«مسعود فراستی» در چهارمین برنامه سینمایی «هفت» به سردبیری فریدون جیرانی به عنوان منتقد سینما در تاریخ بیست و هشتم اردیبهشت ماه 1389، در قاب تلویزیون ظاهر شد و به بحث و مناظره در مورد فیلم «طلا و مس» با همایون اسعدیان پرداخت. با اینکه مسعود فراستی از فیلم «طلا و مس» بسیار خوشش آمده بود و لب به تمجید از آن گشود اما حضور کاریزماتیک، صدای جذاب مخاطب پسند و از همه مهتر سواد و دانش حرفهای او مورد تمجید مخاطبان برنامه هفت قرار گرفت و بینندگان سیما که تا آن تاریخ به هیچ عنوان با مقوله نقد سینمایی آشنایی نداشتند، با این پدیده به شکل جدی تری آشنا شدند و نقدهای سینمایی پخش شده از برنامه هفت را به صورت جدی دنبال می کردند.
مرز بین نقد و تخریب
منتقدی به جای نقد علمی از کلمات زشت و سخیف استفاده میکند و اهالی سینما هم با همان ادبیات جواب او را میدهند و چنین به نظر میرسد اگر این جنگ و دعوا ادامه یابد جایی برای نقد باقی نمیماند و آنچه در بین عموم مردم از بین میرود احترام به سینما، سینماگران، منتقدان و نویسندگان حوزه سینماست. این درحالی است که زمانی نهچندان دور منتقدان و سینماگران در کنار هم حرکت و در فضایی کاملا محترمانه برای ارتقای کیفیت فیلمها با یکدیگر همکاری میکردند. اما اکنون سوال این است که چرا این گفتمان تغییر کرده و فحاشی جای نقد را گرفته است؟
خانهنشینی منتقدان باسواد
سعید قطبیزاده، منتقد سینما بر این باور است، وقتی درباره یک اثر هنری نظر میدهی هرچه بیشتر متکی بر استدلال و طرح پرسشهایی درباره چیستی فیلم باشد یعنی این که درباره آن فیلم کمتر قضاوت شده و تلاش میکنی، اسرار و پیچیدگیهای فیلم را کشف کنی. اما اکنون اولا به دلیل رونق شبکههای مجازی که باعث شده همه درباره فیلمها اظهار نظر کنند و دوم به دلیل عصبانیت حاکم بر جامعه و سوم این که نقد از چارچوب تخصصی خارج شده، همه میخواهند خیلی زود نظر خود را درباره فیلم بیان کنند، چون همه توان تحلیل پیچیدگیهای یک اثر را ندارند. آنها معمولا برای بیان احساساتشان در قبال یک فیلم از جملات احساسی و گاهی هتاکانه استفاده میکنند که یا در ستایش فیلم است یا تنفر آنها از اثر را نشان میدهد. در این شرایط نه آن کسی که خوب فیلم را میگوید و نه آن کسی که به فیلم فحش میدهد، تحلیل ندارند. یعنی هر دو نفر دارند سلیقه خود را ابراز میکنند. در حالی که نقد فیلم یعنی تحلیل و تحلیل به شناخت، سواد و بینش نیاز دارد.
وی افزود: این گونه نقد نمیتواند مطلقا به ارتقای سینما کمک کند و منتقدی که با این ادبیات صحبت میکند یا بیسواد است و مثل یک آدم عام به جای تحلیل، پرخاشگری میکند یا این که نقد را با پستهای اینستاگرامی یا فیسبوکی اشتباه گرفته است، زیرا منتقد باسواد به جای تحلیل، ابراز احساسات نمیکند و حتی اگر ابراز احساسات کند باید حرفش پشتوانه داشته باشد.
قطبیزاده در پاسخ به این پرسش که در این شرایط چه باید کرد که نقد علمی دوباره به سینما برگردد، توضیح داد: همیشه یکسری نویسندهها وجود دارند که الگوسازند و نوشتههایشان تاثیرگذار است و تبدیل به قانون نقد میشود و مقررات نقد نویسی را شکل میدهد اما واقعیت این است اکنون این گروه از منتقدان خانه نشین شدهاند! این منتقدان جرات نمیکنند درباره فیلمها نقد منفی بنویسند چون متهم شده و برایشان پاپوش میسازند. زمانی نقد، فرصتی بود که خوب و بد فیلم گفته شود اما الان کار به جایی رسیده که اگر نقاط ضعف فیلم را بگویی برایت پاپوش میسازند و مثلا متهم میشوی به این که سکه گرفتهای تا بد فیلم را بنویسی! اینطور میشود که منتقدان جرات نمیکنند نقاط ضعف یک فیلم را بگویند و کسانی پیدا میشوند که بدون تحلیل فقط به فیلم فحش میدهند.
تصویر مخدوش از منتقدان
سعید مروتی، منتقد و نویسنده سینما درباره بهکارگیری ادبیات نامتعارف در نقدهای سینمایی در گفتوگو با جامجم گفت: لحن، ادبیات و نحوه برخورد برخی منتقدان با فیلمها از دهه 60 و دوران سروش و سوره تا امروز هیچ تغییری نکرده است. تفاوت در اینجاست که آنها زمانی نقد مکتوب مینوشتند و امروز روی آنتن زنده نقد شفاهی میکنند. مردم هم طبیعتا کمتر نقد فیلم میخوانند ولی تلویزیون را همه میبینند. نتیجه اینکه کمتر کسی نقدهای تند را بر بهترینهای دهه 60 (سرب، هامون، مادر، کلوزآپ و...) به یاد دارد ولی همه تعبیر فراستی را در مورد فیلم «جرم» کیمیایی به خاطر دارند.
او افزود: مشکل البته بیش از اینکه به شخص منتقد بازگردد به تصویر مخدوشی از نقد برمیگردد که حضور او در برنامهای پربیننده شکل داده است؛ تصویر مخدوش از منتقد در میان مردمی که نقد نمیخوانند و حالا با اجرای گرم و مسلط به عنوان منتقد میپذیرند.
منتقد باید حرمت نگه دارد
آنتونیا شرکا استاد دانشگاه، مترجم و منتقد، نقدغیرمودبانه را عامل کم اعتباری خود منتقد دانسته و به جامجم گفت: کسانیکه نقد خود درباره فیلمها را غیرمودبانه و با ادبیاتی نادرست بیان میکنند دو دسته هستند. دسته اول منتقدان کم تجربه که ناآگاهانه هنگام نقد نمیتوانند جلوی خشم و ناراحتیشان را از فیلمی که دیدهاند بگیرند و دسته دوم منتقدانی که مغرضانه فیلمی راکه خودشان نمیپسندند با جهتگیری به اصطلاح میکوبند و اتفاقا کاملا آگاهانه لحن و ادبیاتی زشت را انتخاب میکنند. چنین نقدهای کسانی که تجربه زیادی در زمینه نقد نویسی دارند بیانگر آن است که منتقد مربوط بعد از اینهمه سال نتوانسته به زبانی غیروقیحانه دست پیدا کند. نقد غیرمودبانه (چه آگاهانه، چه ناآگاهانه) بیشتر از آنکه از اعتبار فیلمسازی که فیلمش مورد چنین هجمهای قرار گرفته کم کند، از اعتبار خود منتقد میکاهد.
شرکا خاطرنشان ساخت: ادبیات تند، وقیحانه، فحاشی و شاید مدت کوتاهی نام منتقد را سر زبانها بیندازد، اما در نهایت او بهعنوان کسی شناخته میشود که برای بیان حرفش به جای استدلال منطقی از زشت ترین کلمات استفاده میکند. منتقد باید حرمتها را حفظ کند و در این صورت است که هم نقدش موثرتر خواهد بود و هم خودش زیر سوال نمیرود.
مرا نمیشناسید!
با مسعود فراستی تماس گرفتیم تا از او درباره نوع ادبیاتش در نقد فیلمها و سینما بپرسیم، سوالات ما و جوابهای او را بخوانید.
انتقادی به شما وارد است ـ فارغ از اینکه شما نظر خود را درباره فیلمها میگویید؛ این که فیلمی خوب است یا بد -امامیگویند شما ادبیاتی را وارد نقد کردهاید که به سینما آسیب میزند...
اشتباه میکنند که چنین حرفی میزنند آنها سواد ندارند و نمیتوانند جواب نقد را بدهند برای همین دو تا کلمه را میگیرند و روی آن مانور میدهند.
شما زمان نقد فیلمها از کلمات سطحی استفاده میکنید در حالی که در هیچ کجای دنیا از این ادبیات برای نقد فیلم استفاده نمیکنند.
استفاده میکنند! مگر شما از همه دنیا خبر دارید.. . .
چرا در هنگام نقد فیلمها از واژههای متین و درست استفاده نمیکنید؟
نشد ! واژه متین یعنی چی !
شما درباره فیلم «گشت ارشاد2» نقد دارید، من هم فیلم را دیدهام و نقدهایی بر فیلم دارم اما زمانی که شما از واژههای سطحی استفاده میکنید، حرفتان را کسی نمیپذیرد. شما میتوانستید به این فیلم یک نقد علمی داشته باشید که حرفتان را همه بپذیرند.
شما الان داری من را نصیحت میکنی؟
نصیحت نمیکنم، میگویم شما ادبیاتی را وارد نقد سینما کردهاید که هم به نقد و هم به سینما آسیب میزند، چرا از این ادبیات استفاده میکنید؟ میخواهید این ادبیات را به یک جریان تبدیل کنید؟
شما من را نمیشناسید، منتقد نیستید و آن طرف را هم نمیشناسید.
1) پرویز پرستویی (صفحه اینستاگرام شان)
از ماست که بر ماست
حمیدفرخ نژاد عزیز، انتقادت را در مورد مسعود فراستی خواندم.
بماندکه از چند سال پیش به شکل های مختلف در مورد مسعود فراستی، در دنیای مجازی، مصاحبه ها، و حتی در رسانه حرف زدم. ولی دریغ از اینکه کسی حمایت کرده باشد، چه اهالی تاثیرگذار و صاحب نام سینما و چه مسئولین.
بنابراین الان خیلی تعجب نمی کنم که تصمیم گیری در خصوص این سینمای مظلوم، به مجلس کشیده شود و وقت و انرژی و سرمایه عزیزانی چون شما و دیگر همکاران هدر رود.
در صورتی که مسعود فراستی خود جزو کسانی است که باید پرونده گذشته و حالش مورد بررسی قرار گیرد.
امیدوارم به منتقدین شریف و تاثیر گذار بر نخورد، ولی مسعود فراستی صرف چند تا کتاب خواندن و تدریس و فیلم های خارجی دیدن، صلاحیت نقدکردن آثار سینمایی را ندارد، آن هم در رسانه ملی.
بهروز افخمی هم که بماند، مغازه دو نبش خوبی برای خود بازکرده.
بارها با بودجه بیت المال به منافع خوبی رسیده، بدون اینکه نقشی در تاثیرگذاری سینما داشته باشد.
نمونهاش، میرزا کوچک خانِ استاد ناصرتقوایی که بعد از کنار زدنش به ایشان رسید، فیلم سینمایی جهان پهلوان تختی، که بعد از زنده یاد علی حاتمی باز به ایشان رسید، چهارسال نماینده مجلس شدن بی فایده و نهایتا، ساخت فیلم سینمایی فرزند صبح که با بودجه کلان که اصلا دیده نشد ولی از درآمد هنگفتش بهروز افخمی بینصیب نماند.
و بعد از در آمد بودجه فیلم ذکر شده، به کانادا رفت و فیلم سینمایی ساخت و باز دیده نشد.
و اکنون هم به گفته خودش قرار است پروژه به قول خودش سنگین فاجعه شهدای پلاسکو را راه بیاندازد.
عجب لقمه چربی!
حال با این اوصاف چطور رسانه ملی یک برنامه سینمایی را بعهده ایشان گذاشته و مسعود فراستی مثلا منتقد معلوم الحال قرار است ناجی سینما باشد.
آنهم آنقدر پر و بال گرفته که به خودش اجازه میدهد با قضاوت های نابهجا و با الفاظ رکیک و هتاکی به هنرمندان به نقد سینما و دست اندر کارانش بپردازد و بهروز افخمی هم در کنارش لبخند بزند.
متاسفانه این دوتن....با حمایت مسئولین رسانه ملی خر خود را سوار شده و می تازند، ولی نمی دانند که مردم عزیز غیر سینمایی هم این ها را منفور می خوانند.
باز هم امیدوارم مسئولینی که دغدغه فرهنگ دارند تجدید نظری در خصوص این برنامه سینمایی کرده و از افراد لایق در این برنامه استفاده نمایند.
جناب آقای فرخ نژاد،
فردی که با او عکس سلفی گرفتهاید، اکنون بیش از 6 ماه است که در زندان به سر میبرد.
آنطور
که «قائم مقام صندوق ذخیره فرهنگیان» میگوید، این فرد با «یک برگ چک»،
بین «1000 تا 1300 میلیارد تومان» از «بانک سرمایه» و به نام «صندوق ذخیره
فرهنگیان» وام گرفته است.
اکنون با توجه به
انتشار نامه شما با «ادبیاتی فاخر!» خطاب به رقبایتان در باند«بغلی» و
تاکید براینکه ترجیح میدهید «خدا ترتیبتون رو بده» قبل از آنکه «برای غم
نان» دست به کاری بزنید که مایل به انجامش نیستید، لطفا به سوالات زیر نیز
پاسخ دهید که «صداقت» و «مشتی گیری» شما برای علاقهمندانتان بیش از پیش
روشن شود:
ارتباط شما با تهیه کننده سریال شهرزاد که متهم به اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان این مملکت است، چیست؟
آیا
هرگز برای او نیز با این «زبان ادیبانه» از این نامههای «قشنگ قشنگ»
نوشتید و پرسیدید که با این سن کم، این حجم از ثروت را از کجا آورده است؟
آیا
بعد از مشخص شدن ارتباط او با پرونده اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان و
ناتوانی «دوستان»تان در پاسخگویی به سوالات کمپین پیروز «نه به شهرزاد»،
اقدامی در جهت احقاق حقوق همان «مردم»ی که «دست جلویشان دراز کردهاید»
انجام دادید؟
اخبار ناموثق حاکی از آن است که ساخت سریال بدنام «شهرزاد 2» که از وحشت کمپین «نه به شهرزاد» متوقف شد، با چراغ سبزهایی از سوی برخی مراکز قدرت دوباره به راه افتاده است.
آیا
حاضرید از این نامههای «مشتی» و «باحال» و «لوتی مآبانه» و ...، برای
احقاق حقوق معلمان هم بنویسید و به «سفره لیسانی» که پاسخی برای سوالات
مردم نداشتند نهیب بزنید:
«داری چیکار میکنی با
خودت مرد[/زن]؟ کجا داری میری؟ خدا شاهده دلم گرفت، نوشتن جون کلامو ادا
نمیکنه، اینی که میگم به ولله تحقیر توش نیست ولی دلم بحالت سوخت، با خودم
گفتم اگه قراره پیر شیم و غم نون به آدم فروشی بکشونتمون، بارالها خودت
ترتیبمونو بده».
مقامات رسمی گفتهاند که این
«وام»ها را آقایان و «دوستان» به نام «کارتن خواب»ها و «گورخواب»هایی
گرفتهاند که آن یکی دوستتان «اصغر فرهادی» ظاهرا خیلی نگران حال و
احوالشان بود. نظر صائب و فاخر و وزین جنابعالی چیست؟ «خدا شاهده دلم
گرفت» یا چه؟
و نخود آشِ درهمِ سهیلی علیه فراستی
مسعود
فراستی که تا اطلاع ثانوی منتقد ومتخصص درجه یکِ طعم و مزهی فیلمها در
ایران-یعنی همینجایی که ایستادهایم-است؛ دستپخت و مواد خام اولیهی سعید
سهیلی؛ یعنی "گشت و گذاری در شوخیهای تاریخمصرفگذشته و مقدار معتنابهی
فحش و فضیحت"، را برای سِرو کردن، مستهجن توصیف کرده است و حالا یکی از
نخودهای آش بیرون پریده و با ژستِ «دلسوزی» و استعمالِ «ولله» و غیره و ذلک
و داب «کارت به کارت» کردن در واقع به منتقد پیشنهادِ رشوهای میدهد که
او هرگز و هیچجا نگرفته است و فکر میکند آقای منتقد مثل او و بخشی از
رفقایش است که حاضرند برای هر اطعمه و اشربهای، جلوی دوربینِ این و آن دست
به «خوشرقصی»ها و «خودفروشی»هایی بزنند و یکتنه جور «پولاد» و «ساعد»ِ
کارگردانزاده را هم بکشد. مساله اینجاست که فرخنژاد فکر میکند با به کار
بردنِ چندتا «لفظِ» پایین های تهران و قبل انقلابی-خاصه فیلمفارسی-
میتواند تویِ متنِ پُست اینستاگرامیاش جدایِ از فیلمها، «بازیگری» کند.
واقعیت این است که او توی فیلمی جا مانده که برازنده خودش هم نیست؛ فیلمی
که با عربدهکشی، آنهم خطاب به مردم- و در واقع به حکومت- نعره میکشد که
«آره دزدیهای میلیاردی و اختلاسها کار ماست» و انگار تازه جُک «ددمنشانه»
را شنیده باشد، ذوقزده و ندیدپدیدانه نمایشی شده آن را میخواهد بعد از
چند سال، به همان مردم «بفروشد» و فکر میکند داشتنِ ریش به ضمیمه چندتا
فحش میتواند و باید «برفوشد».
پینوشت: آقایِ نخود؛ اگر عشقِ فیلمفارسی هستی و عشق لاتی بَرَت داشته است؛ بهتر است فیلمهای بهروز وثوق و مرحوم فردین را یکبار دیگر از یکزاویه دیگر هم نگاه کنی؛ آنها فحشی برای گفتن نداشتند؛ آنهم مادری و رو به دوربین- و در واقع رو به مردم.
آزادی بیان
زمانه غریبی شده است، تقارنهای قریب و حملات عجیب، ظاهری فریبنده و ضمیری
هولناک، اما سرشت تاریخ بر عیان و برملا کردن است، تقارنی از جنس طرح
دوفوریتی نمایندگان «امید»، «هر کس سؤال کند زندانی میشود!» و از سوی دیگر
«طرفداران» لیست «امید» که هر کس نقد کند آن هم به حق «نامرد»،
«آدمفروش»، «عقدهای وکینهتوز» و «مریض» معرفی میشود. و باز چه تقارنی
روز تنفیذ رئیس دولت امید و قرائتی اینچنینی «از بستن دهان منتقدان به خدا
پناه میبرم» که پرده دیگر آن در نمایشگاه مطبوعات گله از شکستن قلم
میکند، اما «چون به خلوت میرود، آن کار دیگر میکند!؟» و از سوی دیگر
هنرمند حامی دولت امید که انگار «حرف حق» و «تلختر از زهر» به کامشان
نشسته است.
روایت خطی است، تهی از هرگونه پیچیدگی، کمیسیون فرهنگی
ابتدا در اشتباهی آشکار اصل وظایف خود را فراموش میکند و برای مطرح شدن به
بررسی جزئی از یک جزء میپردازد که اگر ادامه پیدا کند اشتباهی
جبرانناپذیر رخ میدهد (جشنواره فجر یکی از فعالیتهای سازمان سینمایی که
خود زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد است)، کمیسیون فرهنگی مجلس مسعود فراستی
را به عنوان یک منتقد دعوت میکند و فراستی مانند بسیاری از منتقدین
جشنواره نظرش را درباره فیلم گشت 2 بیان میکند و میگوید: «گشت۲» فیلمی
مستهجن است که تماشایش همراه با خانواده ممکن نیست. بدیهی است که برای
بررسی فیلمهای جشنواره مشهورترین منتقد سینما ایران(حداقل در میان مردم)
به مجلس دعوت شود و اگر فردی به آزادی بیان اعتقاد داشته باشد، پس باید
بپذیرد، سؤالی پرسیده و نظری بیان شده است، پس دیگر جایگاهی برای توهین
نمیماند، اما باید پرسید فردی که در انتخابات 88 یا 92 و حتی 94 به صراحت
اظهارنظر میکند و دم از «خاله سوسکه» و «تحقیر مردم» میزند، چگونه
مسئلهای چنین بدیهی را درباره آزادی بیان که قدم نخست در دموکراسی است،
نمیپذیرد و دست به تحقیر یک انسان میزند و چنین الفاظی را به کار
میگیرد: «دلم برات سوخت آقا مسعود، همه گناه گردن تو نیست ما هم کم
گذاشتیم، مطمئنم خیلی گیری وگرنه اینجوریش رو دیگه نمیومدی، ما کم
گذاشتیم، خداییش خیلی وضع مالیمون توپ نیس، ولی هزار بار شکر اینقد ته
جیبمون هست که اگه دوست و آشنامون گیره، جهت رفع احتیاجش کمک کنیم، یا نه
هزار بار کردیم بازم میکنیم، دست جلو هموطنامون دراز میکنیم و یه شماره
کارت مینویسیم از خلقالله کمک میگیریم، خداوکیلی هنوز اینقد آدم با مرام
و معرفت هست که نذارن یه مرد به نامردی بیفته، سراغ دارم. دنیای بدیه آقا
مسعود، ولی آدم بازم پیدا میشه با مرام و معرفت بازم پیدا میشه، میدونم
اینقد گیر بودی که خودتو توجیه کردی، فدای سرت، ولی ایندفه اگه بازم گیر
کردی خواستی بفروشی، به خودمون بفروش، لااقلش اینه که بین خودمون میمونه
مثه دفعات قبل، مثه خیلی وقتا، خدا هیچ مردی رو خوار نکنه صلوات بفرس.»
در
هر حال حق آزادی بیان ناشی از آن است که «بیان» به عنوان یک پدیده موجودی
ورای قید و بندهای جغرافیایی، تاریخی، ملی، مذهبی و نژادی است یعنی حقیقت
از پذیرش تقید ابا دارد به همین دلیل در قرآن کریم نمونههای فراوانی مانند
آیات 17 و 18 سوره مبارکه زمر در این مسئله بیان شده است. انسانها آزادی
بیان دارند، حال چه زمانی که بازیگری منتقد مسائل سیاسی میشود که امری
بسیار نیکو است و چه زمانی که یک فرد کار اصلی خود یعنی نقد فیلم که
برگرفته از یک دانش عظیم و براساس یک دعوت و یک پرسش بیان میکند. اما باید
در آخر گفته شود ورود کمیسیون فرهنگی به مسائل جزئی که خارج از تخصص و
وظایف آنهاست، نه تنها گرهی را باز نمیکند بلکه باعث خدشهدار شدن جایگاه و
عظمت مجلس که رأس امور است میشود، البته بماند که علت این هیاهو شاید
تنها بر نقد یک منتقد نباشد بلکه سودای فروش بیشتر در سر بپروراند،
مسئلهای که علت آن را میتوان در مصاحبه اعضای کمسیون برای معرفی و دیده
شدن خود پیدا کرد.
به گزارش جام جم آنلاین قرار بود هفته گذشته اعضای کمیسیون فرهنگی جلسه ای با دبیر جشنواره فجر و رئیس سازمان سینمایی برای ارزیابی این دوره از جشنواره داشته باشند که این جلسه به دلایلی عقب افتاد. دیروز اما کمیته فرهنگ، هنر و رسانه کمیسیون فرهنگی هم قرار بود جلسه ای با منتقدان جشنواره داشته باشد که از سه منتقد دعوت شده تنها مسعود فراستی در این جلسه حضور داشته است.
فریدون جیرانی و احمدرضا احمدی به واسطه این که این دعوت تنها یک روز قبل از جلسه انجام شده است ب دلایل زمانی نتوانستند در این جلسه حضور داشته باشند تا مسعود فراستی به تنهایی بار انتقاد از جشنواره فیلم فجر را به دوش بکشد!
از نمایندگان حاضر در این جلسه نیز به نام هایی چون علی مطهری، احمد سالک، احسان قاضیزاده هاشمی، احد آزادیخواه و سید صادق طباطبایی نژاد بر می خوریم.
مسعود فراستی در مجلس چه گفت؟
مسعود فراستی در این جلسه جشنواره سی و پنجم را ضعیف ترین دوره جشنواره در
تمام سالهای برگزاری عنوان کرده است و داوران دو تابعیتی را هم معضلی برای
داوری دانسته است.
سید صادق طباطبایی در گفتگوی کوتاهی درباره حرف های مسعود فراستی به خانه
ملت گفته است: « آقای فراستی معتقد است؛ انتقادهای خودش و آقای افخمی و
البته جریان رسانهای ایجاد شده، سبب تغییر رای هیات داوران و اهدا بهترین
سیمرغها به فیلم «ماجرای نیمروز» شده، در واقع هیات داوران در ابتدا چنین
تصمیمی نداشته است.»
طباطبایینژاد در ادامه در قبال این اظهار نظر اثبات نشده فراستی، این
اتفاق و تغییر تصمیم هیات داوران به دلیل اعتراضهای فراستی و بهروز افخمی
را نشان از عدم تبحر این هیات دانسته است چراکه در غیر این صورت بر رای خود
پافشاری میکردند: «این منتقد سینما با انتقاد جدی به فیلم سینمایی «گشت
۲» این فیلم را اثری مستهجن خوانده که نمیتوان به اتفاق خانواده به تماشای
آن نشست، لذا قرارشد این فیلم قبل از اکران توسط کمیسیون دیده شود.»
نایب رئیس کمیته فرهنگ، هنر، رسانه کمیسیون فرهنگی مجلس ادامه داده است:
«به گفته آقای فراستی در این دوره کپیبرداری بیش از حدی از فیلم «ابد و یک
روز» شده و این فیلمها معضلات اجتماعی را نکنتبار و اغراقآمیز نشان
دادهاند، اما با این وجود از سوی مسئولان جشنواره برای حضور در بخشهای
مختلف انتخاب شدند.»
«آقای فراستی به اصل سینما به معنای دولتی که در آن بازگشت هزینه اهمیتی
ندارد نیز انتقاد داشت و خواستار حرکت به سمت سینمای خصوصی با گردش اقتصادی
از طریق فروش و استقبال مخاطبان بود.»
«اکنون نیز با وجود اعمال ممیزیها، شاهد تولید فیلمهای بسیاری بدون رعایت
شئونات هستیم و حتی به تازگی فیلمی که برای زنان کلاه گیس گذاشتهاند،
ساخته شده است.»
سه فیلم در کمیسیون فرهنگی به نمایش در می آید
با توجه به حرف های مسعود فراستی فیلم های «گشت ارشاد2» ساخته سعید سهیلی و
البته فیلم «کاناپه» اثر کیانوش عیاری با انتقاد تند این منتقد در جلسه
کمیته هنر کمیسیون فرهنگی رو به رو شده است تا جایی که احتمال بازبینی این
دو فیلم به همراه فیلم ماه «گرفتگی» و البته شایعه عدم نمایش عمومی آن به
گوش می رسد.
سید احسان قاضی زاده هاشمی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در این
رابطه به جام جم آنلاین می گوید: بعد از جلسه یک ساعت و نیمه با آقای
فراستی قرار بر این شد که سه فیلم «گشت ارشاد»، «کاناپه» و «ماه گرفتگی»
برای اعضای کمیسیون فرهنگی به نمایش درآید تا کمیسیون فرهنگی درباره آن
نظرات خود را بدهد.»
«ماه گرفتگی» ساخته مسعود اطیابی فیلمی است که درباره اتفاقات انتخابات سال 88 ایران ساخته شده است.
شاید بودجه سازمان سینمایی کاهش یابد
سید احسان قاضی زاده هاشمی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به جلسه
امروز کمیسیون فرهنگی هم اشاره دارد و به جام جم آنلاین می گوید: ما می
خواستیم جلسه با منتقدان در کمیسیون با سازمان سینمایی مشترک باشد که از
آنجایی که این سازمان می خواست بیشتر به گزارش کار و غیره بپردازد تصمیم بر
آن شد که ما در ابتدا منتقدین را دعوت کنیم و البته دیدگاه های مکتوب حدود
8 نفر از سینماگران اعم از کارگردان و نویسنده و بازیگر را هم در رابطه با
جشنواره فجر دریافت کردیم و امروز جلسه کمیسیون فرهنگی را با آقای ایوبی
رئیس سازمان سینمایی و البته آقای حیدری دبیر جشنواره فجر برگزار خواهد
شد.»
او در رابطه با موضوع جلسه گفت: «مطالب و نقدهای جدی در فرآیند جشنواره
فیلم فجر اعم از تولیدات، کیفیت فیلم ها و همچنین منابع هزینه کرد جشنواره
در این جلسه بررسی خواهد شد.»
این عضو کمیسیون فرهنگی مجلس این جلسه را جلسه نظارتی کمیسیون دانست و به
جام جم آنلاین گفت: درباره اعتبارات ساازمان سینمایی برای فیلم ها بحث
خواهیم کرد و خروجی اعتباراتی که تا به الان توسط سازمان سینمایی و بنیاد
فارابی هزینه شده بررسی می شود و نکته بعدی بحثی است که به صورت ویژه به آن
نگاه خواهیم کرد اثرکرد این بودجه در بودجه پیشنهادی برای سال بعد است.
به گفته هاشمی بحث اصلی بودجه 130 میلیارد تومانی سازمان سینمایی است که
آیا ما اصولا خواهان سینمایی بر پایه یکسری فیلم های بی کیفیت و بحث
برانگیز هستیم یا خیر و البته بحث دوتابعیتی بودن داوران هم در این جلسه
بررسی می شود.
قزلی بهانه است، هدف ناخدا فَراستی است.
کشتی نقد فراستی در دریایِ مواج سینما
مدتی است خیلی( گروهِ اسبانِ در حال دویدن را تصور کنید) از دوستداران فیلمسازی (اثباتِ فیلمساز بودن به قولِ کانت پسینی است و نه پیشینی) در سینمای ایران، سعی میکنند بر رویِ امواجِ برنامهی «هفت» تمرین موج سواری میکنند.
از آن روزی که مسعود فَراستی پایههای میز نقد را در استودیویِ هفت به زمین کوبید و سفت کرد؛ و سپس یک شات قهوه زد و پشت میزش نشست(دیگر جدا کردن نقد و فَراستی از هم سخت شده است) و دستش را دورِ آن لیوان آب که الان یکی از پایههای ثابت و شخصیتهای میز نقد شده، گره زد و منتظر «فیلمسازانی» شد که دوتا درمیان برای دفاع از فیلمشان مقابل او بنشینند، ماهها میگذرد. اما امروز میزِ نقدِ برنامهی هفت دارد وارد فاز جدیدی میشود. فیلمسازان دارند از راه میرسند؛ نقد هم که سرِ جایش ایستاده است. نقد دارد خودش را برای مخالفانش به رسمیت میشناساند. نمیشود سنگی در هوای هنر و اجتماع پراند و الفرار که ما چیزی ساختهایم و منتشرش هم کردهایم و والسلام. چیزی ساختهای، نقدش را هم بشنو. حالا لابهلایِ آنها، نافیلمسازانی هم دارند از راه میرسند که یکیشان- که بهحق سنتزی از کارگردانیِ تزِ «سایههایِ موازی» و نویسندگیِ آنتیتزِ آبروریزیِ «آس و پاس» است- پشتِ میز نقد بجایِ اینکه مرتب از لب و چشم و ابرویِ بازیگر زن فیلمش کلوزآپ بگیرد و آن صحنهای را که بازیگر مرد فیلمش(ابوالفضل پورعرب)، «بلیطها» را «بیتّا» تلفظ میکند را از فیلم بیرون بکشد و یک بار دیگر آن را بگیرد، فرارِ روبه جلو میکند و منتقد را به جرم اینکه منتقدی کرده به موقعیت مسموم و صحبت نکردن از پولشویی ( هرچند در سینما) متهم میکند و در پشتصحنهی همان برنامه ادا درمیآورد که جلویِ صحنه عصبانی نشده و بیشتر «نقشِ عصبانی بودن را» در میآورده. تا این یکی که دربارهی عمویش جلال آل احمد مستندی ساخته و در فیلم، پدرش به زنعمویش(سیمین) تکه میاندازد که خوب قرمهسبزی میپخت و بس. که این بس را من میگویم و میزانسن مستندش. و وقتی با چندتا جملهی تلگرافی، شستهرفته و از صافیِ جلال گذشتهی نویسندهای چون مهدی قزلی نقد شده و فهمید که «نویسنده بودن»، آن چیزی است که بغل دستش نشسته است و دارد نقدش میکند و نه آنچه که ساخته است، و از سویی هم نتوانست پاسخِ هیچکدام از نقدهای فراستی را بدهد و از جلویِ دوربین هفت ناکام استودیو را ترک کرد؛ برایِ لحظاتی ترکِ مدیوم کرد و به نوشتن رو آورد. نوشتنِ یادداشتی؛ که نقدهایِ فراستی کلیشهای است و حرف تازهای ندارد جز «فیلم ملات ندارد و ...» و اینکه فراستی، قزلی را برای کمک به خودش آورده و ... . به هرحال مصطفی آل احمد هم مثلِ «سنتز اصغر نعیمی» با موجسواری در ساحلِ حفاظتشدهی برنامهی هفت و روبروی فراستی نشستن دیده شد. خدا را شکر. فیلمسازانی که جرات فیلم ساختن را داشتهاند(در کوچهی خلوت)، جرات این را هم داشته باشند در پیشِ چشم مردم برای نقد فیلمشان بنشینند. تا اگر بعدها کمی جراتمندتر شدند و البته باسوادتر؛ به دریا بزنند و اگر میروند با تختهی موجسواری نروند که طوفانِ خلاقیت و هنر تکهپارهاش خواهد کرد. فَراستی، کاپیتانِ کشتیِ غول آسای نقد است در آن دورهایِ دریایِ مواج هنر. و انعکاس صدایش همچنان میپیچد که: «بادبانها را بکشید»