مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

بازتاب: یادداشت محسن باقری

اشاره: آنچه می‌خوانید یادداشت محسن باقری است در واکنش به رفتار اصغر نعیمی در برنامه "هفت" و نیز یادداشت مصطفی آل‌ احمد پس از حضور در این برنامه. لازم به ذکر است که رسانه‌های اینترنتی، از انتشار یادداشت حاضر خودداری کرده‌اند. این حرکت، چندی است که در بین رسانه‌های سایبری با عنوان "بایکوت فراستی" رایج شده است.

قزلی بهانه است، هدف  ناخدا فَراستی است.

کشتی نقد فراستی در دریایِ مواج سینما

 

مدتی است خیلی( گروهِ اسبانِ در حال دویدن را تصور کنید) از دوستداران فیلمسازی (اثباتِ فیلم‌ساز بودن به قولِ کانت پسینی است و نه پیشینی) در سینمای ایران، سعی می‌کنند بر رویِ امواجِ برنامه‌ی «هفت» تمرین موج سواری می‌کنند.

 از آن روزی که مسعود فَراستی پایه‌های میز نقد را در استودیویِ هفت به زمین کوبید و سفت کرد؛ و سپس یک شات قهوه زد و پشت میزش نشست(دیگر جدا کردن نقد و فَراستی از هم سخت شده است) و دستش را دورِ آن لیوان آب که الان یکی از پایه‌های ثابت و شخصیت‌های میز نقد شده، گره زد و منتظر «فیلم‌سازانی» شد که دوتا درمیان برای دفاع از فیلمشان مقابل او بنشینند، ماه‌ها می‌گذرد. اما امروز میزِ نقدِ برنامه‌ی هفت دارد وارد فاز جدیدی می‌شود.  فیلم‌سازان دارند از راه می‌رسند؛ نقد هم که سرِ جایش ایستاده است. نقد دارد خودش را برای مخالفانش به رسمیت می‌شناساند. نمی‌شود سنگی در هوای هنر و اجتماع پراند و الفرار که ما چیزی ساخته‌ایم و منتشرش هم کرده‌ایم و والسلام. چیزی ساخته‌ای، نقدش را هم بشنو. حالا لابه‌لایِ آنها،‌ نافیلمسازانی هم دارند از راه می‌رسند که یکی‌شان- که به‌حق سنتزی از کارگردانیِ تزِ «سایه‌هایِ موازی» و نویسندگیِ آنتی‌تزِ آبروریزیِ «آس و پاس» است- پشتِ میز نقد بجایِ اینکه مرتب از لب و چشم و ابرویِ  بازیگر زن فیلمش کلوزآپ بگیرد و آن صحنه‌ای را که بازیگر مرد فیلمش(ابوالفضل پورعرب)، «بلیط‌ها» را «بیتّا» تلفظ می‌کند را از فیلم بیرون بکشد و  یک بار دیگر آن را بگیرد، فرارِ روبه جلو می‌کند و منتقد را به جرم اینکه منتقدی کرده به موقعیت مسموم و صحبت نکردن از پولشویی ( هرچند در سینما) متهم می‌کند و در  پشت‌صحنه‌ی همان برنامه ادا درمی‌آورد که جلویِ صحنه عصبانی نشده و بیشتر «نقشِ عصبانی بودن را» در می‌آورده. تا این یکی که درباره‌ی عمویش جلال آل احمد مستندی ساخته و در فیلم، پدرش به زن‌عمویش(سیمین) تکه می‌اندازد که خوب قرمه‌سبزی می‌پخت و بس. که این بس را من می‌گویم و میزانسن مستندش. و وقتی با چندتا جمله‌ی تلگرافی، شسته‌رفته و از صافیِ جلال گذشته‌ی نویسنده‌ای چون مهدی قزلی نقد شده و فهمید که «نویسنده بودن»، آن چیزی است که بغل دستش نشسته است و دارد نقدش می‌کند و نه آنچه که ساخته است، و از سویی هم نتوانست پاسخِ هیچ‌کدام از نقدهای فراستی را بدهد و از جلویِ دوربین هفت ناکام استودیو را ترک کرد؛ برایِ لحظاتی ترکِ مدیوم کرد و به نوشتن رو آورد. نوشتنِ یادداشتی؛ که نقدهایِ فراستی کلیشه‌ای است و حرف تازه‌ای ندارد جز «فیلم ملات ندارد و ...» و اینکه فراستی، قزلی را برای کمک به خودش آورده و ... . به هرحال مصطفی آل احمد هم مثلِ «سنتز اصغر نعیمی» با موج‌سواری در ساحلِ حفاظت‌شده‌ی برنامه‌ی هفت و روبروی فراستی نشستن دیده شد. خدا را شکر.  فیلم‌سازانی که جرات فیلم ساختن را داشته‌اند(در کوچه‌ی خلوت)، جرات این را هم داشته باشند در پیشِ چشم مردم برای  نقد فیلمشان بنشینند. تا اگر بعدها کمی جراتمندتر شدند و البته باسوادتر؛ به دریا بزنند و اگر می‌روند با تخته‌ی موج‌سواری نروند که طوفانِ خلاقیت و هنر تکه‌پاره‌اش خواهد کرد. فَراستی، کاپیتانِ کشتیِ غول آسای نقد است در آن دورهایِ دریایِ مواج هنر. و انعکاس صدایش همچنان می‌پیچد که: «بادبان‌ها را بکشید»

نظرات 3 + ارسال نظر
احمد کریمی سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 20:14

بایکوت فراستی!!!!!!
حرف خنده داری بود.
خسته نباشن آقای باقری

علی-ر سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 18:18

ممنون از محسن باقری و سید عزیز:
این جماعت با هر فوت(تاکید میکنم"فوت")و فن و جفتک انداختنی که خواسته شان بود(و حتی تهدید و سرکوب سعید قطبی زاده،برای عدم حضور در نقد فروشنده)هر چه و هر که و هر کشتی را که میتوانستند فوت کردند و به هر سمت خواسته هایشان هدایت و رام کردند و هر که را که ساز مخالفت کوک میکرد را درسته میبلعیدند!ولی فراستی و کشتی اش،نه تنها آنقدر بزرگ و غول آساست،بلکه بهتر بگویم،فراستی آنقدر لقمه بزرگ و عظیمی هست که همه این جماعت را که حتی دهانشان را باهم جمع کنند،هم نمیتوانند این کشتی غول آسا را در دهانشان جا بدهند،چه برسد که بخواهند ببلعند!فوتشان که هیچ،طوفانشان هم مگس روی بادبان کشتی فراستی را نمیتواند بپراند!
اگر محسن و سید جواد و سایر دوستان،ملوانان کشتی استاد فراستی هستند،من هم به سهم خودم ادعا میکنم که مسافری از این کشتی عظیم و غول آسا هستم که در سیطره و اقیانوس وسیع هنر هفتم و در مقابل هجوم و تلاطم بی هنران و ناتوانان،همچنان با تمام قدرت ،پیش میرود و از شکوه بیکران شعور و عقل و خرد سالها زحمت کشیده این کاپیتان پیر غول آسا و دریازده و طوفان دیده و نهنگ ها دریده و سرد و گرم چشیده و با سواد هم لذت میبرم.خدا را شاکرم،بموجب نعمت شعور و درک و موهبتی که در وجودم عطا کرد و به لطف نعمت خداوند و راهنماییهای استاد،همچنان با عبور از این اقیانوس،لذت واقعی فیلم دیدن را درک میکنم.
بادبانها را بکشید...پیش بسوی موج های پر تلاطم دریا...

حسین پارسایی سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 15:37

با سلام.
بایکوت فراستی,الهام گرفته از برهه ای از تاریخ اروپایِ مسیحی..
بنده رو برد به پنج سال پیش ,, تحریمِ فیلم اخراجی های سه..
و حضور یک دقیقه ای مسعود فراستی جلوی دوربینِ مستند "دوپینگی ها"..
جناب فراستی_نقل به مضمون_ : بنده معتقدم که هم جدایی نادر از سیمین,هم اخراجی های سه هر دو فیلمهای بدی هستن,ولی این بایکوت و تحریم و نمیفهمم.این حرکت سیاسیه ,, نه فرهنگی..خوشبختانه مردم هم تو این بازی ها نیستن؛
جناب ناصر هاشم زاده : در تاریخ فرهنگ و هنر این مرز و بوم,
هیچ گاه تحریم و بایکوت جایی نداشته..بله,خوندیم که در تاریخ اروپای مسیحی,با برخی متفکرین و اندیشمندان چه ها کردند و..,ولی در تاریخ ایران مسبوق به سابقه نیست؛

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد