سلام
به نظر شما بهترین منبع برای یادگیری لغات زبان چیه؟ از بین این منابع: کتاب های مخصوص لغت (504 و 1100 و غیره)، منابع تصویری و صوتی آموزشی، کتاب های داستانی و رمان ها، زیرنویس سریال یا فیلمهای کلاسیک کدوم بهتره؟ هر کدام مزایا و معایب خودشون رو دارند و من نمی دونم کدومو انتخاب کنم.
سید جواد: سلام. کتاب 1100 کلمه (ترجیحاً به همراه کلاس) + داستان + فیلم (نوعش تفاوتی ندارد).
سلام
پیش از همه بگویم که این نقل قول های پراکنده از نظام منسجم شوپنهاور حتما شائبه ایجاد میکند زیرا این دستگاه تنها میتواند یکجا و در کلیتش فهم شود.
در باب بخش اول:
مراد بنده هم حتما همین بوده وتکیه بر این "حروف اضافه" خللی در درک کلی این تعبیر نخواهد کرد. قطعا هنر درک امر عام از طریق خاص یا در مشاهده امر خاص است.که این دو تفاوتی نمی کند.نخستین در ارتباط با "خالق" اثر معنا پیدا میکند و دومین در ارتباط با "مخاطب"
در باب قسمت دوم بخش اول:
مراد بنده از "عینیت" و "ذهنیت" تضایف ضروری این دو بود این که ذهن در ارتباط با متعلق اش فهمیده و عین هم در چهار چوب ذهنیت قابل فهم میشود، نه صرف یک اتصال. که البته ماهیت این دو هم در تناظر با هم قابل درک میشوند .
زمانی به خطا خواهیم رفت ؛و از اعتبار عینی امور خارج، که بخواهیم یکی از این دو را حذف کنیم؛ که قطعا با خذف ذهنیت به "ماتریالیسم" خامی خواهیم رسید و با خذف عینیت کارمان به "ایده آلیسم" بی نهایت تک بعدی ختم خواهد شد در جواب این عبارت شما "که چگونه ثابت میکنید دنیای پیرامون ما تماما عینی است" باید بگم "تماما عینی است از برای ذهن"
در باب بخش دوم:
اینکه شما مفهوم "اعداد صحیح" را به میان اوردید اما "اعداد طبیعی" را داخل مجموعه قرار دادید ایراد از من نیست. زیرا اعداد صحیح مجموع اعداد دارای"علامت" است که شامل اعداد "منفی" و "صفر" نیز میباشد و از "1" تنها میتوان مجموعه اعداد طبیعی را اخذ کرد نه اعداد صحیح.
مفهوم عدد چیزی است که در تمام اعداد مشترک است ،اینکه شما از "2" صحبت کردید یا از "5" فرقی در ماهیت بحث ایجاد نمیکند چون "1" هم در"5" و هم در هر عدد طبیعی دیگر مضمر است و این نشان میدهد که عرایض بنده در این خصوص را به خوبی متوجه نشدید . همانطور که توضیح و ارجاع دادم ، عدد "توان عمل" است ،با درک مفهوم عدد "1" کلیه اعداد طبیعی قابل درک خواهند بود "2" چیزی نیست جز "1 به توان 2" و همینطور الی اخر.
در باب بخش سوم:
در این خصوص باید عرض کنم که "حساسیت" ،"فاهمه و"عقل" سه بخش مختلف و در عین حال مرتبط ذهن ما برای دریافت و شناخت پدیدار ها هستند ، در ضمن معادل های انگلیسی مذکور برای آن ها نیز کاملا دقیق و پذیرفته شده اند.
اما این سخن که "ادراک"بیش از اینکه مختص به فلسفه باشد به عرفان متعلق است ، عجیب و کمی مضحک است . آنجا که فلسفه در باب امری یا موضوعی تنها موضعی سلبی اختیار میکند ، عرفان آسمان ریسمان به هم می بافد؛ به این معنی که فلسفه در حوزه امکان هرگونه تجربه ممکن می ماند اما عرفان همواره متمایل به این است که پا را فراتر از این بگذارد و از این رو قطعیت ندارد . فهم این این مقولات و اصطلاحات مختص به فلسفه بوده و خواهد بود.
فلسفه حوزه و حدود و ثغور همه علوم را مشخص میکند ، اما عرفان که دقیقا اصطلاح "ناعلم"برایش صادق است به کل از این صلاحیت و اعتبار خارج است و باید تا ابد به عبارات مهملی مثل "شهود عقلی" و از این قبیل بیاویزد .
قضاوت در باب بخش چهارم به عهده خوانندگان.
سید جواد: سلام. کاملاً با جملهی نخستتان موافقم و از شما سپاسگزارم که به آن اشاره فرمودید.
در باب بخش اول: قظعاً تفاوت حروف اضافه در درک معنا تفاوت ایجاد میکنند. معنای «درک عام "در" خاص» با معنای «درک عام "از" خاص» کاملاً متفاوت است و بنابراین باید دقیق صحبت کرد.
در باب قسمت دوم بخش اول: با آنچه دربارهی حذف عینیت و ذهنیت فرمودید، موافقم. اما عرض پیشین بنده ارتباطی با این فرمایش شما نداشت و جملهای هم که به عنوان اثبات، بیان فرمودید مشخصاً اثباتکننده نیست و حتّی بر غامضتر شدن بحث میافزاید.
در باب بخش دوم: اعداد طبیعی با توضیحی که خودتان نیز بدرستی فرمودید، زیرمجموعهی اعداد صحیح هستند. پس اعداد طبیعی نیز، خود عدد صحیح هستند. بنابراین اگر از اعداد صحیح نام بردم و مثالم را از اعداد طبیعی زدم، اشتباهی رخ نداده است. اما شما هنوز در توضیح فرمایش خود به زیر مجموعههایی تکعضوی اکتفا و اتکا میکنید. به علاوه هنوز عرایضی که پیرامون "تولید" و "درک" خدمتتان تقدیم کردم و نیز مسائلی که در باب "فرایند" عرض کردم، به قوت خود باقی است.
در باب بخش سوم: 1) پذیرفته بودن یک ترجمه، دلیل بر صحّت صد در صدی آن نیست. ترجمههایی که شما به آنها اشاره کردید، حتی اگر مورد پذیرش تمام اهل فلسفه باشد نیز باز نادقیق است و این کمدقتی البته تنها منحصر به حوزهی فلسفه نیست. بسیاری از علوم به هنگام ترجمه شدن از عدم دقّت رنج میبرند. بیدقتیای که هم در زمان ترجمه اتفاق افتاده است و هم هنگام پذیرفتن ترجمه. 2) آنچه در این بخش توضیح دادهاید دقیقاً به وضوح تأیید عرض بنده است که فلسفه با تبختری که دارد توان فهم برخی حوزهها از جمله هنر و عرفان را بتمامه ندارد. حتی اگر بخواهم "خطرناکتر" صحبت کنم، باید بگویم که فلسفه توان درک دین را هم بتمامه ندارد.
سلام
متاسفانه در اخبار دیدم که خانم بهناز جعفری،یکی از بازیگران عزیز و البته کم فایده تلویزیون و گاها سینما، در اقدامی عجیب سطح سواد منتقدین و خبرنگاران را پایین دانست و اینها را الگو برداری از آقای فراستی دانست و متاسفانه این بی سوادی را هم به ایشان نسبت داد.
بنده متعجبم که واقعا چطور ممکن است انسان کتابها ،مقالات،نقد ها و سخنان یک شخص مثل آقای فراستی را خوانده باشد ولی ایشان را بی سواد خطاب کند.من 90 درصد اطمینان دارم که ایشان هیچ از جناب فراستی نمیدانند و هیچ کدام از نوشته های ایشان را نخوانده اند؛بنابراین فکر میکنم شما علاوه بر لطفی که میکنید موظف هم هستید تا سخنان و نوشته های جناب فراستی را بازنشر کنید تا همگان از سطح دانش و سواد این بزرگوار مطلع شوند.چرا که واقعا احساس میکنم که در حق ایشان دارد ظلم میشود و از برنامه شما به نام بازخوانی کلام ایشان شدیدا دفاع میکنم .ممنون
سلام
من را به سبب بی دقتی در علائم نگارشی ببخشید اشکال در صفحه تایپ است و از نزدیکترین شهر به محل سکونتم 30 کیلومتر فاصله دارم
در باب بخش اول:
باید عرض کنم که مفاهیم "صوری" داریم و مفاهیم "واقعی"(رئال) به این معنی که مفاهیم واقعی به واسطه مکانیسم "انتزاع"یعنی مشاهده بیشماری(به معنای کنایی)از پدیدارها(وقتی می گوییم پدیدارها یعنی هر آنچه در حوزه امکان هر گونه تجربه است) و حذف خصوصیات فردی و خاص شان شکل میگیرند. که در این فرآیند امری کلی و قابل مصداق برای هر کدام می ماند که هر کدام از آن پدیدارها ذیل آن دسته یا نوع جای میگیرند مثل مفهوم تجربی "انسان" اما مفاهیم "صوری" ما به ازایی در جهان خارج ندارند و یکسره "پیشینی" می باشند مانند مفاهیم "مساوی" و"اعداد" در ریاضیات که علمی یکسره تحلیلی و پیشینی است . خلط این دو: مفاهیم صوری و واقعی فاجعه بار است. قطعا نظر شوپنهاور مفاهیم واقعی می باشد به این معنی که به طور مثال هنرهای دراماتیک از "نوع انسان" به طور کل آغاز نمی کندبلکه به عکس از انسانی مشخص با شخصیتی محدود در سلسله ای معین از انگیزه ها شروع میکند و بعد احیانا به انسان به طور کل (این را با احتیاط میگم چون صحبت از هنر است نه فلسفه) گذار میکند. این میشود درک امر عام در خاص.
در باب فسمت دوم بخش اول:
این که هنر متعلق به نوع انسان می باشد و وابسته به کارکردهای هوش و ذهن او از این نقطه نظر هنر سوبژکتیو است . اما اگر تعریف را قدری دقیق تر کنیم که هنر واجد عینیتی است به این معنا که هیچگاه رابطه خود با جهان پیرامون را فصل نمی کند و حتی هنگامی که از آن-به مدد تخیل-فاصله میگیرد نه در جهت رفتن به ورای واقعیت که در جهت نقب به عمق آن است بپذیریم . هیچ هنری سوبژکتیو نخواهد بود و همه هنرها اساسا ابژکتیو (به غیر از موسیقی که عینیت آن از نوع دیگری است ) هستند . این بماند که معانی تا حدی متفاوت از سوبژکتیو و ابژکتیو مستفاد کردند که دستاویز بازی های به معنی زیادی شده مثل این عبارت بی معنی که "ادبیات سوبژکتیو است" . خیر ادبیات به شدت عینی است اما با قواعد عینی سینما متفاوت.
در باب بخش دوم:
به اجمال در نقض سخن شما بگویم بله تمام "اعداد طبیعی" را میشود از "یک" اخذ کرد به این معنا که تمام اعداد طبیعی تکرار متوالی عدد "یک" هستند اگر یک "قند" را داخل "قندان" بیندازید و این عمل را oa بنامید با اضافه شدن یک قند دیگر در قندان خواهیم داشت ooa همین طور الی آخر. پس در واقیعت صوری(formal) ) عدد 100 چیزی نیست جز 100 با تکرار متوالی عدد "یک" بنابراین در یک سیر تحلیلی-پیشینی 5=3+2 چیزی جز 1+1+1+1+1=(1+1+1)+(1+1) نخواهد بود. برای درک بهتر این مسئله ارجاع میدهم به رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین {فقره(6.021)و(6.022)
در باب قسمت سوم:
ادراک(perception) کار قوه فاهمه(understanding) ما میباشد که ابدا کارکردی منفعلانه ندارد بلکه (زمان و مکان) را به عنوان صورت همیشگی و بخش فعال که پدیدارها تنها به واسطه آنها قابل شهود هستند. دارد. زمان و مکان مفاهیم اخذ شده از جهان خارج نیستند بلکه ماهیت فعال و در گیر شونده ادراک را به نمایش میگذارند . همانقدر که ما به جهان خارج برای تجربه نیازمندیم جهان خارج نیز به صورت های بر آمده از فاهمه برای عرضه خود نیازمند است و این دو متضایف همدیگر هستند.
در باب بخش جهارم:
هنر به مفهوم کلی آن یک کل متواطی است . اما اگر هر شاخه هنر را به طور جداگانه بررسی کنیم به لحاظ عینیت یابی شان در درجات مختلفی قرار میگیرند مثلا معماری یکسره با مقوله "مکان" سر و کار دارد و ما بعد از شهود از یک بنا به معرفتی بی واسطه از مکان که به نحوی متناسب تحت مقولات دیگری چون فشار . بار . حمال . بعد و.. تقسیم شده اند و چگونگی ارتباطشان با یکدیگر میرسیم و نه چیزی بیش از این.اما هنگامی که به نقاشی میرسیم نه تنها به مکان بلکه به زمان اما به طرزی غیر مستقیم پیوند می خوریم و این قابلیت را هنر نقاشی دارد که انسان(معین) را در محور خودش داشته باشد و لحظه ای خاص از حیات وی را با چگونه برجسته کردن جزییات و خطوط ماندگار کند. اما این محوریت انسان در درام به غایت خودش میرسد و ما یک انسان معین را در موقعیت های مشخص و با معنی در سلسله ای از اعمال و انگیزه ها ی حقیقی اش مشاهده میکنیم و به درکی شهودی و بی واسطه از آن میرسیم که نقاشی این توانایی را ندارد. پس هر شاخه ای از هنر حدود و توانایی هایی دارد و در مراتب مختلف قرار میگیرند . اما در باب برتری مطلق موسیقی بر دیگر هنر ها مفصل سخن خواهم گفت .
سید جواد: سلام.
در باب بخش اول: آنچه دربارهی درک عام در خاص توضیح دادید، دقیقاً مؤیّد عرض بنده و رد کنندهی «درک عام "در" خاص است. به عبارت دیگر، توضیح شما دقیقاً توضیح «درک عام "از" خاص» بود.
در باب قسمت دوم بخش اول: من و شما به دو اعتبار متفاوت داریم واژههای «سوبژکتیو» و «اوبژکتیو» را به کار میبریم. بنده به اعتبار دستگاه و فرایند دریافتی صحبت کردهام و شما به اعتبار ربط داشتن مقوله به ذهن و عین. شما میفرمایید که چون هنر به دنیای پیرامون- که عینی است- متصل است پس خودش هم عینی است. اما دو چیز را توضیح نمیدهید. اولاً آنکه آیا صرف اتصال، برای تعیین ماهیت کافی است؟ و دوم آنکه چگونه اثبات میکنید که دنیای پیرامون ما تماماً عینی است.
در باب بخش دوم: از اینکه بنده از اعداد صحیح صحبت کردم و شما از اعداد طبیعی، بگذریم چون تفاوت چندانی در اصل بحث ایجاد نمیکند. اصل ماجرا آنجاست که شما صد البته میتوانید تمام مجموعهی اعداد صحیح را با انجام فرایندی بر روی یک زیر مجموعهی خاص که {1} است، بسازید، اما باز هم به سه مسألهی اساسی توجه ندارید: 1) بحث ما «ساختن» نبود؛ «درک» کردن بود. شما با تکرار متوالی 1 میتوانید مجموعهی اعداد صحیح را بسازید اما آیا با دریافت مفهوم 1 میتوانید مفهوم اعداد صحیح را «درک» کنید؟ 2) اگر 1 را به صورت متوالی تکرار کنید، تدریجاً مجموعه اعداد صحیح ساخته میشوند، اما فراموش نکنید که بحث ما این بود که از طریق خودِ زیرمجموعه به درک مجموعه برسیم و نه اینکه با انجام فرایندی بر روی زیرمجموعه به تولید کل مجموعه برسیم. 3) اصلاً مگر بنده از {1} صحبت کرده بودم؟ شما چطور میتوانید کل مجموعهی اعداد صحیح را "در" {2، 8، 12، 674} "درک" کنید؟
در باب قسمت سوم: اینکه معادل انگلیسی کلمات را- که نادقیق هستند- بیان کنیم، مشکلی حل نمیشود. بنده از تفاوت «درک» و «ادراک» سخن گفتم و شما اصلاً به این تفاوت پاسخ نگفتید. اشکال هم آنجاست که «ادراک» بیش از آنکه مختص فلسفه باشد، مرتبط با عرفان است و فلسفه توانایی فهم عرفان را ندارد و لذا «ادارک» را بتمامه درک نمیکند. متأسفانه ترجمههای نادقیق متون غربی و بیدقتی ما در امر پیچیدهی زبان دلیل اینگونه اشتباهات است.
در باب بخش چهارم: باز هم توضیحاتی دادهاید که به جای آنکه سخن منقول خودتان را تأیید کرده باشد، مؤید عرایض بنده و علیه فرمایشات خودتان است.
سلام و وقت بخیر
سید جواد بنده فکر می کنم جناب آرمین برداشت خودش را از مطلب عنوان کرده است
ایشان برای تفهیم بهتر ما از موضوع می توانند به صورت دقیق ما را به جاهایی در کتابهای مد نظرشان که عین این جملات ذکر شده است ارجاع دهند
سید جواد: سلام. بله. البته ایشان جملاتی را در گیومه آوردهاند که قاعدتاً باید نقل قول مستقیم باشند. به هر روی، آنچه مسلّم است آنکه بنده به آنچه ایشان در اینجا نوشتهاند پاسخ دادهام. اگر اصل مطلب چیزی دیگری باشد که باید آن را به دقت خواند و بحث کرد.
سلام.
نظر استاد در باب فلسفه هنر شوپنهاور را جویا شید ! چون تا حد زیادی به نظریات آقای فراستی نزدیکه با اینکه میدونم ایشان چندان آشنایی با این فلسفه هنر ندارند چون در یک نشست تنها از کانت و نیچه به عنوان کسانی که از زیبایی شناسی سخن گفتن نام میبرند . با اینکه شوپنهاور بیش از همه و با عمق بیشتری از هنر سخن گفته. ایشان بارها در کتاب اصلی خودش از عباراتی مانند اینکه "مفاهیم تا ابد برای هنر بی ثمر هستند "یا "هنر درک امر عام در خاص است" "هنر ادرک مثل افلاطونی (فرم) است" به کار برده . و نهایتا موسیقی در صدر همه هنر ها با این تعبیر که : همه هنرها از جهان می گویند موسیقی خود جهان است . قرار میده . کسانی که به ماهیت تماما حسی و ادراکی هنر پی برده باشند عمق این تعبیر برایشان قابل درک خواهد بود .
حتما سید جان اگر خودت با این زیبایی شناسی آشنایی داری نظرت به ما بگو
سید جواد: سلام. نظر ایشان را حتماً سر فرصت خواهم پرسید. خودم هم آشنایی و اشرافی دقیق بر این نظریات ندارم، اما میتوانم درباره جملاتی که شما نقل کردید، نکاتی را عرض کنم.
1) "مفاهیم تا ابد برای هنر بی ثمر هستند " با کلیت و عمومیتی که در این جمله موجود است خیلی موافق نیستم. اولاً باید معلوم شود که منظورش از "مفاهیم" چیست. مفاهیم انتزاعی را میگوید یا مفاهیم فیزیکی را؟ مفاهیم سوبژکتیو را میگوید یا مفاهیم ابژکتیو را؟ مفاهیم عقلی را میگوید یا مفاهیم حسی را؟ مفاهیم خودآگاهانه را میگوید یا مفاهیم ناخودآگاهانه را؟ این، از ایرادِ عمومیمتِ واژهی «مفاهیم». اما ثانیاً: اینکه میگوید "هنر" بما هو مطلقِ هنر، کلیت اشتباهی است. بعد از اینکه معلوم شود با کدام مفاهیم سر و کار داریم، باید مشخص شود که با کدام هنر نیز مواجه هستیم. آیا آن هنر سوبژکتیو است یا ابژکتیو؟ ناب و سره است یا ناسره؟ لب کلام آنکه به نظر بنده چنین نیست که تمام مفاهیم برای تمام مدیومهای هنری تماماً بیثمر باشند. این در حالی است که جملهی مورد بحث خلاف این عقیده را بیان میکند.
2) "هنر درک امر عام در خاص است" در هر موضوع و مفهوم معین، هر خاصی، زیرمجموعهی عامِ است (با یکدیگر رابطهی عموم و خصوص مطلق دارند). مفهوم «عدد صحیح» مفهومی است عام و مجموعهای است وسیع و بیانتها. اما عدد 2 خاص است و زیرمجموعهی «اعداد صحیح». {2، 8، 12، 674} نیز مجموعهای است خاص و زیرمجموعهی «اعداد صحیح». اما آیا میشود «اعداد صحیح» را "در" عدد 2 شناخت؟ و یا آیا میتوان «اعداد صحیح» را "در" {2، 8، 12، 674} شناخت؟ مسلّم و مبرهن است که خیر. میتوان "از" عدد 2 و "از" مجموعهی {2، 8، 12، 674} به شناختی دربارهی اعداد صحیح رسید اما این شناخت هرگز به درک کل مجموعهی «اعداد صحیح» نخواهد انجامید. بنابراین، اولاً از آنجاکه هنر، عرصهی خاصها است، عامها در هنر ابداً درکشدنی نیستند. ثانیاً اگر قرار باشد به درک عام "نزدیک" شویم- که امکانش وجود دارد- این نزدیکی "از طریق" خاص اتفاق میافتد و نه "در" خاص.
3) "هنر ادرک مثل افلاطونی (فرم) است" قطعاً "ادرک" که در این جمله نوشتهاید، اشتباه تایپی است، اما مسأله اینجاست که منظورتان «درک» بوده یا «ادراک». اگر «ادراک» باشد، اشتباه است چون ادراک بر خلاف درک، فاعلانه نیست. در ادراک انفعالی عارفانه نهفته است. ادراک «دادنی» است و «درک» گرفتنی. ادراک مختص حوزهی «شهود» است و درک از جنس «حصول».
4) موسیقی [را] در صدر همه هنرها با این تعبیر که : همه هنرها از جهان می گویند [اما] موسیقی خود جهان است . قرار میده . هنر مدیومی است خلّاق که مبدأ (خاستگاه) و مقصد (موضع اثر) آن حسِ ناخودآگاه است. با این توضیح، «هنر» یک کلّیِ متواطی است. بنابراین هیچ هنری در هنریّت خود مزیّتی بر هنری دیگر ندارد و به عبارت دیگر تمام مدیومهای هنری به لحاظ مصداقیّت هنر، یکسان هستند. اما جملهی منقول شما نشان از آن دارد که ایشان هنر را یک کلّیِ مشکک میپندارند که از آن روی که با تعریف هنر تقابل دارد، اشتباه است.مخلص کلام آنکه نمیتوان یک هنر را نسبت به هنری دیگر هنرتر دانست و یکی را "در صدر" سایرین قرار داد. این، به لحاظ تعریف و ماهیت. اما برسیم به «از جهان گفتن» و «خودِ جهان بودن». هنر، چنانچه گفته شد، با خلق سر و کار دارد. هر هنری مصداقی است از خلق هنرمند. نمیتوان اثری هنری را در نظر گرفت که هیچکس آن را خلق نکرده باشد. چنین امری محالِ منطقی- فلسفی است. پس خلق جزء ذات هنر است و آن کسی که این خلق را انجام میدهد، هنرمند است که عضوی است از جامعهی انسانها. انسان اما موجودی مُبدِع و نوآورِ مطلق نیست. انسان از آنجاکه عضوی از طبیعت است و مافوق طبیعت نیست و به آن اشراف و سلطهی مطلق ندارد، هیچگاه نخواهد توانست، فارق از طبیعت، اقدام به خلق کند و چیزی موازیِ با طبیعت خلق کند. بنابراین انسان برای هر خلقی نیازمند الگوگیری از طبیعت یا همان جهان است. با این توضیح، هنر هرگز و ابداً نمیتواند "خودِ جهان" باشد و "خودِ جهان" بودن اصلاً فضیلتی برای هنر نیست. مزیّت هنر آن است که میتواند در عین الگوگیری از جهان، خودِ جهان "نباشد". به قول داستایفسکی «اگر هنر نبود، واقعیت ما را خفه میکرد.» هنر آن زمان ارزشمند است خودِ جهان یا به قول سوزان سانتاگ «تفسیری دربارهی جهان» نباشد، بلکه خودش چیزی در جهان» باشد. بنابراین نه «همه هنرها از جهان می گویند» و نه «موسیقی خود جهان است» و نه «موسیقی در صدر همه هنر ها» است. این بدان معنا نیست که موسیقی مدیومی کمارزش است و مدیوم هنری دیگری بر آن برتری دارد. صحبت این است که اصلاً برتری مطلق یک هنر بر هنر دیگر منطقاً منتفی است. هر هنری؛ از جمله موسیقی، میتواند از جنبهای خاص نسبت به جنبههایی از دیگر هنرها برتر باشد اما برتری آن بر خلاف نظری که شما نقل کردهاید نه مطلق است و نه از باب "خودِ جهان بودن".
سلام
میشه نظر آقای فراستی درباره تمام سریال های آقای مدیری با نمره بگید؟
آقای فراستی درمورد فیلم ساعت پنج عصر نقد مینویسند؟
نظر و نمره شون درباره سریال friends چه هست؟
ممنون
سید جواد: سلام. خیر، ایشان نمره نمیدهند. سریالهای نخستین مهران مدیری به خصوص ساعت خوش را نسبتاً موفقتر میدانند. پاورچین را خوب میدانند و معتقد هستند که نقطهچین خیلی بد نیست. گنج مظفر را هم از بدترین کارهای ایشان میدانند. درباره سایر سریالهای آقای مدیری نیز اظهار نظر مستقیمی ندارند اما نظرشان نیز مثبت نیست. سریال friends را هم بیارزش (زیر صفر) میدانند.
سلام. از قبلش باید اطلاع بدیم که میایم؟ چجوری بفهمیم اگر اومدیم پر نباشه؟
سید جواد: سلام. نیازی به اطلاع قبلی نیست ولی اگر خودتان میخواهید از وضعیت کافه مطلع شوید، با تلفن کافه تماس بگیرید، هرچند که تا دقایق آخر خیلی وضعیت مشخص نخواهد بود.
سلام
به نظر شما بهترین منبع برای یادگیری لغات زبان چیه؟ از بین این منابع: کتاب های مخصوص لغت (504 و 1100 و غیره)، منابع تصویری و صوتی آموزشی، کتاب های داستانی و رمان ها، زیرنویس سریال یا فیلمهای کلاسیک کدوم بهتره؟ هر کدام مزایا و معایب خودشون رو دارند و من نمی دونم کدومو انتخاب کنم.
سید جواد:
سلام.
کتاب 1100 کلمه (ترجیحاً به همراه کلاس) + داستان + فیلم (نوعش تفاوتی ندارد).
سلام
پیش از همه بگویم که این نقل قول های پراکنده از نظام منسجم شوپنهاور حتما شائبه ایجاد میکند زیرا این دستگاه تنها میتواند یکجا و در کلیتش فهم شود.
در باب بخش اول:
مراد بنده هم حتما همین بوده وتکیه بر این "حروف اضافه" خللی در درک کلی این تعبیر نخواهد کرد. قطعا هنر درک امر عام از طریق خاص یا در مشاهده امر خاص است.که این دو تفاوتی نمی کند.نخستین در ارتباط با "خالق" اثر معنا پیدا میکند و دومین در ارتباط با "مخاطب"
در باب قسمت دوم بخش اول:
مراد بنده از "عینیت" و "ذهنیت" تضایف ضروری این دو بود این که ذهن در ارتباط با متعلق اش فهمیده و عین هم در چهار چوب ذهنیت قابل فهم میشود، نه صرف یک اتصال. که البته ماهیت این دو هم در تناظر با هم قابل درک میشوند .
زمانی به خطا خواهیم رفت ؛و از اعتبار عینی امور خارج، که بخواهیم یکی از این دو را حذف کنیم؛ که قطعا با خذف ذهنیت به "ماتریالیسم" خامی خواهیم رسید و با خذف عینیت کارمان به "ایده آلیسم" بی نهایت تک بعدی ختم خواهد شد در جواب این عبارت شما "که چگونه ثابت میکنید دنیای پیرامون ما تماما عینی است" باید بگم "تماما عینی است از برای ذهن"
در باب بخش دوم:
اینکه شما مفهوم "اعداد صحیح" را به میان اوردید اما "اعداد طبیعی" را داخل مجموعه قرار دادید ایراد از من نیست. زیرا اعداد صحیح مجموع اعداد دارای"علامت" است که شامل اعداد "منفی" و "صفر" نیز میباشد و از "1" تنها میتوان مجموعه اعداد طبیعی را اخذ کرد نه اعداد صحیح.
مفهوم عدد چیزی است که در تمام اعداد مشترک است ،اینکه شما از "2" صحبت کردید یا از "5" فرقی در ماهیت بحث ایجاد نمیکند چون "1" هم در"5" و هم در هر عدد طبیعی دیگر مضمر است و این نشان میدهد که عرایض بنده در این خصوص را به خوبی متوجه نشدید . همانطور که توضیح و ارجاع دادم ، عدد "توان عمل" است ،با درک مفهوم عدد "1" کلیه اعداد طبیعی قابل درک خواهند بود "2" چیزی نیست جز "1 به توان 2" و همینطور الی اخر.
در باب بخش سوم:
در این خصوص باید عرض کنم که "حساسیت" ،"فاهمه و"عقل" سه بخش مختلف و در عین حال مرتبط ذهن ما برای دریافت و شناخت پدیدار ها هستند ، در ضمن معادل های انگلیسی مذکور برای آن ها نیز کاملا دقیق و پذیرفته شده اند.
اما این سخن که "ادراک"بیش از اینکه مختص به فلسفه باشد به عرفان متعلق است ، عجیب و کمی مضحک است . آنجا که فلسفه در باب امری یا موضوعی تنها موضعی سلبی اختیار میکند ، عرفان آسمان ریسمان به هم می بافد؛ به این معنی که فلسفه در حوزه امکان هرگونه تجربه ممکن می ماند اما عرفان همواره متمایل به این است که پا را فراتر از این بگذارد و از این رو قطعیت ندارد . فهم این این مقولات و اصطلاحات مختص به فلسفه بوده و خواهد بود.
فلسفه حوزه و حدود و ثغور همه علوم را مشخص میکند ، اما عرفان که دقیقا اصطلاح "ناعلم"برایش صادق است به کل از این صلاحیت و اعتبار خارج است و باید تا ابد به عبارات مهملی مثل "شهود عقلی" و از این قبیل بیاویزد .
قضاوت در باب بخش چهارم به عهده خوانندگان.
سید جواد:
سلام.
کاملاً با جملهی نخستتان موافقم و از شما سپاسگزارم که به آن اشاره فرمودید.
در باب بخش اول:
قظعاً تفاوت حروف اضافه در درک معنا تفاوت ایجاد میکنند. معنای «درک عام "در" خاص» با معنای «درک عام "از" خاص» کاملاً متفاوت است و بنابراین باید دقیق صحبت کرد.
در باب قسمت دوم بخش اول:
با آنچه دربارهی حذف عینیت و ذهنیت فرمودید، موافقم. اما عرض پیشین بنده ارتباطی با این فرمایش شما نداشت و جملهای هم که به عنوان اثبات، بیان فرمودید مشخصاً اثباتکننده نیست و حتّی بر غامضتر شدن بحث میافزاید.
در باب بخش دوم:
اعداد طبیعی با توضیحی که خودتان نیز بدرستی فرمودید، زیرمجموعهی اعداد صحیح هستند. پس اعداد طبیعی نیز، خود عدد صحیح هستند. بنابراین اگر از اعداد صحیح نام بردم و مثالم را از اعداد طبیعی زدم، اشتباهی رخ نداده است. اما شما هنوز در توضیح فرمایش خود به زیر مجموعههایی تکعضوی اکتفا و اتکا میکنید. به علاوه هنوز عرایضی که پیرامون "تولید" و "درک" خدمتتان تقدیم کردم و نیز مسائلی که در باب "فرایند" عرض کردم، به قوت خود باقی است.
در باب بخش سوم:
1) پذیرفته بودن یک ترجمه، دلیل بر صحّت صد در صدی آن نیست. ترجمههایی که شما به آنها اشاره کردید، حتی اگر مورد پذیرش تمام اهل فلسفه باشد نیز باز نادقیق است و این کمدقتی البته تنها منحصر به حوزهی فلسفه نیست. بسیاری از علوم به هنگام ترجمه شدن از عدم دقّت رنج میبرند. بیدقتیای که هم در زمان ترجمه اتفاق افتاده است و هم هنگام پذیرفتن ترجمه.
2) آنچه در این بخش توضیح دادهاید دقیقاً به وضوح تأیید عرض بنده است که فلسفه با تبختری که دارد توان فهم برخی حوزهها از جمله هنر و عرفان را بتمامه ندارد. حتی اگر بخواهم "خطرناکتر" صحبت کنم، باید بگویم که فلسفه توان درک دین را هم بتمامه ندارد.
در باب بخش چهارم:
موافق و ممنونم.
از یک بازیگر درجه چندم نفتی انتظار بیشتر از این نمیره.بیایم یک بار برای همیشه سواد در سینما را عملی و نظری نشان بدیم.
سلام
متاسفانه در اخبار دیدم که خانم بهناز جعفری،یکی از بازیگران عزیز و البته کم فایده تلویزیون و گاها سینما، در اقدامی عجیب سطح سواد منتقدین و خبرنگاران را پایین دانست و اینها را الگو برداری از آقای فراستی دانست و متاسفانه این بی سوادی را هم به ایشان نسبت داد.
بنده متعجبم که واقعا چطور ممکن است انسان کتابها ،مقالات،نقد ها و سخنان یک شخص مثل آقای فراستی را خوانده باشد ولی ایشان را بی سواد خطاب کند.من 90 درصد اطمینان دارم که ایشان هیچ از جناب فراستی نمیدانند و هیچ کدام از نوشته های ایشان را نخوانده اند؛بنابراین فکر میکنم شما علاوه بر لطفی که میکنید موظف هم هستید تا سخنان و نوشته های جناب فراستی را بازنشر کنید تا همگان از سطح دانش و سواد این بزرگوار مطلع شوند.چرا که واقعا احساس میکنم که در حق ایشان دارد ظلم میشود و از برنامه شما به نام بازخوانی کلام ایشان شدیدا دفاع میکنم .ممنون
سلام
من را به سبب بی دقتی در علائم نگارشی ببخشید اشکال در صفحه تایپ است و از نزدیکترین شهر به محل سکونتم 30 کیلومتر فاصله دارم
در باب بخش اول:
باید عرض کنم که مفاهیم "صوری" داریم و مفاهیم "واقعی"(رئال) به این معنی که مفاهیم واقعی به واسطه مکانیسم "انتزاع"یعنی مشاهده بیشماری(به معنای کنایی)از پدیدارها(وقتی می گوییم پدیدارها یعنی هر آنچه در حوزه امکان هر گونه تجربه است) و حذف خصوصیات فردی و خاص شان شکل میگیرند. که در این فرآیند امری کلی و قابل مصداق برای هر کدام می ماند که هر کدام از آن پدیدارها ذیل آن دسته یا نوع جای میگیرند مثل مفهوم تجربی "انسان" اما مفاهیم "صوری" ما به ازایی در جهان خارج ندارند و یکسره "پیشینی" می باشند مانند مفاهیم "مساوی" و"اعداد" در ریاضیات که علمی یکسره تحلیلی و پیشینی است . خلط این دو: مفاهیم صوری و واقعی فاجعه بار است. قطعا نظر شوپنهاور مفاهیم واقعی می باشد به این معنی که به طور مثال هنرهای دراماتیک از "نوع انسان" به طور کل آغاز نمی کندبلکه به عکس از انسانی مشخص با شخصیتی محدود در سلسله ای معین از انگیزه ها شروع میکند و بعد احیانا به انسان به طور کل (این را با احتیاط میگم چون صحبت از هنر است نه فلسفه) گذار میکند. این میشود درک امر عام در خاص.
در باب فسمت دوم بخش اول:
این که هنر متعلق به نوع انسان می باشد و وابسته به کارکردهای هوش و ذهن او از این نقطه نظر هنر سوبژکتیو است . اما اگر تعریف را قدری دقیق تر کنیم که هنر واجد عینیتی است به این معنا که هیچگاه رابطه خود با جهان پیرامون را فصل نمی کند و حتی هنگامی که از آن-به مدد تخیل-فاصله میگیرد نه در جهت رفتن به ورای واقعیت که در جهت نقب به عمق آن است بپذیریم . هیچ هنری سوبژکتیو نخواهد بود و همه هنرها اساسا ابژکتیو (به غیر از موسیقی که عینیت آن از نوع دیگری است ) هستند . این بماند که معانی تا حدی متفاوت از سوبژکتیو و ابژکتیو مستفاد کردند که دستاویز بازی های به معنی زیادی شده مثل این عبارت بی معنی که "ادبیات سوبژکتیو است" . خیر ادبیات به شدت عینی است اما با قواعد عینی سینما متفاوت.
در باب بخش دوم:
به اجمال در نقض سخن شما بگویم بله تمام "اعداد طبیعی" را میشود از "یک" اخذ کرد به این معنا که تمام اعداد طبیعی تکرار متوالی عدد "یک" هستند اگر یک "قند" را داخل "قندان" بیندازید و این عمل را oa بنامید با اضافه شدن یک قند دیگر در قندان خواهیم داشت ooa همین طور الی آخر. پس در واقیعت صوری(formal) ) عدد 100 چیزی نیست جز 100 با تکرار متوالی عدد "یک" بنابراین در یک سیر تحلیلی-پیشینی 5=3+2 چیزی جز 1+1+1+1+1=(1+1+1)+(1+1) نخواهد بود. برای درک بهتر این مسئله ارجاع میدهم به رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین {فقره(6.021)و(6.022)
در باب قسمت سوم:
ادراک(perception) کار قوه فاهمه(understanding) ما میباشد که ابدا کارکردی منفعلانه ندارد بلکه (زمان و مکان) را به عنوان صورت همیشگی و بخش فعال که پدیدارها تنها به واسطه آنها قابل شهود هستند. دارد. زمان و مکان مفاهیم اخذ شده از جهان خارج نیستند بلکه ماهیت فعال و در گیر شونده ادراک را به نمایش میگذارند . همانقدر که ما به جهان خارج برای تجربه نیازمندیم جهان خارج نیز به صورت های بر آمده از فاهمه برای عرضه خود نیازمند است و این دو متضایف همدیگر هستند.
در باب بخش جهارم:
هنر به مفهوم کلی آن یک کل متواطی است . اما اگر هر شاخه هنر را به طور جداگانه بررسی کنیم به لحاظ عینیت یابی شان در درجات مختلفی قرار میگیرند مثلا معماری یکسره با مقوله "مکان" سر و کار دارد و ما بعد از شهود از یک بنا به معرفتی بی واسطه از مکان که به نحوی متناسب تحت مقولات دیگری چون فشار . بار . حمال . بعد و.. تقسیم شده اند و چگونگی ارتباطشان با یکدیگر میرسیم و نه چیزی بیش از این.اما هنگامی که به نقاشی میرسیم نه تنها به مکان بلکه به زمان اما به طرزی غیر مستقیم پیوند می خوریم و این قابلیت را هنر نقاشی دارد که انسان(معین) را در محور خودش داشته باشد و لحظه ای خاص از حیات وی را با چگونه برجسته کردن جزییات و خطوط ماندگار کند. اما این محوریت انسان در درام به غایت خودش میرسد و ما یک انسان معین را در موقعیت های مشخص و با معنی در سلسله ای از اعمال و انگیزه ها ی حقیقی اش مشاهده میکنیم و به درکی شهودی و بی واسطه از آن میرسیم که نقاشی این توانایی را ندارد. پس هر شاخه ای از هنر حدود و توانایی هایی دارد و در مراتب مختلف قرار میگیرند . اما در باب برتری مطلق موسیقی بر دیگر هنر ها مفصل سخن خواهم گفت .
سید جواد:
سلام.
در باب بخش اول:
آنچه دربارهی درک عام در خاص توضیح دادید، دقیقاً مؤیّد عرض بنده و رد کنندهی «درک عام "در" خاص است. به عبارت دیگر، توضیح شما دقیقاً توضیح «درک عام "از" خاص» بود.
در باب قسمت دوم بخش اول:
من و شما به دو اعتبار متفاوت داریم واژههای «سوبژکتیو» و «اوبژکتیو» را به کار میبریم. بنده به اعتبار دستگاه و فرایند دریافتی صحبت کردهام و شما به اعتبار ربط داشتن مقوله به ذهن و عین. شما میفرمایید که چون هنر به دنیای پیرامون- که عینی است- متصل است پس خودش هم عینی است. اما دو چیز را توضیح نمیدهید. اولاً آنکه آیا صرف اتصال، برای تعیین ماهیت کافی است؟ و دوم آنکه چگونه اثبات میکنید که دنیای پیرامون ما تماماً عینی است.
در باب بخش دوم:
از اینکه بنده از اعداد صحیح صحبت کردم و شما از اعداد طبیعی، بگذریم چون تفاوت چندانی در اصل بحث ایجاد نمیکند. اصل ماجرا آنجاست که شما صد البته میتوانید تمام مجموعهی اعداد صحیح را با انجام فرایندی بر روی یک زیر مجموعهی خاص که {1} است، بسازید، اما باز هم به سه مسألهی اساسی توجه ندارید:
1) بحث ما «ساختن» نبود؛ «درک» کردن بود. شما با تکرار متوالی 1 میتوانید مجموعهی اعداد صحیح را بسازید اما آیا با دریافت مفهوم 1 میتوانید مفهوم اعداد صحیح را «درک» کنید؟
2) اگر 1 را به صورت متوالی تکرار کنید، تدریجاً مجموعه اعداد صحیح ساخته میشوند، اما فراموش نکنید که بحث ما این بود که از طریق خودِ زیرمجموعه به درک مجموعه برسیم و نه اینکه با انجام فرایندی بر روی زیرمجموعه به تولید کل مجموعه برسیم.
3) اصلاً مگر بنده از {1} صحبت کرده بودم؟ شما چطور میتوانید کل مجموعهی اعداد صحیح را "در" {2، 8، 12، 674} "درک" کنید؟
در باب قسمت سوم:
اینکه معادل انگلیسی کلمات را- که نادقیق هستند- بیان کنیم، مشکلی حل نمیشود. بنده از تفاوت «درک» و «ادراک» سخن گفتم و شما اصلاً به این تفاوت پاسخ نگفتید. اشکال هم آنجاست که «ادراک» بیش از آنکه مختص فلسفه باشد، مرتبط با عرفان است و فلسفه توانایی فهم عرفان را ندارد و لذا «ادارک» را بتمامه درک نمیکند. متأسفانه ترجمههای نادقیق متون غربی و بیدقتی ما در امر پیچیدهی زبان دلیل اینگونه اشتباهات است.
در باب بخش چهارم:
باز هم توضیحاتی دادهاید که به جای آنکه سخن منقول خودتان را تأیید کرده باشد، مؤید عرایض بنده و علیه فرمایشات خودتان است.
سلام و وقت بخیر
سید جواد بنده فکر می کنم جناب آرمین برداشت خودش را از مطلب عنوان کرده است
ایشان برای تفهیم بهتر ما از موضوع می توانند به صورت دقیق ما را به جاهایی در کتابهای مد نظرشان که عین این جملات ذکر شده است ارجاع دهند
سید جواد:
سلام.
بله. البته ایشان جملاتی را در گیومه آوردهاند که قاعدتاً باید نقل قول مستقیم باشند. به هر روی، آنچه مسلّم است آنکه بنده به آنچه ایشان در اینجا نوشتهاند پاسخ دادهام. اگر اصل مطلب چیزی دیگری باشد که باید آن را به دقت خواند و بحث کرد.
سلام.
نظر استاد در باب فلسفه هنر شوپنهاور را جویا شید ! چون تا حد زیادی به نظریات آقای فراستی نزدیکه با اینکه میدونم ایشان چندان آشنایی با این فلسفه هنر ندارند چون در یک نشست تنها از کانت و نیچه به عنوان کسانی که از زیبایی شناسی سخن گفتن نام میبرند . با اینکه شوپنهاور بیش از همه و با عمق بیشتری از هنر سخن گفته. ایشان بارها در کتاب اصلی خودش از عباراتی مانند اینکه "مفاهیم تا ابد برای هنر بی ثمر هستند "یا "هنر درک امر عام در خاص است" "هنر ادرک مثل افلاطونی (فرم) است" به کار برده . و نهایتا موسیقی در صدر همه هنر ها با این تعبیر که : همه هنرها از جهان می گویند موسیقی خود جهان است . قرار میده . کسانی که به ماهیت تماما حسی و ادراکی هنر پی برده باشند عمق این تعبیر برایشان قابل درک خواهد بود .
حتما سید جان اگر خودت با این زیبایی شناسی آشنایی داری نظرت به ما بگو
سید جواد:
سلام.
نظر ایشان را حتماً سر فرصت خواهم پرسید. خودم هم آشنایی و اشرافی دقیق بر این نظریات ندارم، اما میتوانم درباره جملاتی که شما نقل کردید، نکاتی را عرض کنم.
1) "مفاهیم تا ابد برای هنر بی ثمر هستند "
با کلیت و عمومیتی که در این جمله موجود است خیلی موافق نیستم.
اولاً باید معلوم شود که منظورش از "مفاهیم" چیست. مفاهیم انتزاعی را میگوید یا مفاهیم فیزیکی را؟ مفاهیم سوبژکتیو را میگوید یا مفاهیم ابژکتیو را؟ مفاهیم عقلی را میگوید یا مفاهیم حسی را؟ مفاهیم خودآگاهانه را میگوید یا مفاهیم ناخودآگاهانه را؟ این، از ایرادِ عمومیمتِ واژهی «مفاهیم».
اما ثانیاً: اینکه میگوید "هنر" بما هو مطلقِ هنر، کلیت اشتباهی است. بعد از اینکه معلوم شود با کدام مفاهیم سر و کار داریم، باید مشخص شود که با کدام هنر نیز مواجه هستیم. آیا آن هنر سوبژکتیو است یا ابژکتیو؟ ناب و سره است یا ناسره؟
لب کلام آنکه به نظر بنده چنین نیست که تمام مفاهیم برای تمام مدیومهای هنری تماماً بیثمر باشند. این در حالی است که جملهی مورد بحث خلاف این عقیده را بیان میکند.
2) "هنر درک امر عام در خاص است"
در هر موضوع و مفهوم معین، هر خاصی، زیرمجموعهی عامِ است (با یکدیگر رابطهی عموم و خصوص مطلق دارند). مفهوم «عدد صحیح» مفهومی است عام و مجموعهای است وسیع و بیانتها. اما عدد 2 خاص است و زیرمجموعهی «اعداد صحیح». {2، 8، 12، 674} نیز مجموعهای است خاص و زیرمجموعهی «اعداد صحیح». اما آیا میشود «اعداد صحیح» را "در" عدد 2 شناخت؟ و یا آیا میتوان «اعداد صحیح» را "در" {2، 8، 12، 674} شناخت؟ مسلّم و مبرهن است که خیر. میتوان "از" عدد 2 و "از" مجموعهی {2، 8، 12، 674} به شناختی دربارهی اعداد صحیح رسید اما این شناخت هرگز به درک کل مجموعهی «اعداد صحیح» نخواهد انجامید.
بنابراین، اولاً از آنجاکه هنر، عرصهی خاصها است، عامها در هنر ابداً درکشدنی نیستند. ثانیاً اگر قرار باشد به درک عام "نزدیک" شویم- که امکانش وجود دارد- این نزدیکی "از طریق" خاص اتفاق میافتد و نه "در" خاص.
3) "هنر ادرک مثل افلاطونی (فرم) است"
قطعاً "ادرک" که در این جمله نوشتهاید، اشتباه تایپی است، اما مسأله اینجاست که منظورتان «درک» بوده یا «ادراک». اگر «ادراک» باشد، اشتباه است چون ادراک بر خلاف درک، فاعلانه نیست. در ادراک انفعالی عارفانه نهفته است. ادراک «دادنی» است و «درک» گرفتنی. ادراک مختص حوزهی «شهود» است و درک از جنس «حصول».
4) موسیقی [را] در صدر همه هنرها با این تعبیر که : همه هنرها از جهان می گویند [اما] موسیقی خود جهان است . قرار میده .
هنر مدیومی است خلّاق که مبدأ (خاستگاه) و مقصد (موضع اثر) آن حسِ ناخودآگاه است. با این توضیح، «هنر» یک کلّیِ متواطی است. بنابراین هیچ هنری در هنریّت خود مزیّتی بر هنری دیگر ندارد و به عبارت دیگر تمام مدیومهای هنری به لحاظ مصداقیّت هنر، یکسان هستند. اما جملهی منقول شما نشان از آن دارد که ایشان هنر را یک کلّیِ مشکک میپندارند که از آن روی که با تعریف هنر تقابل دارد، اشتباه است.مخلص کلام آنکه نمیتوان یک هنر را نسبت به هنری دیگر هنرتر دانست و یکی را "در صدر" سایرین قرار داد. این، به لحاظ تعریف و ماهیت.
اما برسیم به «از جهان گفتن» و «خودِ جهان بودن». هنر، چنانچه گفته شد، با خلق سر و کار دارد. هر هنری مصداقی است از خلق هنرمند. نمیتوان اثری هنری را در نظر گرفت که هیچکس آن را خلق نکرده باشد. چنین امری محالِ منطقی- فلسفی است. پس خلق جزء ذات هنر است و آن کسی که این خلق را انجام میدهد، هنرمند است که عضوی است از جامعهی انسانها. انسان اما موجودی مُبدِع و نوآورِ مطلق نیست. انسان از آنجاکه عضوی از طبیعت است و مافوق طبیعت نیست و به آن اشراف و سلطهی مطلق ندارد، هیچگاه نخواهد توانست، فارق از طبیعت، اقدام به خلق کند و چیزی موازیِ با طبیعت خلق کند. بنابراین انسان برای هر خلقی نیازمند الگوگیری از طبیعت یا همان جهان است. با این توضیح، هنر هرگز و ابداً نمیتواند "خودِ جهان" باشد و "خودِ جهان" بودن اصلاً فضیلتی برای هنر نیست. مزیّت هنر آن است که میتواند در عین الگوگیری از جهان، خودِ جهان "نباشد". به قول داستایفسکی «اگر هنر نبود، واقعیت ما را خفه میکرد.» هنر آن زمان ارزشمند است خودِ جهان یا به قول سوزان سانتاگ «تفسیری دربارهی جهان» نباشد، بلکه خودش چیزی در جهان» باشد. بنابراین نه «همه هنرها از جهان می گویند» و نه «موسیقی خود جهان است» و نه «موسیقی در صدر همه هنر ها» است. این بدان معنا نیست که موسیقی مدیومی کمارزش است و مدیوم هنری دیگری بر آن برتری دارد. صحبت این است که اصلاً برتری مطلق یک هنر بر هنر دیگر منطقاً منتفی است. هر هنری؛ از جمله موسیقی، میتواند از جنبهای خاص نسبت به جنبههایی از دیگر هنرها برتر باشد اما برتری آن بر خلاف نظری که شما نقل کردهاید نه مطلق است و نه از باب "خودِ جهان بودن".
سلام
میشه نظر آقای فراستی درباره تمام سریال های آقای مدیری با نمره بگید؟
آقای فراستی درمورد فیلم ساعت پنج عصر نقد مینویسند؟
نظر و نمره شون درباره سریال friends چه هست؟
ممنون
سید جواد:
سلام.
خیر، ایشان نمره نمیدهند. سریالهای نخستین مهران مدیری به خصوص ساعت خوش را نسبتاً موفقتر میدانند. پاورچین را خوب میدانند و معتقد هستند که نقطهچین خیلی بد نیست. گنج مظفر را هم از بدترین کارهای ایشان میدانند. درباره سایر سریالهای آقای مدیری نیز اظهار نظر مستقیمی ندارند اما نظرشان نیز مثبت نیست.
سریال friends را هم بیارزش (زیر صفر) میدانند.
سلام سید
شده تا به حال کتابی رو بخونی و نصفه رها کنی؟یعنی فکر کنی که بدرد نخور هست؟ (با وجود اینکه عده ای میگن شاهکار(!) هستش؟)
سید جواد:
سلام.
بله.
سلام آقا سید
جلسات نقد "پلان به پلان" چه وقت قرار برگزار بشه یا اصلا برنامه ای استاد برای اینکار در کافه ژی دارن. ممنون
سید جواد:
سلام.
زمانش هنوز معلوم نیست ولی قرار بر برگزاری آن هست.
سلام نظر استاد راجع به کتاب های فیلیپ کی.دیک چی هست ؟
و دوم اینکه فیلم طناب از هیچکاک رو چطور میدونن ؟
سید جواد:
سلام.
نظرشان راجع به نویسندهی مذکور را نمیدانم، اما «طناب» را یک فیلم بسیار خوب و لایق 4 امتیاز (از 4) میدانند.
توی موسیقی راک کسی هست که آقای فراستی کاراشو قبول داشته باشه ؟؟
سید جواد:
من تا به حال نام چنین کسی را از ایشان نشنیدهام.
سلام. از قبلش باید اطلاع بدیم که میایم؟ چجوری بفهمیم اگر اومدیم پر نباشه؟
سید جواد:
سلام.
نیازی به اطلاع قبلی نیست ولی اگر خودتان میخواهید از وضعیت کافه مطلع شوید، با تلفن کافه تماس بگیرید، هرچند که تا دقایق آخر خیلی وضعیت مشخص نخواهد بود.
سلام
نظر شما و آقای فراستی رو درباره گروه موسیقی پینک فلوید میخواستم بدونم
با تشکر و خسته نباشید
سید جواد:
سلام.
بنده نظری ندارم. جناب فراستی اما نظرشان مثبت نیست.
سلام نظر استاد در مورد آثار واگنر رو میدونی سید جان؟
سید جواد:
سلام.
خیر.