مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

یادداشت امید نجوان در مورد مسعود فراستی و برنامه هفت

یادداشت امید نجوان در وبلاگ خودش در مورد استاد با عنوان "شنبه های هفت ، مسعود فراستی و پرسش های ظاهرا پایان ناپذیر" . لینک وبلاگ امید نجوان را در اینجا ببینید و به کامنت های وبلاگ سر بزنید

در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع برنامه‌ هفت می‌گذرد شاید بتوان گفت بیش‌ترین واکنش‌ها به این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد ثابت آن در اولین روزهای هفته بوده است. البته بعضی هفته‌ها دامنه‌ این جنجال– و حاشیه‌های آن– تا چند روز و چند هفته بعد هم ادامه داشته اما از آن‌جا که در کشور ما جنجال‌ها و حاشیه‌‌ها از تولید انبوه برخوردار است اغلب واکنش‌هایی که نسبت به این برنامه نشان داده می‌شود در وسط هفته کم‌رنگ شده و آخر هفته که خیلی وقت‌ها جملات قصار اهل ورزش و سیاست و اقتصاد پشت سر هم ردیف می‌شود خاموش می‌شود تا هفته‌ی بعد و برنامه‌ی بعد. اما برای نگارنده، این موضوع، شکلی دیگر داشته است. به جرات می‌توانم بگویم در طول بیش از یک سالی که از شروع برنامه‌ی هفت می‌گذرد هیچ شنبه‌‌یی را بدون پرسش درباره‌ این برنامه و انتقادهای جنجال‌برانگیز منتقد آن نگذرانده‌ام. منتقد سازش‌ناپذیری که شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین امتیازهای برنامه‌ هفت مجبور کردن او به تماشای فیلم‌ها تا انتهاست! به یاد می‌آورم اولین بار که از صراحت کلام او به وجد آمدم و در دل، شجاعت و جسارتش در ابراز مکنونات قلبی را ستودم ابتدای دوران جوانی‌ و حدود بیست سال پیش بود. زمانی که تازه افتخار آن را پیدا کرده بودم تا به عنوان عضو کوچکی از خانواده‌ نشریات سینمایی، کارت مخصوص داشته باشم و در سینمای ویژه‌ مطبوعات (سینما شهرقصه‌ آن سال‌ها) فیلم ببینم. آن وقت‌ها مسعود فراستی هم‌سن امروز من بود و در جریان جشنواره فیلم فجر، گاهی وقت‌ها او را می‌دیدم که بعد از تماشای چند دقیقه از فیلم یا حتی چند لحظه بعد از تمام شدن تیتراژ– به نشانه‌ی اعتراض– سالن را ترک می‌کرد. گاهی وقت‌ها هم در هنگام خروج از سالن با همدیگر روبه‌رو می‌شدیم که اگر زمان و موقعیت مناسب بود می‌پرسیدم: «چطور بود؟» او هم در اغلب موارد در حالی که به نشانه‌ی تاسف سر تکان می‌داد تکیه‌کلام معروفش را تحویل می‌داد: «فاجعه!» و می‌رفت تا سیگار بکشد و با عصبانیت و ناراحتی فوت کند توی سالن انتظار! حالا که در بیش از یک سال گذشته به تناوب شاهد برنامه‌ی او هستم و گاهی وقت‌ها می‌بینم درباره‌ی پایان و پایان‌بندی فیلم‌ها هم نظر می‌دهد باورم می‌شود که آن عادت قدیمی را کنار گذاشته و به خاطر برنامه‌ی «هفت» هم که شده فیلم‌ها را تا آخر نگاه می‌کند؛ حتی اگر با معیارهای امروز او آن فیلم‌ها «یک سوپر فاجعه» باشد!

برگردیم به موضوع: در طول مدت زمانی که از پخش برنامه‌ی هفت می‌گذرد، برخی دوستان، آشنایان، همکاران، همسایه‌ها و حتی کسبه و اهل محل که از سابقه‌ی روزنامه‌نگاری من در مطبوعات و خصوصاً نشریات سینمایی مطلعند در اقدامی هماهنگ و خودجوش روزهای شنبه را به پرسش درباره‌ی این برنامه اختصاص داده‌اند. پرسش‌ها معمولاً با این جمله آغاز می‌شود: «دیشب هفتو دیدی؟!» و اغلب این‌طوری (با عصبانیت و ناراحتی) ادامه پیدا می‌کند: «آقا این فراستی اصلاً کی هست؟» [که این‌جوری برخورد می‌کنه!] و دیگری می‌پرسد: «این بابا [منظورش فراستی‌ است] پشتش به کجا گرمه؟!» بعضی دیگر هم که به صورت مکرر این پرسش را مطرح کرده‌اند جور دیگری سر صحبت را باز می‌کنند. مثلاً می‌گویند: «دیشب رفیقتو دیدی؟!» یا «باز که این بابا دیشب آتیش به پا کرد!» و چیزهایی نظیر این. در شب‌های جشنواره‌ فیلم فجر پارسال که وضع، خیلی بد‌تر بود. یک شب که فراستی درباره‌ی آخرین فیلم یکی از فیلم‌سازان قدیمی یک جمله‌ی مشعشع– و در این‌جا غیر قابل چاپ!– به کار برده بود اظهارنظرها پایان نداشت: «آخ‌آخ‌آخ...دیدی چی گفت؟!»، «تو خبر داری کی پشتشه؟!» و: «بالاخره دُم خروس بیرون زد! معلوم شد زیر چتر [حمایت] کجاست!» یا چیزهایی شبیه این که اغلب باعث می‌شد یک خرید کوتاه از فروشگاه یا تحویل لباس‌ها به خشک‌شویی یا حتی ملاقات اتفاقی با یکی از دوستان در خیابان یا دفتر کار، بدون اغراق یک ساعت یا بیش‌تر‌ طول بکشد! البته در طول بیش‌ از یک سالی که از شروع هفت می‌گذرد به نظرم این برنامه، آن شلختگی و بدقوارگی اولیه را تقریباً پشت سر گذاشته و جدا از ایجاد تغییر در دکور، و طراحی میزانسن و نورپردازی، سر و شکل و اجرای بهتری پیدا کرده است. اما همچنان از سیاست تک‌قطبی و عدم تنوع دیدگاه‌ها رنج می‌برد و اگرچه در بعضی برنامه‌ها– که نیاز به تلطیف نقد شفاهی بوده– پای سایر منتقدها هم به استودیوی ضبط این برنامه باز شده، اما تقریباً محور تمام بحث‌های انتقادی، دیدگاه‌ها و نظرهای تلخ و زهرآگین منتقد ثابت این برنامه بوده است. منتقدی که این روزها خود به یک ستاره‌ تلویزیونی تبدیل شده و البته کم‌تر کسی به یاد می‌آورد که همین دیدگاه‌ها– گیرم در بعضی موارد، تندتر، تلخ‌تر و گزنده‌تر– نتوانست «نقد سینما» و سایر نشریات ادواری را که فراستی سردبیری آنان را برعهده داشت به پرتیراژترین، پرفروش‌ترین و طبعاً پرخواننده‌ترین مجله‌های سینمایی تبدیل کند. بدون شک این تاثیر، مدیون رسانه‌ فراگیر تلویزیون و مهم‌تر از آن، نفس جذابیت سینماست که مخاطب را ترغیب می‌کند تا بامداد شنبه‌ خود را به جای ذخیره‌ انرژی (برای هفته‌ بعد) با هفت پر کند و نگران باشد همان‌‌طور که مسعود فراستی، در گفت‌وگو با آزاده نامداری اعتراف کرد، مبادا فیلم‌ساز پریشان احوال و ناراحتی که با نقدهای فراستی تَرَک خورده و فرو ریخته، در خیابان او را زیر بگیرد یا خدای ناکرده با استخدام شر خر، او را کاردی کند!
به جرات می‌توان گفت سینما و تلویزیون ایران، در طول تاریخ، نه تنها هیچ‌گاه و تا این اندازه، نگران جان منتقد خود نبوده بلکه– با عرض معذرت– چه بسا در دل، آرزوی سر به نیست شدن او را هم کرده است! من خودم در جریان یکی از این نقدهای شفاهی که چند سال پیش با حضور یکی از بانوان فیلمساز برگزار شد شاهد واکنش عجیبی از سوی ایشان بودم که شاید اگر آن‌جا نبودم و ماجرا را با چشم‌های خودم ندیده بودم محال بود بتوانم آن را باور کنم. در جریان این نقد/گفت‌وگوی کذایی که به بهانه پایان نمایش یکی از سریال‌های تلویزیونی برگزار شده بود آن بانو که تحمل انتقادهای مرا نداشت (آن‌هم انتقاد‌هایی که به شهادت دوست و آشنا، با تندی و تلخی نهفته در ادبیات مسعود خان فراستی کیلومترها فاصله دارد) درست در وسط ضبط برنامه از جا بلند شد و در حالی که دست همکار فیلم‌نامه‌نویسش را با خود می‌کشید با عتاب و ناراحتی از استودیو بیرون رفت! از این دیدگاه و با رشد حفره‌های عمیقی که متاسفانه در سال‌های اخیر و در بهداشت روانی جامعه‌ ایجاد شده هیچ بعید نیست در آینده و در برنامه‌هایی مشابه، شاهد دوئل فیلم‌ساز و منتقد در برابر چشم میلیون‌ها تماشاگر باشیم. دوئل ناباورانه‌‌یی که شاید به بهای مرگ و زندگی یکی از دو طرف تمام شود!

نغز نویسنده کافه سینما به مسعود فراستی

کافه سینما که عادت کرده است هر هفته نغزی به نقدهای استاد داشته باشد این بار آریان گلصورت مطلبی را تحت عنوان "امیدوارم رفتار آقای همیشه مخالف به مخاطبان سینمای ایران سرایت نکند" را انتشاز داده است .

کافه سینما-آریان گلصورت: «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه می‌زند و مسیر مخاطبان‌اش را منحرف می‌کند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلم‌هایش ارائه می‌دهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلم‌ها را هم به درستی نمی‌بیند....


در برنامه هفته گذشته «هفت» شاهد این بودیم که با نیامدن دکتر علی رفیعی، کارگردان «آقا یوسف»، رضا درستکار روبروی منتقد همیشه مخالف برنامه، مسعود فراستی، قرار گرفت تا فیلم را در غیاب کارگردانش نقد و بررسی کنند. از آن‌جا که درستکار نیز نسبت به فیلم موضع منفی داشت، برنامه کاملا یک طرفه پیش رفت و «آقا یوسف» فیلمی ضعیف و غیر استاندارد معرفی شد؛ در حالی که چنین نیست. گناه اصلی گردن فریدون جیرانی است که نتوانست در انتخاب منتقد مهمان برنامه به درستی عمل کند. درست‌اش این بود که در مقابل آقای همیشه مخالف، یک منتقد موافق فیلم حاضر می‌شد تا توازن برقرار شود؛ نه این‌که با حضور دو منتقد مخالف یکی از فیلم‌های قابل احترام این روز‌های سینمای ایران اثری کاملا ضعیف معرفی شود. با نگاهی به واکنش منتقدان به فیلم «آقا یوسف» چه در هنگام نمایش‌اش در جشنواره فجر و چه در زمان اکران، متوجه این موضوع خواهیم شد که بسیاری موضع مثبت و یا نسبتا مثبتی نسبت به فیلم گرفته اند و پیدا کردن منتقدی که بتواند روبروی فراستی از فیلم دفاع کند چندان هم کار سختی به نظر نمی‌رسد؛ البته اگر «هفت» کمی جسارت به خرج دهد و مهمانان برنامه‌اش را به چند نفر محدود نکند. برنامه «هفت» باید نگاهی به کارنامه‌اش بی‌اندازد و فکری به حال خودش بکند؛ این برنامه و منتقد ثابت‌اش، از ابتدا تا کنون تنها فیلم‌هایی چون «مرهم»، «طلا و مس»، «ملک سلیمان» و «شرط اول» را به عنوان آثار قابل قبول سینمای ایران معرفی کردند. «هفت» با این روند تنها دارد به سینمای ایران ضربه می‌زند و مسیر مخاطبان‌اش را منحرف می‌کند. تصویری که «هفت» از سینمای ایران و فیلم‌هایش ارائه می‌دهد، تصویری مغشوش و مخرب است. بخش مهمی از این تصویر، ناشی نگاه و سلیقه منتقد ثابت برنامه است؛ منتقدی که حتی فیلم‌ها را هم به درستی نمی‌بیند. برای ادعای آخرم دو مثال میاورم. فراستی در نقد فیلم «جرم»، دقیقا این جمله را به زبان می‌آورد: «ناصر به ملیحه نظر داره، دست میکنه تو کیسه مار نمی‌زنه، شوخی». در حالی که آنان که فیلم را دیده‌اند، می‌دانند که شوخی واقعی اظهار نظر عجولانه مسعود فراستی است که حتی متوجه نکته به این سادگی و روشنی نشده که ناصر (حامد بهداد) به هیچ وجه به ملیحه (شبنم درویش) نظر نداشته است.

مثال دوم را از اظهار نظر فراستی در مورد فیلم «آقا یوسف» میاورم، وقتی فراستی عنوان می‌کند که زنِ همسایه آقا یوسف با آن همه النگوی طلا محتاج نانی که آقا یوسف برایش می آورد نیست. دقیقا، آن زن فقیر نیست؛ اما چون شوهرش زمین گیر است و خودش روی ویلچر می‌نشیند، تهیه نان برایشان مشکل است. پس مشکل پول و النگوی طلا نیست، مشکل عدم توانایی زن همسایه و شوهرش از لحاظ جسمی و حواس پرت آقای مخالف است. بگذریم از این که تقریبا تمام ایراد‌هایی که فراستی از «جدایی نادر از سیمین» گرفت ناشی از همین درست ندیدن فیلم بود.

در برنامه امشب «هفت» دیدیم که در کنار فراستی، محمد باغبانی نیز به عنوان منتقد موافق حضور داشت تا به همراه کیوان علیمحمدی و امید بنکدار فیلم «شبانه روز» را نقد کنند. این اتفاق می‌تواند به نفع برنامه باشد؛ چون جلسه بررسی فیلم از یک دادگاه، به محیطی مناسب برای گفت و گو تبدیل می‌شود و مخاطبان برنامه نیز بهتر می‌توانند در مورد فیلم مورد بررسی به نتیجه برسند. شاید با این وضعیت از خطر سرایت بیماری مخالف خوانی فراستی به مخاطبان سینمای ایران نیز جلوگیری شود و فیلم‌های ضعیف با نقد‌های مخالفِ منطقی از فیلم‌های خوب تفکیک شده و تر و خشک با هم نسوزد.


محسن : این نکته را عرض کنم که نویسندگان سایت کافه سینما به علت اینکه استاد فیلم جرم را نقد کرد و کلمه استمنا را برای فیلم بکار برد نویسندگان این سابت بر این شدند تا با نغز هایشان کمی انتقام بگیرند ولی زهی خیال باطل که نویسندگانی مثا آقای گلصورت میخواهنذ این کار را بکنند که در جوابشان باید گفت که برانون زوده ! 

اول از همه اینکه استاد هیچوقت از فیلم ملک سلیمان تعریف نکرده بلکه از آن فیلم متنفر است و در ارشگذاری ها این فیلم را بی ارزش نامید . دلایل کمی کوتاه آمدن نقدش در برنامه هفت هم که در مصاحبه های مختلف ابراز داشت و از مردم عذر خواهی کرد . دوم اینکه  که استاد کی گفته اند دست میکنه توی کیسه مار نمیزنه شوخیه ؟؟ و این یک دروغ بزرگ است . و در مورد فیلم آقا یوسف معلوم شد که نویسنده فیلم را ندیده اند . در قسمتی که مهدی هاشمی به صورت کاملا مسخره وارد خانه آن پیرزن که النگوهای فراوانی دارد میشه و آنجا ما با آن میزانسن خانه و مرد و زن متوجه میشیم که فقیرند و زندگی خوبی ندارند .

امید است که کمی از غرض ورزی هایمان کم کنیم و در نقدهایمان از نغز دوری کنیم و عدالت و صدافت را پیشه کارمان قرار دهیم . 

حکایت آن نقاد

مطلبی تحت عنوان "حکایت آن نقاد" در وبلاگ روزگار گیدورایی منتشر شده که در ستایش استاد است .


 این روزها کسی دل خوشی از او ندارد. هر هفته با حضورش در هفت و نقد یک فیلم، عده ای را خشمگین می کند و عده ای را غمگین و فردایش هزار جور تعریض و نقد علیه ش بیرون می آید که پنبه فیلمها را می زند و چرا سلیقه خاص و بی رحم او باید سلیقه رسمی سینمای ایران شود و الخ .

من نیز روزگاری با آنها هم نظر بودم اما نمی دانم چگونه شد که بر خلاف این جریان کم کم دارم عاشقش می شوم با وجود اینکه فیلم محبوب فیلمساز محبوبم را هم با بدترین الفاظ بدرقه کرد و اعصاب مرا هم حسابی پله کرد آن شب. اما حالا دارم عادت می کنم به تماشا کردنش و اخیرا وقتی درباره فیلمی حرف می زنم احساس می کنم دارم سبک او و تکیه کلامهای او را تقلید می کنم و در ناخودآگاهم هوس می کنم یک مسعود فراستی باشم، حتی در خودآگاهم البته نه به آن بی رحمی که من در سینما لذت می جویم و او واقعا نمی دانم لذت می جوید یا نه. چرا که نقد را مقدم بر سینما می داند و نقد را نه تنها پیشه که رسالت هنری خود می داند و همین است که در این عرصه کمتر تعارف دارد.

آنچه از او شناختم برپایه مشاهدات و مطالعه نگاه اوست وگرنه تشخیص نیات آدمها از ما بر نمی آید. پس از کنارها تهمت ها و توهین های کلیشه ای که همیشه نثارش می شود، عبور می کنم و اصل را بر صداقتش می نهم که البته نشانه هایش در او پیداست و البته هر چه بیشتر پای صحبتش می نشنیم بیشتر قانع می شوم که نقدهایش در بسیاری مواقع صحیح است و دارم از او بسیار می آموزم و اینکه ترس از فراستی ترس از نقد صریح است که ما ملت تعارفی نه علاقه ای به آن داریم و نه تحملش را داریم.
به هر صورت باید اینها را اعتراف می کردم و اینکه این یادداشت قرار نیست در تمجید یا در نقد یک منتقد یا در تایید یا رد مواضعش باشد بلکه واگویه آن چیزهایی است که در این یک سال از مسعود فراستی دیده ام و او را از یک منتقد ترسناک پیش من به یک سینماشناس دوست داشتنی تبدیل کرد. او که همیشه عادت داشت در ۵ دقیقه اول تصمیمش را برای فیلم بگیرد و از سینما خارج شود حالا بخاطر مسوولیتی که در بخش نقد برنامه هفت و در مقابل رسانه و مخاطبان دارد همه فیلمها را کامل تماشا کند و این یعنی یک قدم برداشتن به سمت اعتدال و البته نه به سمت سازش که مطلوب من هم نیست.

یک مسعود فراستی یعنی یک منتقد سینمایی که سواد و آزمودگی بالایی در سینما دارد و به اصطلاح در مباحث مختلف کم نمی آورد و نمی شود دورش زد. او نسبت به شان والای مقوله نقد متعصب و جدی است و شخصیت شفاهی و شخصیت مکتوبش یکی است. یعنی در یادداشتهایش همانها را می نویسد که شفاها می گوید و برعکس. بی پرده و بی تعارف و شفاف و گاه با لفظ و لحن تند نسبت به فیلم سخن می گوید و اهل پوشیده گویی و ایما و اشاره و ملاحظه گری نیست و اگر ملاحظه ای به او سفارش شود بعدا اعلام می کند که به دلیل سفارش فلان نهاد درباره فلان فیلم بناچار ملایم تر سخن گفتم و بابتش از مردم عذرخواهی هم می کند. همچنین صدای گرم و بیان فوق العاده ای هم دارد برای ارائه منظور نظرش. لذا نه در واژه کم می آورد و نه در لحن ولذا نگران بد فهمیده شدن سخنش نیست و بیانش شفاف و بی شبهه است. او ژست و هیبت و سبک لباس پوشیدن خاص دارد. مثل نوع نشستنش و نوع استفاده از دستهایش در حالات مختلف که بدلش می کند به شومنی خاص و تیپیک. کت و پیراهن اسپرت به همراه ریش جوگندمی و دو عینک که همین عوض کردن عینک هایش یکی از تاثیرگذارترین اکت های او حین سخن گفتنش است. تکیه کلام خاص دارد: فلان سکانس یا حس درنیومده، داریم شوخی می کنیم، فلان شخصیت یا نما لقه و… که همچون موتیفهایی جذاب مستمع را بر سر ذوق آورد که پی بگیرد حرفش را و گاه منتظر این موتیف ها باشد. یک مسعود فراستی تحمل می شناسد و اصول گفتگو را درست رعایت می کند. وقتی فیلمسازی را زیر آتش تند نقدش می گیرد و نوبت به دفاع فیلمساز می رسد کاملا سکوت می کند و گوش می کند و فیلمساز اگر بدترین الفاظ را هم به شخص خودش نسبت دهد که تو بیماری و تو غرض ورزی و الخ باز هم نه عصبانی می شود و نه توی سخن طرف می رود و وقتی دوباره نوبت بهش رسید باز بحث خودش را پی میگیرد. توی سخن هیچکس نمی رود گیرم که وقتی توی سخنش بروند باز سکوت می کند و اجازه می دهد طرف مقابل حرفش را بزند. او اعتماد به نفس بالایی دارد و چیزی نمی تواند تمرکزش را به هم بزند. وارد حاشیه سینما نمی شود و تنها مصمم به نقد خود فیلم است به لحاظ ساختار و مضمون و محتوا. بر خلاف آنچه از یک منتقد بی رحم و خشن انتظار می رود بسیار بذله گو و خوشروست و حتی گاه احساساتی. جوری که اگر فیلمی را دوست داشته باشد با ذوق و شوق تمجیدش می کند و بی خیال نقاط ضعفش می شود و می شود مجلس گرم کن و شخصیت مثبت برنامه. اگر از فیلمی بدش بیاید مسلسل وار ایرادات فیلم را لیست می کند و جا برای نقاط قوت نمی گذارد و هیچکس و هیچ چیز جلو دارش نیست و تازه آنجا می شود بدمن جذاب برنامه. توی نقد گاهی از صراط عدالت خارج می شود و گاه مواضعش بی منطق می نماید اما در عین حال شدیدا انتقادپذیر هم هست و تاثیر نقدهایی که به شیوه نقدش می شود را می شود نرم نرم در هفت مشاهده کرد. مثلا اینکه الفاظ تندش را در نقدهای جدید دارد تعدیل می کند یا اینکه قبلا ایرادات فیلم را خیلی کلی مطرح می کرد و متهم به کلی گویی و هجمه بی منطق می شد اما کم کم دیدیم که تلاش کرد ایراداتش به فیلم ها را بیشتر توضیح دهد و براهین و مثالهای سینمایی برایش اقامه کند و گاه در میان ایرادها از نقاط قوت فیلم هم یاد کند. مسعود فراستی حتی درباره آن آیتم طنز شوخی با هفت و خودش هم نگاه مهربان و در عین حال منتقدانه دارد و می گوید حرکات و تکیه کلامهای مرا رو خوب تقلید کرده اند اما متن ها ضعیف است و آرزو کرد این آیتمهای طنز با متنهای قویتر ادامه یابد.

به هر صورت فراستی دارای هویت مستقل و تکی است که شبیه هیچکس نیست و این امتیاز برجسته اوست. چیزی شبیه یک پرسونای جذاب سینمایی است با ویژگیهای بارز نمایشی که برای هر برنامه تلویزیونی واجب است حالا چه در نقش مثبت و چه در نقش منفی. پرسونایی که ببینندگان را ترغیب به همذات پنداری می کند یا لااقل برای من چنین است. کدام سینمادوستی دوست ندارد چون او باشد. محکم از آنچه دوست دارد دفاع کند و آنچه دوست نمی دارد را بی تعارف از خود براند. سواد کم نیاورد، از آنچه می گوید نترسد و تحت هیچ فشاری خودش را توی بحث نبازد.

زمانی که به خاطر بکار بردن آن لفظ نازیبا درباره کیمیایی چند برنامه از هفت کنار گذاشته شد، فریدون جیرانی برای بازگشتش نظرسنجی برگزار کرد توی هفت و اکثریت بالا و قریب به اتفاقی رای به بازگشتش دادند. این یعنی با همه زبری و تندی که در نقد دارد سینمادوستان کم کم به او اعتماد کرده اند و از همه مهمتر حضور جذابش را دوست دارند هر هفته تماشا  کنند. یعنی هر چقدر اهالی سینما با نقدهایش مشکل دارند مردم شیوه نقد کردنش را می پسندند. این یعنی یک منتقد دارد تبدیل به یک ستاره و یک برند معتبر رسانه ای می شود که می تواند مثبت باشد.

تداوم حضور یک منتقد تمام عیار در تلویزیون از طرفی به ما جسارت بیان نقد می آموزد و از طرف دیگر لزوم نقدپذیری را درک می کنیم و این فی نفسه رخداد فرخنده ای است. هرچند حضور منتقدان دیگر در کنار یا در مقابلش و با او وارد دیالوگ شدن، که خوب هم از آن استقبال می کند، اتفاق زیباتری خواهد بود اما صرف حضور خود مسعود فراستی را یک لازمه می دانم در سینمای ایران و در برنامه هفت که مغتنم است.

نقد سایت فرارو به استاد

پایگاه خبری فرارو مطلبی را در سایت گذاشته به عنوان "منتقدی که هیچ فیلمی را دوست ندارد"

می‌گویند برای فهم دنیای یک اثر سینمایی نیاز به نقد و منتقد سینمایی است، ولی وقتی مخاطب در فهم دنیای خود منتقد و نقدهایش درمی‌ماند، ابهام مضاعفی به وجود می‌آید که ره به ترکستان دارد و بماند که آتش تند و کور نقدهایش تر و خشک را هم می‌سوزاند.

به گزارش فرارو، مسعود فراستی معتقد است فیلم‌های ایرانی در حد و اندازه‌ای نیستند که با یک بار دیدن نتوان همه آن چیزی که قرار است در نقد باشد را گفت. او خودش می‌گوید خیلی اوقات 10 دقیقه از یک فیلم گذشته و آن را می‌بیند ولی هیچ چیز مهمی از فیلم را از دست نداده ‌است. 

روی همین حساب وقتی ماهنامه سینمایی 24 در شماره آخرش از شماری منتقد سینمایی دعوت کرد تا در جدول ارزش‌گذاری فیلم‌های فصل شرکت کرده و از رتبه عالی تا بی‌ارزش به ارزیابی این فیلم‌ها بپردازند نظرات مسعود فراستی قابل پیش‌بینی باشد. 

فراستی همچون شبان کوری که تمام گله را با یک چوب می‌‎راند، از خجالت تمام فیلم‌ها درآمده و به شکلی عادلانه برای تمامی آن‌ها نمره‌ی سیاه بی‌ارزش لحاظ کرده است، به این معنا که فیلم تحسین شده‌ی صدر جدول، «جدایی نادر از سیمین» را با فیلم‌های انتهای جدول از قبیل«فوتبالی‌ها»، «پایانامه»، «اخراجی‌ها» و...در یک ردیف قرار داده است.

مسعود فراستی یک منتقد دوآتشه است که نقد سینمایی را کاری در حد و اندازه‌های ساخت فیلم به حساب می‌آورد و چه بسا بیشتر، کمتر فیلمی هست که از گزند آتش توپخانه‌ی او در امان مانده باشد، بیشتر از آن که صراحت لهجه‌اش او را به یک پدیده‌ی تلویزیونی بدل کرده باشد او مدیون نظرات بعید و تند و تیز خود است. 

شاید یکی از جاذبه‌های برنامه تلویزیونی «هفت» خود فراستی باشد، منتقد پایه ثابت این برنامه که با خونسردی تحسین برانگیزی دست به جنجال می‌زند، او خیلی ساده و مختصر در حد گفتن « ...درنیومده»، به نقد سینمایی، حال و هوای عامیانه می‌بخشد، خودش گفته است: «سعی کرده‌ام در نقدهایم هم موضع مخاطب عمومی سینمای ایران باشم.» 

به نظر می‌رسد فراستی با همین داعیه‌ی دفاع از حقوق مخاطب، شمشیر نقدش را از رو می‌بندد تا حقیقتا به یک فیلم حمله کند تا فیلم بد را رسوا کند. 

خود فراستی در سایتش در گوشه‌ای از یادداشت بلندی با عنوان «نقد، منتقد، عامل اخلال» آورده است: «منتقد راستین، اهل مماشات و مرعوب شدن، همزیستی ‌خنثی‌ یا مرگبار نیست. کار منتقد از جمله این است که مستقل از جوّ غالب بر فضای جمعی، هیاهوها و تحسین‌ها، جوایز و فروش، در جست‌و‌جو و کشف باشد و نگذارد سر خودش و تماشاگر کلاه برود و بدلی را به جای اصلی بگیرد. فیلم بد، از هر که می‌خواهد باشد، حقش «رسوا شدن» است.»

فراستی در گفتگویی با سینمای ما گفته است: «قطعا من با فیلم بد مخالفت می‌کنم و به هیچ عنوان شوخی هم ندارم. فیلم بد از قبل خودش را تخریب کرده و من وظیفه دارم این تخریب را کامل کنم. وقتی فیلمی بد ساخته شده و توهین به شعور و سلیقه و زیبایی شناسی مخاطب است چرا من باید به آن لبخند بزنم؟ باید به شدت فیلم‌های مستهجن تخریب شوند تا شاید کمتر شاهد ساخته شدن این گونه فیلم‌ها در سینما باشیم.»

خرق عادت‌های فراستی محدود به ارزش‌گذاری یکپارچه و یکدستش از تمام فیلم‌های فصل نمی‌شود، او به طور کلی با خیلی از فیلم‌ها مشکل دارد و همین ویژگی منحصر به فردش ثابت می‌کند که او انگار قرار نیست مثل مثلا منتقد جریان‌سازی چون «آندره بازن» موج نویی به راه اندازد. روی این حساب به نظر می‌رسد قصد کرده یک‌تنه به جنگ خود سینما برود.


محسن : منتقد خوب و منتقدی که آنقدر فیلم دیده میتواند با یک قاب و یک سکانس فضای فیلم رو بسنجه و خوبی و بدی فیلم رو تشخیص بده . استاد همیشه گفته است که میتوان با ۱۰ دقیقه از تماشای فیلم فضا فکری فیلمساز رو تشخیص داد . این فکر فقط شامل سینمای ایران میشود نه هالیوود و ... .

از نظر استاد فیلم خوب و ضعیف وجود داره و با همین دید ستاره به فیلمها داده میشه . اگر یک ستاره به فیلم شرط اول به خاطر دکوپاژهای تلویزیونی و پایان بد فیلم و ... و به خاطر مفهوم شرط اول یک ستاره داده است .

بقیه نوشته هم که خوبی استاد بود . فقط میمونه یک نکته که مطمئنا استاد موج نویی در نقد به وجود آوزده و دید تیزی به مخاطبان داده که فیلمها رو سردستی نبینند و برای سکانس به سکانسش تفکر کنند و خوبی و بدی فیلم را از همین سکانس ها و دید فیلمساز به جامعه اش بسنجند . اگر آندره بازن که خود مخالف گوی شدید در مورد فیلمهای زمان خودش بود و همه را نقد میکرد در مورد نقدها و زندیگنامه اش کمی تحقیق کنید خواهید دید که او حتی زمان خودش که حتی هیچکاک فیلمساز معتبر بزرگی بود از دم تیغ نقدهای خود میگذراند و به خاطر همین نقدهایش مورد شماتت قرار میگرفت . مقایسه آندره بازن با مسعود فراستی خیلی درسته .

نقد دکتر خرازی ها به مسعود فراستی

خزاری‌ها: رسانه ملی تلویزیون کابلی نیست، به نقد انحصاری خاتمه دهید
«دکتر شهرام خرازی‌ها» عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی فارس، در واکنش به سخنان دیشب «مسعود فراستی» در بخش نقد فیلم سینمایی «خیابان بیست و چهارم» برنامه «هفت»، اظهار داشت: «مسعود فراستی» فاقد تحصیلات مرتبط با پزشکی و علوم روانی و رفتاری است و صلاحیت بحث و اظهار نظر علمی در مورد کاراکتر سایکوپات سادیستیک فیلم سینمایی «خیابان بیست و چهارم» را ندارد.
ایشان چگونه به خود اجازه می‌دهند که در مورد تابلوی بالینی یک بیماری روانی در قالب نقد فیلم اظهارنظر کنند؟وی در ادامه افزود: تمام اظهارات «فراستی» در برنامه «هفت» درباره مسائل روانشناختی و طبی فیلم «خیابان بیست و چهارم» فاقد اعتبار علمی است. از بیانات ایشان مشخص شد که اصلا معنی اصطلاح «اسکیزوفرنی» را نمی‌دانند! برنامه «هفت» و شخص آقای مهندس ضرغامی باید به روال فعلی نقد انحصاری توسط «مسعود فراستی» خاتمه دهند.
این منتقد در ادامه به فارس، گفت: چه اصراری هست که فقط یک نفر منتقد در تنها برنامه سینمایی تلویزیون حضور داشته باشد؟ اگر به عنوان «رسانه ملی» اعتقاد داریم باید در عمل هم به کلمه «ملی» اعتقاد داشته باشیم. مفهوم «ملی» این نیست که نقد یک مملکت فقط به یک نفر محدود باشد و هر چه دلش می خواهد جلوی دوربین بگوید.
خرازی‌ها در ادامه بیان داشت: اگر «هفت» همین روال را تعقیب کند دیگر به تلویزیون نباید گفت «رسانه ملی» بلکه باید گفت: «رسانه خصوصی»!؟ آقای جیرانی هر وقت شبکه تلویزیونی کابلی در ایران راه افتاد، می‌توانند تمام زمان بخش نقد فیلم را با جناب «مسعود فراستی» پر کنند.وی در ادامه افزود: برنامه «هفت» در حال جا انداختن این نکته است که «مسعود فراستی» تنها فیلتر و رفرنس (مرجع) معتبر نقد فیلم در ایران است در حالی که ما منتقدان تحصیل کرده‌تر که بسیار مؤدب‌تر و فرهیخته تر از جناب «مسعود فراستی» هستند هم داریم که جای‌شان در برنامه «هفت» واقعا خالی است؛ منتقدانی که حداقل می‌فهمند که هنگام حضور در یک استودیوی تلویزیونی باید گوشی تلفن همراه‌شان را به احترام بینندگان خاموش کنند.
وی ادامه داد: مهندس ضرغامی کی می‌خواهند به این منوپولی آقای فراستی خاتمه دهند؟! مسعود فراستی بسیار هتاکانه و با ادبیات لمپنی و خارج از نزاکت فیلم‌ها را نقد می‌کند. اگر معتقدیم که صدا و سیما یک دانشگاه است پس چرا خروجی این دانشگاه نقدهای سادیستیک(دگرآزارانه) آقای فراستی است؟ هر منتقدی که به منظور تحلیل یک فیلم به برنامه های صدا و سیما دعوت می شود موظف است که کل آن فیلم را از ابتدا تا انتها ببیند در صورتی که جناب فراستی وانمود می کنند که فقط با مشاهده یکی دو سکانس از فیلم قادرند تا کل آن فیلم را آنالیز کنند کمااینکه در نقد فیلم «خیابان بیست و چهارم» ایشان خود به صراحت گفتند که ابتدای فیلم را ندیده‌اند و دیدیم که همین ندیدن سبب قضاوت غلط شد.
این میان مردم چه گناهی کرده‌اند که باید اطلاعات سینمایی روز را از اینگونه برنامه‌های الکن و ناقص بگیرند؟! و چون هیچ‌برنامه دیگری در زمینه سینما روی آنتن نمی‌رود و هیچ منتقد دیگری جز آقای فراستی را نمی‌بینند، از دیدن این برنامه و این منتقد ذوق‌زده شوند... صدا و سیما جای منتقدان نارسیسیستیک(خودشیفته) و هیستریک(خودنمایشگر) نیست.
«شهرام خرازی‌ها» در پایان خاطرنشان کرد: تحلیل‌های برنامه «هفت» ، «نقد فیلم» نیست، «تخریب فیلم» است.این که فراستی بنشیند مقابل فیلمسازان مختلف، «هل من مبارز» بطلبد و بگوید «نرود میخ آهنین در سنگ». این نوع برخورد با نقد، حتی اگر ناشی از دیدگاه درستی باشد، اسمش نقد و تحلیل فیلم نیست بلکه تخریب سینما و سینماگران این مملکت است.
فضای نقد فیلم در برنامه «هفت» فضای دگرآزارانه و متشنجی است و امیدوارم که این تشنج به مطبوعات و سایت ها تسری نیابد.وی در پاسخ به منتقد برنامه «هفت» گفت: مسعود جان یک بار دیگر بنشین تمام اپیزودهای جنگ نوروزی «خنده بازار» را ببین!

محسن : چقدر عصبانی و چه جالب که گفته های خودشان را میشود به نقدشان وارد کرد . ایشان هم استاد را نقد نمیکنند بلکه تخریب میکنن البته استاد با تخریب های اینچنینی از پا نمی ایستند . نارسیستیک و هیستریک و صهیونیسم !!! و امثالهم و تمامی ایسم های موجود را در نقدشان میتوان به خودشان وارد کرد ! . واقعا خسته نباشید دکتر . دکتز شما برو شیش و هشتت و گوش کن !!!!!!! 

نقدی به مسعود فراستی در رابطه با برنامه نقد فیلم ورود آقایان ممنوع در هفت

مطلبی در خبرگزاری برنا منتشر شده است به عنوان "وقتی منتقد حرفی برای گفتن ندارد . فراستی مغلوب ورود آقایان ممنوع"

از زمانی که برنامه سینمایی«هفت» به تهیه‌کنندگی فریدون جیرانی آغاز و بخش نقد فیلم‌های روی پرده این برنامه به مسعود فراستی سپرده شده، شاهد بوجود آمدن حواشی فراوانی بودیم که اغلب به دلیل نقدهای تند این منتقد بود.

در طول پخش این برنامه بسیار کم بودند فیلم هایی که مورد توجه منتقد برنامه «هفت» قرارگرفتند و این امر تا جایی ادامه پیدا کرد که در گزارش‌های مردمی این برنامه نیز مخاطبان سینما به آن اشاره می‌کردند.

مسعود فراستی در زمان برگزاری بیست‌و‌نهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر پس از اکران «جرم» آخرین اثر مسعود کیمیایی با الفاظی زشت که در شان رسانه و هنر نبود، «جرم» و نگاه کیمیایی را توصیف کرد و با هجمه‌ای رسانه‌ای مواجه شد. بسیاری از کارگردانان دیگر نیز که در مقابل فراستی در برنامه «هفت» نشستند با جملاتی مثل "آقای فراستی شما اصلا فیلم را دیده اید؟ و یا حتما تا پایان ندیده‌اید" که با لحنی کنایه آمیز مطرح می‌شد وی را متهم به ندیدن فیلم‌ها می‌‍کردند.

در برنامه هفته گذشته «هفت» که به نقد فیلم سینمایی «سیزده59» اختصاص داشت مسعود فراستی به انتقاد شدیدی از این فیلم به لحاظ ساختاری محتوایی پرداخت، بازی پرویز پرستویی و دریا آشوری را بسیار بد و کلیشه‌ای دانست و سامان سالور کارگردان نیز نتوانست از اثر خود دفاع قابل قبولی ارائه دهد.

اما اتفاق جالب توجه در این برنامه سینمایی که هم اکنون مخاطبان بسیاری را جذب کرده است شب گذشته رخ داد. این برنامه به نقد فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» به کارگردانی رامبد جوان و تهیه کنندگی علی سرتیپی اختصاص داشت و گویا فراستی که همیشه مجالی برای دفاع به سازندگان آثار نمی‌دهد و هیج توضیحی را مقابل نقدهای خود نمی‌پذیرد، این بار مغلوب «ورود آقایان ممنوع» شده بود و حرفی برای گفتن نداشت.

سازندگان این اثر که به واسطه فروش خوب فبلم و حمایت مردم با اعتماد به نفسی عالی در برنامه «هفت» حاضر شده و آماده پاسخ گویی به هر نقدی از سوی منتقد «هفت» بودند به جای نقد با تعریف و تمجید مواجه شدند، اتفاقی که کمی سبب تعجب مخاطبان شد.

حال گذشته از نقاط قوت فیلم پر فروش«ورود آقایان ممنوع» که منکر آن نمی‌شویم و معنقدیم اتفاقی نو در ژانر طنز است و نظر اکثر مخاطبان خود را جلب کرده با توجه به ذهنیتی که از مسعود فراستی و نوع برخورد وی با آثار روی پرده و سازندگان آثار داریم این سوال برای ما مطرح می‌شود که آیا ویژگی‌های مثبت این فیلم به اندازه‌ای بوده که منتقد قادر به نقد آن نبود و یا فراستی در شرایطی که فیلم با فروش میلیاری مواجه شده و نظر اکثریت را جلب کرده نخواست این اثر را نقد کند!!!؟


محسن : نیاز به فلسفه بافی و سفسطه نیست . اخراجیهای ۳ هم پرفروش بوده ولی استاد نقد تندی داشت . جدایی نادر از سیمین پرفروش شد ولی استاد ... . منتقدی از یک فیلم راضیست و خوشش آمده آیا باید از فیلمی که خوشش آمده بد بگوید ؟

نگاه سعید اشتری به نقدهای مسعود فراستی و برنامه هفت

مطلبی نوشته شده توسط سعید اشتری در سایت آوینی فیلم با این عنوان "اخلاق گفتگو و نقد حلقه گمشده این روزها"


1. برنامه هفت، با همه تنگناها و با همه کاستی هایش، تلنگر و مقدمه ای ست برای حلول شادابی، نقادی، ایجاد گفتمان و بهتر شدن سینمای ایران در این روزها.
آنچه بیش از پیش مهم و کلیدی به نظر می رسد، اهمیت چگونگی ورود این شادابی و تازگی در فضای گفتمانی سینمای ایران است که البته گفتگو از بهترین شیوه هاست مشروط بر آن که، اخلاق گفتگو به درستی رعایت شود.


2. جملات فوق، و دست چین کردن جملاتی دیگری در این وادی، به ما کمک می کنند که بهتر و عمیق تر این نکته را دریابیم، که در مواقع بحرانی، چقدر متانت، صبر، بردباری و دوری از هیجان و عصبیت، راهگشا و موفقیت آمیز خواهد بود، همچنان که فرموده اند:

"فی تقلب الاحوالف علم جواهر الرجال"
در دگرگونی احوال است که جوهر (و حقیقت وجودی) افراد آشکار می شود.


3. از لوازم، امر اصلاح و هر اقدام مصلحانه، این است که، حتما، این قبیل امور، خود توسط مصلحان و با روش ها و شیوه های مصلحانه صورت پذیرد. به قولی، نمی شود با دستمال کثیف، و لو به قصد خیر و نیک، سطح بلور زندگی را پاک کرد و زوائدش را زدود.

4. نقد به معنای سنجش یک دیدگاه براساس ترازوی منطقی و تعیین اعتبار، صحت و دقت آن بر مبنای ملاک های عینی و همگانی است. نقادی و انتقاد کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شی را در محک قرار دادن و به وسیله محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. منتقد هرگز با سوی گیری منفی صرفا به یافتن مواضع خطا و رخنه نمی پردازد، بلکه او بی طرفانه در مقام جدا کردن صادق از کاذب و سخن موجه از بیهوده بر می آید. به همین دلیل محققان هوشمند اولین منتقدان آرای خود هستند. هدف نقد تخطئه صاحب نظریه نیست، بلکه مقصود از آن سنجش آراست و احکام و ارزش داوری مربوط به صاحب نظریه به سخن وی قابل سرایت نیست. پرهیز از نقد سخنگو به جای نقد سخن و احتراز از مغالطه انگیزه و انگیخته از شرایط نخستین نقد بی طرفانه است. رشد علم و توسعه جامعه، سخت محتاج نقد بی طرفانه آثار، مقاله ها و آراء است. به وسیله نقد روشمند، سخنان بیهوده، کتاب سازی، شخصیت پنداری از رواج می افتند و به جای آن اندیشه متقن رونق می گیرد.

5. هیچ آفتی به اندازه نقد گریزی و نقد ستیزی، فرهنگ جامعه را تهدید نمی کند.

6. یکی از مهمترین عوامل نقد بی طرفانه، توجه به اصل تقدم فهم بر نقد است. ابتدا سعی کنیم سخنی را که در مقام نقد آنیم، به دقت بشناسیم.

7. نقد شتاب زده و بدون فهم دقیق به تخطئه پرداختن غیر اخلاقی می انجامد.

8. نقد کردن و نیز نقد پذیری، دو توانایی است که علاوه بر دانش و مهارت بر هوش هیجانی - EQ - محقق نیز استوار است. به همین دلیل ژیلسون معتقد است که عظمت حقیقی یک فیلسوف، همواره متناسب است با امانتی که در مسائل عقلی به کار می برد. وی در موضع دیگری می گوید: اساس همه مشکلات فلسفی ما یک مشکل اخلاقی است و آن اینکه مردم سخت مشتاق یافتن حقیقت اند اما از پذیرفتن آن به شدت سر باز می زنند.

چرا مسعود فراستی را دوست دارم

در سایت آوینی فیلم مطلبی از مازیار وکیلی نوشته شده بود با این عنوان "چرا مسعود فراستی را دوست دارم" .


1-  تصویری آرمانی ای که تا ابد از سینما توی ذهنم هست، تصویر یک وسترنر تنهاست که در دشتی بی آب و علف تنها گیر افتاده و دارد از تشنگی می میرد. اما به چشم هایش که نگاه می کنی خیالت راحت می شود که یک راه حلی گیر می آورد و از آن شرایط خلاص می شود. این که چقدر شرایطش سخت است یا امکان رهایی غیر ممکن است، مسئله بعدی است. مسئله اصلی همان چشم هاست. چشم هایی که اطمینان در آن موج می زند و تازه، اطمینان موجود در آن قلابی نیست واقعی است. به نظرم کل فیلم نیمروز روی چشم های گری کوپر می چرخد. کلانتر تنهاست. هیچکس حاظر نیست کمکش کند، اما او می رود و یک تنه اشرار را کله پا می کند. تنها چیزی که مطمئنمان می کند چشم های مضطرب ولی مطمئن گری کوپر است. همان چشم هاست که ارزش فیلم را به شدت بالا می برد و آن را به یک شاهکار سینمایی بدل می کند.این که فیلم جعلی نیست.بیش از همه مدیون همان چشم های گری کوپر است. چشم هایی که دروغ نمی گوید.

2- از یک دسته آدم هم خیلی بدم می آید. آدم های زالو صفت. آدم هایی که زور می زنند خودشان را به گنده ترها بچسبانند و اسم و رسمی پیدا کنند. آدم هایی که اصلاً وجودشان، فردیتشان و هویتشان وابسته به دیگران است. خودشان همانقدر پوک و مزخرف و به درد نخورند. اگر آدم گنده ای نباشد که این ها ازش تعریف کنند خودشان به شخص چیزی برای ارائه ندارند. فقط هم بلدند جریان درست کنند و حرف های فاضل مابانه بزنند. ته حرف هایشان را هم نگاه کنی می بینی که چقدر تهی و پوک و خارج از خط است!

3- دو بند بالا در واقع مدخلی بود برای ورود به بحث اصلی. می خواهم بگویم چرا مسعود فراستی را دوست دارم؟ راستش احساس من نسبت به فراستی حکایت همان وسترنر تنهاست. آدمی که فقط و فقط بر مبنای اتکای به خودش روی صندلی نقد فیلم می نشیند و طرف مقابل را نقد می کند. فراستی، راستش شاقول یکجور تحمل پذیری هم هست. نگاه کنید به برخورد کارگردان های ما که اکثراً مشتشان در مقابل فراستی خالی است و فقط مشغول توجیه هستند. راستش من هم این سوال برایم لاینحل است که بالاخره استاد چه فیلمی را دوست دارد؟ اما این مسئله فعلاً دغدغه این نوشته نیست. این نوشته قرار است ستایشی باشد از جسارت آقای فراستی!

4- هفت را هیچ دوست ندارم. برنامه شلخته و پا در هوا و محافظه کاری که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست. بخش های بی ربط زیاد دارد. هفت را فقط به عشق مسعود فراستی می بینم. یک هفته با عشق منتظر اینم که ببینم این بار چه از آستین جادوئیش بیرون می آورد. همین دیشب نشان داد چقدر چنته طرف مقابلش خالی است. بیشتر از همه چیز مجذوب آن نگاه های معنی دار از پشت عینکش شدم.یکجور یلگی و رهایی و اطمینان وجد آور در نگاهش بود. در مقام گفت و گو هم ثابت کرد از خیلی ها با سواد تر است. طرف مقابل هی داد می زند و او معنی دار می خندید. نمی دانم چقدر با این حرفم موافقید، به نظر من آرامش چهره و نگاه آدم ها به این خاطر است که به حرفشان با تمام وجود اعتقاد دارند و معتقدم آرامش فراستی هم به همین خاطر است. او به حرفی که می زند اعتقاد دارد. همین!

5- اما نکته بعدی این که فراستی نمی ترسد. حرفش را می زند. این نترسی بیش از هر چیز فکر می کنم به پاک بودن او بر می گردد. در یک کلام زالو صفت نیست. شاید بزرگترین منتقد نباشد. اما با چسبیدن به این و آن خودش را گنده نمی کند. تمجید الکی نمی کند. (هر چند در انتقاد هم خیلی وقت ها زیاده روی می کند) اما نقطه تمایزش با سیل پاچه خاران مقرب درگاه همین است.بدون وحشت و بدون زد و بند حرفش را می زند.بدون این که بخواهد حرفش را در یک لفافه روشنفکر مابی و قلمبه گویی بپیچد!

6- مسعود فراستی فیلم را به صورت ارگانیک می بیند. همانطور که یک آدم اگر دست نداشته باشد ناقص است. فیلم هم یک همچین چیزی است. اما فراستی فیلم را کاملاً ارگانیک می بیند. یعنی به نظر او (البته من این طور فکر می کنم) آدم یک دست اساساً آدم نیست. و فیلمی هم که یک نقطه اش بلنگد کلاً فیلم نیست. این دید به نظرم خیلی بی رحمانه است.اماوجود دارد و به حیاطش ادامه می دهد. پس حتی اگر با این نوع نگاه هم مخالف باشم، به آن احترام می گذارم.

7- فراستی یک فرصت و امکان است. فراستی آینه ایست که مای واقعی را به ما نشان می دهد. در واقع به ما نشان می دهد برخی از این اهل هنر و فرهنگ ما، زیاد هم مودب و شسته رفته نیستند. خیلی هم روشنفکر نیستند.راستش فکر می کنم فراستی از تمام این دوستان اهل پز روشنفکر تر است و ذهن دموکراتیک تری دارد

8- این نوشته را می خواهم دیگر دوستان منتقد هم بخوانند. خوشحال می شوم نظرات آن ها را هم بدانم.

9- راستش فکر می کنم، فراستی وقتی روی آن صندلی نقد فیلم می نشیند از تمام مردم دنیا تنها تر است!

10- ته مطلب را هم می خواهم با این داستان ببندم که بعد از آن برنامه جنجالی ویژه نامه جشنواره و حرف فراستی راجع به جرم، یک بازیگر مجنون و پریشان حالی زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد کردن و یقه جر دادن . پیش خودم گفتم: (فراستی چوب را برداشته و گربه دزده هم حساب کار خودش را کرده). همین طوری خواستم آدمی از بند دوم را بهتان معرفی کنم!

یادداشتی از هما بذرافشان در مورد بیست و هفتمین برنامه هفت و حواشی آن

اظهارنظر مسعود فراستی درباره «پایان‌نامه» و «جدایی نادر از سیمین» در برنامه "هفت":

«جدایی نادر از سیمین» فیلمی ضعیف با تکنیک و فرم مبتذل و بی‌کارکرد است که حرفی جز ترویج دروغ‌گویی در جامعه ندارد .

در برنامه هفت بیست و هفتم خرداد نوبت فیلم پایان‌نامه و عواملش بود که مقابل صندلی نقد منتقد ثابت برنامه بنشیند! آن شب اما مثل هر برنامه نبود و مسعود فراستی خیلی رو به راه نبود یا شاید حضور ذهن نداشت یا ... . اولین سوال را فریدون جیرانی از حامد کلاهداری پرسید که ژانر پایان‌نامه چه بود؟ کلاهداری گونه فیلم را اکشن ماجرایی با مایه‌های درام سیاسی (!) دانست اما روح الله شمقدری با اعتماد به نفس کامل گونه فیلم را سیاسی خواند. در تمام این مدت هنوز فراستی با آرامش تمام نشسته بود و نظر خاصی نداشت. حسن حسینی روی خط برنامه آمد و گونه یا ژانر را تعریف کرد و به این ترتیب معلوم شد که اصلاً چیزی به نام ژانر سیاسی در مباحث مطالعات سینمایی وجود ندارد و فراستی با تایید صحبت‌های حسن حسینی رسالتش را به خاطر آورد. روح‌الله شمقدری اما هنوز روی حرفش پافشاری می‌کرد که ژانر فیلم سیاسی است و به نظر او ژانر سیاسی وجود دارد و تعاریف تئوریک صرفاً محصول است و در ترجمه هر لغتی را می‌توان استخراج کرد؛ این‌جا بود که فراستی در مقابل این حرف از ترجمه دفاع کرد و گفت اشکالی ندارد.

این جلسه به هر جلسه‌ای شباهت داشت غیر از نقد فیلم و فریدون جیرانی که خوب متوجه شرایط شده بود، به ناچار دست به کار شد. جیرانی معتقد بود که یکی از مشکلات اساسی فیلم عدم شخصیت‌پردازی صحیح بود؛ این که شخصیت‌ها به خوبی معرفی نشده و و بیننده تکلیفش با شخصیت خوب و بد قصه مشخص نیست و غیر از نشانه‌های کوچک فرامتنی – مثل ین که بد من داستان از لندن آمده - نشانه و تعریف دیگری از شخصیت‌پردازی وجود ندارد، البته غیر از خاراندن دست توسط یکی از شخصیت‌ها که البته بین کارگردان و تهیه‌کننده فیلم بر سر هویت این شخصیت اختلاف وجود داشت! جیرانی به زبانی ساده گفت که معلوم نیست کی به کی است و چرا این‌ها همدیگر را می‌کشند و کی به کی هست؟ و در ضمن این تصویر پپر خشونت و قتل‌های زیاد (به تعبیر آن‌ها بکش بکش) در خیابان‌های تهران غیر قابل باور و ضربه‌زننده به کشور هم هست...هرچند نه تهیه کننده و نه کارگردان هیچ کدام از این موضوع‌ها را نپذیرفتند و کلاهداری یکی دوباری هم برافروخت و گفت به جای نقد فیلم دارند به او توهین می‌کنند.
فراستی در اواخر جلسه که وقت زیادی نمانده بود، شروع به انتقاد کرد و سعی کرد اوج بگیرد و گفت به هیچ وجه نشانی از دغدغه سیاسی در این اشخاص دیده نمی شود. کلاهداری در جواب فراستی گفت که در آن دوران نمونه‌هایی از این شخصیت‌ها‌ دیده می‌شد که خیلی شناختی به اطرافشان نداشتند و تنها به حد درک خودشان موضوعات را می فهمیدند و لااقل این چیزی بوده که او دیده است. در طول بحث کلاهداری مدام تاکید داشت که او و برادرش که فیلمنامه‌نویس فیلم است، نگاه و تحلیل خاصی از سیاست دارند و فیلم را شبیه این تحلیل ساخته و پرداخته است.

شمقدری در ادامه این نشست گفت که پایان‌نامه تمام توان آن‌ها در ساخت فیلم نبوده، چرا که فیلم از سوی یک جریان فاشیستی و به تعبیر عامیانه نامردانه زیر فشار بوده که فیلم به جریان و موضوعی نسبت داده شود که به اندازه سر سوزن هم ربطی به قصه فیلم ندارد؛ این که بازیگران فیلم هنوز تحت فشارند و این که ده روز از یک فیلم بگذرد و تیزر نداشته باشد خیلی سخت است و در این جریان فیلم ساختن کار بزرگی است. مسولان تلویزیون هم که گویا دچار عذاب وجدان شده بودند، برای جبران این کاستی در یک نوبت میان برنامه «هفت»، دو بار تیزر پایان‌نامه را پخش کردند تا متهم به چیزی نشوند.

‌شمقدری اعلام کرد که فیلم پایان‌نامه در راستای حماسه نهم دی و همسو با نظام ولایی است و حامد کلاهداری هم خود را همسو و هم‌نگاه با شمقدری دانست و گفت اگر غیر از این بود، هرگز فیلم ساخته نمی شد و به این ترتیب جلسه نقدی که انتظار می‌رفت پر هیجان‌تر و شفاف‌تر از این باشد، به همین سادگی و در کمال آرامش به پایان رسید و مسعود فراستی هم که همیشه تکلیف عالم و آدم را در نقدهایش یکسره می کرد، جلسه نقد این فیلم را با همین مختصر انتقادها خاتمه داد و عملکرد فراستی در برنامه این احساس را در هر بیننده‌ای ایجاد می‌کرد که ای کاش آن شب من جای فراستی فیلم را نقد می‌کردم.‌

منتقد ثابت برنامه اما کارش همین‌جا تمام نشد و همه حال و انرژی و روحیه‌ نقد تند و تیزش را چند دقیقه بعد در صحبت از شاهکاری مثل «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی رو کرد؛ جایی‌که با اعتماد به نفس کاملی در یک جمله اعلام کرد که «جدایی نادر از سیمین» فیلمی ضعیف با تکنیک و فرم مبتذل و درنیامده و بی‌کارکرد است که حرفی جز اشاعه و ترویج دروغ‌گویی در جامعه ندارد و حرفش این است که ایران جای زندگی‌کردن نیست... وقتی جیرانی از او خواست درباره بهترین فیلم اکران بهار نظر بدهد، گفت تنها فیلم خوب این دوره «شرط اول» ساخته مسعود اطیابی بوده و جیرانی جواب داد که فیلم همین یک منتقد مدافع و طبعاً فقط یک رای مثبت دارد. فراستی هم در کمال تواضع جواب داد که البته این یک رای "خیلی" است! و بینندگانی که تازگی‌ها فیلم خوب و بحث‌انگیز و اخلاق‌گرای فرهادی را دیده‌اند و شاید هم «شرط اول» را دیده باشند، نیمه‌شب داشتند با خودشان فکر می‌کردند که واقعاً با وجود چنین منتقدانی این‌جا جای زندگی نیست!


محسن : جالبه . نقد خوبی به استاد بود ولی از یک قسمت این نقد متعجب شدم این که چون استاد فیلمی را بنا به دلایلی که خودش گفت دوست نداره متهم میشه به یک منتقد بد ؟!

نقد برنامه هفت

امروز مطلبی توهین آمیز به استاد در یکی از وبلاگها را شاهد بودم که بر این آمدم تا آن مطلب را در اینجا هم بگذارم . نوشته شده در وبلاگ سی نما توسط ایمان آئینه دار

 

هو القاضی""

 نقد برنامه هفت

{بی اخلاقی آشکار در رسانه ملی}

وقتی تلویزیون پس از سالها تصمیم گرفت به رقیب هنری خود بها دهد و صنعت سینما را مورد کند‌و‌کاو خویش قرار دهد، خیلی از مخاطبان سینما از این پیوند و دوستی بین دو مدیوم لذت بردند و پای این رسانه نشستند تا به وقایع و رویدادهای آشکارا و پنهان هنرهفتم بیش از پیش پی ببرند.

برنامه هفت با اجرای فریدون جیرانی حدود یکسال است که با هدف نقد و تحلیل سینمای ایران روی آنتن صدا‌سیما رفته است و هر هفته سعی می‌کند با حضور منتقد ثابت خود، مسعود فراستی فیلم های روی پرده را نقد و بررسی کند. اتفاقا این برنامه هفته به هفته بهتر شد و از فضای بسته و خشک خود خارج گردید. ولی نگاه ثابت و بعضا سطحی منتقد برنامه به شدت توی ذوق می‌زد و اجازه واکاوی عمیق و درونی فیلمها را نمی داد.

این در حالی است که تفاوت آشکاری بین فیلمهای روی پرده وجود داشت و مسلما نمی توان فیلمهایی نظیر افراطی ها و اخراجی ها را با نگاهی در حد واندازه درباره الی نقد کرد. هرچقدر هم اهالی سینما این تذکر را به شخص جیرانی می دادند گویا گوش شنوایی موجود نبود با شاید گوش شنوا کر شده بود. مهراد فرید ، کارگردان "آرامش در میان مردگان" این تذکر را خیلی بجا مطرح کرد ولی متاسفانه جیرانی که داد و فریاد های تو گوشی اش همیشه بیداد می‌کند، خیلی سهل انگارانه و با تمسخر آن را نادیده می گرفت. شوخی های بی موقع وی با فراستی، جدیت کار را زیرسوال می‌برد و باعث می‌شود منتقد هم به پیروی از او سکان برنامه را در دست بگیرد و فیلمسازان را بازیچه نگاه کوته و خالی از ادراک خود قرار دهد.

کار به جایی رسید که باعث شد در ایام جشنواره 29 م فیلم فجر ، نقدهای فراستی رنگ حسادت به خود بگیرد و بی شرمانه و تهی از شعور به تحلیل آثار مطرح این رویداد مهم فرهنگی کشور بپردازد. وی ابتدا برای دکتر علی رفیعی نسخه پیچید و با مورد هجمه قرار دادن اثر شاعرانه و لطیف این فیلمساز برخاسته از تئاتر"آقایوسف"، از او خواست در همان حوزه تئاتر بماند و وارد وادی سینما نشود.

چه کسی این حق را به او داده که برای کارگردان محترمی چون رفیعی تعیین تکلیف کند و بخواهد جلوی کارش را بگیرد. آن هم در مورد اثری که به لحاظ فیلمنامه و کارگردانی در سطحی قابل قبول قرار دارد و ذوق هنری خالقش و ظرافت های روایی در آن به وضوح مشهود است. استفاده مکرر منتقد از اصطلاح میزانسن تئاتری، هرگز نمیتواند عیب اثر تلقی گردد. ارادت دکتر رفیعی به مدیوم تئاتر بر همگان آشکار ست و او مختارست که این سلوک و عشق را به هراندازه که تشخیص می دهد وارد عرصه سینما کند بدون آنکه از المانهای سینمایی غافل بماند.

نوبت به فیلم تحسین شده جشنواره 29، " جرم" ساخته استاد کیمیایی رسید ؛ فیلمی که قضاوت روی آن پس از یکبار دیدن، کاری عبث و

 بی معنا جلوه می‌نماید. فیلمی که با تمرکز فیلمساز روی مولفه های موردعلاقه همیشگی اش و استفاده از دیالوگ های بجا و پرمغز، اثری پر از لایه های باطنی از کار درآمده است که در ساختار و فرم بصری بعضا به سینمای هالیوود پهلو می‌زند. جرم بر خلاف قیصر بر آگاهی و بصیرت منطبق است و کانون خانواده در آن شکل عینی مییابد. رضا سرچشمه با پس زدن جهل و نفرت خویش، به شعور و آگاهی و عشق نائل میگردد.

اما منتقد برنامه هفت با پیش زمینه ای که از سینمای کیمیایی دارد و بدون اینکه به نقاط قوت جرم ذره ای بیاندیشد، با بی ادبی و کوردلی محض واژه ای را به پیرکارگردان صاحب اندیشه نسبت می دهد که نه تنها در هنر که در هیچ محفل ادبی جایگاهی ندارد و صرفا زائیده ی ذهن خام عده ای بیگانه با سینما و هنر است به راستی که؛ عشق و شعور و اعتقاد، کالای بازار کساد این روزهاست. به راستی که سواد، ادب نمی آورد و این معرفت و شعور ست که جایگاه انسانی را ارتقا می‌بخشد .

اما همه ی این بحث ها به کنار برسیم به شاهکار سینما " جدایی نادر از سیمین" اثر جاودانه و بی نقص اصغر فرهادی نازنین؛

فیلمی اخلاقگرا  ودرخور ستایش که واکنش های اخلاقی آدم ها را در موقعیت های بغرنج اجتماعی – خانوادگی مورد قضاوت قرار می‌دهد و شکاف های موجود بین طبقات مختلف اجتماعی را با حفظ ستودنی مرز بین سنت و مدرنیته به چالش می کشد و این همان رسالت هنر است.

وفتی مسعود فراستی ارزش هنر را نشناسد باید در مقابل آن بابستد و بر کوس مخالفت بکوبد. این مخالفت به معنای متفاوت بودن نیست بلکه خاصنمایی و خودنمایی است. یکی از اصلی ترین آفت های مطالعه ی بدون خرد، عٌجب و غروراست. وقتی وی ظالمانه و خوارج وار ، "جدایی نادر از سیمین" را مبتذل و بیکارکرد میخواند و پیام آن را ترویج دروغ در جامعه میداند، کاملا به موضع جاهلانه و عقیم این منتقد میتوان پی برد و این خود رسوایی است. در مقابل اثری اخلاقی، شریف و انسانی اینگونه ایستادن ، شخص منتقد را تحقیر میکند و ازچشم مخاطب بیدار خواهد انداخت و دیگر کلام و نقدش کارایی نخواهد داشت.

این منتقدنما، تکریم و احترام در مقابل کارگردانان بزرگ و برجسته را کوچک شمردن تلقی میکند. زمانی که انسان حقیر باشد ، هرگز بزرگی را نخواهد دید زیرا حجاب های نگاهش پاره نشدنی است. چنین انسانی قطعا در مقابل خدا هم خواهد ایستاد و اتفاقا به تئوری های بافته ذهن غیرمنعطف و منجمد خودش بسنده میکند. آثاری معناگرا و انسانی چون جدایی نادر ازسیمین ، درباره الی ، طلاومس و یک حبه قند و حتی سنتوری  بر اساس موازین الهی ساخته شده است. برچسب زدن بر چنین آثاری عین نفاق و نیرنگ است.

صداسیما بدش نمیآید با توسل به نگاه و تحلیل منتقد نشانده ی خود در برنامه هفت، فیلمسازان برجسته و صاحب تفکر سینمای این مملکت را مثل خیل کثیری از فیلمسازان بزرگمان چون بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، بهمن فرمان آرا، عباس کیارستمی و .... از این جریان فرهنگی-هنری دور کند و چراغ این سینما را خاموش گرداند. اگر این چند کارگردان هم کار نکنند که دیگر سینمایی باقی نمی ماند و فقط باید آثار سخیف را تحمل کرد.

برنامه هفت در حال حاضر، ظاهرا به فکر ارتقای این سینماست اما در واقع در هیبتی منافق گونه در صدد ریشه زدن سینمای این دیار برآمده است. چرا که مجری ، ساکت و آرام نشسته تا جریان فاسد حاکم بر برنامه، به سمت تخریب چهره های بزرگ رود. این درحالی ست که نگاه یکسویه از روی جهل به هنر ، فرهنگ جامعه را به سمت قهقهرا میبرد و عملا راه پیشرفت را بر آیندگان میبندد.

صد البته که عزیزانی همچون فرهادی، میرکریمی، کیمیایی و .... نباید در برنامه هفت حاضر شوند. تقابل ایشان با فراستی تقابل خرد و جهل است.

وقتی فیلمی در حد کمال ساخته می شود و خرد و کوچک ، پیر و جوان، مخاطب خاص و عام، مخاطب داخل و خارج و  بزرگان سینما لب به ستایش و تحسین آن می گشایند، حرف یک منتقد بی مایه و جاهل به چه کار می آید؟

در این ، مجری منتقد-کارگردان از خود اختیار عمل ندارد و حتی قادر نیست از همکاران خود در جهت حقیقت دفاع کند. جیرانی فقط در مواقعی که مهمانان به ادبیات منتقد ایراد میگیرند، ازخود بیخود میشود و توی حرف منطقی آنها میآید تا عیب های برنامه در پرده باقی بماند.

باید گریست به حال این همه جهل و نادانی که این رسانه ملی را فراگرفته است و این یقینا با اهداف متعالی و خداپسندانه ی صداسیما منافات دارد. آنقدر فضای این رسانه ناامن و تعصبی شده که هر نااهلی جرات میکند درمورد آثار برجسته و متعالی اظهار نظر کند و از رای باطل خود پایین نیاید.

چطور مخاطب بپذیرد که شخصی چون فراستی همدوره شهید آوینی بوده و با او مجله می نوشته است؟! هر توهین و نسبت باطل دادن به اشخاص حقیقی و آثارشان تاوان دارد و شخص باید جوابگو باشد. ذکر این نکته ضروری ست که نکوهش هر اثر و هر انسان بزرگی، راه سعادت را بر آدمی خواهد بست و این ظلمی جبران ناپذیر محسوب میگردد.

 بی اخلاقی های "هفت" روز به روز به اوج خود میرسد و این برای صداسیما وجهه ی خوشی نخواهد داشت و هر لحظه موجب ریزش مخاطبان آگاه و بیدار آن خواهد شد و بیشک بر پیکره ی فرهنگ جامعه آسیب وارد خواهد نمود.

آنکس که نداند و نداند که نداند *** در جهل مرکب ابدالدهر بماند

نگارنده : ایمان آئینه دار

90/3/29