خلاصه صحبتهای استاد در گردهمایی دانشجویان هنرمند بسیجی
این
جلسه به مناظره میان مسعود فراستی(منتقد مخالف) و امیر پوریا(منتقد موافق)
در مورد فیلم «جدایی نادر از سیمین» اختصاص داشت که با حضور دانشجویان در
سالن شهید فلاحت پور دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر برگزار گردید.
در
ابتدای نشست امیر پوریا با اشاره به محبوبیت فیلم «جدایی نادر از سیمین»
میان سینما دوستان گفت: "فیلم جدایی نادر از سیمین در میان سینما دوستان
محبوبیت وحشتناکی دارد که من روی واژه وحشتناک تأکید دارم چون از نظر من
بسیار خطرناک است؛ هیچ فیلمسازی حتی بیضائی در مقطع مطرح شدن آثارش در دهه
50 به این سرعت به فیلمساز محبوب میان همه ی جریانات سینمایی ایران تبدیل
نشده است و این بسیار موقعیت خطرناکی است برای اصغر فرهادی و به نظر من
بسیاری از نقد هایی که دوستان در برنامه هفت می کنند و وجود دیدگاه های
مخالف فیلم «جدایی نادر از سیمین» گاهی اوقات از ستایش های من و شما برای
فرهادی لازم و ضروری تر است، البته درصورتی می تواند موثر باشد که استدلال
پشت آن باشد و بحث دو طرفه شکل بگیرد."
در
ادامه نشست امیر پوریا با اشاره به شخصیت مسعود فراستی و نگاه سینما
دوستان به او گفت: "ممکن است برای بسیاری از دوستان، مسعود فراستی و نقد او
به آنچه که در برنامه ی هفت می بینیم محدود باشد و بعد از برنامه هفت
نوشته هایی در مورد او خوانده باشند؛ فراستی که سی سال سابقه نقد و یک نوع
موضع گیری مشخص کاملا او را از بقیه متمایز می کند که این متمایز شدن
لزوماٌ خوب یا لزوماٌ بد نیست اما چیزی بالای سی سال سابقه نقد و این بک
گراند مسعود فراستی با در مجموع سی ساعت دیدن برنامه هفت و تحلیل های او
قابل خلاصه شدن نیست بنابراین معمولاٌ دوستان جوان در سطحی نیستند که
بتوانند در مورد سواد مسعود فراستی اظهار نظر کنند؛ من به لحاظ سواد و دانش
و شناخت و تحلیل کاملاٌ ایشان را قبول دارم و حضورم در این جلسه به همین
بر میگردد که ایشان در این جلسه حضور دارند و بی تعارف اگر امیر قادری جای
مسعود فراستی در این جلسه بود هرگز به این جلسه نمی آمدم."
امیر
پوریا منتقد موافق فیلم «جدایی نادر از سیمین» ادامه داد: "اساساٌ مسعود
فراستی مانند پیش کسوت اصلی این نوع نگاه نقد «شمیم بهار» شوق و شوری برای
ستایش فیلم های محبوبش ندارد که این نوع نگاه در انگلیس و فرانسه نیز وجود
دارد؛ این لذت از مخالف خوانی و بدبینی باعث میشود که شما با او مسأله
داشته باشید و به نظر من تا اینجا هیچ اشکالی وارد نیست امّا از اینجا به
بعد وارد دامنه ای میشود و آن اینکه به فیلمی که خوشش نمی آید صفت نسبت می
دهد کاری که بلاتشبیه امیر قادری هم در نوشته هایش می کند و این دره و چاله
ی خطرناکی برای نقد می باشد، عباراتی که خیلی خیلی حسی هستند مثل اینکه
فیلم درآمده یا در نیآمده و توضیح دادن این عبارات حداقل به یک پاراگراف
استدلال نیاز دارد و این عبارات کلی و بدون استدلال هستند؛ این ها را اشاره
کردم که بدانید ورودی بحث نقد فیلم «جدایی نادر از سیمین» بسیار روشن و بی
رودربایستی است و دلیل عمده روشنی بحث هم ظرفیتی است که مسعود فراستی در
نقد شدن نقدش دارد، بی تردید نوشته های من در طول یکسال اخیر در مورد هیچ
جریان فرهنگی داخلی ایران به اندازه چیزهائی که راجع به دیدگاه های ایشان و
مشکلات برنامه هفت نوشتم نبوده مگر عملکرد وزارت ارشاد که این دو بحث در
نوشته های من از نظر حجم نوشته رقیب یکدیگرند ولی هرگز هیچ نوع واکنش منفی
توأم با بی ظرفیتی از ایشان ندیدم برای اینکه این روحیه تندروی که در نقدش
دارد برعکسش را هم می پذیرد."
در
ادامه نشست، مسعود فراستی گفت: "در مورد لذت بردن از مخالفت باید بگویم که
برای من داستان به این شکل نیست چون نقد این است که خلل ها را بیان کنیم؛
اگر در اثری خللی نبود بعد از چند سال خلل دیده می شود من اولین نفری هستم
که از بعضی از فیلمسازان تعریف کرده ام، در مورد ابراهیم حاتمی کیا، مجید
مجیدی و همینطور رضا میرکریمی من اولین نفری بودم که از آنها تعریف کردم و
الان پس از این چند سال همه ی آن تعاریف را پس می گیرم؛ آنجائیکه من از
فیلمی تعریف کردم یا فیلمی را مورد نکوهش قرار دادم واقعاٌ نظرم بوده است
که البته نکوهش برایم مهم تر است! زیرا که فکر میکردم و فکر میکنم این جو و
هیاهوی روشن فکری و حزب الّلهی جو ناشیانه و مانع تفکر میسازد و عیناٌ
همچین جو برای «یه حبه قند» در حال رخ دادن است، من یک لغت در مورد فیلم
«جرم» گفتم موجب خلعیت من از انجمن منتقدین ایران شد و همه ی سینمایی ها از
من انتقاد کردند، به نظر من ما صراحت در نقد نداریم و نظرمان را نمی
گوئیم؛ نقد درگیری شخصی است و بدون آن نقدی بر پا نمیشود و همین جا اعلام
میکنم که من کلاسیک زده هستم و در مورد فیلم «درخت زندگی» باید بگویم که
این فیلم، فیلم مهمی نیست و یک خزعبل معناگرا است که مزه ی دهان مقامات
سینمایی ایران است و این گونه فیلم ها باعث میشوند که من درگیری شخصی داشته
باشم و نقد کنم."
در
ادامه نشست مجری نشست از فراستی پرسید که فیلم «جدایی نادر از سیمین» را
با چه عینکی می بیند که مسعود فراستی در پاسخ گفت: "فیلمنامه منطق ساده خطی
دارد و من فکر میکنم که فیلمنامه اساساً مشکل دارد و مشکل فیلمنامه از
همان ابتدای فیلم شروع میشود، اینکه زن ومردی میخواهند از یکدیگر جدا شوند و
دعوا سر این است که زن می خواهد ویزا بگیرد که دختر درحال رشدش را در
جامعه ی پر از دروغ بزرگ نکند و شوهر هم موافقت کرده است و حالا نادر دارد
جر میزند و پدرش را بهانه میکند و این داستان یک خطی فیلم است، سیمین به
خاطر دخترش میخواهد مهاجرت کند و نادر به خاطر پدر سالمند خود نمی خواهد
مهاجرت کند و اگر مثل صحنه ی آخر فیلم که دختر در دادگاه حضور دارد، در
صحنه ابتدای فیلم هم دختر در دادگاه حضور داشت فیلم جلو نمی رفت."
در
ادامه امیر پوریا گفت: "در مورد فیلم «درخت زندگی» من هم با فراستی موافقم
امّا در مورد وجود حفره در فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» باید بگویم که
هم من و هم مسعود میدانیم که قاضی دادگاه در مرحله اول وجود فرزندان را
ضروری نمیداند و اجبار نمیکند و حتی مایل است که ماجرای طلاق را تمام کند و
اصلاً فیلم جدایی نادر از سیمین نمی خواهد بگوید که ببینید که ما در چه
جامعه ای زندگی می کنیم چیزی که وزارت ارشاد روی آن تاکید دارد و دو سه
هفته فبل از اینکه این فیلم به اسکار معرفی شود آقای شمقدری اعلام میکند که
اسکار اصلاً مهم نیست که نکند این فیلم موفق بشود و امّا فرقی که میان
«درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» است این است که آن چیزی که باعث
میشود که در «جدایی نادر از سیمین» راضیه نتواند دروغ بگوید ترس از قسم
دروغ است، بنابراین باید فیلم مورد علاقه وزارت ارشاد باشد و من خیلی از
حماقت آقایان تعجب میکنم، آن چیزی که ارشاد علاقه دارد در فیلم ببیند این
است که فیلم دارد نشان می دهد که شرایط جامعه این است، امّا اینطور نیست و
فیلم دارد یادآوری میکند که ما هم مثل شخصیت های فیلم قضاوت می کنیم."
در
ادامه نشست مسعود فراستی گفت: "همه چیز باید در فیلم ساخته بشود، ادعا این
است که ما آدم هایی هستیم که دروغ می گوئیم؛ مستقل از اینکه ادعای بی
منطقی است حتی اگر رفتار سطحی آدم ها را هم ببینیم این جمع بندی درست نیست
امّا اگر فیلمساز به این جمع بندی اعتقاد دارد باید در فیلم آن را بسازد و
درغیر اینصورت یک ادعا است که البته ادعای اوپوزیون نما است و این ادعا
باید در فیلم ساخته شود و حال که ساخته شد باید در فیلم نشانه هائی از
علایق مادر به دخترش نشان داده شود؛ فیلم موفق نمیشود هیچکدام را بسازد،
چرا شخصیت نادرعلاقه به مهاجرت نشان میدهد امّا یک دفعه مسأله پدر خود را
بهانه می کند و امّا رابطه پدر و پسر که یک رابطه ی نمایشی و فریب کارانه
است، در یک صحنه از فیلم که پدر در دستشویی گیر کرده است تقریباً میتوانم
بگویم رابطه ی هیچ پدر و پسری به این شکل نیست که نادر در فیلم در را هل
میدهد، رابطه ی انسانی پدر و پسری مطلقاً در فیلم دیده نمیشود، این رابطه
تزئینی و فریبکارانه است و هیچ علاقه ای بین پدر و پسر نیست و انتهای فیلم
هم فیلمساز احساس پسر را در غم از دست دادن پدر نشان نمیدهد و فقط یک تغییر
لباس داریم، حالا که پدر مرده است دیگر مشکل چیست که نادر نمیخواهد به
خارج برود؟ و این را هم متوجه نمیشوم که سیمین می خواهد به خارج برود چون
در جامعه ای زندگی میکند که همه دروغگو اند مگر در خارج همه راستگواند؟
شخصیت پردازی به درستی انجام نشده است و اینها همه بازی اند که البته تا یه
حدی به خوبی انجام شده است امّا عمق ندارد و اگر سنجاق فیلم به جامعه را
از روی آن برداریم فیلم، فیلم مهمی نیست، و فیلم «درباره الی» فیلم بهتر و
منطقی تری است با اینکه درباره الی هم فیلم خوبی نیست."
در
پایان نشست امیر پوریا گفت: "از آقای سجادپور گرفته تا امیر قادری و حتی
ستایش کنندگان فیلم می گویند که این فیلم راجع به جامعه ای است که همه
دارند دروغ میگویند آیا حرفشان درست است؟، اصلاً به این موضوع توجه نشده
است مثالی که فرهادی در جلسات و مصاحبه های مختلف عنوان کرده است و آن
اینکه اگر یک پزشک ایرانی به یک بیماری که سه ماه دیگر زنده است نمی گوید
که تو سه ماه دیگر زنده ای و به همراه او میگوید که بیمارتان در آستانه ی
مرگ است و حالا یک پزشک مثلاً سوئدی با صراحت به مریض خود میگوید که شما تا
سه ماه دیگر زنده ای آیا اسم آن کاری که پزشک ایرانی می کند دروغ گفتن
است؟ از نظر من شخصیت های فیلم دروغ نمی گویند و من به این معتقد نیستم که
فیلم دارد جامعه ای را به تصویر میکشد که همه دروغ می گویند و به همین دلیل
در جشنواره ها و اروپا از این فیلم خوششان آمده است، اتفاقاً به دلیل
اینکه مسأله دروغ به شدت مسأله ی اروپائی ها هم هست مورد استقبال آنها قرار
گرفته است، در مورد صحنه ی هول دادن در توسط نادر در حالیکه پدرش پشت در
نشسته است مثل همه آدم ها نادر هم تردید دارد که هول بدهد یا نه و در آخر
هم هول میدهد و بعد همان بدن را در آغوش میگیرد و گریه میکند و این ها
طبیعی هستند و تلخی فیلم هم به خاطر این است که این ها طبیعی اند."
برنامه سینمایی هفت شب گذشته به نقد و بررسی فیلم سینمایی «هفت» بدون حضور عوامل این فیلم اختصاص داشت.
در این نشست «مسعود فراستی»، «شهرام جعفری نژاد» و فریدون جیرانی حضور داشتند.
مسعود فراستی که نسبت به این فیلم انتقاد داشت در ابتدا بیان کرد: باید دقت کرد که این فیلم یک خانواده ایرانی امروزی را به تصویر می کشد و یا یک نوستالژی بیش نیست.
یه حبه قند یک خانواده پرجمعیت را در یک خانه ترسیم می کند که قسمت اول آن آشنایی، قسمت دوم آن عروسی، قسمت آن مرگ و در نهایت قسمت چهارم آن عشق است که فیلم ساز نیز به این قسمت بندی معتقد است.
فراستی با اشاره به شخصیت پردازی در آخرین ساخته رضا میرکریمی گفت: کارگردان سعی کرده است شخصیت ها را در یک جمع خانوادگی پررنگ کند و تا انتهای فیلم این فضای جمعی حفظ می شود، اما غافل از اینکه آدم های آن هویت پیدا نمی کنند چرا که روزی شخصیت های داستان زوم نمی شود.
این منتقد سینما بیان کرد: فیلم قصه نداشته و روی یک خط مستقیم حرکت می کند چطور می توان جمعی را شکل داد بدون آنکه شخصیت پردازی صورت نپذیرد!
وی با اشاره به موج جدید سینمای جهان عنوان داشت: موج جدید سینما در جهان توسط رنه و گدار آغاز شد که سینمای جهان را جان بخشیدند و قصه جمعی را مطرح کردند ، اما آدم های قصه روشن بوده و سپس اپیزورها در دل یکدیگر فرو می روند.
مسعود فراستی در ادامه از آثار جان فورد دفاع کرد و شخصیت پردازی این کارگردان را در قصه های جمعی نمونه دانست.
وی ادامه داد: در فیلم میرکریمی تنها یک جمع در یک خانه ریخته شده اند که حتی من بعد از دوبار دیدن فیلم به رابطه میان شخصیت ها پی نبردم.
فراستی در پایان خاطرنشان کرد: موسیقی این فیلم ایرانی نبوده و کاملاً غربی است میزانسن ها و صحنه های آهسته بی معنی دارد.
مدتیست که جمعه شب ها برنامه ی زنده ای به نام "هفت" روی آنتن صدا و سیمای جمهوری اسلامی می رود که به نقد و بررسی آثار سینمایی و همچنین بیان مشکلات سینماگران و فعالان این عرصه هنری می پردازد و مخاطبان زیادی نیز دارد ... در فضای نیمه جان سینمای ایران تهیه و پخش چنین برنامه هایی جای تقدیر دارد و می تواند در رشد و ترقی سینما و همچنین بالا بردن سواد سینمایی مردم موثر باشد ...
قسمتی از برنامه "هفت" به نقد فیلم های روز اختصاص دارد که مسعود فراستی که دیگر چهره ی شناخته شده ای است با شیوه ی خاص خود به نقد فیلم می پردازد ... شاید بهتر باشد اول معرفی مختصری از او داشته باشیم ...!
مسعود فراستی متولد 1330 تهران، دارای مدرک لیسانس هنرهای تجسمی و فوق لیسانس اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی از فرانسه است. از فعالیت های وی میتوان به نگارش و تألیف آثار و مقالات هنری و سینمایی، تدریس در دانشکده های مختلف، تألیف و ترجمه کتاب های گوناگون، مسؤول بخش سینما و تلویزیون، عضو تحریریه مجلات سروش و سوره، سردبیری نقد سینما، دبیر هیأت تحریریه نقد سینما دوره تازه، عضو هیأت داوران سینمای دفاع مقدس، عضو هیأت مؤسس و رییس دوره دوم انجمن منتقدان و سینماگران ایران، عضو هیأت رییسه کانون منتقدان فیلم اشاره کرد.(به نقل از سایت سوره)
همین معرفی مختصر نشان از سواد و تجربه ایشان در عرصه هنر هفتم دارد ... نقدهای فراستی بسیار دقیق است و به نکات حساس و ظریفی اشاره می کند که من نیز در اغلب موارد با وی هم نظرم ...
فراستی معتقد است مردم با تماشای برنامه «هفت» تمرین نقدپذیری میکنند و این اتفاقی خوشایند است ... و همچنین عنوان کرده اند که نقد نشان دادن نیمه خالی لیوان است ... باز هم با ایشان موافقم ...
اما نقد من بر شیوه بیان نقد مسعود فراستی است ...
ادبیاتی که فراستی که برای نقد فیلم ها بکار می برد شایسته نیست و حمله ی تند و تیز وی نه تنها فیلم را بی ارزش می کند، شخصیت فیلمساز و در مواردی بازیگران را نیز خرد می کند ... برای مثال نقد او به فیلم "جرم" اگرچه در مواردی وارد بود ... اما اینکه فیلم مسعود کیمیایی "پرت و پلاست" و در برنامه زنده بگوید که کیمیایی هفتاد ساله با ساختن این فیلم استمناء کرده، نامش هر چه باشد نقد نیست ... واژه هایی چون مبتذل، مستهجن، هذیان، شوخی، و ... واژه هایی است که فراستی برای نقد فیلم ها زیاد استفاده می کند و اصولا نیمه ی خالی لیوان را چنان پررنگ جلوه میدهد که کل فیلم با خاک یکسان شود ... و این در حالیست که فیلم هنوز روی پرده ی سینماست و مخاطبان این برنامه با وجود چنین اظهاراتی دیگر رغبت نمی کنند برای تماشای فیلمی مستهجن به سینما بروند که اصلا در نیامده ...! از سوی دیگر حمایتش از فیلم "ورود آقایان ممنوع" به واسطه ی علاقه ی شخصی اش به نویسنده فیلمنامه (پیمان قاسمخانی) باعث بالا رفتن فروش این فیلم شد ...! در این بین طرفداری های فریدون جیرانی هم از فراستی نقش مجری را جهت مدیریت بی طرفانه بحث خدشه دار می کند ...
موارد زیادی از این نوع اظهارات فراستی می توان ذکر کرد ... اظهارات توهین آمیز، غیرمنصفانه و گاه مغرضانه ایشان نه تنها کمکی به سینمای ایران نمی کند بلکه موجب ضربه خوردنش خواهد شد ...
حمله به بزرگانی چون کیمیایی، بیضایی، مهرجویی، فرهادی، تقوایی و ... برای مطرح شدن پسندیده نیست ... منظورم دقیقاً حمله است نه نقد ...! چرا که نقد سازنده است و حمله مخرب ...!
خودم : حمایت از پیمان قاسم خانی صورت نگرفت و رفاقتی بین استاد و پیمان برقرار نیست . در جلسه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع هم ۶ مورد نقد از فیلمنامه پیمان قاسم خانی را وارد دانست . در کل این مطلب و این نقد از استاد کمی بدون تحقیق است .
در طول بیش از یک سالی که از شروع برنامه هفت میگذرد شاید بتوان گفت بیشترین واکنشها به این برنامه و انتقادهای جنجالبرانگیز منتقد ثابت آن در اولین روزهای هفته بوده است. البته بعضی هفتهها دامنه این جنجال– و حاشیههای آن– تا چند روز و چند هفته بعد هم ادامه داشته اما از آنجا که در کشور ما جنجالها و حاشیهها از تولید انبوه برخوردار است اغلب واکنشهایی که نسبت به این برنامه نشان داده میشود در وسط هفته کمرنگ شده و آخر هفته که خیلی وقتها جملات قصار اهل ورزش و سیاست و اقتصاد پشت سر هم ردیف میشود خاموش میشود تا هفتهی بعد و برنامهی بعد. اما برای نگارنده، این موضوع، شکلی دیگر داشته است. به جرات میتوانم بگویم در طول بیش از یک سالی که از شروع برنامهی هفت میگذرد هیچ شنبهیی را بدون پرسش درباره این برنامه و انتقادهای جنجالبرانگیز منتقد آن نگذراندهام. منتقد سازشناپذیری که شاید بتوان گفت یکی از مهمترین امتیازهای برنامه هفت مجبور کردن او به تماشای فیلمها تا انتهاست! به یاد میآورم اولین بار که از صراحت کلام او به وجد آمدم و در دل، شجاعت و جسارتش در ابراز مکنونات قلبی را ستودم ابتدای دوران جوانی و حدود بیست سال پیش بود. زمانی که تازه افتخار آن را پیدا کرده بودم تا به عنوان عضو کوچکی از خانواده نشریات سینمایی، کارت مخصوص داشته باشم و در سینمای ویژه مطبوعات (سینما شهرقصه آن سالها) فیلم ببینم. آن وقتها مسعود فراستی همسن امروز من بود و در جریان جشنواره فیلم فجر، گاهی وقتها او را میدیدم که بعد از تماشای چند دقیقه از فیلم یا حتی چند لحظه بعد از تمام شدن تیتراژ– به نشانهی اعتراض– سالن را ترک میکرد. گاهی وقتها هم در هنگام خروج از سالن با همدیگر روبهرو میشدیم که اگر زمان و موقعیت مناسب بود میپرسیدم: «چطور بود؟» او هم در اغلب موارد در حالی که به نشانهی تاسف سر تکان میداد تکیهکلام معروفش را تحویل میداد: «فاجعه!» و میرفت تا سیگار بکشد و با عصبانیت و ناراحتی فوت کند توی سالن انتظار! حالا که در بیش از یک سال گذشته به تناوب شاهد برنامهی او هستم و گاهی وقتها میبینم دربارهی پایان و پایانبندی فیلمها هم نظر میدهد باورم میشود که آن عادت قدیمی را کنار گذاشته و به خاطر برنامهی «هفت» هم که شده فیلمها را تا آخر نگاه میکند؛ حتی اگر با معیارهای امروز او آن فیلمها «یک سوپر فاجعه» باشد!
برگردیم به موضوع: در طول مدت زمانی که از پخش برنامهی
هفت میگذرد، برخی دوستان، آشنایان، همکاران، همسایهها و حتی کسبه و اهل
محل که از سابقهی روزنامهنگاری من در مطبوعات و خصوصاً نشریات سینمایی
مطلعند در اقدامی هماهنگ و خودجوش روزهای شنبه را به پرسش دربارهی این
برنامه اختصاص دادهاند. پرسشها معمولاً با این جمله آغاز میشود: «دیشب
هفتو دیدی؟!» و اغلب اینطوری (با عصبانیت و ناراحتی) ادامه پیدا میکند:
«آقا این فراستی اصلاً کی هست؟» [که اینجوری برخورد میکنه!] و دیگری
میپرسد: «این بابا [منظورش فراستی است] پشتش به کجا گرمه؟!» بعضی دیگر هم
که به صورت مکرر این پرسش را مطرح کردهاند جور دیگری سر صحبت را باز
میکنند. مثلاً میگویند: «دیشب رفیقتو دیدی؟!» یا «باز که این بابا دیشب
آتیش به پا کرد!» و چیزهایی نظیر این. در شبهای جشنواره فیلم فجر پارسال
که وضع، خیلی بدتر بود. یک شب که فراستی دربارهی آخرین فیلم یکی از
فیلمسازان قدیمی یک جملهی مشعشع– و در اینجا غیر قابل چاپ!– به کار برده
بود اظهارنظرها پایان نداشت: «آخآخآخ...دیدی چی گفت؟!»، «تو خبر داری کی
پشتشه؟!» و: «بالاخره دُم خروس بیرون زد! معلوم شد زیر چتر [حمایت]
کجاست!» یا چیزهایی شبیه این که اغلب باعث میشد یک خرید کوتاه از فروشگاه
یا تحویل لباسها به خشکشویی یا حتی ملاقات اتفاقی با یکی از دوستان در
خیابان یا دفتر کار، بدون اغراق یک ساعت یا بیشتر طول بکشد! البته در طول
بیش از یک سالی که از شروع هفت
میگذرد به نظرم این برنامه، آن شلختگی و بدقوارگی اولیه را تقریباً پشت
سر گذاشته و جدا از ایجاد تغییر در دکور، و طراحی میزانسن و نورپردازی، سر و
شکل و اجرای بهتری پیدا کرده است. اما همچنان از سیاست تکقطبی و عدم تنوع
دیدگاهها رنج میبرد و اگرچه در بعضی برنامهها– که نیاز به تلطیف نقد
شفاهی بوده– پای سایر منتقدها هم به استودیوی ضبط این برنامه باز شده، اما
تقریباً محور تمام بحثهای انتقادی، دیدگاهها و نظرهای تلخ و زهرآگین
منتقد ثابت این برنامه بوده است. منتقدی که این روزها خود به یک ستاره
تلویزیونی تبدیل شده و البته کمتر کسی به یاد میآورد که همین دیدگاهها–
گیرم در بعضی موارد، تندتر، تلختر و گزندهتر– نتوانست «نقد سینما» و سایر
نشریات ادواری را که فراستی سردبیری آنان را برعهده داشت به پرتیراژترین،
پرفروشترین و طبعاً پرخوانندهترین مجلههای سینمایی تبدیل کند. بدون شک
این تاثیر، مدیون رسانه فراگیر تلویزیون و مهمتر از آن، نفس جذابیت
سینماست که مخاطب را ترغیب میکند تا بامداد شنبه خود را به جای ذخیره
انرژی (برای هفته بعد) با هفت
پر کند و نگران باشد همانطور که مسعود فراستی، در گفتوگو با آزاده
نامداری اعتراف کرد، مبادا فیلمساز پریشان احوال و ناراحتی که با نقدهای
فراستی تَرَک خورده و فرو ریخته، در خیابان او را زیر بگیرد یا خدای ناکرده
با استخدام شر خر، او را کاردی کند!
به جرات میتوان گفت سینما و
تلویزیون ایران، در طول تاریخ، نه تنها هیچگاه و تا این اندازه، نگران جان
منتقد خود نبوده بلکه– با عرض معذرت– چه بسا در دل، آرزوی سر به نیست شدن
او را هم کرده است! من خودم در جریان یکی از این نقدهای شفاهی که چند سال
پیش با حضور یکی از بانوان فیلمساز برگزار شد شاهد واکنش عجیبی از سوی
ایشان بودم که شاید اگر آنجا نبودم و ماجرا را با چشمهای خودم ندیده بودم
محال بود بتوانم آن را باور کنم. در جریان این نقد/گفتوگوی کذایی که به
بهانه پایان نمایش یکی از سریالهای تلویزیونی برگزار شده بود آن بانو که
تحمل انتقادهای مرا نداشت (آنهم انتقادهایی که به شهادت دوست و آشنا، با
تندی و تلخی نهفته در ادبیات مسعود خان فراستی کیلومترها فاصله دارد) درست
در وسط ضبط برنامه از جا بلند شد و در حالی که دست همکار فیلمنامهنویسش
را با خود میکشید با عتاب و ناراحتی از استودیو بیرون رفت! از این دیدگاه و
با رشد حفرههای عمیقی که متاسفانه در سالهای اخیر و در بهداشت روانی
جامعه ایجاد شده هیچ بعید نیست در آینده و در برنامههایی مشابه، شاهد
دوئل فیلمساز و منتقد در برابر چشم میلیونها تماشاگر باشیم. دوئل
ناباورانهیی که شاید به بهای مرگ و زندگی یکی از دو طرف تمام شود!
کافه سینما-آریان گلصورت: «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه میزند و مسیر مخاطباناش را منحرف میکند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلمهایش ارائه میدهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلمها را هم به درستی نمیبیند....
در برنامه هفته گذشته «هفت» شاهد این بودیم که با نیامدن دکتر علی رفیعی، کارگردان «آقا یوسف»، رضا درستکار روبروی منتقد همیشه مخالف برنامه، مسعود فراستی، قرار گرفت تا فیلم را در غیاب کارگردانش نقد و بررسی کنند. از آنجا که درستکار نیز نسبت به فیلم موضع منفی داشت، برنامه کاملا یک طرفه پیش رفت و «آقا یوسف» فیلمی ضعیف و غیر استاندارد معرفی شد؛ در حالی که چنین نیست. گناه اصلی گردن فریدون جیرانی است که نتوانست در انتخاب منتقد مهمان برنامه به درستی عمل کند. درستاش این بود که در مقابل آقای همیشه مخالف، یک منتقد موافق فیلم حاضر میشد تا توازن برقرار شود؛ نه اینکه با حضور دو منتقد مخالف یکی از فیلمهای قابل احترام این روزهای سینمای ایران اثری کاملا ضعیف معرفی شود. با نگاهی به واکنش منتقدان به فیلم «آقا یوسف» چه در هنگام نمایشاش در جشنواره فجر و چه در زمان اکران، متوجه این موضوع خواهیم شد که بسیاری موضع مثبت و یا نسبتا مثبتی نسبت به فیلم گرفته اند و پیدا کردن منتقدی که بتواند روبروی فراستی از فیلم دفاع کند چندان هم کار سختی به نظر نمیرسد؛ البته اگر «هفت» کمی جسارت به خرج دهد و مهمانان برنامهاش را به چند نفر محدود نکند. برنامه «هفت» باید نگاهی به کارنامهاش بیاندازد و فکری به حال خودش بکند؛ این برنامه و منتقد ثابتاش، از ابتدا تا کنون تنها فیلمهایی چون «مرهم»، «طلا و مس»، «ملک سلیمان» و «شرط اول» را به عنوان آثار قابل قبول سینمای ایران معرفی کردند. «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه میزند و مسیر مخاطباناش را منحرف میکند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلمهایش ارائه میدهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلمها را هم به درستی نمیبیند. برای ادعای آخرم دو مثال میاورم. فراستی در نقد فیلم «جرم»، دقیقا این جمله را به زبان میآورد: «ناصر به ملیحه نظر داره، دست میکنه تو کیسه مار نمیزنه، شوخی». در حالی که آنان که فیلم را دیدهاند، میدانند که شوخی واقعی اظهار نظر عجولانه مسعود فراستی است که حتی متوجه نکته به این سادگی و روشنی نشده که ناصر (حامد بهداد) به هیچ وجه به ملیحه (شبنم درویش) نظر نداشته است.
مثال دوم را از اظهار نظر فراستی در مورد فیلم «آقا یوسف» میاورم، وقتی فراستی عنوان میکند که زنِ همسایه آقا یوسف با آن همه النگوی طلا محتاج نانی که آقا یوسف برایش می آورد نیست. دقیقا، آن زن فقیر نیست؛ اما چون شوهرش زمین گیر است و خودش روی ویلچر مینشیند، تهیه نان برایشان مشکل است. پس مشکل پول و النگوی طلا نیست، مشکل عدم توانایی زن همسایه و شوهرش از لحاظ جسمی و حواس پرت آقای مخالف است. بگذریم از این که تقریبا تمام ایرادهایی که فراستی از «جدایی نادر از سیمین» گرفت ناشی از همین درست ندیدن فیلم بود.
در برنامه امشب «هفت» دیدیم که در کنار فراستی، محمد باغبانی نیز به عنوان منتقد موافق حضور داشت تا به همراه کیوان علیمحمدی و امید بنکدار فیلم «شبانه روز» را نقد کنند. این اتفاق میتواند به نفع برنامه باشد؛ چون جلسه بررسی فیلم از یک دادگاه، به محیطی مناسب برای گفت و گو تبدیل میشود و مخاطبان برنامه نیز بهتر میتوانند در مورد فیلم مورد بررسی به نتیجه برسند. شاید با این وضعیت از خطر سرایت بیماری مخالف خوانی فراستی به مخاطبان سینمای ایران نیز جلوگیری شود و فیلمهای ضعیف با نقدهای مخالفِ منطقی از فیلمهای خوب تفکیک شده و تر و خشک با هم نسوزد.
محسن : این نکته را عرض کنم که نویسندگان سایت کافه سینما به علت اینکه استاد فیلم جرم را نقد کرد و کلمه استمنا را برای فیلم بکار برد نویسندگان این سابت بر این شدند تا با نغز هایشان کمی انتقام بگیرند ولی زهی خیال باطل که نویسندگانی مثا آقای گلصورت میخواهنذ این کار را بکنند که در جوابشان باید گفت که برانون زوده !
اول از همه اینکه استاد هیچوقت از فیلم ملک سلیمان تعریف نکرده بلکه از آن فیلم متنفر است و در ارشگذاری ها این فیلم را بی ارزش نامید . دلایل کمی کوتاه آمدن نقدش در برنامه هفت هم که در مصاحبه های مختلف ابراز داشت و از مردم عذر خواهی کرد . دوم اینکه که استاد کی گفته اند دست میکنه توی کیسه مار نمیزنه شوخیه ؟؟ و این یک دروغ بزرگ است . و در مورد فیلم آقا یوسف معلوم شد که نویسنده فیلم را ندیده اند . در قسمتی که مهدی هاشمی به صورت کاملا مسخره وارد خانه آن پیرزن که النگوهای فراوانی دارد میشه و آنجا ما با آن میزانسن خانه و مرد و زن متوجه میشیم که فقیرند و زندگی خوبی ندارند .
امید است که کمی از غرض ورزی هایمان کم کنیم و در نقدهایمان از نغز دوری کنیم و عدالت و صدافت را پیشه کارمان قرار دهیم .
شبکه ایران: در حالیکه عده ای با تفکیک میان "مخاطب پسند بودن" و "خوب بودن" یک فیلم، می گویند "اخراجیها2" فیلم خوبی نیست، مسعود فراستی تحلیل جالبی از نسبت "سینما" و مخاطب" ارائه میدهد.
ضد یادداشتهای فراستی که در روزهای جشنواره مخالفت مبنایی خودش با تحلیلهای روزمرهی سینمایینویسها را نشان میداد، این روزها بازهم از منظری علمی و متفاوت به تحلیل "اخراجیها2" می پردازد.
وی در بخشی از این یادداشت که که در روزنامه خبر منتشر شده است، می نویسد: «هدف سینما و تئاتر، برنده شدن در بحث - فلسفی و عرفانی نیست، بلکه برانگیختن عواطف مخاطب است... سینما، برخلاف هنرهای دیگر، یا برای مردم وجود دارد یا اصلاً وجودی نخواهد داشت. اما صرف همین تمایل به اینکه یک هنرمند مردمی باشیم، ما را چنین هنرمندی نمیکند. مایاکوفسکی درست میگوید: «هنر از تودهها زاده نمیشود. تنها پس از جد و جهد بسیار است که مردمی میشود.» جد و جهد بسیار، به فروتنی نیاز دارد؛ و به شناختن و دوست داشتن مردم؛ و به ثابتقدمی در راه؛ تا بشود مردم را سرگرم کرد. در سینما - و تئاتر - هنر از پس سرگرمی میآید و بس. »
متن این یادداشت کوتاه یا به تعبیر خودش "ضد یادداشت" در ادامه آمده است:
مسئله مخاطب
لازم است این واقعیت غیرروشنفکرانه - اگر نگویم ضدروشنفکرانه - را بپذیریم که در طی تاریخ کوتاه صد و اندی ساله سینما و در تاریخ طولانی تئاتر، آثاری که با اقبال عام مواجه شده و تا به امروز زنده ماندهاند، آثاری «فاخر» و کسالتبار - نشانه روشنفکری - نیستند. شکسپیر، چخوف، داستایوفسکی و ... میدانستند که چگونه تماشاگران خود را جلب کنند و امروز نیز به همان خوبی - و قدرت - از عهده آن برمیآیند.
هدف سینما و تئاتر، برنده شدن در بحث - فلسفی، عرفانی و... - نیست، بلکه برانگیختن عواطف مخاطب است.
سینما، یک هنر رسانهای و یک هنر اجرایی است. هنری که مخاطب را مدنظر دارد. هیچ هنری از سینما، به مردم نزدیکتر نیست.
سینما به دور از محافل روشنفکری در جوار مردم عام، در جوار کارِ یدی کنندگان بدون کمک نخبگان و روشنفکران زیست و شکوفا شد.
سینما، برخلاف هنرهای دیگر، یا برای مردم وجود دارد یا اصلاً وجودی نخواهد داشت. اما صرف همین تمایل به اینکه یک هنرمند مردمی باشیم، ما را چنین هنرمندی نمیکند.
مایاکوفسکی درست میگوید: «هنر از تودهها زاده نمیشود. تنها پس از جد و جهد بسیار است که مردمی میشود.»
جد و جهد بسیار، به فروتنی نیاز دارد؛ و به شناختن و دوست داشتن مردم؛ و به ثابتقدمی در راه؛ تا بشود مردم را سرگرم کرد.
در سینما - و تئاتر - هنر از پس سرگرمی میآید و بس.
روشنفکرترین سینماگر تاریخ اینگمار برگمان - که فیلمساز درجهیکی است - چنین میگوید: «خالق فیلم با یک رسانه بیانی سر و کار دارد که نه تنها مورد علاقه اوست، بلکه میلیونها نفر دیگر را نیز به خود جلب میکند... تا آنجا که به عموم مربوط میشود، آنها از فیلم فقط یک چیز میخواهند: من پول دادهام و میخواهم سرگرم شوم، جذب شوم، درگیر شوم. میخواهم که مشکلاتم، بستگانم و شغلم را فراموش کنم، میخواهم از خودم بیرون برده شوم... کارگردانی که این تقاضاها را تشخیص میدهد و از پول مردم زندگی میگذراند، در وضعیت دشواری قرار داده میشود. وضعیتی که تعهداتی برای او ایجاد میکند. او در حین ساختن فیلمش باید به طور مداوم واکنش تماشاگران را در نظر داشته باشد. من به شخصه، پیوسته از خودم میپرسم: میتوانم این را سادهتر، خالصتر و جمع و جورتر بیان کنم؟ آیا همه منظورم را در اینجا میفهمند؟ آیا سادهترین ذهن میتواند سیر حوادث را دنبال کند؟»
سخنی چنین صادقانه و مردمی تنها میتواند بر زبان یک سینماگر مؤلف - و یک روشنفکر راستین - جاری شود که میفهمد هنر - سینما- بدون مخاطب، یعنی باد هوا. اصلاً سینما بدون مخاطب به فعل نمیرسد.
نقاشی، موسیقی و ادبیات میتوانند منتظر بمانند تا آنگاه که ارتباط میان اثر هنری و مردم برقرار شود. اما سینما - و تئاتر- از این «شانس» بیبهرهاند.
ارتباط بلافصل شرط اولیه هستی آنهاست. این برای یک کارگردان، تنها مسأله است و دشوارترین مسأله؛ و حتی مسأله سبک.
تنها سیاستزدگان، «پوپولیسم» را که معنی دقیق سیاسی دارد و نه عوامزدگی سطحی، به هنر تعمیم میدهند و در مقابلش اثر «فاخر» - که معلوم نیست چیست- میگذارند.
در سینما - و تئاتر - اثر فاخر نداریم در مقابل اثر مردمی؛ اثر خاص و اثر عام. اثر - فیلم یا نمایش - خوب داریم؛ و اثر بد. خلاص.
این روزها کسی دل خوشی از او ندارد. هر هفته با حضورش در هفت و نقد یک فیلم، عده ای را خشمگین می کند و عده ای را غمگین و فردایش هزار جور تعریض و نقد علیه ش بیرون می آید که پنبه فیلمها را می زند و چرا سلیقه خاص و بی رحم او باید سلیقه رسمی سینمای ایران شود و الخ .
من نیز روزگاری با آنها هم نظر بودم اما نمی دانم چگونه شد که بر خلاف این جریان کم کم دارم عاشقش می شوم با وجود اینکه فیلم محبوب فیلمساز محبوبم را هم با بدترین الفاظ بدرقه کرد و اعصاب مرا هم حسابی پله کرد آن شب. اما حالا دارم عادت می کنم به تماشا کردنش و اخیرا وقتی درباره فیلمی حرف می زنم احساس می کنم دارم سبک او و تکیه کلامهای او را تقلید می کنم و در ناخودآگاهم هوس می کنم یک مسعود فراستی باشم، حتی در خودآگاهم البته نه به آن بی رحمی که من در سینما لذت می جویم و او واقعا نمی دانم لذت می جوید یا نه. چرا که نقد را مقدم بر سینما می داند و نقد را نه تنها پیشه که رسالت هنری خود می داند و همین است که در این عرصه کمتر تعارف دارد.
آنچه از او شناختم برپایه مشاهدات و مطالعه نگاه اوست
وگرنه تشخیص نیات آدمها از ما بر نمی آید. پس از کنارها تهمت ها و توهین
های کلیشه ای که همیشه نثارش می شود، عبور می کنم و اصل را بر صداقتش می
نهم که البته نشانه هایش در او پیداست و البته هر چه بیشتر پای صحبتش می
نشنیم بیشتر قانع می شوم که نقدهایش در بسیاری مواقع صحیح است و دارم از او
بسیار می آموزم و اینکه ترس از فراستی ترس از نقد صریح است که ما ملت
تعارفی نه علاقه ای به آن داریم و نه تحملش را داریم.
به هر صورت باید
اینها را اعتراف می کردم و اینکه این یادداشت قرار نیست در تمجید یا در نقد
یک منتقد یا در تایید یا رد مواضعش باشد بلکه واگویه آن چیزهایی است که در
این یک سال از مسعود فراستی دیده ام و او را از یک منتقد ترسناک پیش من به
یک سینماشناس دوست داشتنی تبدیل کرد. او که همیشه عادت داشت در ۵ دقیقه
اول تصمیمش را برای فیلم بگیرد و از سینما خارج شود حالا بخاطر مسوولیتی که
در بخش نقد برنامه هفت و در مقابل رسانه و مخاطبان دارد همه فیلمها را
کامل تماشا کند و این یعنی یک قدم برداشتن به سمت اعتدال و البته نه به سمت
سازش که مطلوب من هم نیست.
یک مسعود فراستی یعنی یک منتقد سینمایی که سواد و آزمودگی بالایی در سینما دارد و به اصطلاح در مباحث مختلف کم نمی آورد و نمی شود دورش زد. او نسبت به شان والای مقوله نقد متعصب و جدی است و شخصیت شفاهی و شخصیت مکتوبش یکی است. یعنی در یادداشتهایش همانها را می نویسد که شفاها می گوید و برعکس. بی پرده و بی تعارف و شفاف و گاه با لفظ و لحن تند نسبت به فیلم سخن می گوید و اهل پوشیده گویی و ایما و اشاره و ملاحظه گری نیست و اگر ملاحظه ای به او سفارش شود بعدا اعلام می کند که به دلیل سفارش فلان نهاد درباره فلان فیلم بناچار ملایم تر سخن گفتم و بابتش از مردم عذرخواهی هم می کند. همچنین صدای گرم و بیان فوق العاده ای هم دارد برای ارائه منظور نظرش. لذا نه در واژه کم می آورد و نه در لحن ولذا نگران بد فهمیده شدن سخنش نیست و بیانش شفاف و بی شبهه است. او ژست و هیبت و سبک لباس پوشیدن خاص دارد. مثل نوع نشستنش و نوع استفاده از دستهایش در حالات مختلف که بدلش می کند به شومنی خاص و تیپیک. کت و پیراهن اسپرت به همراه ریش جوگندمی و دو عینک که همین عوض کردن عینک هایش یکی از تاثیرگذارترین اکت های او حین سخن گفتنش است. تکیه کلام خاص دارد: فلان سکانس یا حس درنیومده، داریم شوخی می کنیم، فلان شخصیت یا نما لقه و… که همچون موتیفهایی جذاب مستمع را بر سر ذوق آورد که پی بگیرد حرفش را و گاه منتظر این موتیف ها باشد. یک مسعود فراستی تحمل می شناسد و اصول گفتگو را درست رعایت می کند. وقتی فیلمسازی را زیر آتش تند نقدش می گیرد و نوبت به دفاع فیلمساز می رسد کاملا سکوت می کند و گوش می کند و فیلمساز اگر بدترین الفاظ را هم به شخص خودش نسبت دهد که تو بیماری و تو غرض ورزی و الخ باز هم نه عصبانی می شود و نه توی سخن طرف می رود و وقتی دوباره نوبت بهش رسید باز بحث خودش را پی میگیرد. توی سخن هیچکس نمی رود گیرم که وقتی توی سخنش بروند باز سکوت می کند و اجازه می دهد طرف مقابل حرفش را بزند. او اعتماد به نفس بالایی دارد و چیزی نمی تواند تمرکزش را به هم بزند. وارد حاشیه سینما نمی شود و تنها مصمم به نقد خود فیلم است به لحاظ ساختار و مضمون و محتوا. بر خلاف آنچه از یک منتقد بی رحم و خشن انتظار می رود بسیار بذله گو و خوشروست و حتی گاه احساساتی. جوری که اگر فیلمی را دوست داشته باشد با ذوق و شوق تمجیدش می کند و بی خیال نقاط ضعفش می شود و می شود مجلس گرم کن و شخصیت مثبت برنامه. اگر از فیلمی بدش بیاید مسلسل وار ایرادات فیلم را لیست می کند و جا برای نقاط قوت نمی گذارد و هیچکس و هیچ چیز جلو دارش نیست و تازه آنجا می شود بدمن جذاب برنامه. توی نقد گاهی از صراط عدالت خارج می شود و گاه مواضعش بی منطق می نماید اما در عین حال شدیدا انتقادپذیر هم هست و تاثیر نقدهایی که به شیوه نقدش می شود را می شود نرم نرم در هفت مشاهده کرد. مثلا اینکه الفاظ تندش را در نقدهای جدید دارد تعدیل می کند یا اینکه قبلا ایرادات فیلم را خیلی کلی مطرح می کرد و متهم به کلی گویی و هجمه بی منطق می شد اما کم کم دیدیم که تلاش کرد ایراداتش به فیلم ها را بیشتر توضیح دهد و براهین و مثالهای سینمایی برایش اقامه کند و گاه در میان ایرادها از نقاط قوت فیلم هم یاد کند. مسعود فراستی حتی درباره آن آیتم طنز شوخی با هفت و خودش هم نگاه مهربان و در عین حال منتقدانه دارد و می گوید حرکات و تکیه کلامهای مرا رو خوب تقلید کرده اند اما متن ها ضعیف است و آرزو کرد این آیتمهای طنز با متنهای قویتر ادامه یابد.
به هر صورت فراستی دارای هویت مستقل و تکی است که شبیه هیچکس نیست و این امتیاز برجسته اوست. چیزی شبیه یک پرسونای جذاب سینمایی است با ویژگیهای بارز نمایشی که برای هر برنامه تلویزیونی واجب است حالا چه در نقش مثبت و چه در نقش منفی. پرسونایی که ببینندگان را ترغیب به همذات پنداری می کند یا لااقل برای من چنین است. کدام سینمادوستی دوست ندارد چون او باشد. محکم از آنچه دوست دارد دفاع کند و آنچه دوست نمی دارد را بی تعارف از خود براند. سواد کم نیاورد، از آنچه می گوید نترسد و تحت هیچ فشاری خودش را توی بحث نبازد.
زمانی که به خاطر بکار بردن آن لفظ نازیبا درباره کیمیایی چند برنامه از هفت کنار گذاشته شد، فریدون جیرانی برای بازگشتش نظرسنجی برگزار کرد توی هفت و اکثریت بالا و قریب به اتفاقی رای به بازگشتش دادند. این یعنی با همه زبری و تندی که در نقد دارد سینمادوستان کم کم به او اعتماد کرده اند و از همه مهمتر حضور جذابش را دوست دارند هر هفته تماشا کنند. یعنی هر چقدر اهالی سینما با نقدهایش مشکل دارند مردم شیوه نقد کردنش را می پسندند. این یعنی یک منتقد دارد تبدیل به یک ستاره و یک برند معتبر رسانه ای می شود که می تواند مثبت باشد.
تداوم حضور یک منتقد تمام عیار در تلویزیون از طرفی به ما جسارت بیان نقد می آموزد و از طرف دیگر لزوم نقدپذیری را درک می کنیم و این فی نفسه رخداد فرخنده ای است. هرچند حضور منتقدان دیگر در کنار یا در مقابلش و با او وارد دیالوگ شدن، که خوب هم از آن استقبال می کند، اتفاق زیباتری خواهد بود اما صرف حضور خود مسعود فراستی را یک لازمه می دانم در سینمای ایران و در برنامه هفت که مغتنم است.
میگویند برای فهم دنیای یک اثر سینمایی نیاز به نقد و منتقد سینمایی
است، ولی وقتی مخاطب در فهم دنیای خود منتقد و نقدهایش درمیماند، ابهام
مضاعفی به وجود میآید که ره به ترکستان دارد و بماند که آتش تند و کور
نقدهایش تر و خشک را هم میسوزاند.
به گزارش فرارو،
مسعود فراستی معتقد است فیلمهای ایرانی در حد و اندازهای نیستند که با
یک بار دیدن نتوان همه آن چیزی که قرار است در نقد باشد را گفت. او خودش
میگوید خیلی اوقات 10 دقیقه از یک فیلم گذشته و آن را میبیند ولی هیچ چیز
مهمی از فیلم را از دست نداده است.
روی همین حساب وقتی ماهنامه
سینمایی 24 در شماره آخرش از شماری منتقد سینمایی دعوت کرد تا در جدول
ارزشگذاری فیلمهای فصل شرکت کرده و از رتبه عالی تا بیارزش به ارزیابی
این فیلمها بپردازند نظرات مسعود فراستی قابل پیشبینی باشد.
فراستی
همچون شبان کوری که تمام گله را با یک چوب میراند، از خجالت تمام
فیلمها درآمده و به شکلی عادلانه برای تمامی آنها نمرهی سیاه بیارزش
لحاظ کرده است، به این معنا که فیلم تحسین شدهی صدر جدول، «جدایی نادر از
سیمین» را با فیلمهای انتهای جدول از قبیل«فوتبالیها»، «پایانامه»،
«اخراجیها» و...در یک ردیف قرار داده است.
مسعود فراستی یک منتقد
دوآتشه است که نقد سینمایی را کاری در حد و اندازههای ساخت فیلم به حساب
میآورد و چه بسا بیشتر، کمتر فیلمی هست که از گزند آتش توپخانهی او در
امان مانده باشد، بیشتر از آن که صراحت لهجهاش او را به یک پدیدهی
تلویزیونی بدل کرده باشد او مدیون نظرات بعید و تند و تیز خود است.
شاید
یکی از جاذبههای برنامه تلویزیونی «هفت» خود فراستی باشد، منتقد پایه
ثابت این برنامه که با خونسردی تحسین برانگیزی دست به جنجال میزند، او
خیلی ساده و مختصر در حد گفتن « ...درنیومده»، به نقد سینمایی، حال و هوای
عامیانه میبخشد، خودش گفته است: «سعی کردهام در نقدهایم هم موضع مخاطب
عمومی سینمای ایران باشم.»
به نظر میرسد فراستی با همین داعیهی
دفاع از حقوق مخاطب، شمشیر نقدش را از رو میبندد تا حقیقتا به یک فیلم
حمله کند تا فیلم بد را رسوا کند.
خود فراستی در سایتش در گوشهای
از یادداشت بلندی با عنوان «نقد، منتقد، عامل اخلال» آورده است: «منتقد
راستین، اهل مماشات و مرعوب شدن، همزیستی خنثی یا مرگبار نیست. کار منتقد
از جمله این است که مستقل از جوّ غالب بر فضای جمعی، هیاهوها و تحسینها،
جوایز و فروش، در جستوجو و کشف باشد و نگذارد سر خودش و تماشاگر کلاه
برود و بدلی را به جای اصلی بگیرد. فیلم بد، از هر که میخواهد باشد، حقش
«رسوا شدن» است.»
فراستی در گفتگویی با سینمای ما گفته است: «قطعا
من با فیلم بد مخالفت میکنم و به هیچ عنوان شوخی هم ندارم. فیلم بد از قبل
خودش را تخریب کرده و من وظیفه دارم این تخریب را کامل کنم. وقتی فیلمی بد
ساخته شده و توهین به شعور و سلیقه و زیبایی شناسی مخاطب است چرا من باید
به آن لبخند بزنم؟ باید به شدت فیلمهای مستهجن تخریب شوند تا شاید کمتر
شاهد ساخته شدن این گونه فیلمها در سینما باشیم.»
خرق عادتهای
فراستی محدود به ارزشگذاری یکپارچه و یکدستش از تمام فیلمهای فصل
نمیشود، او به طور کلی با خیلی از فیلمها مشکل دارد و همین ویژگی منحصر
به فردش ثابت میکند که او انگار قرار نیست مثل مثلا منتقد جریانسازی چون
«آندره بازن» موج نویی به راه اندازد. روی این حساب به نظر میرسد قصد کرده
یکتنه به جنگ خود سینما برود.
محسن : منتقد خوب و منتقدی که آنقدر فیلم دیده میتواند با یک قاب و یک سکانس فضای فیلم رو بسنجه و خوبی و بدی فیلم رو تشخیص بده . استاد همیشه گفته است که میتوان با ۱۰ دقیقه از تماشای فیلم فضا فکری فیلمساز رو تشخیص داد . این فکر فقط شامل سینمای ایران میشود نه هالیوود و ... .
از نظر استاد فیلم خوب و ضعیف وجود داره و با همین دید ستاره به فیلمها داده میشه . اگر یک ستاره به فیلم شرط اول به خاطر دکوپاژهای تلویزیونی و پایان بد فیلم و ... و به خاطر مفهوم شرط اول یک ستاره داده است .
بقیه نوشته هم که خوبی استاد بود . فقط میمونه یک نکته که مطمئنا استاد موج نویی در نقد به وجود آوزده و دید تیزی به مخاطبان داده که فیلمها رو سردستی نبینند و برای سکانس به سکانسش تفکر کنند و خوبی و بدی فیلم را از همین سکانس ها و دید فیلمساز به جامعه اش بسنجند . اگر آندره بازن که خود مخالف گوی شدید در مورد فیلمهای زمان خودش بود و همه را نقد میکرد در مورد نقدها و زندیگنامه اش کمی تحقیق کنید خواهید دید که او حتی زمان خودش که حتی هیچکاک فیلمساز معتبر بزرگی بود از دم تیغ نقدهای خود میگذراند و به خاطر همین نقدهایش مورد شماتت قرار میگرفت . مقایسه آندره بازن با مسعود فراستی خیلی درسته .