مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

گزارش نشست نقد "سر به مهر" با حضور استاد

اشاره: طبق اطلاعیه ای که پیش از این اعلام شده بود، نشست نقد و بررسی فیلم "سر به مهر" با حضور مسعود فراستی و کارگردان اثر، هادی مقدم دوست، در تاریخ ۳ دی در محل لانه جاسوسی برگزار گردید. اینک از کاربران دعوت می شود که به گزارش کتبی  این نشست (به نقل از خبرگزاری دانشجو و  سایت خبری لیلا حاتمی) توجه فرمایند.


به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی سربه‌مهر عصر امروز با حضور هادی مقدم‌دوست، کارگردان این فیلم و مسعود فراستی، منتقد سینما در محل لانۀ جاسوسی سابق برگزار شد.

در ابتدای نشست مسعود فراستی که ظاهراً از وجود میکروفون برنامۀ «هفت» روی میز ناراضی به نظر می‌رسید، قبل از شروع صحبت‌های خود برای نشان دادن اعتراضش میکروفون این برنامه را که به حالت ایستاده روی میز بود، روی میز خواباند. در پی این اقدام فراستی -که با تعجب جمع همراه بود- مجری برنامه، میکروفون هفت را به دوستان خود داد تا از سالن بیرون ببرند.

فراستی در ابتدای صحبت‌های خود با بیان این مطلب که ما در سینمای ایران اسیر موضوع هستیم و فکر می‌کنیم تا موضوع پیدا شد همه‌چیز تمام است، گفت: «سربه‌مهر نه اسمش فیلم است نه موضوعی دارد، فقط یک title است. متأسفانه موضوعی که مسأله نمی‌شود مرکز سینمای ایران شده است. سربه‌مهر نیز تنها یک طرح است که تبدیل به فیلمنامه نشده است.»

وی افزود: «کی موضوع تبدیل به محتوا می‌شود؟ زمانی که با مدیوم سینما به آن فکر کنیم. مشکل اصلی این است که با مدیوم سینما به این موضوع فکر نشده، بلکه با کلام فکر شده است. جایزه‌هایی هم که به این قبیل فیلم‌ها داده می‌شود برای شعارهایی است که به مدیوم سینما تبدیل نشده‌اند. شعارهای مورد نظر هنوز سینما نیست و به همین دلیل کاری نمی‌کند. نکتۀ بدتر هم این است که ما فکر می‌کنیم فیلم ساخته‌ایم. تردید زن در مورد این که نماز بخواند یا نخواند در فیلم درنمی‌آید. این فیلم طرحی است که به آن آب بسته شده و جایزۀ ارزشی‌ها را هم گرفته است. این دست کم گرفتن همه‌چیز است.»

این منتقد سینما با بیان این که محتوا بدون فرم ایجاد نمی‌شود، اظهار داشت: «موضوع باید با مسأله شدن به فرم برسد و فرم بتواند به موضوع رنگ محتوا بدهد. در اینجا اگر تکنیک نباشد به فرم نمی‌رسیم. ما در سربه‌مهر این آدم را نمی‌شناسیم، چون شخصیت او به‌کل روی هواست. او کنش‌های متفاوت ندارد و حتی کنش تردید او نیز درنمی‌آید. فیلمنامه به‌شدت ضعیف و فقط یک طرح است و این فیلم نه فیلمسازی است و نه فرم دارد.»

وی در ادامه خاطرنشان کرد: «اگر فیلم فرم نداشته باشد، محتوا هم در کار نیست. هر اندازه موضوع پخته شود و به فرم درآید، محتوا می‌گیرد. اندازۀ قاب، فرم دوربین و... همه محتواست. درواقع، تجربۀ ما در مواجهه با هر اثر هنری در ابتدا مواجهه با فرم است و فرم است که محتوا را می‌سازد. مثلاً محتوای فیلمفارسی همان فرم زوم‌های زمخت و نوع اغراق‌آمیز بازیگری است. این که بگوییم فرم ضعیف است اما محتوا خوب است، غلط است. محتوا پس از فرم می‌آید و چیزی که روی حس کار می‌کند محتواست.»

در ادامۀ نشست هادی مقدم‌دوست کارگردان فیلم سینمایی سربه‌مهر با اشاره به ایدۀ ساخت این فیلم گفت: «فیلمنامه‌نویس صیاد مواد و مصالحی مثل شخصیت، موقعیت نمایشی، محتوا و... برای نوشتن است. چیزی که ما پیدا کردیم موقعیت بود. موقعیت آدمی که شهامت ابراز نماز خواندن را ندارد که این موقعیت شامل ترکیبی از اضطراب و عهد و کنش‌های اوست. به نظر من این موضوع استعداد شروع یک فیلمنامه را داشت. راجع به سینمای دینی هم هیجانی برای انجام کاری دربارۀ نماز وجود داشت. این هیجان که آدم فیلمی بسازد که برابر با تعریف‌های او از سینمای دینی باشد.»

وی در ادامه بیان داشت: «من فکر می‌کنم تعریف سینمای دینی در تعریف خود سینما قرار می‌گیرد که دستور زبان و قواعدی دارد. یکی از این قواعد، باورپذیری است. دین امری فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که تغییراتی را در نفس انسان به وجود می‌آورد و اینها عرصه‌های صید واقعیت هستند. وقتی شما وارد این عرصه‌های واقعی می‌شوید، نقاط برجسته‌ای را پیدا می‌کنید که می‌خواهید با زبان سینما آنها را بیان کنید.»

کارگردان سربه‌مهر اضافه کرد: «وقتی کسی از نماز خواندن می‌ترسد این مسأله یک امر واقعی است که قابلیت مطالعات روانشناسی، مذهبی و اجتماعی بر روی آن وجود دارد. نقاط واقعی یکی از راه‌های باورپذیری هستند که از ابتدای مواجهه با آنها امکان تصدیق برای تماشاچی فراهم می‌شود. فیلمی دینی که دین را امری مجرد ببیند حالت فضایی پیدا می‌کند که امکان تصدیق آن فراهم نمی‌شود و حسی که به تماشاچی منتقل می‌کند برای نیاز روزانۀ او سودمند نیست. اصل باورپذیری اصلی است که در سینمای دینی به آن کم توجه شده است.»

در ادامۀ نشست مسعود فراستی اظهار داشت: «باورپذیری مسأله کلی سینماست و محدود به سینمای دینی نمی‌شود. باورپذیری از دیدن می‌آید نه از شنیدن. شما در سینما چیزی را که می‌بینید باور می‌کنید، نه چیزی را که می‌شنوید. در سینما با دیدن طرف هستیم نه با شعارهای بیرون از دیدن و هر چیز را که خودمان به آن باور داریم باید به عرصۀ دیدن بیاوریم.»

این منتقد سینما افزود: «این که هر کس ممکن است بر سر خواندن یا نخواندن نماز تردید داشته باشد باورپذیری ندارد. اگر باشد شبیه این می‌شود که من با چیزی که تجربۀ خودم است جلو می‌روم. وقتی از برخی خانم‌ها که سریال‌های GEM را می‌بینند می‌پرسیم چرا اینها را نگاه می‌کنید، می‌گویند این سریال‌ها ما را به یاد چیزهایی می‌اندازند که در زندگی داشتیم. اینها باورپذیری نیست. این سریال‌ها از پس یک قصۀ ساده هم برنمی‌آیند، حالا ببینید ما چقدر اوضاع‌مان خراب است که از آنها هم عقب مانده‌ایم.»

فراستی بیان داشت: «وقتی با چیزی همذات‌پنداری می‌کنیم که خارج از اثر است، ربطی به آن اثر ندارد. تنها انسانی در وضعیتی خاص انعکاسی شبیه وضعیت من دارد. این در پروسۀ باورپذیری سریال نیست. سینما جایی است که ما تجربه‌های نکرده را کسب می‌کنیم و تجربه‌هایی که داریم را غنی می‌کنیم. پروسۀ باورپذیری از فرم رد می‌شود. مشکل ۳۰ سال مدیریت سینمای ما این است که اراده کرده‌اند فیلم انقلاب اسلامی و دینی بسازند که اصلاً هم نتوانسته‌اند. چون فیلم دینی با ارادۀ من به وجود نمی‌آید، با مسأله داشتن، باور و بلدی من است که قدمی برای آن برداشته می‌شود.»

وی با بیان این که فیلم دینی، موضوع دینی نیست اظهار داشت: «گاهی قصۀ پیامبری را هم برای ساخت سریال انتخاب کرده‌ایم، اما فیلم‌مان فیلمفارسی شده و دینی نیست. نگاهی که فرم گرفته می‌تواند به لحظات ما «آنِ» دینی بدهد. مثل فیلم بچه‌های آسمان که برخی لحظات دینی دارد.»

در ادامۀ نشست هادی مقدم‌دوست گفت: «کسی که واژه‌های فرم و محتوا را از زبان اصلی ترجمه کرده، محتوا را ترجمه کرده، اما فرم را نه و به همین دلیل است که ما راجع به فرمی که ترجمه نشده نمی‌توانیم به فارسی فکر کنیم. ما فقط قرار نیست موقع نماز خواندن عملی دینی انجام دهیم، بلکه وقتی کار می‌کنیم هم باید در حال امری دینی باشیم. یعنی تمام فرصت‌های ما در زندگی فرصت‌هایی برای انجام عمل صالح است. چنانچه قصد فیلم، قصدی صالح مانند صدقه دادن یا مدرسه ساختن باشد می‌تواند فیلم دینی محسوب شود، حتی اگر در آن ردی از شعائر دینی وجود نداشته باشد.»

فراستی در پاسخ به اظهارات مقدم‌دوست خاطرنشان کرد: «قصد ما برای دینی شدن فیلم کافی نیست. مثلاً فیلم گهواره‌ای برای مادر سرتاپا شعار دینی بود، اما یک ثانیه هم دینی نبود، بلکه یک فیلمفارسی مستهجن بود، در صورتی که تمام فیلم دربارۀ طلبه و دین بود. قصد فیلمسازش را نمی‌دانم، اما به قصدش شک می‌کنم. چیزی که از فیلم می‌بینم معلوم است که با کلاهبرداری طرفم و فیلم می‌خواهد برآوردش را بالا ببرد. پس اصلاً قصد مهم نیست. کسانی هستند که از من مسلمان‌تر هستند و قصد دینی هم دارند، اما فیلم‌شان فیلمفارسی است. عمل صالح در سینما پیدا کردن فرم دینی است.»

وی افزود: «در جشنواره یکی از افراد طرفدار سربه‌مهر بود. او در پاسخ من که پرسیدم چرا طرفدار فیلم هستی گفت: چون این فیلم می‌گوید نماز اجباری است و این اجبار را توضیح می‌دهد، برای همین جایزه دارد! گفتم: این متلک از این فیلم درنمی‌آید و دنبال متلک گفتن نیست، فقط خواسته حرفی را بزند که نتوانسته بزند. ما با اثر سینمایی که تردید را بیان کند مواجه نیستیم. ما این دختر را نمی شناسیم. دختری که خانوادۀ فقیری دارد از کجا سه میلیون تومان در حسابش است؟ او هم می‌نویسد و هم نوشته‌هایش را بیان می‌کند تا من خنگ بفهمم!»

این منتقد سینما در ادامه گفت: «اگر دختر بین سنت و مدرنیته در چالش بود و پز مدرن و روح سالم سنتی داشت، با این تضاد می‌شد کار کرد، چون آن وقت تردید برای دنیای مدرن و خدا برای دنیای سنت بود. فیلمنامۀ این کار رادیویی است و با ادبیات نوشته شده، نه با سینما. شعائر به من در سینما حس دینی نمی‌دهد. حس دینی یعنی آدمی که ادای دین درنمی‌آورد، اما چیزهایی که از نماز در سینما می‌آید بالای نود درصد اثر دینی ندارد. در حالی که انسان بعد از نماز خواندن باید قوی‌تر و محکم‌تر شود. حرف‌های هادی یک وسواس و وسوسه است که باید به اثری تبدیل شود که این حس دینی را به وجود بیاورد. کوشش در جهت ساختن باید به دانش و جوشش تبدیل شود.»

--------------------------------------

پرسش و پاسخ دانشجویی در نشست نقد «سربه‌مهر»

در ادامۀ نشست نقد و بررسی فیلم سربه‌مهر و در بخش پرسش و پاسخ، یکی از دانشجویان پرسید: «این فیلم کمبود اعتمادبه‌نفس را نشان می‌دهد و دختر داستان در ادامه در نماز خواندن تردید پیدا می‌کند. دقیقاً مدل ذهنی شما برای این فیلم چه بود؟ چون می‌توانستید مثلاً کسی را نشان دهید که برای ترک سیگار نیز تردید دارد. آیا چون نماز المانی در دین است این مسأله را مطرح کردید؟»

مقدم‌دوست در پاسخ گفت: «چیزی که دنبال آن بودیم این بود که یک آدمی از نقطه‌ای حرکت می‌کند و به نقطۀ دیگری می‌رسد. وقتی دختر مرحله به مرحله پیش می‌رود و به این نقطۀ مقصد می‌رسد، باید در تماشاچی احساس شعف به وجود آید و این عبور برای او شیرین باشد. قصد ما این بود که تماشاچی این عبور را بپسندد که این مسأله با نماز حاصل می‌شود. نماز واجب است و انسان باید از آن مواظبت کند. وقتی از آن مواظبت کنی حاصل این کار اعتمادبه‌نفس و... است.»

دانشجوی دیگری سؤال خود را این‌گونه مطرح کرد: «موضوع فیلم نماز است، اما من حس کردم نماز در این فیلم غریب است. ما در کشوری اسلامی هستیم، اما در این فیلم المان مشخصی از نماز مانند مسجد و... ندیدیم. چرا این اتفاق افتاده است؟»

فراستی گفت: «حس من هم همین است. باید این حس به مخاطب منتقل می‌شد که از چه زمان نماز مسألۀ او می‌شود و چگونه با آن کلنجار می‌رود و قدمی به جلو برمی‌دارد؟ مشکل این است که این مسأله، مسأله فیلمنامه‌نویسان نبوده است. اگر هم مسأله یکی از آنها بوده، از دو موضع به مسأله نگاه شده و موضوع خنثی شده است. یکی نگاه روان‌شناسانه و یکی نگاه دینی داشته که حاصل آن امری خنثی شده است. مسأله نماز خواندن مسأله این شخصیت نیست و به او تحمیل شده است. نماز برای او مانند یک خرافه است و تمام قصدش از نماز خواندن این است که شوهر و کار پیدا کند و این مسأله را سطحی کردن و دم دستی کردن است.»

وی افزود: «این تردید فضای خودش و آدم خودش را می‌خواهد و این مسأله در تبدیل به فیلم اصلاً درنیامده است. حالا اسمش را بگذاریم سربه‌مهر و نیت یکی از نویسندگان هم این باشد که تبلیغ پیروزی بر این تردید را بکند، اما این کافی نیست. فیلمنامه خالی و یک خطی است که قصه و موقعیت پیدا نکرده است. فیلم، ماقبل فیلمنامه است.»

مقدم‌دوست گفت: «در تعریفم از سینما نمی‌توانم بگویم که سینما فقط بصری است. اگر چیزی واقعیت داشته باشد، صورتی از هستی و چیزی است که هست. مثلاً حرف زدن ما تصویری از زندگی ماست. به عنوان مثال لحظه‌ای که یک دختر با مادرش دعوا می‌کند یک لحظۀ واقعی است، یا آدمی که رجز می‌خواند چون مربوط به سنت صدر اسلام است و مرتبط با واقعیت است پس واقعیت دارد.»

فراستی در ادامه اظهار داشت: «به کل مخالفم. سینما با کلام داشتن یا نداشتن تعریف نمی‌شود. انسان سنتی با کلمه و انسان مدرن با تصویر فکر می‌کند. سینما هنر مدرن و محصول مدرنیته است. ملت ما تصویری فکر نمی‌کنند. انسان ماقبل تکنولوژی با کلمه می‌اندیشد. تصویری اندیشیدن برای بعد از مدرنیته است. من معتقد نیستم سینما زبان است. ما بسیاری چیزها را با تصویر نمی‌توانیم بگوییم مگر اینکه با آن تصویر اندیشه کرده باشیم، نه اینکه ترجمه کنیم. به همین دلیل ما هنوز سینمای ملی نداریم. بحث جدی ما این است که بگردیم فرم ملی سینمای‌مان را پیدا کنیم.»

این منتقد سینما اضافه کرد: «ما باید قواعد کلی را برای رسیدن به فرم‌های معین ملی مشخص کنیم. تمام این سی سال مشغول قصد دینی و موضوع دینی بودیم که دائماً هم عقب می‌رویم. فرم دینی باید از ادبیات، موسیقی و نقاشی استخراج شود. ۴ یا ۵ فیلم بعد از انقلاب ساخته‌ایم که حس خوبی دارد، اما با آگاهی به آنها نرسیده‌ایم. اگر به چیزی اعتقاد داشته باشی، می‌شوددیده‌بان و مهاجر. اما اگر اعتقاد نداشته باشی می‌شود گزارش یک جشن که فاجعه است. ما باید سخت بگیریم، تیم تحقیقاتی برای این کار به وجود بیاوریم و سیستماتیک فیلم ببینیم.»

در ادامه، دانشجویی از مقدم‌دوست پرسید که آیا فیلم شما دربارۀ نماز بود یا تردید؟ که مقدم‌دوست در پاسخ به آن اظهار داشت: «موضوع این فیلم نماز است؛ روحیۀ این فیلم این است که مذهبی، روانشناسانه و اجتماعی باشد. آیا این که آدمی در نهایت به نماز برسد و این بردار جابجایی را طی کند چیز کمی است؟ آیا در این فیلم شوهر کردن بد است؟ آیا حاجت گرفتن بد است؟ آیا نباید ازدواج را از خدا بخواهیم؟ دختر از خدا می‌خواهد ازدواج کند و یک زندگی معمولی داشته باشد، اینها واقعیت است. اما در انتها بدون توجه به چیزی که ابتدا می‌خواسته نمازش را می‌خواند و این یک حرکت به درون است. فیلم نمی‌خواهد به سمت دلیل آوردن برود که چرا این دختر خجالتی است و مقصر این خجالتی بودن کیست.»

فراستی در ادامه گفت: «هادی می‌گوید مایل بودم فیلمی دینی، روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه بسازم. اما این فیلم نه دینی است، نه جامعه‌شناسانه و نه روان‌شناسانه. خود این نیت هم برای ساخت فیلم غلط است. هر قدر هم که روانشناسی فهمیدیم باید در اثر دربیاید. برگمان که بزرگ‌ترین فیلمساز روانشناس تاریخ سینماست این حرف را نمی‌زند. جان فورد می‌گوید: من نانوا هستم. بعضی وقت‌ها همه‌چیز خوب است و خمیر، نان خوبی می‌دهد، اما گاهی هم نمی‌دهد.»

دانشجوی دیگری گفت: «من کاملاً توانستم با صبا همذات‌پنداری کنم، چون ما در جامعۀ دوپاره‌ای زندگی می‌کنیم و با مسأله تردید مواجه هستیم.»

مقدم‌دوست گفت: «قائل نیستم که همه باید یک فیلم را بپسندند. از سوی دیگر، به چیزی هم که ایراد فنی داشته باشم نمی‌گویم بد است، می‌گویم ضعیف است. کلمۀ بد چیزهایی را در حوزۀ اخلاقیات به ذهن متبادر می‌کند. گروهی از مخاطبین این مسأله را می‌پذیرند که آدم‌هایی هستند که خجالت می‌کشند. اگر بگوییم چرا خجالت می‌کشند فیلم شبیه رفتار آدم‌هایی می‌شود که بیش از این که به تکلیف خود فکر کنند به علل خجالت‌شان فکر می‌کنند. رویۀ فیلم ما بر این بود که تماشاچی ببیند کسی درگیر عهدی شده و با مقاومت بر این عهد می‌تواند مسئولیتش را نشان دهد.»

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد