مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

سترونی

می شود سر در برف فرو برد و گفت: «حال سینما خوب است... امید برگشته»، یا: «این سینما در طول سه دهه به سبکی دست یافته که به خانواده احترام می گذارد... امروز سینمای ایران به جهت تصویری و سوژه های ناب و مردان و زنان هوشمند می تواند همپای سینمای جهان حرکت کند.» (وزیر ارشاد)

یا ما- من منتقد و بسیاری دیگر- بعد از دیدن این همه فیلم پرت، تلخ، بیمار و بی مخاطب این حرف ها را نمی فهمیم و فکر می کنیم با ما شوخی می کنند، یا دوستان محترم با این نگاه به ظاهر امیدوارشان از سیاره یی دیگر آمده اند. کجایند سوژه های ناب در بین شصت فیلمی که دیده ایم، و مردان و زنان هوشمند و خانواده؟ به راستی فیلمی از بین شصت فیلمی که دیدیم، حتی با احتساب چند فیلم قابل تحمل به معنای واقعی کلمه سوژه دارند و قصه یی درست و درمان؟ تقریبا همگی ایده های تک خطی، شعاری و مفهوم زده و باز باز را به جای قصه – و شخصیت – به ما حقنه می کنند. ما که به جای مردان و زنان هوشمند، عمدتا مردان و زنان – و گاهی کودکانی – خسته، افسرده، نیمه روان پریش و منفعلی دیدیم که نه مساله یی دارند و دردی، و نه قادر به حل چیزی هستند، و نه ارتباطی با جهان پیرامون شان. به این سینمای سترون بی مخاطب امیدوارید و به آن باج می دهید و دورهمی «نرم» برپا می دارید.اکثر نزدیک به 90 درصد فیلم های ترسو و خنثای امسال آتش زدن به مال است، آن هم مال دولتی نه خصوصی. برای اکران این شاهکارهای سخیف فیلم – انتلکت و فیلمفارسی نفروش دوباره باید هزینه کرد و آتش زد به مال.یادآوری کنم خنثی سازی نه فقط تدبیر مسوولان اعتدال گرای این دوره، بلکه مشی تندروهای اصولگرا نیز هست. هر دو طیف از سینما می ترسند و آرامش می خواهند یا تبلیغ خود.از همین رو است که به هم باج می دهند – و به همه – و تقسیم غنایم می کنند تا هیچ کس نرنجد وهمه راضی به خانه روند مگر مخاطب، که محلی از اعراب ندارد.خوب است به جایزه فیلمنامه توجه کنید که به فیلمی تعلق گرفته که فاقد قصه است: یک دور همی بی خطر و خنثای بی کش و قوس روایت و شخصیت.سینمای عقیم و مصلحت زده دولتی همین است دیگر. وقتی چشم امید فیلمسازان نه به مخاطب- و گیشه- که به مسوولان دولتی دوخته است و بند ناف فیلم ها به مخاطب وصل نیست، از مکانیزم و سرزندگی سینما چه می ماند و از نمایشگاهش جز دور همی سترون؟

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد