مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

مسعود فراستی:

شب و موسیقی، سیگار و چای برای نوشتن بهترین اند. نوشتن بهترین کار عالم است و موسیقی شنیدن و سیگار.

دوربین روی دست آفت سینمای ایران

یادداشت های هفتگی نویسنده سایت سینمای ما "بهمن شیرمحمد" با رعایت ادب و تواضع نقدی به استاد وارد کرده اند که لازم دانستم در این خانه کوچک مجازی آن را نشر دهم ! (چه کتابی نوشتم !)

این مطلب با عنوان "دوربین روی دست آفت سینمای ایران" در سایت سینمای ما --- به سایت سر بزنید و کامنت ها را بخوانید .


مسعود فراستی منتقد ثابت برنامه هفت بارها در اشاره هایش به تکنیک دوربین روی دست، آن را تکنیک و راهبردی مبتذل برای سینماگران ایران دانسته است. تکنیکی که به قول نیما حسنی‌نسب در برنامه ‌یکی از کارکردهایش این است که ایرادهای دکوپاژ را می‌پوشاند. اما آیا تمام قصه همین است؟ علاقمندان سینما به خوبی می‌دانند که ‌فراستی ‌دلبستگی زیادی به آثار ‌کلاسیک آمریکایی به خصوص آثار سینماگرانی همچون جان فورد، آلفرد هیچکاک دارد و همواره از آنها به عنوان قله‌های تاریخ سینما یاد می کند.

 متاسفانه در نگاه فراستی مشکلی وجود دارد که بسیاری از همتایانش هم به آن گرفتارند. این که به جای اثبات یک پدیده, پدیده دیگر را بکوبیم تا حرفمان را به کرسی بنشانیم. فراستی چندین بار در برنامه هفت به این نکته اشاره کرده که فیلمهای روز سینمای جهان را معمولا نمی بیند, اما از هر بهانه ای برای کنایه زدن به آثار جدید سینمای جهان استفاده میکند. او برای آن که ارزش سینمای کلاسیک آمریکا را که بر هیچ کسی پوشیده نیست را ثابت کند, به هر نحوی سعی در انکار سینمای عصر حاضر را دارد. فراستی بارها و بارها در نقد آثار مختلف سینمای ایران, از همسو نبودن نگاه فیلمسازان وطنی با جامعه سخن گفته و بر آن تاکید کرده است. اگر این نگاه را قبول داشته باشیم که نگاه فیلمساز از طریق فرم فیلم به تماشاگر تسری پیدا میکند, آن وقت است که نمیتوان دوربین روی دست را صرفا یک نوع بازی و ادا و اصول و پوششی برای ایرادات دکوپاژ به حساب آورد.

 سینمای کلاسیک آمریکا که فراستی از آن سخن میگوید متعلق به حدود 50 الی 60 سال پیش است. زمانی که ریتم زندگی در مقایسه با حال حاضر بسیار کندتر بود. که آدم ها زمان بیشتری برای تمرکز بر جزئیات زندگی شان داشتند. اما حالا با گسترش جوامع انسانی و با وجود بحرانهایی مثل اضطراب و تشویشی که گریبان انسان معاصر را گرفته است و با ریتم پرشتاب تکنولوژی , سینما هم به فرمهای تازه تری نیاز دارد تا بتواند آنچه را که ثبت می کند مناسب با حال و هوای تماشاگر به او عرضه کند. به همین خاطر است که مثلا آثار فیلمسازی مثل ایناریتو که جایگاهشان در نزد سینمادوستان نیازی به اثبات ندارد در بازتاب شرایط اجتماعی خاصی که مد نظر اوست این چنین بر تماشاگر تاثیر میگذارند. چگونه میتوان فیلم 21 گرم ایناریتو را به شکل و شمایلی دیگر ساخت و همین تاثیر کوبنده را روی تماشاگر گذاشت؟ 

اگر بنابه نظر فراستی, دوربین روی دست آفت کارگردانی در سینمای ایران است، پس فیلمسازی مانند داریوش مهرجویی را که بیش از هرکسی مشخصاً در آثار اخیرش از دوربین روی دست استفاده می‌کند فیلمسازی فاقد ارزش بدانیم که تنها برای پوشاندن ضعف‌های کارگردانی اش از آن استفاده می کند. که البته همگان به خوبی نظر مسعود فراستی را در مورد فیلم‌های داریوش مهرجویی می‌دانند. متاسفانه نگاه تک‌سویه و یک‌وجهی به هر پدیده در تفکر منتقدی کاربلد و باهوش مثل مسعود فراستی هم رخنه کرده و این آفت جدی نقد در سینمای ایران است.


نظر خودم : منظور استاد از جمله "دوربین روی دست مبتذل" یعنی پلان هایی که نیازی به این حرکت نیست و فیلمساز برای کاری بیهوده از دوربین روی دست استفاده میکنند . به خصوص در فیلمهای اخیر سینمای ایران که بهتر است بگوئیم دوربین روی پا و سر و گردن ! با این همه لرزش که جز سردرد و چشم درد چیزی نصیب مخاطب نمیشود . استاد بارها برای این جمله مثال زدند و اعلام کردند که دوربین روی دست به شدت ضعیف وارد ایران شده است . از کتابی با نویسنده ضعیف و ترجمه بدتر . استاد بارها گفتند که دوربین روی دست برای نشان دادن هیجان نیست . لرزش دوربین حس هیجان در مخاطب ایجاد نخواهد کرد مگر اینکه خط سیری داستان و قصه به شوک و هیجان میرسد مثال (در فیلمهای ترسناک :ظاهر شدن چیزی که قرار است ما را بترساند - در فیلمهای جنایی هنگام دویدن پلیس به سمت دزد - درام و ملودرام خیلی کم دوربین را روی دست میگیرند و اساسا فیلم های هالیوودی با یک نگاه سردستی و معمولی (در حال چرت) میشه فهمید که بین دوربین ایستا و دوربین روی دست تفاوت قائل اند و به یک میزان استفاده میکنند و طبق قانون و قواعدش پیش میرند . مثالی که استاد در مورد فیلم "جدایی نادر از سیمین" زدند مثال فوق العاده ایست . چه نیازی ست که در آشپزخانه در گفتگوی بین پدر و فرزند که نه قرار است تعلیقی انجام شود نه شوک و نه هیجانی با آن لرزش که توی چشم میزند یعنی دقیقا همان دوربین رو پا و سر و گردن محمود کلاری بوده نه روی دستش ! برای چیست ؟ /// یک توضیح دیگر در مورد واژه مبتذل بگم : ((مبتذل یعنی پیش پا افتاده و کلیشه و سطحی ، چیزی که آنقدر تکرار شده به ابتذال رسیده است - بی هویت - بی دلیل)) . در سکانس آشپزخانه و کل فیلم جدایی نادر از سیمین حضور دوربین روی دست بی دلیل و بی منطق است آن هم دوربینی که لرزشش آزار میدهد . 

امیدوارم که توضیحات کافی باشد و اگر قانع کننده نبود و با چیزهایی که گفته شد و نوشتم مخالفید آماده ام کاملا اصولی و منطقی و قانون به مناظره بنشینم .

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد