شما ضمنِ استفاده از لغاتی چون فرم,محتوا,حس,احساس,سلیقه شخصی و..,تحلیل ایشان از این لغات را نیز به دقت بخوانید,چرا که به طورِ موثری دچارِ "رهزنی اشتراکِ لفظ" شده اید و این در تحلیل هایتان به وضوح دیده میشود..
موفق باشید ..(صراحتِ متن را به حسابِ اثربخشی بحثِ صریح بگذارید نه دفاع از جنابِ فراستی)

مهسا یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 21:27

نمره شون ب فیلم ارابه‌های آتش (۱۹۸۱) چنده؟

سید جواد:
نمی دانم.

reza یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 12:40

ببین سید جان .. بحث خیلی گسترده ست و فقط نمیشه با یک دسته بندی دوشاخه ای (سلیقه تربیت شده و تربیت نشده) دیگه تموم دونست
ابتدا اینکه تربیت یک بحث نسبی هست و به طور قطع معیار وجود نداره که بشه تربیت برتر رو مشخص کرد، از نگاه آقای فراستی آثار کلاسیک از جمله یک سری کارهای هیچکاک استاندارد سینما هستن ، چرا که ایشون با فیلم هایی که با اون فرم به نمایش درومده باشن ارتباط برقرار میکنن
اما این یک مساله شخصی هست ، چون خیلی ها با فیلم های مدرن امروزی ارتباط برقرار میکنند و داشتنِ فرم یک اثر مگر غیر از این هست که "در نهایت" مخاطب، مفهومی رو همونطور که در ذهن سازنده بوده، درک کنه و حرف فیلمساز رو لمس کنه؟
خب وقتی این مورد رخ میده توی بعضی از فیلم های امروزی دیگه چه لزومی به بررسی فیلم در داشتن استاندارد های فیلمهای کلاسیک و چارچوب محدود آثار هیچکاک داره ؟ یعنی هنر اینقدر بسته شده یا واقعا نگرش ما محدود هست ؟
هیچ جای دنیای هنر اثبات نشده که سینما یعنی سینمای کلاسیک و این فقط نظر جناب فراستی هست. این یعنی نظر "شخصی" .
شما چون به طور ظریفی مدام از مغلطه توسط به مرجعیت استفاده میکنی من مورد بالا رو نوشتم؛ الان مصداق هایش رو براتون میگم
شما فراستی رو مرجع قرار دادین و میگین چون ایشون ادعای C رو دارن پس ادعای C درست هست
و اینطوری سعی در این دارین که امثال من رو متقاعد کنید
در حالیکه تنها در صورتی ادعای C درست هست که علاوه برصلاحیت دار بودن مرجع ، این ادعای C باید به اندازه کافی مورد تایید سایر مراجع و خبرگان در رشته مورد نظر هم باشه
اما هیچ وقت هیچ کس نتونسته اثبات کنه که سینما یعنی سینما کلاسیک! پس ادعای C تنها یک نظر شخصی هست که شما سعی در صحیح جلوه دادن اون دارید
بر همین اساس میایید و تمام امتیاز های جناب فراستی رو برای ما صحیح و واقعی نشون میدید طوریکه یعنی واقعا قبول کنیم که فیلمی که جناب به اون بی ارزش گفتن واقعا فیلم بدی هست! درحالیکه این امتیازها اکثرشون اگه احساسی نباشه پس همگی نسبت به یک چارچوب مشخص و مدیوم های سینما کلاسیک داده شده اند
که این مطلب همونطور که گفتم اساساً دارای مشکل هست

و مورد دیگر اینکه سید جان شما با توجه به همین مصاحبه ای که از آقای فراستی قرار دادی دیگه نباید گفته ی من مبنی بر اینکه با هر فیلمی "حال کردیم" پس فیلم خوبی هست مخالفت کنی ؛ چرا که چند خط بالاتر خود فراستی همین نظر رو داشته..
«من این فیلم رو دوست دارم، چون میخندم»

و تمام حرف من از اول به دوستان همین بود
هر فیلمی که موجب ایجاد حسی خوب در شما میشه، پس علاقه تون به اون رو کتمان نکنید
چون در غیر این صورت خودتون نیستید

ضمنا یک بحث دیگه (که تا همینجاشم طولانی شد نوشته هام)؛ اینکه سید جان وقتی شخصی به فیلمی امتیاز میده علاوه بر استاندارهایی که خودش مد نظر داره از یک اثر سینمایی ، مواردی دیگه همچون ارزش ها ، عقاید، تابوهای شخصی و مواردی ازین دست هم روی نظرش تاثیر گذار هست
این ها مواردی نیستن که بخواییم برای سایرین نسخه کنیم و تحویلشون بدیم ، هرکس در این موارد نظر خودش داره
متوجه میشین چی میگم ؟ اینکه شخصی بیاد به امتیازی که من به یه اثر دادم استناد کنه و خوب و بدش رو براساس اون تعیین کنه ، یعنی در واقع قسمتی از عقاید شخصی من رو هم به صورت پیش فرض قبول کرده !

و در آخر بازهم تکرار میکنم که بخش امتیاز دهی این سایت ، میتونه کمک خوبی برای کسانی که میخوان شروعی بر دیدن آثار سینمایی داشته باشن باشه ، چرا که فیلمهایی حداقل غیر آشغال رو به اونها برای دیدن معرفی میکنه (فیلم هایی که امتیاز بالا گرفتن)
اما به همون اندازه برای افرادی که چشم بسته تسلیم نظر منتقد ها میشن خظر ناک هست ، چرا که فیلم هایی بی ارزش یا 0 خونده شدن که میتونن بهترین فیلم های زندگی اشخاص باشن

-------
یه مطلب هم در مورد فیلم های مطرح جا موند بگم ؛ اینکه شما میفرمایین بحث رو سطحی میکنه واقعا دلیلش رو نمیدونم
وقتی فیلمی مورد قبول افراد زیادی (از جمله منتقدان، مخاطبان عادی و حتی بعضا فیلمسازها) قرار میگیره هرچقدر هم مخالفش باشیم و بخواییم بی ارزش بخونیمش ، باید یک لحظه نزد خودمون این شک رو کنیم که آیا واقعا بی ارزش هست ؟ یا این فقط در مسیر فکری شخص بنده اینگونه هست ؟
این موضوعی هست که هم جناب فراستی به عنوان امتیاز دهنده و هم ما بعنوان الگو قرار دهنده نظر ایشان باید به شدت به اون دقت کنیم

ممنون از حوصله تون

سید جواد:
بنده هیچ کجای بحثم دفاعی از جناب فراستی و نظرات ایشان نکردم و فقط قاعده ای که از نظرم درست بود را عرض کردم و هنوز هم بر سر آن هستم.

اولاً جناب فراستی استاندارد فرم را فیلم های هیچکاک نمی دانند. تعریفی که شما از فرم کردید نیز اشتباه است. شما مدام واژه هایی چون "احساس"، "حس" و "فرم" را بدون منطق به جای یکدیگر استفاده می کنید و همین امر بحث تان را در بهترین شکل، نامفهوم و مخدوش می کند.

ثانیاً این سخن بسیار اشتباه است که یک ادعا یا نظر تنها زمانی درست و قابل اعتناست که مورد قبول دیگر اهالی فن نیز باشد. عمیقاً معتقدم که این "استدلال درست" است که درست بودن نظر را تعیین می کند، حتی اگر آن استدلال درست تنها از یک نفر صادر شود و در مقابل همگان قرار گیرد. یادمان نرود که تحولات اساسی علمی همین گونه آغاز شده اند. تنها به عنوان یک نمونه خوب است ماجرای گالیله را به یاد آوریم که هیچ کس (چه اهل فن و چه غیر متخصصان) حرف او را مورد تأیید نمی دانست، اما هم اکنون ما می دانیم که حرف همه‌ی آن دیگران غلط بود و حرف گالیله به تنهایی صحیح بود و اگر نبود پافشاری گالیله بر نظر درست اما تک و تنهای خود، امروز شاهد بسیاری از پیشرفت های علمی نبودیم.

ثالثاً پیش از این نیز عرض شد که روند نمره دهی صحیح از نظر بنده چگونه است و همان عرایض نشان می دهد که آنچه شما آن را از ملزومات نمره دهی می دانید، از نظر این حقیر اساساً اشتباه هستند.

رابعاً بنده نیز درباره تقلید کورکورانه از نظرات هر منتقدی عرایضی تقدیم کردم و توضیح دادم که تقلید چه زمانی صحیح و قابل اعتنا است.

خامساً درباره فیلم های مطرح چیزی را تکرار کرده اید که پاسخ پیشین بنده همچنان درباره آن صدق می کند. معیار قرار دادن اقبال عمومی در حوزه‌ی کارشناسی کاملاً سطحی نگری است چراکه بسیارند فیلم های مبتذلی که اقبال فراوانی از آنها می شود. نمونه اش هم همین اراجیفی که امثال آقای ده‌نمکی تحویل سینما داده اند. کار کارشناس آن است که اگر فیلمی دارای اقبال را بد می داند، هم دلایل بد بودنش را توضیح دهد و هم اقبال آن را تحلیل کند، نه اینکه اقبال را معیار قرار دهد و به نظرات مستدل خود شک کند.
ضمناً چنانچه پیش‌تر عرض شد، معیار قرار دادن اقبال و مطرح بودن یک فیلم، در حقیقت معیار قرار دادن نظرات دیگران است، نه "حال کردن" شخصی.

سادساً بنده جایگاه بروز نسبیت سلیقه را نیز پیش‌تر توضیح دادم و هنوز بر این باورم که تربیت شدگی با تمام گستردگی اش حرف اول و آخر را در این بحث می زند و لذا همان تقسیم دو شاخه ای از قضا تمام بحث است.

ممنون از حضور گرم‌تان.

شهریار یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 09:57

بنظر شما برای فردی که اعلام می کند «نوشتن بهترین کار عالم است» عجیب نیست که در مقایسه با گذشته خود آن فرد، تبدیل به یکی از کم کار ترین منتقدان در امر نوشتن شده است ؟ دلیل این کم کاری چیست؟ شرکت در کلاس ها، مجالس، و برنامه های تلویزیونی بهانه قابل قبولی برای طرفداران نیست. مدتهاست که یک مقاله زیبا و تاثیر گذار، بمانند آنهایی که در کتاب لذت نقد خواندیم، از ایشان ندیده ایم.

سید جواد:
اگر نظر بنده را می‌پرسید، خیر. عجیب نیست، زیرا در همان یادداشتی که جمله‌ی مذکور را می‌گویند، جملات دیگری نیز درباره‌ی زمان نوشتن و ننوشتن مطرح می‌کنند که مکمل بحث است. به علاوه، باز بدان جهت که نظر بنده را جویا شده‌اید عرض می‌کنم که شرکت در کلاس ها و نشست ها و برنامه های تلویزیونی برای بنده قابل قبول است چون اعتقاد دارم که نه ایشان باید برای کارهایشان از بنده کسب اجازه کنند و نه اگر نوشتن بهترین کار عالم باشد، دیگر کار ها بد می‌شوند. بنده اگر حقیقتاً به دنبال نظرات ایشان باشم و پی‌گیر نقطه نظراتشان، با تواضع و ادب از هر رسانه ای که خود ایشان صلاح بدانند این پی‌گیری را انجام می‌دهم.

reza یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 01:25

سلام
میفهمم منظورتون رو . واقعیتش دلیل پی گیر بودن من علاقه شخصیم به لحن آقای فراستی هست نه هیچکدوم از موارد دیگه که گفتین . ضمنا بشخصه خودت رو هم دوست دارم سید جان که اینجا حضور دارم.
درمورد سلیقه تقریبا به موارد درستی اشاره کردید . اما کلی نبود
ببینید فیلمهایی هستند که برمبنای تجربیات شخصی هر فرد در زندگی، اون آدم میتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه و بعضا با شخصیت اصلی فیلم یه جور هم حسی داشته باشه و به این شکل نسبت به اون فیلم شدیدا علاقه مند میشه، چرا که به تعبیری خودش رو اونجا دیده . دیگه اینجا شخص کاری نداره به اینکه فلان جا چرا کات صحنه یا اینکه میزانسن مشکل داشته و این حرفها
از طرفی یه شخص دیگه که اصلا چنین تجربیاتی براش غریب بوده با دیدن این فیلم ممکنه متنفر بشه از فیلم!
بحث من دقیقا روی این موارد هست ، من به عنوان یک انسان خودم رو موجود کاملی نمیدونم که بخوام دیگه از بُن یک "فیلم مطرح" رو بی ارزش بدونم ! چرا که انسان براساس مسیر فکری خودش نظر میده و مطمئنا این مسیر فکری و نگرشِ هر شخص همه چیز رو در بر نمی گیره.. هیچ انسانی نمیتونه همچین ادعایی کنه
پس با علم به این مطلب هرچند حرفه ای ترین باشیم باز هم نمیتونیم به خودمون بقبولونیم که یک فیلم مطرح واقعا بی ارزش باشه .

از اینجاست که میگم احساسات شخصی و همچنین مسائل مربوط به تابوها و ارزشهای شخصی وارد و تعیین کننده میشه .. این میتونه باعث شه یکی مثل فراستی به فیلمی بی ارزش بگه و یکی دیگه بالاترین امتیاز رو به اون بده

بحث من این نیست که چرا فراستی به یک فیلم بی ارزش گفته ؛ جواب این چرا رو که تو همین کامنت گفتم
بحثم این دوستانی هست که واقعا فیلمهایی رو دوست داشتن ولی با دیدن امتیازهای فراستی از فیلمهای محبوبشون به خاطر اینکه مدیوم های سینمای هیچکاکی رو نداشته روی برگردوندن! : )
ممکنه بگین خب باشه ، حالا چرا خودت رو بخاطر این خسته میکنی
باید بگم که یه مدت خود من سلیقه م رو بخاطر معیار قرار دادن منتقد ها و افراد مطرح و ... گم کردم و سعی میکردم فیلمهای محبوب اون ها رو همیشه خوب بدونم و امتیازهای بالا بدم درحالی که خیلی وقتا اصلا با اون اثر حال نمیکردم.. اما بعد متوجه شدم که این لذت رو میگیره و نمیشه اینطوری سینما رو دوست داشت.
باید احساس خودمون معیار باشه ، با یک فیلم حال کردیم پس اون خوبه
حتی فراستی هم همینطوریه ، با گشت ارشاد حال کرده و میگه فیلم خوبیه
اما فاجعه اینجاست که با توجه به همه موارد گفته شده باز یه شخصی بیاد و نظرهای شخصی بقیه رو ملاک کار قرار بده

ضمنا سید جان من فرض رو بر این گذاشتم که همه ی دوستان در اینجا تحصیل کرده اند و اونقدری دانش دارن که دیگه هر اثر دم دستی و آشغالی رو جزء بهترین های سینما نیارن!
بله اگر بچه های تازه سینمایی شده و به بلوغ فکری نرسیده مخاطبان ما در اینجا بودن نیمی از حرفهای شما صدق می کرد
به این خاطر "نیمی" از حرفهای شما گفتم که دست کم آثاری رو به اون ها برای دیدن معرفی میکنه (آثار امتیاز بالا در جدول های وبلاگ).

سید جواد:
آنچه شما در پاراگراف دوم و سوم فرمایشاتتان اشاره کرده اید، از نظر بنده مصداق سلیقه حقیقی که عرض کردم نیست. شخص صاحب سلیقه و کارشناس دیگر بر اساس اینگونه چیز ها نظر نمی دهد- که اگر داد در صاحب نظر بودنش باید تجدید نظر کرد- و خوب یا بد بودن فیلم را تعیین نمی کند. آنچه فرمودید مرحله بعدی است. یعنی ممکن است منتقد صاحب سلیقه فیلمی را به دلیل اشکال فرمیک بد بداند اما به دلایلی که شما اشاره کردید آن را دوست داشته باشد یا بلعکس. این جاست که "دوست داشتن" با "خوب دانستن" متفاوت است. دوست داشتن امری فردی و خاص است، اما خوب دانستن امری جمعی و عام.
مطلب دیگر آنکه به نظر بنده صحبت کردن از "مطرح بودن" یک فیلم چه در تأیید آن و چه در رد آن، سطح بحث را خیلی پایین می آورد. کم نبوده اند و نیستند فیلم های مبتذلی که هم مطرح هستند و هم دارای اقبال عمومی. بحث منتقد و کارشناس باید علمی باشد و اگر بر اساس قواعد مدیوم یک اثر خوب نبود، خب خوب نیست، حتی اگر مطرح باشد. برعکس، اگر فیلمی مهجور مانده است اما فرم درستی دارد، آن فیلم خوب است حتی اگر اقبالی در پی آن نباشد.
درباره ملاک قرار دادن نظرات دیگران نیز که پیش تر عرایضی تقدیم شد. فقط یک نکته را تأکید می کنم و آن اینکه آنچه ملاک گرفتن نظرات یک منتقد را موجه می کند، تلاش برای آموختن است. بنابراین اگر شخصی بدون پی گیری استدلالات فرد کارشناس، نظرات او را ملاک قرار دهد، البته به بیراهه رفته است. اما اگر استدلالات او را در تأیید و رد آثار گوناگون (مطرح یا مهجور) دانست و بر روی آنان فکر کرد، آنگاه رفته رفته صاحب حس و سلیقه ای تربیت شده می شود و اندک اندک خواهد توانست حس (نه احساس) و سلیقه شخصی خود را معیار قرار دهد. تازه آن زمان است که فرد می تواند آرام آرام "حال کردن" خود را مبنای لذت بردن از آثار قرار دهد، چراکه "حال کردن" او تربیت شده است و حالا نه هر نظری که از سوی انسانهای مطرح بیان می شود او را مرعوب می کند و نه مواجه شدن با فیلم های مطرح. البته این نکته را نیز عرض کنم که وقتی تعداد زیادی از منتقدان به یک فیلم روی خوش نشان می دهند، آن فیلم مطرح می شود. پس اگر به دلیل تأثیر نگرفتن از منتقدان به تأیید فیلم های مطرح روی می آوریم باید بدانیم که در یک دور باطل قرار گرفته ایم، چراکه دفاع از یک فیلم مطرح، به دلیل مطرح بودنش، در واقع معیار قرار دادن نظرات منتقدان مطرح کننده آن است.
بنابر آنچه عرض شد اگر شرایط مذکور در سیر تأثیرپذیری از نظرات کارشناسان رعایت نشود، نه ملاک قرار دادن نظرات کارشناسان کار درستی است و نه معیار قرار دادن "حال کردن" شخصی.
خلاصه اینکه حقیقتاً تربیت شدگی حرف اول را می زند. هم حس، هم احساس، هم سلیقه، و هم لذت نیاز به تربیت شدن دارند. تربیتی به درازای عمر انسانی. بنابراین هم منتقد و هم غیر منتقد باید همواره در تلاش برای رسیدن به تربیتی متعالی تر باشند و در این راه رفتار عاقلانه آن است که کم تجربه ها، با شرایطی که عرض شد، با تجربه ها را الگو قرار دهند.

ضمناً از حضورتان در جمع دوستان و همراهان این وبلاگ و نیز از لطفی که بنده دارید کمال سپاس‌گزاری را دارم.

reza جمعه 25 دی 1394 ساعت 11:31

به آقای فراستی بگین همونطور که ما خیلی از فیلم ها، فیلم های مورد علاقه مون هستن و شما بخاطر اینکه خوشتون نیومده بی ارزش خوندینشون ، این فیلم گشت ارشادی هم که شما خوشتون میاد از دید ما بی ارزش هست
به همین سادگی میشه فهمید که مقوله امتیازدهی هر شخصی من جمله فراستی یه داستانِ کاملا سلیقه ای و فردی هست و در نهایت به علاقه شخص به فیلم مذکور مربوط میشه. این علاقه درمورد فیلم گشت ارشاد به خاطر خنده دار بودنش در آقای فراستی شکل گرفته
ممکن هست الان سید بگویند که فراستی هیچوقت به این فیلم امتیاز کامل یا 4 نمیدن .. که البته در پاسخ میشه گفت هر امتیازی بدن خیلی تفاوت داره با بی ارزش خوندنش
از نظر من و خیلی سینما دوستان دیگه بی ارزش هست این فیلم
به همین سادگی اختلاف نظر های بزرگ درمورد آثار سینمایی وجود داره واینکه دوستان میان نحوه امتیازات آقای فراستی رو معیار خودشون قرار میدن و حتی در این راه پشت به سلیقه شخصی خودشون میکنن باید بهشون هشدار داد که دیگه خودشون نیستن و بلکه سلیقه و نظر آقای فراستی اند
در آخر و تنها نکته مثبتی که از این قضیه میشود استخراج کرد این هست که :
فراستی جرأت این رو داره که بگه از فیلم مسخره ای مثل گشت ارشاد خوشش میاد ، پس شما هم جرأت بیان اینکه چه آثار سینمایی ای به دلتون نشسته رو داشته باشید

سید جواد:
درباره سلیقه ای بودن امتیاز دهی های همه‌ی افراد من جمله جناب فراستی کاملاً با شما موافقم. در اینکه ایشان به دلیل آنکه از فیلمی خوششان نیامده، آن را بی ارزش خوانده اند نیز با شما موافقم. اما در این میان یک نکته اساسی و بسیار مهم وجود دارد که در کلام و استدلال شما مغفول واقع شده است:
سلیقه‌ی حقیقی که قابل استناد و متعالی است، برآیند بردارهایی چون "سواد"، "فرهنگ" و "زیست" است. سلیقه ای که از این فیلتر ها نگذشته باشد سلیقه ای است مبتذل و غیر قابل استناد و بلکه صحیح آن است که اساساً آن را سلیقه نام نگذاریم. سلیقه به واقع یک چیز است و آن، همان است که عرض شد. "خوش آمدن" نیز اگر نتیجه‌ی سلیقه‌ی حقیقی نباشد، خوش آمدنی بی ترتبیت و مجدداً غیر قابل استناد خواهد بود.
حال یا فردی چون جناب فراستی را فردی با سواد و تبعاً صاحب سلیقه (حقیقی) می دانیم یا اساساً ایشان را به عنوان کارشناس قبول نداریم. در حالت دوم، تکلیف مشخص است؛ کاری به کار نظرات ایشان نداریم و پی گیری و توجهی هم به آنها نمی کنیم. اما در حالت اول یا خود را نیز هم سطح ایشان می پنداریم و یا سعی می کنیم از او به عنوان مرجعی که سوادش را پیش از این قبول کرده ایم بیاموزیم. اگر خود را هم سطح ایشان می پنداریم که باید بتوانیم در سطح استدلالات ایشان برای ادعا های خود استدلال بیاوریم، نه اینکه به طوری سرسری خنده دار بودن یک فیلم را دلیل علاقه‌ی ایشان به یک فیلم بدانیم (این برداشت هم بر ضد فرضی است که مطرح شد و هم خیلی عجولانه است چراکه بسیارند فیلم های خنده داری که از ایشان امتیاز "بی ارزش" کسب کرده اند). اگر هم می دانیم که در سطح ایشان نیستیم و سلیقه‌ی منتج شده از سواد ایشان را قابل استناد تر از سلیقه‌ی خویش می پنداریم، تا زمانی که خود در سطح قابل قبولی نرسیده ایم، سلیقه‌ی ایشان را مورد استناد و احیاناً معیار و مرجع قرار می دهیم. این، نامش پشت کردن به سلیقه‌ی شخصی نیست؛ نامش تواضع و تلاش برای یادگیری و ارتقاع سطح سلیقه‌ی شخصی است.
شاید آنچه عرض شد کمی پیچیده نما باشد، اما بسیار مهم و درخور تأمل است. امیدوارم که شما دوست عزیز و دیگر همراهانی که نظراتی مشابه فرمایشات شما دارند، از این تأمل غافل نشوید.

Hooshang پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 15:23

بسیار استفاده کردیم. فقط دو نکته نظرم رو جلب کرد
1. عدم پذیرش تکثر فرهنگی خواسته حکومته و ما دیواری کوتاه تر از دولت ها پیدا نمی کنیم
2. دوستانی که برایند موسیقی پاشایی رو مبتذل میدونن موسیقی نمیفهمن. با موسیقی کلاسیک گوش دادن نمیشه نقد موسیقی کرد و نمیشه مارک چسبوند. اونایی که پاپ آرت رو مبتذل میدونن که دیگه.......

با تشکر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد