مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی در برنامه خوشا شیراز


جهت دانلود این برنامه به آرشیو مراجعه کنید.

نظرات 34 + ارسال نظر
علی-ر شنبه 20 شهریور 1395 ساعت 02:24

علیک سلام :جناب پارسایی عزیز
چشم.در وقتی مناسب انشاا...هماهنگ خواهیم شد.

حسین پارسایی شنبه 20 شهریور 1395 ساعت 00:58

سلام.
در پاسخ به "علی_ر" :
خواهش میکنم, پس منتظرتون می مونم;
نمیتونم پیشنهادم رو اینجا مطرح کنم.

علی-ر پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 23:47

حسین پارسایی عزیز:
همین الان داشتم مطالب دیگر و کامنتها رو مرور میکردم که درخواست قبلی تون رو دیدم.بخشید که اون موقع متوجه نشدم و بار دوم جواب دادم.اگر هم بخواید میتونید همین جا صحبت کنید و اگر تحمل کنید حتما ایمیلم رو به روز میکنم.ممنون از سید عزیز و سایر دوستان

علی-ر پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 15:38

دوست عزیز:حسین پارسایی سلام!متاسفانه من دوتا ایمیل بیشر ندارم.یکی که با همون اسم اینجا میام و کامنت میگذارم(سیدجواد در جریان هست)ومتاسفانه اونقدر کم باهاش کار کردم و پسوردش قر و قاطی شد و یادم رفته!دوستی داشتم که سعی کرد برام درستش کنه که آخر سر ایمیل خودش رو باهام شریک شد!!!البته زیاد اهل ایمیل بازی نیستم و گه گداری تو همین جا ارتباط برقرار میکنم.اگه یه وقتی اجازه بدی بالاخره شاید به دوستم بگم که برام یه ایمیلی درست کنه و با همون ایمیل اینجا کامنت بگذارم و با سید عزیز و مهربون هماهنگش کنیم!!!
ببین یه ایمیل خواستن واسه ما چقدر دنگ وفنگ شدطقلک دوستم خسته شد از بس که به گوشیش سر میزد و متوجه ورود شراکتی من تو ایمیلش میشد!
چشم.فقط اگه به سید دسترسی داشته باشی که امکانش هست.یه چند وقتی بهم مهلت بدی ممنونت میشم.
نوشته هام اونقدری طول کشید... که من زیاد از رایانه و ایمل بازی سر درنمیارم!و شاید استفاده نمیکنم.

حامد پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 15:13

سلام. ممنون از دوستان عزیز که جواب سوالمو دادن.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 09:37

سلام.
دوست عزیز_"علی.ر"_ میتونم ایمیلتون و داشته باشم؟

حسین پارسایی پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 01:11

سلام.
در پاسخ به حامد:
به گمانم نظرشان نسبتا به این فیلم منفی ست.

علی-ر چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 18:59

اکثرا استاد با آثار وایلدر موافق هستند و بعلاوه گفته های آرش عزیز،از فیلمهای آوانتی و عشق در بعداز ظهر هم در جایی نام بردند.جلسات متعددی که بنده نبودم و دوستان شرکت داشتند هم از سابرینا و دیگر آثار وایلدر دیدن کردند و در مجموع نسبت به کل آثار وایلدر و سبک و سیاق فیلمسازیش نظر مثبت دارند.

آرش سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 23:43

به حامد:
من قبلا از آقای فراستی پرسیدم. جواد هم تو اون جلسه بود. الان حضور ذهن نداره."خارش هفت ساله" را جزء فیلم های خوب وایلدر نمی دانند. "آپارتمان" و "ایرما خوشگله" و "بعضی ها داغشو دوست دارن" از بهترین فیلم های وایلدر هستند.

سید جواد:
ممنونم آرش جان.

حامد سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 11:18

سلام.میخواستم ببینم نظر شما و استاد راجع به فیلم خارش هفت ساله از بیلی وایلدر چیه؟
ممنون از شما.

سید جواد:
سلام.
بنده فیلم را ندیده‌ام. نظر ایشان را هم در حال حاضر نمی‌دانم.

عماد یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 19:46

ممنون از آقا یا خانم ((کاربر))...خیلی ممنونم...

کاربر یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 14:31

اول سلام و خسته نباشید به جناب سید جواد

دوم اینکه آقا عماد اگه برنامه سینما جشنواره رو میخواین میتونید این برنامه رو به صورت کتاب تهیه کنید مثلا این سایت واسه فروش داره: (البته تو کتابفروشی های شهرتونم هم پیدا میشه)

http://bookroom.ir/book/5606/%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7---%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87:-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%8C-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C


این کتاب صورت تدوین شده مجموعه برنامه ای است به نام "سینما - جشنواره" که با تهیه کنندگی، تحقیق و اجرای "مسعود فراستی" در سال 1385 از شبکه پنج سیما (شبکه تهران) پخش شد. موضوع اصلی، رابطه سینمای ایران و جشنواره های جهانی است که در بیست قسمت (مقاله) هر قسمت با گفتگویی با متخصصان حوزه ای خاص از سینما تدوین شده است. در هر حوزه سعی شده است دیدگاه های له و علیه مطرح و واشکافی شوند. این حوزه ها عبارت اند از: تاریخچه حضور بین المللی سینمای پس از انقلاب، تاریخچه جشنواره های خارجی و سیاست های آنها، حسن ها و عیب های حضور ما در مجامع غربی، جشنواره ها و هویت ملی سینما، تصویر ما در غرب، دلایل استقبال آنها از سینمای ما، جشنواره ها و بازار، بازار جهانی و جایگاه ما، صعود یا افول، تصویر ملی- مخاطب ملی، مخاطب ملی - مخاطب جهانی، سینمای ملی - سینمای جهانی، و ...

علیرضا یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 12:35

دوست عزیز واقعا شوکه شدم که ایشان هشت و نیم را فیلم بسیار بدی میدانند چون در کتاب کارناول فلینی یک صفحه کامل از فیلم تعریف کردند و هیچ نقطه ضعفی از فیلم نگفتند.اگر ایشون اینقدر زود نظرشون رو در رابطه با فیلمها تغییر میدهند پس قطعا ممکن است در آینده برگمان را هم مانند بونوئل و فلینی بسیار بد خطاب کنند و فقط به فورد و هیچکاک بچسبند.(البته در بزرگ بودن این دو شکی نیست)
پایان های باز فرهادی ول نیست معما در فیلم حل میشود اما در آخر در چیز های کم اهمیت تر قضاوت را برعهده بیننده میگذارد اینکه شما دختر رو از فروشنده بهتر میدونید من حرفی ندارم اما به نظرم تعلیق در فیلم فرهادی ایجاد شده قطعا نه به خوبی هیچکاک اما باز هم به عنوان فیلم ایرانی عالی بود. فیلمنامه کشش خیلی خوبی داشت و تنها ضعف آن لق زدن در بعضی شخصیت پردازی ها بود
سوالی هم که داشتم در برنامه هفت آینده آقای فرهادی که قطعا مثل سال های گذشته نخواهد اومد چون آقای فراستی و هفت رو به رسمیت نمیشناسه بجای ایشون کدوم منتقدی مقابل آقای فراستی هست؟

سید جواد:

علیرضا جان، رفیق عزیز، مطالبی که درباره‌ی تغییر نظر ایشان فرمودی پیش از این بارها در همین وبلاگ مطرح شده و پاسخ گرفته است. آنچه درباره‌ی آقای فرهادی و پایان فیلمهایش و تعلیق و فیلمنامه و معما و . . . بیان فرمودید نیز پاسخ دارد، اما یا همان چیزهایی است که تا به حال عرض شد و یا بحث مفصل تئوریکی را طلب می‌کند که در این مجال نمی‌گنجد.

در رابطه با سؤالی هم که مطرح فرمودید، باید عرض کنم که هنوز میهمان آن برنامه مشخص نشده است.

مجموعاً باید عرض کنم که از هم‌صحبتی با جناب‌عالی لذت بردم و این گفتگو را مصداق بارز فرهنگ و الگویی برای دیگر دوستان می‌دانم. ممنون از اینکه به ما سر می‌زنید.

ان شاء الله همواره پاینده و پوینده باشید.

عماد یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 03:17

سلام و خسته نباشید.

میخواستم بپرسم شما میدونید چطور میشه برنامه های تلویزیونیه آقای فراستی قبل از هفت (مثل سینما جشنواره) رو تهیه کرد؟؟

سید جواد:
سلام.
خیر. اطلاعی ندارم. برخی از این برنامه‌ها را خود جناب فراستی هم ندارند.

علیرضا یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 01:12

حرف شما تاحدودی درست.است اما شاید سینما بتواند تلنگری به مردم و جامعه ساخته شده توسط آنها بزند و بالاخره بتواند آنها رو از از منجلابی که خودشون آنرا درست کردند نجات دهد.
اما در فیلم جدایی در آخر فرد مومن به خاطر مذهبی بودنش دیگر نمیتواند دروغ بگوید و از کار خود پشیمان است. شما در مورد مرد عوضی جوابم رو تاحدودی دادید اما در مورد آماردکورد خیر.آماردکورد تقریبا از تمام مردم یکسری خصلت بد را نشان میدهد.حتی در زندگی شیرین هم تا حدودی این حرف ها صحت دارد.فلینی همیشه نسبت به رم دیدگاه انتقادی داشته و در تمام فیلم هاش این رو لحاظ کرده.من به این باور هستم(درست یا غلط)که اگر فلینی جدید با همان استعداد این بار در ایران ظهور میکرد و شاهکاری مثل آماردکورد میساخت قطعا از سوی آقای فراستی بی غیرت و خودفروش معرفی میشد!البته من نمیخوام فرهادی رو با بزرگی مثل فلینی قیاس کنم و این رو کلی گفتم.بعد خود برگمان وفلینی هم که آقای فراستی به شدت قبول دارند در کار هاشون دین کلیسایی یعنی دین رسمی کشورشون رو به شدت هجو میکردند و یا زیرسوال میبردند(فلینی در هشت و نیم و زندگی شیرین و آماردکورد کاملا مشخصه)نمیخوام بگم که اگر یک صدم همچین کاری در ایران رخ بده چه اتفاقی می افته!!
قبول دارم کارگردانی آقای فرهادی شاید تاپ نباشه اما فیلمنامه ها درجه یک و بسیار ناب هست.
کلمه شاهکاری هم که برای این فیلم استفاده کردم ببینید ما در سینمایی هستیم که شاید سالی ده عنوان که ارزش مشاهده رو داشته باشه روی پرده اکران نشه. تولید فروشنده و جدایی و درباره الی در این فضای وحشتناک بس شاهکار و قابل تامل است.در آخر ببینید فروشنده شاید به جذابی جدایی نبود(گرچه اونم میگید بد)اما واقعا فیلم ورای سینمای ایران در این دو سال بود و به هیچ وجه نمیشه گفت دو جایزه بهترین فیلمنامه و بازیگر مرد کن سیاسی بود چون هم قصه ,قصه ی خوبی بود هم شهاب حسینی عالی بازی کرد(و حتی کاری کرد بد بودن بعضی از بازیگرا یا متوسط بودن ترانه علیدوستی تقریبا حس نشه)گرچه من وقتی فیلم رو دیدم تک تک جملات آقای فراستی رو در نقد مربوط به فیلم حدس زدم چون به نظر بنده ایشون در نقد آثار به قول خودشون جایزه بگیر جانب داری میکنند و شبیه بعضی روزنامه های تندرو راستی صحبت میکنند

سید جواد:
سینمایی که تحلیلش به خاطر تعمیم اشتباهی که می دهد، نادرست باشد، اگر تلنگری هم بزند، آن تلنگر مؤثر نخواهد بود چون تلنگری است که پایه‌اش اشتباه بنا شده است.

هر فیلمی که بدی را به تمام مردم جامعه تعمیم بدهد بد است. خواه مال فلینی باشد، یا برگمان یا هر کس دیگری. توجه داشته باشید که "تعمیم یک بدی به کل جامعه" تفاوت دارد با "نشان دادن بدی های متفاوت در افراد متفاوت". ضمناً این را هم بدانید که از نظر جناب فراستی، فلینی و برگمان در یک سطح نیستند. به علاوه، هشت ون یم فلینی را فیلم بسیار بدی می‌دانند.

هجو کردن دین هیچ اشکالی ندارد. اگر فیلمساز بتواند با فرم درست، حتی خدا را هم زیر سؤال ببرد، فیلمش فیلم خوبی است اما درباره درست بودنش می‌توان بحث کرد و هر کسی در این بحث با اعتقادات شخصی خودش وارد عمل خواهد شد.

فیلمنامه‌نویسی آقای فرهادی را قطعاً از فیلمسازی‌شان جلوتر می‌دانم اما ابداً معتقد نیستم که فیلمنامه‌نویسی‌شان "درجه یک" و "ناب" است. اشکالات بسیاری به لحاظ روایی، قصه‌پردازی، شخصیت‌سازی، فضا سازی و . . . به فیلمنامه‌های ایشان وارد است. تنها برگ برنده ایشان در نویسندگی، گره سازی است. ایشان گره های ملتهب‌نما و معماگونه ای را در اثر می کارند، اما مطلقاً توانایی گره گشایی ندارند و پایان وِل (نه باز) فیلم‌هایشان تأییدی است بر همین مسأله. به علاوه استواری بیش از حد بر معما و پیچیدگی، اجازه رسیدن به تعلیق را از ایشان سلب می‌کند و به جای حس، دائماً فکر ما را درگیر می کنند. چیزی که کاملاً خلاف هنر و سینماست.

فیلم "فروشنده" فیلم بسیار بدی است که حتی در مقایسه با آشغال‌های ایرانی هم نمی‌توان آن را "شاهکار" نامید. در دو سال اخیر متعدد هستند فیلمهایی که با فاصله از "فروشنده" بهتر هستند. اگر بخواهم مثالی خنثی بزنم، باید بگویم که قطعاً فیلم نه‌چندان خوبی مثل "دختر" چند سر و گردن از "فروشنده" بالاتر است.

من نمی‌گویم که جایزه کن سیاسی بوده است. بقیه فیلمهای کن را هم ندیده ام که بتوانم برتری فیلمنامه و بازیگری "فروشنده" را نسبت به آنها تشخیص دهم. اما آنچه برایم مسلّم است این است که فیلمنامه‌ی "فروشنده" بسیار ضعیف است و بازی شهاب حسینی اصلاً بازی قابل توجهی نیست. او مثل همیشه یک تیپ تکراری را تکرار کرده است و اغلب کنش و واکنش هایش در اخم هایی ساده و غیر دراماتیک و بی ربط به داستان خلاصه می شود.

ایشان از فیلمهای جایزه بگیری چون بچه های آسمان و رنگ خدا و خیلی فیلمهای دیگر دفاع کرده اند و هنوز هم پس از گذشت سالیان بر سر دفاع شان مانده اند. پس خوب است آنجایی که چیزی را رد می کنند، به استدلال‌هایشان توجه کنیم، نه پیش فرض های خودمان و جو اطراف. مثلاً شاید جو اطراف نگذارد که ما یادمان بماند آقای فراستی برخی از مهمترین فیلمهای مورد علاقه همان تندرویان راستی را به چه تندی مورد نقد قرار دادند. فیلمهایی چون "شیار 143"، "محمد رسول الله" و . . . این اواخر هم "ایستاده در غبار".

علی-ر یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 01:02

علیرضای عزیز و گرامی:سلام !
آفرین به ادب و اخلاق پسندیده ای مثل شما که بر خلاف دیگران بدون غرض ورزی و در کمال صداقت و راستی و به تمثیل فقط ارتباط و برقراری دیالوگ و نظرتون در وجه یکی از فاکتورهای واقعی روشنفکری(که در حال حاضر فقط شبه آن بیشتر نزد همه مدعیان امروزی هست)نظرات و عقایدت رو مطرح کردی.امیدوارم که این مطلب من رو هم بدون هیچ غرض ورزی نسبت به دیگر کامنت هام درک کنی.
گفتی آسیب شناسی...درست ولی به نظر من نه آسیب رسانی!دوما اینکه چرا باید معصوم باشیم و معصوم فرض بشیم؟اتفاقا نه تنها همه ما مردم کشورمون و حتی همه مردمان دنیا نه تنها با اینکه از دروغ بدشون میاد بلکه خود ما هم بعضی مواقع هم با داعیه هامون هم دروغ هایی از قبیل مصلحتی و هر شکل ممکن رو به وفور ازش استفاده میکنیم و واقعا هم نمیشه منکر همه اینها باشیم.وقتی که امثال شما و شاید هم من که دوستداران فرهادی هستیم و با ذوق و شوق و شادمانی در دلمان،پای آثار فرهادی میرویم،مگر در آن لحظه خوشحال نیستیم؟...پس درسته خوشحال هستیم و همین شادیمان هم جزئی از خوبی ها و خوشیهای مردممون ،علیرغم تلخی ها و سختی های روزمرگیمون هست و نمیتونیم به دروغ بگیم که فرهادی انسان خوبی نیست و اصلا فیلمساز نیست و کلا اصلا از ما مردم این سرزمین نیست!پس ما این واقعیت ها رو درک میکنیم و از فرهادی و خوبی های چارشنبه سوری و درباره الی میگیم و اونوقت فرهادی فقط و فقط به نقطه سیاه جامعه و زندگی مردممون اکتفا میکنه و سعی نمیکنه که حتی با سکانسی ما رو شادمان کنه و بدون اینکه پرستار لحظه ای از مراجع و ملزومات اخلاقی دینی بگذره و انسانیت ما ایرانی ها رو به دنیا نشون بده و بجای زنگ زدن به مرجع تقلید،آستینش رو بالا بزنه و به مدد پیر مردی ناتوان و علیل بره؟...ایا وقتیکه شما دختر خانم جوان یا پیر زنی رو میبینی که در خیابان بر کف زمین افتاده،سرت رو پایین می اندازی و به راحتی از کنارش عبور میکنی؟(اگر اینچنین باشه که بر خلاف آنکسی هستی که مطالب بالا رو نوشتی)بدون اینکه با یک اشاره کوچک دست هم میشود انسانی رو از لب مرگ به این دنیا برگردوندفقط و فقط مشیت خدا و اراده من و شما فارغ از هر محدودیت های دینی و مذهبی میتونه این امر رو محق کنه!این بخش کوچکی از اشکالات فیلم جدایی هست و مشکلات این اثر تنها در جمله دروغ خلاصه نمیشه.
بستگی داره که شما معصوم رو در چه جایگاهی تعریف کنی.اگر بلانسبت نفهمیدن باشه که بالعکس ما انسانهای کاملا فهیمیده و با شعور و کمالاتی مثال زدنی در دنیا هستیم.فرهنگ سه هزار ساله مون هم مهر تائید این ادعاست،ولی نمیتونیم منکر این باشیم که با تمام سختی ها و تلخکامی های روز مرگیمون هم نمیتونیم حتی لحظه ای خوشحال بشیم و بخندیم!چرا کن؟چرا اسکار و چرا برلین؟همین که ما خودمون و فرهادی رو اینجا باور داشته باشیم و قبول کنیم باید دور دنیا سفر کنیم تا با دست روی کلام خدا گذاشتن و بر سر و صورت کوبیدن هایمان،امثال بارکر و برنارد بایستند و فقط برای بدبختی ها و شرمساری همکیش ها و همتایانمون،برامون دست و هورا بکشند و ژیل ژاکوب بی هول و واهمه،ناموسمان را در آغوش بگیرد و ببوسد و بخندد؟برای چه باید بخندد؟مگر همین آکادمی اسکار به فیلم زندگی زیباست روبرتو بنینی اسکار نداد؟کم بودند امثال فیلمهای هولوکاستی از جمله پیانیست حتی خود جشنواره کن؟
به راستی از چه فیلمهاییکه که اسکار گرفتند باید انسانیت و معرفت و لبخند رو آموخت؟از راز چشمهایش کامپاندلا یا زندگی دیگران فلورین هانکل و یا مرگهای یوجیرو تاکیتا؟این فیلمهای آمریکای جنوبی و اروپایی و آسیایی ژاپنی برنده اسکار رو واقعا مقایسه کن با فیلم جدایی!
ما هم راستگوییم و در بعضی مواقع دروغگو ولی نه تنها دروغکو!بعضی آثار دنیا اول آسیب شناسی میکنند و در پایان آسیب زدایی ولی ما اول آسی کوبی میکنیم و در پایان نابودی!ما اگر واقعا ذره ای راستگویی در وجودمان هم که باشد همه را دروغ نمی انگاریم،ذره ای هم راست خواهیم گفت اگر حرف راستی در دلمان باشد ونیت گفتن آن را داشته باشیم.

علی-ر شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 22:35

ببخشید نمیخوام از همین حالا جو هواداری بدم.ولی بهتر نیست بجای واکنش فراستی نسبت به فروشنده فرهادی،یه سری هم به وبسایط یا وبلاگ مایکل بارکر و تیم برناد هم بزنید؟فکر کنم فرهادی فیلمسازی هست که بیشتر استحقاق تعظیم و تمجید های هالیوودیهای جشنواره پرست باشه تا خودی ها و فراستی ها!همونطوریکه مرحوم کیارستمی بیشتر غرق در ستایش ژیل ژاکوب بود تا خودمونی ها!
چرا بجای اینکه امثال من و بقیه دوستان خودمون رو اینجا واسه فروشنده و فرهادی تیکه پاره میکنیم،مایکل بارکر و تیم برنارد آستین بالا نمیزنند برای آکادمی و اسکار؟! شاید هم راستی راستی دارند نقشه میکشند؟!

علی-ر شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 22:20

فروشنده و تعظیم؟؟!!!!تعظیمه چه کسی ها و برای چه ها؟؟!!!!
هی هی جبلی! قم قم!!!::

علیرضا شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 20:51

اول از آقا سید تشکر میکنم و ازشون میخوام کامنت رو تایید کنند و در صورت امکان جواب بدهند چون من هیچ بی احترامی نکردنم.
آقای فراستی انگار مردم ایران رو معصوم فرض کردند.از فیلم جدایی انتقاد کردند چون فیلم ایرانی ها رو دروغگو نشان میداد(انگار مردم ایران هیچ وقت دروغ نمیگویند)از فیلم تاکسی تهران انتقاد کردند به دلایلی مثل جدایی ایشون انگار تو جامعه ای جز ایران زندگی میکنند والا ما در ایران همیشه با این مسائل سر و کار داریم.هر فیلمی که از تلخی های جامعه به صورت انتقادی حرف میزنه(فیلم آشغال تبریزی منظورم نیست اون فیلم کلا شوت بود بیشتر منظورم آثار فرهادی است)ایشون برچسب خودفروشی به فیلم و یا حتی فیلمساز میزنه برطبق گفته های ایشون بزرگانی مثل فلینی(مخصوصا در آماردکورد) وهیچکاک(در مرد عوضی) و خیلی های دیگه فیلم هاشون خودفروشی بود چون جامعه ای که درش زندگی میکردند رو معصوم نشون نمیداد .بنده مطمئن هستم ایشون به فروشنده برچسب "ترویج بی غیرتی"خواهد زد و میگه جامعه ایران رو یک جامعه بی بند و بار و بدون اخلاق نشون میده و افراد مذهبی رو افراد فاسد و هرزه و افراد روشنفکر رو افراد بی غیرت نشون میده(البته فیلم واقعا بدی هایی هم داشت اما تو سینمای داغون ایران میشه ازش به عنوان شاهکار یاد کرد)در حالی که قول میدم اگر فیلم هالیوودی بود ایشون حداقل به فیلم متوسط میگفت.من نمیدونم ایشون در چه جامعه ای هستند اما در ایرانی که من زندگی میکنم به وفور همچین چیز هایی وجود دارد شاید ایشون هنوز ایران 95 رو به خوبی نشناخته است و یا اگر شناخته تلاش میکند از آن فرار کند...

سید جواد:

اولاً چه کسی به فیلمسازان این وظیفه را محول کرده است که بدی‌های موجود را نشر دهند؟ چرا می‌گویم نشر و نمی‌گویم مثلاً بازتاب؟ چون نشان دادن آسیب بدون آسیب‌شناسی کارکردی جز نشر آسیب نخواهد داشت. به قول شما، ما که در اطراف خود این بدی‌ها را می‌بینیم، دیگر چه نیازی است که یک فیلمساز این همه هزینه کند و همین مشاهدات روزانه را عیناً و چندین باره به تصویر بکشد؟ سینما اگر قرار باشد همان چیزهایی که خودمان می‌بینیم را دوباره نشان‌مان دهد پس فایده‌اش چیست؟ جز نمک بر زخم پاشیدن چه کارکردی دارد؟ این که فضیلت نیست که ما بدی‌های موجود را به رخ جامعه- و در مورد آقای فرهادی، به رخ جهان- بکشیم. فضیلت آن است که ما بتوانیم بدی را نشان دهیم و آن را آسیب‌شناسی کنیم و اب این آسیب‌شناسی اندکی جامعه را به سمت خلاصی از آن آسیب سوق دهیم، نه اینکه منفعلانه سودای فرار کردن از آسیب را سر دهیم. این چیزی است که سینما می‌تواند به مشاهدات هر روزه‌ی ما بیافزاید.

ثانیاً انتقاد کردن و اعتراض کردن اصلاً بد نیست. بد آن است که ما یک مشکل؛ مثلاً دروغ‌گویی، را به همه‌ی جامعه ببندیم و زن و مرد و مذهبی و غیر مذهبی و کودک و نوجوان و بزرگ‌سال و همه و همه را دروغ‌گو بدانیم و تنها کسی را که قصد رفتن از این جامعه دارد راست‌گو بنمایانیم. هر عقل سلیمی گواهی می‌دهد که چنین تعمیمی نه عقلی است، نه هنری، نه علمی و نه منصفانه و صادقانه. این تعمیم افراطی است که نکته‌ی منفی برای فیلم به شمار می‌رود. کسی نمی‌گوید "مردم ایران هیچ وقت دروغ نمی‌گویند" این جمله کاملاً غلط است، اما این تصور و تصویر که "همه‌ی مردم ایران دروغ‌گو هستند" نیز اشتباه است و این اشتباهی است که آقای فرهادی مرتکب آن می‌شود و آن را در معرض دید جهانیان- که دوست دارند همین تصور افراطی درباره ایرانی ها منتشر شود- قرار می‌دهد و آنان به این اشتباه جایزه می‌دهند.

هیچکاک هم اگر در "مرد عوضی" بدی و اشتباهی را نشان می‌دهد، اولاً آن را آسیب‌شناسی می‌کند (نه اینکه با ژست پایان باز از زیر جمع بندی کردن شانه خالی کند) و بدی را ابدی نمی‌کند (بیننده را در پایان به تعادل می‌رساند و جای نفس کشیدن در میان آن همه ناگواری برای او قائل می‌شود) و ثانیاً آن اشتباه را به کل جامعه نسبت نمی‌دهد.

به علاوه، جدا از این مسائل، فیلم‌های آقای فرهادی به لحاظ مشکلات فیلمنامه‌ای و کارگردانی جای بحث بسیار دارند که اتفاقاً جناب فراستی درباره‌ی آنها به کرّات سخن گفته است.

بنابراین وقتی یک فیلم هم به لحاظ تفکری و جهان‌بینی و هم از نظر تکنیکال دچار مشکلات عمیق و عدیده است، چگونه می‌توان آن را "شاهکار" خطاب کرد؟ شاید بتوان گفت که از بسیاری از فیلمهای ایرانی بهتر است، اما نام "شاهکار" بر آن گذاشتن به شوخی می‌ماند.

امیرعباس شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 18:34

پس همچنان آوازه‌خوان، و نه آواز؟

سید جواد:
متوجه نشدم منظورتان را.

احمد کریمی شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 14:58

سلام و خسته نباشید
سیدجان اگه مقدور هست تفاوت حس و احساس رو مختصر بیان کنید (استاد گفتن متفاوتن) یا اگه حوصله ندارین کتاب در این مورد معرفی کنید.
نفستون گرم، دماغتون چاق

سید جواد:
سلام و ممنون.
من این تفاوت را در نقدم بر "شیار 143" توضیح داده‌ام. می‌توانید از طریق لینک زیر، به آن مطلب مراجعه فرمایید.

http://sky-criticism.blogsky.com/1393/06/01/post-11/%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D8%B1-143-%D9%86%D8%B1%DA%AF%D8%B3-%D8%A2%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%B1-1392

محسن شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 14:43

خب حالا فروشنده رو دیدن؟امیدوارم مثل نقد درباره الی کمی هم از خوبی های فیلم بگن و اینطور ک همه پیش بینی می کنن نباشه

سید جواد:
دیده‌اند و حتماً از بدی‌هایش خواهند گفت. این فیلم شرم‌آور از فرط کثیفی جایی برای حرف خوب باقی نگذاشته است.

امیرعباس شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 12:42

متوجه نشدم بالاخره فراستی دیده فیلم رو یا نه؟

سید جواد:
دیده‌اند فیلم را و به شدت بدشان آمده است. در روزهای آتی مفصلاً درباره‌اش خواهند نوشت.

امیرعباس شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 12:00

فراستی فروشنده فرهادی رو دیده؟ فکر کنم اینبار دیگه سر تعظیم فرود بیاره. بعید میدونم ایرادی بگیره از این فیلم.

سید جواد:
"سر تعظیم"؟!
برای "فروشنده"؟!
شوخی بامزه‌ای بود.

رامین شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 00:59

سلام
با توجه به اینکه استاد در جاهای مختلف عنوان کرده اند ما روشنفکر به معنای واقعی در ایران نداریم.
تقاضا داشتم اگر ممکن است حتا در حد یک جمله نظر استاد را درباره اقای "مصطفی ملکیان" و نظریات ایشان درباره فلسفه اخلاق بپرسید.
پیشاپیش از شما بسیار ممنونم . . .

حامد جمعه 12 شهریور 1395 ساعت 19:07

سلام سید جان.
میشه هر وقت استاد رو دیدین یه نظر مشروح درباره فیلم دوازده مرد خشمگین بگیرین و برای ایمیلم ارسال کنین؟

سید جواد:
سلام.
بعید می‌دانم حوصله‌ی این کار را داشته باشند. احتمال زیاد می‌دهم که دست آخر از زیرش در بروند.

علی جمعه 12 شهریور 1395 ساعت 17:54

با سلام و خسته نباشید.
میخواستم اگر امکانش هست نظر استاد رو در مورد فیلم فارگو برادران کوئن در حد دو جمله بدونم.
ممنون

سید جواد:
سلام.
در حد یک کلمه: بد.
از نظر جناب فراستی، برادران کوئن تنها یک فیلم قابل توجه دارند و آن "ای برادر کجایی" است.

علی-ر سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 20:58

سید عزیز:خسته نباشی و خدا قوت
شاید برای بعضی ها بعد دو سطر نوشته های من حوصله شون سر بره و خودشون رو خسته نکنند،ولی مثل اینکه برای موافقت درج مطلب تو مجبوری نوشته های من رو وقت بگذاری و خودت رو خسته کنی.خواستم به همون اندازه که از مخالفان و دشمنانم هم انتقاد میکنم،از دوستان خوب و زحمتکشم هم قدردانی جانه کنم.خدا برکت قوت انگشتها و چشمهات رو بیشتر و بیشتر کنه!

سید جواد:
مخلصم و ممنون. خدا به تو هم سلامتی بده.

علی-ر سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 20:48

یاشار عزیز:
اتفلقا برعکس بجای انزجار و تنفر سعی میکنم که در کمال آرامش یاد بدهم و یاد بگیرم!چرایک لیوان آب خنک؟بلکه بعد از خواندن کامنت ها یک پارچ شربت لیمو تازه تگری خنک میخورم ونفسی چاق میکنم و با یک فلاکس چای اعلاء و نوش جان کردن و یک پاکت سیگار کام گرفتن و یک ساعت موسیقی آرامبخش شنیدن ،فکر میکنم و سعی میکنم که خستگی روحم رو بزدودم و در کمال آرامش بخونم و اگه یه ذره هم قابل دونسته بشم،بنویسم...اگر هم کسی خوشش نیامد هم فدای سر دوستان!خودم لذت نوشته ام رو میبرم!!!فقط جمله قهاری رو از خودم به دوستان بگم که آرامش شماست که طوفان وحشت درون دشمنانتون رو مطلاطم میکنه!هر چه بیشتر آرام باشید و صبوری پیشه کنید،بیشتر بر فرق سر دشمنانتون ضربه فرود خواهد آمد!هر چه بخندید،خشم سراغ دشمنانتون خواهد اومد و هر چه بلندتر بخندید،رعشه بیشتری بر اندام دشمنانتون خواهد افتاد!...خنده های استاد فراستی رو میبینید جلو منتقدان و دوربین؟کیف میکنم وقتی اینچنین صلابت و بشاشی رو میبینم...تازه اینها بخش کوچکی از رازهای مگو استاد هستش!رقص چشمها و آواز لبهای خندان استادم اینچنین است:رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!!!
دوستان خوش باشند و روزگار و دنیا به کامشان شیرین.

حسین پارسایی سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 20:19

سلام.
تا جایی که مطلع شدم,پنج شنبه ها در کافه ,"نقد داستان کوتاه" برگزار میشه..

سید جواد:
نه فقط و لزوماً "داستان کوتاه"؛ اساساً "داستان"

یاشار نیازی سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 02:51

علی جان بجای اینهمه ابراز انزجار برای اظهار نظر شخصی آقای فراستی ، یک لیوان آب خنک بخور عزیزم . خدای ناکرده شما که مخالف شعار زنده باد مخالف من نیستی ؟! آفرین پسر خوب

سعید سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 02:19

سلام آقا سید
قرار بود این هفته اطلاع رسانی کلاس ها رو انجام دهید؟
علی الحساب بفرماید که آیا اصلا کلاس ها برگزار می شوند و چه زمانی؟

سید جواد:
سلام.
شرمنده. بله. هم کلاس کتاب برگزار می شود (پنجشنبه ها) و هم کلاس فیلم (جمعه ها).
جزئییاتش را ان شاء الله هرچه زودتر پی‌گیری و اعلام می‌کنم.

علی-ر سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 00:37

با سپاس از سید جواد عزیز
ماسفانه در این چند وقت اخیر چالش بین هواداران و موافقان جناب فراستی و مخالفانش ،شدت زیادی گرفت و از سیر تا پیاز و دیاثت فرهنگی و تسلیت به مرحوم کیارستمی و جریان اخیر و پرونده جدید ماهنامه فیلم و گلمکانی و افرادی به حریم نقد آقای فراستی ورود کردنداز جمله یغما گلرویی و پرویز پرستویی و حتی بشدت کیوان کثیریان.سید جواد عزیز هم بدون هراس و واهمه هم همه آنچه که در زیر و رو اتفاق افتاده است را بی کم و کاست اینجا عنوان کردند تا شدت مخالفان مسعود فراستی به اوج برسد.ولی بنده میخوام که فارغ از هر قضیه و جناحی برای اولین بار،استدلالات خودم رو نسبت به جبهه آقای فراستی در مورد روشنفکری رو بیان کنم و اتفاقا یکی از دلایل مخالفت خودم رو هم با جریان روشنفکری رو اینجا مطرح کنم.حال چرا همه سینماگران ما به یکباره همسو شده اند و در مقابل مسعود فراستی و بهروز افخمی موضع گرفتند،فکر کنم همان عقده چندین ساله بهروز افخمی نسبت به سالهای از دست رفته سینمای نیمه شکفته ما شده باشه که بعداز دهه شصت و فیلمهای مادر و هامون و عروس و سرب و پیشتازی سینماگران موفق موج دهه شصت ما،حتی سینمای ما آنقدرفاصل اش را با مخاطب زیاد کرده که حتی غبار آن دوران شکوفایی هم از تاریخ سینمای ما محو شده و حالا برای همه سینماگران ما نه تنها گیشه بلکه فقط و فقط جشنواره ها و رویای اسکار مهم شده که این آخری هرگز تکرار نخواهد شد.
بقول آقای علی که میگویند دهه شصت را بخاطر دارند،اتفاقا من در همان دهه شصت بزرگ شدم و حتی ماهنامه فیلم آن دوران را هم بخوبی به یاد دارم و میتونم فاجعه اتفاقات تاریخ سینمامون رو در دوبخش مطرح کنم.
بخش اول:سینما و موئلفه ها و جایگاه سینماگران و فیلمسازان و منتقدین است.در همه جای دنیا سینما را میشود به چند بخش مجزا تقسیم کرد.سینمای کلاسیک و تکنیک و تئوری و ایدئولوژی و موئلف و سینمای روشفکری(که این آخری را موج نو دهه شصتی ها بنیان کردند) و دست آخر سینمای امروز شد یا کلاسیک ویا همان هنری.اما در سینمای ما قبل از انقلاب فیلم فارسی و اواخر دهه پنجاه به یکباره سینمای ما از فیلمفارسی تعغییر جهت داد و بالاخره در دهه شصت هم با نظام جمهوری اسلامی ما،سینمای ما به یک عامل بدنه و در یک جهت حرکت کرد و تنها فرقش با سینماهای سایر نقاط این بود که بخش سینمای ارزشی و مذهبی هم به بدنه سینمای ما تزریق شد که یکی از مهمترین بخشهای اتفاقات سالهای اخیر سینمای ما هم بود.بقول سینماگران اروپایی و نقاط دیگر جهان و پیرو آنها بخشی از سینماگران جوان ما،فلسفه جهان هستی سکس است!...متاسفانه با تلاش همه قشر حتی امروز سینماگران ما با توجیه کردن آثارشان در سینمای جهان،هیچوقت نتوانسته و نخواهند توانست که سینمای مذهبی را از سینمای ایدئولوزی تفکیک کنند و این دو متضاد هم و امری محال است!پس تنها شرط الحاق سینمای روشنفکری ما به سرتاسر سینمای جهان یا ارزشی باشیم و داشته باشیم و یا ارزشی نباشیم و نخواهیم و تنها راه سوم هم همان متد سینمای کلاسیک است(برخلاف خیلی از سینماگران پر مدعا و کم توان ما)پس بر خلاف همه این شرایط موجود،ما نمیتوانیم سینمایمان را نجات دهیم و بنظر بنده این دست و پا زدن های نزدیک دو دهه از سینمای ماست که هنوز هم نمیدادنند که با خودشان چند چندند!
اما بخش دوم:به یاد دارم که همین جناب گلمکانی عزیز فیلم مستندی در دهه هفتاد ساخت بنام سینمای مخملباف و آثارش.در آن مستند مخملباف میگفت که یک مجاهد ارزشی و انقلابی بوده که پاسبانی را چاقو زده است و بعد از خوردن گلوله به پایش به زندان رفته است و حتی مدعی شد که بخاطر آرمان و اهداف انقلابی اش به زندان رفته است و درد زندان را چشیده است.اما جالب ترین بخش صحبتهای مخملباف این بود که در همان مستند به مطلبی اشاره کرد و گفت که حالا میفهمد که آن زمان بیشتر شور انقلابی داشته است تا شعور انقلابی!(مستندش موجود است)ولی بقول مسعود دهنمکی چه شد که مخملباف از توبه نسوخ شروع کرد و سر انجامش به سکس و فلسفه رسید هم جای تامل به همان جریان و دیدگاه و اتفاقات دهه شصت سینمای ما و امثال مخملباف دارد!..به یاد دارم که در دهه شصت و دوران دبستان(سالی یکبار)از طرف مدرسه به سینمایی(یادم نبود که چه سینماییی بود)رفتم و جلوی گیشه سینما آرم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را دیدم و در کنارش پوستری که رویش نوشته بود:خانه دوست کجاست؟
هر چه در سینما منتظر شدم که ببینم مثلا مثل فیلمهایی که تلوزیون آن زمان پخش میکرد،فیلم سرگرم کننده ای ببینم ولی وقتیکه از سینما خارج میشدیم،بچه ها دور معلم بیچاره مان حلقه زده بودند و میپرسیدند که چرا کتاب را میخواست به دوستش بدهد!طفلک معلم دینی مان هم دور خودش میچرخید و با خنده میگفت:بچه ها به خدا خودم هم هیچی از فیلم سر درنیاوردم!...واقعا چه لزومی داشت و یا واقعا قابل درک و فهم دانش آموز دبستانی بود که فیلم خانه دوست کجاست مرحوم کیارستمی را حتما ببیند؟ مگر فیلم شیر سنگی و یا عقابها و یا کانی مانگا و یا گل آقا و فیلمهای قابل ادراک وفهم نوجوانان دبستانی کم بودند که خانه دوست کجاست میتونست آنها را ارضائ کند؟!...چرا سینمای مرحوم کیارستمی در همان دهه شصت طلوع کردتا جاییکه مخملباف با دستفروش و بایکوت و هنرپشه و بایل سیکلران وناصرالدین شاه،به فیلم کبه تغییر جهت داد و بهمن فرمان آرا هم به این جرگه پیوست و سر و کله ابولفضل جلیلی پیدا شد و با گال راهی جشنواره شد و مرحوم کیارستمی با درخت گیلاس و زیتون،جشنواره کن را مورد تاخت و تاز قرار داد و مخبلباف هم همچنان با مسافر قندهار به جشواره ها یورش برد و دست آخر از کشور بیگانه و سکس و فلسفه سر در آورد و قرعه بدفرجامی نصیب بهمن قبادی شد و حالا آن نسل طلایی بقولی سردمدار جشوارها و آثارشان در کجای دل این مردم جا دارد؟قبادی که سوخت!خبری ازمخملباف نیست!فرمان آرا هم هنوز با خودش هیچ نمیداند!جلیلی هم که هنوز از آن زمان به خواب زمستانی فرو رفته است و خبری از بیداری نیست! و سرانجام مرحوم کیارستمی هم که رخت از این دنیا بست!
حالا این پرچمداران نماد روشنفکری و ایدئولوژی سینمای ما کجا هستند که هیئت انتخاب فیلم به اسکار؛شرط معرفی گذشته اصغر فرهادی را حضور برنیس بژو(بازیگر برنده اسکارفرانسوی) عنوان میکنند و بغیر از اصغر فرهادی هم هر چه سینماگران نسل امروز تلاش میکنند،راه به جایی نمیبرند!واقعا تخم بذر این سینمای جشواره ای را چه کسی و یا چه کسانی پاشیدند؟با همه این اوصاف مگر میشود به ادعای مسعود فراستی که از همان دهه شصت سینمای ما بطرف جشنواره ها و به سمت و سویی یکطرفه سوق داده شده، شک کرد منکر این ادعا بود که همه این جریانات هدف دار نبود؟تکلیف سینماگرانی امثال یدا..صمدی و سیروس الوند و مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی با آن همه عقبه دهه شصت و حتی هفتاد،با جوانان سینماگران امروزی ما چه بود و چه شد؟اساتیدی همچون تقوایی ها و بیضایی هاالان کجا هستند؟واقعا علی ملاقلی پور میتواند با آثاری چون قندون جهیزیه یاد شاهکاری همچون سفر به چزابه پدرش را تکرار کند؟!به راستی سینمای ما از کجاها آمد و حالا به کجاها رسیده است؟مسعود فراستی حق دارد چرا که دیگر نه آن شور و شعف سینما و مخاطب سالهای دهه شصت و هفتاد نیست و نه لذتی که میخواهیم از فیلم دیدنمان ببریم!
دوستان ببخشند که نوشته ام طولانی شد و شاید حوصله سر بر!ولی سعی کردم به دوستان مخالف و موافقم،دلایلی رو مطرح کنم که چرا وقتی فراستی میگوید مخالفم،من هم همسو با عقیده ایشان میگویم مخالفم.هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند لذت از دست رفته (حداقل خود بنده و پیشتر استاد فراستی)مخاطبین دو دهه گذشته و این سالهای تباهی و پوچی و سرخوردگی نسل امروز سینمای ما را نجات دهد.سینمای ما از همان اواخر دههشصت،کم کم به چرت زمستانی فرو رفته است هنوزم هم که ده ها بهار گذشته است بیدار نشده است. امیدوارم نوشته ام تا حدی توقعات ایجاد شده نسبت به جبهه امثال جناب فراستی را به جا بیاورد.
ممنون از حوصله دوستان و ممنون از سید جواد عزیز و بزرگوار.

علی دوشنبه 8 شهریور 1395 ساعت 16:38

به شکل بسیار منزجرکننده ای در آنتن تلویزیون به مجیزگویی از رهبر می پردازند..

وای بر منتقد حکومتی..

همان سینمای افتضاحی که شما افتخارش را داری که در دهه شصت پنبه اش را می زدی، توسط همین حاکمانی که به شدت فرهنگ می فهمند بنا شده بود!
تناقض

تناقض..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد