مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی در برنامه ی دریچه

«استاد مسعود فراستی» مهمان دومین شماره مجله تصویری «دریچه» شده و در این گفت وگو، دیدگاه هایش را درباره جشنواره فیلم فجر و وضعیت سینمای ایران مطرح کرده است.

لینک مشاهده ی آنلاین مصاحبه:

http://simafekr.tv/0fa466idattach.htm

درباره ی نوشتن*

اشاره: ماه نامه ی ۲۴در پنجاهمین شماره ی خود یادداشت هایی را با عنوان کلی "عادت های نویسندگی در منتقدان" به قلم چند تن از منتقدان منتشر کرده است. آنچه در زیر می خوانید، یادداشت استاد فراستی در این باره است.

کلنجار

همچنان- و احتمالاً تا ابد- کاغذ و قلم (خودکار یا روان نویس) را ترجیح می دهم. انگار کلمات را با دست خط و روی کاغذ بیشتر حس می کنم. قلم همیشگی خودم و کاغذ کاهی ترجیحاً. هرگز با کامپیوتر ننوشته ام. قطعاً شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. بدون سیگار یادم نمی آید. موسیقی- به خصوص بعضی کلاسیک ها- خیلی یاری دهنده اند. همین جا بگویم موسیقی را بیشتر از سینما دوست دارم. شده بسیاری روز ها فیلمی ندیده و چیزی نخوانده باشم، اما تقریباً نشده روزی موسیقی نشنیده باشم.

قبل از نوشتن، کلنجار گاهی زیادی با سوژه دارم؛ نه روی کاغذ، که در سرم. آنجا مطلب در می آید؛ شکل می گیرد و پخته می شود. و بعد سریع می آید روی کاغذ. اما قبل از تحریر حتماً باید عنوان مطلب بیاید. تا عنوان در نیاید نمی نویسم. بعد از تمام شدن، نوبت ویرایش است و خط زدن و ابرو باز کردن و ور رفتن با کلمات و با نقطه ها، ویرگول ها و پاراگراف ها. گاهی قبل از نوشتن یادداشت بر می دارم و روی کاغذ نکته های مطلب را می نویسم یا جملات بی ربط به هم را. و بعد شکلشان می دهم و پاراگراف بندی می کنم. گاهی خواندن برخی نوشته ها و گفته ها دست گرمی خوبی است برای نوشتن. و گاهی زیاد خواندن مطالب پراکنده و ظاهراً بی ربط. حتی یادداشت برداشتن از آنها و بعد فراموش کردنشان و رفتن سر مطلب.

بسیاری از نقد هایم را یک شبه نوشته ام. حتی نقد های بلندی مثل هامون و آتش سبز. تو سالن سینما، تو تاریکی، چندین صفحه یادداشت برداشتم. فیلم را همان یک بار دیدم. رسیدم خانه، چند ساعتی حین کارهای مختلف به فیلم فکر کردم. نصفه شب شروع کردم. تا صبح که تمام شد. تو دفتر مجله پاک نویسش کردم و آماده ی چاپ. دیگر خیلی وقت است در سینما یادداشت بر نمی دارم.

نوشته که تمام شد، بعد از مدت کوتاهی از آن فاصله می گیرم و دیگر مخاطب آن می شوم و می توانم نقدش کنم.

نوشته، اول برای خودم است؛ خلاص شدن و به تعادل رسیدنم. و بعد اولین مخاطبم و پس از آن بقیه.

اگر مجبور نباشم- که اغلب هستم- فقط درباره ی فیلم ها یا چیزهایی که بسیار دوست دارم یا بسیار بدم می آید می نویسم. باید چیزی یا فیلمی خیلی مسأله ام شود تا بنویسم.

تأخیر انداختن نوشته را دوست دارم و کلنجار رفتن زیاد با مسأله را. کلنجاری که گاهی در خواب هم ول کنم نیست. مهم ترین نکته ی نوشته ی هیچکاکم در خواب آمد و بعد پریدم و نوشتم.

بسیاری مواقع وقتی سردبیر بودم، اولین چرک نویس را می دادم تایپ (به خصوص در سروش). فرصت پاک نویس نبود و حتی فرصت خواندن برای اولین مخاطبم.

هیچ فیلم ایرانی ای را برای نوشتن دو بار ندیده ام. فرنگی چرا.

گاهی یک نوشته خیلی طول می کشد- ماه ها- و چندین بار به هم می ریزد تا نهایی شود مثل "نقد، منتقد، عامل اخلال".

تو نوشتن خودم را سانسور نمی کنم و رودربایستی ندارم، گاهی شاید کمی ملاحظه. به جز یک نقد از هیچ کدام از نوشته هایم پشیمان نیستم.

نوشتن برایم مسأله است؛ تغییر است نه تفسیر. نقد برایم سوژه است نه ابژه.

همچنان و احتمالاً همیشه از نوشتن حال می کنم؛ گاهی به شدت. هیچ وقت عادی نمی شود. اگر مدت طولانی ننویسم بد خلق می شوم. فکر می کنم نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.


* پینوشتِ مدیر وبلاگ:

جهت احترام به حقوق نویسندگان و رعایت قانون کپی رایت باید عرض کنم که عنوان این پست (درباره ی نوشتن) نام کتابی است غیر داستانی از رمان نویس معاصر آمریکایی استیون کینگ.

نظرات مسعود فراستی در نظرخواهی مجله 24

در شماره ی اخیر مجله ی ۲۴، این نشریه اقدام به یک نظرخواهی از منتقدان و نویسندگان سینمایی درباره ی سی دومین جشنواره ی فیلم فجر کرده است. نظرات استاد مسعود فراستی در این نظرخواهی به شرح زیر است:


فیلم برتر جشنواره: زندگی مشترک آقای محمودی و بانو- چ

ناامید کننده ترین فیلم جشنواره: اشباح- متروپل

بازیگری که شگفت زده ام کرد: هنگامه قاضیانی در زندگی مشترک آقای محمودی و بانو

بازیگری که پایین تر از حد انتظارم بود: مریلا زارعی در شیار 143 و چ

فیلمسازی که مشتاق تماشای فیلم بعدی اش هستم: علی طالب آبادی (فیلمنامه نویس)

فیلمسازی که اشتیاقی به دنبال کردن کارهایش ندارم: مهرجویی، کیمیایی، میرکریمی

بهترین اسم فیلم: عصبانی نیستم!

جذاب ترین شخصیت داستانی که دیدم: ــــــ

ایده ای که تلف شد: خط ویژه

فیلمی که از دیدنش پشیمان شدم: خانه ی پدری- سیزده

چهره ی جذاب جشنواره: ابراهیم حاتمی کیا- مریلا زارعی

شگفتی کل جشنواره: هیس: امید

سایه سنگین مصلحت اندیشی بر سر جشنواره

گفت وگوی فریدون جیرانی و مسعود فراستی درباره ضرورت برگزاری جشنواره فیلم فجر

 31 دوره از برگزاری جشنواره فیلم فجر می گذرد و در آستانه سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر هستیم، می خواهیم بدانیم ضرورت برگزاری جشنواره یی سینمایی توسط دولت در نخستین سال های انقلاب چیست؟ و اینکه پس از شکل گیری و تثبیت جشنواره فجر، این جشنواره چه تحولاتی را طی کرده و در هر دوره از تغییرات مدیریتی چه تاثیراتی بر سینمای ایران داشته است؟
    جیرانی: داستان جشنواره در ایران سابقه بیشتری نیز دارد. جشنواره فیلم تهران در سال 51 شروع و ایران موفق می شود نامش را به عنوان یک جشنواره (A) بین المللی ثبت کند و از فدراسیون جشنواره های جهانی اجازه بگیرد. ما در آن زمان خیلی آن را مهم نمی دانستیم ولی بعدها که فکر کردیم متوجه شدیم خیلی جشنواره مهمی بود، داورهای خیلی مهمی هم در آن حضور داشتند، فیلم های خیلی مهمی هم شرکت کردند که از جمله فیلم های مهم تاریخی سینما هستند و خیلی هم میهمان و بیننده داشت. من از جشنواره دوم به تهران آمدم. با این سابقه جشنواره و آدم هایی که در دفتر جشنواره کار می کردند بعضی رفتند و بعضی ماندند. آن بعضی هایی که ماندند به آن بعضی هایی که بعد از انقلاب سر کار آمدند پیشنهاد دادند که می شود جشنواره را راه انداخت. یعنی با پیشنهاد آنهایی که ماندند، این جشنواره دوباره شروع شد. نخستین جشنواره هم در سال 61 شروع نشد در سال 60 بود به نام میلاد اما چون در آن سال که همه درگیر دعواهای سیاسی بودند کسی آن جشنواره را ندید سال 61 همان پیشنهاد دوباره مطرح شد که شکل جشنواره بین المللی فیلم تهران را اجرا کنند. شاید نخستین و آخرین جشنواره یی که شبیه جشنواره بین المللی باشد همان جشنواره یی بود که در سال 61 اجرا شد. یعنی سه فیلم ایرانی در کنار 17 فیلم خارجی به رقابت پرداختند. در آن موقع کشورهای اروپای شرقی خیلی استقبال کردند، فیلم های فرانسوی و ایتالیایی هم داشتیم. اما در قسمت مسابقه به دلیل اختلافات سیاسی که در همان جشنواره اول بروز کرد هیچ جایزه یی به هیچ فیلم بلند سینمایی ندادند. در سال 62 به این نتیجه رسیدند که با توجه به شرایط جامعه جشنواره را از حالت بین المللی خارج کنند و جشنواره مختص محصولات سینمایی ایران باشد. اولاجشنواره در سال 62 با فیلم هایی که نمایش داده شده بود برگزار شد اما از سال 62 به بعد چون توانستند رشد کمی تولید را بالاببرند کم کم جشنواره شامل فیلم های نمایش داده نشده شد. از سال 66 که سیستم درجه بندی را اجرا کردند جشنواره به محل اساسی تولیدات فیلم در ایران تبدیل شد. در واقع جشنواره به محل سنجش و برنامه ریزی سینما تبدیل شد. جایزه هایی که به بهترین فیلم و بهترین کارگردان داده می شد در واقع خط می داد که سال آینده سینماها چگونه حرکت کنند. در تمام مدتی که بهشتی و گروه مدیریتی او سر کار بودند جشنواره این کارکرد را داشت که به سینما خط بدهد. بعد از اینکه تیم آقای بهشتی رفت تیم جدید نیز همان خط را دنبال کردند. اما به دلیل دخالت صنوف در اکران بندی تغییراتی رخ داد. تا زمان اصلاحات جشنواره محکی بود برای برنامه ریزی سینمای کشور. از زمان اصلاحات این امر تغییر کرد و جشنواره شکل دیگری پیدا کرد. جشنواره به محلی برای رقابت فیلم ها تبدیل شد تا خط دادن به سینمای کشور. از سال 78 به بعد تا امروز جشنواره محل رقابت فیلم هاست. گرچه در این سال ها دولت فیلم های خود را عرضه کرده است اما خیلی از فیلم ها اکران نشدند در واقع خط دهنده سینما نبودند و خیلی از اوقات بر سینما هم تاثیر گذاشت.
    
    بعد از دولت اصلاحات که به ظاهر خواسته جشنواره به مثابه رقابت سینمایی باشد حضور دولت و دولتی بودن جشنواره چقدر در ماهیت جشنواره در دوره های مختلف تاثیر داشته است؟
    جیرانی: این جشنواره به دلیل دولتی بودن آن، یک مصلحتی همیشه بر آن حاکم بوده است. چه در دوره اول چه در دوره اصلاحات و چه در دوره های بعد. این مصلحت اندیشی در واقع فقط در دو دوره در زمان اصلاحات مد نظر قرار نگرفت. همان دوره یی که فیلم فرمان آرا تمام جوایز را گرفت ولی نکته اینجاست که مصلحت اندیشی ای که بر آن حاکم بوده این بوده که فیلمی که جایزه می گیرد همه جناح ها آن را بپسندند. در واقع بهترین فیلمنامه این است که مساله از آن بیرون نیاید. بنابراین این مصلحت اندیشی همیشه حاکم بوده و طبیعتا در همه دوره ها منهای یک دوره بهترین فیلم ها را بخش دولتی گرفته است.
    
    کدام دوره؟
    جیرانی: همان دوره اصلاحات، یک دوره یی هم در زمان احمدی نژاد درباره فیلم جرم.
    
    فراستی: درباره صحبت های آقای جیرانی دو نکته باقی می ماند. یکی اینکه این جشنواره از اول پیش تولید بوده نه پس تولید. یعنی جشنواره ها معمولااجازه می دهند که فیلم ها نمایش داده شود و در پایان رقابت می کنند. در ایران غیر از آن سال اول که این گونه بود ولی بعد از آن شد جشنواره یی قبل از اکران فیلم ها. این نکته یی است که همچنان با آن درگیر هستیم. قبل از اکران، فیلم ها در جشنواره اکران می شوند.
    
    حتی در اسکار نیز فیلم ها در سال قبل اکران شده است. برای مااین گونه نیست. فیلم ها برای نخستین بار در فجر اکران می شود. نکته دوم این است که جشنواره به شدت دولتی است.
    فراستی: در طول تمام سال ها. این حضور همه جانبه دولتی در جشنواره نمود دارد. اما در دوره اصلاحات میزانی از دولتی بودن جشنواره کم می شود ولی همچنان از گزینش گرفته تا انتخاب و داوری و جوایز به شدت دولتی هستند. جشنواره یی است که خط سیاستگذاری دولت بر آن اعمال می شود. این عیب اصلی و مرکزی جشنواره فجر است.برای چنین جشنواره یی هیچ کاری نمی شود کرد. وقتی سینمای ایران اساسا دولتی است و از این دولتی بودن نمی تواند خلاص شود جشنواره فیلم ها نیز طبیعتا دولتی می شوند. جشنواره دولتی محصول سینمای دولتی است. ما بعد از 30 سال همچنان نمی خواهیم از شر این قضیه خلاص شویم. حتی وزیر جدید ارشاد نیز که در صحبت های اولیه اش این را گفته بود که فرهنگ دولتی را نمی خواهیم، اما الان به نظر می رسد وا داده است. دوستان نمی روند به سمتی که فرهنگ و هنر را از دولتی بودن دربیاورند، تبدیل کنند به فرهنگ و هنری که آیینه جامعه اش باشد، نه آیینه مسوولان بلندپایه. این طور که معلوم است تا ابد این وضع را خواهیم داشت. بعضی وقت ها اوضاع به ما تحمیل می شود: اوضاعی که محصول خودمان است. بعضی وقت ها نیز فیلم های سفارشی دولتی و فاخر ها، بالامی آیند. در دوره یی که فیلم جرم و جدایی نادر از سیمین در جشنواره موفق شدند به نظرم کاملابستگی به این داشت که هیات داوران ترکیب شان به گونه یی بود که خط و ربط و معیاری نداشتند که ببینند چه فیلمی را باید انتخاب کنند، بلکه به نوعی به آنها تحمیل شد. به طوری که فیلم جرم که هیچ ربطی به خط سینمایی دولتی ندارد انتخاب شد. به نظرم باید فجر را از اینجا نگاه کرد که سینمای دولتی به جشنواره فیلم فجر می رود. جشنواره یی به شدت خنثی، به شدت محافظه کار که چه تلخی اش چه غیرتلخی اش حد و حدودش روشن است و از یک حد و حدودی هم فراتر نمی رود و هیچ شگفتی و هیچ انتظار و هیچ امیدرو به جلویی برای سینمای ایران در آن با این سازوکار و ساختار و ممیزی که پشت سر آن است، وجود ندارد. یعنی یک بحث ممیزی می ماند که بخشی از سینمای دولتی است
    
    فقط یک نکته دیگر این است که بیش از 30 دوره جشنواره فیلم فجر به هر حال دستاوردهایی داشته است. در همین سیستم دولتی سینمایی، دستاوردی که به وجود آمده یک شکلی از سینمایی که جشنواره پسند است را توانسته تولید یا باز تولید کند، این را توانسته شکل بدهد. از سوی دیگر جشنواره فیلم فجر از نخستین دوره های برگزاری اش سعی بر ارتقای فنی سینمای ایران داشته و آیا توانسته از این لحاظ موفق باشد؟
    جیرانی: جشنواره بین المللی بی دستاورد نبوده است. سینما پس از انقلاب یعنی در همین جشنواره با جایزه دادن به طراح صحنه و لباس و صداگذاری و صدابرداری و فیلمبرداری و جلوه های ویژه باعث پیشرفت قسمت های مختلف سینمایی شد. سینمای ما در غیر از فیلمنامه در قسمت های دیگر پیشرفت داشته است. از نظر فیلمبرداری تغییر و تحولاتی ایجاد شده است و خیلی از موارد دیگر. خب اینها در جشنواره تهران مد نظر نبود البته جشنواره فیلم فجر نیز در نوع خود بی نظیر است. هیچ جشنواره یی در دنیا فیلم نمایش داده نشده را اینقدر نمایش نمی دهد و اینقدر جایزه نمی دهد. این استثنایی ترین جشنواره است. اگر بگوییم اسکار، اسکار مراسم اعضای آکادمی است، جشنواره نیست. هر سال برگزار می شود و فیلم های نمایش داده شده را داوری می کند. بنابراین، این جشنواره که این همه جایزه می دهد در دنیا استثنایی و مخصوص ایران است. همین بخشش باعث شده که در زمینه های مختلف فنی ما رشد داشته باشیم. تا قبل از انقلاب جشنواره تهران به این بخش ها جایزه نمی داد. جشنواره تهران به بهترین فیلم و بهترین کارگردان جایزه می داد. در این زمینه ها ما رشد داشته ایم. یک زمانی جوایز جشنواره را کم و سال بعد دوباره اضافه کردند و گفتند اینها باید باشد و اهالی سینما می خواهند این جوایز داده شود. اما یک نکته یی آقای فراستی گفتند که خیلی خوب بود. من معتقدم فرهنگ در ایران تنها فرهنگ دولتی هم نمی تواند باشد به نظر من چون در ایران فرهنگ در سیطره ایدئولوژی است و مدت ها هم است که بین حکومت و دولت اختلاف است ما یک سینمای حکومتی هم داریم.
    این طور نیست که فقط فکر کنیم سینمای دولتی داریم. در مواردی دولت با حکومت نیز اختلافاتی دارد. یعنی دولت از چیزی حمایت می کند که بخشی از حکومت از آن حمایت نمی کند حتی مخالف آن نیز هست. همین سیطره ایدئولوژی بر عرصه فرهنگ باعث شده ما نتوانیم خلاص شویم از سینمایی که با هزینه و سرمایه یی ساخته می شود که آن هزینه و سرمایه خط می دهد به سینما که در واقع ما این شکلی کار می خواهیم این شکلی فیلمنامه می خواهیم و... این نوع از نگرش، تعامل با سینماگران و تصدی گری دولت در عرصه فرهنگ و مشخصا سینما باعث شده تا فیلمسازهای ما گاهی به خاکی زده اند و دوباره برگشته اند. این هم اتفاق افتاده است ولی نکته اینجاست که این اصل را نمی شود از آن گرفت. به هر حال من معتقدم یک سینمای حکومتی و یک سینمای دولتی داریم. حتی در دوره احمدی نژاد هم که فکر می شد دولت وحکومت به هم نزدیکند در عرصه فرهنگ و سینما این گونه نشد.
    
    در جشنواره نیز این وضعیت را داشته ایم؟
    جیرانی: از زمان اصلاحات به بعد که در عرصه فرهنگ تغییرات بنیادین ایجاد شد بازگشت به گذشته قبل از اصلاحات دیگر شدنی نبود. بنابراین از آن تاریخ به بعد در عرصه سینما، تئاتر و... تغییراتی رخ داد که حتی دولت احمدی نژاد هم چه در دوره اول و چه در دوره دوم ملزم به آن شد که یک چیزهایی را بپذیرد. در حالی که عده یی فکر می کردند که دولت احمدی نژاد آمده است که در عرصه فرهنگ اتفاقاتی راه بیندازد حتی منتقدان این دولت از دولت قبلی نیز شدید تر شدند و گفتند که این دولت مسیر دولت اصلاحات را طی می کند. علتش هم این نبود که می خواست مسیر دولت اصلاحات را طی کند بلکه چاره یی اجتناب ناپذیر بود. در واقع در عرصه فرهنگ یکسری اتفاقاتی افتاده که برگشت به آن اجتناب ناپذیر است. یعنی مخالفان این نوع سینما و این نوع تئاتر باید کم کم بپذیرند که تغییراتی در جامعه رخ داده و عرصه فرهنگ نیز باید همگام با این تغییرات تغییر کند.
    
    فراستی: دولتی که من می گویم اساسا خود دولت نیست. فیلم هایی است که دست حاکمان حکومت است. ساختار سینمایی ما به شدت در ذات خنثی و محافظه کار است، خودش را تحمیل می کند. اما آنجا چقدر تاثیر می گذارد؟ آیا ما در ساختار امکان تغییراتی را داریم؟آیا این فیلم ها می تواند آیینه جامعه اش باشد. یعنی جشنواره فجر که آیینه سینمای ایران است خود سینمای ایران آیینه یی از جامعه ایران باشد؟ آیا هست؟ معمولافیلم های یک سال یک کشور باید تصویری از آن جامعه ارائه کند. سینمای ایران خیلی آیینه جامعه اش نیست. در واقع آیینه فیلمسازهاست. آیینه سیاستگذاری های معیوب خنثی و بی خطر است. آیینه شجاعانه مجموعه سینمای متن نیست. برخی مواقع از دست شان در می رود اما ممیزی که همچنان درگیرش هستیم به حدی است که می تواند فیلم ها را از نبض تهی کند. می تواند آنها را از تندی و انتقاد و شاداب بودن تهی کند. نتیجه اینکه اینها فیلم های راهگشایی نیست. فیلم هایی که شجاع باشد و مساله نشان دهد، نیست. اصلاسینمای مساله داری نیست. برای اینکه از اول رام و خنثی است و استثنا هم ندارد. به نظر می آید اما این را نباید پذیرفت که هیچ راهی نیز نداریم و چون باید دولت بالای سر این سینما باشد و پولش را بدهد. وقتی پولش را بدهد خط هم برایش می گذارد. طبیعتا می گوید ما یک فیلم فاخر می خواهیم این مقدار هم پول می دهیم و همان که می خواهیم باید باشد. ما در این 30 سال ببینیم آنچه دولت خواسته و بالایش پول هنگفتی داده به یک جای معینی رسیده یا نرسیده؟ به نظر من اصلانرسیده. یعنی فیلم های کاملاسفارشی دولتی با هزینه های میلیاردی ابدا موفق نبوده نه در گیشه نه در تفکر. برعکس از طریق این سفارش عقب رفته اند.فیلمسازی که فیلم اول و دومش گرما دارد در فیلم چهارمش که سرمایه اش را کاملادولت داده و سفارش دولت بوده با موضوع دولتی و تاریخی و فاخر عقب رفته و مخاطب را از دست داده و تبدیل به چیزی شده که اصلادخل و خرج نمی کند. سینمایی که دخل و خرج نکند، سینمایی که به زور عصای سوبسید زندگی کند، سازوکار فیلم های ایران این است که در واقع با اصلش جدا شده است. یعنی به جای اینکه فیلم و فیلمساز چشمش به مخاطبش باشد به دولت است.
    
    اما این خیابان دوطرفه است یک طرفه نیست وقتی فیلمساز دوست دارد تعاملش با دولت باشد نه مخاطبش، به نظر شما برون رفت آنچه می تواند باشد؟ یعنی فقط از طرف دولت بوده است؟ یعنی فقط دولت پول و سفارش داده و... به قول آقای جیرانی یک شرایط استثنایی است؟
    فراستی: خیلی استثنایی نیست. اینکه این جشنواره با بقیه جشنواره ها فرق دارد، قبول دارم. ولی با این سازوکار و این سیستم هرکسی واردش می شود رنگ و بوی این سیستم را می گیرد. یعنی از شجاعت و گرما و مطرح کردن مساله می افتد. از طرف دیگر قضیه هم نگاه کنیم بد نیست. فیلمساز می گوید که نمی گذارند من فیلم خودم را بسازم، ارتباط با مخاطب هم ندارم و فقط با دولت ارتباط دارم. این سینما چه می شود؟ این سازوکار مکانیزم سینما از بین می رود.
    
    فکر نمی کنید در این 30 سال جشنواره فیلم فجر یا مدیریت این جشنواره یک حالت فورمولیزه پیدا کرده، اینکه دولت ها جابه جا می شوند و یکی به فیلم های توقیف شده اجازه کار می دهد یکی به دو کارگردانی که مورد غضب بودند اجازه بروز و ظهور می دهد، فکر نمی کنید در سال های اخیر این وضع به فرمول تبدیل شده است؟
    جیرانی: فرمول حساب شده نیست.
    
    جیرانی: تقوایی در همین مراسم حرف های خیلی خوبی زد. همه دولت ها می خواهند تقوایی فیلم بسازد. این نکته خیلی مهمی است که خود تقوایی نیز اعتراف کرد که من مشکلی برای فیلمسازی نداشته ام فقط سناریوهایم گاهی مشکل پیدا کرده است. در همه دوره ها دوست داشته اند که وی فیلم بسازد اما مشکلات ذهنی خود فیلمساز وجود داشت که نساخت. اما فضای جامعه طوری بوده که انعکاس نساختن در دوره های مختلف شکل دیگری به خودش گرفت. اینکه تقوایی فیلمساز شایسته یی است و باید فیلم بسازد تردیدی در آن نیست اما وقتی که صحبت می کند متوجه می شویم که اتفاقات دیگری نیز پشتش است. در دوره اصلاحات وقتی در دو، سه سال اول فضا باز شد صدای اعتراض یک عده یی درآمد که این چه سینمایی است، دارد به ابتذال کشیده می شود. تحلیل من این است که وقتی فضا بازمی گردد و آزادی می آید بعضی از فیلمسازها که محصول فضای بسته هستند دیگر امکان حیات ندارند. بنابراین اینها امکان حیات ندارند یکسری از فیلمسازها محصول آن فضا هستند این فیلمسازان هم در بین روشنفکران سکولار هستند و هم در فیلمسازان روشنفکر مسلمان.
    
    یعنی در روشنفکران مسلمان هم حاکم هست؟
    جیرانی: بله هست. بیشتر هم حاکم است. آنها هم محصول فضای بسته هستند. اگر یک زمانی به نظر من بخش خصوصی در ایران حاکم شود و سیطره ایدئولوژی بر سینما و فرهنگ از بین برود و بگویند شما آزاد هستید فیلم بسازید خیلی از فیلمسازها خود به خود حذف می شوند. یعنی نمی توانند فیلم بسازند. چون با مکانیزم طبیعی فیلم نساختند، نمی توانند ادامه دهند. مکانیزم طبیعی همان است که در سینمای تجاری امریکاست. یا آنچه در سینمای هند حاکم است در آنجا هم سینمای روشنفکرانه است ولی با آن مکانیزم فیلم نساختند. این نکته بسیار مهمی در ایران است که اصولاعده یی دوست دارند که فضا به گونه یی باشد که در آن مطرح شوند. فضای آزادی در عرصه فرهنگ خیلی ها را حذف می کند.
    
    فراستی: این چیز غریبی است. برخی به شکل خصوصی به من می گویند حرفت درباره حذف سینمای دولتی درست است اما خودشان باز هم در جهت سینمای دولتی حرکت می کنند. این حتی به نفع کسانی است که اعتقاد به ایدئولوژی دارند. الان سینمای کشورمان ایدئولوژی است اما به معنای واقعی کلمه نیست. برای اینکه کنترلی بر آن ندارند و از طرف دیگر اصلاخطری برای آن وجود ندارد. در صورتی که سینمایی که در آن خطری وجود نداشته باشد بالنده نخواهد شد. حداکثر رشدش رشد فنی است. الان به نظر می آید همه می خواهند این سینمای دولتی باقی بماند نه فقط یک عده یی. اگر سینما دولتی نباشد و اوضاع عادی باشد از بین می روند و نه حرفی برای گفتن دارند و رشد سینمایی هم ندارند بلکه توقف دارند. چون فیلمسازهای خوب از بین رفته اند همه می خواهند سینما دولتی بماند. عده یی می گویند برای چه ما دست تو جیب مان کنیم. ما که فیلم گرم و شاداب دلخواه مردم را نمی توانیم بسازیم پس چرا سینما دولتی نباشد. روشنفکرش هم این را می گوید، جشنواره زده اش نیز همین طور. تقریبا به نظر نمی آید اما 90 درصد اعضای سینمای ایران به این سینمای دولتی وا داده اند و می خواهند که باشد. در همین چند ماهی که دولت جدید آمده و بحث اعتدال مطرح شده به صحبت آقای جنتی دقت کنید. نخستین صحبتش این است که فرهنگ دولتی نمی خواهیم. این حرف خیلی مترقی است. اما این حرف را پس گرفته است و جای دیگری آن را نمی گوید و در هیچ برنامه ریزی اش این حرفش نمی آید. آیا نمی خواهیم در جهتش گام برداریم و آدم تربیت کنیم. مثلاتا زمانی که اقتصاد دولتی هست رانت دولتی و فساد نیز هست. باید به سمت یک اقتصاد غیر دولتی برویم. اما واقعا توان و آمادگی این را داریم که به این سمت برویم؟ به نظرم نداریم. شجاعت این را داریم که بابتش خسارت بپردازیم و به جمع بندی برسیم و بگوییم این جمع بندی اش است این فرهنگش است این اقتصادش است؟ اگر می خواهیم فرهنگ شادابی داشته باشیم که یک آدم اهل ایدئولوژی بتواند حرفش را شجاعانه بزند مخالفش هم همین طور با مردم در ارتباط باشد و ممیزی اش هم معین باشد: 1- منافع ملی و 2- اصول انقلاب و آرمان های مردم را باید مهم دانست. غیر از این دو که چیز دیگری نیست. بر مبنای این دو بنویسید، کار کنید و با مخاطب ارتباط برقرار کنید. این ارتباط کات شده است. مردم آمادگی این را دارند که این ارتباط وصل شود. ولی دولت و سینمایی ها این آمادگی را ندارند. یک آدم چطور می تواند 30 سال قبل خوب باشد ولی الان خوب نباشد/ برای اینکه در این 30 سال ارتباطش را با مخاطب قطع کرده است. ایده های خوب این فرد از کجا می آید؟ از نبوغش در اتاق بسته یا در یک غار؟ مطلقا نه. از ارتباطش با مخاطبش و با جهان می آید. ارتباطش با جهان که از طریق دی وی دی و ماهواره ها که وجود دارد اما ارتباط خودی از کجا می آید؟ این ارتباط خودی وجود ندارد. آن وقت در این بریز و بپاش دولتی در سینمای دولتی اکثریت قریب به اتفاق فیلمسازان خاستگاه طبقاتی شان تغییر کرده است. دیگر نمی تواند از آن طبقه یی که تا دیروز حرف می زد حرفی بزند. از جایی حرف می زند که نه جای جدید است نه قدیم. از یک طرف اگر از یک جای جدید حرف بزند حرفی برای گفتن ندارد یا نمی خواهد لو بدهد جای جدید چیست و اگر هم از جای قدیم حرف بزند در واقع دیگر اعتقادی به آن ندارد و زندگی اش نیز مماس با آن نیست. می شود سینمایی که نه در آن اعتقادی وجود دارد نه آرمانی، نه حرفی و نه ارتباطی با مخاطب. این یک بن بست است. اینکه یک یا دو فیلم به دلایل مختلف از آن دربیاید که نشد سینما. ما باید سینمایی داشته باشیم که از 60 تا فیلم 40 تا با مخاطب ارتباط داشته باشد 5 تا فیلم خاص تر باشد و بتواند مخاطب خود را بگیرد، دو فیلم هم خیلی خوب باشد اما این روند اتفاق نمی افتد. به همین دلیل چیزی که باقی می ماند وا دادن به سینمای جشنواره یی است. که تنها به دلیل ریل گذاری دوستان دهه 70 -60 یعنی آقای بهشتی و گروهش است که همچنان ما روی آن ریل هستیم. اینکه یک مقداری جشنواره ها ما را تحویل نمی گیرند این نیست که ما به جمع بندی رسیده ایم و جور دیگری فیلم می سازیم، ما هنوز همانیم. سینمای جشنواره یی ما همان است. فقط دو تا آدم جدید به آن اضافه شده است. هنوز فیلم های کوتاه ما به آن سمت نظر دارند. هنوز جایزه اسکار یا کن برای همه مهم تر است تا اینکه فیلم با مخاطب ایرانی تماس جدی داشته باشد. این سینمای جشنواره یی است، ضدش هم فیلمفارسی است که مبتذل است و باید بتواند آن را جواب بدهد. این وسط هم یکسری فیلم وجود دارد. کسی که فیلم اولش خوب است اصلاتضمینی ندارد که امیدی به فیلم بعدی اش داشته باشد. روندی اتفاق نمی افتد. همه اش انقطاع است. این محصول و سازوکار معیوب غیرمترقی و غیر رو به جلو است.
    
    جیرانی: یک نکته را باید ذکر کنیم. فیلمسازهای ما محصول جامعه باز نبودند. از گذشته هم که نگاه کنیم یعنی از همان سالی که فیلمسازی روشنفکری ایران در دهه 40 رشد کرد اینها از دل جامعه بازی که روزنامه نگاران در آن آزاد باشند بیرون نیامدند. از درون جامعه یی بیرون آمدند که بسته بود و حکومت هم آن زمان نمی خواست یکسری فیلمساز روشنفکر با مشکلات روبه رو باشند و نخواهند فیلم بسازند. بنابراین از جامعه یی آمدند که همیشه فکر می کردند باید حرفی برای گفتن داشته باشند چه در آن دوران و چه در این دوران حرف خود را بزنند که این امر در مکانیزم یک سینمای طبیعی که از دل یک جامعه باز بیرون می آید از بین رفت. بنابراین وقتی از بین رفت دیگر نمی توان انتظار داشت که بازگشت داشته باشد. در واقع با یک پدیده یی روبه رو می شویم که استثنایی است. مثلا50 فیلم داشته باشیم که در آنها 50 فیلمساز فکر کنند که باید حرف های فلسفی عمیق بزنند با زبانی که عده یی نمی فهمند یا عده یی کمتر می فهمند. این امر در هیچ سینمایی وجود ندارد.
    
    این وضعیت در سینمای ایران نهادینه شده است؟
    جیرانی: به نظرم هرچه جلوتر برویم نهادینه می شود و کم کم سینمای ایران می رسد به جایی که اگر واردات فیلم خارجی صورت بگیرد کل سینمای ایران از بین می رود. اگر می بینید سینما سرپاست به دلیل این است که واردات و اکران فیلم خارجی در داخل نداریم. اگر مثل ترکیه فیلم خارجی وارد و همزمان با دنیا نمایش داده شود سینمای ایران نابود می شود. سینمای ایران می شود چند فیلم روشنفکرانه فستیوالی و از این حد هم فراتر نمی رود. جامعه یی که سینمای عامه پسندش مرده باشد یک اشکال دارد و باید درباره آن تجدیدنظر کرد.
    
    آیا جشنواره سینمایی دولتی در ایران باید روی همه چیز دست بگذارد و ارتباطش را با مخاطب قطع کند یا اینکه همین جشنواره فیلم فجر می تواند به یک جشنواره هنری تبدیل شود و سینمای عامه پسند حیات خود را داشته باشد؟
    جیرانی: این داستان شرایط حاکم بر ایران است و گاهی نیز آدم ها در این شرایط موثرترند. نکته اینجاست که آدم ها تاثیر دارند. در جوامعی مانند ایران افراد هم تاثیر دارند. چون سیستم نمی تواند تمام مواردش را نهادینه کند. دعوا بر سر این است که نتوانسته نهادینه کند. چون یک ساختمان منسجمی از افراد و تفکرات برای نهادینه کردن آن وجود ندارد. بنابراین یک فرد یک نوع نگاه دارد و یک فرد دیگر نوع متفاوت تری و همیشه نیز این اختلاف پابرجاست. این تابع شرایط فرهنگی است.
    
    این شرایط فرهنگی را می توان به سمتی برد که مرز جشنواره مشخص باشد و بیاید روی امور فنی و سینمایی داوری کند و آن طرف هم سینمای عامه پسند باشد که داورانش هم مردمی باشند که به سالن رفتند و تایید می کنند که این نوع فیلم، این نوع نگاه و این نوع سینما باید حق حیات داشته باشد. آیا این هم در شرایط فرهنگی ایران امکان پذیر نیست؟
    فراستی: در یک وضعیتی بحث می کنیم که شجاعت برون رفت از این وضعیت را نداریم. این وضعیتی است که در بهترین حالت همه سعی می کنند دو تا آسپرین اضافه کنند ولی حاضر نیستند یک عمل جراحی انجام دهند. به طور مثال در اقتصاد غیر از اینکه ساختارش درست نبود آمادگی وجود نداشت زیرساخت ها درست طراحی نشده بود اما یک کاری که باید انجام می دادیم انجام شد. اما این کار بد انجام شد. چرا این کار را در سینما انجام نمی دهیم. مگر آن کار اقتصادی کار کمی بود؟ یک کمی با فکر درست تر یک کمی با سازماندهی بهتر برویم به سمت اینکه 5 سال دیگر بگوییم این سینما دارد از سینمای دولتی فاصله می گیرد. دارد به سوی سینمای مستقل می رود. به سوی فیلم های طبیعی می رود. نخستین قدم ها را باید برداشت. از نوع سازماندهی جشنواره، انتخاب هیات داوران، انتخاب هیات انتخاب کننده و نوع بحث هایی که در آن 10 روز راه می اندازیم جوی راه بیندازیم که به سمت این برویم که یک قدم برایش برداریم. به جای اینکه دولت این گونه پول بدهد، ندهد و به جای اینکه برای تولید، پول دهد حمایتش را در مرحله اکران انجام دهد و آن پول خرج زیرساخت ها شود تا نیروی جدید را تقویت کنیم. انتقادی که بر من همیشه می شود این است که می گویند حرف هایی که درباره فیلم ها می زنی درست است ولی اگر ما این 4 تا فیلمساز را از دست بدهیم چه می شود؟ یعنی اینقدر ما می ترسیم که حاضر نیستیم کادر پرورش دهیم. حاضر نیستیم سرمایه گذاری کنیم و از بچه های شهرستان فیلمساز بیاوریم. دیگر این جو نباشد که یکسری رانتخوار باشند. رانتخوارهایی که فسیل می شوند البته اگر نشده باشند. رانتخوارهایی که فقط دارند با رانت زندگی می کنند. از شر این باید خلاص شویم. سازماندهی جشنواره فیلم فجر نیز باید به این سو گام به گام حرکت کند.
    
    جیرانی: نکته اینجاست که یک شرایطی وجود دارد که برخی فیلمسازان مایل نیستند که سوبسید دولتی قطع شود. یعنی اگر قطع شود خواهند فهمید که فردا نمی توانند فیلم بسازند. تا زمانی که سازمان حوزه هنری وجود دارد شما انتظار مکانیزم طبیعی سینما را نباید داشته باشید. در هیچ جای دنیا سازمانی مانند حوزه هنری وجود ندارد که به این شکل بخواهد تولید داشته باشد. اما دولت کمک می کند به تولیدات. حوزه یک نهاد حکومتی است و باید باشد تا یکسری از فیلمسازها که دولت نمی خواهد مشکل داشته باشند و کار نکنند به آنها کمک شود تا کار کنند و با مشکلات تولید روبه رو نشوند. فضا غیرطبیعی است و جشنواره اش نیز همین طور غیرطبیعی است.
    
    فراستی: دور باطل است.
    
    سوال آخر اینکه این جشنواره را که سعی دارند بگویند بازگشت افراد است چگونه ارزیابی می کنید؟
    جیرانی: به هر حال فضا تا حدودی عوض شده، ترکیب جدیدی آمده، دولت می خواهد بگوید که در دوره قبل فضا بسته بوده و اکنون بازتر است و افراد می توانند در عرصه فرهنگی حرف هایی بزنند. به هر حال دولت جدید با نگرش تازه آمده و از دل این دولت جدید جشنواره تازه تری خواهید دید. در واقع شما با یک جشنواره دیگری روبه رو خواهید شد، با یک مدیریت دیگر. مدیریتی که قبلانیز سابقه اداره جشنواره را داشته است و می خواهد جشنواره را پربارتر کند. این محصول فضای تازه است.
    
    فراستی: این فضا به سرعت به سینما وارد نمی شود چون با یکسری فیلم روبه رو خواهیم بود که ساز فردی و دولتی خودشان را می زنند مثل فیلم های پرخرج و با عمده فیلم های تلخی روبه رو خواهیم بود که محصول خمودگی فیلمساز هستند نه محصول تلخی واقعی جامعه و ممکن است از همان هم یکی، دو فیلم بیرون بیاید که دو قدم جلوتر باشد. مانند سال گذشته که دهلیز رو به جلو بود.
    
    امکان دارد این موضوع استمرار داشته باشد؟
    فراستی: به هیچ وجه: وقتی سیستم نباشد استمرار هم نیست. سیستم نداریم و در این وضعیت نیز حاضر به جراحی نیستیم. مسکن می دهیم حال گاهی وقت این مسکن قوی تر و گاهی وقت نیز ضعیف تر است و جرات نقد اوضاع و آسیب شناسی را هم کم داریم. آن جراتی که در سیاست خارجه ما طی چند ماهه اخیر بوده که بسیار زیاد و رهبری شده بود باید به فرهنگ بیاید.

مصاحبه مسعود فراستی با مجله همشهری جوان (دی 1392)

مقدمه (همشهری جوان): 
پشت این صورت عبوس، این ریش های بلند و بور، پشت این عینک گرد و قیافه جدی، روحیه ای بازیگوش خوابیده. کسی که اگر به او میدان بدهید و ندهید، آتش می سوزاند. 

اگر «مسعود فراستی» را یک بار از نزدیک ببینید و مشغول گپ و گفت شوید، خیلی زود پی می برید او یک جور شیطنت تمام نشدنی دارد. یک جور شر بودن که از لابلای صحبت ها و شوخی هایش بیرون می زند. از خنده های پشت هم او که سرش را می گیرد رو به آسمان و بلند بلند می خندد؛ جوری که انگار این خوشی از ته دلش می آید. 

از همان جایی که وقتی تصمیم بگیرد جدی باشد، نمی توانید حریف او شوید چون او استاد مخالفت است. صریح است و با تمام قدرت از روی شما رد می شود و توانی برای مقابله باقی نمی گذارد. حاضر جواب است و با همین صراحتش زندگی می کند. حتی اگر عصبانی و ناراحت شوید و تصویر «آقای همیشه مخالف» از کاراکتر او در ذهن شما بماند. فراستی آدمی است با همین بی تعارفی ها|، پرشور بودن ها و شیطنت ها. با او در یکی از بعدازظهرهای شلوغ پاییزی گپ زدیم. 

وقتی کلاسش تازه تمام شده بود اما هنوز با انرژی بود. وقتی هنوز بعد از شنیدن هر سوال بلند بلند و رو به آسمان می خندید ...



۱- طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟
- روزهای مرگ پدرم و مرگ مرتضی [آوینی].

۲- اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟
- اگر یک مخاطب هم داشته باشم، نقد می کنم و نقد می نویسم. اگر کسی نباشد، سعی می کنم فقط زنده بمانم و در جهت زنده ماندن کوشش کنم.


۳- اگر امروز روز آخر زندگیتان باشد، از کی عذرخواهی می کنید؟ چرا؟
- از خیلی ها. از مادرم که این اواخر کم به او سر زده ام. از پدرم که در دو سه سال آخر کم به او سر زدم. و از خودم که کم دویدم و باید بیشتر می دویدم. باید بیشتر می خواندم، می دیدم و بیشتر زندگی می کردم.

۴- هواپیمای شما دارد سقوط می کند. آخرین لحظه عمر چی از فکرتان می گذرد؟- زندگی ام را یک دور کلی دوره می کنم. لبخند می زنم و می گویم «خوب بود دیگه!» زندگی کردم و چیزهایی هم فهمیدم، خیلی خوب بود.

۵- اگر دوباره دنیا می آمدید همین مسیری را که الان طی کردید، انتخاب می کردید؟- همین مسیر با دقت، شعور و سواد بیشتر و درصد خطای کمتر.

۶- بزرگترین اشتباه زندگی شما چه بوده؟- این اواخر، در سه چهار سال اخیر کم به خودم رسیده ام. باید بیشتر به خودم می رسیدم. بیشتر می فهمیدم که کمتر وقت تلفن کنم، بیشتر بفهمم، بیشتر محبت کنم و بیشتر نقد کنم.

۷- فرض کنیم می خواهید به دوستتان پیامک بزنید «من به خسرو دروغ گفتم که پول ندارم» ولی پیامک را اشتباهی برای خسرو می فرستید. چه حسی پیدا می کنید؟
- می خندم! رفاقتم با خسرو نباید بهم بخورد چون اگر قرار است با یک اس ام اس این رفاقت بهم بخورد، همان بهتر که بهم بخورد!

۸- تجربه اولین عشقتان چطور بود؟
- اولین عشقم در دوران دبیرستان بود. قلبم تند تند می زد! ولی فقط یک شوخی بود!

۹- دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلم های عاشقانه باشید؟
- جای هیچ کاراکتری. در این دنیا فقط می توانم جای خودم بازی کنم.

۱۰- دوست دارید کدام فیلم را دو نفره ببینید؟- خیلی از فیلم های خوب عاشقانه را دو نفره می بینم. «سرگیجه» را اخیرا دو نفره دیدم. خیلی هم چسبید! «نامه ای از زن ناشناس»، فیلم اوفولس را هم همینطور.

۱۱- فرض کنیم نزدیکترین دوستتان تا فردا می میرد، چه کار می کنید؟
- سعی می کنم بروم ببینمش و بخندم و بگویم «سرپا باش، سرپا برو». می نشینم فیلم «ساراباند» برگمان را هم با او می بینم.

۱۲- اگر می توانستید یک نفر را در تاریخ بکشید، آن یک نفر کی بود؟
- حتما از بین هیتلر و استالین یکی را می کشم.

۱۳- به نظرتان در تاریخ به کدام شخصیت ظلم شده و کی را تحویل گرفته اند؟ چرا؟
- خیلی ها را در چند دهه اخیر زیادی تحویل گرفته اند. حتما به خیلی ها هم ظلم شده. در دوره قدیم این واقعه ظلم شدن به کسی، کمتر و برعکسش هم کمتر اتفاق افتاده. هر چه جلوتر می آییم این اتفاق بیشتر می شود. تحویل گرفتن ها خیلی قلابی تر، سطحی تر و دو روتر شده و حتما ظلم ها هم با همان درجه شدت بالاتر رفته. امروزمان عصری سطحی و کوتوله است.

۱۴- آیا خوابی می بینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟- قدیم ها بیشتر خواب تکراری می دیدم. خوابی که همیشه از آن می ترسیدم. خواب ترس از سقوط بود چون من از ارتفاع می ترسم.

۱۵- اگر حق داشتید از خدا یک سوال بپرسید، چی می پرسید؟- خیلی مخلصیم ولی یک جاهایی خیلی صبر داری، ما نمی فهمیم!

۱۶- یک اعتراف کنید ؟
- مسیحی نیستم و اعتراف نمی کنم!

۱۷- یک بلک لیست 5 نفره بنویسید؟
- موشک سوارهایی که بمب می اندازند! یاد فیلم کوبریک افتادم. فیلم «چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم» با کلاه وسترن بالای موشک نشسته و نعره می زند و دارد پرتاب می شود!

۱۸- چیزی که دکمه عشقتان را فشار می دهد چی است؟- یک چهره است، دو چشم، یک لبخند و قطعا یک صدا.

۱۹- می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟- یکی اش که خیلی شخصی است و اگر آدرس بدهم لو می رود! دومی اش اما ماجرای خارج رفتنم است. من بچه بودم که رفتم. فقط 19 سالم بود. رفتم ایتالیا که درس بخوانم. آنجا هم خیلی سریع هر چی که پشت بود زد بیرون و سوپرسیاسی شدم!

۲۰- دوست داشتید استعداد چه کاری را داشته باشید که الان ندارید؟- استعداد موسیقی را. خوب موسیقی گوش می دهم ولی استعداد نواختنش را ندارم. با اینکه ویولن سل ساز خیلی جدی است ولی دوست داشتم پیانو زدن را بلد باشم.

۲۱- گل وصیت نامه تان چی است؟
- شاداب زندگی کنید. پشیمان نشوید. به کسی ظلم نکنید. مزاحم کسی نباشید و مهمترین اش هم این است که به خودتان خیانت نکنید.

۲۲- می خواهید روی سنگ قبرتان چی بنویسند؟- مسعود فراستی، متولد سال 1330، وفات سال ؟ به اضافه یک شعر عاشقانه از حافظ.

۲۳- دوست دارید چطوری بمیرید؟- قبل از مردن عزیزی را که دوست دارم، خاک کنم، عزاداری کنم و بعد بمیرم. بدون مزاحمت و مریضی.

۲۴- به نظر شما آخرش چی می شه؟!
- من مانده ام که اولش چی می شود! آخرش که قرار است برویم و بعد یک جور دیگر ادامه بدهیم. وگرنه خیلی بی خودی است. قطعا نیهلیستی نخواهد بود. قرار است که اینجا چیزکی بفهمیم و آن طرف ادامه اش بدهیم.

میزگردی با حضوری خسرو دهقان و هوشنگ گلمکانی و مسعود فراستی در مجله 24

اشاره: در شماره ابان ماه امسال مجله سینما بیست و چهار میزگردى با حضور مسعود فراستی, خسرو دهقان و هوشنگ گلمکانی در رابطه با, افول سینماگران دهه شصت برگزار شد. در این پست گزیده اى مفصل از صحبت هاى استاد مسعود فراستی را در ان جلسه میخوانید.

مسعود فراستی: از نظر من دو چیز بر این سینما تاثیر گذاشت.اول اینکه ما از همان اول به صورت مصنوعی وارد سینماى بعد از انقلاب شدیم؛به صورت کاملا پاستوریزه.گفتند خشونت و شاخصه هاى فیلمفارسی ممنوع, تخمه خوردن ممنوع, و سرگرمی هم ممنوع, سینماى روشنفکرى هم که جایگاهی نداشت. یعنی سینماى بعد از انقلاب سیر طبیعی خودش را نداشت.قرارشد فیلم هایی تولید شود که در شان انقلاب باشد.معماران این سینما شان انقلاب را در عرفان دانستند که یک بحث تحمیلی ضد سینمایى و حتی ضد عرفانی بود.تیپیکال ترین ادم برامده از این جریان هم مخملباف است. یک طیف دیگر هم در اواسط و اواخر دهه شصت بودند که پراتیک جنگ داشتند و سینماى دفاع مقدس را شکل دادند. فیلمسازان بعد از انقلاب اینجا ظهور پیدا می کنند. در راس انها ملاقلی پور و حاتمی کیا هستند.این طیف برامده از جنگ, واقعی تر و دسته بندى شده تر است چون از یک پراتیک مشخص می اید.به خاطر همین راحت تر است راجع به سینماى دفاع مقدس حرف بزنیم تا سینماى انقلاب.فیلم هاى این سینما حتی اگر مخاطب جدى نداشته باشند و خوب هم نباشند, وخوب هم نباشند, باز موثر اند چون معلوم است مسئله چیستپ. از دل هشت سال جنگ, حدود دویست فیلمساز در می اید و دویست فیلم بلند و چندین فیلم کوتاه و خبرى ساخته میشود. اما ان فیلمساز ها یکی دو سال بعد تمام شدند. انگار ان پراتیک در دوران بعد از جنگ براى یکی دو فیلم کافی بوده نه بیشتر. یک جور فیلمفارسی هم در سینماى جنگ ساخته میشود که به اندازه درک سازنده اش است.مثلا اینکه ما دشمن را احمق فرض کنیم و خودى را قهرمان, و همه شان هم سرشار از شعار بودند.این سینما هم به سرعت تمام شد. اگر در جاى دیگرى چنین بسترى به وجود می امد, سینماى جنگ و دفاع بدون انقطاه ادامه پىدا می کرد و پیشرفت کب کرد. ان ادم ها از مسائلی از مسایلی که مماس با ان ها حرکت می کردند دور افتادند.و هرچه جلوتر امدیم بیشتر تعییر نظر دادند. تغىىر نظر دادن اشکال ندارد اما یک پشتوانه اى باید داشته باشد. 
برخلاف نظر دوستان من معتقد نیستم که تا لحظه اى که از دنیا می روم میشود روى من حساب کرد, چون گذشته من نشان میدهد که حالم چیست و اینده من چه خواهد بود.گذشته این افراد به ما می گوید نمىتوانیم منتظر معجزه از افرادى باشیم که سینما دغدغه شان نبود اما تا حدودى استعداد داشتند, بعد سینما یاد گرفتند و بعد از ان هم با هر تغییرى در شرایط تغییر پیدا کردند و به ریشه هایى که از ام امده بودند پشت کردند که گذشته از کیفیت فیلمساز شان, دیگر نمیدانستیم با چه کسی طرف هستیم.
فراستی:اشکالی ندارد در یک مسىر کسی بایستد یا حتی گامی به عقب برگردد.اصلا بحث کیفیت فیلم ها نیست. بحث این است که بعضی از دوستان تابع دست و پا بسته اوضاع هستند و به راحتی با سیاست هاى روز, مسئلع ودغدغه شان تغىىر می کند ,طورى که به لن پشتوانه اى که از ان امدند ربطی ندارد. 
در حالی که بهتر بود نگاهشان به مسائل روز, نگاهی اسیب شناسانه باشد.مثل ویسکونتی که مارکسیست بود اما شناختی پیدا کرد و توانست به اریستو کراسی نگاهی انتقادى و اسیب شناسانه داشته با ش .
این ناخت را در فیلمسازان خودمان نمیبینم به جز یکی -دو مورد که از قبل گفتم. یک شاخه مهم دیگر هم در سینماى بعد از انقلاب هست به نام سینماى جشنواره اى که این هم محصول دولت است.
از اواسط دهه شصت دوستان تصمیم می گیرند که جشنواره ها را فتح کنند.با این که کمتر شده, اما هنوز مصیبتش وجود دارد.شاید مهمترین سینمایی که بعد از انقلاب توسط دولت ساخته شد, سینماى جشنواره اى است که صد در صد دولتی است, اساسا اکثریت ان غیر ملى است و به مسائل ملت نمی پردازد و سودش هم به دولت نمیرسد.این سینکاى بی هویتی است که جایزه می گیرد, وتشویق میشود, پولش را از دولت میگیرد اما جلوى دولت می ایستد.
له هر حال من نسبت به این گروه فیلمسازانی که صحبتشان را کردم , خوشبین نیستم و منتظر نیستم از ان ها ابی گرم شود.
فراستی:هیچ کدام از انواع سینما به اندازهى سینماى جنگ و جشنواره اى,اهمیت و اثر گذارى نداشتمد.
سینماى کودک دوره اى امد و رفت, و سینماى اجتماعی انقدو پراکنده. است که نمی توان گفت بعد از انقلاب. سینماى اجتماعی با این دغدغه ها. و این ادم هاى مشخص داشته ایم.
حاصل این غیر طبیعی کارکردن سینماى فیلمفارسی بعد از انقلاب است.
فراستی:فیلمساز ها عوض شده اند.مقاومتی در برابر اوضاع نمی کنند و تاثیرى روى ان نمی گذارند.وقتی به چیزى اعتقاد داشته باشید براى ان تلاش می کنید.
فیلمسازهایى که یک اعتقاد محکم دارند, مجبور میشوند فیلم ببینند,به سینما جدى تر نگاه کنند و به وسیله سینما حرف بزنند.مثل کسانی که به جنگ اعتقاد داشتند,که درنهایت پاکیزه ترین و حتی از لحاظ فرم سینمایی مهم ترین ژانر سینماى ایران را شکل دادند.
کیا رستمی می گفت: فیلمسازى را در یک دوره شش ماهه میشود ىاد گرفت؛نوشتم پس چرا یاد نمی گیرى؟ به خاطر اینکه جایزه هایت را در جشنواره ها برده اى و دیگر انگیزه اى براى یاد گیرى ندارى.
فراستی:من فکر می کنم ادم ها تا به چیزى اعتقاد دارند,می توانند از این لابیرنت عبور کنند و خودشان را به شرایط تحمیل کنند.مثلا سفر به چزابه مستقل از اینکه فیلم خوبی هست یا نه -که به نظرم فیلم خوبی است-حاص تحمیل اعتقاد فیلمساز به شرایط و عبورش از روزنه هاست.ممیزى همیشه بوده,اعتقاد به حرف است که تمام شده.به همین خاطر است که اگر الان چیزى ساخته مىشود که مى پسندیم, کاملا اتفاقی است.چون محصول یک ادم نیست که دغدغه ها. و گدشته و زندگی خصوصی داشته باشد.
فراستی:در این روند غیر طبیعی, دوستان تحت تاثیر و دنباله روى اوضاع اند.می گویند اوضاع بد است, من هم فیلم بد میسازم.این ادم ها از همه چیز و همه کس طلبکارند.مگر از کشورهاى بلوک شرق یا شوروى فیلمساز خوب در نیامد؟میخواهم بدانم کی اوضاع ممیزى انقدر سخت گیرانه و خفقان اور بود که می گوییم دراین شرایط هیچ فیلمی به غیر از همین فیلمهاى بد نمیشود ساخت؟اصلا نمئود چنین حرفی زد. به این دوستان باید گفت که شما این کاره نیستید. حرف کوچکی هم براى گفتن ندارید.تفکرتان از بین رفته و زندگیتان عوض شده.
فراستی:من تازگی ها فیلم کشتی انجلیکا را درباره دیدم که کیلومترها از فیلم اخر سازنده اش جلوتر است.این یعنی چه؟ یعنی سینماى دولتی موفق شده ادمی را به نابودى بکشاند چون فیلم اخر او خیلی بدتر ار فیلم اولش است.
چون سینماى دولتی ساز و کار طبیعی سینما را از بین برده.

مصاحبه خبر گذاری فارس با مسعود فراستی

مصاحبه خبرگزاری فارس با استاد در مورد کیمیایی - رسوایی - فرم و محتوا - ژانر مورد علاقه - مهرجویی و چه خوبه که برگشتی - کلاس هنرپیشگی 

کیوان امجدیان: مسعود فراستی از جمله منتقدانی است که نمی توان او را نادیده گرفت. تسلط و سوادش در سینما حتی برای کسانیکه لحنش را نمی پسندند نیز قابل احترام است اگرچه به خاطر همین لحن تند و تیزش که البته جذابیت های خاص خودش را هم دارد به او انتقادات زیادی می شود.

از سوی دیگر فراستی خود را از دوستداران شهید آوینی می داند و به گفته خودش به او عشق میورزد، منتقد شکل حضور ما در جشنواره های خارجی است، روشنفکرها را بقول خودش می زند و... اما چندی است نسبت به او انتقاداتی از جنس دیگر هم مطرح می شود.

استفاده از واژه هایی علیه ارزشی ها و گاهی حمله به مخالفان برخی فیلم های روی پرده جنس دیگری از انتقادات را برای فراستی رقم زد که البته خود او در بوجود آمدن این شرایط دخیل بود و شبهه هایی را نیز درباره نوع تفکر و نگاهش به مسایل را بوجود آورد.


مدتی است که گویا تیغ نقدتان نسبت به برنامه‌هایی که قبلا بررسی می‌کردید کندتر شده است...

تیغ نقدم کندتر نشده، حتی یک جایی تندتر هم شده. شاید لحن در جایی کمی آرام شده است.به نظرم الان بین سینمای روشنفکری یا به قول خودم «فیلم انتلکت» که بیش از 25 سال است دارم آنالیز و با آن برخورد می‌کنم و نیز «فیلمفارسی» که به هر بهانه‌ای آن‌را می‌زنم، چیزی آمده که اتفاقا در آنجا تندتر هستم و آن «ارزشی نمایی» است که اخیر مد شده است.

الان با توجه به این بحث‌هایی که شده قائل به نقد فرمالیستی هستید یا نقد محتوایی؟

من مسلما مخالف نقد محتوایی هستم. 20 سال است که مکتوب و نزدیک 3 سال است شفاهی می‌گویم اگر فرم وجود نداشته باشد، محتوا وجود ندارد. یعنی آن ایده‌ای که در مغز تو است محتوا نیست. آن قبل از اثر است قبل از اینکه اثر راه بیفتد .عقلی است که به خیال و به حس تبدیل می‌شود و بعد با فرم به من منتقل می‌شود.

بخاطر همین کل سینمای حاتمی را تخطئه می کنید، به دلیل نگرش محتوایی‌اش قبل از فرم؟ 

بدون عقل حاکم بر خیال و بعد حس، اثر هنری در نمی‌آید. یعنی قبل از اینکه بحث فرم و محتوا پیش بیاید بحث فردی است که باید بالای سر قضیه باشد. سیری است که باید صاحب اثر داشته باشد تا این عقل را تبدل به خیال و بعد،حس کند و حس هم از طریق فرم است که نمود می‌یابد و غیر از فرم نیست یعنی فقط با فرم است که حس در می‌آید.

این عقل محتوا نیست، عقل است و اگر قرار باشد این عقل را به یک اثر ترجمه کنیم نگاهی که حاکم بر اثر است یعنی نگاه سازنده اثر، باید شکل بگیرد. وقتی این نگاه شکل بگیرد تبدیل به فرم می‌شود با خودش محتوا می‌آورد. در سینما یا هنر، مفاهیم نیستند که تبدلیشان می‌کنیم به اثر، بلکه قصه، لحظه‌ها و حس‌های انسانی است که اثر می‌سازند و در این اثر است که از دل قصه و مناسبات آدمها و فضا، مفهومی ساخته می شود و نه برعکس. این نیست که من از قبل فکر کنم الان موضوعم ایثار است یا شهادت و ... . بربنای این تم‌ها و مفاهیم نیست که هنرمندی اثر هنری می‌سازد یا فیلمسازی فیلم می‌سازد. مفهوم را از قبل ندارد که بخواهد این مفهوم را دراماتیزه کند. با این تعبیر شخصی می‌تواند فیلم دینی بسازد که خودش مقید و دیندار باشد و مدیومش سینما باشد. یک عده می‌گویند فراستی نقد فرمالیستی می‌کند. ما هم که اهل محتواییم، پس زنده باد محتوا، مرگ بر فرم. متوجه نیستند که در واقع دارند می‌گویند مرگ بر هنر. من گفتم که مخالف نقد محتوایی‌ام برای اینکه محتوا وجود ندارد، ایده وجود دارد، در زمان باستان ایده همان فرم بوده. یعنی اگر بخواهیم از زمان افلاطون جلو بیاییم، ما ترجمه ایده کردیم ولی ایده همان شکل است این در ادامه‌اش تبدیل به این فرم و محتوایی شده که ما از آن نام می‌بریم و ایده، همان فرم است.

ایده به عنوان یک پدیده ذهنی اگر بخواهد بر یک اثر هنری تبدیل شود از فرم گذار می کند. ایده وقتی ایده است که شکل گرفته، نظم گرفته، یعنی سر و شکل گرفته، یعنی آغاز و پایان گرفته. وقتی ایده شکل می‌گیرد. مفهوم سازی خارج از این روند نیست. هر دو طیف روشنفکر و ارزشی مفهوم سازی را مقدم بر سینما فرض می‌کنید. هر دو یک جوری به سینما بی‌اعتنایی می‌کنند و برای مفهوم می‌گردند یک خط قصه پیدا می‌کنند.حالا مثلا فرض کن قصه یک خطی تو این است که می‌خواهی یک کیسه پرپول پخش کنی یا قصه یک خطی دیگری این که یک خانومی متزلزل است و خجالت می کشد نماز بخواند و آخر ناگهان متحول می‌شود. با این ادعا که من دارم در مورد تزلزل و خجالتی بودن در نماز حرف می‌زنم. این که سینما نیست. اصلا حتی شروع حرکت سینما هم نیست. این فقط شروع یک مقاله کوتاه برای سخنرانی است. همه چیز باید تبدیل به قصه شود. از اینجا سینما شروع می‌شود. از اینجاست که من می‌گویم «فرم».اولین گام شکل گرفتن فرم همین تبدیل به قصه شدن ایده‌های ماست. ایده تبدیل به قصه می‌شود .از آغاز قصه هم فرم شروع می‌شود، شخصیت پردازی اصل اساسی قصه است، فضا سازی بخش دیگر فرم است افکت، موسیقی، دیالوگ اینها همه فرم است، ته فرم هم خیلی چیزهای دیگری داریم، دوربین، میزانسن، دکوپاژ و... و بالاخره سبک.

پس این محتوا نیست که قبل از فرم وجود دارد، بلکه مضمون است. شما یک مفهوم قرآنی را داری یا حتی یک قصه قرآنی. این شروع بحث است. اما قصه قرآنی در دستان یکی ممکن است یک اثر غیر قرآنی بشود و در دستان کسی دیگر می‌شود یک اثر ضد قرآنی. در دستان یکی دیگر می‌شود یک اثر نزدیک به قرآنی و ...

پس همه این «شده‌ها» و «می‌شود‌ها» چیست؟ اینها فرم است. محتوای قرآنی یا محتوای دینی از درون فرم دینی در می‌آید . «حال دینی» از درون فرم در می‌آید، «حال» برای فرم است، سینما را با «حال» دریافت می‌کنم نه با شعار. شما می‌توانید همه شعارهای ارزشی را که همه قبول دارند بدهید اما چیزی به من منتقل نشود چون کار هنر شعار نیست. شعار با حس و دل سروکار ندارد با عقل سروکار دارد. حس از طریق فرم ساخته می شود. آن حال از طریق فرم است که منتقل می شود. این از طریق دل است که باور می شود. در سینما، در هنر، همه شعارهای زیبا و انقلابی تو اگر به فرم تبدیل نشود، ابدا در هنر کاربردی نمی‌‌شود. تنها در مقاله به کار می‌آید.

اما اشتیاق به محتوا در کل منطقه خاورمیانه، ریشه دینی،تاریخی دارد. حتی اگر گل درشت شبه فیلم‌فارسی و یا بالیوودی باشد، حتی اگر از فرم بیرون بزند. چون در این منطقه 124000 پیامبر آمده، 5 پیامبر اولوالعزم که 5 کتاب دارند و 75 درصد همه این کتب شامل محتوایی قصه گوست...

به نظر من قرآن به شدت فرم دارد. حتی نوع قصه گویی‌اش، اصلا شیوه روایت در قرآن به شدت فرم‌مند است. اصلا این نیست که قرآن فرم ندارد و تمامش محتواست. نوع روایت در قرآن به شدت فرم دارد و فرمش به نظرم خیلی هم تودرتو است؛ قصه در قصه، اصلا فرم خطی نیست.

لحن قرآن غریزی است یا فطری؟

قطعا فطری است.

اما همان لحن در سینما نمی‌گنجد، برای همین است که شما با فیلم ملک سلیمان مخالفت می‌کنید. چون لحن فیلم ملک سلیمان کاملا فطری است و سازندگانش سعی کرده اند از لحن غریزی سینما فاصله بگیرند و به زعم من این نوعی بدعت است...

اصلا این جهان، جهان فرم است. جهان جسم است. هیچ چیزی در جهان کثرت که جهان وحدت نیست. بیرون از جسم نیست همه چیز از جسم رد می‌شود. بی‌فرمی برای جهان وحدت است که دیگر فرمی در کار نیست. چون جسمی در کار نیست. همه چیز دیگر بدون جسم است. پس در این جهان هر چیزی باید از جسم رد بشود. از صورت باید رد بشود. صورتی که معنا می‌سازد. جسم که روح را در بر می‌گیرد. اما اینجا فیلم درباره پیامبران ساخته می‌شود و با آن وضعیت...

اما تعداد زیادی مشاور امور مذهبی ماهیت اثر را تایید کرده اند.

آنها متن و قصه قبل از فیلم را تصویب کرده اند و صاحب نظر هم هستند در آن تصویب. اما از اینجا به بعد من صاحب نظرم. از اینجا دیگر سینما شروع می‌شود. اینها هنوز ما قبل سینماست. از آنجایی که سینما شروع می‌شود این نظر درست است که هر چیزی دارید، هر قصه‌ای،هر مفهومی باید شکل بگیرد. این باید به حس تبدیل شود. از طریق بازی بازیگر، از طریق میزانسن، از طریق دوربین، دیالوگ، موسیقی، حس به جریان می‌افتد.

هر جایی هم که این حس کات شود، حتما خللی در فرم است. زاویه دوربین فیلم‌ساز غلط بوده، یا بازی با دوربین غلط بوده، یا اینکه شعار می‌دهد. شما می‌توانی به شدت شعارهای انقلابی در فیلمت بدهی، به شرطی که شعارها در بافت قصه سینمایی تو حل شده باشد.

یک مثال می‌زنم جان فورد یک فیلم دارد به اسم خوشه‌‌های خشم. جان اشتین بک نوشته، جان فورد ساخته. اصلا پر از شعار سیاسی است.اما هیچ کدام از شعارهای سیاسی از فرم اثر بیرون نمی‌زند .درست در دل من تاثیر می‌گذارد.چون درست است. نه اینکه صرفا شعار درستی باشد .بلکه شعار در دهن این شخصیت درست نشسته است.به این شخصیت می‌خورد که این حرف را بزند. در لحظه معین کنش شخصیت به او ربط دارد زندگیش را می‌بینم،ستمی را که به او شده ،خانه‌ای که از او خراب شده را می‌بینم.حالا شعاری که می‌دهد شعار یک آدم انقلابی رو هوا نیست. شعار یک آدم معین است که از بُعد شخصیت‌پردازی این شعار اندازه دهانش است. یعنی این شعار، شعار فیلم‌ساز و نویسنده نیست. شعار آن آدم خاص است.

پس باید همه شعارهایمان را از بستر قصه رد کنیم. از شخصیتهای قصه و فضای قصه رد کنیم. مفهوم سازی، خارج از این چیزی که عرض کردم به سینما تبدیل نمی‌شود.

اما شما همیشه هم فرمالیستی نگاه نمی کنید و جایی که بخواهید بحث محتوایی می کنید. شما دائما در برنامه هفت سینمای کیمیایی را چالش می کنید اما گشت ارشاد فیلم برگزیده شماست. گشت ارشاد فیلمی با ردپای سینمای کیمیایی و با چاشنی هجو و طنز است.فیلمی که ضد قهرمانش به مثابه آثار کیمیایی دست به عملگرایی مفرط می زند تا درام و جهان فیلم را به تعادل برساند هنوز متوجه نمی شوم  چرا گشت ارشاد خوب است اما سینمای کیمیایی خوب نیست؟

اینکه خیلی از آدمهای این فیلم متوسط می‌توانند تحت تأثیر کیمیایی، یا هر کس دیگری باشند، اصلاً مهم نیست. من نه معتقدم کیمیایی فیلمساز بدی است، نه معتقدم تحت تأثیر بودنش خوب است یا بد. کیمیایی دو فیلم خوب در کارنامه دارد؛ قیصر و گوزن‌ها و یک فیلم متوسط بعد از انقلاب به نام دندان مار. بقیه کارهایش از نظر من پله به پله عقب رفت و دور شدن و خودارضایی ذهنی  و همه آن حرفهایی که راجع به او گفتم. به نظرم این کمدی(گشت ارشاد)از فرخ‌نژاد تا دو تا بازیگر دیگرش هر سه در آمده اند. من به این آدمها نزدیک می‌شوم لحن کمدی فیلم درست است. مسئله‌ای که دارد مورد دقت و آسیب شناسی قرار می‌دهد هم مسئله اجتماعی مهمی است.اینکه خیلی جاها شعاری می‌شود اینکه خیلی جاها از فرم کمیک بیرون می‌زند وجود دارد. اما فیلم کمدی شجاعی است که اتفاقاً به نظر من بعد از انقلاب تنها فیلمی است که نیمچه قهرمان بعد از انقلابی دارد. ما قیصر را اگر کمدیش کنیم، لحنش را و بعد از انقلابی‌اش کنیم، در گشت ارشاد پیداش می‌کنیم. این اولین فیلمی است که دارد دو ضد قهرمان می‌سازد که با معرفت هستند و دارند از یک چیزهایی دفاع می‌کنند. از مسئله گشت به یک مسئله جدی‌تر می‌رسد که آن مسئله عدالت است. عدالت اجتماعی.

این که می‌شود فیلم‌ انتلکت فارسی؛ همان سرمایه‌دار مرفه ی که معمولا صاحب کافه و کاباره است و طبقه فرودست رنجور از نمادهای قدرت و ثروت. توده فرودست هم دلمشغول انتقام از این نماد قدرت و ثروت. یک نگاه چپ‌گرایانه کاملا سوسیالیستی از همان جنس داستانهایی که زمانی طولانی دستمایه اغلب آثار سینمای روشنفکری قبل از انقلاب بود.

فیلمفارسی فقط نگرش و مفهوم و قصه نیست. فیلمفارسی نگاه و «زیبایی‌شناسی» است. نگاه فیلمفارسی دختر فقیر و پسر غنی یا کاباره‌دار یا فلان نیست. فیلمفارسی نوعی نگاه و نوعی پرداخت است. مهم است که چه طور به مسئله نگاه می‌کنیم. به هر موضوعی می‌شود روشن‌فکرانه نگاه کرد، دینی نگاه کرد، فیلم فارسی نگاه کرد، فیلم فارسی دینی نگاه کرد که داریم. بسیاری از فیلمفارسی های قبل از انقلاب لایه‌ ظاهراً دینی و اخلاقی دارند که بعضی از امروزم هم جلوترند. عدالت خواهی هم از موضع چپ و سوسیالیستی است و هو از موضع دینی. بستگی به سازنده و نگاهش دارد.

سینمای کیمیایی به جز آن دو فیلمی که شما گفتید بقیه‌اش فرم همان است، ایده همان است قصه هم تقریباً همان.چه اتفاقی می‌افتد که آثارش تا این حد نزول می کنند؟

من خیلی کوتاه راجع به کیمیایی بگویم، چون خود این یک بحث طولانی است. نه فرم نه قصه نه آدمها همون نیستند، گام به گام کیمیایی فرسوده می‌شود در آثارش به جای اینکه گام به گام سرحال‌تر، سرزنده‌تر و جوون‌تر شود. آدمهایش دیگه مماس با زمانی که حرف می‌زند نیستند پوسیده و کهنه شده اند.

وقتی آدمها مماس با خودشان و زمانه نیستند، هر چقدر شما فضای دیروز را بازسازی کنی این فضا متعلق به این آدمها نیست. بهترین مثالش جرم است، فضای جرم مال این آدمها نیست.

ولی مثلا ردپای گرگ این نگاه کاملا با زمانه ما پیش می آید و به قول شما مماس با تحولات اجتماعی روز است.

من با دنیای کیمیایی؛ با دنیایی که داشت و الان ندارد مشکل ندارم. با دوستی، انتقام فردی با هیچکدام از اینها مشکل ندارم، مال کی بوده این دنیا؟ چون از نظر من دوستی بیست سال پیش، دوستی چهل پیش با دوستی امروز فرق می‌کند. کیمیایی مماس با تحولات اجتماعی امروز نیست.

پس آن نگره اجتماعی رابین وودی را در نقد خود لحاظ می کنید

هیچ پدیده‌ای را در سینما بیرون از تعین زمان و مکان نمی‌فهمم ،دوستی بی‌زمان و مکان نمی‌فهمم، دشمنی بی‌زمان و مکان، انتقام بی‌زمان و مکان نمی‌فهمم، انتقام امروز انتقام دیروز نیست، عشق و دوستی امروز ویژگی‌های معین خودش را دارد زمان‌مند و مکان‌مند است.

رابین وود می‌گوید کار منتقد این است که نگره‌های اجتماعی، سیاسی و مناسبات جامعه سیاسی خودش را درک کند و آن را در جهان فیلمهای مختلف کشف کند و در اختیار کاربر سینما می گذارد. شما چندین شب در برنامه ققنوس بدون در نظر گرفتن این مهم یک تنه رسوایی را نقد کردید بدون در نظر گرفتن نگره های رایج در جامعه و در نسبت با سینما. نگره‌ای روحانیت زدایی چندین سال است که توسط جریانی دنبال می شود و می‌گویند روحانیت نباشد. در این وانفسا آدمی مثل ده نمکی جسارت به خرج می‌دهد و در مورد اهمیت روحانیت در بافت اجتماعی فیلم می سازد. خیلی هم گل درشت حرفش را می‌زند که همه جور سبک و سلیقه‌ای این مفهوم را بفهمد. بنظرم الان مخاطب این را نیاز دارد و شما حالا این نگره‌ها را نادیده می‌گیرید و می‌گویید من منتقد با چوب نقد همیشه می‌زنم و می‌گویم فیلمفارسی است...

من فکر می‌کنم رسوایی قبل از فیلم فارسی است یعنی یک قدم به فیلمفارسی بدهکار است. بدبختانه تو هم فیلمفارسی ندیدی، تو برو رقاصه شاپور غریب را ببین، آن وقت نمی‌تونی از رسوایی دفاع کنی، اشکال در رسوایی زیاد است. پرداخت ماقبل فیلم فارسی است پرداخت کاریکاتور گونه عقب افتاده‌ای که هیچ‌کس درفیلم شخصیت نمی‌شود. حتی روحانی هم تیپکال است. این تیپ بدنام. این تیپ روحانی، مردم هم که تیپ بی شکل اند. گله هستند، مردم مهمترین اشکال فیلم است که در فیلم فارسی هم است. همین است. مردم آلت دست‌اند و ابزارند. همین مردمی که پشت سر روحانی نماز جماعت برگزار می‌کنند، همه شان قبلاً چشم چرانند مردمی که همه به دختر نظر دارند همه ظاهراً با روحانی هستند ولی علیه روحانی‌اند با یک سخنرانی دختر این وری می‌شوند. این واقعاً فاجعه است.

این فیلم را دربرج میلاد دیدید؟

نه جای دیگر دیدم.

اگر این ایرادها به آن وارد است چگونه است مخاطب مطبوعاتی از فیلم استقبال می‌کند؟ ضمن اینکه دست کم گرفتن  مردم نیست. روایتگری فیلم مماس با ذائقه توده هاست مگر ده نمکی در سه‌گانه‌اش این کار را نکرد؟ در اخراجیها روایت عام فیلم سبب استقبال مخاطب شد و البته همان نگاه عام چاشنی روایت استعاری می شود. تلفیق استعاره و روایت عام در اخراجیها، مردم را با مقوله دفاع مقدس پیوند داد و اینجا با روحانیت. شاید گل درشت باشد ولی این اتفاق افتاده.

میلاد هیچ ربطی به مردم ندارد، بچه‌های رسانه‌اند. من در سینمای تهیه‌کنندگان این فیلم را دیدم مردمی‌تر از میلاد بود. در سینمای تهیه‌کنندگان فیلم که تمام شد 15 الی10 نفر دست زدند. اکثریت وسط سینما همه ناراضی بودند. افرادی که هم نزدیک ما بودند سه چهار ردیف برمی‌گشتند نظر من را بدانند، همه عصبانی بودند.

حالا اگر فروش این فیلم زیاد شد و مردم هم استقبال کردند، باز هم روی دیدگاهتان پافشاری می کنید؟

باز هم حرف من درست است یعنی چی؟ الان توضیح می‌دم.

اینکه توده‌ها گاهی از مسیر راست منحرف می شوند و این بازگشت به مسیر حق از جانب روحانیت اتفاق می افتد حقانیت رسوایی را به اثبات می رساند .این پیام آنچنان هم شعاری نیست نیست؟

خیلی شعاریست. ما توده را ندیدیم، مردمی دیدیم که انقلاب را پشت سر گذاشتند.فیلم زمان ندارد. مشخص نیست این روحانی به زمان شاه برمی گردد یا بعد از انقلاب اسلامی.

یکی از پیام های فیلم این است که همین روحانی با این سلوک عرفانی اش دست به کاری یدی می‌زند.

این که قلابی است. دست به آجر هم بزند قلابی است. این روحانی یک الگوی سطحی، مقوایی زمان شاهی است.

چطور؟

روحانی نیست که امروز بعد از انقلاب زندگی می‌کند روحانی که امروز دارد زندگی می‌کند، نسبت به نهادهایی که بعد از انقلاب تشکیل شده اعتقاد، اتحاد دارد، خودش به سبک قیصر رفتار نمی‌کند مگر بقیه کجا هستند، ما نیروی انتظامی بعد از انقلابی می‌بینیم اما هیچ چیز دیگر بعد از انقلاب نیست. ما بسیاری از روحانیون را می‌شناسیم که حتی اگر مسولیت سیاسی هم نداشته باشد می‌دانند که بعد از انقلاب زندگی می‌کند و رفتار در یک حکومت بعد از انقلابی با رفتار یک روحانی قبل از انقلابی تفاوت جدی دارد .اما اینجا و در این فیلم ،روحانی جای حکومت نشسته و خودش تنها تصمیم می‌گیرد و خودش تنهایی عمل می‌کند عمل به تصمیمش هم به شدت کاریکاتوریزه ،شعاری ،سطحی و کلیشه‌ای است یعنی چی؟ ایشان کار یدی هم می‌کنند.خیلی باسمه ای از دور روحانی نشان داده می شود در لانگ شات که چیزی را حمل می‌کند. اما چه کار دارد می کندکه پول در می‌آورد؟ بعد، جایی از صاحب کارش مبلغ پولی را مطالبه می کند .او هم می‌گوید این مقدار نمی‌شود و... بعد در کجا کار می کند که او را نمی شناسد. در یک شهر دیگر؟

فکر می کنم این یکی از شاخصه های مسعود فراستی است که هر سال از سبد جشنواره فیلمی را برای زدن انتخاب می کند و از فیلمی خاص حمایت می کند. این ویژگی شاخص شما در جشنواره است. یعنی برند سازی از مدل نقد به شیوه خودتان.

من این حرف‌ها را نمی‌فهمم. من فکر برند و این حرف‌ها نیستم. حس اولیه خودم را نسبت به هر فیلمی شاداب نگه می‌دارم. وقتی که همه می‌گفتند اخراجی‌های1 خوب نیست، من گفتم خوب است. فکر می‌کنم تنها کسی بودم که گفتم خوب است. همچنان از اخراجی‌های1 دفاع می‌کنم، از اخراجی ها ی 2 کمتر، اما  ضد اخراجی‌های 3 هستم.

این شیوه نوعی موج سواری به شیوه فراستی نیست؟

اسمش را هر چه میخواهید بگذارید. ده نمکی از  یک فیلم خوب شروع می‌کند و با لکنت اخراجی‌های 1 را می سازد. از پلان معروف «بشین و پا شو» که همه حرف فیلم بود دفاع کردم. از دیالوگ نویسی کمدی همینطور. کلی هم غلط‌های سینمایی‌ را گذاشتم کنار .اما در اخراجیهای 3 عرض کردم که فیلم خیلی ضعیفی است. مردم اخراجیهای3 مردمی نیستند که در یک بودند.شعار اولی این است که این کشور مال همه است. مال ما تنها نیست. یعنی به مردم این طور احترام می‌گذارد.

من می‌گویم فیلم یه موضوع ملتهب دارد و این التهاب را  درست بیان می کند.

موضوع ملتهب شاید. فیلمفارسی هم دارد. نگاه چیست؟

در میان این همه فیلم بی‌مسئله، شما کماکان با فیلم درگیر هستید و این به مفهوم این است که چیزهایی دارد که موجبات بحث های مختلفی را فراهم می کند. پس رسوایی حتما چیزی دارد که بحث ما را بسیار طولانی کرده...

حتما دارد...

وگرنه پنجاه فیلم در جشنواره بود شما راجع به هیچکدام با این صراحت و تندی حرف نزدید

چرا زدم. رسوایی بدترین فیلم جشنواره نیست جزو سه تا از بدترین‌ها است. بدترین فیلم جشنواره فیلم آقای مهرجویی است که بخورید و بیاشامید و غیره... و اسراف هم بکنید و بغلش هم یه بشقاب پرنده مقوایی بفرستید هوا، مسخره بازی تلویزیونی در بیارید. فیلم ماقبل مسئله و  فیلمسازی است .آنهم از فیلمسازی که پشتوانه اش کلی فیلم است که بسیاری قابل بحث و نقد اند. چه خوبه برگشتی بدترین فیلم جشنواره است و ماقبل نقد. کلاس هنرپیشگی هم از رسوایی بدتر.

معمولا شما دو فیلم را از سبد جشنواره برای زدن انتخاب می کنید. فیلمی که منتصب به جریان جبهه فکری انقلاب باشد و فیلمی از دست پخت روشنفکران. این شیوه شماست یا حداقل بگوییم شیوه شما شده است.

چه خوب. با این همه نظر قطعی من این است که  فیلم مهرجویی فیلمفارسی محض است. یکی از طرفداران مهرجویی را پیدا کن که بگوید این فیلم روشن فکری است، اصلا در این قواره نیست .کلاس هنرپیشگی ، نیمی روشنفکرانه نیمی فیلمفارسی است.

نظری کلی شما در مورد برآیند جریان روشنفکری در جشنواره  چیست؟

سینمای روشنفکری تو این جشنواره به شدت اخته است. و ماقبل سینماست. سینمای مثلا ارزشی به مراتب بدتر است.  در جشنواره همه خنثی هستند. همه رام هستند. همه محافظه‌کارند. همه ماقبل مسئله‌اند. آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه. درون این آثار همه تله فیلم‌اند، اصلا من سینما ندیدم که پرده عریض سینما را پر می کند .جشنواره آخر بن‌بستی کامل برای سینمای ماست و بهترین فیلمش هم استرداد، فیلم بسیار بدی است، هم در قصه هم در حرفی که می‌خواهد از پس قصه بگوید. مسئله طلاهای ایران موضوع مضحکی است. نه تفکر درستی پشت فیلم است نه شخصیتی در آن درآمده، فقط کمی سر و شکل سینمایی دارد. فیلم دولتی بدی است.

یک بحثی بود راجع دفاع شما از قلاده‌های طلا . شما این سیاست را دارید که  جدا از متن در فرا متن یکی به نعل میزنید یکی به میخ. آن یادداشت دفاع شما از شاملو برای خیلی‌ها اینطور نمود داشت که بعد از دفاع از قلاده‌ها با یادداشت شاملو فضا را برای خودتان تعدیل کردید.

ابدا.

یعنی شاملو از نظر شما یک آدم انقلابی است؟

دلایل دیگری دارم مثل موجی که سالها قبل از انقلاب علیه حکومت پهلوی براه افتاد و شاملو نقش داشت. منظور من شاملوی قبل از انقلاب بوده است. در ضمن او شاعر بزرگی است و مقالات خوب و موثری دارد.

یک شایعه قوی وجود دارد که شما بابت نقد نرم و یا ملاحظه کردن در نقد از تهیه کنندگان سینما پول و سکه می گیرید...

حرف مفت و کمی خنده دار است. چگونه می شود فیلم را زد و پول گرفت؟ از یکی دو فیلم دفاع کردن یعنی این؟ می دانم که این حرفها از کجا آمده. کسانی که چنین شایع پراکنی می کنند، قیاس به نفس می کنند. فکر می کنند حتما اگر جای فراتسی بودند، چنین می کردند. بد به حالشان. چون خودشان تیپ هستند و شخصیت نیستند و به نقد هم اعتقاد ندارند. هیچ تیپی با زدن هیچ شخصیتی، به یک شخصیت تبدیل نمی‌شود و تیپ باقی می‌ماند. دور هم بنشینیم با هم دست بدهیم، اینها شوخی است، نقد نیست. کسی که می‌گوید نقد نرم می‌خواهم و جواب می‌شنود که من اهلش نیستم ، عقده حقارتش را با این مزخرفات می پوشاند و دیگرانی از این قماش. بی سوادی و بی شخصیتی بد دردی است برای ایرانیان.

بگذریم. عده ای که شما را می شناسند و علاقه ای هم به شما دارند بابت ملاحظه کاری تان در برخورد با برخی افراد دلخورند...

مثلا کی؟

مانی حقیقی یا حسین فرح بخش...

اینکه عده‌ای از بچه‌ها از دست من دلخور هستند سر پذیرایی ساده، فرح‌بخش و من مادر هستم به نظرم این دلخوریشان جدی نیست. من از «من مادر هستم» دفاع کردم همچنان که طلا و مس و... دفاع کردم و در این جشنواره از فیلم حجازی که مورد ظلم واقع شد.

ولی با فرح بخش در برنامه هفت کاملا مماشات کردید

 به شدت از آن برنامه دفاع می‌کنم. در آن برنامه بحثی مطرح شد؛ بحث سینمای دولتی و سینمای مثلا ارزشی دولتی. مجری برنامه می خواست من با فرح‌بخش مقابله کنم اما من فاصله‌ام را حفظ کردم و فیلمفارسی را هم زدم. حرف خودم را زدم و اتفاقا بحث را روی حرف خودم کشاندم. من در آن جلسه توضیح دادم که وضعیت سینمای دولتی چیست. روشنفکر نفتی و ارزشیون نفتی را توضیح دادم. معتقدم که من و فرح بخش توی زدن این  موضع این تفکر غلط مشترک بودیم. چه اشکالی دارد؟

و البته مقابل حوزه هم موضع سرسختی گرفتید...

من می‌گویم زنده باد قانون. دارم می‌گویم که با عَلَم دروغین ارزشی نمایی شلوغ نکنید، لو می‌روید. این سینما نیست، رانت خواری است.

ولی کار حوزه هنری برای عدم اکران برخی فیلم ها غیرقانونی نیست

اصلا قانونی نیست. در مملکت که دارای نهادهای انقلاب است یک جایی هست بنام وزارت ارشاد که مجوز می‌دهد و همه پذیرفته اند. چه من از مواضعش خوشم بیاید چه نیاید.هم فرح بخش باید فیلمش اکران می‌شد هم گشت ارشاد هم مانی حقیقی و... . حتی معتقدم «خانواده محترم» هم باید اکران می شد.

اگر مشکل شما قانون است بر اساس همان قانونی که شما می گویید حوزه هم می‌تواند فیلم‌هایش را برای سینمای خودش انتخاب کند...

سینما که ملک طلق پدری نیست. اینکه شما تعیین کنید کدام فیلم را پائین بکشید کدام فیلم را بالا ببرید، این ضد قانون است و ضد یک نظام قانونمندی است که اسمش جمهوری اسلامی است.

یک نکته دیگر واژه هایی مثل ارزشی نما است که شما جدیدا مرتب از آن استفاده می کنید. فکر میکنم قصد دارید به کسانی که به ارزشها معتقدند توهین کنید...

 دو تا بحث باقی مانده؛ یکی بحث سینمای دولتی، یکی بحث سینمای به اصطلاح ارزشی که عده‌ای از دست من عصبانی هستند که چرا می‌گویی منگولیزم ارزشی نما. اصلا ارزشی واژه مقدسی نیست. سینمای ارزشی بی معنا است. سینمای دینی معنا دارد و فرم در آن اساسی است، نه قصه. این ارزشی نمایی سپر بعضی ها است که ضعف شان را پشت آن پنهان کنند.

این کلمات و واژه‌ها برای شما تکلیف می آورد. شما وقتی یک چیز را نفی می‌کنید وظیفه منتقدین است که در مقابل پدیده بد مسیر خوب نشان دهند شما فقط نقد کردید مسیر را نشان نمی دهید

اول نقد، دوم احیانا مسیر. مسیر، یاد گرفتن سینما است. فیلم، اول باید فیلم باشد و بعد مثلا ارزشی... . «دینی» واژه صحیح تر و شفاف تری است. مخالف سینمای ایدئولوژی زده دولتی هستم و طرفدار سینمای ملی و بعد دینی.

اصلا ساختار سینمای دولتی این است چون اعتقادی به مخاطب ندارد. مردم را مبتذل پسند می داند. مردم را بی ارزش و طرفدار ابتذال می دانند. پس قیم می‌خواهند، قیمشان هم نهادهای دولتی سینمایی است. این اساس مشکل است.

شما بارها به روزنامه‌نگاران، سینمایی‌نویسان، خبرنگاران، توصیه کردید برای فیلمسازان کیف کشی نکنند اما شما برای فیلم روح‌الله حجازی این کار را کردید در صورتیکه اثر هنوز مورد قضاوت جمعی قرار نگرفته است.

از فیلمی حمایت کردن که مردم آن را ندیده اند اشکالی ندارد همچنانکه به فیلمی که مردم ندیده اند حمله کردن. مثل یک خانواده محترم.

ولی چیزی گفتید که اصلاً خوب نبود.

چی گفتم؟

گفتید اگر فیلم حجازی را نمایش ندهند جشنواره را روی سرشان خراب می کنم.

 این را کجا گفتم؟

می‌گفتند که گفتید.

همچین چیزی صحت ندارد. تلاش کردیم فیلم در جشنواره نمایش داده شود و چنین مورد ظلم قرار نگیرد. مقامات از فیلم خوششان نمی آید.

دو  تا فیلم قبل از جشنواره رفتم دیدم .یکی فیلم خانم درخشنده بود که گفته بودند باید 20 دقیقه آخر فیلمش را در بیاورد. فیمساز نظر مرا خواست، من هم گفتم به نظر من مشکل حذفی ندارد.

فیلم علیه اجتماع نیست که اتفاقاً هشدار است. 20 دقیقه‌ای که قرار بود در بیاورند تبدیل شد به یک دیالوگ و فیلم اکران شد و یکی از مهم‌ترین فیلمهای مردمی شد. سر فیلم حجازی هم همینطور بود. فیلم مشکل ممیزی ندارد اما مسئولان سینمایی از ریسمان سیاه و سفید می ترسند. به نظر من این فیلم بهترین فیلم جشنواره بود.

 

به آخرین سوال ما هم پاسخ دهید. شما به چه فیلمها و ژانرهایی علاقه دارید؟

دیده‌بان، مهاجر، سفر به چزابه، نیاز، بچه‌های آسمان، شبهای روشن و... .ژانر دفاع مقدس در سینما، به نظر من مهمترین ژانر ماست نه فیلم جنگی.فیلم دفاع باید فیلم خوبی باشد نه سطحی و شعاری.  معتقدم اگر کسی حرفی را به فرم تبدیل نکند با کمال معذرت آن حرف را ندارد و به آن حرف هم لطمه زده است. فیلمی که راجع به یک شهید ساخته می‌شود اگر بد باشد، نباید به آن رحم کرد. اما اگر همان فیلم راجع به یک آدم دیگر باشد ممکن است کمی رحم کنم.

بهرحال من می‌گویم دولت موظف است به جای اینکه 8 میلیارد بدهد استرداد بسازد ؛عقاب صحرا بسازد این پول را بدهد برای آموزش فیلمسازان جوان شهرستانی و یک بخش پژوهشی راه بیاندازند و استودیو بسازد. به جای این همه هزینه‌ای که برای فیلمهای فاخر بی‌معنا، بی‌مخاطب می کنیم، زیرساخت‌ها را درست کنیم. به نظرم گام اول این است. در سیاستی درازمدت سینما را همگانی کنیم یعنی دوربین را به مدارس ببریم. بچه ها را آموزش سینما بدهیم. بچه‌های دبیرستانی یاد بگیرند که دوربین چیست؟ در شهرستانها بیشتر. این راهی که ما داریم می رویم به بیراهه می رود. جو نقد نداریم و هر چه بیشتر سعی کنیم نقد جدی را تخریب کنیم و جو تعارف و از هم تعریف کردن و باج دادن و باج گرفتن را بشکنیم.

تهش این است که از سینما همچنان می ‌ترسند. حداکثرش فیلم خنثی می خواهند. سینما را برای ویترین می‌خواهند. ما فیلم شجاع می‌خواهیم. فیلم ملی می‌خواهیم، فیلم اخلاقی می‌خواهیم، فیلمی می‌خواهیم مماس با مردم و مسائل مردم، نه فیلم خنثی، نه فیلم ترسو. نقد شجاع می‌خواهیم و من در این راستا حرکت می‌کنم. هر وقت هم از این عدول کردم مرا بزنید.

نظرخواهی مجله 24 از مسعود فراستی

ماهنامه 24 در شماره 11 خود نظرات مسعود فراستی را درباره جشنواره امسال منتشر کرد: 


فیلم برتر جشنواره : زندگی مشترک آقای محمودی و بانو -- دهلیز

ناامید کننده ترین فیلم جشنواره : دربند -- قاعده تصادف -- کلاس هنرپیشگی

بازیگری که شگفت زده ام کرد : محمدرضا شیرخانلو (دهلیز) 

بازیگری که پایین تر از حد انتظارم بود : رضا عطاران (دهلیز)

فیلمسازی که مشتاق تماشاس فیلم بعدی اش هستم : روح الله حجازی - بهروز شعیبی

فیلمسازی که اشتیاقی به دنبال کردن کارهایش ندارم : داریوش مهرجویی - مسعود ده نمکی 

بهترین اسم فیلم : رسوایی

جذاب ترین شخصیت داستانی که دیدم : هنگامه قاضیانی در زندگی مشترک آقای محمودی و بانو

ایده ای که تلف شد : آسمان زرد کم عمق

فیلمی که از دیدنش پشیمان شدم : ده ها فیلم 

چهره ی جذاب جشنواره : ابراهیم حاتمی کیا

شگفتی کل جشنواره : کودک فیلم دهلیز

صحبت های مسعود فراستی در مورد فیلم آرگو

تاریخ : چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ | 8:22 | نویسنده : محسن
صحبت های استاد در مورد فیلم ضد ایرانی "آرگو" قبل مراسم اسکار در خبرگزاری فارس 
باید جواب «آرگو» را با یک فیلم خوب بدهیم

خبرگزاری فارس: فراستی با بیان اینکه جوایز گلدن‌گلوب و اسکار سیاسی است، گفت: بعد از نقد «آرگو» وقت آن است که ما هم تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را با یک قصه دقیق و جذاب با فیلمسازی که فیلمسازی بلد است بسازیم و جواب بدهیم.

 آرگو خوب شروع می‌کند اما در ادامه به تحریف می‌افتد

 سازنده آرگو وقتی که سراغ شخصیت‌پردازی می‌آید، قادر نیست شخصیت ایرانی‌ها را بسازد و شروع می‌کند به تحریف و نشان نمی‌دهد که مردم به صورت خودجوش لانه جاسوسی را گرفتند و سعی می‌کند که همه مسئله را حکومتی نشان دهد و آن جنبش خود بخودی مردم که لانه اشغال شد و بعد نظام اعلام موضع کرد در فیلم کاملا تحریف می‌شود.

این داستان شش گروگان آمریکایی هم کاملا جعلی است چون این افراد توسط مردم آزاد می‌شوند و مردم بودند که زنها را رها کرده و کمک می‌کنند که بروند اما فیلمساز این را به یک تریلر سیاسی و خیلی سطحی تبدیل کرده است که بتواند از آن استفاده کند.

 قصه نجات دادن قصه‌ای کاملا جعلی است، البته انتهای این فیلم بیان می‌کند که برخی وقایع و موارد را برای دراماتیزه کردن و نمایشی کردن به فیلم اضافه کرده‌ایم که این یعنی اصل فیلم و گروگانگیری و آزادسازی این افراد که در واقع جعلی است.

* چهره «آرگو» از بچه‌های بسیج و مأموران ایرانی، کوبایی است نه ایرانی

همچنین چهره‌ای که «آرگو» از بچه‌های بسیج و مأموران ما نشان می‌دهد چهره ایرانی نیست؛ خشونت آنها و چهره و رفتارشان و آن وحشی‌گری‌ که نشان می‌دهد چهره‌ای کوبایی است تا ایرانی و این نیز از شعور آمریکایی‌ها سخن می‌‌گوید!.

 آن زنی هم که به فرار این افراد کمک می‌کند و به فارسی را با لهجه صحبت می‌کند، خیلی احمقانه است و معلوم نیست چیست.

* «آرگو» از مأمور جاسوسی آمریکا چهره‌ای معصوم ارائه می‌دهد

یک کاری که آرگو می‌کند این است که چهره‌ای وطن پرستانه از آمریکایی‌ها نشان می‌دهد؛ از یک مأمور جاسوسی آمریکا یک چهره بدون خشونت چهره‌ای معصوم و خاصی ارائه می‌دهد که تاکنون آمریکایی‌ها چنین چهره‌ای از مأموران جاسوسی و ضدجاسوسی‌شان نشان نداده بودند.

نقطه دیگر در این فیلم نیز این است که یک زندگی به شدت قلابی و سطحی از اختلاف او با خانواده‌اش و با همسرش و رابطه دوباره آنها نشان می‌دهد و تلاش می‌کند که یک تریلر غیر اکشن سیاسی را به یک ملودرام هم تبدیل کند تا مخاطب به دست آورد اما در آن نیز موفق نیست البته ممکن است برای جذب مخاطب عام آمریکایی موفق باشد اما در مجموعه آرگو یک فیلم دسته دوم دهه هفتادی است با اینکه خیلی خوب شروع کرده است.

* جایزه «آرگو» صد در صد سیاسی است

استاد در بخش دیگری از این گفت‌گو درباره چرایی اعطای جایزه گلدن گلوب به این فیلم ضعیف گفت:‌ اینکه چرا جایزه گلدن گلوب می‌دهند جالب است و این برمی‌گردد به تحلیل من که سال پیش درباره اسکار کردم و دوستان نپذیرفتند و اینکه چقدر گلدن گلوب و اسکار چقدر سیاسی است و جایزه به آرگو صد روی صد سیاسی است مثل جایزه به «جدایی نادر از سیمین».

جایزه به آرگو صد درصد سیاسی است، این برای آن است که آمریکایی‌ها با تمام ایرانی ستیزی‌شان تلاش کردند زخمی که از این گروگانگیری گرفتند را جبران کند و مرهمی بر آن بگذارد و این جایزه نیز به دنبال آن است که این مرهم را بیشتر کند در حالی که فیلم ابدا در سطح جایزه گلدن گلوب و کاندیدای اسکار و جایزه منتقدان نیست و این درست حرفی است که پارسال زدم و آن اینکه آمریکایی‌ها چقدر سیاسی عمل می‌کنند حتی در سینما.

 فیلم آرگو فیلم سطحی است که مخاطب عام آن را تحمل می‌کند، 20 دقیقه آخر فیلم به شدت عقب افتاده و هالیوودی است؛ دقیقه آخر هواپیما می‌رود و زنگ تلفن زده می‌شود و از این مباحثی که خیلی عقب افتاده است و مربوط به 50- 40 سال پیش است و روشن نمی‌کند هواپیمایی که دارد می‌رود چرا نمی‌توانند برگردانند و این خیلی مخاطب را دست کم گرفته است.

در مجموع فیلم یک سطح سرگرمی و تریلر اکشن دارد و در سطح زیرین هم سیاسی است و البته برخلاف همیشه که فکت سیاسی را از اول آشکار می‌کنند مثل آن فیلم مزخرف «300» اینجا نرم رفتار کردند و به دنبال مخاطب عام بودند.

 * جواب «آرگو» تنها با نقد نیست بلکه با فیلم باید پاسخ داد

چرا به فیلم «لینکلن» که آن هم سیاسی است جایزه داده نشد، گفت:‌ احتمالا لینکلن در اسکار جایزه بگیرد اما با کاندیداتوری آرگو در 7 رشته این فیلم در اسکار هم می‌تواند جایزه‌ای داشته باشد.

به نظر من بعد از اینکه «آرگو» را نقد کردیم وقت آن است که ما هم همین واقعه یعنی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را با یک قصه دقیق و جذاب با یک فیلمسازی که فیلمسازی بلد است نه اینکه ادعا بکند بسازیم و جواب بدهیم.

 جواب آرگو با نقد نیست بلکه با فیلم است، مهم این است که فیلمنامه خوب و قصه درست، جذاب و بیان واقعی و تاریخی روی خط ما نوشته شود و بدون شعار دادن و با یک قصه درست بتوانیم حرفمان را بزنیم.