مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

نقد "میراث آلبرتا 2" با حضور مسعود فراستی

 با حضور مسعود فراستی


«پخش و نقد میراث آلبرتا 2» در «دوشنبه فیلم» 


دوشنبه 29 اردیبهشت - سالن بصیرت مجتمع فرهنگی دانشجویی 13 آبان (لانه جاسوسی سابق) ساعت 14:00

اثر فاخر نداریم در قبال اثر مردمی

این مطلب در سال 88 در روزنامه های وقت منتشر شده بود اما به خاطر بهتر شناختن سینما این مطلب رو بعد از 2 سال اینجا هم میزارم . به نظرم این مقاله استاد کوتاه و مختصر در چند بند فلسفه سینما را توضیح دهد  میدهد . این مقاله در مجله سینما و تئاتر سال 88 منتشر شد .

قرارمان بر این بود که درباره «اخراجی‌ها» بنویسم و بعد مخاطبش، که سر مقاله روزنامه دیروز (خوب فروختن یا خوب بودن) بر آنم داشت که قبل از پرداختن به فیلم و مخاطب‌شناسی، نکته‌ای را یادآور شوم. لازم است این واقعیت غیرروشنفکرانه - اگر نگویم ضدروشنفکرانه - را بپذیریم که در طی تاریخ کوتاه صد و اندی ساله سینما و در تاریخ طولانی تئاتر، آثاری که با اقبال عام مواجه شده و تا به امروز زنده مانده‌اند، آثاری «فاخر» و کسالت‌بار - نشانه روشنفکری - نیستند. شکسپیر، چخوف، داستایوفسکی و ... می‌دانستند که چگونه تماشاگران خود را جلب کنند و امروز نیز به همان خوبی - و قدرت - از عهده آن برمی‌آیند. هدف سینما و تئاتر، برنده شدن در بحث - فلسفی، عرفانی و... - نیست، بلکه برانگیختن عواطف مخاطب است. سینما، یک هنر رسانه‌ای و یک هنر اجرایی است. هنری که مخاطب را مدنظر دارد. هیچ هنری از سینما، به مردم نزدیکتر نیست. سینما به دور از محافل روشنفکری در جوار مردم عام، در جوار کاریدی‌کنندگان بدون کمک نخبگان و روشنفکران زیست و شکوفا شد. سینما، برخلاف هنرهای دیگر، یا برای مردم وجود دارد یا اصلاً وجودی نخواهد داشت. اما صرف همین تمایل به اینکه یک هنرمند مردمی باشیم، ما را چنین هنرمندی نمی‌کند. مایاکوفسکی درست می‌گوید: «هنر از توده‌ها زاده نمی‌شود. تنها پس از جد و جهد بسیار است که مردمی می‌شود.» جد و جهد بسیار، به فروتنی نیاز دارد؛ و به شناختن و دوست داشتن مردم؛ و به ثابت‌قدمی در راه؛ تا بشود مردم را سرگرم کرد. در سینما - و تئاتر - هنر از پس سرگرمی می‌آید و بس. روشنفکرترین سینماگر تاریخ اینگمار برگمان - که فیلمساز درجه‌یکی است - چنین می‌گوید: «خالق فیلم با یک رسانه بیانی سر و کار دارد که نه تنها مورد علاقه اوست، بلکه میلیون‌ها نفر دیگر را نیز به خود جلب می‌کند... تا آنجا که به عموم مربوط می‌شود، آنها از فیلم فقط یک چیز می‌خواهند: من پول داده‌ام و می‌خواهم سرگرم شوم، جذب شوم، درگیر شوم. می‌خواهم که مشکلاتم، بستگانم و شغلم را فراموش کنم، می‌خواهم از خودم بیرون برده شوم... کارگردانی که این تقاضاها را تشخیص می‌دهد و از پول مردم زندگی می‌گذراند، در وضعیت دشواری قرار داده می‌شود. وضعیتی که تعهداتی برای او ایجاد می‌کند. او در حین ساختن فیلمش باید به طور مداوم واکنش تماشاگران را در نظر داشته باشد. من به شخصه، پیوسته از خودم می‌پرسم: می‌توانم این را ساده‌تر، خالص‌تر و جمع و جورتر بیان کنم؟ آیا همه منظورم را در اینجا می‌فهمند؟ آیا ساده‌ترین ذهن می‌تواند سیر حوادث را دنبال کند؟» سخنی چنین صادقانه و مردمی تنها می‌تواند بر زبان یک سینماگر مؤلف - و یک روشنفکر راستینی - جاری شود که می‌فهمد هنر - سینما- بدون مخاطب، یعنی باد هوا. اصلاً سینما بدون مخاطب به فعل نمی‌رسد. نقاشی، موسیقی و ادبیات می‌توانند منتظر بمانند تا آنگاه که ارتباط میان اثر هنری و مردم برقرار شود. اما سینما - و تئاتر- از این «شانس» بی‌بهره‌اند. ارتباط بلافصل شرط اولیه هستی آنهاست. این برای یک کارگردان، تنها مسأله است و دشوارترین مسأله؛ و حتی مسأله سبک. تنها سیاست‌زدگان، «پوپولیسم» را که معنی دقیق سیاسی دارد و نه عوام‌زدگی سطحی، به هنر تعمیم می‌دهند و در مقابلش اثر «فاخر» - که معلوم نیست چیست- می‌گذارند. در سینما - و تئاتر - اثر فاخر نداریم در مقابل اثر مردمی؛ اثر خاص و اثر عام. اثر - فیلم یا نمایش - خوب داریم؛ و اثر بد. خلاص.

چند جمله از مسعود فراستی درباره خودش

- قطعا هر نقدی که می کنم سلیقه شخصی ام است و سلیقه هم جزئی از نقد است

- در فیلم جرم که حرف من در موردش جنجال بی مورد درست کرد، بدترین الفاظ و فحش کوچه بازاری به کار گرفته شده و هیچ کس هم صدایش در نیامد

- فیلم های ایرانی در حد و اندازه ای نیستند که با یک بار دیدن نتوانیم همه آن چیزی که قرار است در نقد باشد را بگوییم

- قطعا من با فیلم بد مخالفت می کنم و به هیچ عنوان شوخی هم ندارم. فیلم بد از قبل خودش را تخریب کرده و من وظیفه دارم این تخریب را کامل کنم

- وقتی فیلمی بد ساخته شده و توهین به شعور و سلیقه و زیبایی شناسی مخاطب است چرا من باید به آن لبخند بزنم؟ باید به شدت فیلم های مستهجن تخریب شوند تا شاید کمتر شاهد ساخته شدن این گونه فیلم ها در سینما باشیم

- افرادی که روی بعضی حرف های من برچسب بی ادبی می زنند خودشان بدترین بی ادبی ها را در کارهایشان به کار می برند

- هنوز ما به سینمایی نرسیدیم که بتوان از آثار به صاحبان اثر برسیم

- بارها شده که سه دقیقه از یک فیلم را دیده ام و از سینما بیرون آمده ام و بعد هم گفته ام که فیلم بدی - من بدترین فیلم هایی که یک منتقد می تواند در زندگی اش ببیند را به خاطر برنامه هفت تا آخر دیده ام

- آرام آرام سطح شعور مخاطبان ما در حال افزایش است و در این حالت مطمئنا دیگر کسی نمی تواند هر آشغالی را به خورد مردم بدهد

- کسانی که یک فیلم به اصطلاح کمدی را در 19 روز جمع می کنند و کنار شانه های تخم مرغ به مردم می دهند باید سطح خود را بالا ببرند وگرنه به زودی به بن بست بسیار بدی می خورند. این بن بست به نفع سینمای ایران است.

- نقدهایم در مورد مخملباف، کیارستمی، کیمیایی، هامون و حتی فیلم مادر علی حاتمی در آن سال ها را بخوانید، آن نقدها خیلی تندند. لحن من هم جزیی از شخصیت من است.

- هیچ وقت دوست نداشتم ژستی را بگیرم که مال خودم نیست یا حرفی را بزنم که به آن اعتقاد ندارم. ادای کسی را درنمی آورم و تمام آن چیزی که شما در صفحه تلویزیون می بینید حس واقعی و در لحظه من است.

- من تا این لحظه از هیچ کدام از نقدهایم پشیمان نیستم و معتقدم حتی به کار بردن تندترین کلمات و جملات که قبلا هم به آن ها اشاره کرده ام هیچ اشتباهی نکرده ام که الان بخواهم از آن پشیمان باشم

- به خودم اعتماد دارم. از سواد لازم برای کاری که انجام می دهم برخوردارم. بیشتر از خیلی ها نسبت به سینمای کشورم دلسوزم و از همه مهم تر قدرت و جسارت بیان نقدهایم را دارم و پای آن ها می ایستم

- به نظرم اخراجی ها 3 فیلم خوبی نیست. ده نمکی قبل از این فیلم دو فیلم قابل تحمل دارد ولی این فیلم اصلا در حد و اندازه های اخراجی ها 1و 2 نبود. این دقیقا همان نظری است که در مورد مجید مجیدی دارم

- من در سینمای ایران همیشه اول به فیلم کار دارم نه به صاحب فیلم