مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

پاسخ: جدول ارزش گذاری

در پی انتشار جدول ارزش گذاری فیلم های سال اخیر ایران و جهان، تعدادی از دوستان تمایل داشتند که نظر استاد را درباره ی چند فیلم دیگر نیز بدانند. بنده درباره ی این فیلم ها از استاد سؤال کردم و پاسخ ایشان به شرح زیر است:

1. Fight Club:                                                      صفر
2. Se7en:                                                             صفر
3. Social Network:                                              صفر
4. Inception:                                                       صفر
5. Dark Knight:                                                   ۰/۵
6. Eternal Sunshine of the Spotless Mind:         ۰/۵
7. Forrest Gump:                                                 صفر
8. The Strange Case of Benjamin Button:          صفر
9. Shawshank Redemption:                                صفر
10. Wadjda:                                                         صفر

جدول ارزش گذاری فیلمهای سال گذشته ی ایران و جهان

نطرات استاد مسعود فراستی درباره ی فیلمهای سال (های) اخیر، به نقل از پنجاهمین شماره ی ماه نامه ی ۲۴، به شرح زیر است:

فیلمهای خارجی

تعداد ستاره/ ارزیابی

نام کارگردان

نام فیلم

۰/۵

Steve Mc Queen

 12Years a Slave

بی ارزش

J. C. Chandor

All Is Lost

بی ارزش

David O. Russell

American Hustle

بی ارزش

Richard Linklater

Before Midnight

بی ارزش

Woody Allen

Blue Jasmine

بی ارزش

Paul Greengrass

Captain Phillips

بی ارزش

Jean-Marc Vallee

Dallas Buyers Club

بی ارزش

Pierre Coffin, Chris Renaud

Despicable Me 2 (Animation)

بی ارزش

Neill Blomkamp

Elysium

بی ارزش

Noah Baumbach

Frances Ha

۱

Chris Buck, Jennifer Lee

Frozen (Animation)

۰/۵

Alfonso Cuarón

Gravity

بی ارزش

Spike Jonze

Her

بی ارزش

Ethan Coen, Joel Coen

Inside Llewyn Davis

دیده نشده

Dan Scanion

Monsters University

بی ارزش

Jeff Nichols

Mud

بی ارزش

Alexander Payne

Nebraska

۱/۵

Louis Leterrier

Now You See Me

بی ارزش

Denis Villeneuve

Prisoners

۱

Run Howard

Rush

بی ارزش

Chan-wook Park

Stoker

دیده نشده

Sofia Coppola

The Bling Ring

بی ارزش

Lee Daniels

The Butler

بی ارزش

Kar Wai Wong

The Grandmaster

بی ارزش

Paolo Sorrentino

The Great Beauty

بی ارزش

Baz Luhrmann

The great Gatsby

بی ارزش

Francis Lawrence

The Hunger Games: Catching Fire

بی ارزش

Gore Verbinski

The Lone Ranger

بی ارزش

Martin Scorsese

The Wolf of Wall Street

بی ارزش

Evan Goldberg, Seth Rogen

This Is the End

۱

Danny Boyle

Trance

دیده نشده

Marc Forster

World War Z

 
در دیدار های شخصی که با استاد داشته ام، ایشان از فیلمهای زیر نیز تمجید کرده اند:

Homefront - Director: Gary Fleder/ Writer: Sylvester Stallone

Last Vegas - Director: Jon Turteltaub / Writer: Dan Fogelman

و همچنین از انیمیشن زیر:

The Croods - Directors & Writers: Kirk De Micco, Chris Sanders

 

فیلمهای ایرانی

نام فیلم

نام کارگردان

تعداد ستاره/ ارزیابی

استرداد

علی غفاری

بی ارزش

آسمان زرد کم عمق

بهرام توکلی

۰/۵

برف روی کاج ها

پیمان معادی

بی ارزش

برلین منفی 7

رامتین لوافی

بی ارزش

بشارت به یک شهروند هزاره ی سوم

محمدهادی کریمی

بی ارزش

به خاطر پونه

هاتف علیمردانی

بی ارزش

بی تابی بیتا

مهرداد فرید

بی ارزش

پل چوبی

مهدی کرم پور

بی ارزش

ترنج

مجتبی راعی

بی ارزش

تلفن همراه رئیس جمهور

علی عطشانی

بی ارزش

تنهای تنهای تنها

احسان عبدی پور

بی ارزش

تهران 1500

بهرام عظیمی

بی ارزش

جیب بر خیابان جنوبی

سیاوش اسعدی

بی ارزش

چه خوبه که برگشتی

داریوش مهرجویی

بی ارزش

حوض نقاشی

مازیار میری

بی ارزش

خسته نباشید!

محسن قرایی، افشین هاشمی

بی ارزش

خود زنی

احمد کاوری

بی ارزش

دربند

پرویز شهبازی

بی ارزش

دو ساعت بعد مهرآباد

علیرضا فرید

بی ارزش

دهلیز

بهروز شعیبی

۱/۵

رسوایی

مسعود ده نمکی

بی ارزش

روز روشن

حسین شهابی

۰/۵

سر به مهر

هادی مقدم دوست

بی ارزش

فرزند چهارم

وحید موسائیان

بی ارزش

قاعده تصادف

بهنام بهزادی

بی ارزش

کلاس هنرپیشگی

علیرضا داود نژاد

بی ارزش

گذشته

اصغر فرهادی

بی ارزش

گناهکاران

فرامرز قریبیان

بی ارزش

گهواره ای برای مادر

پناه بر خدا رضایی

بی ارزش

ملکه

محمدعلی باشه آهنگر

بی ارزش

هیچ کجا هیچ کس

ابراهیم شیبانی

بی ارزش

هیس! دختر ها فریاد نمی زنند

پوران درخشنده

بی ارزش

 

تقلب (متن اصلی)

 

درباره فیلم شیار ۱۴۳ساخته نرگس آبیار

اشاره: این مطلب با نام "قلب واقعیت" و با اندکی سانسور در روزنامه ی اعتماد منتشر شده است.
 
شیار ۱۴۳فیلم بدی است و تقلبی، که نان ایده یک خطی اش را می خورد. اگر به جای شهید بگذاریم فرزند چه می شود؟ فیلم و پرستیژ کاذب اش به کل از بین می رود. برای ساختن انتظار مادر شهید ، باید از انتظار معین مادری خاص برای فرزندی خاص- نه عام- بگوییم. اساسا از طریق چگونگی انتظار به انتظار می رسیم نه بر عکس. از اینجا است که زمان – و گذرش – معنایی جدی می یابد ؛ حالا زمان انتظار. در فیلم زمان کار کردی دراماتیک – و کارکردی هستی شناسانه – ندارد. نه فیلمساز می فهمدش و نه طبیعتا ما. باید فرق یک انتظار معین ۴ ساله با یک انتظار ۱۵ساله را درک کنیم – یعنی حس کنیم – که نمی کنیم. اگر چند جمله ۴سال گذشته یا ۷سال و ۱۵سال را از فیلم حذف کنیم چه می ماند؟ هیچ. پس انتظاری در کار نیست.

شیار فیلم کوتاه – یا مستند داستانی – نیم ساعته ای است که بی خودی کش آمده و تبدیل به یک فیلم بلند کسالت بار دروغین شده. فیلمنامه ای برای فیلم بلند در کار نیست. خرده پی رنگی یا در کار نیست یا رویش کار نشده – مثلا قصه نامزدی - . فیلمنامه افت و خیزی ندارد و کش و قوسی. هیچ کدام از آدم هایش شناسانده نمی شود. شخصیت اصلی مادر نیست و مادری نمی کند. بیشتر خواهر است؛ هم از لحاظ سن بازیگر نقش مادر و فرزند اش، وهم رابطه این دو. یونس تا آخر فیلم هم پرداخت نمی شود ؛ نه از طریق خودش و کنش هایش ، نه از طریق واسط اش مادر. شوهر یا پدرغایب نیز قصه ای ندارد. سختی نبودن یونس در زندگی الفت حس نمی شود.چرا که او به طور کلیشه ای به سبک همه زنان روستایی ما فقط نان می پزد ،فرش می بافد و ورجه وورجه می کند. رادیو به کمر بستن ا هم در سطح یک ادای نمایشی باقی می ماند. با آن زیست نمی کند.

ترفند مصاحبه با افراد ظاهرا نزدیک با یونس – که چندان نمی شناسیمشان - دردی دوا نمیکند. نشان دادن گروه فیلمبرداری هم به سبک فیلم های خبری ساختاری مستند داستانی به فیلم نمی بخشد. این تنها برای فرار از قصه گویی است و پر کردن زمان فیلم. نماهای آرشیوی بی مورد است و معلوم نیست از نگاه کیست. ماجرا های تعریف شده توسط مصاحبه شوندگان هیچ کمکی به جلو بردن فیلم نمی کند و به شخصیت سازی یونس و الفت نیز. اگر حذفشان کنیم چه آسیبی به فیلم می رسد؟

بازی مریلا زارعی تخت است و به کل ادایی. و این قبل از اینکه ضعف بازیگر باشد - که هست – معضل اصلی فیلمنامه و فقدان شخصیت پردازی است و ناتوانی کارگردان.

عنوان فیلم نیز رو هوا است. تنها مونولوگ " یونس در شیار ۱۴۳پیدا شده " توجیه اش نمی کند. شیار چیست؟ ۱۴۳اش چه اهمیتی دارد؟ ۳۴۱می شد فرق می کرد؟ باید فرق کند.

و اما سکانس آخر که بی خودی سر و صدا کرده. الفت وارد اتاق می شود و می خواهد با پسرش تنها باشد. دوربین در نمایی درشت از پشت سر او را تعقیب می کند، که می بایست تنشی را برساند و دلهره ای، که نیست. کات می خورد به نمای لانگ شات از بالا ، که موقعیت بدهد. این نما از نگاه کیست، فیلمساز؟ پس نمای قبل اضافی بود و بی مورد. هر دو نما بی حس می مانند. دکوپاژ خراب است. می ماند صحنه آخر و بغل کردن تابوت و بعد بازمانده جسد که هم اندازه یک نوزاد است و دست آویزی برای فلاش بک و در آغوش گرفتن نوزاد که با وجود اشک مادر حسی از کار نمی آید. چرا که نه فرزند شکل گرفته نه مادر. بازی زارعی نیز در این لحظه هیچ ندارد. اینجا هم مادری ساخته نمی شود که شاید از طرق او به فرزند شهیدش برسیم. اگر این فلاش بک نیمه اشک انگیز سطحی نبود ، فیلمساز چه می کرد؟ حس نداشته اش بالای تابوت لو نمی رفت؟

باقی می ماند یک ایده یک خطی شعاری – و تقدیم " چ " به آن – و تقلب در فیلمسازی و جایزه. جایزه فقدان " مساله " – انتظار مادری - را پر نمی کند. به نظر می رسد فیلمساز ما انتظاری جدی ای را در زندگی تجربه نکرده چه رسد به انتظار مادر شهید را. یعنی مساله را نزیسته . مساله تجربه و زیسته نشده را نمی شود ساخت . باید حداقل تجربه غنی مشابه ای را پشت سر گذاشته باشیم. تجربه های نکرده در سینما لو می رود و هر تقلبی نیز. خدا کند فیلمساز تازه وارد ما آرام آرام با فیلم کوتاه سینما بیاموزد و از تجربه های کوچک و بزرگ واقعی خود بگوید نه بیشتر.

ماقبل مزه (متن اصلی)

اشاره: این مطلب با نام "فیلمسازان با ما شوخی دارند یا با خودشان؟" و با اندکی سانسور در روزنامه ی اعتماد منتشر شده است.

چگونه می شود فیلم هایی به این پرت و پلایی ساخت. فیلم هایی که به سختی می شود یک ربع شان را هم تحمل کرد. فیلم هایی که اکثرا حتی بد هم نیستند. کاش بد بودند. فیلم هایی که نه تلخ اند نه شیرین نه حتی گس. مزه یی ندارند.

این صحنه را به یاد بیاورید: زنی خونین و مالین پس از فرار از چنگ آدم بدها به جایی پناه می برد. جایی که قبلاسینما بوده و دوربین روی نامش دو بار رژه می رود و حالاتبدیل به باشگاه بیلیارد شده و سالن نمایش اش نیز انباری موتور. دو مرد جنوب شهری ظاهرا با معرفت در حال بازی اند. بعد از آنکه زن مجروح را می بینند و وضعیتش را، مودبانه دلداری اش می دهند اما نکند «داستان بشود» و بعد از دادن یک چای و نبات دوباره شروع به بازی می کنند و شرط بندی. در حین بازی از سینما می گویند و از آن روزها– که ندیده اند. این برخورد دو «آرتیست» فیلم و شاخ و شانه کشیدن برای «دزد» ها و رفتن سراغ بازی یعنی چه؟ مگر اینها آدم نیستند؟ چرا زن را به درمانگاهی نمی برند؟ یا چرا غلطی نمی کنند؟ بعد هم که بدمن های باسمه یی سر می رسند با چاه باز کن کوچک پلاستیکی جلو آنها ظاهر می شوند. می بینید کار به کجا کشیده؟ دزد و به خصوص آرتیسته چرا اینقدر قلابی شده اند؟ قهرمان زن فیلم هم چرا در آخر به غلط کردن می افتد؟ این است پناه بردن به سینما؟ فیلمساز با ما شوخی دارد یا با خودش ؟ این دیگر از آن چیزی که درباره جرم گفتم بدتر است. کمدی ناخواسته و درمانده یی است در توجیه اعتیاد به فیلمسازی اما فیلم نساختن.

یا آن دیگری که کلی ادعای سینما شناسی و سینما دوستی دارد - و جان فورد و هیچکاک - ومدت هاست که فیلم نمی سازد اما ادای فیلمسازی در می آورد. فیلمش هم مثل متروپل ماقبل بد است. فیلمی که داستانی ندارد و پیچ و خمی. درامی شکل نمی گیرد، تغییر و تحولی در آدم های مقوایی اش رخ نمی دهد. فضایی در کار نیست. پول مفتی رسیده دور همیم دیگر: مرجان و بهروز و جمال و مهدی و رامبد و مانی و گوهر و دیگران. فیلم برای عمه و خاله و زن و همسر می سازند دوستان با پول ملت. این است سینمای بی رمق خنثی دولتی.

فیلم های ماقبل بد یعنی هنوز به بد بدهکارند. بد بودن خودش موجودیتی دارد. این فیلم ها هنوز فیلم نشده اند و سر و شکلی ندارند و قصه یی. فیلم اولی هم نیستند. مثل نوشته یی که هنوز نوشته نیست حداکثر تمرین است. خیلی کار دارد تا تبدیل به نوشته شود. ممکن است بعدا نوشته خوبی باشد یا بد. حالامی شود فیلم بدی ساخت اما قابل نقد. بسیاری از فیلم های بد ماقبل نقد اند. به مرحله نقد نمی رسند. نقد هم شان وجودی دارد. هر پرت و پلایی را نمی شود نقد کرد.

گزیده از نقد مسعود فراستی به فیلم برف روی کاج ها

اشاره: به بهانه پخش فیلم برف روى کاج در شبکه نمایش خانگی ها گزیده اى از نقد مسعود فراستی بر این فیلم (در برنامه 7 )را اینجا بخوانید.


برف روى کاج ها فیلم کوچک و سطحی اما کمی پر مدعاست که نباید خیلی جدى گرفته شود. فیلمی که در مورد خیانت است اما ان را اسیب شناسی نمی کند,بلکه خیانت را سمپاتیک(عرفی) جلوه میدهد.
ما از این زن و مرد و زندگی ان ها چه می بینیم؟ زن و مردى از طبقه نیمه مرفع که مرد به اصطلاح پزشک است. که نه پزشکی اش را می بینیم و نه به بازیگر می خورد که پزشک باشد,انگار فقط می خواستند براى او یک شغل انتخاب کنند.
ودیگر یک خرید دو نفره در فزوشگاه و یک خاله زنک بازى از مرد که این زن فلانی است و... ویک خرید تنهاى مرد کع وسائل را به خانه می اورد.ودیگر چیزى از مرد نمی بینیم. خیلی از نکات در این رابطه از همان ابتدا براى ما گنگ باقی می ماند ؛ مثلا اینکه این زن و مرد با این اختلاف سن چرا با هم ازدواج کرده اند؟ایا عاشق هم بوده اند؟یا چیز دیگرى در میان بوده؟
انگار در سینماى ما در خیلی از فیلم ها قرار نیست که باور کنیم زوج حاضر در فیلم زن و شوهر اند.
می رسیم به جایی که بحران لو می رود و مرد با یکی از شاگردان زن سر و سری پیدا کرده و می رود.به نظرم مشکل فیلمنامه از همین جا اغاز میشود که ایا مشکلی در خانه وجود داشته بین این دو که مرد این کار را کرده؟ یا چیز دیگرى بوده؟
قسمت دوم فیلم خود زن است؛که به نظر زنیفعال است که پیانو درس می دهد و هنر هم دارد. ومشکلی هم ندارد و با اینکه زنی نیمه مدرن است ولی به نظر اصولی دارد که از نوع پوشش هم مشخص است, که مثل دوست خود-ویشگا اسایش-نیست که بخواهد به خاطر ازادى و... جدا شود.
اما به سرعت به محض اینکه می فهمیم مرد خیانت کرده و رفته, چیزهایی به زن اضافه می شود که عجیب است.به سرعت زن در عرض یکی دو روز جواب خیانت را می دهد ؛یعنی با صابر ابر. دوست میشود؛با ان نماى بسیار کودکانه در بالکن که کدوم لباس رو انتخاب می کنی؟ انگار با یک دختر شانزده ساله طرفیم و پسر هم همین قدر است.
به سرعت اخلاق عوض می شود؛لبخندى میاید, ارایش می اىد, جابه جاىى منزل می اید و پیاده روى و قدرى هم دلهره, که این منطق, منطق شخصیت زن که از ابتدا می شناسیم, نیست.
این کار سختی است که بخواهیم با یک فیلمنامه دو خطی و بیست دقیقه ملات, ریزه کارى هاى زندگی یک زن را -چون از مرد هیچ چیزى نمی بینیم, وبا زن طرفین و اساسا فیلم زن است با بازى خوب افشار-دربیاوریم. 
منتهی نه کارگردانی نه فیلمنامه نمی تواند بگوید این زن چه اش است.
ما چىزى که بعد از شنیدن خبر خیانت مرد از زن می بینیم یک ناراحتی با دوست اش است -ویشگا اسایش- است و ی تمىز کردن پیانو با عصبانیت که خیلی سعی نی کند ناراحتی را خیلی اگزجره منتقل کند.
و بلافاصله به سرعت می بینیم که با همسایه روبه رو -صابر ابر- سر رابطه را باز می کند.و ادامه ماجرا.
به نظرم مطلقا این عمیق نمیشود و این شخصیت ان چیزى که باید بشود نمیشود و یک کنکاش جدى صورت نمی گیرد.
این شیطنت زن -دوستی با صابر ابر- این را ایجاد می کند که انگار این زن دنبال بهانه می گشته براى شروع خیانت که بعدا طلاق هم گرفته میشود.
و ته فیلم که به کل غلط است که مرد -دکتر- می اید در خانه زنی که طلاقش داده و زن برایش تعریف می کند انچه بر من گذشت. و نمی گوید اندکی, می گوىد دلم لرزید بعد از مدت ها -منظور بعد از رابطه با صتبر ابر است-.و
یک جمله هم مرد در فیلم دارد که بعضی ها این جمله مرد را در توجیه فیلم -و حرکت مرد- می گویند ؛که مرد خطاب به زن می گوید: ((تو در چنین موقعیتی نبودى)) .که به نظرم این تو جیه یک شوخی است.
اما در مورد نکته هاى فرمی فیلم:ابتدا سیاه و سفید بودن که کاملا بی معنی است, که شنیده ام با دو منطق این کار را کرده اند:یک اینکه, زندگی چرک و سیاه و سفید است, که اصلا سیاه و سفید نیست و این تفکر که زندگی چرک و غیر شاداب را باید با سیاه و سفید نشان دهیم, دیگر بیگانگی با تاریخ سینماست.
ما فیلم هاى شاداب, زیبا و عاشقانه, سیاه و سفید داریم. ودوم اینکه زندگی غمگین است, که باز هم سیاه و سفید جواب نیست.
بحث بعدى دوربین روى دست بی معناست و مبتذل و وقت پر کردن است و سه چهارم کادر از بین رفته -مثل جدایی که فیلم رئیس این فیلمساز است و این هم نیمه جدایی این از ان- و, اور شولدرهاى غلط, فول فوکوس هاى بیمعنا که به شدت شلخته است و بی معنا و کارگردان سعی می کند این شلختگی و... را فرم بداند و مدرن.
دوربین روى دست بی معنا و... این ها مدرن نیست . مدرن روای مدرن میخواهد و زندگی مدرن و ادم مدرن و اندیشه مدرن.
این ها یک اداى مد روز به شدت سطحی است.
در پایان این فیلم سمپاتی خیانت ایجاد می کند نه اسیب شناسی ان را و ترویج خیانت است.
فیلم مچ پوینت -امتیاز نهایی- وودى الن را به یاد بیاورید که چگونه خیانت را میزند و خیانت در ان فیلم فاجعه به بار می اورد, ونماى اخرش ادم را می لرزاند.
ویا فیلم نوادگان که. دو سال پیش کاندید اسکار بود و جرج کلونی هم در ان بازى می کند, زنی خیانت کرده و اکنون از ابتدا تا انتهاى. فیلم روى تخت افتاده و از ابتدا معلوم است که کارگردان علیه خیانت است.

کلاس های جدید استاد در فرهنگسرای رسانه

مسعودفراستی در فرهنگسرای رسانه به تدریس سینما می پردازد .


در ادامه و پس از پایان دوره های چند ساله ی تحلیل فیلم، استاد مسعود فراستی هم اکنون به تدریس دوره ای جدید با عنوان مکتب های سینماخواهد پرداخت.

دوره ی مکتب های سینما، کلاسی است تئوری – تحلیلی که در طی آن جناب فراستی به تعریف و توضیح مکتابی چون رئالیسم، سورئالیسم، اکسپرسیونیسم، و غیره در سینما می پردازند و سپس با هنرجویان به تماشای تحلیلی فیلمهای مهم هر مکتب خواهند نشست.

 

اطلاعات کلی کلاس

نام دوره: مکتب های سینما

مدرس: مسعود فراستی

مدت دوره (بخش نخست): ۱۰جلسه

مکان برگزاری: تهران، خیابان شریعتی، ابتدای خیابان پاسداران، خیابان گل نبی، خیابان ناطق نوری، بعد از بوستان کتاب، میدان قبا،فرهنگسرای رسانه

زمان برگزاری: شنبه ها، ساعت ۱۴الی ۱۸

 

جهت اطلاع از زمان آغاز کلاس ها و نحوه ی ثبت نام با تلفن فرهنگسرای رسانه به شماره ۲۲۸۸۸۷۸۲-۰۲۱ تماس حاصل فرمایید.

مسعود فراستی در "عصر اقتباس"


در نشست «نقد و بررسی اقتباس سینمایی از رمان» با تمرکز بر فیلم «درخشش» ساخته «استنلی کوبریک» با حضور مسعود فراستی در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد. درخشش اقتباسی از رمانی با همین نام نوشته استفن تینگ است.

در این نشست که با پخش فیلم همراه بود فراستی گفت: در بین فیلم‌هایی که اقتباس از رمان هستند، عموما فیلم‌ها به کتاب‌ها باخته‌اند و فقط دو یا سه نفر هستند که به خوبی می‌توانند اقتباس بسازند.

وی در بیان این مطلب درباره فیلم و کتاب درخشش خاطر نشان کرد: کتاب درخشش برخلاف فیلم بسیار سروشکل دارد. یعنی هر یک از افرادِ داستان را به خوبی معرفی می‌کند و ما آنها را می شناسم. اما در فیلم کوبریک چندان در این کار موفق نبوده است.

فراستی توضیح داد: جک تورنس در کتاب یک معلم خیلی خوب ادبیات انگلیسی است ولی در فیلم کوبریک این وجه از شخصیت او غایب است. وجه نویسندگی تورنس نیز در فیلم کوبریک وجود ندارد. یعنی کوبریک فقط از ضربه بر روی کلیدهای ماشین تایپ و صدای تق تق آن ها برای نشان دادن نویسندگی این شخصیت مرد استفاده کرده است. بنابراین دو وجه مهم و اصلی تورنس غایب است و به همین دلیل این شخصیت از بین رفته است. کوبریک خیلی باهوش است اما در این فیلم بازی را به جک نیکلسون بازیگر نقش تورنس باخته است. یعنی هر جا جک نیکلسون در فیلم حضور داشته فیلم را نابود کرده است.

فراستی در توضیح یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سینما گفت: در کتاب چیزی را می بینیم که در فیلم نیست و تنها با چند جمله سعی کرده آن را نمایش دهد. ما در سینما تعریف کسی از چیزی یا کسی را صدبار هم بشنویم باز باور نمی‌کنیم؛ زیرا در سینما باید پلان ببینیم تا باور کنیم. دیشب یک فیلم دیدم به نام «استاد بزرگ» که در آن پر بود از شعارهایی که دوستان معناگرای کشورمان برایش غش می‌کنند. این فیلم در خصوص کنگ‌فو بود و با وجود آنکه فیلم بسیار عظیمی بود اما اصلا خوب نبود. زیرا همه‌اش شعار بود و ما حرف اصلی فیلم را نمی‌دیدیم بلکه فقط می‌شنیدیم. پس باید در فیلم ببینیم تا باور کنیم.

فراستی افزود: بنابراین شخصیت‌پردازی در فیلم کوبریک اصلا برنیامده است یعنی کوبریک یک طرح سطحی از کتاب گرفته و ساخته است. فیلم درخشش اصلا اقتباس از کتاب نیست، زیرا دو سوم کتاب را که اصلاً نساخته است و آن جایی که ساخته شده نیز بازی را به استیفن کینگ باخته است. البته کینگ نویسنده خوبی نیست و من خودم از نوشته‌های او لذت نمی‌برم اما در مجموع فیلم بسیار از کتاب ضعیف‌تر شده است.

این منتقد سینما در توضیح ضعف‌های فیلم ادامه داد:‌ ما اصلا از تاریخ هتل در این فیلم چیزی نمی‌فهمیم و متوجه نمی‌شویم که چرا شخصیت‌های این فیلم در سال‌های گذشته مرده‌اند. آیا به خاطر دوری هتل از شهر بوده یا به علت برف سنگینی که می‌آمد. در حالی که در کتاب دقیقا متوجه می‌شویم چرا شخصیت‌ها در این هتل می‌مردند. تنها فردی که تا حدی خوب جلوه داده شده فرد سیاه‌پوست بود که از بقیه بهتر درآمده، البته به خوبی در نمی‌آبیم که این شخصیت چگونه شخصیتی است اما باز هم بهتر از دیگر افراد فیلم نشان داده شده است.

فراستی ادامه داد: ترجمه «the shining» به درخشش و تلألو اشتباه است. «shining» حالتی است که فیزیکال نیست و متافیزیک است. «shining» الهامی است که از سوی خدا و یا شیطان به دل انسان می‌شود. اگر این الهام از طرف خدا باشد تلألو و درخشش است اما اگر از طرف شیطان بود که دیگر تلألو نیست. بنابراین این ترجمه اشتباه است اما نکته مهم این است که «the shining» که اصل خود کتاب است و مفهوم مهم کتاب را تشکیل می‌دهد به هیچ وجه در فیلم درنیامده است و اصلا هیچ اثری از این مفهوم نمی‌بینیم.

وی در توضیح شخصیت و آثار کوبریک توضیح داد: کوبریک در این فیلم مثل اکثر کارهایش استاد معماری و فضا است، او خیلی به جزئیات می‌پردازد. یعنی کوبریک یک عکاس است که البته عکس متحرک را خوب می‌فهمد. کسانی که سینما را هنرِ فضا می‌دانند و کوبریک سردسته این آدم‌هاست اشتباه می‌کنند. فضاسازی بدون شخصیت‌سازی و داستان منسجم اصلا فیلم خوبی نمی‌شود.

فراستی در پایان گفت: «درگیری یک نویسنده با آدم‌هایش تبدیل به جنون می‌شود» جمله‌ای است که در ابتدای فیلم می‌شنویم اما در ادامه فیلم این موضوع مهم و محوری مطلقا درنیامده در حالی که در کتاب به خوبی نشان داده می‌شود. در صحنه آخر که عکس تورنس را در قاب نشان می‌دهد به‌نوعی تناسخ اشاره می‌کند و این امر در کتاب به خوبی نشان داده می‌شود اما در فیلم استنلی کوبریک وجود ندارد.

لازم به ذکر است، سلسله جلسات «نقد و بررسی اقتباس سینمایی از رمان» در بنیاد ادبیات داستانی هر هفته برگزار می‌شود . 

یک دیدگاه

متن زیر را هادی حق پرست نوشته است و در وب سایت یادداشت های سینمایی منتشر شده است :

اهمیت فرم و محتوا در آثار سینمایی + دیدگاه مسعود فراستی

از این مسئله ی مطرح و از دعوای سینماگران و منتقدان که عده ای فرم گرا و گروهی هم محتوایی بودند آگاه بودم. اما از گفتگوی وحید جلیلی و مسعود فراستی در بیستمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی ذهنم را به خود مشغول کرد. ...

در سالگرد مسعود فراستی، وحید جلیلی، ابراهیم فیاض، نادر طالب زاده و بهروز افخمی با هم در رابطه با سینمای مرتضی آوینی و روایت فتح و رابطه فرم و محتوا در روایت فتح گفتگو می کردند. وحید جلیلی مطرح کرد که: به نظر من آوینی با محتوا به این فرم در روایت فتح رسیده است، یعنی محتوای او آنقدر پخته شده است که به فرم رسیده و هیچ کدام به همدیگر نمی چربد.

اما بعد از صحبت های او، مسعود فراستی دقیقا عکس جناب جلیلی اظهار داشت که((به نظر من اصلا محتوا وجود ندارد، قبل از فرم. مسعود فراستی گفت: وقتی مرتضی آوینی از تکنیک می گوید که این تکنیک فرم را هم شامل می شود، آوینی معتقد است که در سینما فرم مهم تر از محتوا است)).

اما به نظر نگارنده حقیقت آن است که اگر سید مرتضی آوینی بحث از تکنیک می کند و می گوید که تکنیک مهم تر از محتوا در هنر و سینما است، اولا این از بدیهیات بیان و روایت در سینما است و باید هر محتوایی را با فرم و تکنیک سینما بیان کرد که همان فرم را نیز شامل می گردد و اگر محتوا تبدیل به فرم نشود تبدیل به هنر نیز نشده است.

و دوم این که به نظر می آید منظور شهید آوینی (همان گونه که در سمینار سینما انقلاب متذکر می شود) تکنیک به این معنا در  سینما در نقد است و نه تولید. یعنی در بحث و فرایند تولید تکنیک و محتوا هیچ کدام به نسبت هم نمی چربند. این کاملا درست است که اگر ما در سینما فیلمی را به نقد و بررسی در چارچوب سینما و با اصول سینما به نقد نگذاریم، نقد سینما نکرده، بلکه نقد فلسفه، روانشناسی و یا سیاسی کرده ایم.

شهید آوینی منظور اینگونه داشت که این تکنیک است که در سینما به محتوا اجازه بروز پیدا کردن می دهد و اجازه می دهد که بر مخاطب تاثیر بگذارد و او را درگیر فیلم کند.

استاد فراستی خود می گویند: فرم اصلا به معنای فن نیست، و فرم اساسا بعد از فن و تکنیک اتفاق می افتد. او ادامه می دهد که من حتی نظری افراطی دارم و این که به نظرم کسی که می گوید حرفی دارد و آن حرف در فرم درنیامده و نتوانسته آن را در بیاورد، اصلا حرفی ندارد، و آن سخن یا حرف دیگری است یا او به این محتوا اعتقاد ندارد)).

پس به طور منطقی از سخن استاد فراستی می توان نتیجه گرفت که ای محتوا است که فرم را ایجاد می کند، زیرا اگر محتوا در فرم درنیاید، نه تنها فرم، بلکه محتوا را هم ندارد. پس فرم و محتوا کاملا با هم می جوشند و بروز پیدا می کنند. محتوا عمیق در وجود هنرمند، ف:.8'م را پدید می آورد.

این حداقل در همان مثال روایت فتح و سید مرتضی آوینی که باور عمیق و منحصر به فردی در میان مستندسازان به دفاع مقدس داشت گویا است که این باور عمیق و محتوای او بود که تبدیل به فرم شده است، اما در فیلم های مستند دیگران به دلیل باور آن ها و ناپختگی محتوا در وجود آنها به فرم خود هم نرسیده است. کسانی که روایت فتح را ساخته اند و دوربین دست می گرفتند با دوربین به مثابه ابزار کار نمی کردند و دوربین بخشی از بدن آنها شده بود و دوربین این گونه همراه با آنها می ترسید، خوشحال می شد و می لرید و گاهی نیز یواشکی حرکت می کرد و بعضی وقت ها هم عجله می کرد و می دوید.

استاد فراستی خود می گویند: وقتی حرفی پخته شود و مال ما شود، باید به فرم تبدیل شود.

منظور این است که این محتوای پخته و حقیقی و همیق است که خود در هنرمند و باور او به محتوا، تبدیل به فرم می شود. و همچنین این که گفته می شود: فرم پیدا نکرده، هنوز حرف و محتوا نیست، باز هم استنتاج این است که این محتوا است که با خود فرم را ایجاد می کند.

نویسنده : هادی حق پرست

منبع : یادداشت های سینمایی m-reza.blog.ir
------------------------------------------------------------------------------

محسن باقری : اینکه آقای هادی پرست دیدگاه خود را مطرح کردند بسیار خوب است اما اشکال اینجاست که دیدگاه شان نسبت به سینما کمی ناپخته است . هیچ اثر هنری قبل از فرم به محتوا نمیرسه و نخواهد رسید . فیلمساز قبل از اینکه موضوع و محتوایی را در ذهن می پروراند و قصد رساندن این محتوا را با مدیوم سینمایی دارد باید اول مدیوم را شناخته و از طریق مدیوم و فرمی که انتخاب میکند محتوا را برساند . فیلمساز در وهله اول از فرم آغاز میکند در حال ساخت فیلم با دل میسازد و به محتوایش فکر میکند . پس فرم؛ محتوا می آفریند . و اما مخاطب در هنگام تماشای اثر اول به محتوا و دل میبیند و بعد به فرم توجه میکند . فیلمی ماندگار است که به فرم که در ذهن مخاطب می نشیند بیشترین توجه را داشته باشد . 

ممنون از آقای حق پرست و امید ادامه دار بودنشان

آقای مهکام حرمت نقد را نشکنید

حسین مهکام در واکنش نسبت به نقد اخیر استاد در مورد فیلم "گذشته" متنی را در روزنامه اعتماد منتشر کردند که در ادامه میخوانیم . جواب کوتاه من به حسین مهکام را هم اگر دوست داشتید بخوانید .

-------------------------------------------------------------------------------

نامه‌یی کوتاه به مسعود فراستی

حرمت ساحت هنر را نشکنید
|حسین مهکام|

آقای مسعود فراستی، از آنجایی که توان پاسخ سلام بنده را ندارید نامه را بدون سلام آغاز می‌کنم. اولا باز هم دست به قلم شده‌اید و هتاکی کرده‌اید به اصغر فرهادی بزرگ و فیلم گذشته. البته که ما عادت داریم به هتاکی‌های بدون استدلال شما یا بهتر است بگویم هتاکی که استدلال نمی‌خواهد؛ عادت کرده‌ایم به نقدهای غیرمستدل و غیرآکادمیک شما. راستش شما با همه داعیه فرم‌شناسی تان ابدا چیزی از فرم نقد لا اقل نمی‌دانید. ورنه اینگونه از بررسی ساختار یک فیلم با محورهای خودش فرار نمی‌کردید و مشتی جمله بی‌پایه و از سر حرص و عصبیت نمی‌نگاشتید. 

آقای فراستی؛ واقعا معتقدید فیلم گذشته فیلم مشتی آدم بی‌مساله است؟ یعنی این حجم لایه‌های درام به چشم شما نمی‌آید؟ یا مثلا فرموده‌اید فیلم ربطی به در فرانسه ساخته شدنش ندارد. یعنی اگر این درام به فرض در ایران قابل تحقق بود آدم‌های داستان فیلم همین‌قدر و به همین شکل عکس‌العمل به موقعیت دراماتیک نشان می‌دادند؟ یعنی واقعا متوجه نمی‌شوید که شخصیت‌ها به دلیل جغرافیایشان تمپوی درونی‌تر و آرام‌تر و روانکاوانه‌تر و در عین حال ویرانگر‌تری به موقعیت داده‌اند و این تمییزی و انطباق کار فرهادی با جغرافیاست؟ بعد هم اجازه دهید درباره فرانسوی بودن یا نبودن، منتقد فرانسوی نظر بدهد که بومی منطقه است؛ شما مجبور نیستید در هر زمینه‌یی حرف داشته باشید. باور کنید چنین توقعی هیچ‌کس از شما ندارد. 

ثانیا به تجربه دریافته‌ام وقتی کسی در برابرتان تواضع می‌کند منهدمش می‌کنید و وقتی رو‌به‌رویتان می‌ایستد توقف می‌کنید. بار آخر در مناظره‌یی که در فروردین ماه سال 88 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با هم داشتیم فهمیدم که مشتاقید به مجادله. ولی آقای فراستی امروزه دیگر برای نسل مهمی از سینماگران گفتمانی قابل تامل حتی ندارید؛ چه رسد به اینکه کسی بخواهد با شما مجادله کند. البته این پر بیراه هم نیست. شمایی که اخراجی‌های ده‌نمکی فیلم مورد علاقه‌تان است قطعا نباید از سینمای فرهادی حظی ببرید. به هر حال هر مظروف فرهیخته‌یی ظرفی شایسته میزان فرهیختگی‌اش می‌خواهد. بدجور دلم به حال‌تان سوخت که نفهمیدید فرهادی دست به تجربه‌یی بسیار سخت و جدید در استراتژی درامش‌زده و آن هم اینکه برخلاف فیلم‌های پیشینش اتفاق در گذشته داستان رخ داده و حالا دملش ترکیده می‌شود و زهرش می‌پاشد. در حالی که در فیلم‌های قبلی او اتفاق مقابل چشم تماشاگر رخ می‌داد و پیامدهایش دامن آدم‌ها را می‌گرفت و این شیوه جدید خیلی کار فیلمنامه‌نویس را سخت‌ترمی کند که البته فرهادی با صلابت از پسش برآمده. 

دیگر اینکه شما واقعا فکر می‌کنید اگر زن در پلان آخر دستش حرکت کند یا نکند فرقی ندارد؟ یعنی بازگشت زن به حیات خودش فاجعه جدیدی در راه ندارد؟ آن هم با بچه‌یی از آن شوهرش در شکم ماری؟... چرا آنقدر فراموش می‌کنم که اگر روزگاری قرار باشد شما از فیلم سینماگر بزرگی مثل فرهادی خوش‌تان بیاید باید به درستی به کار این فیلمساز عزیز شک کنیم نه بر عکس. آقای فراستی شما جدا متوجه بازی ظریف و زیبای علی مصفا نشدید؟ بگذریم؛ شما واقعا مجبورید فیلم ببینید؟

اعتماد، دوشنبه، 10 تیر 1392 - شماره 2715

محسن باقری : آقای مهکام تهیه کننده فیلمهای بی مسئله ای که هر از چند گاهی انتقاد از مسعود فراستی را مانند فیلمهای بی مسئله شان یاد می آورند اینبار هم انتقادی داشتند . و اما بعد 

آقای حسین مهکام اگر فیلمسازی از دید شما بزرگ است نبابد انتقاد از او شما را ناراحت و عصبی کند . اگر اصغر فرهادی بزرگ است برای مسعود فراستی اینچنین نیست (این حق را که دارند ؟) . شما که نقد فراستی ر:.7-!:.7::.8':/.':/.-:.7-:8.9:8.9!:8�ز روی عصبیت میدانید حال چگونه در نقدتان به نقاد عصبی شدید ؟! . از لایه های درام فیلم سخن میگویید و حاضر نیستید یک نمونه از آن را به عنوان مصداق برای ما روشن کنید . 

منتقدان فرانسوی هم که فیلم را داستانی ایرانی میدانند و جغرافیای فیلم را از روی ناچاری فیلمساز خوانده اند . همان منتقدان فرانسوی که شما دم از آنان میزنید اعلام میکنند که فیلمساز به علت شرایط بد فیلمسازی در ایران این فیلم را در فرانسه ساخته است . عجیب است که شما حتی نقدهای دوستان فرانسوی را هم نخوانده اید . 

سال 88 و مناظره شما با مسعود فراستی را به خوبی در ذهن مرور میکنم . آن روز شما چه عصبی و پرخاشگر بودید ! هیچوقت فراموش نمیکنم که چطور مسعود فراستی در مقابل لحن عصبی شما در مورد فیلم اخراجیها و صحبت کردن از آوینی جواب های حکیمانه ای نثارتان کردند . آن روز که خود در پایان جلسه از نوع برخورد فراستی متعجب بودید چگونه حالا در این نوشتن ها هم که مانند لحن تان عصبیت در آن موج میزند آن روز را پیش میکشید . در آن روز که شما قصد مجادله داشتید و مسعود فراستی کوتاه می آمد و شما را به هدفتان نمی رساند ... عجیب است 

در همان روز یاد دارم که شما با آوردن نام فیلم اخراجیها به عنوان فیلم مورد علاقه فراستی جوابتان را به شکلی ویرانگر دادند ؛ یادتان نمی آید ؟ فراموشی بد دردی ست من یادتان می آورم . فراستی در آن روز به شما جواب دادند که اخراجیها فیلم مورد علاقه اش نیست بلکه در میان این همه هجمه فیلم بدی نیست . از فرم اخراجیها صحبت کردند و آن سکانس بشین و پاشو رو توضیح دادند . یادتان آمد . حال چه شده است که شما دوباره با لحنی مجادله گرا صحبت از اخراجیها را پیش میکشید . 

شما آثار فرهادی را با فیلمهای قبلی اش مقایسه میکنید و این اشتباهی ست شما مرتکب شدید . برای مخاطب چه اهمیتی دارد که فیلمساز روایت فیلمش را بر خلاف فیلمهای قبلی اش به گذشته سپرده است ؟ چگونه این چنین مینگیرد . چه اهمیتی دارد که فیلمساز تغییر رویه در نوع روایتش داده است ؟ مگر غیر از این است که باید منطقی برای روایت گذشته - حال - آینده را در فیلمها بررسی کرد ؟ . کدام منطق در فیلم "گذشته" به جز نام اثر وجود دارد که در گذشته به سر میبریم . آقای مهکام شما چگونه فیلمها را هلاجی میکنید . با این روحیه پرخاش گر و مجادله گرا با جایی نمیرسید . حرفهای من بدون سلام آغاز شد و بدون خداحافظی پایان میگیرد . شما را به خیر و ما را به سلامت 


راوی آسمان (بخش دوم): شخصیت پردازی جنگ در روایت فتح


در ادامه بحث وحید جلیلی با اشاره به نکته ای در مورد بحث شخصیت پردازی گفت : جنگ ما یک تیپ دارد و یک شخصیت و این که تیپ جنگ ما مثل بقیه جنگهای دنیاست که توپ و تانک و کشته و خون دارد که در جنگهای ویتنام و ژاپن وآمریکا و هر جایی وجود دارد اما سوالی که اینجا است وظیفه هنر چیست ؟ کارش تیپ سازی است یا شخصیت سازی ؟

یک جریانی به اسم اینکه می خواهندنگاه هنری داشته باشیم در حقیقت بر ضد خودشان عمل می کنند.یعنی می گویند یک جنگی که این همه تشخص دارد و اینقدر ممتاز در جنگهای معاصر جهان است آن را تبدیل به یک تیپ می کنند.تمام ویژگیهای شخصیتی جنگ ایران و عراق را تبدیل کردند به یک داستانهایی که دقیقا اسمهایشان را می توان حذف کرد و به جای عباس و حسن و حسین و ... اسامی دیگری چون جک و اسمیت و .. را گذاشت.

روایت فتح ازویژگی های ممتازی که دارد این است که در این بحث شخصیت پردازی که شما[مسعود فراستی] راجع به تک تک  اشخاص ممتاز مستند روایت فتح گفتید که وجود دارد؛ می توان در گفت که خود جنگ ما به کل یک  شخصیتی دارد که در روایت فتح این بازتاب پیدا کرده و هنر روایت فتح این بوده که شخصیت  پردازی [جنگ] کرده است و جنگ ما را در حد تیپیک جنگهای دنیا قرار نداده است.

آوینی روایتگر یک انقطاع تاریخی

دکتر ابراهیم فیاض که تازه به جمع اضافه شده است در پاسخ به این سوال که مستند روایت فتح و نوع نگاهش به جنگ و ویژگیهای آن چگونه بوده است از میانه بحث وارد می شود و دکتر فیاض به این گونه پاسخ می دهد که :

کلا جنگ انقطاع تاریخی بوجود می آورد مثلا در جنگ جهانی دوم باعث شد که مدرنیسم تبدیل به مدرنیته شود و به اصطلاح مدرنیسم ساختار پیدا کند ویا جنگ ایران و روس باعث ایجاد انقلاب مشروطه شد و ایران را دچار تحولات خاص خود کرد .ظاهرا جنگ ایران و عراق باعث یک انقطاع تاریخی شد که انحطاط ما با آن ساختار از بین برود و تحول ایجاد کند .

دکتر ابراهیم فیاض با اشاره به خاطراتی که در مورد آشنایی خود با روایت فتح از همان دوره جنگ اظهار داشت ادامه می دهد : کاری که مرحوم آوینی در روایت فتح انجام داد این بود که جنگی که انقطاع تاریخی برای ما ایجاد می کرد و ما را از انحطاط به سوی عزت به پیش می برد و جنگی که بعد از دویست سال عقب نشینی های مداوم و تجزیه طلبی در دورن، ما را به جایی می برد که کل اقوام ایرانی و مذاهب مختلف و حتی ارمنی ها را با یکدیگر همراه کند و جنگی که انسجام اجتماعی بالایی را ایجاد کرد و  در  اینجا بود که مرحوم آوینی باید این را روایت می کرد که البته خیلی هم سخت بود . آوینی با همان نریشنهایش یک واقعیت بزرگ تاریخی را بازسازی کرد، هرچند کاری ابتدایی بود ولی مهم این است [که آوینی و اثرش باقی] ماند.

روایت فتح بازتولید داخل یک زمان از یک واقعه ای بود [جنگ ایران و عراق] که یک انقطاع تاریخی در آن ایجاد می کرد  و همین انقطاع تاریخی هنوز ما را با خود می برد. ایران با دفاع مقدس یک انقطاع تاریخی پیدا کرده بود که از این انقطاع به سوی پیشرفت و یک خود آگاهی ملی و یک خود آگاهی تمدنی می رسید که اولین روایتگرش شهید آوینی با روایت فتح بود.

تفاوتهای سینمای امروز آن با مستند روایت فتح

مسعود فراستی در ادامه از حاضران میزگرد می خواهد که آیا این کسانی که در سینما نزدیک به سید مرتضی هستند همین [روش کار سید مرتضی آوینی] را ادامه می دهند یا نه؟ و آیا فیلمهای مثل دیده بان و مهاجر مستقل از فیلمساز این کار را ادامه می دهند یا نه؟

نادر طالب زاده درادامه میزگرد با گریز از سوالی که مطرح شد به بحثی که در مورد فرم و محتوا و تکنیک [مسعود فراستی] باز گشت و این گونه بحث را ادامه داد که :

 مطالبی هست در مورد فرم و محتوای و تکنیک که از تجربه های خود من و نقشی که آقا مرتضی داشت در این زمینه را باید بگویم این درست است که شخصی که می خواهد فیلم بسازد باید مسلط به فن باشد و اینکه فیلمساز باید از لحاظ تکنیک و درک زیبا شناسی و کار با ابزار فیلمسازی در اوج باشد اما ...

من یک تجربه داشتم با آقای آوینی که باید بگویم و اینکه من با اینکه آقای آوینی را از سالهای 63 و 64 همدیگر را می شناختیم اما با ایشان در زمان جنگ فیلم نساختم تا بعد از اینکه جنگ تمام شد خیلی دوست داشتم با آوینی فیلمی را بسازم.

من درساخت مجموعه ده قسمتی [خنجر وشقایق] که به جنگ بوسنی و هرزگوین بود در منطقه بالکان می پرداخت و به آنجا رفتیم و فیلمبرداری کردیم و برگشتیم و تدوینش کردیم و متنی هم برایش نوشتیم. البته از اول سفر تا انتهای سفر برنامه ریزی وتدبیر با آقای آوینی بود و بعد تدوین با کمک آقای فارسی هم انجام شد و با توجه به آن چیزی که در این سفر دیده بود متنی را حدود سیصد دقیقه و برای ده قسمت نوشتیم و بعد از اینکه متن ویرایش شد و اطلاعات تاریخی جنگ بوسنی هم به آن اضافه شد اینجا بود که گویی به جایی رسیدیم که نمی توانستیم چیزی بگوییم و اتفاقا می خواستم به همین نکته برسم که تازه ما به جایی رسیدیم که کم آورده بودیم و اینجا بود که باید این کار با قلم مرتضی تمام میشد. و این توفیق را داشتیم که نزدیک یک سال این پروژه را با ایشان بودیم و روی کاغذی که بنا بود متنی باشد که برای این مجموعه کار بشود هر جا که کم می آوردیم می نوشتیم "آقا مرتضی بیا" . و این بارها در تمام صفحات این متن ادامه داشت و مادام تکرار شد و صفحه به صفحه "آقا مرتضی بیا" را نوشته بودیم.

و من یادم هست که ایشان شبها تا صبح این متنها را می نوشت و روز بعد با خوشحالی و شادمانی می آمد می گفت: عالی شد خیلی عالی شد. و این نشان می دهد که گویی این متن ها از جایی برایش می آید و این از آقا مرتضی که همیشه حرفی برای گفتن داشت و حرفهایش همیشه نو بود بعید نبود.

این همکاری با آقا مرتضی تجربه خیلی زیبایی برای من بود و یادم هست که آقا مرتضی در موقع خواندن آن متنی که خودش نوشته بود بعضی جاها ایشان سه یا چهار بار آن را تکرار می کرد و گریه می کرد تا جایی که ما ضبط را متوقف می کردیم و بعد از اینکه گریه ها تمام می شد دوباره ضبط را شروع می کردیم. و این نشان می داد که متن [ی که نوشته خودش بود] از جای دیگری غیر از خودش آمده بود .

تمام این صحبتهایم برای این بودکه بگویم آقا مرتضی یک چیزی داشت که توانسته بود کارهایی که ایشان تولید می کنند را تبدیل به یک تجربه بی بدیلی بکند.  

نادر طالب زاده با رجوع به ابتدای صحبتهای خود در مورد تکنیک و فرم اینگونه ادامه می دهد که : اگرچه من معتقد م به اینکه اگر کسی می خواهد کاری را تولید می کند باید تکنیک را بداند اما وقتی شما فیلم آقا مرتضی را می بینید فکر نمی کنید به تکنیک که این لنز چیست و این تدوین و برش و ریتم در چیست و در آثار آوینی چیزی را که می بینید این است که آخرش یک حقیقتی هست که تو را با خودش همراه می کند و رمز جاودانه بودن آثارش هم این چیزی است که مخلصانه در هر زمانی دریافت می کنید.

در اینجا بهروز افخمی با ورود به بحث اینگونه ادامه می دهد :

من ترجیح می دهم که هر دواصطلاح فرم و محتوا را کنار بگذارم و فکر می کنم بدون این دو اصطلاح هم می شود در مورد نحوه فیلمسازی سید مرتضی صحبت کرد و باز توجه به همان چیزی که خودش کوشش می کرد که ما متوجه بشویم یعنی حواسمان باشد که اگر بتوانیم از دام سوبژکتیویته یعنی خود بنیادی خلاص بشویم. که البته این کار سختی است و خودش هم [شهید آوینی] همیشه تاکید می کرد که رسیدن به بطن بحثهایی که می کنیم خیلی مقدمه چینی لازم دارد .اما اگر به هر حال در این چارچوب قرار بگیریم که هدف این باشد که به عنوان یک فیلمساز از خود بنیادی خلاص بشویم و [برای رسیدن به این امر] مقدماتی میخواهد که باطل کردن یک سری پیش فرضهای را لازم دارد (پیش فرضهایی که در دنیایی ما بدیهی به حساب می آید.) واگر قادر باشید که این پیش فرضها را باطل کنید ، وارد عالمی می شوید که واقعی تر است و  از همنین جاست که دیگر به این اصطلاحات از قبیل فرم و محتوا اصلا احتیاجی ندارید.

فرض سید مرتضی بر این بود که همه ی عالم زنده است و فقط این نیست که آدمها زنده باشند بلکه کل عالم بیرون از ما زنده است و می تواند با ما ارتباطی برقرار کند که موجود زنده با ما برقرار می کند به شرطی که گوش شنوا داشته باشیم وآمادگی داشته باشیم برای اتفاقاتی که پیش می آید و این که معنای اتفاقات چیست و ما را به کجا هدایت می کند.

وضعیت فیلمساز امروز  

بهروز افخمی در اینجای بحث با اشاره به وضعیت فیلم ساز امروز ادامه میدهد که : وقتی ما این برداشت [فرض زنده دانستن عالم] را می گذاریم در مقابل وضع فیلم ساز امروزی که نه تنها عالم را زنده فرض نمی کند بلکه آدمهایی که با آنها کار می کند را زنده فرض نمی کند. مثلا وقتی با بازیگر کار می کند او را همانند یک آچار و پیچ گوشتی فرض می کند که باید با او به هدفهای از پیش تعریف شده خودش برسد.

اتفاقا دعوایی که در زمان سید مرتضی نیز  برقرار بود و این تقابل که در سوالاتی که شهید آوینی در دانشگاه هنر نیز مطرح کرده بود [همین است] هم دعوای بین فیلمسازان خود بنیاد و روشنفکران خود بنیاد که می خواهند دنیا را بتابانند و در چار چوب دل به خواهی خودشان قرار بدهند این دعوا هنوز هم همچنان بر قرار است و به شدتی که همان روزها بود.

نکته این است دو جور زندگی داریم و حتی دو جور مسلمانی داریم یکی از آن عالم را زنده فرض می کند آدمهای بیرون از خود شخص را زنده فرض می کند و آماده ارتباطات و شناخت آن چیزی است که بیرون از خود فرد وجود دارد. ولی یکی دیگری نیز وجود دارد خود بنیادی به صورت عمیق و اینکه اصلا عالم واقعی را برای بیرون از خودش فرض نمی کند و شروع به کار کردن وفیلم ساختن می کند.

آن کسی که دنیا رازنده فرض بکند خود فیلم را زنده فرض می کند واین جاست که دیگر به اصطلاحاتی چون فرم و محتوا نیازی نیست . این نوع فیلم سازی یک نوع چشم انداز دیگری نسبت به دنیا است که در چارچوب بحثهای عادت شده نمی گنجد . پس در رسیدن به ساخت فیلمی چون مستند های روایت فتح کافی است خود را تحمیل نکنیم و دل به خواهی سعی نکنیم فیلمی بسازیم و گوش کنیم و نگاه بکنیم آن نقشه ای که برای شما در عالم واقع می شود خیلی پر هیجان تر از چیزی باشد که از پیش کشیدیم  و بچه های روایت فتح هم تحت تاثیر روحیه ای که می گفت این کار من نیست و می شود که خودش این را کشف کند و البته این بیشتر نتیجه نفس سیدمرتضی بود زیرا که این بچه ها بعد از سید مرتضی گویی فاصله گرفتند از چیزی که درموقع ساختن آن مستندها بودند.

در بخشهای بعدی دکتر ابراهیم فیاض بحث را برای پایان بندی به این صورت ادامه می دهد: دربحثهای روش شناسی شهید آوینی هم در روایت قصه مهم است امانکته ی دیگر این است که واقعیتی که حضور دارد خود جنگ است و اینکه چگونه باید روایت اش کرد همیشه باید یک فاصله تاریخی برای یک واقعه وجود داشته باشد تا بشود روایتش کرد . و حال همانطور که شما بزرگواران فرمودید بدون ادبیات شهودی نمی شد این جنگ را روایت کرد چون به واقع جنگ [دفاع مقدس]  یک چیز جدیدی بود که نمی شد با ادبیات مارکسیستی ترسیم اش کرد ویا با ادبیات قبل از انقلاب نمی شد این واقعیت [هشت سال دفاع مقدس] را ترسیم کرد. زیرا خود ما هم که درمیدان نبرد حضور داشتیم در شناخت جنگ شکه بودیم و حتی در محورهای مختلف چون جبهه غرب وجبهه جنوب فرهنگ خاص خودش را داشت. حالا کسی بخواهد این جنگ را[با این پیچیدگی ها] ترسیم کند چه فشاری به او وارد می شود. اینکه شهید آوینی باید نوشته ها و نریشن و روایتی که دارد می گوید باید شهودی باشد و نمی تواند از ادبیات ماقبلی استفاده کند به خاطر این است که جنگ هم خودش انقطاع است و این انقطاع تاریخی روایتش هم انقطاعی می شود و اینجاست که خلاقیت آوینی دیده می شود. یعنی این که یک انقطاعی را در ادبیات ایجاد می کند.

دکتر ابراهیم فیاض با اظهار اینکه جنگ یک واقعه تمدن ساز معرفی می کند دلیل می آورد که : جنگ، ادبیات خاص خودش را ایجاد می کند و بعد از این ادبیات، فلسفه خاص خودش را بوجود می آورد و از فلسفه هم به تمدن می رسیم و آوینی اولین کاری که باید بکند روایت یک واقعیت تمام است.

کتاب آهنگران کتابی خوب برای انتقال حس حضور در جبهه

دکتر فیاض در ادامه ضمن اشاره  با کم کاری های که در روایت وقایع جنگ و انتقال حسی که در ترسیم واقعیت جنگ وجود دارد  از کتاب آقای آهنگران تقدیر کرده و اظهار داشت که : کتاب آقای آهنگران تنها کتابی است که توانست حس سوسنگرد و هویزه و جبهه جنوب را به من منتقل کند به دلیل اینکه خودم هم در آنجا حضور داشتم و خواهش می کنم دوستان کتابهای آقای آهنگران را بخوانند.و آقای آهنگران در این کتاب یک ادبیات تمام را از جبهه ترسیم کرده است.

دکتر فیاض در ادامه به اهمیت کار شهید آوینی و ترسیم جبهه و جنگ ادامه می دهد : اینجاست که آوینی نریشنهای که بر روی مستند قرار میدهد هم برش به آن می زند بدون اینکه واقعیت را تقلیل بدهد و اینکه در جبهه ها نریشنهایی که در روایت فتح گفته می شد را به طنز می گرفتند و خود این نشان دهنده این بود که واقعیتهایی که ایشان ترسیم کرده بود با داخل جبهه ارتباط برقرار می کرد و جبهه هم این واقعیت های که در این مستند روایت می شد نیز پسندیده بود.

نقد فیلم داستانی دفاع مقدس بعد از روایت فتح

دکتر ابرهیم فیاض در زمینه ادبیات داستانی دفاع مقدس نیز گریز زده و می افزاید: بعد از اینکه آوینی سیستم روایتی و مستند سازی او بوجود می آید سینمای داستانی ای ظهور می کند مثل فیلم "دیده بان" حاتمی کیا که سعی می کند داستانی همان  روایتها می باشد.

دکتر فیاض با اشاره به این که ممکن است در روایت های داستانی به دلیل اینکه تحریری [غالبی] که در روایت کل جنگ بروز پیدا کند اضافه می کند : همین شکل گرفتن یک نوع تحریر برای جنگ باعث می شود که خود به خود این تحریر باعث تکرار بشود و همین تکرار، بی معنایی ایجاد می کند و  اینجاست که ما کم کم به سینمای اجتماعی جنگ می رسیم . و نمونه های تند روی هایی که [با سینمای اجتماعی] نسبت به جنگ در سینمای داستانی دیده می شود مثل حاتمی کیا است که در فیلم  "به نام پدر" نیز دیده می شود. این تحریری که آقای آوینی در روایت فتح داشت و آقای حاتمی کیا دنبال کرد این باعث شد که در "ازکرخه تا راین" دچار رئالیسم جنگ و واقعیت گرایی می شود و بازتولیدی انجام دهد و در همین جاست که آوینی با حاتمی کیا زاویه پیدا می کند.

دکتر فیاض با اشاره به این مشکلی که درمقابل روایت جنگ با پرداختن به سینمای اجتماعی که نقادی را نیز به همراه دارد است از فیلم "مزرعه پدری" مرحوم ملا قلی پور یاد می کند و ادامه می دهد که : بنده بعد از ساخت فیلم مزرعه پدری به مرحوم ملاقلی پور گفتم که شما وحاتمی کیا هر دو یک مسیر را طی می کنید که نوعی تحریر گرایی دیگر است و به هر حال جنگ مشکلات خاص خودش را هم دارد [که شما در فیلمهای تان فقط مشکلات جنگ را نشان می دهید] .

پس به نظر من ما باید به جایی برسیم که به جای تاریخ اجتماعی جنگ بتوانیم تاریخ فرهنگی جنگ را ترسیم کنیم چون این تاریخ فرهنگی است که خود جنگ را ترسیم می کند. همین کاری که آقای آهنگران در روایت جنگ می کند.

البته در مورد شهید آوینی خودش هم می دانست که چه کار سختی دارد انجام می دهد و تلاش داشت که خودش را هم بازتولید کند و این بازتولید نه تنها عملی بود بلکه برای ایده ها و تئوری های که پشت کارش هست نیز بازتولید می کرد. آوینی توانایی خود بیانی را داشت و به صورت سیستماتیک ، تئوریک، فلسفی با سینما و روشنفکران دینی درگیر می شد.

حال اینجاست که باید دید که چگونه می شود آوینی را بازتولید امروزی اش کرد . این آدم خلاقی که هم می تواند تولید کند و در درجه دوم خودش و روش و تئوری اش را تولید کند و [چنین فردی] برای نسلی که جنگ را ندیده کتابهایش ماخذ میشود . می توان بر روی کتابهای شهید آوینی رساله نوشت و بحث کرد. که البته به خاطر این که دانشگاه های ما شانیت بومی شدن را پیدا نکرده است نمی تواند آثار آوینی را بفهمد.

اما ما نتوانستیم خود آوینی و [آثارش] را بحث کنیم و هم نقد کنیم تا نسل آینده آوینی با بهتر بشناسد. مثلا از نمونه نقدهایی که بر آوینی وارد است اشکالی که وی به سینما وارد کرده است نگاه تحریر گرایانه ی فن آوریک به سینما داشته وهمین نگاه فن آوریک است که از [تکنیک] به اسب چموش یاد می کند  درصورتی که اگر به صورت یک نگاه هنری به آن ببینیم دیگر تکنیک را اسب چموش نمی دانیم.

در اینجا ودر پایان این  میزگرد مسعود فراستی می گوید: به نظر من بحث تازه باز شد و اینکه بحث جنگ و نوع نگاه مرتضی اساسا از دونوع سینمایی که مرتضی [در بحث تکنیک در سینما] یاد می کند در جایی بین دوفیلم  ترمیناتور 2 و فیلمهای مستند مقایسه ای میکند مرتضی به این اشاره دارد که من این را[ترمیناتور] دوست دارم ولی این یکی [فیلم های مستند] به عنوان مساله من است.و معلوم است که مرتضی اهل فیلم ساختن حرفه ای نیست و فیلم داستانی نمی سازد چون مساله اش تقرب به واقعیت است. به نظر من و خیلی از مباحث همچون واقعیت، امروزی کردن مرتضی [آثارشهید آوینی] ، بحث سینمای اجتماعی، از مواردی هستند که بعد از بیست سال بالاخره باید وارد این گونه مباحث بشویم .