مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

ضد یادداشت مسعود فراستی در روزنامه اعتماد (28 آبان 1392)

علیه فرهنگ دولتیhttp://www.598.ir/files/fa/news/1392/1/20/30312_767.jpg

همچنانکه عقل و واقعیت، اقتصاد وابسته به نفت، نه متکی به کار و تولید ملی را پس می زند، و با رانت خواری اقتصادی سر آشتی ندارد، با فرهنگ دولتی- نفتی نیز.

اقتصاد دولتی چه سرمایه داری و چه سوسیالیستی و چه ... رانت خواری دولتی می زاید. فرهنگ دولتی نیز به رانت خواری فرهنگی منجر می شود و به از دست رفتن فرهنگ و هنر ملی.

فرهنگ و هنری که از درون زندگی انگلی وابسته به نفت تولید شود نمی تواند مبلغ فرهنگ ملی و پویای کار و تولید نعم مادی و معنوی باشد و قطعا مبلغ سبک زندگی ای متناسب با خود است. سبک زندگی انگلی شبه مدرن بی هویتی که در آن همه چیز مجاز است جز کار و سخت کوشی ملی و اخلاق. رانت خواری، دلالی، رفاه زدگی ، لوکس پرستی و بی بند وباری از ویژگی های این فرهنگ است. این فرهنگ نفتی با خود روشنفکر و کارگزار نفتی تولید می کند و نه هنرمند مماس با مردم و مساله شان.

اهل فرهنگ و هنر دولتی هم از فقدان مخاطب رنج می برد هم از فقدان تخیل ملی. به اصطلاح هنرمند دولتی به جای نگاه به مخاطب ملی به مسئولان دولتی نظر دارد و هدفش جلب رضایت آنهاست. از اینجاست که ساز و کار هنر واژگون می‌شود. فرهنگ و هنر بدون مخاطب و بدون مساله مخاطب معنایی ندارد. ساز و کار هنر، تعامل هنرمند با مخاطب است که هم خود هنرمند را پالوده می کند و هم مخاطب را رشد می دهد. زمانی که این ساز و کار توسط دولت سد شود و ارتباط با مخاطب از دست برود، مساله و لاجرم نیاز به بیان آن زیر سئوال می رود و "هنرمند" بی مساله می شود و بی دغدغه و به ناچار بی هنر.

فرهنگ و هنر دولتی هنرمند و روشنفکر را فاسد می کند و طفیلی. روشنفکر وابسته به ناچار جز توجیه وضع موجود و حفظ خود و حامیان دولتی اش وظیفه ای ندارد.زیست انگلی روشنفکر و هنرمند وابسته به دولت چه مذهبی و چه لائیک در گرو فرهنگ و هنر سوبسیدی است. چرا که هم بی هنری و بی فرهنگی را می شود توجیه کرد و همیشه هم طلبکار بود- هم از دولت و هم از ملت- و هم این فرهنگ برایشان هزینه ای در بر ندارد و خطری نیز. این زیست انگلی قطعا غیرمماس با مردم است. مردم برای اینان مصرف کنندگان بی نظر و منفعلی بیش نیستند که اگر احیانا از محصولی فرهنگی استقبال کنند خوبند و اگر نه،هنر نشناس و بی فرهنگ. در فرهنگ و هنر دولتی هم هنر ابزار است و هم مردم. فرهنگ و هنر نیاز نیست و مخاطب در آن دغدغه نیست. مخاطب نه مردم، که دولت است و دولتیان.

مسئولان این فرهنگ و هنر نیز نه نیازی به توضیحی برای مردم دارند و نه مردم حق اعتراضی. اینان اصولا به کسی جواب پس نمی دهند و برباد رفتن میلیاردها تومان سرمایه را با پوزخندی حق به جانب توجیه می کنند و می گویند: " همیشه چنین بوده". مسئولان بی فرهنگ فرهنگ و هنر دولتی بیشتر کار چاق کنند نه فرهنگ دوست. از هر که دلشان خواست حمایت می کنند و هر که کوچکترین نافرمانی ای کرد سهمیه- سوبسیدش- قطع می گردد. در این فرهنگ و هنر خنثی و بی خطر تنها فرمانبران رام امکان زیست دارند و از اینجاست که فرهنگ و هنر دولتی سیاست زده می شود و ایدوئولوژیک؛ و باند و جناح حاکم دولتی به هر شکل و ترفندی ملاک حق و باطل.

فاخر سازان، معناگرایان، ارزشی نما سازان و جشنواره زدگان حاصل این فرهنگ بی هویت، نه مساله ملی دارند - و نه منافع ملی می فهمند - و نه مساله هنری. فرهنگ و هنر برای اینان ظرف است و ابزار تا هر مضمون و مفهومی درآن بریزند. اینگونه است که فرم در آثار آنها بی وجه است و لاجرم محتوایی در کار نیست.

خلاصی از شر فرهنگ و هنر دولتی اولین گام در جهت شکلگیری فرهنگ پویای ملی آرمانی است که امکان رقابت فراهم می کند و بالندگی. امکان نقد وضع موجود. کار، شادابی و امید با این ساز و کار معیوب و بدون تغییر در ساختار، بدون اعتراض و نقد به شوخی شبیه است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد